۲۴ ساعت

13 مارس
۳دیدگاه

موریانه 

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  پنجشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 13 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

موریانه 

           به جوانی

شبانگهان که عطر عشق

و عطش دیدار

چون موریانه یی گستاخ

در زیر پوستم

                 به رقص آمده بود

قایق فکر –

           شناور در اقیانوس خاطرات

ترا دنبال میکرد

 

در برابر آیینه ایستادم

گویی زمان ایستاد

عطش مرد

و شب جوانی را

تصویر پیری ربود

من بودم و من

و اقیانوسی از خاطرات

و دنیایی پر از رنگ واقیعیت ها

که فقط در باور ها گنجد

و کتاب های افسانه

 

روز دمید و خیال را

نور خورشید بلعید 

دنیای شب به خواب رفت

و من عشق را ستودم

 

هما طرزی

نیویورک

۱۶  می‌ ۲۰۱۳

 

13 مارس
۱ دیدگاه

تا بدانی ترا چه ساخته اند . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  پنجشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 13 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

تا بدانی ترا چه ساخته اند . . .

 قفل   خورشید  را   کلید   بزن ، گره   ماهتاب  را بگشا

 مقطع شعر عشق را سرکن، مطلع صد کتاب  را بگشا

 سینه ها بی شر اند و بی شورند، فکر ها گور های بی نورند

 رفته مستی ز رودخانه عشق، خم بحر شراب را بگشا

دشت ها در سراب می سوزند ، کوه ها انجماد پرسش هاست

 تا   بهاران   تر  ورود   کند ، بند   سیل   جواب   را بگشا

 از «من» و خویش خویش بیگانه ، سایه ی بیشتر نمی باشی

 تا بدانی ترا چه ساخته اند، از   رخت این نقاب را بگشا

سفر و راه تشنه اند ولی ، چشمه ی مقصد از نظر پنهان

 گمرهی را  که  تا  بتارانی،   پرده   این   سراب را بگشا

می روی تا به خود رسوب کنی، گم شوی در خودت غروب کنی

 روی باروت خفته ات   آتش  ،   بزن  و   انقلاب   را بگشا

شده منسوخ آیه ی خورشید، لوح آفاق توبه نامه ی عشق

 تا بشیر شکست شب گردد، فصل نسل شهاب را بگشا

فاروق فارانی

 اکتوبر ۲۰۲۴

13 مارس
۱ دیدگاه

شمع الفت

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  پنجشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 13 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

غزلی به استقبال از یک بیت حضرت ابوالمعانی بیدل رح 

شمع الفت
در سر هوای مستی ، در دل  چنان صبوریم
بیهوده گِرد هستی ، با کسر شآن حضوریم
“ما را نمی توان یافت بیرون از این دو عبرت”
“یا   ناقص  الکمالیم  ، یا   کامل  القصوریم”
گویند  که  ناقص  العقل ، باشد  زنانِ  عالَم
یک مرد کامل العقل ، هرگز نداشت ظهوریم
جز    شاهِ  انبیا    را  ،  کردند   شرح  سینه
دادند  به  او  خرد  را ،  از   پرتوش   فتوریم
بی زن   نمی توان   بود  ، ایمان  مرد  کامل
با اوست راز خلقت ، سر چشمه های نوریم
عشق است و شمع اُلفت ، ناز و نیاز مردان
زن   گفت  انیس  و  یاور  ، قرآن   در زبوریم
هرگز   مکن  ستیزه ،  زانرو  که  زادی از زن
باشد   مقامِ    مادر   ،  تآکید    در  شعوریم
عشق است منبع شوق در گردن است او طوق
نتوان رسید به یزدان ، بی عشق حق بگوریم
یک مشت جاهل العقل ، بودند به دوّر کرسی
زرغون خموش چاره ، فرسنگ هاست  دوریم
الحاج محمد ابراهیم زرغون
ناروی
29 آگست 2023 

13 مارس
۱ دیدگاه

ای کاش !

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  پنجشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 13 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

ای کاش !

 

ای کاش فراموش نکنی !

یک کسی در یک جایی روی زمین

بین بی باوری آدم‌ها

ترا دوست دارد

میخواهد که تو خندان باشی

نکند که در این هیاهوی زندگی

غصه بخوری ؟

تو بخند

تمام غصه هایت با من .

 

میترا وصال

لندن 

12 مارچ 2025

 

13 مارس
۳دیدگاه

آتش پنهان !

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  پنجشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 13 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

آتش پنهان !

ناله هــای  گل  صبح  قطرۀ  باران  دارد

زانکه ابــری  پس  این  دیدۀ  گریان دارد

اشک  سوزنده برون  آید از آن  کورۀ غم

پیش پــا افــتــد وآن مـیـل  بـیـابـان دارد

زندگی هرنفسش با غم ودرد است مدام

کو همانی که مــدامـا لب خـنـدان دارد؟

کاروان میــرود ونیست  هویــدا  بـه کجا

جــرس هرلحظه دراین قافله الحان دارد

خــون دل گــربــرســد درتپش  داغ نهان

جگــر ســوخــتــه درآتــش  پـنـهـان دارد

تادراین پهنه “عزیزه“خم وپیچ است مدام

پــای مــا آبــلــه زیــن ره، هــزاران دارد 

عزیزه عنایت 

هشتم مارچ 2025 

هالند

13 مارس
۳دیدگاه

داغِ دل

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  پنجشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 13 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

داغِ دل

در    فراقت    نازنینا      ناتوانم    ساختی

بی خبر از این جهان  و آن جهانم ساختی

در  زهِ  این  ناامیدی ام  نهادی   حسرتی

تو رها چون بی هدف تیر از کمانم ساختی

باغبان  گل بُدم  با  صد هزاران  خونِ  دل

در  بهارِ  زندگانی  چون  خزانم   ساختی

گوهرعشق و محبت زان سوی دریای لطف

در  تلاطم   های   موج   بیکرانم  ساختی

لاله سانم داغِ دل ماندی و ترکم را کنون

کردی و داغ سیاهی  در  روانم  ساختی

در کنارت بودم و آرام جانم همچون شمع

شعله ور بال و پرم ، پروانه سانم ساختی

طفلِ شوقم را به آتشخانه ای هجران چنان

سوختی در آتشِ غم بی امانم ساختی

در صف بازارِ حسنت رو نمودی همچو گل

با  قدِ  سرو  روانت  شادمانم   ساختی

سید جلال علی یار

ملبورن – استرالیا

مارچ ۲۰۲۵

12 مارس
۲دیدگاه

دنیای وجود

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  چهارشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 12 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

دنیای وجود

90 الف

 خدای جسم خود  هستی  بتابان آفتاب آنجا 

چرا  تاریک بگذاری؟  چرا   سازی خراب آنجا ؟

خدایت   داد    دنیایی   ،   دلارایی  ،  فریبایی 

 بهارش ده گلش ده سبز میکن با سحاب آنجا

 دمی رو در چمن زارش،  دمی کن شوق دیدارش

 بپاشان عطر نسرین  و  اقاقی  و گلاب انجا

 کتابی است این دنیا که در هر صفحه اش شعری

 غزل آنجا و حسن آنجا و ساقی و شراب آنجا

 خدای دوزخ و برزخ  ، بهشت و سبزه و باغش

 بهشتی  ره بده    بر جای دوزخ بازتاب  آنجا

 امید آنجا و  بیم آنجا  امیدی بخش بیمت را

 تبر را با شجاعت گیر و زن بر اضطراب آنجا

 خدای عشق و نفرینی  ، مساز از عشق نفرینی

پریی آرزو ها را  بغل  کن  بی  حجاب آنجا 

 تو پیدایی تو پنهانی تو کفر  هستی تو ایمانی

تو پیدا ساز پنهانت بکش  از رخ  نقاب آنجا

مشو غافل ز مخلوقی که باید بنده ات دانی

 دعای نیک مخلوق خودت کن مستجاب آنجا 

  از این مکتب گریزی نیست تا پایان تعلیمت

 قلم گیر و بپردازش ، ادب  آر و  کتاب آنجا

خدای خود مبر از یاد تا  دانی    خدایی را

سلاح عشق بردار و بکن هی انقلاب  آنجا .

شکیبا شمیم  رستمی

5 اپریل 2018

12 مارس
۳دیدگاه

جلوه‌ ی عشقِ

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  چهارشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 12 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

جلوه‌ ی عشقِ

 

خورشید  توهم تو  کهکشانم  باشی 

در هر دو سرایی هستی جانم باشی

 موجِ  گهری  و  بحر  و  کانم باشی

شاه  بیتِ  قصیده ی  زبانم  باشی 

سرخی به رخی چو  زعفرانم  باشی

————–

آوازه ی عشق مان جهان گیر شود 

از قصه ی ما جهان جوان پیر شود 

هر نکته به ضمِ هرکه تفسیر  شود

آغوش  کشا  عزیزِ  من  دیر شود

دنیایی   قشنگ و  مهربانم  باشی

—————- 

من  عاشقم  عاشقانه  گفتار کنم

خاکِ در و  درگه ات  گهربار  کنم 

شامِ رمضان از لبت  افطار  کنم 

جانا  چه  کنم  تو  را گرفتار  کنم 

امیدِ من  و  تاب  و توانم  باشی

———— 

ای باده سرشت و جذبه‌ ی خیزابم 

از بسکه نموده عشق تو بی تابم 

با هیچ  مسکنی  نه  یاید خوابم 

غیرِ  تو  کسی  نمی‌ شود اربابم 

تو  تاجِ م رصع  و نشانم  باشی

———

لبهای قشنگِ خود عنابی کردی 

چشم هایت به لنز رنگه آبی کردی

مو تا به کمر رنگِ شرابی کردی

بی محکمه قتلِ من حسابی کردی

ماهی  شبی  تارِ آسمانم باشی

———-

عطرِ بدنِ تو چوبی است و یاسی 

پیراهنی لیمو رنگِ  تو  مجلاسی  

پاجامه ی پای چاقک ات الماسی 

بر فتیش پای کرده ای وسواسی 

تو جلوه‌ ی عشقِ جاودانم باشی

——— 

دوری و مرا کُشد همین درد و محن 

بی غسل و جنازه کردی صد بار کفن

ذهن و دلِ من فتاده در  دامِ فتن

می رقصی میانِ باغ و گلهای چمن

ای چشمه‌ی عشق ارمغانم باشی 

———

دل را ز برم  ربوده ای باور کن 

بیچاره مرا  نموده ای  باور کن 

با این که غمم فزود ای باور کن 

با هر صفتی ستوده ای باور کن

دلبند و عزیز و دلستانم  باشی

———-

می بخشی که هر چه بود افشا کردم 

چند لحظه خیالِ خود تماشا کردم 

خون و شکری  حسود  بالا کردم 

چون شرژه عقاب  بال و  پر وا کردم

اعماقِ  جنونی   بیکرانم   باشی 

———-

گاه از سری لطف خود پیامم می‌کن 

از دور علیکی بر سلامم می کن 

شاه ها چه شود به خود غلامم می کن 

از شربتِ زندگی به کامم می کن

ای  مرحمتِ   نهان عیانم باشی

———-

محمود به لطفِ خویشتن شاد نما 

افتاد به کنجِ غصه   را یاد نما 

ویرانه ای  عاشقانه  آباد  نما

زنجیر ز دست و پایم  آزاد نما 

آرامشِ روح  و  آشیانم  باشی

———-

یکشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۱۹ خورشیدی 

که برابر میشود به ۲۰۲۵/۳/۹ میلادی 

سرودم

احمد محمود امپراطور

12 مارس
۱ دیدگاه

نه تنها «زن»

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  چهارشنبه  22 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 12 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

نه تنها «زن»
—————–
طلوعِ آفتابِ صبح زیبا
بهاری؛ آبشاری؛ جویباری…
تویی تنها دلیلِ عشق و مستی
که با لبخندهایِ دلفریبت
گل و پروانه‌ها در رقص می‌آیند
دو حرفی «زن» نمایی کردگاری
تمامِ روزها با تو قشنگ است
و تو هم کارفرمایِ تمامِ لحظه‌هایی
سلام ای ماه روشن!
تبسّم روی لب‌هایت بچرخان
که با لبخند پاکت جان گیرد
طلوعِ آفتابِ صبح زیبا
سلام ای «زن»
سلام ای هدیه‌ای دستانِ خالق
به تنهایی تو باغستانِ انگور و اناری
نه تنها «زن»
تو عشقِ صاحبش در این دیاری
که با لبخند پاکت
طلوعِ آفتابِ صبح زیبا
پیامِ تازه می‌آرد….
.

هشتم مارچ 2025

10 مارس
۳دیدگاه

بنفشه ها

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  دوشنبه  20 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 10 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

بنفشه ها

                       به دور ها

و نگاه تو

که پس پرده ی خورشید

پنهان شده بود

و تمامی آرزو های خام را 

                                  مکیده بود

 نومید تر از پیش

به انتظارت بودم

سرسخت و پر دوام 

 و در یأس انزوا

به جستجویت نشسته بودم

ابر های دور را 

                       کنار میزدم

وجسد تسلیم شده ام را

                      در زلال صبحگاهی

رها کرده بودم

و در دستانم

به بنفشه های وحشی

نگاه میکردم

و برگ های پژمرده

و علف های خودرو وکم باور

وهنوز

منتظر دستان گرمی بودم

تا در تاریکی پیری

و دوران کم مهر انتظار

بنفشه ها را

از دستانم برچیند

و دوباره در باغ عشق

قدم بردارم

 هما طرزی

نیویورک

 ۱۶  می‌ ۲۰۱۳

10 مارس
۱ دیدگاه

دو روز مانده به سال نو

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  دوشنبه  20 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 10 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

دو روز مانده به سال نو

داستان کوتاه

نوشتهء نعمت حسینی

هنوز هوا درست روشن نشده بود. هوا گاو میش بود و نیمه تاریک . برف که از سر شب به باریدن شروع کرده بود، دم نگرفته بود .

دخترک در وسط قطار دور و دراز بالای دو پا چغت نشسته و خود را بین پاها های پدرکلانش جا داده بود .

دخترک از شدت خنک می لرزید. پدرکلان نیز می لرزید. همه کسانی که در آن قطار دور و دراز ایستاد بودند و یا نشسته ، می لرزیدند . همه از خنک می لرزیدند . از هوای خنک و بادی سردی که برف را به سرو وصورت شان پُف می نمود . دخترک با پدرکلانش ساعت ها می شد ، شاید از دل شب ، انجا آمده و در وسط آن قطار دور و دراز جا گرفته بودند . تعدادی پیش از آنها امده بودند و شماری هم بعد از آنها . حالا قطار خیلی دراز شده بود . دراز به اندازهء درد ها و غم های شان تا آخر جاده . دخترک بالاپوش خود را به سرش کش نمود بود، تا از شدت خنک و بارش برف به سرش کم کند . آن بالا پوش نبود در حقیقت کرتی پدرش بود که پوشیده بود. دخترک هر لحظه دستانش را پیش دهانش می برد و نوک سرانگشتان را به کُف دهانش گرم می نمود. پدر کلان چند بار خواست با پتویش دخترک را هم بپوشاند اما پتو زیاد کلان نبود از سر دخترک خطا می خورد پایین . دخترک رویش را به عقب برگرداند و به پدرکلانش که در عقب اش چسپیده بود؛ گفت :

ـ بابه جان ! خُتک می خوردم !

پدرکلان دستان استخوانی و سرد و لرزانش را به شانه های دخترک گذاشت او را بیشتر به سینه اش چسپانده و گفت :

ـ حالی به خیر توزیع شروع می شود ، کم مانده ، باز به خیر می رویم خانه !

انشالله امروز نوبت به ما می رسد .

دخترک همان گونه خنک خورده گفت :

دیروز چهار نفر پیش از ما مانده بود که تیل خلاص شد.

پدرکلان به جواب دخترک گفت :

ـ آن بچیم. دیروز یک کمی ناوقت آمدیم .

و بعد طرف اخر قطار اشاره نموده اضافه نمود :

ـ اونه دیروز در همی وقت ها در آخرهای قطار بودیم .

پدرکلان به خاطری که ذهن دخترک را مشغول بسازد پرسید:

ـ راستی ، نگفتی که پدرت در خط چی نوشته کرده ؟

دخترک با صدای لرزان و خنک خورده گفت :

ـ آغایم سلام نوشته کرده و بعد از سلام نوشته که دو ماه است که معاش ما را نداده اند. همین که معاش ما را دادند به زودی به دست کسی که کابل بیاید برای تان پیسه روان می کنم .

دخترک وقتی گپ می زد از شدت خنک دندان هایش بهم می خوردند و جرق جرق بهم خوردن دندان هایش شنیده می شد .

ـ خدا خیرشان ندهد ! هم اولادهای مردم را جبری سربازی روان می کنند و هم معاش شان را نمی دهند !

این را پدرکلان گفت و دهانش را نزدیک گوش دخترک برده گفت :

ـ بچیم رویت را طرفم دور بده باز گپ بزن ، گوش هایم درست نمی شنوند .

این بار دخترک رویش را به عقب دور داده با همان صدای لرزان خنک خورده گفت :

ـ آغایم نوشته کرده که این جا نزدیک سرحد است، زیاد سربازها از قطعه می گریزن و می رون ایران. من از خاطر شما نارام هستم نمی گریزم ، اما نمی دانم دو سال دگر چطور تیر خواهد شد!

دخترک که گپ می زد از صدایش بوی درد و ناله بیرون می زد .

پدر کلان بار دیگر نفرین فرستاد و از دخترک پرسید:

ـ راستی بچیم دیروز چرا مادرت گریان می کرد؟ اولاد ها آزارش داده بودند؟

با این سوال پدر کلان دخترک کمی به چرت فرو رفت. اندکی مکث نموده ، با همان صدای غمبار و لزران گفت :

نی بابه جان ! مادرم دیروز رفته بود مغازه آرد، پُشت مواد کوپونی ! در مغازه زیاد بیروبار بوده ! چند وقت است که آرد و روغن بسیار کم می آید به مغازه کوپون . سپاهی انقلاب پیره دار مغازه کوپون ، به مادرم گفته بوده که بیا چند دقیقه در غرفه پهره داری ما ، باز من برایت نوبت می گیرم !

بابه کلان که از شنیدن این خبر دستان و عینک های زانو هایش به لرزه افتاده بود ، بی اراده آهسته گفت :

ـ پدرلعنت !

و بعد با همان لحن غصب آلود ، اضافه نمود :

باز مادرت چی گفته برایش؟ :

ـ مادرم برایش گفته : « برو مردار خور بی غیرت بی ناموس !»

و بعد ،سپاهی انقلاب با گُلک کمربندی که در دستش بوده به فرق مادرم زده و فرق مادرم برابر یک مالته پندیده است . مادرم تا صبح خواب نکرد و سر درد بود و سرش درد می کرد .

دختر که بغض راه گلویش را گرفته بود رویش را طرف پدرکلانش درست دور داده پرسید:

ـ بابه جان ! چرا در این وقت ها آرد و روغن در مغازه های کوپون و تیل در تانک ها کم می آید ؟

پدرکلان که از این سوال ، مثل دخترک بغض راه گلویش را چنگ انداخت ، به جواب گفت :

ـ بچیم راه بند است . راه سالنگ بند است ! راه حیرتان بند است!

ـ چراه راه بند است !؟

ـ راه را مخالفین مسلح دولت بند می کنند . مخالفین چی !! اشرار بند می کنند . راه را اشرار بند می کنند ! راه کاروان های دولت را که مواد کوپونی و تیل را می آورد بند می کنند . موادکوپونی و تیل را به خود دور می دهند و موتر های خالی را روان می کنند کابل . نیم مواد را خود شان می گیرند و نیم دیگرش را در دکان های مزارشریف سیاه می فروشند . مامور دولت و عریب بیچاره را در کابل در بدر و خاک بسر می کنند . خدا خودشان را در بدر و خاک بسر کند

***

ربعی از ساعت گذشته بود که توزیع تیل شروع شده بود و دخترک بلست بلست در حالی که گیلنه اش به دستش بود به سوی تانک تیل پیش می رفت و پدر کلان از پشت او .

هنوز چند متر به تانک تیل نرسیده بود که صدای شیوس گوش خراش بلند شد. راکتی که از آنسوی کوه آمده بود درست در چند متری تانک تیل به زمین خورد و تا دور ها همه کسانی را که منتظر تیل بودند چون دانه های برف به هوا پاشان نمود.

توته های بدن دخترک و پدرکلان که آن سوی تانک تیل پاشان شده بودند دگر احساس سردی نمی کردند و در غم گرم نمودن خانه شان را برای سال نو نداشتند .

پایان

نعمت حسینی

اول جنوری 2025

شهر فولدا

 

 

 

 

 

 

 

 

10 مارس
۱ دیدگاه

نه نگو …

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  دوشنبه  20 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 10 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

نه نگو …

 ای ز خود گمگشته روزی  باز  پیدا   می شوی؟

 دست خود می گیری و با خویش تنها می شوی؟

می   پری   با   خویش   پشت   ابر   های    آرزو

مثل باران    بر  زمین   خویش   دریا می شوی؟

 رقص بی باک هوس را در دل آت ره می دهی؟

 لشکر  ویران  گر   عشقی   پذیرا   می شوی؟

 پنجه هایت می فشارد حلق ماه و حلق مهر

 با چراغ خود فرا  تا   بیکران   ها   می شوی ؟

 سرنوشت آت را برون از پرده شان می کنی ؟ .

می دری آن پرده را رسوای رسوا می شوی؟

 می کنی قانون ممنوع را   ز نو   ممنوع ترین

 بر چکاد عشق با  اندیشه   بالا   می شوی؟

 چلچراغی را که خاموش است ، روشن می کنی ؟

 بر افق    آویخته     آذین    فردا  می شوی؟

 آب می پاشی به روی خویش و خوابستان خود

چشم بیداری به روی زندگی وا می شوی ؟

 نه نگو وقت «شدن را خورده دیو رفته ها »

گر نخواهی نیز روزی همره ی ما می شوی

 

فاروق فارانی

 آگست ۲۰۲۴

10 مارس
۱ دیدگاه

جنگ بزرگ خوراکه های وطنی!

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  دوشنبه  20 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 10 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

جنگ بزرگ خوراکه های وطنی!

نوشته ولی شاه عالمی
روزی در یک دیگِ بزرگِ طلایی ، خوراکه های وطنی دور هم جمع شده بودند و با هم بحث می‌کردند که کدام یکی از آن‌ها بهترین است.
قابلی پلو با افتخار گفت: “معلومدار که من سلطان خوراکه های  افغانستان هستم! همه مرا دوست دارند، با آن کشمش سرخ، زردک نیلون ،زیره و خوشبویی که من دارم ، هیچ نوع خوراک  به من نمی‌رسد!”
منتو با خنده گفت: “هه هه هه ، تو خوده زیاد نساز ! مه کتی گوشت نرم و پیازای اودارم ، همیشه در مهمانی‌های خاص دعوت میشُم و پادشاهی می‌کُنُم!”
ناگهان آشک که از گوشه‌ای نگاه می‌کرد، به پیشانی ترشی گفت: “منتو جان، خوده کتی مه برابر  نکو؟  مه گندنه هم دارم، چیزیکه تو نداری!”
قورمه کوفته با ناراحتی سر تکان داد: “شما کُل تان از خود راضی هستین، مگر کی میتانه مثل مه گوشت چرب و نرم را با قورمه مزه دار یکجا کنه؟”
چپلی کباب از دور صدا زد: “او بیادرا، شما زیاد خوده می ُپندانین ، مه همو خوراک هستم که هر وخت دل ِ مردم یک خوراک کباب خوش مزه و ٱسان بخواهد، همرای روغن خوشبوی و مساله‌های هندی، به کمک‌شان می‌ رسم !”
در این میان، بادنجان برانی با ناز گفت: “چپلی جان، زیاد پوف نکو، مه با ماس و نان تازه تندوری، همیشه محبوب دسترخوانها هستم!”
بحث آن‌قدر داغ شد که کرایی از شدت عصبانیت شروع به جوشیدن کرد، قورمه لوبیا در حال جوشیدن قُل‌قُل کرد، و حلوا هم از حرارت زیاد سوخت!
در همین لحظه، چوپان کباب با لبخند نزدیک آمد و گفت: “بیادرا و خواهرا، جنگ نکنین، ما همگی با هم یک خانواده‌ هستیم! مهم نیست کی بهتر است، مهم این است که مردم،  ما را دوست دارن و هر کدام در جای خود مزهٔ خاص خودشه داره!”
همه خوراکه ها نگاهی به هم کردند، سرهای‌شان را تکان دادند و با خنده گفتند: ” این گپ تو درست است! بهتر است به جای جنگ، یک دسترخوان چرب و نرم ترتیب بدهیم و همه با هم نوش جان کنیم!”

و این‌گونه بود که دیگ طلایی  از خوشحالی جوشید، خوراکه ها  با هم آشتی کردند، و یک مهمانی بزرگ در آشپزخانه برپا شد که تا حالا کسی مثل آن را ندیده بود!

 

10 مارس
۱ دیدگاه

حدیث زن  

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  دوشنبه  20 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 10 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

حدیث زن  

ای  زن  محبوب    هستی   مایه    بالندگی 

وی توی  لطف  خدایی  در جهان    زندگی 

از فروغ  روی تو   روشن  چراغ    خانه ها 

میشود از نام نیک ات  هر کجا افسانه ها

کس کند انکار آخر می‌شود  خوار  و ذلیل 

نیست تردیدی به این گفتار نی باشد دلیل 

طفل خود با شیره جان هر زمان پرورده ای 

خدمت او را ز طفلی  تا  جوانی کرده ای 

آنکه انسان است ترا از جان دارد احترام  

می شناسد آنکه هستی صاحب  والا مقام 

لیک اندر ملک ما امروز   گردیدی  اسیر

در میان خانه زندانی کنند  خورد  و خمیر 

حرف حق گفتی در آن لحظه کندت  سنگسار

زیر شلاقت کند یکدم وجودت ت ار و مار 

نه به فرمان خدا سر می نهد از  بندگی 

نه به فرمان رسول هستند از  شرمندگی 

زود بینم هر یکی این جانیان  را تارومار 

کشته در دست شما و نعش شان  در پ ای دار 

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور کانادا 

10 مارچ 2025

09 مارس
۳دیدگاه

زن

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  یکشنبه  19 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 9 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

هشتم مارچ روز جهانی زن را به همه بانوان رنج‌دیدۀ

افغانستان و زنان جهان تبریک و تهنیت عرض میدارم.
—————
( زن )
==========
نه از زن می  توان دل  بر گرفتن
نه کس را همچو زن دلبر گرفتن
به مهرِ  این  فرشته   عهدِ پیری
جوانی را  توان   از   سر گرفتن
همی دانم  زنانِ  این  جهان را
ز حورالعین  هم  بهتر    گرفتن
به زن  تا  بنگرم  در   آسمان و
فرشته  را  فرشته   تر گرفتن
زن ای  گوهر سرای   بحر باید
تو را خوبست چون گوهر  گرفتن
رود در صدرِ جنت هر که    خواهد
که زن را جان و جان   پرور  گرفتن
به حرفِ زن ستیزان ،   زن‌  کمین است
نباید     گوشهایت   کر گرفتن
وفا و عهد زن   ها جاودانیست
چه زین بهتر که زن   مِهتر گرفتن
جلال اوصاف زن   وصف جمال است
که زن ز  یبا و   زیباتر  گرفتن
سید جلال علی یار
ملبورن – استرالیا
هشتم مارچ 2025

09 مارس
۳دیدگاه

سرزمین زیبایم

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  یکشنبه  19 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 9 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

سرزمین زیبایم

 خـداونـدا!  رسـانـم، سـرزمـیــن  زیـبـایـم

 به میهـن وزادگاه اجـدادم ،آن دل آسـایم

 چه سـالـها کـه شـدم دورزدامـن پـاکـش

زلــطــف عــام الـهـی ! رسـانـم  آنجـایـم

چه بود جرم من ای خالق کریم  و رحیم

 که بی وطن شدم ودور،زخاک و مأوایم

 خرابـه شـد وطـن مـا زدست بی دینـان

 بگـشت آواره هـزاران، جـوان  رعـنـایـم

 نـمـا خـائـنـان وطـن دورزمیـهـن پـاکــم

 رسـان عـاشقـان وطـن،به مـلک زیبـایـم

 بشـد وطـن ما ،اشـغـال دسـت ملـعـونـان

 بگـشت تـلـف هـزاران،عـالـمـانِ دانـایــم

 رسـیـده انـد اکـثـر مـلـت ،زیـرخـط فـقـر

 زدسـت جــانـیــان،آن نــوکــران اعــدایــم

 الـهـی!قـبـول نـمـائـی دعـای ایـن مظـلـوم

 رســانـیـش بـه کــشــور، لـیــا ل یـلــدایــم

 نمـا ئـی حیـدری” را زلطـف خود شادان

  کـه مــد فـــنــش بــداری جـــوارآبـــایــــم

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

24 می 2022

سیدنی – استرالیا

09 مارس
۱ دیدگاه

آزاده نموده خلق

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  یکشنبه  19 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 9 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

هشتم مارچ روز سراسرى زنان جهان را به همسر عزيز
و دختران قدردانم و همه خواهران و مادران وطنم كه
در هرگوشه ى از اين كره خاكى قرار دارند باشاخه
گُلى تبريك و تهنيت گفته ، زن ستيزان را
مخاطب قرار ميدهم
==========
آزاده نموده خلق
از دستِ بسى  مردان  زن روزِ  بدى  دارد
نا مردو سِتم  پيشه   ، بيداد   حَدى  دارد
پابند زده ى او  را ، اندر  قفسى  از  جهل
نِه روز و مَه و سال و نِى هم عددى دارد
كُن دشمنِ زن فكرى، خود زاده ى از مادر
هر دخترِ در  اين  مُلك ،  زاده  ولدى  دارد
هر مادرى امروزه ، آن دخترى ديروز است
دلسوز بخويش آنجا ، از خود  جَدى  دارد
آزاده نموده خلق ، خالق همه انسان را
چون ماو تو آزاديم، زن هم رَسَدى دارد
خوب دانى بجُز خالق كس نيست مددگارش
ميترس ز آهى   سَرد   ، گر   او   مددى
روزِ تو مبارك باد ، اى خواهرى مظلومم
همراست خدا با او ، كز صبر سَبدى دارد
آنرا كه ( فروغِ ) جَهل در كله همى تابد
در جنگلِ مغزِ خويش خوابيده دَدى دارد
حسن شاه فروغ
8 مارچ 2025
رَسد – سهم و حصه
09 مارس
۱ دیدگاه

زن 

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  یکشنبه  19 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 9مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

زن 

در    انزوای   تب‌‌   آلود     ندای  غم    با اوست 

قفس  تنگ و   تحمل   همه   مبهم    با اوست 

” چه کند عید؟  به آن کس که محرم با اوست “

کی  شود شاد دلی چون همه ماتم  با اوست

نکند  سایه ی  طوبا   و  بهشت اش   خرسند

آنکه   آتشکده ی   درد   و   جهنم   با   اوست

  بر لبش مُهر سكوت است و دلش غمگين است

تهمت هر جاست كه تا سيرت مريم با اوست

جامه ى   سبز ،   كبود ِ   بدن ِ    مظلوم  اش 

گريه ها هست فراوان و خوشى كم  با اوست

ننگ و جرم است در اين شهر اگر زن باشى 

فخر و سرمايه ناز است گر آدم با  اوست !؟

عيد ، قربانى نفس است و شِفاى  روح است ! 

ورنه كشتار و عذاب است ، نه مرهم با اوست!

(زهره ) لطفیست خدا داد مگر گريه ى من 

گل كند خنده به هر صبح كه شبنم با اوست

زهره (صابرهروی )

‎9/10/2016

08 مارس
۱ دیدگاه

همزادِ شاهین

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  شنبه  18 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 8 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

همزادِ شاهین

 سروی آزادم، اسارت سخت ننگین است مرا

کوهِ مغرورام چو پامیر، سر نه پایین است مرا

بشکنم   هردم  قفس آیم   بپرواز   شادمان

 همت و  آزادگی  همزادِ  شاهین  است مرا.

 از   اسارت   سخت    بیزار  بوده ام   از  ابتدا

تا ابد آزادگی هم کیش  و هم  دین است مرا

 همچو موجی سرکش ام،یکدم مرا آرام نیست

 ره    سپردن   در دلِ   دریا   ،آیین   است مرا

 مرغ دل پرواز می‌خواهد کنون  از  این قفس

 پرزدن تا بیکران  ،دنیای   رنگین   است   مرا

مانده ام    در   انتظار     تلخِ     آزادی     زبند

بهرهُ این صبر میدانم که  شیرین   است مرا.

 مریم نوروززاده هروی

 بیستم میزان ۱۴۰۱ خورشیدی

 ۱۲ فبروری ۲۰۲۲ میلادی

 از مجموعهُ “میهن عشق”

 هلند.

08 مارس
۱ دیدگاه

روز زن

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  شنبه  18 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 8 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

به پیشواز هشت مارچ روز تجلیل از مقام زن

روز زن

تاریخ  روشن است ز نقش و نمای زن

 شد  ماندگار  دفتر  آن   نامه های زن

 زن میشود فرشته ی روی زمین به فخر

 دور است مکر و حیله ز هر ادعای زن

کی ناقص است عقل ء زن اندر مقام جنس

عقل ء  سلیم  رشته  برد بر  بهای زن

«زن را ضعیف گفتن و ، انصاف کی بود؟

 دنیا   بقاست   نیک   نگر از  بقای زن

تجلیلء  روز  زن  نه به  تذویر  میشود

 کوچک ندان تو ارزش  بی انتهای زن

 همااحد لیان

21 فبروری 2021

شهر کراچی

08 مارس
۳دیدگاه

روز جهانی زن خجسته باد

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  شنبه  18 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 8 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

روز جهانی زن خجسته باد

ای زن چه آیتی تو که در  دفتر زمان

بهتر ز قصه ی تو نخواندم فسانه ی

در نغمه های پرده ی  گیتار ِ زندگی

نشنیدم از سرود تو خوشتر ترانه ی

علی احمد زرگرپور

 

08 مارس
۱ دیدگاه

زن باش

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  شنبه  18 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 8 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

زن باش

زن باش، با دلی که حکایتی بی‌مرز
از عشق و زندگی در آن جریان دارد
با هر نفس جهانی نو بی‌آفرین
جهانی سرشار از نور، امید و شجاعت
زن باش، که در سکوتی پر از راز
نغمه‌ای از عشق بخوانی
دل‌ها را به لرزه و روح‌ها را به پرواز آورده
چنان عمیق و بی‌انتها
که جهانی از عاطفه و مهربانی رها گردد
زن باش، زنی که گیسوانت
چون موج‌های بی‌قرار و سرکش دریا
آزاد و رها در آغوش باد برقصند
قدرتت همچون دریا، زیبا و بی‌کران
زمان را به چالش بکشد
زنی‌که هر گامت رقصی‌ آمیخته با
عشق و مهربانی‌ست
عظمت و زیبایی‌ تو افسانه‌ی جاودان و
در بستر زمان جاری باشد
زن باش، که در نگاهت
رازهای آرامش و عمیق‌ترین
معنای زندگی پنهان است
چنان‌که با هر پلک زدنی
دنیایی نو می‌آفرینی
و با هر لبخندت ستاره‌گانی شب را
به سوی روشنایی می‌کشانی
زن باش، که عشقت دنیای مردی شود
و در پرتو نگاهت زندگی را از نو بیابد
در عمق چشمانت از رویاهایش
بسازد خانه‌ای، با هر واژه‌ی نگاهت
در دلش شعله‌ای بی‌افروزد
سرشار از عشق و روشنایی
زن باش، زنی که در جستجوی عشق
با دستانش دستان مردی را می‌فشارد
و در ژرفای تاریکی، با فروغ نگاهت
راهی روشن می‌گشاید
عشق تو برایش شعله‌ای‌ جاودان که
در سردی جهان گرمای هستی می‌بخشد
زن باش، که در عمق وجودت قدرتی نامرئی
و‌ زیبایی بی‌پایان نهفته و هیچ نیروی تو را
از مسیر عشق و زندگی ‌باز نمی‌دارد
زن باش، شعله‌ای بی‌بدیل با روحی استوار
که جهان را به حرکت درمی‌آورد
و هرلحظه دل‌ها را تسخیر می‌کند
هما باوری
جرمنی
چهارم مارچ 2025 
08 مارس
۱ دیدگاه

سپهر زندگی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  شنبه  18 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 8 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

۸مارچ – روز بین المللی زن، بر همهٔ زنان، و نیز مردانی

که باورمند به تساوی حقوق زن و مرد اند، مبارک باد!

در ثنای مادران و خواهران پاکدامن

(به مناسبت 8 مارچ – روز بین المللی زن)

 

سپهر زندگی

بی وجود  زن  جهان  تار و  مکدر  می‌شود،

شام   تاریک   از فروغ   او   منور  می‌شود.

زن به فرزندان خود مادر، به شوهر همسر است،

در سپهر زنده‌گی بر مرد  شهپر  می‌شود.

ملتی کو  قدر زن  داند ، به  او حرمت کند،

اعتبارش در جهان بیش و فزونتر  می‌شود.

هر   تفکر   کو   نماید  سلب  آزادی ز زن،

در نگاه  خلق  مردود و   محقر  می‌شود.

مرد یا زن هر که  او گردد ز دانش بهره‌ور،

بر وطن خدمتگزار خوب و رهبر می‌شود.

خانه‌یی کِش نیست زن، تو کلبۀ تاریک دان،

از فروغ   روی  او  منزل   منور می‌شود.

گر رهِ تحصیل بر رویش  ببندی ، ای غبی،

تیر آهش  بر دلت  برّنده  خنجر  می‌شود.

در ثنای   پاکدامن   مادران  و   خــواهران،

این سخن گفتم، به قیمت درّ و گوهر می‌شود.

محمد اسحاق ثنا

ونکوور/کانادا

8 مارچ 2025 میلادی

08 مارس
۳دیدگاه

زن؛ سرود جاودان عشق و فداکاری

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  شنبه  18 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 8 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

 

روز زن، روز نکوداشت این گوهر یگانه، پیام‌آور عشق
و خرد، بر خردمندان، حقیقت‌جویان و رهپویان دانایی
فرخنده و مبارک باد.

 

زن، مرقع‌نگار بی‌همتای لطافت هستی و پرتوی حکمت ازلی است؛ گوهری درخشان که در سیمای معنوی‌اش، روشنای مهر، شکوه وقار، ژرفای فداکاری و استواری اندیشه درهم‌تنیده‌اند. 

وجود ارزشمند او، آیینه‌ای صیقل‌یافته از معرفت، و نگاهش پژواکی از خرد ناب است.
زن، فراتر از بعد مادی، سرودی جاودان از عطوفت، نغمه‌ای هماهنگ از عشق و ازخودگذشتگی، و فروغی خاموشی‌ناپذیر از بینش و دانایی است. 
هر گامش نمایانگر عظمت پایداری، و هر نگاهش دریچه‌ای به افق‌های خردورزی دارد. 
حضور کم‌نظیرش، نماد مهر و فرزانگی، و قلبش، اقیانوسی ژرف از محبت آسمانی است.
افزون بر لطافت آفرینش، او ستون استوار تمدن و چراغ روشنی‌بخش مسیر حقیقت است. 
زن، پیونددهنده گذشته و آینده، و خورشیدی فروزان در سپهر ماندگاری حیات است. 
دستان نوازشگرش، آرامش‌بخش جان‌های خسته، و آغوش پرمهرش، مأمن جویندگان معرفت است. 
صدای دلنشینش، طنین نغمه ازلی هستی، و حضورش، سرچشمه طراوت و رویش در پهنه آفرینش است.
او، چشمه‌ای جوشان از زایش و شکوفایی، و نوری ابدی در گستره زندگی است که از دامان پرمهرش، فردایی تابناک زاده می‌شود.
روز زن، روز نکوداشت این گوهر یگانه، پیام‌آور عشق و خرد، نماد طراوت آفرینش، منبع دانش، جلوه آرامش و مهر، و ستاره درخشان سپهر انسانیت، بر خردمندان، حقیقت‌جویان و رهپویان دانایی فرخنده و مبارک باد.
نویسنده:
احمد محمود امپراطور
18 حوت 1403 خورشیدی 
هشتم مارس 2025 

 

08 مارس
۳دیدگاه

په عزیز پی پناهم زن افغان

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  شنبه  18 حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی 8 مارچ  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

په عزیز پی پناهم زن افغان

 

اندیشه ام برین است که درین قرن بیست و یکم هنوز هم بازیچه ای بیش نیستی و چون گذشته دلت به وعده های توخالی خوش است . وقتی صفحات ذهنم را چون صفحات تاریخ ورق می زنم چهره های افسرده و پزمرده ات یکی بعد از دیگر هویدا می گردد .نگاهان غم بار دستان پردرد قامت خمیده  و گلوی بی صدایت پرش قلب مرا بیشتر می کند.

هنوز هم صدای راستین ترا کسی نشنیده . هنوز هم سیاست مردان ترا در سلطه خود دارد و سرنوشت بی سامان ترا پر ننگ تر می کند. گاهی ترا با نقل و نبات خوشحال می کنند و گاهی صورت زیبایت  را در زیر چادر اسارت پنهان میکنند و هر وقت خواستند حجاب را برمیدارند ولی صدایت مثل همیشه در گلو خفته است .

عزیزم  مساوات کجا  برابری کجا  آزادی کجا  وتو کجا؟

نقش تو  که در واقعیت پر از اهمیت ترین نقش هاست همیشه نادیده گرفته شده . تو مادر و همسر و خواهر آنهائی چرا اینقدردر خواری و خفت به سر می بری .

بیاد دارم که فرزند نوزادت را در ده بی سروسامانت رها کردی و به شهر آمدی که  به فرزند دیگران شیر  بدهی تا یک لقمه نان بخورونمیر برای خانواده ات  فراهم سازی  . حتی شده که آقازاده ها ترا مورد تجاوز قرار داده  و حریم پاک ناموست را لکه دار کردند ولی تو باکراهت واجبارترک شغل  نکرده و هنوز در تلاش پیدا  کردن یک

لقمه نان بودی .

درشهر خودت که همه اش گاو گوسفندان را به چرا می بردی و شیر می دوشیدی و در خانه های پر از نم و غم زاد و ولد می کردی . در چهل سالگی قامتت خمیده بود درد های رماتیزمی جسم ناتوان ترا در پنجه ای اسارت

خود مثل زور اجتماع  در برگرفته و بر تو حکومت می کرد .

سواد برای  تومطرح نبود .ازادی سخنی بود نشیده و ناشاخته . فرق بین تو و حیوانات چیزی نبود ….

هردوزاد و ولد میکردید هردو حق فکرواندیشه و آزادی نداشتید . هردو شیرتان فروخته میشد و هردو مشغول کار و زحمتکشی بودید .

از حق نباید گذشت که هردو همیشه موجودات مفید و خوبی بودید که رنج تان مایه راحتی  دیگران بود و دردتان مال  خودتان.

زمانی بود که تو هنوزمشغول بازی های شادی آفرین و کودکانه  بودی .  از مدرسه خبری نبود .هنوز ازین دوران فارغ  نشده  بودی  که ترا به عقد  مرد غول پیکر و هیولاصفت درآ ورده ودرهفت یا هشت سالگی دوره کودکی ات خاتمه می یافت و دیگر  زنی بودی با مسئولیت و بار سنگین نگهداری از آن هیولا و خانواده اش .

رفتار تجاوز کارانه او و ظلم های خانواد اش را باید تحمل می کردی و یکی بعد دیگر مشغول زاد و ولد می شدی.

در بیست سالگی زنی بودی کاملا فرسوده و پر از غم ودردو نا امیدی…….

اگر گاو شیرش کم بود و یا شکمش باد کرده بود ترا به شلاق و تازیانه می  کشیدند اکر سرگین حیوانات کم بود و یا مرغان کمتر تخم می دادند هنگام شب حق نداشتی در داخل اطاق بخوابی و جای تو مثل واقیعت وجودت در طویله بود .

بعد از ازدواج اکثرا ترا از دیدن فامیلت محروم میکردند . اگر همسرت از رنگ ریش بابایت خوشش نمی آمد تو دیگر حق نداشتی حتی اسمی از آنها ببری . اگر دختر به دنیا می آوردی که موجود شومی بیش نبودی و همسرت زن نو می گرفت و تو باید خدمت او را هم می کردی .اگر نازا بودی که و ای به حالت .

آری عزیزم  در همین قرن بیس و یکم تو هنوز موجودی هستی ناتوان که باید عاری از هرگونه احساس باشی .از تو هیچوقت نپرسیدن که چه می خواهی  چه دوست داری یا چه دوست نداری .  همیشه به تو گفته شد اینرا بکن و آنرا نکن .حق تفکر و اندیشیدن از تو زدوده شد . احساست را نادیده  گرفتند و هرچه از زور در چانته داشتند بر تو تحمیل کردند.

ولی درین آسمان تاریک که ظلمت حق گیری هنوز حکم فرماست بعضی از خواهران تو چون پروانه های شب نما در تلاش اند تا حق ترا ازین ظالمان بگیرند و روزنه ای امیدی را در تاریکی ذهن تو روشن کنند تا شاید احساس کنی که خداوند ترا هم خلق کرده و از آوان خلقت برایت حقی قائل شده.

امید است دختران تو در زمانی رشد کنند که صدایشان به عرش برسد و پروردگار عادل به آوای پر درد شان لبیک گوید .

هما طرزی

  8 مارچ 2025