۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

10 جولای
۴دیدگاه

چشمِ پر آب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 19 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 10 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هرویفرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار.

 

چشمِ پر آب

ای ماه  چه می تابی  بیهوده متاب امشب 

بگذار که خوش باشم با صد تب و تاب امشب

 ظلمتکدهٔ    روحم      ظلمتکده    می باید 

بهر که   بدر   آیی    از  زیر   نقاب  امشب 

رندان همه از خویش و رندان همه مخمورند 

نی ساقی و نه چنگی نه جام شراب امشب 

ای قرص  درخشنده  از  حجله میا بیرون 

دلدار   فروخفته  در بستر  خواب  امشب 

هم صوفی و هم مطرب دردیکش و قاپوچی 

بس شیشه تهی کردند مست اند و خراب امشب 

بگذار    به   تنهایی    با   ناله   در  آویزم 

صد مویه کشم از دل چون چنگ و رباب امشب 

فریاد   رسی   نبود   ما  را بجز از اشکی 

(صابر ) نبود مارا جز چشم پر آب امشب . 

صابر هروی

بغلان – افغانستان

۱۴۳۶ خورشیدی

 

10 جولای
۳دیدگاه

گوهرِ عشق

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 19 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 10 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

گوهرِ عشق

گوهر عشقت چو  روز افزون شود

كاينات   از مهر  تو   مشحون شود

در دلت نوريست بس پاك و لطيف

ظلمتِ  روحت  از آن  بيرون  شود

نور   عشقت  را  ز  دل  لبريز   كن

تا  وجودت  جمله  ديگرگون  شود

نور عشق  توست بس  والا و ناب

گوهرى زين گوهرت افسون شود

گوهر عشقت به خار و خس مده

چون ملك زين كار تو دلخون شود

گر خزف شد مشترى  بر گوهرت

در جهان كارت  بسا مغبون شود

در   دلت  نوريست  از  انوار حق

از همان نورت جهان مفتون شود

شیبا رحیمی

10 جولای
۱ دیدگاه

شعر هایم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 19 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 10 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شعر هایم

 

شعر هایم چون غنچه های نیمه باز

بر درخت تنت

می در خشند پر نیاز

وو قتی راه میروی

ستاره بارانت می کنند

و وقتی می خوابی

انگار نور ماه در تو تابیده

 

اما در باغی که درخت تنت نفس می کشد

درختان را به قتل گاه می برند

و در بازار ممنوعه ها

تیر بارانش می کنند

 

به من بگو عزیز!

غنچه هایم را کجا برم؟

و به کی بسپارم؟

تا دست غریب به آن نرسد

و از بوی باروت در امان باشد

و تن تو از قتل گاه

یک آسمان بدور…

هما طرزی

نیویورک

11 جنوری 2024

 

09 جولای
۳دیدگاه

خصم وطن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 18 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 9 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

خصم وطن

 

ای خـدا !  آرامـش  و صلـح وطن گم کرده ام

سرزمینـم رفت  زدسـت،آرام تن گم کرده ام

آن فضــای باصفــایِ میـهنـــم افغــا نْسِــتان

را زدست جانیـان ، خصـم وطن  گم کرده ام

بسکه افـزون شد به ملکم،آدم حیـوان صفت

فـــــرق بـیــن آدم وگـرگِ  دمـن گم کرده ام

دشـمنــان کـشــورم گــردیـده اند بـــادار ما

دوســتــداران وطــن،از انجـمـن گم کرده ام

خلـق وپـرچـم نوکـران خِـرس قطبی،میهنم

رایگان دادند به دشمن،آن چمن گم کرده ام

جنگ سالاران بیـرحم، بهـرکسب جاه  ومال

میکنند ویران وطن،باغ و چمـن گم کرده ام

نـوکـران اجـنـبــی،بــرگــردهء  ملـت سـوار

قاتل صدهـا هــزارند، مـردوزن گم کرده ام

طـالـبــان دیـوبـنــدی،دشـمـن اســلام نـا ب

با عملکردهایشان،دیـن ازوطن گم کرده ام

چـورکردند موزیـم  و تخـریـب نمودند آبدات

زان سبب ازمیهنـم، یـاد کُهــن*گم کرده ام

از خیانت های کــرزی بـا  همـه دورو برش

ثــروت ودارائیِ مُلـک و وطــن گم کرده ام

رشــوه ورشـوه ستـانی،گـشته امری آشکار

حـاکـمـان صادق وخـادمْ وطـن گم کرده ام

در محـاکـم غیـر جیـبـت  را نبـیـنـند خائنـان

عادلانه حکـم حق،از اهـل فَـن**گم کرده ام

عـالـم و فاضل همـه ،ترک وطن   کردند  ز ظلم

درعــزای نخـبـگان ،روح از بدن گم  کرده ام

باحمـایـت هـای شـیـطــان، روبهـی مکـارِ پیــر

گـشـتـه سلطــانِ وطـن،شـیـر ژِیَن گم کرده ام

سفله پرورگشتـه است بس آسـمـان وهم زمین

جُـغـد شـده بلبـل ولی،سَـروِ سـمن  گم کرده ام

یــا الهــی! مـیـهـنــم تـا کــی بـود زیــرســتـم

“حیدری” زین بخت بد،مادروطن گم کرده ام

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

14 نوامبر 2012 

سیدنی –  آسترالیا 

 

*– یاد کهن_ یادگارهای تاریخی،آثار عتیق

**– اهل فن_ قضات، علمای شریعت

09 جولای
۱ دیدگاه

فریادِ خراسان بزرگ و ایران قدیم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 18 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 9 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

در  خانـه  قـوی  باش  که  چوراچور است

دزدان به کمین فانوس شب بی نوراست

بشنو ز فرخی  که  خوب گفـت و درسـت

رو  زور به دست  آر که  حق  با زور است

*******
از مام وطـن دفـاع  جـانـانـه  کنید

درسنگرمرزوبوم  خود  خانه  کنید

گرزلف وطن خصم پریشان سازد

زلفـین پـریـشـان ورا شـانـه کنید

*******

هشدار! که دشمن وطن غـدّار است

کودک کشست و از خدا  بیزار است

از عاطفه و رحم  و  مروت  خالیست

دیــوانـۀ مزدور  فـقـط  بـیـمار است

*******

صد  بار  به  قربان  وطن  باید  شد

درشهروده ودشت ودمن باید شد

نام و سر و  سرمایه  فدا باید کرد

گمـنام شـهـیـد بی کـــفـن باید شد

*******

هر مرغک   زنـده  آشیانی دارد

در باغ وطن نام و  نشانی دارد

نفرین برآن که بهر  قتل مرغان

بمب مادر و تیر و  کمانی دارد

*******

از حـلـقـۀ ظلم  ظالـمان  بیرون شو

ازوحشت ظلم ظالمان مصئون شو

از خـون  دل  و  گلـوی  اطفال غـزه

افسرده مشو چولاله ها گلگون شو

*******

دردا که جهان در آتش  وخون غرق است

شهر و ده و بوستان وهامون غرق است

یـک بـار دیگــر کاوه  بــه مـیـــدان آمـد

ضحـاک بـه خطـۀ فـریـدون غـرق است

*******

در خاک  وطن  خانۀ  اجدادی ماست

آبرو و  شرف  عزّت  و  آزادی ماست

صد قبله ومحراب دعا  درخاک است

این عشق دل و مهر خدادادی ماست

*******

از کاخ  ستم جور  و جفا  می خیزد

جرثومۀ  جنگ و  ماجرا   می خیزد

با طـیـف سـلاح  کـشـتـار جـمـعی

گاهی کرونا و گاهی وبا می خیزد

*******

دیـوانـه یی  آهـنگ  تجاوز  دارد

در دسـت ستم سنگ تجاوز دار

ازقصۀ ویتنام مگربی خبر است

یا این  که  فـرهنگ  تجاوز  دارد

*******

تاریخ و  تمدن  و  وطن  یکجایند

مـیــراث   بـزرگ  پــدر  و  آبایند

دل‏ها همه  زنده اند ازحب وطن

سرها همه در مرز وطن بالایند

*******

اندیشه مکن که زندگی  دو روز است

پاییز و تموز   و خُنُک  و  نوروز است

در چـنگ تجـاوزگـران  حـق حـیــات

تحقیر و شکنجه وعذاب و سوز است

*******

شمشیر دفاع مرز و  بوم عریان باد

لعنت بـه  تجاوزگـر  بی وجـدان باد

در  راه  غرور  و   شرف  و عزّ وطن

جان و دل و سرمایه همه قربان باد

*******

جـام جـم  ایـران  ز سـر  باید ساخت

جمشید و کیومرث دیگر باید ساخت

قانـون و حـقوق بشـری رفته به باد

با منشور کوروش، بشر باید ساخت

*******

این سقف   بزرگ بهر  وحدت باشد

رویـا   و  بـزرگـی و   نجــابـت باشد

با همت و همدلی بجـوش آمده اید

این پختگی و حرکت  و برکت باشد

*******

از سلطۀ  غرب بوی  خون می خیزد

هر گل و گـیاه  سـرنگـون  می خیزد

ظلـم و سـتم و وحـشـتِ  افـراط آرد

هرکس که بدامست زبون می خیزد

*******

بر یاد  خراسـان  بزرگ  افتادم

در فکر حماسۀ سترگ افتادم

در بحـر  تمـدن  قــدیــم ایـران

باپنجۀ شیرچنگ  گرگ افتادم

*******

گویی به نبرد شیر،موش آمده است

درمیدان رخش درازگوش آمده است

از نعــرۀ رسـتم  دل  تاریـخ پـر است

دیـو ســفید وجهـل بـوش آمده است

*******

ایران کهن  مر ز و  بوم  گُردان است

بی شک که خطۀ  دلیرمردان است

این نسل مِهِین خاک به دشمن ندهد

دشمن ازین حماسه سرگردان است

*******

این مهد تمدنست ویران نشود

جولانگه‏ی  گـرگان  بیان نشود‏

تاریخ  و  تمدن  هـزاران  ساله

هرگز  اسیر  زر پرستان نشود

*******

دشمن ز تاریخ  کهن  بی خبر است

انکارگـر فلـسـفۀ خیر و  شـر است

حماسـۀ فـرهنگ و هنر نشنیدسـت

دیوانۀ  مغروز   مگر کور  و کراست

*******

ایران که درجوش و خروش آمده است

سـیمرغ پـرانـیــد که قـوش آمده است

گویی که از  رسـتم و  زال بی خبر اند

گر دیـو به  جنگ  داریوش  آمده  است

*******

سـورنای  دیگـر  ز سیستان برخیزد

بـومسـلمی از خُـورسَــتان  برخیزد

بی‏شک که مرزِباستان محفوظ است

آرش  ز  دل  تـیـــر و  کمـان  برخیزد

*******

گـر  بلـخ   گُـزین   نـوبهاری   دارد

در  قلب خراسـان  شـراری  دارد

سیستان که با رستم وعیارانست

تیسـفـون کهن  شـهـریاری دارد

*******

زودست به ریشه های خود برگردید

ســرو کهـنـی بـرای  کـشــور گردید

با علـم و  فـنــاوری و  افکار  نـویــن

دوباره   بزرگ  و  تاج  بـر  سر گردید

*******

دریاب   شکـوه  ماد  و   ایلامی را

دوران  هخـامنش  و  اشکانـی را

میترایی و زرتشتی و   ویدایی را

کوشانی و ساسانی وسامانی را

*******

از ارث  کـهــــــن دانـش  نــــو آگاه باش

با حکمت و  با عـقل و خـرد همراه باش

بـا پــنـــدار  و  گـفـتـــار  و  کـردار نـیکـو

روزها چوخورشید وشبان چون ماه باش

*******

هـشدار! که  غـرب  مهـدِ  اسـتعـمار است

هم خودزن وهم خودکش وهم بیماراست

بـا  کـس  نکــنــد  رحـم  و   مـدارا  هـرگــز

تاریـخ  بیان  کند  که  بس  خونخـوار است

*******

بنیاد  مـذاکـره  دروغــیـن   بودست

از ریشه به  راه حل بدبین بودست

داروی  خواب  آور به  سیمرغ داده

دامی بـرای صید شـاهین بودست

*******

ازرحم وکرم دشمن انسان دوراست

ویـرانگـر  ایران  کهـن  مزدور  است

با پـول و سـلاح  امریکا  می جنگـد

در دیـده و افکار  بشـر منفور است

*******

ایران و خراسان دوپیکر یک  جان اند

فـرهـنــگ و تمـدن  کهــن دوران اند

از جـام جـم عـقــل و خـرد نوشیدند

امروز چو اجداد  خـود هم پیمان اند

*******

امروز که آشتی  بزرگ  آمده است

از وحدت اقـوام سترگ آمده است

ایـران و خـراسـان  کهـن در میدان

باهیبت شیر جنگ گرگ آمده است

*******

تسـلیم شـدن بـه اجنبی ها ننگ است

دور  از شرف و نجابت  و فرهنگ است

در هــر قــدم   دفــاع  و  مـیـدان نـبـرد

حماسۀ فردوسی چه خوش آهنگست

*******

از جنگ سـوم جلوگیری  باید کرد

لعنت به جنگ و درگیری باید کرد

صد تف  به روی  جنگ  افروزپلید

هم بر رخ زشت قلدری باید کرد

*******

مردم جهان علیه جنگ  و خون اند

از دبـدبـۀ سـلطه گـران بیرون اند

در زیـر فـشار مالیات خرد شدنـد

بـر دولت  و   نابرابری مظنون اند

*******

صد نه  به  جنگ  امریکا  باید گفت

بـر سـلطۀ  تک  روی  بلا باید گفت

اکنون که جهان نظام چندقطبی شده

از صلح و تعادل همه جا باید گفت

*******

رویای  نظام   تک‏‏‏روی  در گور است

دشمن به قبول همگان مجبور است

با وحـدت انسـانی ز دیـوان قـدرت

مانند گـرفـتن  عـصا  از کـور است

*******

هـشـدار! که امریکا  بـلا می آرد

کـشتار و جنگ و ماجرا  می آرد

غارت بکند روی  زمین زیر زمین

ظالم همه جا جور و جفا می آرد

*******

خوش بادکه اژدهای خفته بیدارشود

واقـف بـه پـیــچ و خم  اسـرار شود

با مـردم  ایـران  و   خراسـان بـزرگ

در سـاختن و پایـداری  همکار شود

*******

ازظلم و ستم به هرزبان بنویسند

غـمـنامـۀ غـزه را عـیان  بنویسند

در صفحۀ تاریخ جهان نام  ترامپ

با خـون زنان و کـودکان  بنویسند

*******

بر سـوریـه و لیبی و لـبنان بنگر

برخواری وویرانی  اوکراین بنگر

در غـزه ببین جـنـایـت جنگی را

بر مـردم عــراق پـریـشـان بنگر

*******

با زدن  راکتور  کُشند  مـردم را

صد بمب هروشیما کنند اتم را

برآدم وجاندارنکنند رحم هرگز

آلـوده کـنـند مـزارع  گـنـدم را

********

حقوق بشر شعار بی مایه شدست

قربانی  غاصبان  سـرمایه  شدست

گـرگان  بـه  جـان  آهـوگان  افتادنـد

سازمان ملل جنگل  بی‏پایه شدست

*******

آزادی  زن  بهــانـه   و   تـرفـنـد است

گفتاردموکراسی یک  نی رنگ است

هرسوکه نگه کنی فقط افراط است

طالب بـه دادن حـقـوق  پابند است؟

*******

افغانسَتان که شد زندان زنان

گرگان فتاده اند  بر  جان زنان

طالب  ز  امـریکا  بگـیرد  دالـر

اینست مگر بهای ارمان زنان

*******

بر چال و فریب  غرب باور نکنید

صد بار  اگر   کردید،  دیگر نکنید

از لـیـزر  بنـگاه  خبـر  بگـریـزیـد

گفتار سراطون زا در سر نکیند

*******

ترسـم دل آسـیایی خـونـبار شود

هندوروسیه به خود  گرفتار شود

آهسته بطرف  شرق دور می‏تازند

تا اژدهـای خـفـتـه  بـیـــدار شود

*******

دجله  و فرات غرق  خون خواهد شد

حکام   عــرب  سـرنگـون  خواهد شد

چـون سـوریـه و فلسـطین اشـغالی

بازیـچـۀ نسـل  شـمعون خواهد شد

*******

عیب است که مثل گاو شیری باشید

شـرمـنـــدۀ تســلـیـم پـذیـری باشید

افتید  به  خاک   پای  فـرعـون  زمان

بـازنـدۀ  شــاهی و  امـیــری  باشید

*******

از ناصر  و سادات و  اسد  آموزید

صدام که شـد مثل جسـد آموزید

از خـواری و  درمانـدگی  قـذافی

ازدرد شکست  و  روز بد  آموزید

*******

اولاد تو  را  خوار و زبون  می سازند

مانند غـزه  غـرقـۀ خـون می سازند

ای شیخ عرب حلقه بکش ازگوشت

صد برج خلیفه سرنگون می سازند

*******

ازنیل و  فرات و سند و  کارون گویم

از گنگ و  رود  زرد   و  جیحون گویم

از راه قـدیــم ابـریـشـم شـرق کهن

از  وحــدت  ولـگا  و   امـازون  گویم

*******

در انجمن شـرق  چـراغ  افروزید

در شهر دل وملک دماغ  افروزید

در دامن کاخ وکوخ هرشهرودیار

در دهکـده و درّه و بـاغ  افروزید

*******

از عمق دل  ملک خراسانم  من

فرزند نیک   هرات  باستانم من

تاریخ و زبان مشترک  داریم ما

همسایـه و هم تبار ایـرانم من

*******

در آتش امریکا  وطـن  سوخته است

یکباره حقوق مردوزن سوخته است

پیمان قـطر که بمب  مـادر بـودسـت

آزادی مـرغـان چـمن  سوخته است

*******

بیگانه کجا  قـدر وطن  می داند

تـاریـخ و  تمـدن  کهن  می داند

ازجهل نمی رسد بجایی طالب

ظالم حقوق مردوزن می داند؟

*******

دیو و  دد  و افراطی  برادر گردید

ویـرانـگـر   افکار     منـوّر    گردید

ظالـم اگـر رفیق  افراطی گشت

مظلوم هلاک خشم خنجر گردید

*******

بـر امـنـیـت   کاذب   بـاور   نکنید

وارونه   گـذشته  را   مکرر نکنید

فرقست میان حق وباطل هشدار

تلـوار  کُـشـنده  را  تیز  تـر نکیند

*******

در خیر عموم پیشقدم  باید شد

درمانگر انـدوه  و  الـم باید  شد

از ظالم و سفاک حمایت  نکیند

انسان صفت یار کـرم باید  شد

*******

تاریـخ اسـیر جهل طالب نشود

غاصب به فرهنگ غالب نشود

با زور اگـرچـه  بکـنـد  استبداد

اما؛ کهـن میهن صاحب نشود

*******

ارکان خ راسـان  کلان  جاوید است

با همت شیران و یلان جاوید است

دربلخ و ورارود و  نیشابور و هرات

میراث بزرگ خانـدان  جاوید است

*******

تا نام  خراسان  کهن   در  یاد است

جمعـیت افغانـسَـتان  دلشاد است

با حیلت انگلیـس  فـغـانستان شـد

حقا که خراسان ریشه وبنیاداست

*******

مرد و  زن  میهن به  جان  آمده اند

از وحشت ظالم به فـغان آمده اند

فاشیزم ونژادپرستی وتبعیضست

درمانـده  ز طرف  آشیان  آمده اند

*******

مـردم ز  بـیــــم  جــان  آوراه شدند

بی خانه  و آزرده و بی چاره شدند

در  زیــر  تـبــرزیـن  جـفـایِ  طالـب

چون شیشۀ بشکسته هزارپاره شدند

*******

در ماهیت ظالـم و  مظلوم فرق است

درمعرفت مخفی و معلوم فرق است

دربین وطن فروش و  شیطان پرست

و خیل مهـاجـران  مغـموم فرق است

*******

اولاد  غـریب  مـواد  قـربـانی  نیست

خود کرده را هرگز پشیمانی  نیست

با شـیـوۀ تهـدیـد و  فـشـار و توهین

اخـراج مهـاجــریـن  انـسانی نیست

*******

نادان و کثیف خاین به کشور باشد

بیگانه پـرسـت و سفله پرور باشد

هرگـونه تجاوز  و  خیانت  به وطن

بی شـرم تر از  زنـای  مـادر باشد

*******

از سفله و  مزدور عروسک سازند

بلی گو و از  برای  قرصک  سازند

از بهر فریب یا  که  ترسـاندن مان

یا ملّه و یا این که مترسک سازند

*******

آنان که عقل ودرک  و وجدان دارند

بـنــمایـۀ فـرهنگ درخـشـان دارند

گر رند  و خراباتی  و عیار اند؛ لیک

با مادر میهن  عهـد و  پیمان دارند

*******

میهـن دل و پاشیدن  دل هست محال

از مردم این کهنه  وطن  گشته سوال

یا خانه چولیلی هست ومردم مجنون

عاشق چه  خواهد  به جز مهد وصال

*******

آغـوش وطن بهشت  جاوید بُوَد

میراث یما و کی و جمـشید بود

در دامن ایران  و خراسان بزرگ

انـوار هزار ماه  و  خورشید بود

*******

صد بار به  دشـمنان   فرصت دادید

در خواب گران  طرح   رفاقت دادید

چـون صید  فـتــادیـد بـه  دام صیاد

ازغفلت خود جان به هلاکت دادید

*******

دوران اساطیری و  گُردان  خوش باد

تـاریـخ و تمـدن درخـشـان خوش باد

در   قـلـۀ  عصـر نـو چـراغ  افـروزیـد

خورشید کهن بتازه دوران خوش باد

*******

درعمق زمین ریشۀ این بوم  وبراست

انـدیـشـۀ دهگان کهــن پـرثـمـر است

هـر گـوشـۀ ایـن خـاک اگـر  بگـشایید

بینی که هـزار منبع  سـیم و زر است

*******

دریوزه گری برای سلطان ننگ است

در دامن گنج ملک  ویران  ننگ است

با  حکمـت  و  تـدبـیــر  بـزرگان خــرد

کـرنش به نـزد ظلم نادان ننگ است

*******

یک   بار  اگـر  فتد آفت   در باغ

در سینۀ دهقان بماند صد داغ

بسیار خطا کنیم و تنها یک بار

در منفذ پل  فرو رود پای  الاغ

*******

هرکِه با موقع سخن خوشترزند

بـاده  را  در  پهــلـوی  دلـبــر زند

گرکسی غفلت کند هنگام جنگ

مشت بعد  از جنگ را برسر زند

*******

هرکـس همان کند  همان  می بیند

گرسنگ  زند تیر  و  کمان  می بیند

گرصلح  و  مدارا  بکند  از  تهی دل

دوستی و گذشت دیگران می بیند

*******

سوزن مزن که صد  جوالـدوز خوری

گرمشت زنی لگد شب و روز خوری

تـوفـان خــزان شــوی بـرای غـارت

صد طعنه ز  بـوستان  نـوروز خوری

*******

نه قلدری  و  جنگ  و  جدل می ماند

نه حیله گر  و  مکر  و  دغل می ماند

نه هـمه هـمه و شــهـرت تبلـیغـاتی

نیک و بد  هر  گفت و  عمل می ماند

*******

ازهیتلر و اسکندر و چنگیز  چه ماند

از آن همه کشتار و  گلاویز چه ماند

در دفـتــر تاریـخ نـویـس نـام  نیکـو

از فتنه گر و فتنه بـرانگیز  چه ماند

*******

از ترس و زبونی بکُشند انسان را

ویـران بکـنـنـد تمـدن  و بـنـیـان را

اندر دل ویرانه هزاران  گنج است

ویران  نتوان  کرد  دیگر  ویران را

*******

هـر  گـفـتـه   و  کـردار  بهـایی  دارد

در  پیش خرد  جور  و   سزایی دارد

گر بـد بکنی  یقین که  بـد می بینی

هرکشته به حق که خونبهایی دارد

*******

تـاریـخ بـرای همگان اسـتاد است

هرنیک وبد من وتو را  دریاد است

از دیــدۀ تاریــخ  کــجـا  بگـریـزیـد

سرمایه وشمشیر که بی بنیاد است

*******

فریاد  خراسان   بزرگ   بالا  شد

با نـالـۀ ایـران قـدیـم   یکـجا شد

این ناله وفریاد به دلها بنشست

تاریـخ و  تـمـدن  کهن  گـویا شد

 رسول پویان

جون 2025 میلادی

مطابق به

جوزای 1404 خورشیدی

07 جولای
۱ دیدگاه

اهدا به همسایۀ دیوار به دیوار دیارم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 16 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 7 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

اهدا به همسایۀ دیوار به دیوار دیارم

..

حقایق  را  مپنداری   شعار  است

جهان الحق که دور  کجمدار است

پیاپی   خصمِ    آماده   به   پیکار

زمانِ طرح کینِ    ماند گار  است

گذشته   کارم   از     مرزِ  تعجب

عبور از خطًِ  قرمز  نابکار  است

تو نزدیکی  ومن  می  بینم ازدور

تورا خصمی علیهم در کنار است

میان   آستینت      دست     اغیار

پی سیلی  زدن   بر من تیار است

شرارت  های  دشمن   در   میانه

نگاه   او   اجاق  پر  شرار  است

بپا   هر  سو   قدِ   آماده   با  کین

پی   کوبیدن    تو   استوار  است

درون    خانۀ     خلوت    سرایت

نهان درگوشه گوشه   جوجه مار است

سر از خواب سکوت خویش بردار

که خاموشی  عذاب  ماندگار است

من وتو هر دومان از  یک قماشیم

فضای دید ت از چه پر غبار است

چرا   همسایه    غافل    از  تبانی

به هر سو  آفتی  آتش   بیار  است

دمی   سر   نه   به    بالین   تفکر

تو را گرچه  پیامم   نا گوار  است

مرا عمری  به  جانت   پروراندی

قرارت بعد ازین از چه قرار است

زر ِ  خالص   برایت    هدیه  دادم

چسان  ناگه  طلایم  بد  عیار است

به   اردوگاه   جبری ات   بزن  سر

که رفتارش به دور از انتظار است

تمام   صحنه  هایش    گریه   دارد

مپنداری  که  حرفم  خنده  داراست

نورالله وثوق

۱۷:۰۵ جمعه ۱۴۰۴/۰۴/۱۳ خورشیدی

                                               
07 جولای
۳دیدگاه

الا اى همزبان  !

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 16 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 7 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

الا اى همزبان !

برايت   من   دعا   از   دل   بگفتم

ترا     من   فاتح     كامل    بگفتم

براى     بهروزىِ      تو     از   جان

دعا گفتم  به   هر   منزل   بگفتم

ترا  در   عرصه ى   جانان   بديدم

ترا  سر  لشكر    خوبان    بديدم

ز دل  خواندم   برايت    آيت  فتح

كه تا در جنگِ با  شيطان   بديدم

الا همسايه همخون و هم آهنگ

الا اى همتبار   از  جنس   ارژنگ

الا اى  همزبان   و   اى   همآيين

زچى برشيشه ام باشد تراسنگ

نه جاسوسم  نه   آيينم   خيانت

روا  نبود مرا  اين  سان    اهانت

ز جبر   زندگى    مجبور   گشتم

وگر نه مى نخواستم  استعانت

به ملكت  پا نهادم  با   دل خون

نه جانى ام نه بى اصل ونه مجنون

خيالم   بود  مى  باشى  پناهم

دريغا من غلط بودم چه همچون

خيالم  بود   تو   از   درد   دانى

ز اشك چشم و رنگ  زرد دانى

ز آه   بيوه     و     درد     يتيمان

خيالم   بوده اى   همدرد  دانى

ولى انگار  اين  پندار  من   بود

خيال  خامى  در افكار   من بود

نمى داند   كسى  حال  دلم  را

چو درد غربت استمرار من بود

همى رفتم  ز  ملكت  خانه آباد

تو بس فرخنده باشى خوب و دلشاد

برايت      آرزوى       نيك    دارم

سر افرازى نصيبت شادمان باد

خداوند مهربان  و كار سازست

نه غيراو به كس روى نيازست

مرا ميهن شود  روزى گلستان

اميد من به درگاهش درازست

(شيبا رحيمى)

07 جولای
۱ دیدگاه

تاریک ترین عاشورای تاریخ

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 16 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 7 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

تاریک ترین عاشورای تاریخ

از محرم و از حسین مخوان

کربلا  کوچ  کرده   در  ایران

 در دوغارون  هزار ها زینب

 زیر  خروار    بار   ها  زینب

 در گذرگاه  وحشتِ دوران

می چکد خون ز چشم های  زمان

 دست ظالم  بلند بی  پروا

 پای مظلوم   بند بی  پروا

 دست انسان   بلند بر  انسان

 فرق مظلوم  زیر تیغ  بران

 اینکه خنجر زده   به  گردن پیر

 اینکه چاقو کشیده   بر  تن پیر

 اینکه سیلی زده به   روی جوان

 این که چابک به راه   ظلم روان

 این همان نوحه خوان نوحه سراست

 این عزا  دار ِ  روزِ  عاشوراست 

 گر چه کرده لباس زهد به جان

 در    نقاب   یزیدیان   پنهان

 ظاهرا با حسین دل بسته

 اصلا اما   ز راه   او   رسته

از برون با حسین هم چوگان

 در درون با  یزید   هم پیمان

 طفل   افغان ،   رقیه سان

 ، بسیار مرد ایران ، “بن  زیاد” ِعیار

 عمر  ِ بن ِ   سعد    را   ماند

 آنکه حکم سکوت می راند

 همه عباس گونه در طغیان

 همه ترکیده لب و  خشک زبان

 تار تسبیح کنده  شد آسان

 تار   نفرت   تنید   در انسان

 آن حسینی که سر سپرد به عشق

 جان به میدان مرگ برد به عشق

گر    بداند   ز خاک   برخیزد

 با   دل     هولناک    برخیزد

 گر که از ظلم اهل خود داند

 اهل نا اهل   را ز   خود راند

 ای عزیز وطن ، مسافر درد

 ای که قلبت حزین رنگت زرد

 درد ها را  خدا   کند   درمان

 می شود روز سخت هم پایان

شکیبا شمیم رستمی

 عاشورای ۱۴۰۴ شمسی

07 جولای
۱ دیدگاه

هوای زنده گی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 16 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 7 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

هوای زنده گی

 در هوایِ  زنده گانی  زیر بارش  خسته ام

 درد دارد  بی نهایت از فشارش  خسته ام

 هرچه   پالیدم  ندیدم   یک  رفیقِ  مردِ  ره

 از جهانِ بی وفایِ تیشه  دارش خسته ام

 مود روزِ زنده گانی شیشه بشکستن شده

 از زمستان و خزانِ  بی بهارش خسته ام

 ساحلِ امنی  ندارد  بحر  پر  از  چالشش

ناخونِ  اوگار می پالد  کنارش  خسته ام

هر طرف دام و قفس دارد سرایِ زنده گی

 در حصارِ تنگ پر نقش ونگارش خسته ام

 قیل و قال تو و من نفعی ندارد جز ضرر

 مابه یک کشتی روانیم ازسوارش خسته ام

نا جوانی  ریشه  دارد  در نهادِ  زنده گی

 می زندسوزن به دل ازنیش خارش خسته ام

در گذشتن از تمامِ مشکل هستی حلیم

 از تبارِ عنکبوت و موش مارش خسته ام

 سید حلیم”حلیم “

06 جولای
۳دیدگاه

دیوار های کاغذی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 15 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 6 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 دیوار های کاغذی

۱۰۵ الف

 

 ضعف معنی حسن را کم سازد از   گفتار ما

 یاوه باشد گر که معنی نیست در  اشعار ما

گر   سرش   را   در میان   زانوانش  گم  کند

 تخت شاهی را به خاک آورده این سردار ما

 دل  اگر  از   دوری   دلدار    بی طاقت نشد

 چشم   باید   گریه   ها می کرد از دیدار  ما

فال بین از هفت پشت   ما   اگر   آگه   نبود  

 می فزود حتما   گره های   دگر   در  کار ما

 میهمان  گر   با   نمک   لبخند   بر لب   آورد

 سفره   را   در  شور  آرد    لذت    آچار   ما

بس که شهد راستی زنبور ها را می کشد

 خورد می سنجند بی اندیشه یی خروار ما

هیچ گیسویی ز عطر یاسمن خوشبو نشد

 گل به قهر آمد و کوچش بست از گلزار ما

 تکیه بر دیوار   های   کاغذی   کردیم بس

 ریختند و   ریختیم   و   باز شد    تکرار ما .

شکیبا شمیم رستمی

 

06 جولای
۱ دیدگاه

سلی مزن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 15 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 6 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

سلی مزن

 سلی   مزن   به  صورت  افغان برادرم

 مارا  مبین  به  دیده ی  تحقیر  خواهرم

 مهمان    عزیز   دار   اگر   مرد   مومنی

میسوزد   این  خشونتت  اجزای  پیکرم

روزی   اگر   به  کشور   من   رو بیاوری

 از شیرهء  وجود  به  تو  سفره  گسترم

هرگز   گمان  مبر ، که  علرغم  نیستی

مثلِ  عیال   خویش   ترا     نیز    پرورم

من باتودر،دمشق و حلب  رزم کرده ام

 مقتول تیر  داعشم ای  خاک  بر سرم

بردی مرا  به سوریه  بهر دفاع  خویش

 امروز می زنی  به  رخم  که  مهاجرم

مدیون  ما ست  رونق  و  آبادی  شما

 کاریگرم  که نان  مجانی  نمی خورم

 مهمان کُشیست خصلت ابنای روزگار

 این شِکوَه را به پیش  خداوند  میبرم

 همااحد لیان

5 جولای 2025 

 

05 جولای
۳دیدگاه

سر زمین من ! 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 14 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 5 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی . فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

سر زمین من ! 

 

بزمین پاک اینجا همه  جا نشانه هائست

ز وفا  و   پایمردی  و   نشانه   های دیگر 

ز    مبارزان     ملی    ز نیای   پر   صلابت 

شنوم ز خاک و خشتش چه فسانه های دیگر 

ز طنین ساز میهن که نوای جاودانیست 

نرسد به گوش جانم ، بجز این نوای دیگر 

اگرم کسی بپرسد که بهشت یا که میهن 

بجز از وطن نخواهم  ز خدا  عطای دیگر 

ز جهان و جان گذشتم که بود همین سرشتم 

که نباشدم بجز این ، بسر ادعای دیگر 

بوطن پرستی خود  کنم  افتخار دائیم 

بخدای که  نباشد  بجز او  خدای دیگر . 

صابر هروی

ثور ۱۳۷۲

 

05 جولای
۱ دیدگاه

خریدار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 14 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 5 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

خریدار

 

 گر بخواهی مشتری روزی   خریدارت  منم

 از سحرگه تا به شام تنها  به  بازارت  منم

 هر که از روی هوس سوی متاعی  می رود

 چشم من بر  تو  فتد دانی  طلبگارت  منم

بر سرم ای نازنین جای دگر اندیشه نیست

 فکر تو دارم به  سر دائم  به  پندارت  منم

 حاجت گستردن دامی به صیدی کی بود؟

 بال و پر بسته ز جان و دل گرفتارت  منم

 یک نگاه مست تو صد زخم را  درمان کند

 کی مداوا می کنی بنگر  که  بیمارت منم

خود بیا بر روی بام امشب که مهتاب خفته است

 دور از چشم  رقیبان  پشت  دیوارت منم

 حسرت سرو چمن تا کی بدل داری”امان

 کج شود چون قامتت، سنگینی بارت منم

 امان قناویزی

05 جولای
۱ دیدگاه

وطن!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 14 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 5 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

وطن!

 بنازم  ای  وطن ، آب  و هوایت

 همه دشت و دمن و لاله‌هایت

 بنازم ای وطن، این  خاکِ پایت

 شهیدان‌   اند   گواهِ   کربلایت

کجا اهل وطن دل  شاد گردد؟

 بوَد دشمن بباغ  و  در سرایت

 ز دست دشمنان ویرانه گشتی

 نمی‌سوزد دلِ دشمن برایت

 درت بستند به قفل بی‌سودای

 نه بینم این چنین  دگر جزایت

 ز اشک مادران، گل می‌دمد باز

 درون هر غمت پیداست جایت

 خزان شد باغ تو، از تیغِ اغیار

چه بی‌رحمانه زد آتش به جایت

 دعا دارم که خورشیدت برآید

 دگر هرگز نه بینم غم‌سرایت

اگر   یارانت  ترا  رها   نمودند

 نمی‌سازم من  هرگز رهایت

اگر دشمن بسوزد خیمه‌ات را

 کنیم ما جان و  دل  را فدایت

 به هر سو می‌رود نامت به لب‌ها

 ندارم جز  دعای  خیر، برایت

اگر افتی، بلندت می‌کنم من

به دوش جان کشم بارِ بلایت

 تو خورشیدی، اگر پنهان شوی باز

 بجوشد روشنی از خاکِ پایت

نه‌ تنها  خانه‌ام ، روح منی تو

 ببین در چشم من تصویرِ جایت

 وطن! ای جان جانم، ای امیدم

 نمی‌خواهم دمی بی‌تو هوایت

 نه بیم آید ز طوفان و ز آتش

 که ما ای جان، بمانیم از برایت

 تو خورشیدی، اگر پنهان شوی باز

 دلم روشن شود از نورِ ضیایت

نمی‌لرزد دلم از  خنجرِ خصم

 که  ما  آماده‌ایم  اندر  بلایت

به خاکت بوسه زد هر قطره‌ی خون

 شهادت می‌دهد  بر کبریایت

 انوری فکری

پنجشیر – افغانستان
02 جولای
۱ دیدگاه

می برم ترا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 11 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 2 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

می برم ترا

 

 ای  دل  بیا ، به سوی  چمن  می‌برم ترا

 همرای خود به دشت و دمن می‌برم ترا

ای دل ! بیا ز خانه برون شو ، ز غصه‌ ها

 سیر و چکر ، به مهر و سکن می‌برم ترا

 در سایه‌های سرو  و  چنار  و،  وَ ناروَن

 در باغ‌ های سرو  و  سمن  می‌برم ترا

 با من بیا به باغ  و چمن های سبزه زار

 با شور  و   اشتیاق ، مَکن  می‌برم  ترا

 در مجلسِ که ساغر شعر است و شورِ دل

 در جمعِ اهلِ شعر و سخن می‌برم ترا

گر خسته‌ای ز دهر  و  الم‌ های روزگار

 در جشن های رقص و اتن می‌برم ترا

جاییکه هست نعره‌ی  دریای پرخروش

 در نغمه‌  های  باغ  وطن  می‌برم  ترا

 ور دل هنوز بسته به زنجیر  غصه‌هاست

 با دست خود، عیان و عَلَن می‌برم ترا

 ای دل! بیا که وقت سفر  شد ز خاکِ غم

 در گوشه‌ای پر ز  سکن  می‌برم ترا

 با بال شوق، جانب پریان  و  مرغدل

 با خویشتن، به طور حسن  می‌برم ترا

 تا بر فراز   مهر ، به   افلاک  پر زنیم

 با اهل ذوق تا به    جُنَن می‌برم ترا

 چون باده‌نوش دل شده‌ای   در شب فراق

 با مطربانِ  سوزِ  کهن  می‌برم  ترا

 ای «انوری »! نوای دلت  گر زند فغان

با عذر و شور و شوق به  فن می‌برم ترا

انوری فکری

۱۰ سرطان ۱۴۰۴

خنج پنجشیر

 

 

 

 

 

01 جولای
۱ دیدگاه

قدِ رعنا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 10 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 1 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

قد رعنا

 در چمن لاله و سنبل چو تو پيدا گردد

 به خيال  عكس  رخ  يار   هويدا  گردد

مى شود حلقه بدر كوب  ببينم دم در

 جلوه گر در  نظرم  آن   قد رعنا گردد

 حيف باد عمر   اگر دور ز  ياران  گذرد

 نقد عمر آه به ديدار تو  سودا   گردد

 آ دمى در برم و  جلوه  نما  باز كه تا

 چشم نادیده ى من غرق تماشا گردد

 بس كه از دورى او، دل بتپد در سینه

 به دل از جور رخش داغ هويدا گردد

 نكنى ناله دمى سر  ندهى آه ز دل

كه خبر دار صنم از اين دل  شيدا گردد

 هر كه دل صاف ز زنگار نمود هاى”امان

چون صدف پاك به هر سينه ى دريا گردد

 امان قناويزى

فرانکفورت – آلمان

01 جولای
۱ دیدگاه

روز بهی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 10 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 1 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی .   فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

روز بهی

 

میرسد  روزیکه  چشم   قوم ما بینا شود 

افتخار ات   کهن  در  ملک   ما  احیا شود 

می‌رسد روزیکه که گردد امتیاز نیک و بد 

جنبشی آید که فرق  زشت  از زیبا شود 

میرسد روزیکه کاخ ظلم گردد  سر نگون 

خائن و غدار و دزد و مرتجیع رسوا شود 

می‌رسد روزیکه گیرند دست غارت پیشگان

شام   تاریک   الم   افزای   ما  فردا شود 

می‌رسد روزیکه جهل و  فقر  گردد مضمحل 

هر طرف هنگامهٔ روز  بهی   بر پا شود 

می‌رسد روزیکه  گردد  ملک   ما آبادتر 

این (خری لنگی) که ما داریم (هواپیما )  شود 

می‌رسد روزیکه انصاف و عدالت  گسترند 

راحت و امن و ترقی ها نصیب ما شود 

می‌رسد روزیکه گردد شاد و  خرم رنجبر 

امتیازی   در  میان  جاهل  و  دانا شود 

می‌رسد روزیکه وامانند ز پا  زورآوران 

ماسک ها دور افتد و این حیله ها  افشا شود 

ای خوشا آنروز و آن هنگامه و آن گیر و دار 

کاش زود آید که از من دفع صد سودا شود . 

صابر هروی

کابل – افغانستان

 ۱۳۴۵ خورشیدی

 

01 جولای
۱ دیدگاه

قیام امام حسین (ع)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 10 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 1 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

فرستنده : دکتور علیشاه جوانشیر .   شاعر : زنده یاد باقی قایل زاده 

 

قیام امام حسین (ع)

اى  مسلمانان   حسين   نامدار

شد  به  ميدان  با   سر  افتخار

از تآًثر چشم سوى دجله دوخت

ماهى شط فُرات از دردسوخت

جانب  خورشيد  روى  كًرم  كرد

سردشد صحرا و آتش شرم كرد

با لب پُر  خنده  آن  رشك قمر

زد به زخم  كشتكًان  برق نظر 

نو جوانان از ادب خُفته خموش

خون به استقبالش در ركًهابجوش 

دل به شوق آرزو سودا كًرفت

اندكى بالاى مطلب جاءكًرفت

عقل سالم پيش عزمش بست صف

داد نفس مطمئن قول شرف

پس به آواز  بلند  آن  كاردان

كًفت هان اى كوفيان اى  شاميان

هيچ ميدانید  از  منظور من

آكًه ايد از خاطر  مسرور من

 فاش سازم قصهٌ آهنكً خود

پرده برادرم ز روى جنكً خود

من ندارم خواهش تاج و كلاه

من ندارم  احتياجى  با سپاه

اى   كًروه   نامراد   بى خبر

اى به درياى جهالت غطه ور

هست اميد من ازين كًير و كًرفت

افتتاح سازم دبستان شكًفت 

ميكًذارم سنكً تهدابش به خون    

پايه  اش   انا اليه   راجعون

من ازين كًفتار ها راضيستم 

فاعل عالم نه از  ماضيستم 

خنده بر قانون عيسىٰ ميزنم

پای بر دار   مسيحا   ميزنم

سر    دبير   دفتر   پيغمبرم

منشى   فرمايشات   حيدرم

خوانده ام درس فداكارى بجان

مكتب من دامن احمد عيان

در كتاب ما غلامی نا رواست 

فاعل مختار بر حرفم كًواهست

دست بر زنجير غيرت افكًنم

خاك  بر  فرق  مُزلت افكًنم

كى بودپستی سزاى رادمرد

كًر سياه است و سفيد و سرخ و زرد

پس چنين فرمود پايان سخن

كًوش داريداى كسان برحرف من

   ……………………… 

مردمان داريد يزيد كينه جو

بر اساس  مجلس  روم آرزو

مطرب ،چنكً و نى و نُقل و شراب

ساقى و رقاصه هاى بى حجاب

انجمن آراى آن بى نام و ننكً

امرود و موسايى و دخت فرنكً

رسميت داده است شطرنج ،قمار

ميكند از مى  كًُسارى افتخار

پرده  شرم  و  حياء  بالا زده

طبل رسوايى به مافيها زده

روى قانونى كه شب ها تا سحر

خون دل خورده ابوبكر و عمر

خط بطلان ميكشد اين نا خدا

زان سبب سازم جان خود فدا

من كجا و بيعت اين مسخره

نيست استقلال در مستعمره

گِردِ هم جمع اند در هر انجمن

مُفت كًير و لاش خوار و زهزن

پول بيت المال صرف خوردنوش

کس ندارد عرض و داد خلق كًوش

رفته قانون مساواتى به باد

نه به دربا و نه در شاه اعتماد

خوردن خون غريب  و بينوا

نزد خويشان و عزيزانش روا

غارت و يغما و تاراج و خراج

بر يتيم و بيوه زن دارد رواج

عالمان پابوسى  جاهل كنند

 زورمندان دعواى باطل كنند

كًشته فاسد مكتب اهل يزيد

دست حق بايد سر فاسد بريد

كًر نسازم جان به قربان جهان

تن به خِفت ميدهند آزادكًان

ميشوم  آينده  مسوٌل بشر

كى روا دارم  تحمل  بيشتر

باقى اينجا ميكند ختم كلام

 راست ميكًويم تو دانى والسلام 

شعر از : مرحوم باقی  قایل زاده

فرستنده : دکتور علیشاه جوانشیر

سيدنى— آستراليا

 

01 جولای
۳دیدگاه

آزادی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 10 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 1 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

آزادی

 

ای بـرادر هـر کـه  دارد  حُـب  میهـن  در دلـش

گلخن مُلکش  برایش ، به زکـاخ  دشمـن است

جان من در اشـتراکی  کردن   کشـور  مکـوش

این تـلاش نـابـجـا ،از دشمـن  دیـن مـن است

کـم مصیـبـت  دیـده؟  مُلک ما ز دسـت خائنان

عامـل اصلـی هـمـانـا،اشتـراکـی کـردن است

نیـسـت آزادی به مُـلکی ،کـز جـفـای ظالـمان

پشـت ملت خـم زبـاراشـتـراکـی کـردن اسـت

قصهءگـرگ و سـگ فـربـه  را  نـشـنیــده ای؟

آن یکی آزاد  و دیگر،حلقه اش  درگردن است

حیـدری” تا می تـوانـی  کـوش  در آزا د یـت

این متـاع بهتـر ازجـان ،دیـن وآئیـن من است

 

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۲  اپریل۲۰۰۷

سیدنی – آسترالیا

01 جولای
۱ دیدگاه

نويد وصل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 10 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 1 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

با الهام از سروده ی زیبای شاعر ذواللسانین بانو

دوکتور شفیقه یارقین دیباج به نظم آورده شد.

 

نويد وصل

 

ديشب به  ياد  روى  تو دل در برم تپيد 

چشمم به خواب هم رخ زيباى تو نديد

ميخواستم كه  وصف  لبت را رقم زنم

بر روى كاغذ از قلمم  شهد مى چكيد

كاكل فشان ز خانه چو بيرون شدى به ناز

عنبر شميم از آن به مشامم خوشا رسيد

چشمم در انتظار تو شب تا سحر نخفت

باشد صبا  كه  آورى  از  وصل او نويد

بر دوش من كه بار غم زنده گى فتاد

بنگر كه  از  گرانى   آن   قامتم خميد 

شعرى كه در ثناى نگاهت سروده ام

شور آفرين بود  اگرش  بار ها  شنيد

محمد اسحاق “ثنا “

١٦ جون ٢٠٢٥

ونكوور كانادا

 

30 ژوئن
۱ دیدگاه

دلِ بیمار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 9 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 30 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

دلِ بیمار

 در دلِ شب هوسِ دیدنِ یاری دارم

 شوقِ دیدارِ  قدِ  سروِ  نگاری دارم

 ماه را می نگرم، چهرهُ او در نظرم

 جلوهّ نورِ رُخ اش در شبِ تاری دارم

آهِ حسرت بدل و بر لبِ من مُهرِ سکوت

 برُخِ خسته  چو آیینه  غباری دارم

 شوقِ پرواز بسر و  بال و پری نیست مرا

 کنجِ زندانِ  قفس،نالهّ زاری دارم

 میبَرَد تاب و  توان این دلِ بیمار از من

 بهرِ دیدارِ  طبیب ،صبر و قراری دارم

 شکوه یی نیست  ز بیرحمی  و بیدادِ خزان

 مهرِ او در  دل و  در سینه بهاری دارم

 مریم نوروززاده هروی

 دوازدهم جون ۲۰۲۵ میلادی

 از مجموعهُ”پاییز “

 هلند.

29 ژوئن
۳دیدگاه

تو می خندی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 8 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 29 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 تو می خندی

                               به پروردگارم

دلم برای عشقی می تپد

که مرا به تو وصل می کند

شتابان و پر ماجرا

 

خورشید چه عاشقانه صدایم می زند

و ماه و ستاره گان در سجده ی عشق خفته اند

و من در محراب نگاه هات

همان کولی بی سر زمین و سرگردانم

 

پا هام هنوز

در زمین چرکین گیر کرده

و یارای کوچیدنم نیست مگر…

و بالها یم در دستان تو می رقصند

و چشمان منتظرم

سیلاب عشق را مهمان شده

وقتی صدایت می زنم

در کنارمی

و وقتی می بینمت

در تمام هستی ام  می چرخی

دستان سردم را در دستان گرمت نگهدار

و منی مسافررا در سفر کوتاه اش تنها مگذار

 

بنده بودن چه زیباست

تا ذات تو خدا باشد

و چشمان تو نور راه باشد

و در هستی من 

بخندی

و بخندی

و بخندی

هما طرزی

نیویورک

10 جنوری 2024

29 ژوئن
۳دیدگاه

خطِ نجات

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 8 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 29 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

خطِ نجات

 

تا وسوسه ها ديو و دد  اين سان كشيده اند

دل  ها  به  سوى   منزل  ويران   كشيده  اند

تا ديو   و  شان  جلوه  به   ميدان   نموده  اند

جان را  برون  زروضه ى  رضوان   كشيده اند

آيينه    را    شكسته   و  هر راست  را  دروغ

تصوير  حق  ز   طلعت     ماران    كشيده اند

زشتى به جاى حسن وبدى را به جاى خوب

بر هر  كرانه   بين  كه   خرامان   كشيده اند

از حق چه لب گشوده و  حق  را  هزار حيف

در ا نزواى    جاده ى     نسيان    كشيده اند

افسوس كاندرين  همه  بزم و بساط فسق

خطّ  نجات  خويش   به   بطلان   كشيده اند

شیبا رحیمی

 

 

29 ژوئن
۳دیدگاه

بیهوده

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 8 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 29 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

بیهوده

مکن  بیهــوده  من را تو صدا

ولی   از  تـو  ندیدم   جـز جفا

به راه تو نشستم  روز  و شب

که  آیی  باز  سویـم   بی صدا

امیدی نیست به دیدار تو جانا

مگر  خالق  دهـد تـو  را جزا

ز تو دارم شکایت  بـی  شمار
ندیدم   از تـو   یکدم  هم وفا

شکستـم   انتظـارت   را  دگر

برو  دور از  بـرم   بهـرِ خدا

به‌ خالق‌ خویش‌ را«سیمین» سپرد

برو و ترک  کـن  این مـاجرا

سیمین بارکزی

21 می 2020

29 ژوئن
۱ دیدگاه

دیوارها قد می کشد…

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 8 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 29 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

دیوارها قد می کشد…

 

یک سایه  بر  من کن  گذر  ، تا  آفتاب  من  شوی

یک سینه صبح ستان بشو، تا چون دلم روشن شوی

با   اوج  ها   شو آشنا  ، رویا    به   سر  انداز   تا

دریا شوی صحرا شوی، یک جاودان میهن شوی

ای  ناشنای   آشنا ،   سرگشته ای     بیگانه ای

من «ما»ی خود بخشم به تو، از «ما»ی من تا «من» شوی

از تنگنای   خود برا  ، با   بیکران   شو  هم  کران

از آسمان   دامن بکن  ، تا بر جهان  دامن  شوی

یک کهکشان را کشت کن، از حاصل اش بیرون برا

«نٌه آسمان گل در بغل»*، تا عشق را خرمن شوی

در سینه ات آتش فروز، این شب عجب سنگین تر است

تا بر چراغان خموش، هم شعله ، هم روغن شوی

عریان تر از زخم زمان ، جسم زمین خواهد ز تو

بر زخم او مرهم شده ، از عشق  پیراهن شوی

دیوارها  قد  می کشد ، دروازه ها لب بسته اند

کلکین  فردا  کور  شد  ، بر خیز   تا روزن  شوی

بیرون ز جنگل راه زن، از گله گی ** شو دور تا

مرد   جهان   تازه  و  فتح  جهان   را  زن  شوی

فاروق فارانی 

می ۲۰۲۵

——————–

 ‌*

در نو بهار لم   یزل  ،  جوشیده   از   باغ  ازل

نهُ آسمان گل در بغل ، یک برگ سبز گلشن ات

« بیدل »

**

قوم گرایی در عصر حاضر همان میراث و تکرار پوشیده گله گرایی در عصر وحشت و جنگل است.

انسان معاصر به عنوان شهروند مستقل در جامعه ظاهر می شود، نه به عنوان عضوی از گله ی انسان ها.