۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

28 فوریه
۱ دیدگاه

گله ی بیهوده

تاریخ نشر : چهارشنبه 9 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 28 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

مَخفی بَدَخشی

زنده یاد بیگم نسب ملقب به مخفی بدخشی یکی از غزلسرایان شناخته شده کشور بود که در سال 1255 خورشیدی در روستای قره قوری ارگو فیض آباد ولایت بدخشان بدنیا آمد، پدرش میرمحمود شاه بدخشی مشهور به میر محمود عاجز  و برادرانش میر محمد غمگین و میر سهراب سودا همچنان شاعر بودند و گفته شده که اشعار  شان تحت عنوان لعل پاره ها در مجله وقت کابل به چاپ رسیده است  و کتابی هم بنام چارباغ منسوب به پدرش میباشد. مرحومه بانو مخفی بدخشی از سن 16 سالگی به سرودن شعر آغاز نمود که اشعارش از پختگی خاصی برخورد است .

او سالها در قندهار و کابل زندگی کرد و سرانجام در سال 1342 خورشیدی به سن 87 سالگی وفات یافت ، روحش شاد ویادش گرامی باد        

اینهم غزلی از این شاعر گرانمایه تقدیم شما باد.

گله ی بیهوده

دلدار بود  همدم و  هم  خانه ام امروز

نازد به  فلک  کلبه ی  ویرانه ام امروز

حاجت به می و ساغر و  پیمانه ندارم

ار گردش چشمان تو  مستانه ام امروز

در پای  دلم  زلفِ   چلیپات   بود    دام

آن  خالِ بنا   گوش  بود  دانه ام امروز

یک عمر نهان بود غمت در دل و جانم

مشهورِ زن و مرد شد افسانه ام امروز

عشقِ صنمی در دلم افتاده چو صنعان

از کعبه برد  جانب  بت  خانه ام امروز

مشاطه  جدا  کرد  دلم  از  خم  زلفت

باشد گله ی بیهوده با شانه ام امروز

(مخفی) تن و جان در قدم یار فشاند

این صبر تو و  این دل دیوانه ام امروز

مخفی بدخشی

27 فوریه
۱ دیدگاه

حالم پریشان کرده ای

تاریخ نشر : سه شنبه ۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

حالم پریشان کرده ای

 ای ستـمـگر از غمت، حالم پریشان کرده ای

خـانه صـبـر و   قرارم ، سخت ویران کرده ای

 شـب به  بالـیـنـم  بیـا ، پرسـان حال من بکن

 چون زعشق خویش مارا زار و حیران کرده ای

 آن گل پـر رنگ و عطـری در بهـار دل که باز

 عندلـیـب آسـا مـرا، از عشق  نالان کـرده ای

 داد از دسـت جـدایی، میکشـم آه هـر نفـس

 کـز غـمـت ما را قـرین، آه و افغان کـرده ای

 از فـراق روی تو، دیـریـسـت  ای لـیـلی من

 کـوی «ایـمـاق» حزین را، در بیابان کرده ای

داکتر فیض الله ایماق

این شعر درسال 1336 خورشیدی نیز در روزنامه 

فاریات در میمنه نشر شده بود ، زمانی که که 

شاعر گرامی در صنف 8 مکتب متوسطه

ابن سینای کابل بودند.

از : مجموعه سوز دل

27 فوریه
۱ دیدگاه

طراوتِ شبو

تاریخ نشر : سه شنبه ۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۷ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

زنده یاد دکتور حمیرا نکهت دستگیر زاده ، یکی از شاعران  و غزل سرایان  خوش کلام کشور بود که بتاریخ 13 سنبله (شهریور) 1399 به سن 60 سالگی  نسبت مریضی سرطان در کشور شاهی هالند جان به جان آفرین سپرد و رخ در نقاب خاک کشید. روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.  اینک غزلی را از این عزیز سفر کرده برگزدیدم که تقدیم شما عزیزان می گردد.

سرپرست سایت 24 ساعت

 

طراوت شبو

در باغ تا طراوت  شبو شکست و  ريخت
پرواز در دو بال پرستو شکست و  ريخت
از   تند   باد   حادثه   سرو   اميد  رست
اما به حيله هاي دو پهلو شکست و ريخت
هيزم   فروش  دور   تظاهر   برنده  شد
اندام باغ  از  طمع  او  شکست و ريخت
اين شهر در  کشاکش  اندوه  زنده  ماند
هرچند آفتاب دراين جو شکست و ريخت
در  کوچه ها دوباره  کسي  برش*  ميزند
چيني روز هاي که بيتو  شکست و ريخت
پرواز  مادنيست   به  خاطر   سپار  هان
هر چند بال هاي  پرستو شکست و ريخت

حمیرا نکهت دستگیر زاده

26 فوریه
۳دیدگاه

بزم دل ها

تاریخ نشر: دوشنبه ۷ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بزم دل ها

کسی می آید آخر طرحِ تیزِ تیشه  می آرد

برای کنده کاری کُنده ی  اندیشه  می آرد

کسی سرمی رسد ازقلبِ سنگ آیینه می سازد

به دستش کوهِ از نورو شعاعِ شیشه می آرد

کسی با آفتابِ دست  می آید،  زباغِ شب

سمومِ تیره گی ها را برون ازریشه می آرد

کسی آید که از موجِ صدایش کوهِ دل لرزد

بسانِ شیرِغرّان امنیت  در بیشه  می آرد

کسی در بزمِ دل  ها  آید و  هر مبتدیی را

به شعرِ نا تمامِ خویش شاعرپیشه می آرد

علی احمد زرگرپور

10 حمل 1397 خورشیدی

26 فوریه
۱ دیدگاه

جرقه های آهِ من

تاریخ نشر: دوشنبه ۷ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اینک یادی میکنیم از زنده یاد  بانو نادیا انجمن شاعر جوانی که در سن 25 سالگی

قربانی خشونت های خانوادگی و زن ستیزانه شد و جان عزیزش را از دست داد.

روحش شاد ،یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

جرقه های آهِ من

شب است و شعر می زند شرر به لحظه های من

ز شوق شانه  می کشد به رشته صدای من

چه آتشی است و اعجب که آب می دهد مرا

و عطر  روح   می دمد   به  پیکر   هوای   من

ندانم    از   کدام  کوه  ،     کدام    کوهِ    آرزو

نسیم  تازه  می وزد  به   فصل  انتهای   من

ز ابر  نور   می رسد   چنان   زلال    روشنی

که نیست حاجتی دگر به اشک های های من

جرقه  های  آه   من   ستاره  ریز   می شود

به عرض  لانه  می کند   کبوتر ِ  دعای   من

سرشک بیخودانه ام به خط خطی کتاب او

نگاه کن چه  بی بهانه  می چکد  خدای من

ز حرف حرف   دفتر ،  ز واژه واژه   محشری

قیامتی  رسیده     از سکوت   دیر  پای  من

مخر ، مدر ، حریرو همی مرا  که  خوشترم

به شب که شعر میزند شرر  به   لحظه های من

نادیا انجمن

هرات – افغانستان

26 فوریه
۱ دیدگاه

رؤیای شیرین

تاریخ نشر: دوشنبه 7 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 26 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

رؤیای شیرین

چه عاشقانه امشب

‎حریر دستان خیالت

‎شانه های شعرم را نوازش میکند

‎و من میخواهم

‎غزل چشمانت را

‎قافیه بدوزم

‎تا مو های بلند خیالت

‎به ماه برسد

‎و برای

‎کودک احساسم

‎قصه ی دلبری ترا گوید

‎تا رویای شیرین

‎داشتنت را

هر شب

‎در کنار خویش باور کنم .

میترا وصال

26 فبروری 2024

25 فوریه
۱ دیدگاه

مخمس بر غزل استاد شهریار شاعر شهیر ایران

تاریخ نشر: یکشنبه 6 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی -25 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

مخمس بر غزل استاد سخن و شاعر شهیر ایران حضرت شهریار
طبع شعرم در کهولت  دُر فشانی میکند
قصه زان  دورانِ  مستِ   زندگانی میکند
مرغ  فکرم  از  ضعیفی   ناتوانی  میکند
پیرم  و  گاهی  دلم  یادِ   جوانی  میکند
بلبلِ  شوقم  هوای  نغمه  خوانی میکند
دل گداختم همچو شمعِ از گداز سینه سوز
داغ این آتش همی دارم  درونِ دل هنوز
یاد او خوابم ربوده سال و ماه و شب و روز
سال ها شد رفته دمسازم ز دست، اما هنوز
در درونم زنده  است  و  زندگانی میکند
غم کمند صید افگنده مرا ، است درکمین
کی ز حالم با خبر هستی کنون ای نازنین
آه هنوزم در یسار است و فغانم در یمین
آسمان  هردم  سلامم  میکند  اما  زمین
با  هنر مندان   وداع   جاودانی   میکند
روزگارم همچو موش و گربه  باشد در دمن
زندگانی چون گلی اندر  خزانِ  این چمن
چرخ گردون بی وفایی میکند هر دم به من
روزگاری موشک است آری سیاۀ اهریمن
از زمین تا آسمان موشک  دوانی میکند
گر به عشق باشی گرفتار از ایمن چشمت بدوز
نی به تو نصرت کند یار ، نی شوی روزی پیروز
زشت و خوب زندگی را کاملاً یکسر بسوز
ما به داغ عشقبازی ها  نشستیم و هنوز
چشمِ پروین همچنان چشمک پرانی میکند
همدمان رفتند و ما را کس نباشد یارِ جان
ای خدا دیگر مرا از  یاد  روی  شان مران
گر چه دنیا هست نامرد و بسی هم قلتبان
گر زمین  دودِ  هوا  گردد  همانا  آسمان
با همین نخوت  که دارد  آسمانی میکند
دوستان   آیینۀ   حالِ  پریشان  مشکنید
قدِ سروی دلبران  اندر  گلستان مشکنید
گو جلال بر خیلِ خوبان دل  ز هجران مشکنید
شهریارا ! گو دل از ما مهربانان مشکنید
ورنه قاضی  در  قضا  نامهربانی میکند
سیدجلال علی یار
 ملبورن آسترالیا 
25 فوریه
۳دیدگاه

کبوترانِ سرگردان

تاریخ نشر: یکشنبه 6 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 25 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

و فقط با زبان پارسی است که می توان قصه های عشق را چنین بیان نمود:
{به آنهایی که به خانه ی ما در کابل آمده بودند و درختان باغ را بیاد دارند)
کبوتران سرگردان
در امتداد جاده ی عشق
به باغی رسیدم که امیدوار بود
و لب بر خنده گشوده بود
و ترا خوش آمدید می گفت
با صدای عشق
تاک انگور
به عشق بازی ناژو برخاسته بود
و در خت سیب در زیر دیوار اطاق خواب
مرا به عشق می خواند
و درخت عکاسی بر مو هایم عطر می پاشید
آغوشم باز بود
و قلبم با تیک تاکش به من مژده ی عشق میداد
و بازوانم گشوده
و لبانم هنوز رنگش قرمز بود
و لبان ترا حس می کرد
و گرمای دستانت
بر شانه هایم نور می پاشید
و من در عریانی بدنم
پیچک تاکی بدورم پیچیده بودم
و از شرم
به آغوش برگها پناهنده بودم
و پستان هام
آشیانه قناری های عاشق
و کبو تران سرگردان به دنبالم می دویدند
درخت نسترن
همان عروس باغ
به من چشمک میزد
و من در سبزه ها غلطان
در انتظار تو
نفس هات را حس میکردم
و گرمای بدنت را
که سبزه ها را آتش باران می نمود
و من در چرخش خودم
صدایت میزدم
و به سبزه ها عطر می پاشیدم
و سبزه ها به عشق بازی ام برخاسته بودند
آه که چشمانت
یکباره در آبی بزرگ بمن خیره شدند
و عشقت بر بدنم ریخت
و آن تو بودی
که در تمامی هستی ام
سرازیر شدی
سرازیر شدی
سرازیر شدی…
هما طرزی
نیویورک
21 فبروری 2024
25 فوریه
۱ دیدگاه

مورِ شوم

تاریخ نشر : یکشنبه 6 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 25 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

مور شوم

امشب به  هر  سو  ناله   کند   دل برای تو

امشب به سان اشک ب ی افتم به  پای تو

امشب گلو چو تر کنم   در  شراب غم

امشب بیا سکوت  شوم   از  برای تو

امشب  شوم  چو  مست بگیریم برای تو

امشب  خیال  عشق  نباشد  برای تو

امشب همه کس مست به گرد  می ناب اند

امشب   منی   فقیر   بمیرم  برای تو

امشب به یاد یار همه مست و  خراب اند

امشب منم چو مور شوم  زیر پای تو

امشب سراغ یار بگیرند چو مهوشان

امشب( شکیلا) باز بجوید نشانی تو

شکیلا ( نوید )

2010 میلادی

25 فوریه
۱ دیدگاه

دوبیتی ها

تاریخ نشر : یکشنبه 6 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 25 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

دوبیتی ها

ز گل   برگ    تنت    بوی     بهارست
مرا با سوسن و سنبل چه   کارست
بهاران   را   به    چشمان     تو  بینم
همان چشمان که هردم دل شکارست

ز  گرمی  تنت   صحرا  بسوزد
زآن  شُرب   لبت  لیلا  بسوزد
نگاهت گر ز  کنج  چشم  بیند
تمام   عاشق    دنیا    بسوزد

منم  دیوانه  عشق   تو  دلبر
تمام  قصه ام  با   دیدهِ    تر
اگرهر دوی ما یکجا نشینیم
بنوشی  از  لبانم   آب  کوثر

تو را خواهم  عزیزم  عاشقانه
وگر  باشی   کنارم   جاویدانه
بیا بشنو زمن ای مونس جان
غزل   های   قشنگ   دلبرانه

تو را کُشته همین عشق و صفایم
سخن  هایت  شده  مهر  و  وفایم
زپیک عشق خود  هردم  دهی آب
که تا  پربار  شود     نخل  و  نوایم

عالیه میوند

 فرانکفورت 

25 اپریل 2023

25 فوریه
۱ دیدگاه

گذر حادثه

تاریخ نشر : یکشنبه 6 حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – 25 فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

گذر حادثه

مدتی گشت  که  سیلی  خور  پاییزانم

مدتی شد  که  به  دار  سخن  آویزانم

پوست ازکلّه اگرکنده شود، خواهم گفت

هفت جدّ پدرم زنده شود، خواهم گفت

باز هم حیله به قرآن و خدا و دین است

باز هم نیزه و قرآنِ صف صفین است

سبزه ها نیست که برخاسته یا آشفته است

قدم آهسته گذارید که ماری خفته است

دل غربت زده وقت است به جیحون  بزنید

صبح نزدیک خروج است ، شبیخون  بزنید

مرده صیاد ، مترسید که جان می گیرد

دُم مار از پی مردن نوسان می گیرد

سنگر ار نیست به پشت سر هم بنشینید

ره دراز است، در این بادیه کم بنشینید

ننگ ننگ است کزاین ورطه به ساحل نرسیم

دانه بسیارفشاندیم و به حاصل نرسیم

هله ای قوم که بر گریه  ما می خندید

داد و فریاد کشم؟ یا دهنم می بندید؟

پوست ازکله اگر کنده شود ، خواهم گفت

هفت جد پدرم زنده شود ، خواهم گفت

عشق را در گذر حادثه   حاشا کردید

ما به بیغوله فتادیم ،  تماشا کردید

کوچه در کوچه ما  جور عسس  روییده است

ما نخود کاشته بودیم، عدس روییده است

ما نه زاریم و ضعیفیم  ، شما بنشینید

خود هماورد حریفیم  ، شما بنشینید

شعله ، دیگر مفروزید  که ما تبداریم

پاسبان بر مگزینید که خود  بیداریم

بگذارید که  خود معرکه   آرا باشیم

و از این معرکه  بار آور  فردا  باشیم

 نظام الدین شکوهی 

 

 

 

25 فوریه
۱ دیدگاه

ناله

تاریخ نشر : یکشنبه 6 حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – 25 فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ناله

آه، ای روزگار، خسته و دل‌گیرم

آشفته و بسته به زنجیرم

کمالِ مهر وجودم

دیگر نیست، دیگر نیست در تقدیرم

گُنگ و لالم

دیگر حرفی را نمی‌شنوم

دیگر حرفی برای گفتن ندارم

سکوت را بود انتخابم

از میان این همه کلمات

چرا سکوت؟

چشمانم، زار و پریشان

آنقدر جورِ زمان را دید

که خسته از تمام شانه‌ی این شهر

آه، ای روزگار، خسته و پیرم

مویم سپید شد و ندیمم

افسوس که باغ بهارم گذشت

نه کشت و کاری

نه بذر و تخمی

نه کاریدم، نکردم.

افسوس که بهارم گذشت

درختانم بی‌ثمر ماند و ساقه‌هایش خشکید

باد بُرد در بلندای کوه‌ها تپه ساخت

افسوس!

افسوس!

دیگر باغِ نخواهم داشت که بیکارم

دیگر بذری نخواهم داشت که بریزم

دیگر مهری نخواهند بود که بشکوفد

آه، ای روزگار، خسته و دل‌گیرم.

علی

4 حوت (اسنفد) 1402

قندهار – افغانستان

25 فوریه
۱ دیدگاه

قمارِ عشق

تاریخ نشر : یکشنبه 6 حوت (اسفند) 1402 خوشیدی – 25 فبروری 2024 میلادی – ملبورن

قمار عشق

عشق دریا است ودریا مظهرِ  بخشندگیست 

غرقِ این  دریا  شوم  بهتر مرا از زندگیست

 خشکسالی های یاسم  ریشه ی حسرت نسوخت 

 در هوایت آسمانم  هر  شب اش  بارندگیست 

 همچو شمع  در مزار  عشق  باید  سوختن

گر بسوزی  خود  برای  دیگران  تابندگیست

 در قمار عشق   بردن می شود  پایانِ کار

سوز دارد باختن  ،  بازندگی ،  سازندگیست

 هرچه داری در بساطت عاقبت باد فناست

 آخر عمرت همین تنهایی و در ماندگیست

 راستی کن پیشه تا باشی عزیز   ورستگار

کجروی پایان کارش خجلت و شرمندگیست

 خوار کن بازوی خودرا سرنکن خم پیش کس

سر نباشد گر به تن بهتر ز سر افگندگیست

 جای عاشق   را ندارد  هیچکس   در نزد ما

زندگی با عشق زیبا است  و با  ارزندگیست 

 هرچه دارم از  تو دارم ، هرچه گویم  از تو است

عشق!  معنی بلندت در جهان ، پایندگیست

 یونس صحاح 

25 فوریه
۳دیدگاه

عالمِ اسرار

تاریخ نشر : یکشنبه 6 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 25 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

  بسم الله الرحمن الرحیم

شکوفه نرگس بر دامان عطر آگین نرجس شکفت و آشیان دل های ما را

به شبنم نگاهش بر افروخت و گلبرگ خشکیده ی جان های مانرا به نسیم

کلامش به بهار کشید. کنون با دل های آکنده از شور و شعف  طلوع

خورشید امامت و ولایت حضرت ولی عصر (عج) را به کافهء مسلمین

جهان بخصوص هموطنان گرامی ما تبریک و تهنیت عرض می نمایم ،

اجر دارین نصیب مؤمنین باد.

سرپرست سایت 24 ساعت


قیوم بشیر هروی

عالم اسرار

آخر ای سرورِ من مونس  و غمخوار تویی

مرهمِ   دردِ   منِ  خسته   و  بیمار  تویی

بی وجود تو همه کون  و مکان هیچ  بود

باعث   خلقت   این   عالمِ   اسرار   تویی

درد فرقت ز ازل  جان  و تنم  سوخت ولی

ای   تسلی   دلِ   این   تنِ    افگار   تویی

در گلستان  محبت  سخن  مهر و  وفاست

مهدیا  زینتِ  عالم ،   گلِ  بی  خار  تویی

بنگر سخت  پریشان  بود این  جان و  تنم

منکه  غربت  زده ام  همدم  و دلدار تویی

روز مولود شده و چشم جهان  روشن شد

وارثِ  دین  نبی  (ص)  حجت  دادار تویی

تا به  چند  ناله   زنند  مردم  بیچاره ی ما

ایکه خود  چاره و  هم  قافله  سالار  تویی

بینوا گشته  دلِ زارِ ( بشیر ) سخت ز فراق

ای  تمنای  دل  و  دیده ی   اشکبار  تویی

ملبورن – آسترالیا

14 شعبان 1433 هحری قمری

 

24 فوریه
۱ دیدگاه

خطاب به همسایهء زیان آور

تاریخ نشر : شنبه ۵ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۴ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خطاب به همسایهء زیان آور

آواره و  دربدر   شوی  ،  همسایه !

کز حال  دلم  خبر شوی ، همسایه !

بر اشک یتیم  کودکان  بین  یک بار

تو نیز  ازین  بتر شوی ، همسایه !

آتش    زدی    آشیانه ام   از  کینه 

محروق به هرشرر شوی همسایه !

در میهنم آن چه بود  کردی  غارت

ای سارق، درسقر شوی، همسایه!

همسایهء بد سگال ، ای  پاکستان

دربدمنشی سمر شوی، همسایه !

بر جان تو  آتش  اوفتد از هر سو 

آماج به هر خطر شوی، همسایه!

قول تو دروغ و  کار تو دایم غدر

رسوا تو به بوم و برشوی ،همسایه !

آید به سرت شر و بلا  از هر سو

مغضوب به هربشر شوی،همسایه !

بادا همه دم نصیبه ات دردوغم

همواره تو خون جگر شوی همسایه!

محمد اسحاق ثنا

ونکوور – کانادا

16 فبروری 2022

24 فوریه
۱ دیدگاه

هجوم ساعقه

تاریخ نشر : شنبه ۵ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۴ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

هجوم ساعقه

چقدر بودن  ما  لحظه های شیرین است

 چقدر فاصله ها بار ِ دوش سنگین است

 دوکان  رنگ  فروشان   چه  رونقی دارد

 چقدر ارزش انسان به فرق ِ آستین است

 چقدر سیاه  و سفید جهان  عوض گردد

 نه بشنویم  و بدانیم  لزوم  آمین است

 رسانه گوید  و  ناچار  ما  قبول  ، کنیم

 بشر شکسته در این کودتای ماشین است

 قدم به پهنه ی خورشید می زنند با علم

 هنوز مرکب ِما، پای لنگ و بی زین است

 هزار حیف که تحصیل علم بما ننگ است 

 کباب سوخته ی ما از ذغال سر گین است

 ز  چوب بستنی و از  خلال  دندان  ،  تا

 و رنگ ناخن ما ساخت کشور چین است

 چه ابر تیره  به  خورشید  مغز ما  خفته

 هجوم ساعقه بر این فقیر ِمسکین است

 به صفحه های مجازی  اگر سری  بزنیم

 نفاق و تفرقه و جنگ و کین و توهین است

 نشانه و هدف ِ  هر شهاب  سنگیم ما

 لباس و مسکن ِما گور و خاک و تکفین است

 الهی ما چه گناه کرده ایم  ، چنین گشتیم

 چو شامل کرمت کفر و منکر دین است

 ضعیف بودن ِ  ما  اقتضای  نابودیست

 ببین کبوتر مجروح به  چنگ شاهین است

 ز شور ِ بختی  خود  قادری  تپیدن  جو

 تپش دهددل و مابین ِسینه تسکین است 

هما احد لیان 

24 فوریه
۱ دیدگاه

تشنه ی دیدار

تاریخ نشر : شنبه ۵ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۴ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تشنه ی دیدار

كشته ى مهر و  وفاى یک  دگر گرديده ايم

با رموزِ صد هنر ، ما  پيشه ور گرديده ايم

تا كه گفتیم ، راز های قلب خود افشا كنيم 

چون که خوردیم دشنه ،  ناباور گرديده ايم

تشنه ی دیدار بودیم  و  به شوق آن زمان

در میان آب  دریا ها  ، شناور  گرديده ايم

ما درون  قلبها  ، شايسته گى  ها داشتيم

بر سیاهیهای مظنون ، حمله ور گرديده ايم

زاده ى شهرِی شديم كه برف آن باشد سياه

در دل مردم به تهمت ، شعله ور گرديده ايم

پوهنمل احمد ضیأ حق شناس

24 فوریه
۱ دیدگاه

خلوتِ دل

تاریخ نشر : شنبه 5 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 24 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خلوت دل

نمـی پـرســد ز احـوال دل  تـنـهـایی تـنهایم

نمی داند کسی ازدرد وداغِ هجر و سودایم

نهان گردیدم از دید تظاهر درحریم خویش

به چـشم دل اگـر بـیـنی هـمان پنهان پیدایم

سحر در پرتو مهتاب با دل قصه می گویم

که در خلـوتسـرای امـن شـب سـرّ  هویدایم

تجلی کـرده دل تا در نگاه  چـشـم  مخموری

ز شوق گردش پیمانۀ هردم مست و شیدایم

نشستم در کنار بـرکه  نجـوا کـرده ام با آب

تک و تنها سکوتی ، در غـروب شام دریایم

کتاب  بیکـران  عـشـق  را بار  دیگـر  خوانید

که تا پیدا کنید با چشـم دل مفهـوم و معنایم

زشکّ و  شبهه دلها را کنیم پاکیزه و خالص

که دروادی عشق ودوستی همواره همرایم

وفا ومهروپیمان ورفاقت رسم دیرین است

هـنــر  پـــروردۀ  آیــیــن  پـاک  جــدّ  و  آبـایـم

دل پـاکی، ز ژرفـای  تـمـدن  کـرده ام  پـیـدا

کهـن  تاریـخ  ما  سـرمایـۀ  امـروز و فـردایم

سرِاحساس دل را روی دوش  دل  بیا بگذار

که در خـلـوتسـرای  دل شـدی شـوق تمنایم

بـیـا  بـر  دیـدۀ  گـردونـۀ رویای دل بـنشـیـن

تماشـا کن بـه چـشم عـشق دل پهنای دنیایم

دلم راغرق رویا های پر شور و طرب گردان

کهـن گنجینۀ  انـدیـشـه و احـساس و رویایم

بیا درخلوت دل یاکه دل درخانه مهمان کن

که عالم پرشود ازشوقِ وصلِ شوخِ رعنایم

رسول پویان

24 فبروری 2024

24 فوریه
۱ دیدگاه

فرصتِ تقاضا

تاریخ نشر : شنبه 5 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 24 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

سروده اییرا از زنده یاد مولانا عبدالله شفیقی هروی ، عارف متصوف ،  شاعر خوش قریحه ،

ادیب فرزانه و عالم دین برگزیدیم که اینک تقدیم خوانندگان محترم می نماییم.

روانش شاد و یادش گرامی باد.

فٌرصتِ تقاضا

دگرم  فرصتِ  تقاضا نیست

مهلت  انتظارِ   فردا  نیست

چون  سپندی نهاده  بر آتش

غیر  یک ناله ام  مهیا نیست

چند دل بسته ای به نقش هوس

زندگی  صحنهء تماشا نیست

این قدر   جانب   فرنگ  مرو

راه مسجد ازین کلیسا نیست

آنکه با روم و  ری بود خرسند

در دلش   مهر  آریانا  نیست

هرکه از ما برید محجور است

هر که با ما نبود از ما نیست

از جماعت  دمی  کناره  مکن

قطره بیرون ز بهر دریا نیست

آن که از دوستان نگشت جدا

گرچه تنها نشست تنها نیست

چون شفیقی به دشمنان ننشین

از تو هم غیر  این تمنا نیست

مولانا شفیقی هروی

هرات – افغانستان

23 فوریه
۵دیدگاه

صبر کن !

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

صبر کن !

شک نداشته باش !

که در باغ وجودم

 نهال نامت را غرس کردم

 و بر قلبم خال کوبی !

 همه آینه های شهر زیبایی تو را

 حکایت می‌کنند

 بی صبرانه منتظر قدم‌هایت هستم

 آرزو هایم را خوشه می ‌کنم

آفتابگردان می‌شوم دورت می‌چرخم

شعر های عاشقانه‌ام تو را منعکس می‌کنند

 صبر کن !

انارهای چیده دامنم را فرش قدم‌هایت کنم

 در وسعت بازی های جهان

 هنوز دختران قالین باف با تار های رنگی

 عشق را می‌بافند

 من همان دخت خراسانیم

 با من قدم بزن در کوچه های خیالم

عاقله قریشی

ملبورن – استرالیا 

23 فوریه
۱ دیدگاه

ظرافتِ شعر

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ظرافت شعر

با همه پاشیدگی ها
دلم را به دست رویاهایت سپردم
هر صبح با نگاه خورشید
ابر سیاه از چشمان بی پنهاهم دور
و قلبم با عشق آغاز دو باره
می گیرد
سرنوشت زخمی
زبان خیابان را
در کنار جاده خلوت
برای کلاغ ها و خفاش ها رها
و با هجای بلند زندگی
دفترچه سروده هايم حاصل خیز
از بزاق واژه های تو دانه پاشید
عاشقانه هايم جوانه زد
ظرافت شعرم سبز
خورشید گرمت بر من
به یقین می تابد

عالیه میوند

  فرانکفورت

23 فوریه
۱ دیدگاه

فلسفه

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

فلسفه

با صوت  او   به   بحر  ترنّم  شناورم !

در انجمن  به  دامنِ   انجم  شناورم !

تا انتهای  شهدِ  شکر  خندِ  او  هنوز

در چشمه‌سارِ شهدِ تبسم شناورم !

در رازهای برکه‌ی آن چشم‌ها ز دور

ماهی‌ صفت  بدونِ  تکلم  شناورم !

واعظ  اگر  گرفت  ز  دستم  پیاله را

بر من پیاله چیست که در خم شناورم !

بس ‌ آشنای   سیلیِ    امواجِ  آفتم

ایمن میانِ  سیلِ  تلاطم  شناورم !

بر من عرق ز جبهه‌ی زحمت معطر است

من در صفای نگهتِ مردم شناورم!

عمری‌ست در میانه‌ی گرداب فلسفه

گم کرده‌ام کرانه و سرگم شناورم!

غافل که خشک‌کامیِ جوینده خوش‌تر است

سیراب در سرابِ  توهم  شناورم !

(حکمت) ز صبحگاه ازل  تا کنون همی

در اشکِ رنج در پی  گندم شناورم! ۱

حکمت هروی

ملبورن – آسترالیا

۱– بیدل:

«در پی روزی تلاش آدمی امروز نیست

از ازل آواره دارد فکر گندم کردنش»

 

23 فوریه
۱ دیدگاه

شکسته بال

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

غزل زیبایی از زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی ، روان شان شاد ،

یاد شان گرامی و خاطرات شان جاودانه باد

شکسته بال

مرغی شکسته بالم ، راهی به آسمان کو ؟

در   روز   بیکسی   ها  یارانِ   مهربان   کو ؟

گر بر زمین  نهم سر ، کو گوشهء  فراغی ؟

ور بر فلک  گریزم  ،  اسباب  و  نردبان  کو ؟

بر خوان زندگانی  میهمان  اشک  و خونیم

کس نیست  تا بپرسد احسان میزبان  کو ؟

این حرف های بیجان ، این لفظ های مٌرده

در شرح عشق گنگ اند ، جز اشک ترجمان کو ؟

هم روز تیره گردید ، هم شام  تیره  تر شد

گمگشتهء     زمینیم  ،  انوار   آسمان  کو ؟

نیمِ شب  است و یادش آتش زده به جانم

قربان چشمِ ساقی آتش نشانِ جان کو ؟

در شهر  ناشناسان  با  هم  درخت  واریم

صد شکوه مانددر دل تا سر کنم زبان کو ؟

استاد خلیل الله خلیلی

23 فوریه
۱ دیدگاه

اعجازِ چشمانت

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اعجازِ چشمانت

هزار منظومه غرق در نازِ چشمانت
چه آهنگ بُلندیست سازِ  چشمانت
گُمانم  می برَد  بر  منظرِ  مهتاب
شُکوه  و  نخره یِ پروازِ  چشمانت
نگاهت می کنم اما چه  بی تردید
شکارم  می کند آن  بازِ  چشمانت
و این دریاست  یا پیمانه ای انگور
بر انداز  پرده  را  از  رازِ  چشمانت
خُمارش از  هزار خُمخانه  مخمور تر
مُرَّوَح   می کند   اعجازِ  چشمانت

پرواته شیرین سخن

3 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی

 

23 فوریه
۱ دیدگاه

حبیبِ عشق

تاریخ نشر: جمعه ۴ حوت (اسنفد) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۳ فبروری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

حبیبِ عشق

 

فردا  که  باد  بوی تو  از  گلشن آوَرد
شادی درون خانه  و  جان بر تن آوَرد
حالاکه عطر موی تو می پیچد هر طرف 
صد گونه جان دوباره مرا  در تن آوَرد 
چشمان کور گرچه  بگوید حبیب عشق
بر باغ   لخت  مژده ی  پیراهن آوَرد
بی شک شراب ناب  جهان است دو لبت
خورشید نور خود به  سوی لندن آوَرده
آب از سرِ دو چشم گهربار  من گذشت 
بادی که با خودش  نفس  سوسن آوَرد 
باید بهار  بنگرد  آن  سرنوشت خویش
تا در مسیر  حُسن،  دوصد  خرمن آوَرد
مریم سپهر
3 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی
تهران