۲۴ ساعت

22 آوریل
۱ دیدگاه

انسانم آرزوست

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

انسانم آرزوست

یادى   وطن  و  فصل بهارانم  آرزوست

سیرِ گل و  نظاره ی  بوستانم  آرزوست

بارانِ رحمت وهمه  جا بوی عطرداشت

تخت سفر و  دیدنِ   دوستانم  آرزوست

این جا زیاد گل  است ولى  بوى گل کجا

زان بوى  زنبق  و گل  ریحانم  آرزوست

آن دشتها که داشت بدل  لاله  های  سرخ

زان رمه ها و هی هی  چوپانم  آرزوست

از  میوه  های   ناب   و  لذیذِ   دیارِ  ما

انگور لعل و توت  ز خنجانم   آرزوست

زان دوستان صادق و بس  مهربانِ  من

هر یک  بسانِ  نور به چشمانم آرزوست

افسوس که آمدند     شغالانِ    روز گار

آن دوره هاى خوب پدر جانم  آرزوست

هرچند که بوده است ستم در همه زمان

آرامشى   به  کشورِ  افغانم   آرزوست

چهل سال و اندی شد  ز پریشانیِ وطن

یک  رهبر  مدبر و   انسانم   آرزوست

باشم همیشه دست به دعا هرشبانه روز

یارب  زیارتِ  شاهِ  مردانم   آرزوست

بگذشت حنیفه عمرو دگر فرصتی نماند

دیدارِ  میهنی  که  به  ارمانم  آرزوست

حنیفه ترابى بهنام

۶ جون ۲۰۱۶

15 آوریل
۱ دیدگاه

نمی ماند

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

نمى ماند

مرا رنج وطن  یک  لحظه  آرامم  نمى ماند

غم آن مردم بی سر و بی سامان نمى ماند

خودم غم دارم ونیستم زرنج دیگران فارغ

فراموشم  زخو د  اما غمى آنان  نمى ماند

اگر مردم به  ملک دیگران با حسرت وآهی

به جز آزادی  میهن  بدل  ارمان  نمى ماند

همیشه میرسد بر گوش ز بیدادِ ستمگاران

ولیکن  نام   ظالم  تا  ابد  پنهان  نمی ماند

اگر فرعون  دنیا را به  کام  خویشتن  بیند

بداند این جهان فانیست به فرعونان نمی ماند

براى رهبران  ما چرا چشم  بصیرت نیست

کمونیستان همه رفتند  پت و  پنهان نمی ماند

بساط خلق و پرچم ناگهان برچیده شد از بیخ

و فردا در وطن هیچ طالبِ نادان نمی ماند

چنان غرق اند به استبداد به زیر سایهء اسلام

ولی غافل که هیچ ظالم ِ بی ایمان نمی ماند

حقایق ثبت عالم میشود هر لحظه ای مردم

بجز بدنامی و ننگی به خونخواران  نمی ماند

یکی گردید وطن داران که درد ما جدایی هاست

حنیفه اتحاد یعنی ، بدل  حرمان  نمی ماند

 حنیفه ترابی بهنام

07 آوریل
۱ دیدگاه

وطن

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۹ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

وطن

وطن آن  شیر مردانت  کجا  شد

 صلحشوران  میدانت   کجا  شد

گرفتند  ظالمان  شیره  ز  جانت

وطن  سرو خرامانت   کجا  شد

ترا   نامى    نگین    آسیا   بود

دیارم شوکت و شانت  کجا  شد

بسی همسایگانت گرگ  خونخوار

وطن  آهوى  مستانت  کجا شد

بود  انگور تو مشهور به  دنیا

بگوآن باغ و بوستانت کجا شد

زمرد   در  بدخشا نت   نمانده

وطن  لو لو و مرجانت کجا شد

به یغما برده اند سرمایه ات را

بگو  آن  قهرمانانت  کجا   شد

نه رحم و شفقتى مانده به میهن

بگو  رحمِ  مسلمانت  کجا  شد

تمامِ  رهبران  در فکر خویشند

بپرس کان عهد وپیمانت کجاشد

بهر سو  بنگریم غمناله  بینیم

شکوهی خواجه غلطانت کجا شد

به دشت  و کوهساران  مزارت

گل  لاله   ز دامانت    کجا  شد

مزارِ شاهِ مردان عالمی  داشت

بگو شب زنده دارانت  کجا شد

حنیفه رنج تو دارد شب و روز

اعجاز  شاه  مردانت  کجا  شد

 حنیفه ترابى بهنام

01 آوریل
۱ دیدگاه

پیمان شکن ها

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

پیمان شکن ها

طبیبا  از سر  بالین  من  آهسته  تر  بر خیز

که ترسم  زینبم  داند  پدر  بارى  سفر بسته

بماند زینبم بارى ستم هاى  جهان   بردوش

نخواهد زاده مادر مثل او  انسان. بر  جسته

ازآن روزى که مولایم محمد (ص) رفت از پیشم

تمام دوست و دشمنها به مرگ من کمر بسته

شدم تنهاى تنها بى کس و بى یاور و مظلوم

شده جًزدرگه خالق  دیگر درها  به من بسته

بودم من حیدرى کرارکه کندم درب  خیبر را

وحا لا من شدم  تنها چه  شد اسلام  وارسته

اگرمن  ذولفغارگیرم کشم این ناجوان مردان

دیگراسلام نه خواهد ماند شوند آنهاهزاردسته

گرفتم  گوشه گیرى  و نشستم   گوشهً  خانه

که گویا  نیستم  من  شیر غراى   کمر بسته

بود  پیروزى اسلام ز  ضرب  ذولفغارى من

وحالا گشته ام  بى کس به کنج خانه بنشسته

و گفتم  بر پسر آندم  که  اینک  قاتلِ  من  را

پذیرایى کنید  وی را  اگر چه  فرقم  بشکسته

به شهرى کوفه من بودم  پدر بهرى یتیمانش

کی میگیرد خبرزین پس کی نان آورشان هسته

به  دنیا    آمدم   من خالقا  در خانه ی  پاکت

شهید  گشتم درمحراب چو بودم من شایسته

چوخرسندم از اینکه می روم من پیش زهرایم

چه خواهند آن یتمیان بعدِ من با آن دلِ خسته

هزاران دشمنِ خونخوار نا انسان سر راه اند

که هریک بد تر ازحیوان همه ازدین بگسسته

منم آن  یارِ  یغمبر که  گفت  روزِ قدیر آنجا

بگفت من کنت مولایى على مولاى او هسته 

ولی بنگر قدح بشکست و پیمانها  دگرگون شد

و آن پیمان  شکن ها کرده اند تهمت  بمن بسته

روم ازپیشتان مردم ولى با صد هزار ارمان

جفا دیدم من از جمعی  که بر دشمن  دلبسته

شکایت  مى  کنم  من  از شما در نزد پیغمبر

ببین این امت  خود را چسان این قلب بشکسته

حنیفه آرزویش بود اگر مى زیست  در آن ایام

و جانش  را  فدا می کرد  برای دین پیوسته

حنیفه ترابی بهنام

29 مارس
۱ دیدگاه

نیمه شب ها

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نیمه شب ها

نیمه  شب ها  با  خدا  خلوت  کنم

یار  بى  همتاى  خود  دعوت  کنم

تا  که  حاضر گشت رو بر او  کنم

راز دل  را  من  به او باز  گو کنم

او که   مى داند همه  اسرارِ   من

خسته  کی   گردد  از  تکرارِ   من

چونکه فرموده است درقرآن خویش

کى فراموشت کنم اى جان خویش

هر نفس که  مى کشى مى  دانمت

قصه  و اندویى  تو  مى خوانمت

گر  نباشم    من   با   تو    لحظء

هر چه  دادم  با  تو  با  اندازه ای

چند روزى در جهان  مهمان شوى

بعد  پرواز  کرده  با جانان شوى

هرچه کردى کوله بارى خویش را

گر گرفتى  دستِ  یک درویش را

آن تو  را آید  در آن دنیا به کار

کوله بارى  از گناه  با خود نیار

گفت  حنیفه  اى خداى مهر بان

دست ما گیر تا که باشیم  در امان

حنیفه ترابی بهنام

۵ نوامبر ۲۰۱۸ میلادی

 

26 مارس
۱ دیدگاه

پرنده ای از آسیا

تاریخ نشر: سه شنبه ۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پرنده ای از آسیا

سرایشگر « پرنده ای از آسیا » بانو حنیفه ترابی فرزند زنده یاد استاد محمد‌ امین ترابی میباشد که  در ماه عقرب ۱۳۲۵ هجری خورشیدی درشهر کابل بدنیا آمد.

او پس آنکه تحصیلاتش را در لیسه مهری  هرات به اتمام رسانید به مدت پانزده سال به وظیفه مقدس معلمی در مکاتب جبلی، سلطان و تاکی ایفای وظیفه نمود.

پدرش زنده یاد استاد محمد امین ترابی که یکی از شاعران آزادی‌ خواه و مبارز وطن بود که پس از سپری نمودن ۱۲ سال زندان در دهمزنگ کابل  و بازگشت به زادگاهش  در میزان سال ۱۳۴۹ در هرات به شهادت رسید.

 بعد از قیام ۲۴ حوت هرات در سال ۱۳۵۷ برادرش محمد هری ترابی که برای ادامه تحصیل در فاکولتهِ ادبیات به کابل رفته بود  نیز توسط نیروهای حفیظ‌الله امین همراه با چند جوان انقلابی دیگر دستگیر ،  زندانی و پس از مدتی ناپدید و احتمالا زنده ‌به گور شد.

بعد از شهادت برادرش بانو حنیفه نیز همراه با همسر و چهار فرزندش ناگزیر به ترک وطن گردید و  همانند  هزاران تن دیگر از هموطنانش  به  غربت سرای ایران مهاجرت نمود.

مدتی در ایران ماند و سپس به آمریکا رفت و از ۱۹۸۷ بدینسو همراه با خانواده در ویرجینیا زندگی می کند.

بانو حنیفه طبع شعری خویش را از پدر گرامی اش به ارث برده‌ است. 

۲۴ ساعت  ضمن عرض تبریک به خانم ترابی بهنام مؤفقیت های مزید شانرا تمنا داشته  و اینک یکی از سروده های شان را تقدیم شما خوبان می نماید.

 مناجات

بر  درگه   خدای    بود   التجای   من

زین قوم پر مصیبت و غرق بلای من

آن  سرزمین  مثل  بهشت  برین   بود

اکنون خراب وسوخته ویرانسرای من

افغان دلا ز ملت  افغان که  در به  در

گردیده  خاک  کشور تو  توتیای  من

آزاده‌گی  شعار من  آمد  به  زنده گی

تا کی بود به حلقه‌ی  زنجیر پای  من

ای دوست از  فشار فلک عاجز آمدم

جز درگه  تو نیست به جایی پناه من

باشد حنیفه تشنه‌ی دیدارت ای وطن

بایادتو به ملک دگر نیست جای من

حنیفه ترابی بهنام