۲۴ ساعت

03 سپتامبر
۱ دیدگاه

پیمان قلم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۲ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

پیمان قلم

 بغیر  از   علم   چیزی  معتبر  نیست

 دگر راهی به پیشرفت  بشر نیست

 قلم   چون   تیغِ  تیزِ  شمشیرِ  بُرّان

 از این  ابزار ،  تیغی   تیزتر    نیست

 چراغِ   راه  انسان  در  ظلام  است

 که نوری بهتر از این جلوه‌گر نیست

 نه آهن، نه طلا؛ علم و کلام است

 زمین را جز قلم، فتح و ظفر نیست

 نه  زورِ  بازوان ،  نه تخت  و لشکر

 به از امرِ قلم، حرکت به‌سر نیست

 ز  سطرِ  ساده ،  صد  معنا   درآید

 کلامِ حق، به‌غیر از حق، اثر نیست

 در آن شهری که دانش تاج‌دار است

 گدای مال و  ثروت   را گذر نیست

چو  جهل  آید ، کند  ویرانه‌ی شهر

 که مردم را ز بینش مفتخر نیست

 به راه عقل، اگر یک  گام   باشی

 به هر طوفان، نیازی بر خطر نیست

 کسی   کو  با  قلم   پیمان   ببندد

 اسیرِ ظلمِ شب‌های سَقَر نیست

 بشیر! با علم و تدبیر، در عمل باش

 که تدبیر، جز قلم، تاجِ به‌سر نیست

بشیر احمد شیرین سخن

03 سپتامبر
۳دیدگاه

گفتگویی با داکتر علیشاه جوانشیر متخصص امراض داخله

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهار شنبه ۱۲ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

در ادامهِ گفتگو  با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحبتی داریم با محترم

داکتر علیشاه جوانشیر

متخصص امراض داخله 

که خدمت خوانندگان

محترم پیشکش میگردد.

 

پرسش :

 جناب داکتر صاحب جوانشیر گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی کنید و بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟

 

پاسخ :

اینجانب داکترعلیشاه جوانشیر ولد مرحوم گل آقا جوانشیر به تاریخ ۳۰ اپریل ۱۹۴۱  در گذر جوانشیرهای چنداول دیده به جهان گشودم تحصیلات عالی خود را در لیسه عالی نجات به اتمام رسانیده بعد از ختم کلاس

(M.P.C.B)به پوهنځی طب شامل گردیدم و بعد از هفت سال در سال ۱۹۷۳ دیپلوم طب معالجوی خود را بدست آوردم.

بنده دارای دو پسر و دو دختر میباشم که همه تحصیلات عالی شان را تکمیل و به وظایف خود مشغول میباشند.ضمناً خانم من محترمه فوزیه جوانشیر که سند فراغت از پوهنځیشرعیات دارد و به حیث معلم علوم دینی مضامین تفسیر و عقاید را در لیسه عالی رابعه بلخی تدریس میگردد، بنده به زبان فارسی،پشتو،آلمانی و انگلیسی بلدیت دارم

پرسش :

لطف بفرمایید در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان قدری روشنی بیاندازید و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه کار و فعالیتی می باشید؟

 

پاسخ :

ابتدای کارم به حیث سرطبیب معارف مقرر شدم ،  ضمناً در آنجا مسولیت صفحه طب در خدمت مردم را در جریده اتفاق اسلام نیز عهده دار بودم . مقام ولایت و مدیریت عمومی معارف واطلاعات و کلتور برایم تحسین نامه و تشکر نامه ها داده بودند که درج سوانح من میباشد.  متعاقب آن به حیث مسئول کلینیک صحی دارالمعلمین کابل،ریاست بیمه صحی مأمورین دولت و شفاخانه محبس عمومی کابل ایفای وظیفه نمودم . درشفاخانه محبس به مریضان قلعه کرنیل وقلعه جدید وبه ویژه از مریضانیکه در اتاق های یک نفره به سر میبردند می پرداختم و هفته یک روز از محبوسین محبس زنانه نیز خبرگیری میکردم. سرطبیب ما مرحوم داکتر یعقوب دقیق بود که متأسفانه به مریضی تومور وخیم دماغ مبتلا شده بود،بناْوظیفه اشرا طورموقت ازطرف مقامات ذیصلاح به من سپرده بودند ،  زیرا در آن وقت یک اعتصاب عمومی در محبس شروع شده بود که وضع صحی عده ای از زندانیان نسبت نخوردن غذا وخیم شده بود بناً من و دیگر همکاران طبی ام روز و شب در تلاش بودیم  تا بلاخره اعتصاب خاموش گردید و اوضاع شفاخانه و محبس در حال نورمال خود قرار گرفت. روی همین سعی و تلاش بود که ازطرف پوهاند داکتر عبدالله عمر وزیر صحت عامه برای من و چندتن دیگر تحسین نامه و تشکرنامه فرستاده شد. ضمناً من از محترم وزیرصاحب درخواست شمولیت در کانکور عمومی طبی که از طرف ریاست پوهنځی طب برای اولین بار روی دست گرفته شده بود را تقاضا نمودم که ایشان لطف نموده و امر آن را برایم دادند ،  بعد از گذشت سه هفته یک امتحان عمومی تمام مضامین طبی توسط پروفیسوران رشته های مختلف گرفته شد، خوشبختانه که من در رشته داخله کامیاب شدم و به شفاخانه وزیراکبرخان معرفی شدم که بعد از تکمیل  دوره تخصصی وختم دوره ترینینگ به حیث پوهنیار قبول شدم و در همان شفاخانه به وظیفه خود ادامه دادم. چندی بعد از کودتای ۷ ثور   شرایط عادی در شفاخانه تغیر کرد و قسماً تحت اثر شفاخانه ۴۰۰ بستر اردو قرار گرفت و تدریس مضامین سیاسی اجباری شد و همه داکتران و پرسونل طبی مجبور بودند هفته یک روز در کلاس های حزبی و سیاسی رفته و تدریس شوند و حاضری را طور سربسته به مقامات ذیصلاح میفرستادند. چندی بعد یک امتحان از تمام داکتران وزیراکبرخان، موسسه صحت طفل اندیراگاندی،ریاست صحت عامه و بانک خون مرکزی گرفته شد، سه روز بعد نتایج آن در تالار کمیته حزبی شهری برای همه خوانده شد و یک تعداد محدود کامیاب شده بودند .چون من در آن امتحان اول نمره شده بودم به حیث استاد سیاسی و حزبی در شفاخانه وزیراکبرخان موظف شدم که برای داکتران آن شفاخانه و پرسونل طبی تدریس مضامین سیاسی و حزبی نمایم و در اخیر لیست حاضری را طور سربسته به مقامات ذیصلاح بفرستم. خلاصه بعد از گذشت دو هفته من دانستم که این انقلاب قلابی،پوج و اصلاً برای کشور ما مفید نمی باشد و سبب شد که به چند درس حاضر نشوم و نمیتوانستم قناعت شاگردان که همه داکتر و بزرگان ما بودند را حاصل نمایم  ، خصوصاً در قسمت فرامین هفت گانه. پس مجبور شدم که درخواست اخراج حود را از کمیته حزبی نمایم . سه روز بعد یک نامه با خطوط درشت برایم دادند و چنین تحریر شده بود: شاغلی داکتر علیشاه جوانشیر شما از کدر طبی و شفاخانه وزیر اکبرخان منفک و به یکی از مراکز صحی درواز بدخشان تبدیل و هرچه زودتر وظیفه جدید خود را اشغال نمائید. اگر همان روز همکاری دوستان داکتر من نمیبود توسط افراد امنیت که در جلو دروازه منتظر من بودند گرفتار و به زندان پل چرخی برده می شدم، دوستان من گفتند که هرچه زودتر شفاخانه را ترک نما و توسط یکی از رفقای طبیب خود از راه عقب شفاخانه توسط موتر خارج و به منزل یکی از دوستانم رفتم نه در خانه خود.خلاصه مدت اضافه از چندماه را با ترس و لرز گذشتاندم تا آنکه ببرک کارمل روی کار آمد و عفو عمومی را اعلان کرد، بعد از یک هفته به اساس موافقه محترم سرورخان منگل وزیر تحصیلات عالی و مسلکی سجل و سوانح من از وزرات صحت عامه به وزارت تحصیلات انتقال و به حیث مسول کلینیک صحی انستتیوت پولی تخنیک کابل مقرر شدم و بعد از یک دوره خدمت دو ساله به آمریت عمومی پولی تخنیک صحی وزرات تحصیلات و مسلکی به حیث متخصص داخله در امور طبی مقرر شدم . در آن ایام چنین قانون برای محصلین روی کار بود که اگر یک محصل در سه مضمون ناکام گردد فوراً از پوهنځی اخراج و به عسکری سوق داده میشد که خیلی ظالمانه بود . در این باره من با دادن تصدیق نامه های مریضی که اکثراً ناحق هم بود جلو اخراج را میگرفتم و با وجودیکه تصدیق ها قانونی نبود مگر هیچ مرجعی آن را رد نمی توانست، هستند محصلین دوره ۱۹۸۶ تا ۱۹۸۹ در هرکجای دنیای پهناورکه شاهد صدق  این گفتار باشند.

پرسش :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال وارد آسترالیا شدید و در حال حاضر در کدام شهر زندگی می کنید؟

 

پاسخ :

  چون اوضاع کابل روز به روز وخیم تر میشد مجبور شدم توسط پاسپورت سیاحتی از کابل روانه هندوستان  شده و با چشم گریان و دل پر درد، به گفته شاعر:

شگوفه غوره بدل ماند ژاله آب شوی

اسیر   خنجر   مژگان    آفتاب   شوی

مدت یک و نیم سال را در هند سپری نمایم.  بعداً در سال ۱۹۹۱ عازم آسترالیا شدم دولت آسترالیا با من خیلی شفقت نمود و یک دربند حویلی قشنگ را در منطقه خارج هوزن کمیشن به من داد که وظیفه خود می دانم تا از دولت آسترالیا ممنون باشم. و در حال حاضر در شهر سیدنی زندگی میکنم.

پرسش :

طوری که میدانیم  تابحال مقالات زیادی در مورد صحت از شما به نشر رسیده ، ایا کدام  کتاب مستقلی هم از جناب شما به زینت چاپ آراسته شده یا خیر؟

 

پاسخ :

در استرالیا بعد از مدتی نسبت مریضی ام مرا به تقاعد سوق دادند، و از آن پس به نوشتن مضامین طبی مفید مشغول شدم و از سال ۲۰۱۴ به این طرف همکار قلمی هفته نامه افق تحت ریاست محترم ضیاء ضیاء بودم و دایماً برای شان مقالات صحی طبی می فرستادم که نه تنها خواننده های آسترالیایی داشت بلکه در اکثر سایت های اروپایی،خاورمیانه،آمریکا و ممالک همجوار افغانستان، مجله فانوس افغانستان و ویب سایت بین المللی از آن ها استفاده می کردند. در بیوگرافی که از من در جریده زیبای افق به چاپ رسیده تا کنون در حدود ۸۹۵۵۰ نفر آن را خوانده اند.  ضمناً در چینل یوتیوب ( داکتر علیشاه جوانشیر) در حدود ۴۲ مقاله طبی ام موجود است که همه با تصویر و رنگه میباشد. نسبت کسرت مقالات طبی و دیگر مضامینی که مصروف میباشم، نتوانستم تا کدام کتابی به چاپ برسانم.

پرسش :

لطفا بفرمایید اگر در محافل علمی و یا فرهنگی در شهر محل سکونت تان شرکت می کنید .

 

پاسخ :

بلی من دایماً در تمام محافل و مجالس علمی و فرهنگی،دینی و مذهبی اشتراک داشته و دارم.

پرسش :

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

 

پاسخ :

اولاًصمیمانه ترین تبریکات و قدردانی خود و همه اعضای فامیل ام را خدمت استاد بزرگوار آقای مهدی بشیر رئیس و مؤسس سایت وزین ۲۴ ساعت و شما برادر مهربان آقای استاد قیوم بشیر هروی که فعلاً به حیث سرپرست سایت ۲۴ ساعت میباشید تقدیم نموده و آرزوی صحت و صحتمندی وجود مبارک شان را از بارگاه خداوند توانا آرزومندم، واقعاً جای خیلی خوشی و مسرت است که این سایت نازنین از زمان تأسیس تا کنون از لحاظ شکل محتوا و انجام دادن خدمات رسانه ای  خود در عرصه های مختلف روز تا روز به سوی پیشرفت و ترقی  گام برداشته و در دل های خوانندگان خود جاه پیداکرده است و دایماً در راه پیشرفت بوده و یک توانایی و استفامت شکست ناپذیر را دارا میباشد به گفته شاعر پشتون ما رحمان بابا که گفته:

لکه ونه مستقیم په خپل مکان یم

که خزان را باندی  راشی که بهار

مورد تحسین و تمجید زیاد از هموطنان و شخصیت های آزاده و با احساس قرار گرفته، به امید موفقیت های هرچه بیشتر شما!

در مورد بخش دوم سوال شما ، من از سال ۲۰۱۴ همکاری ام را با این سایت وزین آغاز نمودم.

پرسش :

علاوه بر مقالات صحی گاهی اشعار انتخابی را نیز برای نشر در سایت ۲۴ ساعت میفرستید ، میخواهم بدانم بیشتر به اشعار کدام شاعران علاقه دارید؟

 

پاسخ :

 

بلی از زمانی که من همکاری خود را با سایت ۲۴ ساعت www.24sahat.com شروع نموده ام ،  در حدود  ۴۶ مقاله ام به لسان فارسی و انگلیسی به چاپ رسیده که میتوانید در پلتفرم گوگال در بخش صحت و سلامتی به لسان انگلیسی  Health and Wellness که درج آرشیف طبی تنها از من میباشد، جستجو و استفاده کنید که هم به لسان دری و هم به لسان انگلیسی میباشد. علاوه از معلومات طبی  در سایت ۲۴ ساعت درباره شخصیت های نام دار کشورمان مانند: بوعلی سینا بلخی، سیدجمال الدین افغان، محمود طرزی، ابوریحان البیرونی، پروفیسور غلام محمد میمنه گی و رابعه بلخی میباشد، میتوانید استفاده نمائید. ضمناً از بعضی اشعار نایاب از مرحوم باقی قایلزاده و مرحوم میراسماعیل بلخی را نیز میتوانید استفاده نمائید.

باید اضافه نمایم که سایت ۲۴ ساعت ابتدا در کشور هالند تحت ریاست محترم مهدی بشیر  به نشرات می پرداخت که فعلاً نسبت کسالتی که عاید حال شان است از شهر ملبورن تحت سرپرستی شما ( برادر شان) به نشرات می پردازد.

پرسش :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه ها ی دارید؟

 

پاسخ :

توصیه من برای جوانان این است که هیچگاه مسائل اصلی فرهنگ،کلتور،زبان،مذهب و دیگر عنعنات اصیل افغانی خود را در هرنقطه از این جهان پهناور که میباشند فراموشی ننمایند.

پرسش :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

 

پاسخ :

تشکر ، گفتنی  دیگری ندارم، مؤفقیت روزافزون تانرا تمنا دارم.

بشیر هروی :

جناب داکتر صاحب از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

 

 

 

           

 

02 سپتامبر
۲دیدگاه

«آه فریاد کنر »

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

«آه فریاد کنر »

ای خدا   بر دل   افغان نظر کن

 زخم و  ویرانه   کنر را بهتر کن

 خانه ها خفت و صداها شکسته

 رحم بر حال  یتیمان  دیگر کن

 کودکی مانده به خاکستر غم

 نور  امید  به  جانش     اثر  کن

 مادر افتاده به آغوش مزارش بوسه

 بر  چشم  پر آبش   قمر کن

 چشم افغان همه لبریز غریبیست

 مرهمی بر دل این قوم مگر کن

 ای خدا باز در این شام سیه

 رنگ لطف خود بر دل مردم شرر کن

 ملت ما همه در سوگ نشستند

 مرحمی بر جگر بچه بی پدر کن

 ای خدا حال فقیران کنر را

با کرامت  ز کرم بار دگر کن

 دست یاری برسان بر دل افغان

 درد ما را به دعایم به در کن

 ای الهی تو پناهی به غریبان

 این بلا را ز سر خلق گذر کن

 در دل ما همه شور توست روشن

 نور عشقت همه جا بیشتر کن

کفت طیبه به التماس زاری و دعا

مرهمی بر دل این قوم اثر کن

طیبه احسان حیدری

۲/۹/۲۰۲۵

02 سپتامبر
۱ دیدگاه

شطرنج روزگار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شطرنج روزگار

گویا    روال     زندگیم     اشتباه   شد

 یک  بخش  عمر بار  دگر افتضاح شد

 چون چوب بید خشک شدم، قلب من شکست

 دیروز   درد   تازه  به  تن  افتتاح شد

 تقدیر روی قسمت من شام را نوشت

 ابر  آمد  آفتاب  به  کلّی   سیاه شد

 شطرنج روزگار مرا کیش داد و رفت

شاهم به روی تخته بدونِ سپاه شد

“تقدیر بود... پای کسی در میان نبود”*   

یوسف دوباره راهیِ زندان و چاه شد

 گفتم برای خویش، بمان جای هم مرو

 این گفته را که گفتم و عمرم تباه شد

 خندیدنم به گریه بدل گشت و سینه سوخت!

وقتی که عاشقانه سرودن گناه شد….

 ١۴٠۴/٠۶/١١

 #محرابی_صافی

02 سپتامبر
۱ دیدگاه

کابل ما

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

         کابل ما

 زسوزسینه هر شب تا سحرگاه

 کنم   بیرون   ز دل  صد نا له وآه

ز  اندوه     فراوان    بی   محا با

 شکست رنگ صورت شدهویدا

 بگفتا  طفل   اشک  من  بزاری

 چو سیلان  مینمود  از بیقراری

 غم   دیرین   سراغ   ما  گرفته

 سیه  دودی  چراغ  ما   گرفته

 نوای  بینوایی   سر  کنم   من

حقیقت را عیان بهتر  کنم  من

 زمکر  دشمن  دین   کابل  ما

 به آتش سوخت باغ  سنبل ما

 زفیر راکت و  خمپاره  و  مین

بصدها تن شده کشته دران بین

 زآب وبرق ونان آنجا اثر نیست

 کسی ازحال مظلومان خبرنیست

 سلحشوران  با  ایمان  میهن

 دوای    درد   بیماران   میهن

بدرگاهِِ خدا( ج) دستی برآرید

 به محراب دعا  قدری بزارید

 شودخاموش جنگ جانوان سوز

 شب دیجور مظلومان شودروز

     ازمجموعه سودای  دل

        عبدلقیوم « لبیب »

           دلو ۱۳۷۲

 

 

 

 

02 سپتامبر
۱ دیدگاه

در صنف مکتب ( داستان کوتاه)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

در صنف مکتب

داستان کوتاه
نوشتهٔ نعمت حسینی
روی تختهٔ صنف تنها این جملهٔ ناتمام نوشته شده بود:
«درس امروز ِمضمون تاریخ ما …»
و تو در آخر صنف، روی زمین، زانو در بغل، ترسیده نشسته بودی.
بیش از حد ترسیده بودی.
از ترس، زانوهایت را محکم در بغل فشرده بودی، اما بازهم می‌لرزیدند و به هم می‌خوردند؛ مثل عینک‌های زانوی لرزان. دندان‌هایت نیز می‌لرزیدند و صدای «قرچ‌قرچ» به هم خوردن‌شان را می‌شنیدی. می‌شنیدی یا نمی‌شنیدی، دیگر مهم نبود؛ مهم این بود که دندان‌هایت مثل زانوهایت می‌لرزیدند. تمام بدنت می‌لرزید: شانه‌ها، سر، انگشتان دست و پاهایت.
با آن‌که بیرون برف به شدّت می‌بارید، هوای صنف چندان سرد نبود. در گوشهٔ صنف، زیر ارسی، از چند خشت دیگدان ساخته بودند. پهلوی آن چند چوکی شکسته، چند کتاب کهنه و بالای دیکدان یک چای‌جوش نه چندان کلان گذاشته بودند. آتش دیکدان هنوز روشن بود و اندکی هوا ی صنف را گرم می‌کرد.
نه، تو از خنک نمی‌لرزیدی، از ترس می‌لرزیدی.
ترس در تار و پودت خانه کرده بود. زنده گی‌ات با ترس آمیخته شده بود و مثل سایه در همه‌جا همراهت می‌آمد؛ حتا در خواب‌هایت. خواب‌هایت را نیز ترس شکل می‌داد و همیشه کابوس می‌دیدی. خانه، حویلی، کوچه و گذر شما را ترس فراگرفته بود و در چنگال خودش می‌فشرد.
امّا حالا ترسی دیگر، ترسی غریب و هولناک، در وجودت رخنه کرده بود. از شدت ترس اشک‌هایت دانه‌دانه بر زانوهایت می‌چکیدند. زانوهایت از اشک تر شده بود. همان صحنه برایت وحشت‌انگیز بود.
***
وقتی جنگ در کوچه و گذرتان شدت گرفت، تو همراه مادرت و دختر همسایه در پس‌خانهٔ خانه پنهان شده بودید. امّا امروز صبح پیش از چاشت، سه تفنگ‌به‌دست سر رسیدند. خانه را تلاشی کردند و شما را یافتند. با خشم و غضب بیرون‌تان کشیدند و به این صنف مکتب ـ که قرارگاه خود ساخته بودند ـ آوردند.
تو در پس‌خانه در پُست رختخواب‌ها پنهان شده بودی. مادرت را با یک ضربهٔ قنداق تفنگ به زمین انداختند و تو و دختر همسایه را گریه‌کنان با خود آوردند. هرچه ناله و فریاد و عذر کردید، سودی نکرد. دختر همسایه از تاقچهٔ پیش ارسی قرآن را آورد و التماس کرد:
ـ «به روی قرآن، ما را رها کنید!»
اما گوش کسی شنوا نبود. تو پردهٔ پس‌خانه را محکم گرفته بودی، امّا یکی از آن‌ها از یخن ات کشید و پرده را از جا کند. هنوز پرده در آغوشت بود که ترا با همان پرده و دختر همسایه، کشان‌کشان به این‌جا آوردند.
هنوز ننشسته بودند که دو نفرشان به جان دختر همسایه افتادند. نخست یخنش را دریدند و سپس تنبانش را کشیدند. دختر همسایه دست و پا می‌زد، گریه و زاری می‌کرد، می‌کوشید از زیر دست‌شان رهایی یابد و شرمگاهش را پنهان کند، امّا نمی‌توانست. ناگهان همهٔ قوتش را در پاهایش جمع کرد و یکی از تفنگ‌به‌دست‌ها را از تنش دور ساخت و فریاد زد:
«رهایم کن، جَنَاوَر شپشی!»
با شنیدن این سخن، خشم تفنگ‌به‌دست شعله‌ور شد. با شتاب چاقویی از جیب جمپرش بیرون کشید و با حرکتی غیرقابل باور، بر پستان دختر همسایه چنگ زد و آن را از بیخ برید.
فریاد دختر، نه، نعرهٔ دختر، سراسر صنف را پر کرد. هم‌زمان خون فواره زد و زمین صنف را حوضچهٔ سرخ ساخت. از دیدن آن صحنه، دنیا پیش چشمانت سیاه شد؛ همه‌چیز ـ در و دیوار صنف، دختر همسایه، تفنگ‌به‌دست‌ها، دیگدان، چوکی‌ها و کتاب‌ها ـ همه سرخ و سیاه می‌نمودند.
آن که پستان دختر را بریده بود، از جا برخاست، چوکی‌ها و میزها را کنار زد و وسط صنف را میدان ساخت. پستان بریده را گرفت و با همدستش مثل توپ فوتبال به بازی پرداخت. خون، زمین صنف را رنگین کرد. سومی، تنبان دختر همسایه را به سرنیزهٔ تفنگش بست و چپ و راست می‌چرخاند؛ همان‌گونه که جهندهٔ زیارت را می‌چرخانند. و «نعرهٔ تکبیرگویان» مسابقه را داوری می‌کرد.
هنوز مصروف مسابقه بودند که از مخابره شان صدا بلند شد : باقی یک ، باقی یک ! پُسته ها همه سقوط کرده است فرار کنین !!
پایان
شهر فولدا ـ جرمنی
۳۱ آگست ۲۰۲۵ 

 

 

02 سپتامبر
۴دیدگاه

هموطنان عزیز تسلیت باد !

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

هموطنان عزیز تسلیت باد !

 

در پی زلزله ای شدیدی که به قدرت ۶ درجه ریشتر  سحرگاه

دیروز در ولایت های  کنر ، ننگرهار و مناطق همجوار آن رخ داد

صدها تن از هموطنان مظلوم ما جانهای شیرین شان رااز دست

دادند و هزاران تن دیگر مجروح شدند.

طبع آخرین آمار که لحظاتی قبل منتشر شده ، گفته شده که

تعداد جان باختگان این زلزله تا بحال به بیش از ۱۴۰۰ تن

اعلام شده و تعداد زیادی همچنان در زیر آوار میباشند.

تعداد مجروحین این زلزله  نیز به بیش از ۳۰۰۰ نفر

گزارش شده و بیشتر از ۵ هزار خانه نیز ویران گردیده.

همچنین زمین لرزه ای دیگری  امروز به قدرت ۵.۲ ریشتر

در ۳۴ کیلومتری شهر جلال آباد رخ داده که از تلفات آن

هنوز اطلاعی نرسیده.

۲۴ ساعت ضمن عرض تسلیت  وابراز  همدردی با خانواده

های مصیبت دیده ، روح قربانیان را شاد و برای بازماندگان

شان صبر و شکیبایی تمنا دارد و برای مجروحین این

واقعه دردناک صحتمندی عاجل و

بهبودی کامل میخواهد. 

مسؤولین سایت ۲۴ ساعت

 

02 سپتامبر
۱ دیدگاه

اشک قلم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۱ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲ سپتامبر  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

اشک قلم

اشک قلم به صفحـۀ دل ها چکیده است

صد لاله زار از دل صحرا دمیده است

بلبل اگـر بـه بـاغ و گلـسـتان کند فـغان

بس نیش خـار در جگـر ما خلیده است

از کیش مهر و آتش پاکان قصه هاست

گاهی خـرد تـفــکّـر بـودا گـزیـده است

در چـشـم اشک قـدرت اشکانیان نگـر

کز شرق تا به غرب لوا برکشیده است

اســبـان تـیــز گام شـهان و سـپاهـیــان

از پهـله تا خلـیـج و اروپـا دویده است

بـرچـیــده شــد سـلطـۀ یـونـان از آسـیا

تاریـخ ایـن حـدیـث هـویـدا شنیده است

از ذلّـت شکسـت، ز سُـرِنای سـیسـتان

صد جـام زهر قیصرترسـاچشیده است

ازپارتیان رسـیده به ما جنگ پارتیزان

زان زورِ دشمنان به میدان تکیده است

شهـر نسـا که مـرکـز فـرّ ارشک بـود

با مجلس بـزرگ مهـستان حمیده است

میراث پـربهـای کهن بـاز زنـده گشت

سـرو کهـن بـه بـاغ تمـدن چمیده است

آزادی عقیده و فرهنگ و طایفه داشت

دل بوی آن زگلشن اشکان شمیده است

در آن قلمروی که خراسان بزرگ بود

آهـو و گـور شیر و پلنگ آرمیده است

با اتّحـاد و همدلی و جمـع طایـفــه هـا

نظم وثبات عهد کهن خوب چیده است

رزم وتجارت هردو به هم سازگاربود

در راه ابـریـشـم چـو جـولا تنیده است

زن در مقـام و رتبۀ عـالی رسـیده بود

زن را چو حق برابر مرد آفریده است

پنـج صـد سـال دورۀ اشکانیان گـذشت

تاریـخ آن حماسـه و نقل جـریـده است

سـاسـانـیـان بناگـر دیـن و تـمـــدن انـد

جـاهـل به تیغ کین دل دانا دریده است

آیین و عشق و سـاز و تمدن بهم شدند

شیرین به کاح خسروی تاآرمیده است

گـویند، دنبه کُـخ زنــد از مـیــان خـود

شبدیز اگر به مزرع رویا چریده است

با طـرح روم به سـاحت ایران باسـتان

بمب کثیف سـاخـت یهودا کـفـیده است

شمشیر خوچکان عـرب جاهلانه کشت

زان خون اززمین به ثریا رسیده است

فرهنگ خفه گشت و تمدن به باد رفت

ظلمی چنان کسی زنصارا ندیده است

ایران فسرد وملک خراسان خراب شد

پـشـت ســتبـر خـطـۀ آریـا خمیده است

دوباره سر کشـد خور از آسمان شرق

سیمرغ قـافِ دل بـه مـدارا پریده است

سیستان وبلخ وپارس وورارود باستان

چـون تار ابـریشم به هریوا تنیده است

نیل وفرات وکارون وولگاوسندوگنگ

بارود زرد وسیحون وآمو رسیده است

در مزرع تمدن شـرق کهن چه خـوش

سرو و گل وگیاه قـوی قد کشیده است

از وحـدت تمـدن و فـرهنگ در جهان

بـوی نیسـم نـظــم نـوینی وزیـده است

عشق و خرد به قامت رویای عاشقان

از شهـر دل جـامــۀ زیبا خـریده است

افـراطیت که محـو تمدن شـعار اوست

پیر خـرد جـوان رسـا سـربـریده است

نادان بـه سـرزمین خـرد پایـدار نیست

زیرا که راه ورسم خطا برگزیده است

عقل و هنر به خامۀ عشق وصفای دل

آینده را چـه تابـلــوی زیـبا کشیده است

رسول پویان

۲۸ اپریل ۲۰۲۵ 

 

 

31 آگوست
۱ دیدگاه

شب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۱ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شب

شب است و در دلم رنگِ سحر نیست

ستاره  در  سَما  هیچ  جلوه‌گر نیست

ز    دست   روزگار   و     گردشِ   چرخ

بجز   اندوه،  در  دل  هیچ   اثر  نیست

کجایی،      ای       امیدِ     روزگاران؟

که غیر از تو، دلم را بال  و  پر نیست

وزین بی‌مهری‌  های    چرخِ   گردون

به باغِ   دل،  امیدی  از  سفر  نیست

دلم چون موجِ دریا پُر  خروش است

که جز اشکِ سحرگاهان، سپر نیست

جهان در جستجوی  کهکشان است

جوانِ  ما  ز  دانش   مفتخر   نیست

جهان در عیش و نوش با بُرج و باره

بخوانِ، طفلِ من! حلوای تر نیست

بود   شامِ    وطن  ،  شامِ   غریبان

بشیر این شام به هیچ جا مُعتبر نیست

بشیر احمد شیرین سخن

31 آگوست
۳دیدگاه

بازوان شب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۱ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

بازوان شب

 

و تو بامداد منی

و عطرت

سرزمین وجودم را

چه مستانه می رقصاند

و چه عارفانه می پیماید

 

به تو رسیدن

و به تو پیوستن

از قله قاف جهیدن است

و از هفت اقلیم وجود

رها شدن

 

دوست دارم همیشه

در بازوان شبگون زندگی ام

سایه پر نور وجودت بتابد

و هستی من

در قیرگون شب ها

چون سحر

درخشنده و پر نورجلوه گر باشد

 

هما طرزی

نیویورک

 ۳۰ آگست ۲۰۲۵

The arms of the night

And you are my morning

And your fragrance

How drunkenly it dances

And how mystically it traverses

Reaching you

And joining you

Is like jumping from the peak of Qaaf

And being released from the seven realms of existence

I would always like

In the arms of the night of my life

The shadow of your existence shines

And my existence

In the pitch-black nights

Like dawn

Being radiant and full of light

Homa Tarzi

New York,

 August 30, 2025

31 آگوست
۱ دیدگاه

دریای خیال

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۱ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

دریای خیال

 خواهم ای جان هر نفس،درعشقِ تو شیدا شوم

 قیسِ  من   باشی  و  از  بهرِ    تو من  ، لیلا شوم

 چون  شقایق   آتش   افروزم   به  صحرا  و  دَمَن

 داغِ   هجرانم   بدل   ، چون    لالهّ   صحرا   شوم

 پر   بگیرم    همچو   عُنقا     بر    فرازِ    قُله    ها

 اوج   گیرم   تا  نهایت  ،  محو   و    ناپیدا    شوم

 اختری  باشم   به   شبها   در    میانِ    کهکشان

 لابلای   ابر  ها   ،  پنهان    و    هم   پیدا    شوم

هر  کجا   باشد   غزل  ،  نامِ    من  آید    بر  زبان

 واژه    های   بِکر   و  نابِ    شعرِ   مولانا   شوم

غرقُ     دریای   خیال ات   باشم   و    تا   بیکران

 سر بساحل کوبم و  هم  موجی  بی‌پروا  شوم

چشم  بر بندم    بیاسایم     کنارات    لحظه یی

 کاش درخوابِ خوش ات آیم ، دمی  رویا  شوم

 مریم نوروززاده هروی

 سیزدهم آگست ۲۰۲۵

 از مجموعهُ”پاییز”

 هلند

31 آگوست
۱ دیدگاه

خمار بی خماری

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۱ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

خمار بی خماری

در کدامین باغ می‌‌بینم ترا ای گل

از انار سرخ لب‌هایت بچینم آتشین عشقِ سحرگاهی

خنده‌ی خورشید عشقش با گداز‌ِ چامه‌ی اشکم درآمیزد

جنگل انبوه مستی ابر می‌گردد

با نسیم تر طراوت می‌دهم فریاد مستت را

با خمارِ بی‌خماری می‌خروشد دل

در نگاهت موج چیدن می‌شود بیدار

از خودآگاهی‌بهشتِ آدم و حوّا

در هوای ناخودآگاهی کنی پرواز

بر لبانم توبه مستی می‌کند با رنگ استغفار

می‌نویسم بر در و دیوار:

مغفرت مزد معاصی هست ای مردم!

در کدامین باغ می‌بینم ترا ای گل

تا سرود سرخ هستی‌بخش مستی را کنم انشاد

گرم‌ و سوزان واژگانم با نفس‌هایت درآمیزد

معنی سرّ مگو را می‌زند فریاد:

مغفرت مزد معاصی هست ای مردم!

دکتور عبدالغفور آرزو

31 آگوست
۳دیدگاه

 با احد در لحدِ تنگ 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۱ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

مخمس بر غزل ناب و عرفانی غوثِ ثقلین مرشدنا محبوب

یزدانی حضرت سیدنا محی الدین سید عبدالقادر گیلانی

قدَس اللهُ سرِ العزیز :

سیّد و سلطان فقیر و خواجه  مخدومِ ولی

پادشاه ها  شیخ مولانا ، محی الدین جلی

گرَد ما ،  ننشست  جز در  دامنِ  زلفِ بتان

هر کجا بینی، پریشان باپریشان آشناست

( ابوالمعانی بیدل رح )

 

 با احد در لحدِ تنگ 

نظرِ  لطف   بکن  ،  بر  من  و  غمخانهء  ما

جز  غم   و  درد  ،  نکردند   به    پیمانهء ما

همه  دانند  ،  ازین   قصه   و  افسانهء  ما

“بی  حجابانه    در آ ،  از  درِ  کاشانه ء  ما

که کسی نیست ، بجز دردِ تو درخانهء ما”

جسمِ افسرده بوّد، دوش برین شانهء ما

بلبلِ  زارم  و ،  در  گِرد  درش    دانهء  ما

سوزِ هجران و، غمِ عشق در این لانهء ما

” گر  بیایی   ،  بر سرِ  تربتِ   ویرانهء  ما

بینی  ازخون  جگر ،  آب شده  خانهء ما”

رُخ متاب سوی دگر، بر منِ مسکین بنمای

من  گدایم  به دَرِ خانهء  تو ، گو که  درای

که  دگر چاره   ندارم ،  تو  بجز  رهنمای

“فتنه  انگیز مشو ، کاکلِ مشکین بگشای

تابِ   زنجیر   ندارد  ،  دلِ    دیوانهء  ما”

خاک  ما تربت ما ، منزل  ما است تراب

به قضا و قدر ات ،  هست یقین ای جناب

منشان  بر  دَرِ  دیگر ،  که  ندارم  ثواب

” مرغِ باغِ  ملکوتیم ،  درین  دیر خراب

می شود  نورِ تجلای  خدا ، دانهء  ما”

بنمای رُخ ، که بیتو نبوّد روی نیکوست

مونس و همدم و، همیار همیش چون تُست

به صراحت چو بِگویم ،همه هستییمَ اوست

“با احد در لحدِ تنگ، بِگوییم که دوست

آشنایم تویی ، غیر  تو  بیگانهء  ما”

گربِپرسند مرا، از دَرِ عشق دین تو چیست

گویم آنرا که بجزمن ،دگری مسکین نیست

جان دهم بهر احد ، عشق مرا یکرنگیست

“گرنکیرآید و، پرسد که بِگو رب تو کیست

گویم آن کس، که ربود این دل دیوانهء ما”

مدعی خواست، که هر نالهء ما بیهوده کرد

در پی غفلتِ  ما ، دام  و ددی  قاعده  کرد

جمله را  از  پی تهمت  ، چنان  دبدبه کرد

“منکرِ نعرهء  ما  کو ،  که  بما  عربده کرد

 تا به محشر شنود ،  نعرهء  مستانهء  ما “

هر چه ازدوست رس ، بهردلم آن نیکوست

بوی عطرش بمشامم، برسد آن خوشبوست

هرچه خیری برسد ، بنده بِداند که از اوست

” شکرِ لِله  که نمرُدیم و ، رسیدیم  بدوست

 آفرین باد برین ، همتِ مردانهء ما”

شب و روزسینهء من، بهرخیالش میسوخت

قلبِ خونین  جگرم ، بهر کمالش  میسوخت

سوخت زرغون بخدا درهمه حالش میسوخت

” محی برشمع ، تجلای جمالش میسوخت

دوست می گفت ، زهی همتِ مردانهء ما”

الحاج محمد ابراهیم زرغون

۲۷ جنوری ۲۰۲۵

اسلو – ناروی

31 آگوست
۱ دیدگاه

مهاجر

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۱ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

مهاجر

هرکه برگشته  بمُلک چشمِ ترش را  بوسید

خسته ى در  بَدر و خاک  بَسرش  را بوسید

آنکه  بر نامِ  ( مهاجر )  زده  و  راند ه  شده

دستى بر سَر بکشید خونجگرش را بوسید

آمده از  سفرى  دور  و  دراز  سوى   وطن

پینه  بر زخم  نهید  پا و  سَرش  را  بوسید

آنکه  با  خاطره ى  تلخ  ز  همسایه ى  بَد

ردِ مرزگشته ى آن بى پدرش * را بوسید

آنکه   تاراج  شده  دار   و  ندار   در  ایران

هر تهى دستِ بى زور و زرش  را بوسید

تاجیک  و اوزبیک  و  پشتون  هزاره  نکنید

دستِ  هرشاه و  گدا مُعتبرش را بوسید

هیچ  یک  دشمنِ  خاکِ  وطنِ  خود   نبوَد

خوب و بَد  با هنر و بى هنرش  را بوسید

در( فروغِ ) همه آدمگرى با  لطف و صفا

روى  أطفال  و  دستى  پدرش  را بوسید

همچنان  هموطنِ  از غم  و دردش  آگاه

سرِ هر طفلکِ دخت و پسرش را بوسیده

حسن شاه فروغ

۲۵ آگست ۲۰۲۵

*  – آن بى پدر اشاره — به برخورد غیر انسانى

مسولین ایران است

31 آگوست
۳دیدگاه

زن آیینه‌ ای روشن از عظمت آفرینش

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۱ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

زن آیینه‌ ای روشن از عظمت آفرینش و گوهر زندگی است وجودی که در نهاد خویش لطافت و توانمندی

 عشق و خرد، صبر و آفرینش را هم‌ زمان در بر دارد.

باور دارم که زن سایه‌ ای در کنار مرد نیست ،

بلکه شریکی تمام‌ عیار در ساختن فردا و بالی از دو بال پرواز انسانیت است.

ارزش و جایگاه زن در مقام مادر و همسر پایان نمی‌ پذیرد

 او انسان مستقل و تصمیم گیرنده و همکار و همیاری است.

کرامت زن، شالوده کرامت جامعه است.

هر جا زن در حصار تبعیض و نا برابری گرفتار شود،

 راه پیشرفت و تعالی بشریت بسته می‌گردد.

فرصت‌ های برابر در آموزش و پرورش، سیاست و فرهنگ، هنر و اندیشه، حق مسلم زنان است

 و جامعه‌ ای که این حق را پاس بدارد،

به قله‌ های شامخ عدالت و شکوفایی خواهد رسید.

به امید روزی که زنان و مردان، دوشا دوش یکدیگر، با گام‌هایی استوار، مسیر رفاه اجتماعی و شکوفایی بشریت را به پیمایند.

نویسنده: احمد محمود امپراطور 

سنبله ۱۴۰۴ خورشیدی 

31 آگوست
۵دیدگاه

گفتگویی با محترمه عالیه میوند شاعر پر تلاش مقیم آلمان.

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :یکشنبه ۹ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۱ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

در ادامهِ گفتگو  با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحبتی داریم با محترمه 

عالیه میوند شاعر پر تلاش

مقیم کشور آلمان

که خدمت خوانندگان

محترم پیشکش میگردد.

 

 سؤال :

بانو میوند گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی کنید و بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟

پاسخ :

با درود و سلام  وعرض ادب خدمت جناب مهدی بشیر گرامی و شما آقای قیوم بشیر هروی گرامی و تمام دوست داران سایت وزین ۲۴ ساعت ،
اسم من عالیه و اسم فامیل‌ام میوند ، زاده شهر کابل بوده و به لطف پروردگار صاحب پنج فرزند سه پسر و دو دختر هستم.
 سؤال :

لطف بفرمایید در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان روشنی بیاندازید و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه فعالیت ها می باشید؟

پاسخ :

باسپاس خدمت تان عرض کنم ، من بعد از ختم تحصیل در بانک ملی افغان مدتی ایفای وظیفه نموده‌ام و در حال حاضر بر علاوه از مصروفیت کارهای منزل ، مطالعه و نوشتن یگان داستان های کوتاه ، مصروف سرودن و شرکت در مجالس فرهنگی ، ادبی ، اجتمایی نیز می‌باشم.
 سؤال :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام شهر زندگی می کنید؟

پاسخ :

جناب هروی صاحب گرامی !
شما خود میدانید که وطن حیثیت مادر را برای همه ما  دارد و هیچ کس نمی‌خواهد از آغوش پرمهر مادر جدا گردد، اما ناگزیر نظر به مشکلاتی که در وطن رونما گردید مجبور به ترک وطن شده، در اوایل سال ۱۹۸۵ میلادی به دیار غربت ، آلمان مهاجر شدم و در شهر فرانکفورت همراه با خانواده ام زندگی میکنم.
 سؤال :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

پاسخ :

در مورد سرودن شعر باید گفت که از دورانی که شاگرد مکتب بودم علاقمندی خاص به شعر داشتم .  همیش اشعار شاعران را می‌خواندم و بیرون نویس میکردم و همچنان در فامیل هم چند شاعر داشتم از آنها هم میشنیدم و همچنان با فامیل جناب  زنده یادحضرت عبدالحمید اسیر که پسر بزرگ شان زنده یاد جناب عبدالعزیز مهجور بودند اشعار شان را به علاقه خاص مطالعه میکردم که خوشبختانه چند جلد از آثار ارزشمند ایشان را با خود دارم.
اما خودم بعد از تحصیل ازدواج کردم صاحب فرزند شدم در مهاجرت تنها مصروف تربیه فرزندانم بودم.
وقتی مسولیت فرزندانم کمی کم گردید شروع به سرودن شعر البته از سپیدسرایی شروع کردم اما در پهلوی آن استاد هم در این راستا داشتم و از طریق آنلاین آموزش دیدم.
من هیچ گاه شاعر نبودم ، ولی شاعرانه شعر را نفس می کشم و زندگی سرخوشی‌ام را مدیون باغستان واژگان بوده‌ام ، با غزل و دوبیتی …. باده گساری کرده‌ام و با دنیای بی رنگی حس و عواطف عجین شدم.

 سؤال :

لطف نموده بفرمایید تا به حال چند اثر  از شما به چاپ رسیده ،  و بفرمایید  خوانندگان عزیز ما از چه طریقی میتوانند آنها را بدست بیاورند؟

پاسخ :

تا حال دو مجموعه‌‌ام به زیور چاپ آراسته گردیده:
اولی‌ام به اسم ( ترنم احساس) و دوم به اسم ( چند ثانیه باتو) که مشتمل بر غزلیات ،دوبیتی ، مثنوی و اشعار سپید میباشد.

 

 

سؤال :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

پاسخ :

 با سپاس ، به جواب سوال تان باید عرض کنم که:
برعلاوه از سرودن شعر در جلسات فرهنگی ، اجتماعی ادبی در خود آلمان و دیگر ممالک اروپایی شرکت نموده ، فعالیت دارم و با کمال افتخار
ذریعه قلم و یا با شرکت در فعالیت های اجتماعی  کوشش میکنم صدای خاموش خواهران و مادران ما که در وطن هستند، شدم و می‌شوم .

 سؤال :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

پاسخ :

در مورد شعر ابراز نظر های مختلف و زیاد گفته شده ، که هرکدام از خود نظر جداگانه ارائه نموده‌اند.
و سرودن شعر در زندگی هرشاعر ارتباط مستقیم می گیرد با تصاویر مختلف زیبا و لطافت های طبیعی و یا درد ورنجی که در زندگی اش رخ می‌دهد و همه اینها باعث میشود
تا با زبان لطیف و ظریف شاعرانه در قالب شعر درآورد و بدون شک هر سروده الهام به خصوص خودرا به تصویر می‌کشد.
خلاصه فن شعر سرایی در آن است که به زبان شیوا ، موزون و لطیف سروده شود
وحس تخیل شعر ناله های پرسوز و گداز و دلپذیر داشته باشد که خواننده را زیر تاثیر خود قرار داده و نظر او را به خود جذب نماید ، هرچند هر خواننده ای میتواند به ضم خود از آن الهام بگیرد.

 سؤال :

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

پاسخ :

اشعار اکثر شاعران محبوب را دوست دارم به خصوص حضرت حافظ ، حضرت ابوالمعانی بیدل ، حضرت مولانای بزرگ ، سیمین بهبهانی ، فروع فرخ زاد  و همچنین از  شاعران معاصر که شعر شان بدل چنگ بزند،  می‌خوانم و دوست دارم.
 سؤال :

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

پاسخ :

 خدمت تان به عرض برسانم که سایت وزین فرهنگی، ادبی ، اجتماعی ، و علمی ۲۴ ساعت که همیشه در خدمت تمام قلم بدستان ، شاعران ، نویسنده‌گان  گهر آفرین ما بوده و مطالب شان را  بدون هیچگونه تبعیضی   بدست نشر میسپارد.
از برادر گرانقدر جناب محترم مهدی بشیر و جناب شما  آقای قیوم بشیر هروی گرامی اظهار سپاس و قدردانی مینمایم و به همچو شخصیت ها مانند شما افتخار میکنم.
موفقیت های بی پایان ، سلامتی و سعادتمندی شما را  از خداوند منان آرزومندم،
موفق وسرفراز باشید .

در مورد بخش دوم سؤال شما باید عرض کنم که از سالها قبل مطالب منتشره در سایت ۲۴ ساعت را میخواندم ، اما از ماه جولای سال ۲۰۲۲ با ارسال سروده هایم همکاری ام را با این سایت وزین آغاز نمودم و تا هنوز افتخار همکاری با آنرا دارم.

 سؤال :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه ها ی دارید؟

پاسخ :

 در مورد جوانانی که در این اواخر از افغانستان بیرون شدند و در هرگوشه‌ی دنیا تشریف دارند باید عرض شود:
اول اینکه زبان و کلتور خودرا  فراموش نکنند و اگر کوچک ترین موقع برایشان میسر باشد درس بخوانند و بیاموزند تا از کارهای شاقه بدور بمانند وهمچنان در وطن اگر درس خواندند باید داشته خودرا پرورش بدهند ،  در مجالس ادبی ، فرهنگی شرکت کنند و یا از طریق میدیا بیاموزند تا اندوخته های شان خاموش نگردد ، جوانان که متولد افغانستان نیستند در هرجا که زندگی دارند کوشا باشند تا زبان مادری و عنعنات خانواده‌گی را بیاموزند و فراموش نکنند.

بدون شک هر کشوری از خود فرهنگ خود را دارند و جوانان ما در هر کشوری که زندگی میکنند  لازم است در پهلوی فرهنگ حاکم جامعه ، فرهنگ  خود را نیز حفظ نمایند.

 سؤال :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

پاسخ :

ممنون و سپاس گزار لطف تان ، نخیر دیگر کدام پیامی ندارم .
با عرض حرمت و ارادت 

 

بشیر هروی :

بانو میوند گرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف  شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

30 آگوست
۱ دیدگاه

یار میرود

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۸ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۰ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

یار میرود

 یارب   خبر  رسید  که   دلدار  میرود

 تاب و   توانم    از   دلک  زار   میرود

 از  دورى اش  به سینه دلم زار میتپد

 در حیرتم  دو باره کجا  یار   میرود؟

 واقف دلا! به خنده ى خوبان مخور فریب

 جاى وفاى خود کندت  خوار میرود

 خوردى فریب خنده ى آن نازنین، بدان

 هر لحظه  با  یکى  بت عیار میرود

 دانى شب فراق که آهم به آسمان

 با ناله ام  ز سینه ى  افگار میرود

 پرسید اگر کسى ز تو حال دلامان

دیوانه وار   در  پى  دیدار   میرود

 امان قناویزى
فرانکفورت – آلمان

30 آگوست
۳دیدگاه

هرات جان

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۸ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۰ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

هرات جان

‎هرات جان نام  پاکت در نظر شد

 به یاد و خاطرت  عزم سفر شد

‎ هرات جان  نام  زیبایت  به نازم

به دل هر بزم و نظمت کارگر شد

‎به هر سو ناجو ها صف بسته با هم

صفای  شهر  زیبا  جلوه گر شد

چه مسجد جامع و چارسوق و زرگر

به تاریخ نام  پاکت مشتهر شد

هزاران جامی  و رازی و. بهزاد

‎ز کلک هر کدامش یک هنر شد

به گازرگاه بود  آن  شاه انصار

ز فیض پاک او  عالم خبر شد

‎ ز گوهر شاد خود ما شاد گشتیم

‎ ‎که او گنجینهٔ لعل و گهر شد

که شهر نو چه جنب و جوشی داره

‎به تفریح پارک پل تخت صفر شد

‎ ‎ببین پارک بهشت چوک گل ها

به جاده لیلامی یاد  چکر شد

‎ که باشد هر شبت پر از ستاره

هوای تازه اش شوق دیگر شد

‎ ‎بیا ای طیبه در شهر  دل ها

که حالا شهر ما قرص قمر شد

طیبه احسان حیدری

هرات – افغانستان

29 آگوست
۱ دیدگاه

نامِ خورشید

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

نامِ خورشید

 اگر فردا

روزی بود روشن‌تر از این شب های سربی،

مرا بیدار کنید ،

برای دیدن آسمانی

که از دوده و دود باروت عاری است

برای شنیدن خنده‌ی کودکی

که هنوز نامش را گلوله صدا نکرده،

برای راه رفتن در کوچه‌ای

که بوی نان همسایه بدهد نه خاکستر،

برای نشستن زیر درختی

که سایه‌اش بی‌خوف و بی‌خون باشد،

برای رقصیدن

در آغوش بی‌دغدغه‌ی موسیقی،

برای گفتن نام وطن

بی‌لرزه‌ی دل و دندان،

برای دوست داشتن

و دوست داشته شدن،

آری ، مرا بیدار کنید!

که من،

نهایت غربت غریبم ،

اما هنوز در خواب‌هایم

جهانی می‌روید

که در آن

زن، نام خورشید است،

مرد، صدای باران،

و آزادی،

تنفس یکدیگر.

میترا وصال

لندن – انگلستان

۲۷ اگست ۲۰۲۵

 

29 آگوست
۳دیدگاه

آ هــــــوی رم کــــرده

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

آ هــــــوی رم کــــرده

 

نـا لــه بیــا د وطـــن ، صبــح و َمســاء  میـکـنـــم

خـون جگــر میخــورم ، نــغـمــه ســرا  میـکـنـــم

بهر نجا ت وطــن ، ا ز  همــه ا یــن  مشــکــلا ت

ا ز سر شــب تـا سـحـر، رو بـه خـــدا  مـیـکـنــم

بـر در  آ ن  کـبـــریــا ، ا ز رهء  صـــد ق  و  صفـــا

عـقــده و غــم هـــا ی د ل، یـکســره وا مـیـکـنـم

بهـر شِفــا ی وطــن، ا ز هـمــه رنـــج و  مِحَـــن

چــا ره نــدا رم د گـــر،عـرضــه  دعــا  میکــنــم

زنیست مـرغ  شــکستــه پــرم، قــد رت پـــروا  

د ل بــه هـــوا ی وطـــن، دا ده نــــوا مـیــکـنــم

گــربــه گـلستــا ن روم، بـهــر تمــاشـــای گــل

یا د گـل ِا رغــوا ن، خوا جــه صفــاء میــکـنـــم

آ هــوی رم کــرده ا م، تیـــر جفـــاء خــورده ا م

درد د ل ریــش خـــود، ا ز تــو د واء میــکـنـــم

حیـد ری گــر آ خـــرت، ا ز غـــم و  د رد وطــن

حَصر شود چـا ره  ا ت، صبـر خــدا میــکـنــــم

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

 ۱۴ جون ۲۰۰۵

 سید نی – آسترالیا

 

 

29 آگوست
۳دیدگاه

شعر تفننی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر :زنده یاد استادصابر هروی – فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

=============

شعر تفننی

چهل و  ده  سال  و اندی شد 

که  بود  با  قلم   سر و  کارم 

گه    پژوهشگرای    تاریخ ام 

گهی مضمون نویس  اخبارم 

گهی از  شاعران  کنم تقلید 

گهی  ناظم  به فن  اشعارم 

سست و بیهوده شعر می گویم 

کس نمی  خواند هیچ  آثارم 

گهی  لافم  ز فن  موسیقی 

گه  ممثل   گهی   ادا  کارم 

نی دعا گوی و چاپلوسستم 

نه  قصیده  سرای   دربارم 

ساز بشکسته ام که خاموشم 

بر نیاید   صدایی    از  تارم 

چیزی از من نی کس طلبگارست 

نی زکس چیزی من طلبگارم . 

صابر هروی

راولپندی پاکستان 

۱۳۷۶ خورشیدی

29 آگوست
۳دیدگاه

سراچه ی دل 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

سراچه ی دل 

                     به جوانی

در سراچه ی دل

وسوسه های دیرینه –

                       موج میزند

نغمه های نوبالغ پیری

دور از ساحل های حقیقی

 مرا  در لحاف عشق بپیچان  

تا گرمای بودنت را احساس کنم

هما طرزی

 نیویورک 

۱۴ می‌ ۲۰۱۳

29 آگوست
۱ دیدگاه

کتاب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

کتاب

 همیشه با  غرور و  پرشتاب   باش 

رفیق و  همدم  و  یارِ  کتاب  باش

به هر سختی  بخند  و  پا   نگه دار

 دل‌آگاه  و  پُر  از  نورِ  صواب  باش

اگر افتادی   از   پا   ،   باز    برخیز 

در این میدانِ دانش، ناب‌ناب باش

 میانِ  انجمن  ،  در   بحثِ   فکری 

سخن‌سنجِ دقیقِ خوش‌جواب باش

ببین با چشم دل اطراف  خو د را 

ز دنیای درون، اهلِ حساب  باش

بمان در خدمت   انسان  همیشه 

شکوفا چون گلی در آفتاب باش

 بخوان تا  مثل ققنوسی  دوباره 

ز خاکستر، برون از هر نقاب باش

 بشیرِ   علم   باش  و  نور  تعلیم 

نه تسلیم، بلکه مردِ انقلاب باش

 رفیق و همدم و  یارِ  کتاب باش

 فقیه و متّقی، اهلِ  ثواب  باش

 بشیر احمد شیرین سخن

 

29 آگوست
۳دیدگاه

 از تو جدا نمیشوم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 از تو جدا نمیشوم 

از همه گان  جدا   شوم  از تو جدا نمیشوم

گرچه به انزوا .  شوم   از. تو جدا نمیشوم

نگهت  ارزوى    من   مطلع   گفتگوی   من

راهى  بهر کجا    شوم از تو جدا نمیشوم 

درد منم دوا    تویی عشق تویی وفا منم

 با رخ تو    دوا شوم  از  تو   جدا  نمیشوم 

گرچه به شهر گلرخان پای نیاز خود کشم

با همه   اشنا شوم   از   تو   جدا نمیشوم

من ظفر   ؛ مظفرم   مهر تو است در برم

ناله شوم   نوا شوم از  تو   جدا نمیشوم 

نذیر ظفر

۲۸ آگست ۲۰۲۵ 

  

29 آگوست
۲دیدگاه

وقتی سفر به تراژیدی بدل می‌شود!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۷ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

وقتی سفر به تراژیدی بدل می‌شود!

 

مسافران با امید رسیدن به مقصد سوار موتر می‌شوند

 اما متأسفانه بسیاری از رانندگان به دلیل استفاده از مواد مخدر، کم‌ خوابی، یا ناآشنایی با سیستم‌ های پیشرفته وسایط بزرگ مانند بس ۵۸۰ صلاحیت لازم برای رانندگی ندارند. 

نبود جاده‌ های معیاری، بی‌ توجهی به قوانین ترافیکی و فرهنگ غلط شتاب‌ زدگی، همه‌ ساله جان هزاران هموطن ما را میگیرد و خانواده‌ های زیادی را در غم و اندوه ای عزیزان شان می نشاند.

 در این اواخر نیز همه‌ روزه شاهد هولناک ‌ ترین حوادث ترافیکی هستیم

از حادثه برخورد بس ۵۸۰ با تانکر تیل در شاهراه اسلام‌ قلعه گرفته تا حادثه دلخراش بس ۵۸۰ در ولسوالی دوشی ولایت بغلان و شام دیروز نیز در شاهراه کابل قندهار که بار دیگر جان و هستی ده‌ ها خانواده را نابود ساخت.

راه‌ حل های پیشنهادی  :

آموزش رانندگان

ایجاد مراکز آموزشی معیاری برای رانندگان وسایط بزرگ آزمون‌ های جدی و صدور جواز تنها برای افراد شایسته.

 معاینات صحی و روانی دوامدار:

هر شش ماه یکبار رانندگان باید معاینات صحی و روانی جامع انجام دهند تا اعتیاد بیماری‌ های روانی یا مشکلات جسمی آنان به‌ موقع شناسایی شود

 ساخت و ترمیم جاده‌ها: ایجاد جاده‌ های معیاری و نصب علایم و تجهیزات ایمنی مدرن.

نظارت و قوانین سخت گیرانه: 

کنترل دوامدار بر شرکت‌ های ترانسپورتی و جریمه شدید برای بی‌ توجهی به اصول ایمنی.

آگاهی‌ دهی عامه: 

کمپاین‌ های اجتماعی و رسانه‌ ای برای تغییر فرهنگ رانندگی و تشویق مردم به رعایت قوانین.

مجازات‌ ها:

رانندگی زیر تأثیر مواد مخدر یا الکول:

لغو جواز رانندگی برای ۵ سال، جریمه نقدی سنگین و زندان از ۶ ماه تا ۲ سال.

بی‌خوابی و عدم رعایت ساعات استراحت رانندگان بس‌ ها: 

تعلیق جواز برای ۳ تا ۶ ماه و جریمه نقدی

ناآگاهی از سیستم‌ های موتر یا بی‌ احتیاطی منجر به مرگ:

 محرومیت ۵ ساله از رانندگی، جبران خسارت مالی به خانواده قربانی و زندان از ۲ تا ۵ سال.

شرکت‌ های ترانسپورتی متخلف: 

جریمه‌ های بزرگ مالی، تعلیق فعالیت کوتاه‌ مدت و دراز مدت، و در صورت تکرار لغو کامل جواز.

تشویق و امتیازدهی:

شرکت‌ های نمونه:

به شرکت‌ هایی که سالانه مسافران را با مصونیت کامل به مقصد رسانده و خدمات معیاری ارائه کنند، امتیاز ویژه و رتبه‌بندی ترانسپورتی داده شود.

مزایای تشویقی: این شرکت‌ ها می‌توانند از تخفیف مالیاتی، تسهیلات بانکی و اولویت در گرفتن مسیر های ترانسپورتی جدید بهره‌ مند شوند.

تا دیگر شاهد این صحنه های دلخراش و جبران ناپذیر نباشیم.

با مهر و حرمت

احمد محمود امپراطور

سنبله ۱۴۰۴ خورشیدی