۲۴ ساعت

27 آوریل
۲دیدگاه

طلسمِ جنون

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

طلسم جنون

آهِ گردون تازم  آخر رخ  به  بالا  کردنی ست

غنچۀ خاموش مار ا عشق گوی اکردنی ست

چشم  جادی  تو آخر فتنه  بر پا  کردنی ست

عاشق شیرین ادارا مست وشیدا کردنی ست

فتنه ها  می جوشد  از اطوار  تحریک  نگاه

زاهدان را گوشهٔ  ابروش رسوا کردنی ست

عافیت خواهی ز  انجامِ  عمل  غافل   مباش

پس جزای کیفرت امروزو فردا کردنی ست

شور عشقم بیش گردد ا ز  طلسماتِ  جنون

ناله ی جانسوزمن  پروازعنقا  کردنی ست

آشیان بر دوشم از وضع   پریشانم  مپرس

گردبادم در رمیدن  خانه   پیدا  کردنی ست

صافی  آیینه  با  زشتی   سوهان  آشناست

ناملایم اهل جوهر را دو  بالا  کردنی ست

از بد و نیک  جهان  آیینه  سان  آزاده ایم

زشتی  تمثال ما هم  کار  مینا  کردنی ست

سوی مقصد با پرو بالِ هوس نتوان  پرید

شهپرِ پروانه کی پرواز عنقا  کردنی ست

ای به صورت ماه کنعان بر متاع خود مناز

کارچون باعشق افتد حسن  سودا کردنی ست

عقده ای  کار مرا نگشوده  دندان  کسی

ناخن لطفش مگر از دل گره  وا کردنی ست

حسن یوسف را که گل درپردۀ عصمت ندید

جذبۀ عشق  زسر بازار پیدا  کردنی ست

از سخن  پردازی ن عالمی   دیوانه شد

طوطی طبع مرا در شور بلوا    کردنی  ست

انوری” این نکته راازخامه ای “بیدل”شنو

زیرگردون آنچه امروزاست فردا کردنی ست

انوری فکری

۴ ثور ۱۴۰۳

پنجشیر

30 ژانویه
۱ دیدگاه

گفتگوی عاشق با معشوق !

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۰ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

گفتگوی عاشق با معشوق !

دوش  اندر  بـاغ  دیدم   دلربایِ   خویش  را

آن  مه ی  زیبا  نمایِ  مه  لـقایِ  خویش را

گفتمش کی از لبِ خود شاد میسازی مرا؟

گفت بر من کم بزن‌ حرفِ جفایِ  خویش را

گفتمش از یک نگه دین و  دلم  را  برده ای

گفت : قربان کن دلِ درد آشنای خویش را

گفتمش تاکی کشم جور و جفایت را بجان؟

گفت تا وقتِ  که  یابی  با  وفای خویش را

گفتمش ازعشقِ تورسوای عالم گشته ام

گفت از ما چشم  گیر اینک نگای خویش را

گفتمش بیتو مرا این زنده گی بیهوده است

گفت از بهرِ خدا  کم  کن  صدای  خویش را

گفتمش پنهان شبی آیم به سوی مسکنت

گفت نکشایم به رویت من سرای خویش را

گفتمتش شور و نوا و آهِ من  بشنو  بگوش

گفت پیش من مکن شور و نوای خویش را

گفتمش گر “انوری “از تو  بخواهد کام  دل

گفت از  الله  بخواه  هر  مدعای  خویش را

حاجی فریدالله انوری فکری