۲۴ ساعت

آرشیو ژوئن, 2024

30 ژوئن
۱ دیدگاه

گلِ عشق

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۰  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

گل عشق

 بیا   بیا   که  ره  ناله  و فغان  بندیم

 برای دفع ِ  اجل   راه   آسمان  بندیم

بیا که  در دل ِ بستر  تمام   غم  ها را

 به بند بند ِ گره های  گیسوان  بندیم

 بیا که گریه و زاری شام  های فراق

 به خنده های شب وصل عاشقان بندیم

 بیا که رد  بلا های   دشت   لیلی  را

 به سحروجادوی چشمان ِآهوان بندیم

 بیا که طالع ِ مجنون ِ بی سر و پا را

 به گامهای ِ شتر های  کاروان بندیم

بیا  که  بلبل  بشکسته  بال زخمی را

 به شاخ ِمهروگل ِعشق ، آشیان بندیم

 چو جام خالی وساقی خموش ودل بیتاب

 کجا شود  که  ره ناله  و فغان  بندیم

مسعود خلیلی

30 ژوئن
۱ دیدگاه

نام ممنوع سحر…

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۰  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

نام ممنوع سحر…

 گام  ها گمراه ، در گم راه های   سرنوشت

عشق ها فرسوده شد درشعرها و درنوشت

 قصه ی یک عمر، مرگ زندگی  نامیده را

 زندگی بر گور های سنگی   مرمر نوشت

 بال و پر پرواز را بیگانه  شد ، تا  آسمان

 قصه  بی بالی   پرواز  را   با   پر نوشت

با سراب  تشنگی  آلود ره  را   غرق  کرد

خشکسار  قرن ها  را  بر زمین  تر نوشت

 * می توان اما ستم خو  شهر را  آزاد کرد

 بر کتاب  صبر  مرده  نقطه   آخر  نوشت

 در افق  ها  با دوات  رنگ   سرخ  آفتاب

 عصرصبح تازه با دیباچه ی دیگر نوشت

 جاده ها و کوره راهی ، راه های رفته را

 می توان با نقش پا، بار دگر نو تر نوشت

 می توان از بام ها با کهکشان دررقص شد

 نام ممنوع سحر، خورشید گون بردرنوشت

 رفتگان ازخود، سرشت تان چرا بیگانه شد

 با سرشت خویش باید، سرنوشت ازسر نوشت

فاروق فارانی 

 می ۲۰۲۴

30 ژوئن
۱ دیدگاه

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی عشقری شاعر شیوا بیان ، محبوب وپر آوازهء وطنِ ما (قسمت دوم)

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۰  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی

عشقری شاعر شیوا بیان ، محبوب وپر آوازهء وطنِ ما 

قیوم بشیر هروی

۳۰ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

 

قسمت دوم

اشعار عشقری بدون شک حاوی مطالب ناب بوده و توجه  خواننده را بخود معطوف و جذب می کند که برایش لذت بخش می باشد.

طوری که قبلآ تذکر یافت دکان صوفی عشقری به کانون فرهنگی غزل سرایان و عارفان صوفی مشرب مبدل شده بود .

یکی از فرزانگانی که علاقه و ارادت خاص به مرحوم صوفی عشقری داشت ، شادروان استاد محمد حسین سرآهنگ بود که روزها به دیدار صوفی میرفت و از همصحبتی با وی فیض میبرد.

از زنده یاد استاد حیدری وجودی نقل شده که دو هفته قبل از وفات صوفی عشقری، استاد سرآهنگ از وی در مورد معنای بیتی از حضرت ابوالمعانی می پرسد:

صوفی که دل از زندگی کنده بود به سرآهنگ گفت :

مرا از حرف خودم خوشم نمی آید ، شرح بیدل را چه می پرسی؟

درین لحظه سرآهنگ به وجد می آید و فریاد می زند و صوفی را در آغوش می گرفته و میگوید:

عشقری آن شور بازارت  چه  شد ؟

غرفهِ  خالیِ  ز  نصوارت   چه  شد

نی   جمالی  ماند  و نه  شایق  ترا

هم نشینِ  نغز  گفتارت   چه  شد؟

قاسم   استادِ    خراباتت    خموش

چنگ و شهنایی و  سه تارت چه شد؟

کاکه های چوک و  شور بازار کو؟

بالکه های رند و  چوتارت چه شد

 

آنچه توانسته بیش از هرچیز دیگری صوفی عشقری را شاعر محبوبی بسازد استفاده از ترکیبات عامیانه مردم است که در سروده های او به وضاحت دیده میشود . او شاعر زبان عوام بود که با بهره گیری از فرهنگ عامیانه در دل همگان راه یافته بود.

 

 ” به رسیدن وصالت به خدا تلاش دارم

تو بیا به کلبه ی من چلوی رواش دارم

ز فراق  تو  مریضم ،  بنما  عیادتم  را

جگرهزار پاره، دل  قاش  قاش دارم “

 

این شاعر وارسته سرانجام پس از ۸۷ سال فراز و نشیب زندگی بتاریخ نهم سرطان ۱۳۵۸ خورشیدی جان به جان آفرین سپرد و در شهدای صالحین کابل بخاک سپرده شد. روانش شاد و یادش گرامی باد.

او قبل از مرگش چنین سروده بود:

روزی بیا  به  فاتحه  سوی  مزار من

تا  دور  قامت  تو  بگردد   غبار  من

در زیر خاک گرچه تنم شد سوا سوا

در فکر و ذکر تو ست دل بیقرار من

شاید دعا  کنند  عزیزانم    ای  صبا

پیغام مرگ  من  ببرید  در  دیار من

ای عشقری بجوش جوانی شدم اسیر

بر خاک ریخت میوه باغ و بهار من

پس از درگذشت آنمرحوم مجموعه ی غزل هایش توسط زنده یاد استاد حیدری وجودی جمع آوری و تحت عنوان کلیات اشعار عشقری به زینت چاپ آراسته شد. روح هردو شاعر گرامی شاد وخشنود باد.

و اینهم نمونه ی از کلام مرحوم صوفی عشقری:

شکستِ دلها

دنیاست خوب  و دنیا لیکن  بقا  ندارد

دارد   چو   بیوفایی  یک   آشنا  ندارد

هرچیز  در شکستن   فریاد می برآرد

اما  شکست  دلها  هرگز  صدا  ندارد

دانی چنار باخود آتش  زند چه باعث

سرتابپای دست است, دست دعا ندارد

شخصیکه بینوا شد خانه بدوش گردد

در هر کجا که باشد  بیچاره  جا ندارد

هرچند دختر رز در میکده عروس است

افسوس دستُ پایش رنگ  حنا ندارد

دلدارِ پرغرورم بسیار مستِ ناز است

چون سایه در پیش من, رو بر قفا ندارد

این حرف را به تکرار از هر کسی شنیدم

ظالم به روی دنیا ترس از خدا ندارد

با رهروئ بگفتم اینراه  کدام راه است

گفتا که راه عشقست هیچ انتها ندارد

کرد هرکه را نشانه یکذره بج نگردد

دست  قضا   بعالم  تیر   خطا   ندارد

فرزند  ارجمندم  گرچه قمار باز است

لیکن نماز خود  را هرگز  قضا ندارد

نزد طبیب  رفتم  خندیده  اینچنین گفت

درد تو درد عشق است هرگز دوا ندارد

در صفحهء کتابی دیدم  نوشته این بود

صد  بار  اگر بمیرد  عاشق فنا ندارد

یارب تو کن حفاظت  پامانده عشقری را

بر دشت حیرت آباد  پشتُ پناه ندارد

افتاده‌ عشقری  را  بالای  خاک دیدم

گفتم به این  ادیبی   یک  بوریا  ندارد

صوفی عشقری

 

 

منابع :

۱ – بی بی سی فارسی .

۲ – تارنمای بیتوته.

 

29 ژوئن
۳دیدگاه

خیابان های نور

تاریخ نشر : شنبه ۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

خیابان های نور

به لایزال

من در خیابان های عشق

راه می روم

و راه می روم

و ثروت زندگی را –

که چند کتاب پر نقش است

با خود می برم

خیابن ها –

پر از پیچ و خم های هولناک

شیب و فراز ها دردناک

راهزنان در کمین

و گرگان و سگ های وحشی

منتظر حمله

ولی این عشق تست-

تنها چراغ راهنمایم

ای لایزال بی انتهایم…

هما طرزی

۲۳ اپریل ۲۰۲۳

نیویورک

29 ژوئن
۱ دیدگاه

برخیز

تاریخ نشر : شنبه ۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

برخیز

به اتهام    غضب  تهمتی   زدند  به خدا

که روی قهر و غضب میکند ستم سر ما

دروغ گفته اند این  قهر ، آسمانی نیست

برای  هر عملی  اجری   می شود   اجرا

زمانه بهر تو و من نمی ستد ای  دوست

به ماست کز پی وقت و زمان شویم به پا

چسان و تا چه زمان دست روی دست دگر

نشسته بازی کنیم   نقش  هر  فقیر و گدا

چرا به  همتی  دستان  خود   گره   نزنیم

که   دیگران   بنماین  د بهر  ما   رد  پا

ز هر  کجا  که  بگیریم  سرِ  رفته   نخی

موفقیم   کز آنجا   کنیم   شروع    یکجا

هزار بار خوریم بر زمین  و  بر  خیزیم

که تا چو کودک نوپا کنیم به   خود اتکا

نسوزد هیچ دلی  بهر حالت  من  و تو

برند ز غفلت ما سود،  دیگران  هرجا

بیا و عقل خودت  را  کمی   بکار انداز

ببین چهار دههٔ عمر  شد    چگونه فنا

کی اشک ریخت به ما و تو وبه این کشور

کی کرد جان خودش را فدا به خاطر ما

اگر شهید بود از خاندان   ما   و تو بود

وگر فقیرهم است هرکجاست مردم ما

چو مهرهٔ‌عبثی هر کجا شدیم دست لوط

چو آب گندبریخت خون   پاک مردم ما

اگر خرابه شده خانه و دیار، از ماست

وگر به خاک سیه خورده آب روست ازما

به نام دزد و چپاولگر  و خر   و  قاتل

شهیر خلق شدیم از کجای  تا  به کجا

بس است بهر خدا «واهبا» به خود بنگر

که آدمیم به ظاهر  سرشت   ما  چارپا

صالحه واهب واصل

۷ اکتوبر ۲۰۱۹

هالند

29 ژوئن
۱ دیدگاه

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی عشقری شاعر شیوا بیان ، محبوب وپر آوازهء وطنِ ما (قسمت اول)

تاریخ نشر : شنبه ۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی

عشقری ، شاعر شیوا بیان ، محبوب و پر آوازهء وطن ما.

قیوم بشیر هروی

۲۹ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

 

قسمت اول –

به ادامه معرفی فرزانگان  سرزمین ما اینک یادی می کنیم از زنده یاد صوفی غلام نبی عشقری شاعر شیوا بیان و پر آوازهِ سرزمین ما که چهل و پنج سال قبل در نهم سرطان ۱۳۵۸ خورشیدی جان به جان آفرین سپرد و جهان فانی را وداع گفت.

غلام نبی عشقری فرزند مرحوم عبدالرحیم خان و نواسهِ شیر محمد خان معروف به داده شیر  در سال ۱۲۷۱ خورشیدی در قریه چهلتن پغمان ولایت کابل چشم به جهان گشود و سپس کوچه بارانه کابل اقامت گزید.

در آوان کودکی در مسجد محل به خواندن قرآن کریم ، پنج کتاب ، دیوان خواجه حافظ شیرازی ، بوستان وگلستان سعدی ،پرداخت و  انوار سهیلی و بعضی کتب دیگر فارسی را از محضر آموزگاران آن ایام  فرا گرفت.

اجدادش از ده بید سمرقند بودند که در زمان سلطنت امیر شیر علی خان به کابل مهاجرت کرده و از تجاران بزرگ آن زمان بشمار میرفتند.

 در کودکی پدرش وفات نمود و در سن هشت سالگی برادر بزرگش را از دست داد و یک سال بعد از آن  در نه سالگی نیز سایه پرمهر مادر از سرش رخت بر بست و او به تنهایی به زندگی اش ادامه داد.

پس از مرگ خانواده اش مدتی به پیشه اجدادی اش ( تجارت ) ادامه داد ، چنانچه خودش در این مورد گفته بود:

تجارت  پیشه  ما بود  چندی

به هرجا بود از ما بار بندی

مرحوم صوفی عشقری با استعداد سرشاری که داشت از ۱۸  سالگی به سرودن شعر رو آورد و تخلص عشقری را برای خود بر گزید و توانست جایگاه اش را در میان شاعران عصر پیدا کند.

او در یکی از مصاحبه های رادیویی اش گفته بود:

من با ملک الشعرا استاد قاری عبدالله خان ، استاد عبدالحق بیتاب صاحب واستاد شایق جمال و دیگر استادان و بزرگان ، همیشه ارتباط ، صحبت و مجلس داشتم.  آنها عالمان و بزرگان بودند و من را در شعر و شاعری تشویق و رهنمایی میکردند.

او در ادامه می افزاید:

زمانیکه در مجلس میبودیم ؛ استاد قاری صاحب میگفت :

صوفی جان در این شب و روز  کدام غزلی و یا شعری نو داری،  به ما بخوان ؟

من شعر  خود را میخواندم  و یا آ ن را به حضور  بیتاب صاحب میدادم که اصلاح کند.

ولی ؛ قاری صاحب برای بیتاب صاحب میگفت :

شعر صوفی  را غرض نگیر که خراب میشه ، بگذار به ذوق و طبع خودش ؛ بسیار خوبش است.

او درمورد شاعران عصرش چنین سروده:

شایق جمال وبسمل وبیتاب و حیدری

  بودند یار ویاور وغمخوارِ عشقری

کهزاد واعتمادی و قُربت درآن زمان  

 گفتند   آفرین   به   گفتارِ   عشقری

او در یک گفتگوی دیگر با رادیو افغانستان در باره عشق و محبت چنین می گوید:

منشاء اصلی « شعر و شاعری » از محبت است و زمانیکه محبت از اندازه بلند رفت ، آن را عشق میگویند !

در بخش دیگری از مصاحبه اش ادامه می دهد:

بناآ تا زمانیکه یک شاعر  عشق و محبتی نداشته باشد و از آن رهگذر به او سوزی ، دردی یا کیفی پیش نشود ، هیچوقت به شعر و شاعری نمی رسد.

با توجه با این نکات در می یابیم که او نیز از عشق و محبت مستثنی نبوده ، اما با وجود آن گفته شده که صوفی عشقری تا پایان عمر ازدواج نکرد .

خودش درین مورد میگوید:

 به عمر خود نکردم  ازدواجی

مپرس از سرمه و رنگ حنایم

منم مستغنی از سامان  هستی

به چشم اهل دنیا، چون گدایم !

ولی سالها در آرزوی داشتن یک همسر ماه جبین بوده ، چنانچه میگوید:

سالها   شد  عشقری  این  آرزو  دارد   دلم

در سفر یا در وطن، یک مه جبین باشد مرا

ویا :

عمری دلم به ناوک نازت نشانه بود

جان دادنم به خاک درت رایگانه بود

یکدم وصال یار ندیدم به عمر خویش

با آ نکه  آرزوی  دلم  جاودانه  بود.

     گفته شده که او برای امرار معاش ابتدا دکان خوراکه فروشی ، سپس نصوار فروشی و بعدها در سال ۱۳۳۵ خورشیدی دوکان صحافی کتاب باز نموده است. دکانی که در کوتاه ترین زمان ممکن محلی برای بزم های شاعرانه تصوفی و عرفانی بخصوص بیدل شناسی مبدل گشت و رفت و آمد مشایخ ، استادان اهل علم و ادب و موسیقی تأثیر بسزایی را بر حال و احوال او گذاشت و این دلالت به علاقمندی او به تصوف و عرفان داشت.

میگویند او در بخارا از حلقه های مثنوی خوانی ، بیدل خوانی و زیارت حضرت شاه نقشبندی «رح» مستفید شده و به سیر و سلوک صوفیانه پرداخته است و از او یک انسان متقی ، عابد و پرهیزگار ساخت که در سروده ی زیر بدان اشاره شده است.

 

کمالِ حٌسن

زنده باشی  یار من  آیینه   وارم  ساختی

پارسا و صوفی و شب زنده دارم ساختی

در جهان گمنام بودم  قیمت و  قدرم نبود

صاحب نام و نشان  و  با  وقارم ساختی

ازسراخلاص هرکس دست می بوسد مرا

متقی   و عابد    و  پرهیزگارم   ساختی

گرچه پیرم در برمن دل  جوانی می کند

در خزان برگ ریزان نو  بهارم  ساختی

پیر و برنا این زمان آید دعا خواهد زمن

از کمال حسن خود حاجت برآرم ساختی

تا نبودم آشنایت ذرّه از من عار داشت

قطره یی بودم و  بحر  بیکرانم  ساختی

خام کار افتاده بودم  سال  ها  از  تنبلی

چست و چالاکم نمودی پخته کارم ساختی

صدقه این دستگیری ها ویاری ات شوم

باغی   بودم   بنده  پروردگارم  ساختی

عشقری گفتارشیرینت سراپا حکمت است

در دو عالم شاد باشی هوشیارم ساختی

 

ادامه دارد …

28 ژوئن
۱ دیدگاه

هفت تیر

تاریخ نشر : جمعه ۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرال

هفت تیر

 بی تو این شهر برایم همه دلگیر شده

 هوس و آرزو در سینه‌ی من پیر شده

من ندانم چه کنم  از  قفس  آزا د شوم

در گلویم غم تو  بغض  نفس گیر شده

روزِ عمرم شب تار و سیه گردید آخر

اگر امروز نیایی  تو ،  کمی دیر شده

عطر خوش رایحه ازجنبش زلفت خیزد

از حسادت ختن  آهو  بچه ها خیر شده

خنجر ناز  تو  جادو   و  طلسمات  کند

” جبنش هر مژه ات راکت وهفت تیر شده “

فرحت رحمان

۲۱ جون ۲۰۲۳

28 ژوئن
۱ دیدگاه

عشق

تاریخ نشر : جمعه ۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

عشق

من اگر عشق  نباشد  ،  کمرم  می شکند

کهکشانها ی خدا  ، روی  سرم می شکند

لحظه ها می شکند ، رابطه ها  می شکند

رشته ای عاطفه ها ، دور برم می شکند

یاد   دیدار  تو    هر گاهِ     سراغم   آید

دست هایم  به  دعا اشک  ترم   می شکند

شاید از بی توی ها جان بسلامت به برم

دل به دلخانه و خون در جگرم می شکند

واژه آشفته  غزل  خسته  خیالی  دل گیر

نغمه و ساز وِ سرود  و هنرم  می شکند

سوز آهم    اگر  آتش  نزند  شهر   شما

عرش و لوحش بخدا در نظرم می شکند

گر نباشد ؟ سحری سجده ی وارم با او

سقف تن می تکد و بال   برم  می شکند

عشق در خو ن من و با نفسم  می لغزد

من اگر عشق نباشد ، کمرم می شکند

ظاهر عظیمی

جوزای ١٣٩٣

28 ژوئن
۱ دیدگاه

باز نشسته

تاریخ نشر : جمعه ۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

باز نشسته

از گرمی این   دورهِٔ  نا مرد  نگویید

گفتید  و  دگر با  من   دلسرد  نگویید

این را که وطن  مادرکِ  باز نشسته

گردیده به عمد ازهمه سوطرد نگویید

بر شانهٔ  آیینهِٔ   دل   بارگرانی  است

او را دگر از  معرکهِٔ   گرد   نگویید

مانا  که علاج   غم   دیرینهِٔ    ما را

دیدی  نشود  درخورِ  پیگرد  نگویید

فوراً به  سراغش رود از کوچهِٔ پهلو

با میهن  حساس  من از دردِ  نگویید

نورالله وثوق

دوشنبه۱۴۰۱/۰۳/۳۰ خورشیدی

 

28 ژوئن
۳دیدگاه

الا ای هموطن

تاریخ نشر : جمعه ۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

الا ای هموطن

الا ای هموطن

با هم شریک درد و غمهاییم

در این وادی سرگردان

بپا کن آشنائی ها

نمی زیبد جدائیها

بیا قسمت کنیم رنج و محن را

بیا در ماتم و در سوگ

بیا سازیم دو جسم ، یک روح و تن را

یکی باشد حیات ما، یکی باشد ثبات ما

یکی باشد نژاد ما

یکی باشد نهاد ما

یکی باشد برای ما و تو

دشمن در این خانه

که چون آرام خفته خصم ما

در بستر گل های سیمین تن

صدای ناله آید هم بگوش من

زهر دیوار این میهن

صدای زجه و فریاد

صدای ریتم آزادی

صدای نعره ی تکبیر

صدای لرزش تدبیر

صدای پیکر آغشته در خون وطنداران

صدا بشکستن درهای آن زندان

صدای ریزش باران

نمیدانم کجا شد ننگ و ناموس بر

شهیدان کفن در خون

کجا شد رسم افغانی؟

کجا شد بزم افغانی؟

کجا شد رزم افغانی؟

که از طبل و غریوش

شورصد محشر بپا خیزد!

الا ای هموطن

بهتر نباشد همزبانیهای ما و تو

که من در غم نشسته، خنجر دشمن

گزیده مغز استخوان

تو در ناز و نعمت

خفته بر بالین پریروئی

لهذا !

همنوایی بهتر است

از ناز و ساز همزبانی های

خود کامان.

الحاج محمد ابراهیم زرغون

28 ژوئن
۱ دیدگاه

چند دوبیتی مست و سرگردان

تاریخ نشر : جمعه ۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

چند دوبیتی

مست و سر گردان

به دست شاهدی دیدم که جام است

 بگفتم :  ده  بمن گفتا حرام است ! 

 بگفتم  :   من  ز   رندانِ   خرابم  

بدونِ  قطره ی  کارم   تمام  است

*******

بگفتا : مست و سر گردان چرائی

ز حسنِ   دلبری   حیران   چرائی

مگر شیدا  شدی  با  چشم  نرگس

به   مِثلِ   بلبلی     نالان   چرائی

*******

   بگفتم : عاشقم   نالان  و گریان   

قفس تنگ است و مثل کنج زندان

ندارم   چاره ی   جز  ناله  کردن

جدا  گشتم   ز گل  های   گلستان

*******

حیات خنجری  بگذشت  و درغم

ز دنیا   می رود  با  چشمِ  پر نم

ز  کس  طَمعِ    دلاسائی   ندارد

ندیده   در   بساطتش  غیر  ماتم

شیخ مولوی خنجری

۵ سرطان ۱۴۰۳ خورشیدی

کابل – افغانستان

28 ژوئن
۳دیدگاه

سروِ روان

تاریخ نشر : جمعه ۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

ســـــــــــــرو روا ن

ای صبا! مـژدهء نیکو، زجها نی بـه من آ ر

بهـرآ زا دی کشور، سـخـنـا نی بـه مــن آ ر

شاه شجاعـا ن زمان را، زوطن د ور نـمـــا

شیرمـردا ن وطـنخواه،چواما نی بـه من آ ر

عـمر بی حا صل من، مـیگـذ رد درغـربـت

آ خِـرا زبهـر خـدا، نَکهـت جا نی به من آ ر

درد هـجـرا ن مرا،ا زگـل میهـن بـِــــزُدا ی

لا له و یا سمن،هـم شـوروفغا نی به مـن آ ر

یـا رسـا نم به وطن، یــا زغـمـم کــن آ زا د

یا چو یعقوب ز یوسف،تو نشا نی به من آ ر

گـر نبا شـد مــرا، قســمـت رفتــن بـه وطـن

تـُر بت کوی شهیـدا ن، زمکـا نی به من آ ر

روزگاریست که دورم،زوطن صدا فسو س

مَـه سیـما صنمی، راحت جـا نی بـه مـن آ ر

میشـودعـمر من آ خِر، زرهء لــطـف وکـرم

هـمد م سـروسهی، تا ب وتوا نی به مـن آ ر

 گـذ رت گـربشود، سوی بـد خـشـا ن وطـن

یا ر گـلچـهرهء بـا درد و بیـا نی به مـن آ ر

حید ری تا به کجــا،ا زغم جا نان د رسـوز

آ خِـرای با د صبا! سـرو روا نی به من آ ر

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۱۷ فبروری٢٠٠۶

سیدنی – آسترالیا

28 ژوئن
۱ دیدگاه

گلِ سرخ

تاریخ نشر : جمعه ۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

گلِ سرخ

گلِ سرخی بفرست  تا  که   ترا یار شوم

 فارغ   از نکهت  و اندیشهُ  گلزار شوم

 قد برافراز و چو آهو بخرام سوی چمن

 نرگسِ   چشمِ ترا  دیده  و  بیمار  شوم

ماهِ   کنعان  بشوی  بر سرِ   بازار  آیی

 رُخِ  زیبای  ترا   دیده    خریدار  شوم

 یاد کن از من  و بازآ ز رهِ  مهر و وفا

 تا که آسوده  من  از طعنهُ اغیار شوم

 نگهی  سوی  منِ  خستهُ  بیمار   انداز

 تا به لطف و کرم ات لایقِ دیدار شوم

 مدعی طعنه زند بر من و خوارم بکند

گلِ سرخی بفرست  و مگذار خار شوم

مریم نوروززاده هروی

۲۷ سرطان ۱۴۰۲ خورشیدی

 ۱۸ جولای ۲۰۲۳ میلادی

 از مجموعهء ” پاییز “
هلند

28 ژوئن
۳دیدگاه

تپیدن

تاریخ نشر : جمعه ۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

تپیدن

۴۶ الف

 رسیدم تا خدا امشب ، چه  گویم   زین رسیدن ها

 چه گویم از سکوت شب ، وزان پر ذوق دیدن ها

 هجوم عشق   را  دیدم   خیال   محشرش   کردم

 که در هر گوشه در  خاکی ، دلی بود و تپیدن ها

 جلایی بود در  باطن  ،  که در  ظاهر نمی گنجد

لباس کینه بود و من ،  در  آهنگ    کشیدن  ها

  به موج مست گیسویم ، نه چادر بود و دستاری

 و انگشتان  او  بود  و ،  به امواجش دویدن ها  

 چه آغوشی که از گرمی ، عرق می ریخت از برگی

 گلاب از شرم می پیچید ، در جوش چکیدن ها

 به کفرم  سنگ  میکوبند ، گر  گویم  دگر حرفی

 خودم  دانم  و او داند ،  ز مروارید   چیدن  ها

 دریغا  گر  بمانم  من  ،   میان   بستر    گرمم

و از  یادم  بردم  فردا  ، هوای   این  پریدن  ها

شکیبا شمیم

27 ژوئن
۱ دیدگاه

از آن نگاهِ گرم

تاریخ نشر : پنجشنبه ۷ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

از آن نگاهِ گرم

 حرفت سروده‌ها  و کلامت  ترانه  بود

 وقتی نگاه ِ اول   من را    نشانه  بود

 از غنچه‌ی  شگفته به لب‌ های آتشین

با شوق  خنده‌هات  دلم  را  تکانه بود

 گاهی که از نبود تو دل‌ تنگ می ‌شدم

 یادت انیس ِ لحظه و  یار شبانه  بود

 گویی به دوست داشتنت زنده‌ام هنوز

 عشقت به آستانه‌ی دل  جاودانه بود

 عمریست تا به پای تو از خویش مِیگذرم

 مهرم برای خواستنت  بی‌ بهانه بود

حالا که بر   تمامیتم   چیره  میشوی

 از آن « نگاه گرم » و لی عاشقانه بود

 احمد هنایش

فبروری ۲۰۲۴

 

 

27 ژوئن
۳دیدگاه

وداع

تاریخ نشر : پنجشنبه ۷ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

وداع

ای موج بی برگشت
مرا بگذار و بگذر
رهایم کن
طوفان زده‌ام در دریای
خروشان عشق
در خیابان سکوت
در انتهای شب
و در انتظار صبحدمی
با طلوع نور آرام و بی صدا
اینجا نشسته‌ام
نور‌ خود را در وجود ناتوانم
متجلی کن
که سخت محتاج آنم
جانم را نذر نگاهت می کنم
زاری دریا میان حنجره ام
خفه شده
قایق های بی‌صبری‌ام
به امید دیدار ات ایستاده اند
کشتی عشق ام در
گرداب محبت ات جا مانده
با رفتن وداع کردم

 عالیه میوند
۲۳ جون ۲۰۲۴

27 ژوئن
۱ دیدگاه

کهنه بدوش

تاریخ نشر : پنجشنبه ۷ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

کهنه بدوش

دانا همه جا مردمِ کم حرف و خموش است

هر یک سُخنش قابلِ هضم  لایق نوش است

دیگى که در آن پخته  غذا ، نیست صدایى

خام بوده غذا هایکه دیگ در سرِ جوش است

فرهنگ و ادب ، کهنه  و   فرسوده نگردد

آثارِ کُهن ، لایق حفظ ،  واجبِ پوش است

هر چند بسى  ذوق  زده ى    نو شده اما

در کُهنه فروشى هنوز جوش و خروش است

پیرانه سران ، کُهنه خر و  کهنه پسند اند

هر کُهنه پسند   ، آدمِ أنتیک  فروش است

امروز   جهان   د ر   پى   آثار  قدیم اند

نو ساخته از کهنه همه صاحبِ هوش است

یک عُمر سفر کرده ( فروغ ) پُر غم و دردى

فرسوده بدن ، آبله پا ، کُهنه بدوش است

حسن شاه فروغ

۲۲ جون ۲۰۲۴

27 ژوئن
۲دیدگاه

ماتمسرا

تاریخ نشر : پنجشنبه ۷ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

ماتمسرا

 من از جور و  جفا   بر  مردم     فرزانه    میگویم

من از ویرانی   سر   تا    سر    کاشانه     میگویم

من از آن  جیره  خوارانی  که  قصد  ملک ما کردند

من از  آن     نوکران     کشور     بیگانه   میگویم

من  از  دشمن   که   دارد   قصد  تخریب  دیار  ما

من  از  ویرانگری  های   جمعی   دیوانه  میگویم

من از  پیر  و   جوان   میهن     ویرانه ام    هر دم

من از طفل   یتیمی  مانده   در  هر   خانه  میگویم

من از  خون    خفتگان    قتل  عام  بامیان  امروز

من از آن    چوبه   های   دار   بیرحمانه   میگویم

من از  طالب  نماهای   که  روز    ما   سیه  کردند

من  از  یغما گران    وحشی   و   دیوانه    میگویم

من از آن دست  و پاهای  که  ببریدند  ز روی مکر

من از   بازیچه    طفلان    بدان    پیمانه   میگویم

من از میهن   فروشا نی  که  مٌلکِ  ما تباه  کردند

من از ارگی  که  داشت  اعمال   بیشرمانه  میگویم

من از   تیم   چپاولگر  که   بردند   مال  مردم  را

من از حٌکامِ  بی احساسِ   دور از  خانه می گویم

  من از گلشن  سرای  میهن  و  باغ  و  بهارانش

من از آه    و   فغان   بلبلِ      بی لانه    میگویم

من از بیداد   جلادان    که    میگویند   مسلمانیم

من از رنج و ستم سوزم  ، ز  ظلمتخانه  میگویم

من از بیچاره گان   خفته   اندر  گوشه ی  زندان

من از زنجیر  استبداد  و   هم   زولانه    میگویم

من از شهر هرات  و قندهار  و  لوگر   و  گردیز

من از بلخ و تخار  تا   کوتل   خیرخانه   میگویم

من از لغمان ، من بغلان ؛ من  از آن  مردم  نالان

من از هندوکش   و   بابا    ظفرمندانه    میگویم

من از کندز ، من از پروان  و هم از شهرِ نورستان

من   از  ایستادگی   های  ه مه   مردانه  میگویم

من از بند امیر  و   قرغه  و  هم  ماهیپر   یاران

من از طاق  ظفر  تا  غزنه ی   شاهانه   میگویم

من از شاهتوت    خنجان  و   انار   قندهار  دایم

من از انگور هرات  با  هزار   شکرانه   میگویم

من از لاجورد پنجشیرش که ناب است در جهان امروز

من از لعل   بد خشانش  سخن   مستانه   میگویم

من از آن    آریانای    قدیم    و     مردمان     او

من از آثار باستانی   که    شد    ویرانه   میگویم

من از مهد   هنر  پرور   دیار   شیخ     انصاری

من از قلب   خراسان   از  گل  و  گلخانه میگویم

من از جامی ، من از لاری  ،  من از  سید  افغانی

من از آن    افتخاراتِ    شکوهمندانه      میگویم

من از سلطان  غیاث الدین غوری و من از تیمور

من از اسکندر و  چنگیز هزار   افسانه   میگویم

من از لشکر  کشی  اجنبی   و  از    شکست   او

من از آواره گان   در   وادی    بیگانه    میگویم

من از هرگوشهء میهن« بشیر» صد قصه ها دارم

من از ماتمسرای   بی  سر  و   سامانه   میگویم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

26 ژوئن
۳دیدگاه

تکیه بر بیگانه یا نیروی خودی؟

تاریخ نشر : چهارشنبه ۶ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

تکیه بر بیگانه یا نیروی خودی؟

۳

نمونه های تاریخی

شاه شجاع

پیامد های تکیه بر بیگانه، با وضاحت یافتن دو منظور و انگیزه بیشتر و بهتر شناسایی می شوند.

نخست، آرزومندی قدرت طلبی با امکانات بیگانه.

 دوم، آرزومندی حوزۀ قدرت نیروی استعماری با استفاده از زمینه های موجود در کشور طرف توجه و قدرت جویان.

این انگیزه  و منظور را در همه زمانه های که تاریخ افغانستان از قدرت جویی، جنگ قدرت و حضور استعمار گواهی میدهد، میتوان دریافت.

 از نمونۀ شاه شجاع (شجاع الملک ۱۷۸۴- ۱۸۳۹)، فرزند تیمورشاه درانی – سدوزایی، نواسۀ احمدشاه درانی- سدوزایی می آغازیم:

نام شاه شجاع درانی برای مکتب دیده گان وعلاقمندان تاریخ افغانستان نا شناخته نیست. نامی است که پیش ازهمه پذیرش دست نشانده گی اورا به دست زمامداران هند بریتانیایی توصیف میکند. شاه شجاع پس از شکست در جنگهای داخلی قدرت طلبانه و بسیار فرساینده و زیانبار برای خراسان و یا افغانستان بعدی، سی سال درهند زنده گی داشت. جیره های حکومت هند بریتانیه یی را دریافت میداشت و شعر هم می سرود. اما هرگز هوای دسترسی به قدرت شاهانه را از یاد نبرده بود. آن هوا و آرزومندی نکبت بار، زمانی به سامان نشست که حکومت بریتانیه یی ها برای نفوذ بیشتر استعماری و اطمینان از شاهی در افغانستان که مجری و مدافع سیاست های آنها در منطقه باشد، او را همراه با سپاه ترساننده و ویرانگربه کابل فرستادند.

 

یادمان باشد که شاه شجاع به غیرازچند کتاب دربقیه کتاب هایی که با شرح روزگار اوپیوند دارند، به نکوهش گرفته شده است. متأسفانه حتا نکوهشگرانی هم بوده اند که آن رویکرد زیانبار را خود در زمانه و با گونۀ دیگر انجام داده اند. از همین روی است که فرستاده شده گان بعدی باقوای خارجی، نام او را تداعی کرده اند.

 آزآنجایی که درتاریخ کشورما، عمل گردن نهادن به آرزوهای سیاسی بیگانگان با نام آن شاه درانی پایان نپذیرفته،نیازبه شناخت ومعرفی بقیه شاه شجاع ها نیز احساس میشود. (۱)

هنگام آشنایی با بقیه شاه شجاع ها، موازی با نگرش ژرفتری که تاریخ نگری کشورما به آن نیازدارد،مسألۀ علل وعوامل وزمینه های رویش شاه شجاع ها، یا زمینه های موجود دسترسی به قدرت با هر قیمتی، مطرح میشود. اما این نگرش همواره واز طرف همه مبتنی بر پذیرش بقیه شاه شجاع ها نبوده است. این عدم پذیرش در واقع چالشی بحث برانگیز در سر راه دریافت عوامل وزمینه های شاه شجاع رُویی میشوند. من باب مثال، مدافعین امیردوست محمد خان وامیرعبدالرحمان خان حاضر نبوده اند که وجوه مشترک آن دوتن از بنیانگذاران افغانستان معاصررابا شاه شجاع درانی بپذیرند. ویا هواخواهان ببرک کارمل نشان دادن آن وجوه واوصاف مشترک را که از سوی کارمل در جنگ قدرت با حفیظ الله امین از راه تکیه بر شوروی(حالا از میان رفته)، دیده شده است، زننده واهانت آمیز! تلقی نموده بر واقعیت نگاران می تازند.

 به این ترتیب هنگامی که هنوزدرپذیرش واقعیت تاریخی برداشت واحدی نباشد،انگیزۀ دریافت علل سیاسی وتاریخی واجتماعی دستخوش دشواری میشود.

 انتخاب وگسیل اقای حامد کرزی ازجانب مقامات ایالات متحدۀ امریکا به افغانستان،نشان داد که باید در پی دریافت پاسخی ژرفتر وجامعتربه این پرسش بود وبیشتر اندیشید که چرا دیگران به کشور ما نیرو می فرستند و افراد مورد اطمینان واعتماد شان را؟ این اعتماد و اطمینان حکایت از کدام توافق پیشین دارد؟

 

 

26 ژوئن
۱ دیدگاه

سنگِ بیداری

تاریخ نشر : چهارشنبه ۶ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

سنگِ بیداری

در آستانه ی مغرب  ز شرق  نور  بخوان

و فتح گمشده ی  دور  را   ز دور  بخوان

نه در به راه و نه هم دره منتهی به گشود

ز راه سینه ی خود نقشه ی عبور بخوان

چراغ های دل و سر  شکسته  اند به راه

به نوک پنجه، سحر در شبان کور بخوان

کجاستی تو  در  این  بیکران   گم  گشتن

صدا بکش، بنما خویش و از حضور بخوان

حکایتی که جهان  گوش ا نتظارش است

ز نقب عشق و بلندای  از  شعور  بخوان

بزن به پنجره ی خواب  ، سنگ  بیداری

به گوش صبر کفن پوش، ناصبور بخوان

مثال برق  به  لوح  شبان  سحر  بنویس

مثال  رعد  ز  فردای  پر   غرور  بخوان

فاروق فارانی

جون ۲۰۲۴

26 ژوئن
۱ دیدگاه

تو می خندی

تاریخ نشر : چهارشنبه ۶ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

تو می خندی

به یار

دلم برای عشقی می تپد

که مرا به تو وصل می کند

شتابان و پر ماجرا

خورشید چه عاشقانه صدایم می زند

و ماه و ستاره گان در سجده ی عشق خفته اند

و من در محراب نگاه هات

همان کولی بی سر زمین و سرگردانم

پا هام هنوز

در زمین چرکین گیر کرده

و یارای کوچیدنم نیست مگر…

و بالها یم در دستان تو می رقصند

و چشمان منتظرم

سیلاب عشق را مهمان شده

وقتی صدایت می زنم

در کنارمی

و وقتی می بینمت

در تمام هستی ام  می چرخی

دستان سردم را در دستان گرمت نگهدار

و منی مسافررا در سفر کوتاه اش تنها مگذار

بنده بودن چه زیباست

تا ذات تو خدا باشد

و چشمان تو نور راه باشد

و در هستی من

بخندی

و بخندی

و بخندی

هما طرزی

۱۰ جنوری ۲۰۲۴

نیویورک

26 ژوئن
۳دیدگاه

مرگ در غربت

تاریخ نشر : چهارشنبه ۶ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

مرگ درغربت

مرگ حق است کی توان ازآن فِرار

ای خدا! این مرگ، درهجران مکن

مـــردم بیــچـــاره ام تخـــم سپنـــــد

دَور هــم دار، از کـرم پاشــان مکن

خـــا ئنـــان میــهنـــم را ای کریــــم

حاکــم ملت در آن ســـا مــــان مکن

دوستــــداران وطـن درغــربت انــد

مـرگ شان درغربت وهجـران مکن

جمــــع مــا دارند، مریضــان علیـــل

ده شفـــاء ازلطف وجمع ویران مکن

قلب ها یمـــان، زغـم افـســـرده است

چشم های دوستان، گریــــــــان مکن

تا به کـــی آواره ایــم، دور از وطـن

ای خــدا !مـــارا دگــــــر نالان مکن

ملــــت مــــا را بگــــردان متحــــــد

دشمنــــان میـهنــــــم شـــــادان مکن

ملک ما اشغـــــال دست کــافـــــران

تیغ کافــــر را ،دگــــربـــــرّان مکن

کشـــور مــا، پا یمــــال ظا لمـــــا ن

میهــــن مـــارا،دگـــرویــــران مکن

بـهـــــــر آزادی آن میـنــــوی مـــــا

منجی اش آخررسا ن، پنهـــان مکن

گـر بمیــرد”حیدری” دور از وطــن

از کــرم خـاکش، تودرهجـران مکن

پوهنوال داکتر اسدلله حیدری

۱۷ اپریل ۲۰۱۰

سیدنی – آسترالیا

26 ژوئن
۱ دیدگاه

درخشش ملی پوشان تیم کریکت افغانستان مبارک باد !

تاریخ نشر : چهارشنبه ۶ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

 

درخشش ملی پوشان تیم کریکت کشور مبارک باد !

عزیزان  بر شما   از ماجرای شاد می گویم

به  رسم  شادمانی ها به صد فریاد می گویم

عجب حال وهوای است وطنداران، عزیزانم

به تیم  قهرمانان  من   مبارک  باد  می گویم

بنازم   همتِ  خوبان   ورزشکارِ   میهن  را

من از پیروزی یاران درین رویداد می گویم

همه پیر و جوانِ  میهن ِ  ما   شادمان  گشتند

هزاران شادباش  بر مردمانِ  راد می گویم

بامیدی  که  بینیم   بر سکوی   قهرمانی  ها

(بشیرا)  من مبارک باد، مبارک باد می گویم

قیوم بشیرهروی

۲۶ جون ۲۰۲۴

ملبورن – آسترالیا

26 ژوئن
۱ دیدگاه

ثبات سیاسی از دوحه یا ویانا؟

تاریخ نشر:  چهارشنبه ۶ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

ثبات سیاسی از دوحه یا ویانا؟

ثبات سیاسی از افکار درون کشوری٬ که صلح پایدار بسترهای از جامعه را٬ طی کرده باشد پدیدار می شود – مدعی شدن از بیرون به مانند این میماند:‌ که کسی مدعی زنده کردن مرده باشد. و اینکه چگونه خودرا مسیح روح الله بر اعضاء توده اسطوره کرده باشد٬ هم قابل هضم است.

 

دوحه و احمد مسعود:

 

اجلاس دوحه در صورت عملی نشدن حکومت همه شمول یا حکومت قانون، می تواند افغانستان هراسی را برای منطقه رقم زند که سیاست خارجی آمریکا از این جنگ روانی سود میبرد –  احمد مسعود مدعای مردم سالاری فاقد مردم و طالبان مدعی دین فاقد خداست. در میان این دو قطب٬ مردم ما آواره و بیچاره … چون طبق آیه ۵۹ سوره نساء٬ خداوند کسی را نام گرفته در کدام آیه و حدیث اولی الامر مردم افغانستان و سایر جوامع مسلمین معرفی نکرده است و این حق انتخاب مردم می باشد. در عین حال اساسنامه جبهه مقاومت را٬ مردم ما در کدام سایت معتبر اینترنتی همه پرسی نکرده اند. و نه خودشانرا انتخاب.

 

عضویت محمدحسین جعفریان در جبهه مقاومت چیست؟

زمانیکه بالای چند تن از مهاجرین غیر قانونی٬ دولت ایران حمله نظامی کرد. و موتر حامل مهاجرین حریق شده بود و در میان آتش و دود این انسان ها٬ آب گفته فریاد می زدند. آقای جعفریان چون پژوهشگر امور افغانستان و مریم سماء از کابل در بی بی سی فارسی به تحلیل این حادثه ضد انسانی دعوت شدند٬ که بازنشر آن در یتوپ ممکن که دریافت شود. آقای جعفریان از برخورد دولت ایران دفاع کرده و حقوق مهاجرت٬ که ایران عضو کنوانسسیون آن استکه مهاجر پذیرست٬ پشت کرد.

البته قبل این نوشته٬ من سایت رسمی جبهه مقاومت را٬ مطالعه کردم که عضویت خارجی ها٬ در جبهه به چه هدف می باشد٬ مورد نیافتم – شاهد رسیدن مبلغ هنگفت به آقای جعفریان که در تاجیکستان می باشد٬ نیز هستم.

حالا وی چون پژوهشگر امور افغانستان خودرا٬ معرفی می کند و من شهروند افغانی و نویسنده علوم انسانی در حوزه افغانستان٬ و هر دو ما در دوشنبه تاجیکستان٬ یک مناظره علمی تحقیقی٬ که عنوان آنرا٬ آقای جفعریان انتخاب کند در یکی از رسانه های تلویزیونی یا انترنتی در وقت معینه حاضر می شویم٬ تا مخاطبین قدرت دانش را قضاوت کرده و بعد به اساس حقوق و اساسنامه جبهه مقاومت را٬ پاسخگو کنند.

 

کمیته آریانا در امور پناهندگان افغان در تاجیکستان:

از بدو تاسیس تا کنون کسی مشهور به بهادری٬ رییس این کمیته می باشد. در باره جایگاه حقوقی کمیته از سازمان UNHCR پرسیده ام٬ که رسمیت آنرا در سازمان پناهندگی تصدیق نکرد. چون این کمیته کمک های نهادها را٬ که به مهاجرین داده می شود حیف و میل می کند. و اگر کسی دادخواهی کند با استفاده از قدرت خانمش که تاجیکی است٬ مسبب آزار و اذیت شاکی می شود٬ یکی از متضررین بنام گلاپ فرزام اکنون در کانادا است.

امروز با یکی از خانم های پناهنده افغان٬ که ناخون پایش در جستجوی خانه کرایی که کرایه بسیار افزایش نموده است٬ افتاده بود و با پای زخمی٬ طفل نوزادش در بغل و گرمی سوزان در تگاپو خانه بود – و جناب رییس بهادری با موتر سال و دریشی های مفشن از پول مهاجرین بالای مهاجرین قوانین و مقررات نیز وضع می کند.

در تاسیس این کمیته اگر سفارت افغانستان مقیم تاجیکستان٬ بیدون هدایت از مرکز یا وزارت خارجه٬ که کمیته آریانا بیشتر از چند سال می شود یعنی در وقت جمهوریت تاسیس شده٬ و سفارت نیز در حیف و میل ذینفع دانسته شده و باید پاسخگو باشد.

الخصوص تلویزیون افغانستان انترنشل٬ که در دوشنبه تاجیکستان خبرنگار نیز دارند٬ وارد مبحث شده٬ و جایگاه حقوقی کمیته را با همه پرسی مهاجرین٬ بسوی پاسخگوی جهت دهد.

کرایه تعمیر کمیته از کدام منبع نیز سوال برانگیزست …

 

محمدآصف فقیری

 

 

 

 

25 ژوئن
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد میر اسمعیل مسرور نجیمی، شاعر آزادمنش و فرزانه سرزمین ما

تاریخ نشر:  سه شنبه ۵ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ جون ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد میر اسمعیل مسرور نجیمی ،

شاعر  آزادمنش و فرزانه سرزمین ما

قیوم بشیر هروی

۲۵ جون ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

میر اسمعیل نجیمی  در سال ۱۳۰۳ خورشیدی  در گذر چنداول شهر کابل دیده به جهان گشود ، آوان کودکی را در همانجا گذراند پس از دوران ابتدائی شامل لیسه استقلال شده و در سال ۱۳۲۱ تحصیلاتش را به اتمام رسانید.

پس از ختم تحصیل در پست های  دولتی شامل کار شد و در ادارات مختلف چون ریاست مستقل مطبوعات ، آمریت عمومی محاسبه انجمن حقوقدانان افغانستان ، بانک ملی افغان و شعب افغان نشنل بانک در شهر های پشاور و کراچی پاکستان ایفای وظیفه نمود.

با مرحوم مسرور نجیمی از سال ۲۰۰۰ میلادی ، زمانیکه مدیر مسئول نشریه افغانستان و جهان امروز  و رئیس انجمن افغانهای آسترالیای جنوبی بودم آشنایی حاصل نمودم ، ایشان همکاری شانرا با نشریه افغانستان و جهان امروز آغاز و بعدها  در مجله گلبرگ ادامه دادند.

در برج مارچ سال ۲۰۰۳ میلادی نخستین مجموعه اشعار خود را تحت عنوان ( اندیشه های شهر شعر ) که به همت دو تن از فرزندان ایشان هریک (میر محمد شاه نجیمی و فیاض شاه نجیمی) به زیور چاپ آراسته شده بود از شهر گوتینگن آلمان  برایم فرستادند که این تحفهِ گرانبها زینب بخش کتابخانه ی شخصی ام میباشد.

 

در آغازین این کتاب مختصری از زندگینامه شاعر توجه خواننده را بخود جلب می کند که بقلم خود شاعر تحریر یافته است.

در بخشی از آن چنین  میخوانیم:

 ” از کودکی به شعر و ادبیات علاقه پیدا کردم. دیوان حافظ شیرازی ، بوستان و گلستان سعدی ، یوسف و زلیخای جامی  و نصاب سبیان را نزد استاد خانگی ام خواندم. او مرا با بحر های شعر ، اوزان عروضی ، وزن و ردیف و قافیه آشنا ساخت . سپس از استادانم در مکتب – استاد مرحوم قاری عبدالله ملک الشعراء و استاد مرحوم سرور گویا (اعتمادی) ، عمیقتر آموختم. از عنفوان جوانی  به شعر سرایی شروع کردم. رهنمایم اندرین راه، استاد بزرگوارم ملک الشعراء شدند. شعرم را با توجه می خواندند و اصلاح می نمودند و مشوره های لازم برایم میدادند. با سبک های شعری در زبان دری آشنایم ساختند و از سبک لسان الغیب خواجهء شیراز ، تحلیل ها و یادآوری ها می نمودند. همان تحلیل ها مرا گرویدهء مکتب حافظ شیرازی ساخت که تا اکنون در آن سبک طبع آزمایی میکنم.”

مرحوم مسرور نجیمی علاوه بر سرایش شعر ، نوشتن پارچه های ادبی ، داستانهای کوتاه بنام های ” یتیم هوشمند و گدایان شهر و نمایشنامه های بنام های « ثریا ، سروش زندگی و بی خبری»  را نیز در کارنامه اش دارد که  طبق گفته خودش ، داستانها از طریق نشرات وقت به نشر رسیده و دو نمایشنامه اش نیز در پوهنی ننداری روی صحنه رفته است.

این شاعر درد آشنا و آزاد منش مانند هزاران هموطنش طعم تلخ غربت و خانه بدوشی را چشیده و در حالیکه وطن وزادگاهش را ترک میکند پریشانِ از بین رفتن زحمات چندین ساله اش میباشد ، چنانچه در  بخش دیگری  از زندگینامه اش د رخصوص آثارش چنین میگوید:

” سرنوشت آثار من نیز ، جزء تراژیدی عمومی جامعهء ما و به خصوص جامعهء فرهنگی ما می باشد. جنگ ، مهاجرت و دربدری پدیده های تحمیلی بودند که بالای هر هموطن ما نازل شدند. من نیز راه دیار غریب را در پیش گرفتم ، اما کهولت سن ناتوانم ساخت تا کوله بار مجموعهء آثارم را با خود بردارم و به خارج انتقال دهم. میترسم که آتش جنگ های خانمانسوز در کابل ، آثار مرا نیز در کام خود بلعیده باشد واز آنها جزء خاک و خاکستر چیزی باقی نمانده باشد وحاصل کار بیش از نیم قرنم را به باد فنا داده باشد.”

زنده یاد مسرور نجیمی علاوه بر غزل در قالب های دوبیتی ، رباعی ، مخمس و قصیده نیز می سرود.

آثاری زیادی ازین شاعر گرانمایه به یادگار مانده که بخشی از آنها اقبال چاپ یافتند و برخی بصورت قلمی میباشد که امیدوارم فرزندان گرامی آنمرحوم در قسمت چاپ  آثار قلمی ایشان همت بگمارند تا خدای ناکرده به فراموشی سپرده نشوند.

مجموعه آثار مرحوم مسرور نجیمی عبارتند از:

اندیشه های شهر شعر ، سرود های پرنیانی ، سر گردون ، نوروز باستان ، گذشت عمر ، رئوس اندیشه ، روشن نگاه ، چکیده و همچنین  بیوگرافی شعرا ، نویسندگان ، علما و دانشمندان نیز نام برد.

زنده یاد مسرور نجیمی اشعار میهنی و حماسی فراوانی دارد که بیشتر در دیار غربت سروده شده و دردهای جامعه و هموطنانش را بیان نموده است.

این شاعر فرهیخته سرانجام بر اثر بیماری که عاید حالش شده بود بتاریخ ۲۹ جنوری ۲۰۱۵ میلادی در شهر گوتینگن آلمان جان به جان آفرین سپرد و متأسفانه دست اجل ساعاتی پس از وفاتش دوست دیرینه زندگی اش یعنی همسر مهربان و وفادارش را نیز گرفت و این زوج مهربان همزمان بخانه ابدی شتافتند. روح شان شاد و خلد برین جای شان باد.

اینهم نمونه ای از کلام این شاعر گرامی  که تقدیم شما عزیزان خواننده می گردد:

مهدِ ویران

درآن مهدی که ویران گشته یی، آمال رنگ رنگ است

کشاکش های بی بنیاد وفکر جهل ،درجنگ است

به  نادانی  همی  تازند  و  می  نازند   در  فرجام

سرِ هریک ( به دار) الا ، به زیر آسیا سنگ است

ندارد   سود  میراثِ   نگون    پاشیِ تاج  و تخت

برون از مغزها گردد که ارث و آز   ر ا ننگ است

سخن  از هستی  و  نابودی  این   خیل   دژخیمان

دمادم گفت ( بی پرده) که  دامانِ  نگه  تنگ است

کهن   عمرِ   کهن   سالان ِ   بی    مغزِ   فرومایه

که گردیده ، کجا دانسته ، آن نظمی که در چنگ است؟

همه خواب وخیال است و جنون تا کی در آن مهدی ؟

که در کف داشتن ( گنج گران لعلی) که در چنگ است

نفس تا میکشد ، بیمارِ غم ، ( افسرده و حیران )؛

علاجی نیست ، ( سرتاسر) فریب و کذب ونیزنگ است؛

زمام   مهدِ  ویران   را  گرفته   ( بی مروت ها  )

چه کرده؟ جز تبهکاری ، به این مقصد، هم آهنگ است

دلِ  آگنده   در  خون  داشته (  مسرور ) میگوید:

بس است آخر قسی قلبا ! که گویای دلِ تنگ است

کوتینگِن – آلمان

۳۰ اسد ۱۳۷۴ برابر با ۲۱ آگست ۱۹۹۵