۲۴ ساعت

10 سپتامبر
۳دیدگاه

 مبتلای هجران 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

مخمس بر غزل زیبای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی :

 مبتلای هجران 

به   هجران   مبتلا  کردی ،  جفای  خار بالینم

زدی   نقشِ  محبت ، بر  در  و  دیوار  گلچینم

برفت هوش از سرم کز عشق تو برباد مسکینم

“به مژگانِ سیه کردی هزاران رخنه در دینم

بیا کز  چشم  بیمارت  هزاران  درد بر چینم”

مرا اندر سلولِ عشق  ، جانا برده ای از یاد

رها کردی و خوار و  زار  در دامِ چنین صیاد

سیاهی نامه ها کردم رقم ، از مکتبِ انشاد

” اَلا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد

مرا روزی مباد آندم ، که بی یادِ تو بنشینم”

تمنا های شیرین از  لبانت ، موج زد بیداد

به سینه درد می جوشد دلم ناشاد در ناشاد

به طعنه هر کسی گوید ، ز عشقِ تو مبارکباد

“جهان پیر است و بی بنیاد ازین فرهاد کش فریاد

که کرد افسونِ نیرنگش، ملول از جان شیرینم”

ز مُشکِ زلف پیچانت بخود پیچیده است کاکل

چو باغِ سرخ و سبزی را نشان دادی بسوز دل

نترسیدی ،  ز آهِ   دردمندانِ  چو  پا در گِل

“ز تابِ آتشِ دوری شدم غرقِ عرق  چون گل

بیار ای بادِ شبگیری نسیمی زان عرق چینم”

ز سوزِ عشق جامی ، در سرم چون شور عراقی

سلیمانِ جهان بودن  نخواهد بود چون باقی

میانِ جمله خوبان ، چون تو در حسُن و جمال تاقی

“جهانِ فانی و باقی ، فدای شاهد و ساقی

که سلطانیِ عالَم را طفیلِ عشق می بینم”

غبارِ من ز جا رقصد اگر آیی به خاکم دوست

شمیمِ گیسوان، عطرِ تنت خوشبوست در خوشبوست

مزارِ من کنی رخشان اگر بیش  و  کمم نیکوست

“اگر به جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم”

جلال و حشمتِ شاهی ببینم روزِ رستاخیز

برم عرض و نیازی، بارگاهش قلبِ ما خونریز

خیالش را به سر دارم، دو چشمم اشک را لبریز

” صباح الخیر زد بلبل ، کجایی ساقیا بر خیز

که غوغا می کند در سر خیالِ خواب دوشینم”

به جنت کی دهم یک ذره نورِ تو نورالعین

زنم طعنه به شیخ و شاب دارم آنکه شورالعین

خدا را می کنم سجده به تو ای کوه ت ورالعین

شبِ رحلت هم از بستر روَم تا قصر حورالعین

اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم

بِدان زرغون که گردون را همه نیستی وبی بنیاد

به وقتِ مرُدنم ، این آرزو هرگز نرفت از یاد

آیا حافظ ! شدم از هر کلامِ روح بخشت شاد

” حدیثِ آرزومندی که در این نامه ثبت افتاد

همانا بی غلط باشد ، که حافظ داد تلقینم”

الحاج محمد ابراهیم زرغون

۷ سپتامبر ۲۰۲۴ 

ناروی شهر لورینسکاگ

10 سپتامبر
۳دیدگاه

یادها و خاطره ها ( ادای احترام به استاد جلیل طاهری)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

یادها و خاطره ها

ادای احترام به استاد جلیل طاهری

در صنف هشت مکتب نادریه( سال ۱۳۴۶ خورشیدی-۱۹۶۷ع.)، مضمون فزیک نیز به کتاب های درسی افزوده شد. معلمی برای تدریس داخل صنف شد که زیبا بود وقد بلند، با لباسی فاخر و آراسته، “شیک”. چهره ی جدی داشت. خود را معرفی کرد، گفت: نام من جلیل طاهری است. معلم مضمون فزیک شما هستم. درس می دهم، درس بخوانید، در وقت امتحان دوستانم را اگر واسطه کردید، نمره ی صفر را نصیب می شوید.

همه درس خوانها و تنبل ها ترسیدند.

روز دیگر دیدیم که دو موتری که در پهلوی جای مخصوص بایسکل ها در داخل مکتب جای می گیرند، یکی از معلم سید امان خان است که پسانتر معاون مدیریت شد و دیگری که موتری فرانسوی کوچک بود از معلم صاحب جلیل طاهری.

در اواخر ان سال بود که یک روز شادروان محمد صالح فضل، شخصیت بسیار با وقار و محترم مدیر مکتب، وارد صنف ما شد. گفت من امروز برای دادن درس مضمون فزیک شما آمده ام، تا چند روز معلم دیگری می آید. معلم شما جلیل جان طاهری که هنرمند هم بود، بعد از این نمی تواند شما را درس بدهد. مشغول تدریس در صنف های دیگر و اتاق لابرتوار شد.

چندین دهه از این موضوع سپری شد، روزی که در مونشن برای مراسم جنازه و فاتحه ی دوستی رفته بودم، از نام جناب جلیل طاهری با نیکی های بسیاری یاد شد. گفتم که معلمی داشتیم…. گفتند خودش است.

فردای آنروز این معلم عزیز را با لطف نذیر جان نایب خیل که اکنون سر درنقاب خاک دارد، دیدم. ادای احترام کردم. گفتم، بدون خدا حافظی با شاگردان رفته بودید. در رادیو کابل هم آهنگ هایی داشتید…

گفت: اینجا هم هارمونیه را با خود دارم.

سخن از خاطرات رفت. گفت یکی از روزها که با هارمونیه مشغول بودم و صدای دلم را با او می گفتم، همسایه بنای مزاحمت گذاشت و من رنج بی وطنی را بیشتر درک کردم.

من درسیمایش نگریستم و رنج هنرمند دور از وطن را بازهم دریافتم.

حالا هرباری که مونشن می روم، بیشتر اتفاق می افتد که این معلم عزیزما را می بینم. دوستان وخویشاوندان همه از وی با نیکویی یاد می کنند.

برای معلم عزیزما، جلیل طاهری خوبی های بیشتر را آرزو دارم.

نصیر مهرین

***

09 سپتامبر
۳دیدگاه

همدم و همراز

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۸ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۹ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

همدم و همراز

ابرِ  مست   و   بادهٔ   گلرنگ   می‌خواهد  دلم

 بزمِ شیرین، بحثِ از  فرهنگ می‌خواهد دلم

 گفت‌ و گو  با اهلِ  دانش ، و فراست، و هنر

 تار و  تنبور  و  رُباب و  چنگ  می‌خواهد  دلم

 نغمه‌ای در کوچه‌های عشق پیچد در شبان

 گوشه‌ای، باغی پُر از آهنگ می‌خواهد دلم

 دیده‌ام   در  حسرتِ      دیدارِ   رویِ   نازنین

 خلوتی با آن پری‌سرهنگ   می‌خواهد دلم

شورِ مستی، در شبِ مهتاب، با عطرِ گلاب

 بوسه‌ها در کوچه‌های تنگ می‌خواهد دلم

با   نزاکت،   با  غرور ، بی‌  نقاب  و  بی‌ ریا

 همدم و همرازِ  با فرهنگ می‌خواهد دلم

 ملتِ   رنجیده  را  آرامشی   بی‌ اضطراب

 تا قیامت ای بشیر یکرنگ می‌خواهد دلم

بشیر احمد شیرین سخن

09 سپتامبر
۳دیدگاه

دو و دو چار نشد

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۸ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۹ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

دو و دو چار نشد

حیف، آن آه ِ جگر  سوخته  تا لب  نرسید

 تن نیاسود به ما ، جز  عرق ِ تب  نرسید

 روز ها پشت ِ هم آمد همگی  عمر گذشت

 روز می گویم و هرچند به جز شب نرسید

 گفته بودند زعبرت یک کمی درس بگیر

 گویی شاگرد ِ حزین بر در ِ مکتب نرسید

 دیدی اوضاع ِ جهان خواب ِ پریشانی بود

 همه جا پیچ و خمی ، راه ِ مرتب نرسید

 راه و رسم همگی یکسره دشنام شده

 هیچ یک با خرد از  راه ،  مؤدب   نرسید

 انفرادی نگرد هر که به تدبیر خود است

 دو و دو چار  نشد  عقل ِ  مرکب نرسید

 نیست   دوران  پسندیدۀ   صاحبنظران

 بحث بسیار شد و حلّی ز مطلب نرسید

 سخن ِ راست بگفتیم  همایون بکجی

 بردندش زلب ِ مدعی جز نیشی چو عقرب نرسید

همایون شاه «عالمی»

۸ سپتامبر ۲۰۲۵ م

 

 

09 سپتامبر
۳دیدگاه

 توصیف

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۸ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۹ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

خاطره:

 سرکاربودم دوستی داخل آمد ، بعد از

احوال پرسی مبایل اش را روشن نمود

و بدست من داد.

اطلاعیه بود که چیزهای درآن نوشته

شده بود ، ازجمله نوشته بود از تاریخ …

شاعران حق ندارند غزل بسرایند،

خنده ام گرفت با خود گفتم که اینان اندیشه ها را هم قفل میکنند.

مبایل دوستم رادادم و او رخصت شد.

بعدن بسیارناراحت شدم ناخواسته قلم را برداشتم تاچیزی بنویسم ،  چنین آغازنمودم:

 توصیف

 فروغ  شمع  رخسار نکویان  دل  ربود از من

 نصیحت کم نمادیوانه راواعظ چه سودازمن

 لب لعل  و قد سرو  و  رخ زیبا چو  می بینم

 زبان وچشم ودل راکی توان کردن قیود ازمن

 شمیم عطر گیسوی گل اندام ربود هوشم

 به حسن لاله  رویان پری  پیکر درود از من

 نگاهی نرگس مستانه ی شوخ پری زادی

چنان زدآتشم برجان که بالاگشته دودازمن

 تمنای  وصال  گل  رخان  بیرون نشد ازدل

 سرو جانم فدای نازخوبان هرچه بودازمن

 در دل برگشا سویم توای محبوب بی همتا

 به صدشرمنده گی باشدتقاضا ی ورودازمن

 خداوندا   نباشد  جز  در  رحمت  در   دیگر

 به سوی کعبه روکردم رکوع ازمن سجود ازمن

همه توصیف صنع لایزالی  کرده ام   یاران

«لبیبا» دوربادا زخم چشم آن حسودازمن

 عبدلقیوم « لبیب »

دلو  ۱۴۰۱

09 سپتامبر
۳دیدگاه

یادها وخاطره ها ( ادای احترام به استاد عادل و جسور ، لطیف پیروز رستم زاده).

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۸ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۹ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

یادها وخاطره ها

ادای احترام به استاد عادل و جسور،

لطیف پیروز رستم زاده

 

یکی از زمینه های به یادماندنی، رویدادهای زمان شاگردی در مکتب است. شاگردان از تعدادی هم صنف ها، از معلم ها، از سرمعلم و یا مدیر مکتب، خاطره هایی را درسینه می داشته باشند.

خاطره ها از معلم هایی که با انضباط بودند، حاکم بر درس و واسطه ناپذیر؛ بیشتر به یاد ماندنی بوده اند. هم برای آنانی که نمره ی کامیابی دریافت نکرده بودند و هم  برای شاگردانی که به آن ویژه گی ها در آن هنگام و پسانتر حرمت نهاده اند.

داؤود سرمد را به یاد می آورم که در مکتب قلعه ی مرادبیگ معلم بود و من در مکتب شکردره. چندین بار در شهرآرا در ساعت ۷ صبح در یک موتر نشستیم. بدون سلام وسخنی. یکی از روزها که از روی تصادف در پهلوی هم نشستیم، چند لحظه بعد، شاید برای خلق شدن موضوع، آهسته پرسید، “معلمِ واسطه پذیر خو نیستی؟”، در پاسخ آنعزیز، استاد لطیف پیروز رستم زاده یادم آمد که میگفت، «امتحان نزدیک است، “اقا جانک هایم”همه می دانید که واسطه پذیر نیستم.»

در صنف دوازده ی مکتب نادریه بودیم که شخصیت بسیارعالی، مرحوم میرحبیب آغا، مدیر مکتب در حاشیه ی درس الجبر، به اطلاع رسانید که عزیزانم، معلم نوی برای مضمون هندسه ی شما تعیین شده است. معلمی که میان شهزاده و فقیرزاده، فرقی قایل نیست.

 دریافت این ویژه گی معلم نادیده و نو که از سوی مدیر مکتب گفته شد، برای شاگردان وضاحت نداشت. پسانتر اطلاع یافتیم که استاد لطیف پیروز همانگونه که در یاددادن درس به شاگردان دست بالا دارد، نمره ی شاگردان را مطابق استحقاق شان می دهد. از آنجایی که در مکتب حبیبیه شهزاده محمد داؤود”پشتونیار” فرزند پادشاه کشور، مستحق نمره ی صفر بود، در پایان امتحان سالانه ی مضمون الجبر، در کنار معلم هندی، وی به عنوان “ممیز” صفر را همراه با امضا، در پیشانی پارچه ی سفید شهزاده نهاده بود.

پاداشی! که نصیب وی شد این بود که در زودترین فرصت از معلمی مکتب حبیبیه منفک و به ارزگان رفت. پسان ها  در سال ۱۳۵۹ خورشیدی زندانی شد و مزایای پاداش دیگری را هم چشید.

حالا در آلمان با عمری بیش از ۸۰ سال، با سرافرازی و افتخار، با یاد مردم و وطن زنده گی میکند.

دوست عزیزم، انسان سخت کوش، امان الله کبیری در کتاب عقابان خونین و رازهای اندوهگین، بیشتر از این استاد جسور و عادل یاد کرده است.

هرباری که استاد لطیف پیروز را می بینم و یا تلفونی صحبت می کنیم؛ من احترام به آن ویژه گی هایش را افزونتر از پیشتر در خود احساس می کنم.

برای استاد لطیف پیروز رستم زاده، تندرستی و افتخارهای بسیاری را آرزو دارم.

نصیر مهرین

***

 

 

09 سپتامبر
۱ دیدگاه

تقدیر چیست

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۸ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۹ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

به استقبال از شعر حکیم سنایی غزنوی

تقدیر چیست

 دوش  خوابی  دیده ام . دل  داده ام  تعبیرچیست

 می فرستاد او به سویم هر نفس یک تیر چیست

 می ربود از من  دل  و  باری  تغافل  می نمود

 دوستان! این  مشکلم. را چاره  و تدبیر چیست

 وعده   وصل   مرا    صد بار    فردا    می نمود

من   ندانم  علت  این  غفلت  و  تاخیر  چیست

 خود دلم را برد و خود برمن تغافل کرد و رفت

 اندرین  داد و ستد  برگو ز من  تقصیر چیست

 دل  نبرد  ار او  ز من  یا  من   ندادم  دل به او

 در خیالم بعد  آنها  این  همه  تصویر   چیست

 گر به  عشق  خود  گرفتارم  نکرد  آن  ماهرو

 پس به پای قلب من از زلف او زنجیر چیست

 صرف دا ند خالق عالم امینی برهمه احوال ما

 کاخر کارم چه خواهد گشت یا تقدیر چیست

عبدالغفور امینی

08 سپتامبر
۳دیدگاه

عطش قدرت

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دو شنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۸ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی – فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

عطش قدرت 

هژده سالست  جنگ  لعنتی  پایان نیافت 

درد بیدرمان و کشتار و ستم درمان نیافت 

عطش قدرت خواهی و زور  آزمایی ددان 

کم نگشت و ملت و کشور خلاصی زان نیافت 

هر قدر دادیم شهید پیرو طفل و نو جوان 

کس خلاصی از ستم های ستمگاران نیافت 

در وطن از بس که بسیارند دزدان هر طرف 

گوشهٔ امنی کسی زان نا مسلمانان نیافت 

صد هزاران طفل و مرد و زن علیل و ناتوان 

نرس و داکتر ، دارو و درمانی به بیماران نیافت 

قحطی و قلت ز صد ها خانواده جان گرفت 

کس به سیری لقمهٔ نانی بدستر خوان نیافت 

بس ز هر سو راکت آمد گشت کابل طشت خون 

آنقدر شد کشته که تدفین و گورستان نیافت 

ایخدا  با  آن  همه  بیچارگی   ها باز هم 

کشور افغان نجات از دست گمراهان نیافت . 

صابر هروی

راولپندی

دلو ۱۳۷۵.

08 سپتامبر
۳دیدگاه

حیرانی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۸ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

حیرانی

 

و تو آن صدایی

که در قله های فکرم

چه آزاد جهیدی

چه باشکوه رقصیدی

و چه پر توان سرودی

 

و امروز

تو آن صدایی

که فرسنگ ها

از من دوری

و در واژه جدایی

در جولانی

 

هنوز دوست میدارمت

و هنوز

در شاخه های فکرم

حیرانی

حیرانی…

 

هما طرزی

نیویورک

۱۴ فبروری ۲۰۲۵

 

 

Astonishment

And you are that voice

That jumped freely in the peaks of my mind

How magnificently you danced

And how powerfully you sang

And today

You are that voice

That is miles away from me

And in the word separation

In the Golan

I still love you

And still

In the branches of my mind

You are wondering

Wondering

Wonder…

Homa Tarzi

New York

February 14, 2025

08 سپتامبر
۳دیدگاه

شیدای من

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۸ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شیدای من

نازنینا   دلبر    بى       چون    من

نقش تو  در خامه ى   موزون من

از   الفبایت      سواد      آموختم

از تو باشد سرخط و مضمون من

روح را صیقل  تویى  جان را قرار

هم     تجلّاى    رخ   گلگون   من

رگ رگم را جمله در جریان تویى

تپ تپ   قلبم  صفاى   خون  من

تا   دم    آخر   بود   شیداى   تو

این   دل   بیچاره   و  مفتون من

در حضورت گشته مالامالِ عشق 

این سر سرگشته و مجنون من

تا تو هستى نیست فکرِ روزگار 

اى تو فردا و دى  و   اکنون من

شیبا رحیمی

08 سپتامبر
۳دیدگاه

عـزیـزانـم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۸ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

عـزیـزانـم

 عــزیـزانــم ، وطـن زار و  زبــون  است

زظـلم ظـالـمان،غــرقــه بـخــون است

هــــزاران عــالـم و  خـــادم بـکـــشـور

فراری  هر طرف در خاک وخون است

………………

ز دســت بـیـخــدایـان  ، مـلک ایــران

 بملیــونـهـا پـنـاه جــو،طـرد، زایــران

یزیـد   بست  آب   ،   بر اولاد   پیامبر

و اخلافش قطع نان بر دوستان حیدر

……………….

چه گویـم   بر وطن  ،از  قهـر  طبیعت

به هرسو،سیل وطوفان بی عطوفت

زشــرّ طــالــبـان  و جــمـلــه  یــا ران

 خـدایا  حفـظ  نما ، ملکم  ز شفـقت 

……………..

نموده     زلزله      بی حد    خرابی

کنـر    گردیـده     نزدیک    تـبـاهـی

هزاران   گشته    مدفون    زیر آوار

به   مظلومان   بکن لطف  یا الهی

………………

خداوندا!   نما   از   لطف  و   رحمت

بـه مـلک بی سرِمـا، ایـن عطـوفـت

زشــرِّ ایـن حـوادث  خــود  نگـهـدار

همـه بیـچـاره مـلت را، زشـفــقــت

 …………………

یزیدان چون  نظر بر  بیـچارگان  کرد

هـمــه اسـلام پـنهـانـش عـیــان کرد

نـه تـرسی از خــدا  و  روز مـحـشر

همه خشک و ترش،ازمرزروان کرد

……………..

خدا یا !  از سر  لطفـت،  نظر کن

شب تاریک   افغان  را  سحر کن

رسانی”حیدری” روزی به میهن

به مظلومانِ کنر، رحمت ثمر کن

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۸ سپتامبر ۲۰۲۵

سیدنی – آسترالیا

08 سپتامبر
۱ دیدگاه

در سوگ کنر

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۸ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

در سوگ کنر

از زمین لرزه کنر  هر   روز   کشد   آه  از نهاد

آنکه انسان است زاین حالت بود غمگین زیاد

زین حوادث خانه ها  ویران شد  و  مردم تلف

مرد نشد تنها تلف ، هم زن و هم طفلان زیاد

یک طرف مادر پدر  سرگشته می جوید پسر

یک طرف از زخم چرکین  طفل  نالد از فساد

طفل نوزادی بخاک افتاده  با  جسم  ضعیف

وای   بر  احوال   این   طفل     یتیم    نامراد

با چنین درمانده گی  یارب نگردد کس دچار

زنده ‌گی گر سخت باشد این تحمل بس زیاد

من چی بنویسم دگر از درد و رنج هم‌وطن 

با چنین درمانده ‌گی گویم به دنیا کس مباد!

گوش ها شد کر مگر دولت ز غفلت خفته است

کیست پرسد درد مردم یا که باشد عدل و داد

بعد ازین هر روزه درد و رنج و شب های دراز

بهترین ایام شادی  ها   نصیب   جمله باد!

محمد اسحاق ثنا

ونکوور – کانادا

۷ سپتمبر ۲۰۲۵

08 سپتامبر
۱ دیدگاه

گفتگویی با محترم نوید الله محرابی (صافی) شاعر نکته سنج مقیم کابل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۸ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

در ادامهِ گفتگو  با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحبتی داریم با محترم 

 نویدالله محرابی (صافی)

شاعر مقیم کابل

که خدمت خوانندگان

محترم پیشکش میگردد.

پرسش :

 جناب آقای محرابی گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی نموده ، بفرمایید اگر ازدواج کردید، صاحب چند فرزند میباشید ؟

پاسخ :

درود بر شما، با تقدیم احترامات مخلصانه به همه، از محضر شما تشکر و قدردانی نموده، مفتخرم که در همچون برنامۀ ادبی-هنری قرار دارم و سپاسمندم که برای بنده وقت دادید تا ایراد سخن نمایم.

نویدالله هستم محرابی صافی تخلص می‌نمایم، در سال ۱۳۷۵ در شهر زیبای کابل در خانوادهء که همیشه باعث افتخار من بوده متولد شدم، تحصیلات ابتدایی ام را در زادگاهم تکمیل نموده و بعداً جهت اخذ کارشناسی راهی دانشگاه کابل ، دانشکدۀ کشاورزی شدم و بعد از فارغ التحصیلی ام از دانشگاه در برنامه ستاژ اداری راه یافتم.

 تقدیر الهی این است که تا هنوز ازدواج نکرده ام و مجرد هستم.

پرسش :

لطف نموده در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان قدری روشنی بیاندازید و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه فعالیت ها می باشید؟

پاسخ :

فعالیت هایم در افغانستان همواره با فراز و نشیب همراه بوده، در جریان مکتب در برنامه طفل به طفل پروژه save the children UK نیز فعالیت داشتم بعد از آن که از مکتب فارغ شدم در انستیتوت تعلیمات تخنیکی و مسلکی ادامه تحصیل دادم و بعد از آن قسمی که قبلاً عرض کردم راهی دانشگاه شدم در پهلوی آن در بخش آموزش و پرورش، نویسندگی، مطالعه و نوشتن شعر نیز فعالیت داشتم، بعد از فارغ شدن از دانشگاه و تکمیل برنامه ستاژ مدتی را بیکار بودم و مصروف کارهای شخصی، تا جایی که بعضی اوقات کارگری دربخش های مختلف نیز انجام می دادم، روی هم رفته تقدیر به این شد سفری به کشور دوست ایران داشته باشم.

 ضمن اینکه مصروف کار بودم موفق شدم اولین مجموعۀ شعری ام را تحت عنوان (بحر احساس) به نشر برسانم، خوب بعد از بازگشت به کشور و سپری نمودن دوره های مختلف موفق شدم به حیث استاد ارتقاء ظرفیت در حوزه اداری و مدیریتی در یکی از انستیتوت های کشور گماشته شوم… و ناگفته نباید گذاشت از دوران کودکی و نو جوانی علاقه زیادی به شعر و نویسندگی داشتم که این علاقه به مرور زمان بیشتر می شد تا اینکه تصمیم گرفتم به طور درست بیاموزم و در این عرصه پژوهشم را آغاز کردم، از مطالعه کتاب های ادبی شروع و تا سرودن شعر ادامه دادم .

دیری نگذشته بود که کاوش را در حوزه ادبیات و شناخت شعرا و آثار ارزشمند آن بزرگان آغاز کردم، که این روند از مطالعه شاعر آیینه ها(اشعار بیدل صاحب) اثر جناب دکتر کدکنی شروع شد، به همین منوال دو جلد نقد ادبی دکتر زرین کوب، دکتر فضیلت و سایر مطالعات ارزشمند را انجام دادم که این ها باعث شد بیشتر علاقه مند به شعر و نوشتن شوم.

پرسش :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام شهر زندگی می کنید؟

پاسخ :

علت ترک وطن بیکاری و مشکلاتی بود که در سال ۱۳۹۹ رفتم ایران، ولی رضای پروردگار این بود تا دوباره برگردم ، چنانچه سر انجام در آواخر ۱۴۰۰ دوباره برگشتم که فعلاً در وطن، شهر کابل زندگی می کنم.

پرسش :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

پاسخ :

از نظر من شعر را نمی توان با هیچ نوشتۀ مقایسه کرد، چون شعر مستقیماً از عمق وجود نشأت می گیرد، در دل شاعر از بدو تولد طور خدادادی بذر کاشته می شود که به مرور این بذر جوانه زده و رشد می کند و سر انجام شاخ و برگ داده به درخت تنومندی تبدیل می گردد، علاقه من به شعر همیشه بوده، ولی سرودن را به شکل نسبتاً درست هنگامی که محصل بودم آغاز کردم که در قالب های مختلف شعری از جمله تک بیتی، رباعی، دوبیتی، چهارپاره، ترکیب بند، ترجیح بند، مثنوی، مخمس، مسدس، طنز گاهی و بیشتر غزل، می سرایم.

پرسش :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

پاسخ :

بلی به جز سرودن شعر در بخش، نویسندگی مقالات و داستان ها و همچنان در بخش آموزش در زمینه عروض، فن بیان، برنامه های هنری و بعضاً محافل ادبی فعالیت دارم.

پرسش :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

پاسخ :

به بیان ساده و جامع شعر کلامی است موزون و مقفی که دارای معنی باشد، از نظر من شعر جرقۀ است که از سکوت به وجود می آید، یعنی وقتی ارتباط ذهن با قلب در وجود شاعر صورت می گیرد باعث خلق شعر می شود. از نظر من شاعر پیام آور ظرافت ها و زیبایی های است که دیگران قادر به دیدن و درک آن نمی باشد، بناً وقتی میگیم شاعر یعنی ذاتاً خوب است، اما یک باریکی وجود دارد که آن محیط و ماحولی است که شاعر در آن زیست دارد تاثیر این محیط می تواند مثبت یا منفی باشد، بنابر این شاعر را گاهی میتواند بد بسازد، ولی از لحاظ فطری و ذاتی شاعر خوب است و شاعر خوب کسی است که آنچه در وجودش نهفته است را با تلاش خویش جلایش دهد یعنی شاعر خوب باید حداقل با مهارت های دستور زبان، جامعه شناسی، روانشانسی و اصول اخلاقی آشنایی کامل داشته باشد و از مهارت های آن برخوردار باشد.

پرسش :

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

پاسخ :

تمام شاعران را دوست دارم، ولی بیشتر علاقه مند اشعار بیدل صاحب هستم، اما اشعار شاعران چون مولانا، حافظ، صائب، عشقری، قهار عاصی، فاضل نظری و… را می پسندم و همیشه می خوانم.

پرسش :

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

پاسخ :

سایت ۲۴ ساعت تنها یک سایت نیست، این یک گنجینۀ است که همه روزه در ارزش آن اضافه می شود. وقتی زیادی نمی شود که من با سایت ۲۴ ساعت همکار هستم، ولی در این مدت کم هم می توانم به صراحت بیان کنم که یک سایت ادبی و هنری ارزشمندی است و من بابت همه چه، از تمام مسئولین سایت ۲۴ ساعت تشکر نموده و از رب العالمین توفیق و توانایی بیشتر را برای شان خواهانم.

پرسش :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه ها ی دارید؟

پاسخ :

متاسفانه کشور ما دچار مشکلات زیادی گردیده که تا حال با آن دست و پنجه نرم می کند، خواست من از تمام هموطنان مان که در هر گوشۀ این کره خاکی زندگی می کنند این است که هیچگاهی وطن را فراموش نکنند چون حتی یک آرزوی خوب و یک دعا هم گاهی می تواند کارساز باشد. توصیه من برای جوانان که بیرون از کشور هستند این است که همواره تلاش کنید قدم های کوچک، ولی متوالی برای موفقیت و دست پیدا کردن به آرمان ها و اهداف تان، بردارید و این یک رسالت است که شما باید مردم و کشور مان را به بهترین شکل با کارهای مثبت و رفتار درست تان به معرفی بگیرید.

پرسش :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

پاسخ :

خیلی متشکرم از اینکه وقت گذاشتید، ممنون محبت تان، خوب تمام سوالات را دوستانه و بی آلایش جواب دادم اگر کدام کمی و کاستی صورت گرفته باشد بگذارید پای ناتوانی من و از خداوند می خواهم برای من، شما و تمام مردم شریف ما رحمت خویش را ارزانی بدارد. پیام آخر من برای خوانندگان این است که بیاییم کدورت ها را کنار بگذاریم، از تعصب و امراض مهلک نظیر آن دوری کنیم، همدیگر را بپذیریم و دست در دست هم دهیم تا اولاً خود را و ثانیاً وطن خویش را آباد بسازیم تا دیگر هیچ کسی مجبور به ترک خانه و کاشانه خویش نشود.

بشیر هروی :

جناب محرابی صافی گرامی از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از شما تشکر و قدردانی نموده ، سرافرازی و کامگاری تان را تمنا دارم.

محرابی صافی :

مخلصم، از شما هم تشکر می نمایم ،  واقعاً افتخار بخشیدید. سبز بمانید، یا حق.

 

           

08 سپتامبر
۳دیدگاه

یغما

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۸ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

یغما

قصه‌ی  ما  زیر  ماه  آتش  گرفت

ریشه‌ی  ما  بی‌پناه  آتش  گرفت

 مشکل   ما  دشمن   بیرون نبود

 خانه‌ی  ما  از  نگاه  آتش گرفت

خود به خود ما خویش را آتش زدیم

جان ما  با درد  و آه  آتش گرفت

از زمین و آسمان باروت   ریخت

هرچه داشتیم گاه گاه آتش گرفت

قوم ما از خویش ترسید ای دریغ

راستی  در قتلگاه  آتش  گرفت

پارسی  را ناگه   جرم  پنداشتند

چون حقیقت بین راه آتش گرفت

نغمه ی حافظ که شورِ زندگیست

از جفا با  سوز و  آه آتش گرفت

آنچه تاریخ  از وفا  بنوشته  بود

حاکمان کردند  گناه  آتش گرفت

عزتِ  میهن  به   یغما   برده اند

چون عدالت شد تباه آتش گرفت

بس فروختند کشورِما را به هیچ

راه  و  رسم انتباه  آتش  گرفت

آرزوی   مردمان    برباد   گشت

( طیبه)  بنگر رفاه  آتش گرفت  

طیبه احسان حیدری

سیدنی – استرالیا

هفتم سپتامبر ۲۰۲۵

07 سپتامبر
۱ دیدگاه

طلوعِ نور

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۷ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

طلوعِ نور

 در انتهای این شبِ تاریک و پر ز غم

 در انتظارِ صبحدمی با طلوعِ نور

 ارام و بی‌صدا اینجا نشسته ام

 تنها نشسته ام

 چشمانِ من براهِ تو در حسرت و امید

شاید دوباره باز

 آن پنجهّ طلایی خورشید تابناک

 دستی کشد ز مهر

 بر روی گیسوانِ پریشان و در همم

یا با نوازشی

 بر گونه های شبزدهُ سرد و خسته ام

 وان قطره های اشک

 ارام و بی صدا

 لغزد زروی شوق ، ریزد بپای تو

 در انتظارِ نور

 در آرزوی آمدن ات از دیاری دور

 اینجا نشسته ام تنها نشسته ام.

مریم نوروززاده هروی

بیستم نوامبر ۲۰۲۴

از مجموعهُ”پاییز

هلند

07 سپتامبر
۱ دیدگاه

نور دیده

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۷ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

نور دیده

 به حالم گریه کن ای دل که امشب

 کنارم    طفلکی     تنها    نشسته

 ز درد  و   رنج غم   های    درونش

دل   او  از   همه   دنیا     شکسته

 بگوید   درد   دل   تنهایی    با من

 برویش   کس   غبار   غم    ندیده

 ز درد و اندوه  و  طوفان   در شب

 دل  غمگین   او    کنجی   خزیده

 گرسنه   اشکمش  پا  ها برهنه

 یخن  را  دیده ام تا   ناف   دریده

 بگوید  درد  خود را   شب به الله

 به این امید که آنرا  حق شنیده

 بدیدم من ” امان”  اطفال بسیار

 که بودند هر کدام چون نور دیده

 امان‌ قناویزی

07 سپتامبر
۲دیدگاه

هنوز بهر شکستن هزار پیوندیم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۶ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۷ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

 

هنوز بهر شکستن هزار پیوندیم

هنوز   زنده ایم  و تا  هنوز   می خندیم

هنوز درب غم و رنج و غصه می بندیم 

هنوز  بارگه ای   عشق  را  سپهداریم 

هنوز  بهر تب   و   تاب  فضل   دلبندیم

هنوز جنت  ما نقش  پای  دلدار  است 

هنوز  هاویه   را   بی  دلیل  اسپندیم

هنوز    شاهرهی  دلبری  بنا  سازیم 

هنوز   بهر شکستن   هزار     پیوندیم 

هنوز ذائقه ای ما  ذلیل تلخی نیست

هنوز از شکر شعر، شهد و گل قندیم

هنوز گرچه که یک قرن  شد ز آزادی 

هنوز بی سبب از هر طریق دربندیم

هنوز محمودیم و آفتاب مان سرخ است 

هنوز در بر عشاق خویش خرسندیم 

——————————‐–‐——-

یکشنبه ۱۶ سنبله ۱۳۹۹ خورشیدی 

که برابر میشود به ۰۶ سپتامبر ۲۰۲۰ ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور 

06 سپتامبر
۵دیدگاه

کرام‌الکاتبین

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۶ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

کرام‌الکاتبین

خدا،     اللهِ    ربِّ   العالمین  است

خدای آسمان و خاک و دین است  

خدای  باد  و  آب  و  خاک و  آتش

که بر هر ذره‌اش حکمت‌نگین است

خدای ناسوت و جبروت و لاهوت  

که بر  هر  آفرینش  آفرین است  

خدای کهکشان  و  مهر  و  انجم 

فراز عرش، نورش در کمین است

خدای مور و مار و مرغ و ماهی 

که در جانِ جهان، جوهرنشین است

نه محتاج عبادت  های  ما اوست 

که بی ماهم جهانش  آفرین است

خدای  ترک   و   عجم  و  فرنگی 

که بر هر قوم، لطفش همنشین است

خدای   عفو  ،    ربِّ    مهربانی

که رحمت را به دل‌ها راهبین است  

صبور و  صالح  و  پاینده   باشد 

که دور از خشم و کین و  آتشین است

حسابِ خلق با او روشن و راست

نویسنده، کرام‌الکاتبین است  

مکن مکر و مپیچ  اندر  فریبی 

که او بیناست و دانا، بهترین است  

خدای بیت و کعبه، هر دو پاک است

زمین از نورشان، بیت‌الامین است

خدا خلّاقِ کونین و  همه چیز 

به دل، ایمان من، کوه‌ِ متین است

 ولی هر دل که با یادش بتابد 

زظلمت تا ابد دور از غمین است 

بشیر! ای مرد حق، پا در رهش دار

وجودش در نهان، لیکن یقین است

بشیر شیرین سخن

06 سپتامبر
۱ دیدگاه

خمستان وجود

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۶ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

خمستان وجود

کمینه  کمترینم ،  در خمستانِ   وجود  خود

ندارم توشهء   بهتر ،  ز بهر  آن سجودِ خود

دلیلِ من دلیل است او، خلیلِ من خلیل است او

جمالش مظهرِ نور و ، جلیل است جلوه بودِ خود

سرودِ من  درودِ  من  ، قیامِ  من  قعودِ من

سرشتِ بندگی برمن، گره زد تاروپودِ خود

همه جن وهمه انسان، ثنا گوخلق شده یکسان

پرستش گرکند یزدان سعادت هست وبودِ خود

بَرَد عجزِخودش زرغون، به نزدِ کبریا مطلق

نویسد وصفِ ذاتِ حق، به ناله در سرودِ خود

الحاج محمد ابراهیم زرغون

ششم سپتمبر ۲۰۲۵

06 سپتامبر
۱ دیدگاه

خلیل آتش عشقم  

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۶ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

خلیل آتش عشقم

ازان روزی  که من یار تو گشتم

اسیر   صبح    دیدار   تو  گشتم

برای   دیدن   حسن   و‌  جمالت

گلی  در  بین  گلزار   تو  گشتم

درین پیرانه سالی ای دل افروز

گدای   کنج    بازار    تو   گشتم

ترا    دیدم      میان     خوبرویان

غریق  موج  رخسار  تو  گشتم

دلم  بردی  سپید   نازک   اندام

که من دلداده  دلدار  تو  گشتم

چو دیدم چشم  مست آتشینت

گرفتار    و   گرفتار   تو   گشتم

چنان مستم نمودی ازدل وجان

خریدار   و   خریدار   تو   گشتم

رسید پیغام عشقت دلبری من

غلام   خاص  دربار   تو   گشتم

تو شهنازم شدی ای یارسرمست

خمار  گنج   اسرار   تو   گشتم

چو‌   بوسیدم   لب   ناز  آفرینت

گلاب   لعل    گلنار   تو   گشتم

خلیل آتش  عشقم  چو  واعظ

عبیر   مشک   عطار  تو‌ گشتم

ملا عبدالواحد واعظی

۲۱ جولای ۲۰۲۵

06 سپتامبر
۱ دیدگاه

نکهت گیسو

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۵ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۶ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

  • نکهت گیسو

نه من چو ماه  نوین مایلم  به  ابرویش

که آفتاب چو من  سر نهد  به  زانویش

هزار  سرو  سهی سر نهند در قدمش

اگر  به   باغ  کند  جلوه   قد  دلجویش

دل  فسرده  عاشق   سرور  می یابد

ز  لطف  یار  اگر  افکند   نگه  سویش

هوا ز  نگهت   مشک   عبیر  گردد  پر

اگر به باغ  کند شانه  تار   گیسویش

هزار بار  مرا  گر  ز  پیش  خود   راند

برای دیدنش  آیم   دوباره   در کویش

ثنا سپاس  گزاری  کنم  ز  قاصد من 

اگر پیام مرا  می برد  دمی  سویش

محمد اسحاق «ثنا»

ونکوور ، کانادا

۴ سپتمبر ۲۰۲۵

 

05 سپتامبر
۱ دیدگاه

جنگل دیوار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۵ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

جنگل دیوار ….

نقبی با تیشه ی شعور بزن ، تا ز تاریکی  ات گذر بکنی

سر بدر کن ز گور این تاریخ، تا به امروز خود سفر بکنی

آسمان ابر های تیزآبی است، رود ها  مرده تر ز کوه هستند

چشمه ی عشق را بجوشان تا، حلق رویا*ی  تشنه تر بکنی

در سر و سینه باز می روید، رنگ در رنگ  جنگل  دیوار

تبر آفتاب گیر به  دست ، تا همه را  گشوده   در بکنی

داستانی ز جنس شب باشد ، قصه خواب  بخش این تاریخ

دفتر سرخی از طلوع بگشا ، قصه ی تازه تا که سر بکنی

راه با راهیان نشد همراه، راهیان گمره اند و ره گم ره

راه صبح نرفته یاب که تا، آشتی  راه  و رهگذر  بکنی

آسمان در غروب و نسل غریب، غرب را شرق نور پندارد

مشت زن بر نقاره**ی خورشید، تا که این بی خبر، خبر بکنی

خانه را خزه ها و خار گرفت، آستین  را دوباره بالا زن

نتوان ریشه اش برید مگر، عشق را دسته ی تبر بکنی

آسمان را نهادی بر دوش ات، اطلس*** آسمان به دوش عشق!

آسمان ها ترا   نمی بخشد ،  اگر از  بار آن  حذر بکنی

گرچه میچرخد این زمین بی مهر، آفتابی ز عشق خواهد خاست

نسل فردا دوباره می روید، باور آن صبح را اگر بکنی

فاروق فارانی

                                                                                                                                                                                             اگست ۲۰۲۵                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                           

* انسان ها با رویاهای بزرگ می توانند در جهت آزادی و سازندگی گام بگذارند.

برای همین است که دشمنان بشریت ، ترقی و عدالت ، انسان های جامعه ما را می کوشند ، به نشخوار تاریخ سوق دهند، تا رویا های شان را برای فردا، استقلال ، آزادی و عدالت اجتماعی از آن ها بدزدند.

** نقاره ( در زبان عامیانه نغاره)، ظرف سفالی دایره گونه بود که با نواختن آن مردم را در گذشته برای شنیدن اخبار مهم جلب می کردند.

در کابل حتی در قرن بیستم نیز «نغاره خانه» وجود داشت.

*** در اساطیر یونان باستان، اطلس یکی از تیتان‌ها(نژادی از ایزدان نیرومند و فناناپذیر ) بود که به عنوان مجازات شکست در جنگ با المپیایی‌ها، محکوم شد تا آسمان‌ها را بر دوش‌ اش حمل کند. اطلس به خاطر حمل بار سنگین و مسئولیتش در نگهداری آسمان‌ها شناخته می‌شود و نماد پایداری و تحمل است.

 

 

05 سپتامبر
۵دیدگاه

گفتگویی با محترمه میترا وصال شاعر مقیم لندن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۱۴ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۵ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

 

در ادامهِ گفتگو  با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحبتی داریم با محترمه

 میترا وصال

شاعر مقیم لندن

که خدمت خوانندگان

محترم پیشکش میگردد.

 

پرسش :

بانو وصال گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی نموده ، بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟

پاسخ :

پیش از آن ‌که به پاسخ پرسش شما بپردازم، بر خود لازم می‌دانم مراتب سپاسگزاری عمیق و صمیمانۀ خویش را از جناب محترم مهدی بشیر مؤسس و جناب  شما محترم« بشیر هروی»،سرپرست ارجمند سایت وزین ۲۴ ساعت، و نیز سایر همکاران گران ‌قدر تان ابراز دارم؛ بزرگوارانی که همواره با تلاش‌های پیگیر و ارزشمند خویش در پاسداشت و اعتلای فرهنگ، تمدن و زبان فارسی همت می‌گمارید. به‌ویژه حمایت شایستۀ تان از بانوان قلم ‌به ‌دست، مایۀ فخر و مباهات جامعۀ فرهنگی ماست.

اینجانب، میترا وصال ، متولد سال ۱۹۷۸ میلادی در منطقۀ کارته‌ سه شهر کابل بوده و به فضل پروردگار، مادر دو فرزند، یک دختر و یک پسر، می‌باشم.

پرسش :

لطف نموده در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان روشنی بیاندازید و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه فعالیت ها می باشید؟

پاسخ :

من از لیسۀ عالی رابعه بلخی با درجۀ عالی فارغ‌التحصیل گردیده و در دوران تحصیل، افتخار عضویت در کانون ادبی و نیز تیم بسکتبال آن لیسه را داشته‌ام. پس از فراغت، به سبب اوضاع نابسامان و ناامنی‌های پی‌درپی در شهر کابل و جنگ‌های داخلی میان مجاهدین، ناگزیر همراه با خانواده ترک دیار نموده و راهی مهاجرت به شهر پشاور در کشور پاکستان شدیم.

در حال حاضر،

 ساکن شهر لندن در انگلستان بوده و به تدریس در یکی از مکاتب خصوصی این شهر اشتغال دارم

پرسش :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام شهر زندگی می کنید؟

پاسخ :

به دلیل جنگ‌ های خانمان ‌سوز داخلی میان سران مجاهدین بر سر قدرت و شرایط نهایت نا امن در سال ۱۹۹۴ ناچار با خانواده مجبور شدیم به پشاور پاکستان مهاجرت کنیم و پس از پنج سال، دوباره راهی لندن شدیم و تا فعلا” با خانواده در لندن زندگی می‌کنیم

پرسش :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

پاسخ :

بی‌هیچ تردیدی، در نخستین سال‌های مهاجرت به پاکستان، زمانی که با تمام وجود، غربت و حقارت زیستن در سرزمین بیگانه را احساس کردم، به سرودن دوبیتی پرداختم و اندک‌اندک قلم به غزل سپردم. سروده‌هایم همه رنگ و بوی تصوف و عرفان داشت و آمیخته با ناله‌های جانسوز دوری از وطن بود. اما دریغا که در مهاجرت دوم، آن ‌گاه که ناگزیر و به‌گونه‌ای غیرقانونی رهسپار انگلستان شدم، تمامی مجموعه ی از خامه ها ، مقالات ، راپورتاژها ، داستان های کوتاه … را از دست دادم

پرسش :

لطف نموده بفرمایید تا به حال چند اثر شما به چاپ رسیده ، نام گرفته بفرمایید  خوانندگان عزیز ما از چه طریقی میتوانند آنها را بدست بیاورند؟

پاسخ :

آثار قلمی من بیشتر در رسانه‌ها و پایگاه‌های اینترنتی انتشار یافته و دکلمه و ترجمه شده است ، اما تاکنون نخواسته ام که مجموعه‌ای را به زیور چاپ بیارایم ، بارها از استادان گران ‌قدر و ارجمند پیشنهادهایی مبنی بر نشر آثارم دریافت کرده‌ام که مایه‌ی بسی افتخار است. با این همه، اندیشه‌ی من فراتر از صرف شاعر بودن است چراکه هدف اصلی‌ام از نوشتن، مبارزه با نابرابری، اسارت، خشونت و در کل، ستیز با جعل و جهل در سر زمین اشغال شده من افغانستان / خراسان است.

پرسش :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

پاسخ :

«اینجانب یکی از اعضای کانون همیاری پارسی‌زبانان مقیم لندن بوده‌ام و آغاز دوبارۀ حضور و فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی‌ام از همان‌جا رقم خورده است.

پرسش :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

پاسخ :

 به باور من شعر، تجلی حقیقت در جامۀ کلمه یا واژه است ، لحظه‌ای‌ست که اندیشه و احساس در آغوش هم قرار می‌گیرند و راز ناپیدای هستی به زبان بیان درمی‌آید. شاعر خوب کسی‌ست که صادقانه می‌بیند و می‌گوید، تخیلش بال پرواز می‌بخشد و اندیشه‌اش ریشه در معنا دارد. او با فروتنی و دغدغه‌ی حقیقت، کلمات را نه برای نمایش، که برای روشنی‌بخشی دل‌ها به کار می‌گیرد.

پرسش :-

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

پاسخ :

من در دامان اشعار و آثار پیر تکسار ، جناب پرتو نادری پرورش یافتم و همچنین از سروده‌های بزرگانی چون زنده‌یاد واصف باختری، زنده‌یاد حمیرا نکهت دستگیرزاده، بانو بهار سعید، بانو راحله یار، و نیز از شاهکارهای جاودانه‌ی احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و شماری دیگر از سخن‌سرایان سترگ، بهره‌ها برده و توشه‌های اندوخته‌ام.

پرسش :

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

پاسخ :

سایت ۲۴، یگانه چراغ روشن برای بانوان سخنسراست ، جایی که صداهای پرتوان زنان در آغوش ادب و فرهنگ پرورده می‌شوند. این سایت، با تلاش سخت‌کوشانه و پشتکار بی‌وقفه، نه تنها از حقوق و جایگاه بانوان سخن می‌گوید، بلکه پاسدار زبان و فرهنگ ناب پارسی است؛ پلی میان اصالت و نوآوری، میان گذشته و امروز، جایی که هر واژه با عشق و هر مقاله با شعور نوشته می‌شود و هر بازدیدکننده، قدم در دنیای خرد و زیبایی می‌گذارد. ۲۴ساعت، مظهر همدلی، دانش و پایمردی در مسیر ارتقای فرهنگ و هنر زنان سخنسرا است.

و همچنان در مورد بخش دوم پرسش شما دقیقا” به خاطر ندارم که کدام سال به همکاری با این سایت وزین آغاز کردم ، فکر کنم بیش و کم چهار ، پنج سالی میشود.

پرسش :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه ها ی دارید؟

پاسخ :

« ز گهواره تا گور دانش بجوی »

پرسش :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

پاسخ :

پیام نهایی من اینست :

بیایید در جهانی زندگی کنیم که هر صدا

شنیده شود، هر دل آزاد باشد و هر انسان با همه تفاوت‌هایش در برابر دیگری برابر باشد. امید، همدلی و عشق مرز نمی‌شناسند ، آنها پل‌هایی هستند که ما را به هم نزدیک می‌کنند و روشنایی را در تاریک‌ترین لحظات به جهان هدیه می‌دهند.

با دست در دست هم،

می‌توانیم جهانی بسازیم که آزادی و برابری در آن نه یک آرزو، که حقیقتی زنده باشد .

همچنان از شما تشکر و قدردانی نموده که به من وقت دادید تا لحظه ی در کنار سایت غنامند ۲۴ ساعت باشم.

با حرمت میترا وصال

 

بشیر هروی :

بانو وصال گرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف  شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و سرافرازی تان را تمنا دارم.

04 سپتامبر
۳دیدگاه

در سوگ بناهای تاریخی کشور 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۴ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار – شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی

 

در سوگ بناهای

 تاریخی کشور 

هر چه  بناهیکه بود اندر   وطن 

یا   ز   مینار   های  بدیع    کهن 

آبده های  رفته  سر  به   فلک

مظهر زیبایی  و تهذیب   و  فن 

آجر و  هر خشت  و  ایوان  آن 

گفتی ز ادوار  گذشته  سخن 

هیچکسی زار و خرابش  نکرد 

جنگ عمومی  و یا تن  به  تن 

چون بوطن  بر سر قدرت   رسید 

قاتل  و   تاراجگر  و     راهزن 

سخت به توپ  و بم  و    راکت زدند 

گشت پر از  داغ  و   شکست  و شکن 

هیچ یک  آباد  و  باقی   نماند 

گشت ز  سفاکی  شان   ریشه کن

صابر هروی

راولپندی پاکستان 

حوت ۱۳۷۶

04 سپتامبر
۳دیدگاه

ساحل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۴ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

ساحل

 

 چون ساحل تشنه

به امید موجی

در اقیانوس چشمانت

پیوسته سرگردانم

 

و در آبی ترین روز ها

و پر ستاره ترین شب ها

هنوز

بهترین منی

 

ای جدا شده

و بر خاسته از وجود من

تا بی انتها

 

بگذار دمی

به تو بپیوندم

و زیستن را

در سر زمین مهرآغوشت

لمس کنم

 

هما طرزی

نیویورک

 ۴ می ۲۰۲۵

 

 

Beach

 

Like a thirsty beach

I keep wandering

in the hope of a wave

in the ocean of your eyes

 

And in the bluest days

And the starriest nights

You are still the best of me

 

You are separated

And have risen from my being

Until infinity

 

Let me

join you for a breath

And touch living

On the earth of your embrace

 

Homa Tarzi

New York

May 4, 2025