اطلاعیه ریاست انجمن کلتوری مولانا و بیدل در کشور شاهی ناروی
تاریخ نشر : یکشنبه ۷ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
اطلاعیه ریاست انجمن کلتوری
مولانا و بیدل در کشور شاهی ناروی
تاریخ نشر : یکشنبه ۷ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
اطلاعیه ریاست انجمن کلتوری
مولانا و بیدل در کشور شاهی ناروی
تاریخ نشر : یکشنبه ۷ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
خیر خموشی
دوستی دارم که همیشه شکایت دارد و میگوید در محافل و مجالس نمی شود صحبت کرد چون هر چه بگویی به کسی بر میخورد و باز تا قاف قیامت آزرده است و یا سخت دشمن می شود و به فکر کشتن و یاانتقام می افتد.
او میگوید مثلا اگر بگویی آسمان شاید در محفل کسی از کارکنان یکی از کمپنی های هوانوردی موجود باشد و فورا این سخن را به خود بگیرد و فکر کند تو می خواهی بگویی که در این کمپنی هوانوردی قیمت تکت طیاره بسیار بالا است و کسی پرسان نیز نمی کند، یا فکر می کند که می خواهی بگویی که کمپنی هوانوردی ترا هفت صبح به میدان هوایی می خواهد و به هفت شام پرواز می کند. حتی از دروغ هم نمی گوید” مسافرین محترم ببخشید، این مشکل ما بوده که شما را منتظر گذاشتیم،”چکچ بلکه اگر اعتراض کنی می گوید ” اگر قبول نداری راه برایت باز است برو و با شرکت ما پرواز نکن”. آن وقت حیران می مانی چه بگویی، نه مرجعی که شکایت کنی و نه هم گوش شنوایی، که ترا ملامت نکند و به ریشت نخندد و نگوید برو بچیم حالا وقت این حرفها نیست. یا اگر بچه ات اختطاف شد غیر از اینکه خانه ات را بفروشی و قیمت انرا به حساب اختطاف چی تحویل بانک کنی دیگر چاره نداری.
اگر از زمین بگویی شاید کسی از غاصبان زمین که هرروز صد ها جریب زمین دولتی را به اسم خود قباله می کنند، نشسته باشد و سخنت را به خود بگیرد و فکر کند که این تو هستی که بحث غصب ملکیت را زنده نگهداشتی، چون می داند که هیچ اداره یی دولتی به قصه اش هم نیست. شاید هم کسی از مسئولینی موجود باشد که با توزیع نمرات زمین دولتی سر وکار داشته و چندین نمره زمین را به اسم خود و خویش وقوم خود ثبت کرده باشد. وقتی حرف ترا بشنود نفری اش را می فرستد که یا بچه ات را اختطاف کنند و یا ترا با موتر شان بزنند و نامش را بگذارند حادثه ترافیکی و نهایتا هم بگویند عامل حادثه از محل فرار کرده و پیدا نشد.
اگر از رشوه های کوچک قصه کنی شاید مامور رتبه پایینی یا پیاده کدام اداره نشسته باشد و باخود بگوید چه ادم دیوانه یی اگر عقل می داشت حالا باید پولدار می بود و از خرچ روزانه زندگی بی غم. باز اگر از دلار بگویی حتما کدام رئیس اداره متوجه می شود و فکر می کند از عایدات دالری اش خبر شدی شاید ترا نشانی کند و دیگر به اداره اش ترا راه هم ندهند و آن وقت برای کار های اصولی و رسمی نیز باید پول بپردازی.
اگر چور بگویی ممکن است از کارمندان ارشد دولتی در کنارت کسی نشسته باشد و تو او را نشناخته باشی. باز از چنگ بادی گارد هایش چطور خود را نجات می دهی؟ یک روز به یک بهانه چنان ترا لت خواهند کرد که یکماه به شفاخانه اطراق کرده باشی.
اگر از فساد اداری بگویی ممکن است خویش و قوم وزیری نشسته باشد و فکر کند تو می خواهی موقف وزیر را در نزد مردم خراب کنی. اگر از دفتر خارجی بگویی ممکن است کسی را بیازاری که به دفتر خارجی وظیفه دارد، معاش می گیرد و به خیر و شر مردم نیز کاری ندارد. اگر از بیداد تجارت بگویی ممکن است تاجر زاده یی بشنود و فردا پول بپردازد که ترا به گناه دیگران محاکمه کنند و زندانی شوی.
پس چه خوب است که خاموش باشی و هیچ نگویی اگر می توانی از خانه ات هم بیرون نرو که به جنجال می مانی چه خوب گفته اند” آفت نرسد گوشه تنهایی را”.
سید عبدالقادر رحیمی
آلمان
تاریخ نشر : یکشنبه ۷ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بیدار شوید!
ای ملت خواب دیده بیدار شوید
قدری به خود آیید و هُشیار شوید
با حربۀ عشق و لشکر آزادی
سدِّ ره طالبان خونخوار شوید
گرخوب نجنگید ز کف خواهی رفت
حیف است شهید دست اشرار شوید
ایمان به فنا رفته و وجدانی نیست
زین باورِ دردناک بیزار شوید
در نزد حریفان خرد هیچ مباد
در بی خردی شهرۀ بازار شوید
بس ظلم و ستم فشار آرد به شما
از بام شکوه خود نگونسار شوید
دنیا به کجا رسیده ماییم کجا ؟
حیف است که درجهل گرفتار شوید
لفظ “من” خویش را یکی “ما ” سازید
خیزید و برای همدگر یار شوید
از بد بتر است روزی از روز دگر
یارب شود آنروزکه بیدار شوید.؟؟؟
عبدالجبار توکل هروی
هامبورگ – آلمان
سه شنبه اول تیر/ سرطان ۱۴۰۰
برابر با ۲۱ ماه جون ۲۰۲۱
تاریخ نشر : شنبه ۶ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
گلوگیر
مى نشینم سرى رَه تاکه نگار تیر شوَد
هیچ فرقى نکند هر چه سرم دیر شود
بهرِمجنون شده ها ترس و هراسِ نبوَد
بگذار قصه ى عشقم که زمینگیر شود
سنگِ طفلان بگذارید که بارد به سرم
گر بَدستورِ رقیب هر یکى درگیر شود
من دلى داده بَیار ، پس نتوانم بگرفت
گر همه اهل همین دهر گلو گیر شود
بیستونى نتوان ساخت که فرهاد نیم
سینه سازم سپر هر مُژه ورا تیر شود
در (فروغِ ) غزلم واقیعتِ پنهان است
عشق باخود ببرم تن که زمینگیر شود
به امیدِ که ببینم رُخ یکدانه ى خود
نتوان بست رَهى اشکى سرازیر شود
حسن شاه فروغ
۲۶ جولای ۲۰۲۴
تاریخ نشر : شنبه ۶ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
آن در زن خورشید ها . . .
این کیست از پشت افق ، خورشید را در می زند
فریاد فردا آورش ، تا کهکشان سر می زند
این کیست در دلضربه ها، خونِ ستاره می دمد
با بیکران آویخته ، در آسمان پر می زند
بر مرگ مستان مویهگر، فریاد میکارد به خاک
بر تاکسارِ بی ثمر، صد خوشه محشر می زند
آغاز را می گسترد ، پایان به پایان می دهد
بر دفترِ خوابِ کهن ، صد مُهرِ آخر می زند
شورد پر پرواز را ، در چشمه ساران عروج
بر فرقِ فریادِ کهن ، از مهر نو فر می زند
آن در زنِ خورشیدها ، آن روح بیدارِ تو است
ازعشق سر بر میکشد، اندیشه بر سر می زند
بیداریت بر سر بمان ، دل را چراغستان بکن
بگشای در بر روی خود ، آینده بر در می زند
اسب زمین را زین بزن، بر آسمان قمچین بزن
رفتن به راهت رام کن، شهرِ سحر، سر می زند
دریا به دریا کن گره ، صحرا به صحرا آشنا
آن عشق آتش زاده نو ، در سینه سنگر می زند
با اوج ها در آشتی ، خورشید می روید ز دل
از کشتزارانِ تو سر ، گل های اختر می زند
در قحطیِ پروازها ، در تو عقابی می دمد
این شب – زمین را میجهد، ازصبح شهپر می زند
فاروق فارانی
دسمبر ۲۰۲۳
تاریخ نشر : شنبه ۶ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
آ ر ا م تـــــــــــــــن
ای خد ا شد مد تی ، آ را م تــن گــم کـــرد ه ا م
وز جـفـا ی زنـد گـی، ملـک ووطن گـم کرده ا م
گر د ش د نیـا ی د ون، بنمــوده د ورا زمیـهنـم
د لبـرا ن رشـک آهوی خـتــن، گــم کـــر ده ا م
هـوش ا ز سـر دا د ه وجـا نم بحا ل رفتـن ا ست
چونکه ا زجورزمان،جشن وچمن٭ گـم کرده ا م
روزگـا رنـا ز و نعـمت ها، به دا ما نش گذ شت
سا لها د ور از بـرش، گـل پـیـرهن گم کـرده ا م
ا ز فرا ق کـشـورم، جـا نـم بلـب خـواهـد رسیــد
زا نکـه ا زبخـت بد م، سیمیـن بد ن گـم کرده ا م
آ ب پغـما ن، سیـب لـوگـر، گـلشن کا ریــزمیــر
آ ن صفا ی گلسِتــا ن وا نجـمــن گـم کــــرده ا م
در تلا ش رفتـنـم، هـرروز وشـب، سـوی وطـن
با ل وپر بشکـسته ام، د شـت ود من گم کرده ا م
بس که ا فـزون شد به مُلکم، چهــره اهـریـمنـا ن
فــرق بـیــن بلـبـل و زاغ وزغــن گــم کــرده ا م
یا رب آ نروزی رسا ن، با شُکر گو ید حید ری
یـا فتـم هـر آ نچـه، ا زجـورزمـن گــم کــرده ا م
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
۲۲ اگست ۲۰۰۵
سد نی – استرالیا
٭ــ منطقهء برگزا ری جشن استقلا ل وطن درکا بل.
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
عیش و نوش کابل
کرده ناز طوفانی موج زلف و کاکل را
تا که پرتو افشاند دامنی تحمل را
زورق صبوری را برده آتش چشمی
کرده آرزو لبریز ساغر تحمل را
در هوای بستانی محو آرزو گشتم
موج تیر مژگانی برده عقل بلبل را
ناله گر کند بلبل درد و میکشد غنچه
گل کجا برد از یاد لحظهٔ تغافل را
رخش آرزو هایم تا کجا کند تعلیم
تا شود بیاموزد راه و رسم دلدل را
مست ناز شهنازم شاخ نرگسی کابل
تا که برسرش ریزم غنچه های پر گل را
خورشید تمنایم کرده نور فشانی ها
عالمی دیگر دیدم عیش و نوش کابل را
موج نازنینانی هر طرف خرامان بود
بر گرفته آزادی نقش سرو و سنبل را
بر صفای دل تابد رنگ هر خیابانی
عطرمهوشان بگرفت بوی هرگل و مل را
بزم هر شبستانی خنده می زند پهلو
می برد ز اهل دل رنج هر تنزل را
واعظا بیا بنگر از فراق یکدیگر
هر طرف بیارایند رنگ لاله و گل را
ملا عبدالواحد واعظی
۲۹ سرطان ۱۴۰۳ خورشیدی
هرات – افغانستان
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بهار و انتظار یا ر
خوشا این فصل سبز آمد بهاران
فضای باغ ها شد مشک باران
تمام شاخساران پر شکوفه
میان موج گل ها لاله زاران
چمن پررنگ و زیب از سنبل وگل
طنین نغمه ها در شاخساران
عروسان چمن پوشیده زیور
خوشا مستی هوای دل شکاران
شمیم عشق بخشیدم شقایق
به شورآورده ام چون می گساران
دوتا ماهی بلورین عاشقانه
کنار هم به قلب چشمه ساران
دوتا عاشق ، دو تا دلداده شیدا
میان موج رویا جان نثاران
همی آید نگارِ من به سویم
چو کوهی در میان شهسواران
دو دیده انتظارش ، دل به یادش
کنم فرش قدومش گلعذاران
میان بازوانم شانه هایش
زنم حلقه ، هوس دارم هزاران
به روی سینهاش رویم گذارم
منم معشوقه یی از جان گذاران
هما باوری
۹ می ۲۰۲۴
جرمنی
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بیا که خاطره سازیم
بیا غزل بسراییم بیا ترانه شویم
بیا که مونس شب های عاشقانه شویم
بیا که شب بنشینیم قصه ها بکنیم
بیا که خاطره سازیم ، جاودانه شویم
تو شهر زاد شو، یک هزار شب باشوق
کنار هم بنشینیم جاودانه شویم
قسم که خانه ای بابائیم تاریک است
به نور عشق بیا روشنی خانه شویم
تو ای عزیز دلِ نا امید و ناچارم
بیا که بذر شویم عشق را جوانه شویم
سید عنایت الله عادلی
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
به یادت گریستم
در کنج و در کنار به یادت گریستم
غمگین و بی قرار به یادت گریستم
ای زادگاه خوب من ای فخر شعر من
هر روز بی شمار به یادت گریستم
وقتی که من مهاجر و بی خانمان شدم
چون بلبلِ هزار به یادت گریستم
دور از تو همچو کاه سرِ راه گشته ام
پامال روزگار، به یادت گریستم
بی تو تمام ثانیه ها درد می کنند
درمانِ قلب زار ، به یادت گریستم
از میله های محکم زندان که بگذریم
حتی به شا خسار به یادت گریستم
ای خانهی صفای دل افغانستان من
چون موج آبشار به یادت گریستم
هرشب ز درد دوری ات ای جان خزیده ام
در بسترم چو مار ، به یادت گریستم
دستی زمان به وصل “من وتو” نمی رسد
در غربت ای دیار به یادت گریستم
امروز هم گذشت،ولی همچو روز قبل!
“پنهان و آشکار به یادت گریستم ”
صافی شکست شاخهی پر جوش عمر تو
در شعر بار بار به یادت گریستم …
نوید الله محرابی ( صافی )
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
پیرِ صاحبدل
زین گذرگاه عارفی کوچید و رفت
آن پرستو اندکی نالید و رفت
ساز هستی پند و عبرت می نواخت
چون صدا در گوش ما پیچید و رفت
بس جنون خندید هم بر هوش ما
دید ما دیوانه ها خندید و رفت
برگ ما در بوستان ها زرد شد
در بهاران شاخه ها خشکید و رفت
سایه ها بر روح ما پاییده است
آفتاب از شرق ما برچید و رفت
تیغ لاغر در نزاکت داغ زد
پیر صاحب دل ز ما رنجید و رفت
در طریقت بیدلی ها داشت خون
چاک دل بر تیر ها خندید و رفت
فصل گرما ، جمع یاران ،شمع بزم
نغمه ها در پرده ها پیچید و رفت
از طرب رنگ اش پرید از غنچه بو
قطره اشکی چون گهر لغزید و رفت
محمد ادریس بقایی (قطره)
لیل ۲۲/۲۳ عقرب ۱۴۰۰ خورشیدی
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
صحرای دل
دلم را من به عشق تو سپردم تا وفا باشد
تو را از جان ای جان دوست داشتن کی خطا باشد
همه جور و جفایت بر دل زارم شده پیدا
بکن مرهم که دردِ بی وفایی را دوا باشد
ندیدم من وفای تو به جز رنج و دغای تو
به عشق خود وفا کردم همین بر من سزا باشد
چرا خنجر زدی از پشت سر بر جان محزونم
چون من شیدای عاشق تر برای تو کجا باشد
ندارد ” عالیه ” دگر توان بی وفای را
که صحرای دلِ زارش پرازمهر ووفا باشد
عالیه میوند
۹ جولای ۲۰۲۴
فرانکفورت
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
شراب آغوش
شراب مست آغوشت
شراب گرم و مطبوع نفسها یت
شراب داغ دستانت
مرا با خود به اوج جان فزای عشق خواهد برد
و من این ساغر خالی
در آغوشت
میان پنجههای داغ دستانت
در انبو ه صداها و نفسها یت
چو مومی آب خواهم شد
و تو ای مظهر هستی!
که اندر رگ ،رگ تو میبه جای خون بود جاری
مرا در خود_
در آن آغوش پر مهرت
از این دنیا به آن دنیای مست و خوب خواهی برد
در آن لحظه:
تو از عشق و از پاکی-
و از خوبی
برایم قصه خواهیگفت .
و من چو کودک خاموش
در آغوش زیبایت
به گرمی نفس هایت
نوازشهای دستانت
به خواب شرم خواهم رفت…
به خواب ناز خواهم رفت…
و تو با من_
یعنی (ما)…
چه نیکو بستن یک نطفه را آغاز خواهیم کرد
بله یک نطفه ی پاک و مقدس را …
یک نطفه ی معصوم و خامش را …
و یا…
یک نطفه ی ناپاک و ننگین را –
که در رگهای نرمش خون ناپاک تو جا دارد…
هما طرزی
۲۳ اپریل ۱۹۷۲
کابل – افغانستان
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
غزه در زیر پاهای فاشیسم سفید در پشت نقاب های « دموکراسی »،
صهیونیسم و … نابود می شود…. اما آیا جهان پایان یافته است ؟
نه، کودک فلسطینی و کودکان همه سرزمین های غارت شده هنوز
زنده اند و عدالت ققنوسی است که می سوزد
و اما با مرگ نمی سازد…
***********
نظم دوزخ
این شکستِ بیکران، دریک کران خواهد شکست
جاودانی یی گسستن ، جاودان خواهد شکست
در تنِ امید ها ، خونِ نوی خواهد دوید
این تبِ تسلیم در رگهای جان خواهد شکست
آنهمه زنجیره های درد های بی سحر
کهکشان هم گرشود، چون کهکشان خواهد شکست
عشق با پاهای عریان در گذر از صخره هاست
زخمِ پاهایش زمین را با زمان خواهد شکست
گم شوید ای مردگانِ مرده خویِ مرده بو
آنچه نشکستید اکنون، عشقِ مان خواهد شکست
مرگ در حلقوم هستی سرمهی تسلیم ریخت
این سکوتِ مردگان را زندگان خواهد شکست
چشمه ها! با رود ها پیوند تان پیچنده باد
از دمِ عصیانِ تان ، کوهِ گران خواهد شکست
نسلِ ازنور و زلال وعشق وخشم و درد وسنگ
نظمِ دوزخ در زمین و آسمان خواهد شکست
روی گورِ ما شقایق با فلق در رقصِ عشق
ظلم و ظلمت از کران تا بیکران خواهد شکست
فاروق فارانی
سپتامبر ۲۰۲۳
تاریخ نشر : جمعه ۵ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
به مناسبت نخستین سالروز درگذشت شادروان استاد واصف باختری
کهکشان سخن
استاد ، بیتو شعر و سخن گریه میکند
بلبل ز حسرتت به چمن گریه میکند
یک سال شد که بلخ به ماتم نشسته است
در سوگت این دیار کهن گریه میکند
اهل ادب کشند ز دل آهِ سوزناک
یک سربه درد وداغ و محن گریه میکند
رفتی ، یتیم گشت ادبگاه باختر
زین درد دشت و کوه ودمن گریه میکند
رفتی و کهکشان سخن بی ستاره شد
خورشید و مه، زمین و زمن گریه میکند
از هر کلام تو چمنی گل همی شگفت
اکنون بهار و باغ و چمن گریه میکند
نام تو جاودان و روان تو شاد باد
اینجا ( ثنا ) به بیت حزن گریه میکند
محمد اسحاق ٫٫ ثنا،،
۱۳ جولای ۲۰۲۴
ونکوور ، کانادا
تاریخ نشر : پنجشنبه ۴ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
خلوت خیال
امشب بیا که سر برسد انتظار من
راحت گزیند از تو دل بیقرار من
امشب من و شراب و گل و شمعٓ با همیم
خالیست جای تو به خدا د ر کنار من
امشب لبالبم ز می خوش مزاج ذوق
بشکن بیا به بوسه ای گرمی خمار من
ای صاحب دل و تن و جان و حواس و هوش
امشب به دست توست همه اختیار من
امشب بیا و نغمه سرا شو به خلوتم
تا چون رباب مستی کند تار تار من
من تن شوم به پای تو ریزم ز بیخودی
تو جان شوی به پیکر نا استوار من
امشب بیا که ساغر ایمان شکسته ام
من بندهُ تو ام توئی صاحب وقار من
امشب بیا که هر نفست آتشم زند
سوزد شفق ز شعلهُ گرمِ شرار ِ من
امشب بیا که (واهب) لب تشنه غرق توست
غرق تو و خیال تو ای خوش نگار من
صالحه واهب واصل
۸ می ۲۰۲۱
هالند
تاریخ نشر : پنجشنبه ۴ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
آیه های عشق
گل سرخ لبانم نوش چشمت
شکر ریزد زبانم نوش چشمت
مقدس آیه های عشق من دان
و نور دیده گانم نوش چشمت
هما باوری
۳ فبروری ۲۰۲۴
جرمنی
تاریخ نشر : پنجشنبه ۴ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
گفتگوی سیر و پیاز
بشنو ازمن قصهٔ سیر و پیاز
داستانِ روح بخشِ دلنواز
رازِاین گفت و شنودِ شان شنو
نغمه های نازِ رود شان شنو
برسرِ سفره یکی از روز ها
گوش میدادم به حرفِ آن دو تا
هردو با هم گفتگویی داشتند
جرّ بحث و تند خویی داشتند
سیر بابِ عیب جویی باز کرد
با پیازاین گونه حرف آغاز کرد
گفت کای آشفته حالِ طبع تیز
چشمم ازتُندی توشد اشک ریز
تو اگر عریان بمانی ساعتی
می رسد بر تار و پودت آفتی
*******
در جوابِ سیر گفت آخر پیاز
عیب جویی کم نما ای سرفراز
ما سراپا سود بخش و مثمریم
قوتِ جان کامِ دل را شکّریم
پیکرِ هر سفره را جانیم ما
زیبِ خوانِ تندرستانیم ما
ازتو شد بد بو دهانِ ما چنین
توخودت را بین وعیبِ ما مبین
هرکه را زشتی و زیبائیش هست
حسنِ پنهان عیبِ پیدائیش هست
برپرِطاووس و آن شاهکارهاش
بین، مبین برساق و عریانی پاش
علی احمد زرگرپور
۲۳ جولای ۲۰۲۴
تاریخ نشر : پنجشنبه ۴ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
از تو ترا دزدیده اند …
زین خشکسالِ عشق ها، گلزارِ دل را وارهان
وین دشت را از تشنگی، با روحِ دریا وارهان
بر شهر خاکستر بکش، طوفان توفان خوی را
عصیان رام ، آرام را ، از صبرِ خنثأ وارهان
از خونِ داغِ زندگی ، جاری بکن در عشق ها
شبگونگی زآن دور کن، چون صبح رسوا وارهان
آن بانگ را در گوش کن، آهسته می گردد خموش
بیداریِ بر دار را ، بر دار ، بالا وارهان
این باد های گنگ را ، از نو زبان آموز شو
بگذار واژه بر لب اش ، از خامشی ها وارهان
دیگرعروج و اوج نیست،آهنگ وشور وموج نیست
بندد پرِ پرواز ها بال و پرِ وا وارهان
از تو ترا دزدیده اند، ای خالی از هر خویشتن
از دستبردِ عصرِ شوم، آن گنج رویأ وارهان
تصویر ها تاراج شد ، تعبیر ها آماج شد
معنا ز معنا شد تهی ، معنایِ معنا وارهان
از پنجه بر دیوار ها ، جاری بکن صد پنجره
از چنگِ امروزِ سیه ، حلقوم فردا وارهان
فاروق فارانی
دسمبر ۲۰۲۳
تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
عشق به کتاب
من عاشقِ کتابم ، از عشق سر نتابم
رؤیای من کتاب است ایمان من کتابم
بهتر ز هر رفیقی بسیار هم شفیق است
گِرد سرش ب گردم ، آن است کتابِ نابم
قرآن بی ریایم ، او هست رهنمایم
نی بُخل و نی حسد را هرگز در او نیابم
نی هر کتاب عشقِ ، نی هر کتاب مهری
نی هر کتاب سوالم نی هر کتاب جوابم
کانرا حدیث دردمند ، ما را بوّد ارج مند
حلقه کنم بگوشم ، کانرا کلام حسابم
زیبد سخن ز واعظ ، اندر ورای مطلب
آنرا که عشق نامِ ، در سیر پیچ و تابم
خونِ دلم مکیده آنکس که بی خدا است
توهین دین من کرد ، مجرم نمود خطابم
صد ها ورق کتابم ، صد موج آرزو داشت
یکقطره نیست بکامم زین بحر در حبابم
شور و نشاط و مستی یکسر بدام عشقِ
با ساغرِ محبت ، یکسر نمود خرابم
یک بار جلوه دارد ، نورِ کتاب هستی
چاپِ دیگر ندارد ، اوراق این کتابم
گنجینه های گوهر ، آثار بیدلِ ماست
هر بیت او کتابیست ، ارزنده و شهابم
ساختند کتابِ ما را ، این کاتبانِ تقدیر
” زرغون ” توبه فرما ، ایزد بوّد توابم
حاجی محمد ابراهیم زرغون
اسلو – ناروی
تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
دوستی !
دوستی را راه بی پا یان بـــؤد
دوستی را ارزشی چون جان بؤد
دوستی آن نیست کاندر نمیه راه
پا نهــــاد ن بـر سر پیمـــان بـؤد
از بـرای دوستی جــان با ختـــن
این رسوم از شــیوۀ مردان بـؤد
دوستی آ ینۀ عهــد و وفــا ســت
ورنـه آن بشکسته و پـاشـان بــؤد
گـرتـو خواهی عهــد آن آری بجا
سعی کن در حفظ اوتــا جان بـؤد
دوستی نخـل بـرو منــد و فا سـت
این عطا از بخششی یــزدان بـؤد
عزیزه عنایت
هالند
تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
دیده درا
جانا به تیرِ غمزه دلم را شگافتى
ظالم بغیرِ من ، دگر کس نیافتى ؟
اى شوخ چشمِ دیده درا، از براى چه
دل از برم ربوده و بَعد رُو بِتافتى
با یک چنین شیوه ى از دلربایى ها
گویا که عاشق ام نشده ، دل نباختى
عادت نموده ام بهمه خود نمایى هات
شادم که غیرِ من ، بهیچ یک نساختى
گفتى بحرفِ مردمِ بَدگو نکرده یى
پس بهر چه در آتش هجران گداختى
هستى ( فروغِ ) دیده وجان دلم مدام
ستایل پسند بوده ، گلى یکنواختى
بریاد دارى روزى چنین گفتمت زود
بر رُو کشیده خنجرِ ابرو بتاختى
حسن شاه فروغ
۹ جولای ۲۰۲۴
تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
خوشه پرواز ….
مگر سنگی سخن گوید، سکوت سینه سنگین است
بکش ای درد فریادی ، دهن بسته ز تمکین است
تهی تصویری و بیگانه جوی نقش رنگینی
که این گمگشتگی از خویشتن ، آیینه آیین است
نفس های شریف عشق ذ گر از سینه ات گم شد
به پا ایستاده ای، روحت ، ولی تسلیم تدفین است
سواران قطب گم کرده ، غریق صبح کاذب اند
اگرچه راه روشن است و اسبان فلق زین است
برو از دام این منظومهِ تکرار بیرون شو
فراتر در مسیرت خوشه ی پرواز پروین است
به اسب مست فردا ، شیهه پر مژده اش دل بند
چه می جویی زتاریخی که آلوده به سرگین است
بهاری را که می خواهی، سرت را کشتزارش کن
ره رفتن به گلزاران فردا ها فقط این است
بیا از راه بیداری ، ز کوتل های اندیشه
قدم در جاده ی بگذار ، کز آینده آذین است
صدای را که در پشت روانت است باور کن
جهانی درتو درجنگ است، درخونت فلسطین است
فاروق فارانی
جنوری ۲۰۲۴
تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
جلوهگهی اسرار
از چهرهی نمکین هستی
می کاهد لبخند و تبسم را
غروب ملال و دلگیر خورشید
و از عشق سرد تاکستان
تهی شده جام بلور محبت
با روح زخمی و خمود
دیر زمانیست که
چشمهسار شراب ناباوری
از کوه غرور جاریست
زهرآگین
و بر خمار امیدها
میافگند آتشی
با غفلت و امواج ابرهای تار
مهتاب چهرهپوش و
ستارههای سرد و خموش
اسیر زندان شب شده
زمستان سرد و یلداییست
سفرهها تاریک و افسرده
و شب ندارد ماه دربر
طعام صداقت بیرنگ و
از بذر عشق نیست خبری
روح زخمبار معشوق
از بیمهری یک عشق
سرد
زوال و خزان فرو میریزد
و خمخانهها پر از
انگورهای نابارور اند
حسرتا دل ساغر از جوش
و خروش باده خالیست
با سکوت و سیاهی
اندوه مرگ و تاریکی
خورشید را
ماتم گرفته مهتاب
چه بیرنگ بیروح
و بیستاره شده
دار و ندار کائینات ملیح
جلوهگهی اسرار آفرینش
هستی بهارانست که
پنجههای سبز درختان
ریشه دوانده در دل زمین
و از گرمای محبتاش
پرعشق سیراب میشوند
برگها
وقتی روحت قبضهی
مهربانی شد
در تو جار میزند انسانیت
و نگاهت خورشیدوار
میافشاند مهر و
در آسمان افکارت روشن
نفس میکشد مهتاب
بمان آزاده تا پرواز قلبت
بر فراز قلهها باشد
پرطنین
هما باوری
جرمنی
۹ فبروری ۲۰۲۴
تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بــــــالا حصــــــا ر
کــا بـل و بـا لاحـصــار روزگـاران را چـه شـــد
آ ن صفــا ی مـرد مـا ن کـوهـساران را چه شـــد
آ هــوا ن بــی نـظــیــــر کــشور مـــا ای خــــدا!
باغـزالانــش رمـیـده، د شـت ودامـان راچه شــد
گـشت ویـران مـلک بی هـمتای مـا،افغـا نـْسِتـان
رادمـردانش کـه بودی،شمس دوران را چه شــد
آن ا ُخــوّت،آن مــروّت،آن هـمــه مــردا نــگـی
از میـا ن مــردما ن، مـلـک افـغــا ن راچـه شــد
آن مـسـلـمـانـی وآن، پـا بــنـــدی د یـــن نـبـــــی
آ ن گـذشـتـن ها زجان، درراه یـاران را چه شــد
شهــرهـــای مهـــد عــلـــم وا فـتــخــــا رآســیـــا
بـا مـیـان وغــزنـه وبـلـخ وبـدخـشـان راچه شــد
خـشک سـا لی های پـی درپـی، درافغـان زمیــن
بُرداز بین حا صلا تش، برف و باران را چه شد
“حـیـدری” سرِّالهـی کـس نـدا نــد،جـزخــود ش
باش سا کت،چون ندانی چرخ دورا ن را چه شد
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
٢۵ جون ۲۰۰۵
سدنی – آسترالیا