بلاگ

  • کوهِ عشق

    تاریخ نشر: پنجشنبه 10 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 30 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    کوهِ عشق

    40 الف

    عیسی  دوبار ه آمده  در سرزمین ما

    بالا   زند   سفید    کشد    آستین   ما

     موسی عصای خویش دگر باره افگند

     در کام خویش میبرد هر زهرگین ما

     بحر گناه  ماست  و کشتی  نوح  باز

     خواند  گواه  رفتن  ما  از  جبین  ما

     یوسف  ز قعر چاه صدا می کند بلند

     ای  وای  بر برادر   درد  آفرین  ما

     یعقوب چشم کور خودش باز می کند

     بر  صورت  مشعشع  آن  نازنین ما

    احوال ما نوشت سلیمان به تخت خود

    افتیده   زیر   پای   کلاه   زرین   ما

    چشمان سبز باغ گل سرخ می خورد

    در دست  باد  دیده  تن  مرمرین  ما

     باید  ز  کوه  عشق  محمد   نگاه  کرد

     جهل است و نا رواست چرا دریقین ما

    شکیبا شمیم

    28 می 2018

  • جشنِ وطن

    تاریخ نشر: پنجشنبه 10 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 30 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    جشن وطن !

                                  بـاز کجا  جشن وطـن برای  ما زنـده شود                             

    کمپ ز کمپ دیگری  روشن  و بالنده شود

    نغمه و سازمطربـان تا  بفلک  رسد بگوش

    ظاهــر خـوشنـوای  مـا  بـلبـل  پـاینده شـود

    پــرچـم آزادی  مــا ز آسمــان  ســربکـشــد

    کابـل  پــر نشـاط مـا جشنی و زیـبـنـده شود

    تک تک  اهـل وطنم  زشهروقریه های دور

    سـوی چمن  سیرکنــان  شاد وشتـابنده شـود

    کـابـل زیبا  همه شب پرز چراغ ونورعشق

    همچو ستـاره جلــوه گـر بـازدرخشنـده شود

    دورشـود نـفـاق وکیـن  همدلی و بهم قـریـن

    دشمن دیـریـنـه ی ما زبــون  وشرمنده شود

    همــوطنم زجـان ودل بهـر نجــات این وطن

    بــروی دشمـنـان مــا خـنجــر بــرنــده شــود

    زیــرنظـرآیـدم آن جشـن و چـراغــان وطــن

    پـس زکجـا ایـن دلـم ازخـاطره هـا کنده شود

    باز”عزیزه”درسرت این چه هـوا وآرزوست

    سیــرزمان را بـه عقب نیست که گردنده شود

    عزیزه عنایت

    29 دسامبر 2018

    هالند

  • آخرین سروده

    تاریخ نشر: پنجشنبه 10 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 30 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    آخرین سروده

    دلم میخواست

    آخرین سروده ام بودی

    وقتی کتابم بسته می شد

    نام تو

    در آخرین برگه

    می درخشید

    چون خورشید چشمانت

    که آخرین سروده ای منست !

    هما طرزی

    21 جنوری 2024

    نیویورک

  • هم دلی

    تاریخ نشر: پنجشنبه 10 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 30 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    هم دلی

    بیا  همسایه‌  یی   مهتاب   باشیم
    به مهر و هم دلی  بی تاب باشیم

    کنار  سفره‌ یی   مهر  و  محبت
    ز عشق هم  دیگر سیراب باشیم

    بیا بشنو  ز من ای  مونس جان
    ستاره چون گل شب  تاب باشیم

    کنار    بسترم       دلبر    بیایی
    سر شب تا سحر  شاداب  باشیم

    به مثل موج  دریا    می تپد  دل
    به عشق خود  زلال   آب  باشیم

    بمیرم   گر   نباشی   در  کنارم
    دو تا    دلداده    نایاب     باشیم

    عالیه میوند

    11 می 2024

      فرانکفورت  

  • معجونِ رنگ

    تاریخ نشر: پنجشنبه 10 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 30 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    معجون رنگ

    ز شهد مهر تو  گاهی  شرنگ می‌ ریزد

    به شیشه‌ی دل  آشفته   سنگ می‌ ریزد

    خزان به فصل بهاران که چهره  بر تابد

    به جای هدیه‌ی باران، خدنگ می‌ ریزد

    سفر دراز، رهِ عشق و این دلی زخمی

    که خون تازه از این پای لنگ می‌ ریزد

    چه سال‌ ها که  هدر  شد  دل سپید مرا

    ز لای دست تو معجون رنگ می‌ ریزد

    نگاه مهر تو   وقتی   ز من  دریغ  آید

    به روی صلح جهان تیر جنگ می‌ ریزد

    احمد هنایش

    خران ۱۳۹۸

    کابل 

  • برای دخترم

    تاریخ نشر: چهارشنبه ۹ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ می ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    برای دخترم

    برق چشمانت ستاره ی دنباله داریست
    در بیکرانه ی افق
    که روی مخمل سیاه شب چشمک می زند
    دیدن رویت چنان چون
    نشستن به تماشای
    طلوع خورشید است
    عطر دلجویت
    شقایق های صحرائیست
    تازه و جانبخش
    صدایم میکنی
    گوش می سپارم  به
    آرامبخش ترین نجوای هستی
    و انگار
    دل به دریا می دهم
    هر بار
    با موج صدای دلنشین ات

    پروانه شیرین سخن

  • بلبل ها

    تاریخ نشر: چهارشنبه ۹ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ می ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    بلبل ها

    سحر گه  برگ  گل  با  شبنم آمد

     که دور از تو به چشم من نم آمد

    چنان فریاد کشیدم از  دل  و جان

     کـه بلبـل هــا همــه  در ماتم آمد

    کمال الدین راغب

    29 می 2024

     

  • فریادِ عریان

    تاریخ نشر: چهارشنبه 9 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 29 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    فریادِ عریان

    وطن! درد و غم ات  ناسور تاکی

     خزان آلوده، عیش ات دور تاکی

    تو  بودی   مهدِ  فرهنگِ   زمانه

     چراغِ   روشنت    دیجور   تاکی

     درخت و شاخ و باغت زرد و پاییز

     شباهنگ و  هما   مهجور  تاکی

     همه جا درد  و  یأس و ناامیدی

    به   فرقِ   ملتم   ساطور   تاکی

     صدای   درد ها  فریادِ   عریان

     رخِ جور و  جفا  مستور   تاکی

     همه   آواره ی    ملکِ   غریبه

     که مردم خسته و  ناجو ر تاکی

     به  عصر  تازه  اما    با  تحّجر

    که دل‌ها خسته و  رنجور  تاکی

    تحمل  می کنی    زخم  دلت  را

    هوای شادی ات محصور   تاکی

     شبستان    دلت     یلدا   گرفته

    سحر تبعیدی است و  دور تاکی

     28 می 2024

    فرحت  رحمان

  • یادی از زنده یاد استاد محمد حسن هراتی « شیرین سخن » شاعر و نویسنده اهل طریقت

    تاریخ نشر: چهارشنبه 9 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 29 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

     

    یادی از زنده یاد استاد محمد حسن هراتی ( شیرین سخن )

    شاعر و نویسندهِ اهل طریقت

    قیوم بشیرهروی

    29 می 2024

    ملبورن – استرالیا

    با مرور بر تاریخ پربار هرات به فرزانگانی بر میخوریم که هر کدام از آنها از جمله سرمایه های معنوی نه تنها آن خطه ادب پرور ، بلکه تمام کشور ما بحساب می آیند . یکی ازین فرهیختگان زنده یاد استاد محمد حسن هراتی معروف به شیرین سخن می باشد که از جمله خلفای طریقت حضرت شیخ الاسلام کرخ بود.

    او شاعری بود زیبا کلام که نخست هراتی تخلص می کرد ، اما اشعار شیرین و دلپذیرش اورا به شیرین سخن مبدل ساخت.

    آری ! محمد حسن هراتی ملقب به شیرین سخن فرزند زنده یاد عالم دین محمد حسین هراتی در سال 1274 خورشیدی درقریه باغ دشت ولسوالی انجیل ولایت زیبای هرات در یک خانوادهء ادبی و عرفانی چشم به جهان گشود.

    علوم متداوله دینی را نزد پدرش فرا گرفت و در سال 1289 خورشیدی در حلقه صوفیان طریقت پیوست و از محضر صوفی وارسته مرحوم میرزا محمد عمر مشهور به حضرت کرخ اجازه خلافت گرفت و در راه طریقت ریاضت فراوانی کشید.

    از آنجاییکه توانست بعنوان یک شاعرخوش کلام و نویسندهِ توانا جایگاه اش را در میان اهل قلم باز کند، همکاری اش را با انجمن ادبی هرات آغاز نمود.نوشته های دینی ، ادبی ، عرفانی و اجتماعی او زینت افزای صفحات روزنامه اتفاق اسلام گردید که در بسا موارد مردم را به وحدت فرا می خواند.

    او که انسان خوش قلب ، روشن ضمیر  ، پاک طینت و صادقی بود از سوی حکومت وقت برای مدتی بحیث رئیس عمومی جنگلات هرات مقرر گردید  که جنگلات بادغیس را نیز تحت پوشش قرار میداد و در منطقه ِ پسته لیق ایفای وظیفه مینمود و کارش را بنحو احسن و با علاقمندی و شایستگی انجام داد. چنانچه روزی در حالیکه سوار بر اسب از میان جنگلات میگذشت متوجه شد که شخصی درخت پسته اییرا بریده و درحال ساختن کندهء شخم زنی میباشد . بلادرنگ خودش را پایین انداخته و شخص مذکور را دستگیر و به مقامات امنیتی در شهر تسلیم داد و فورآ نامه هایی نوشته به همه اقوام ساکن در منطقه بشمول بزرگان ومتنفذین  می فرستد و گویا آنها را به تشییع پیکر فرزندش که در راه پسته لیق شهید شده دعوت میکند که جماعت زیادی با گریه و شیون جهت شرکت در آن مراسم حضور می یابند.

    مرحوم شیرین سخن در حالیکه با چشمان اشک آلود در میان مریدانش سخنرانی میکرد خطاب به حاضرین گفت : اجازه دهید قبل از ادای نماز جنازه برای آخرین بار با فرزند شهیدش خداحافظی کند. بعد در حالیکه همه با گریه و زاری اشک میرختند از میان تابوت تنه ی بریده شده ی درخت پسته را بیرون آورد و خطاب به مردم گفت :

    ” ای مردم ! این تنه ی درخت پَسته، گویا که فرزند شهید من است که بدست متجاوزین ودزدان پسته لیق قطع گردیده و به شهادت رسیده است وبدانید که این تنه ی درخت پسته برایم ازجسد فرزندم مهم تر وبا اهمیت تر است چون جسد فرزند فقط مربوط به من وتنه ی درخت بریده شده ی پسته، متعلق به هفده ملیون افغان هموطن من است “

    بر مرگ درخت  ناله بسیار کنید

    نفرین به تبرزین و تبر دار کنید

     

    مردم حاضر در صحنه که متوجه این تدبیر شیرین سخن شده بودند برای حفاظت از پسته لیق وعده ی همه جانبه دادند و بدین صورت دست چپاولگران یغماگر از محل کوتاه شد.

    آری ! مرحوم شیرین سخن ، این انسان با تدبیر با این کارش بدرستی نشان داد که حس وطن دوستی و حفاظت از دارایی های عامه تا چه حد برایش باارزش است .

    و اما اشعار مرحوم محمد حسن هراتی بحدی شیرین و جذاب بود که میگویند در بعضی از محافل که در حضور پادشاه کشور محمد ظاهر شاه برگزار میشد و مرحوم هراتی شعری میخواند همه بشمول شاه به پا می ایستادند و او را تشویق نموده وشاه میگفت : زبانت را باید بوسید.

    اینجاست که او از آن پس به شیرین سخن معروف و شناخته می شود.

    او سالها با اکثر نشرات کابل همکاری داشت و با شاعران و قلم بدستان  توانای عصر خود چون استاد خلیل الله خلیلی ، استاد عبدالواحد بهره ، استاد عبدالعلی شایق ، الحاج محمد ابراهیم خلیل ، غلام حبیب نوایی ، مخفی بدخشی ، محجوبه هروی و تعدادی دیگر آشنایی و دوستی داشت و با بعضی از آنها مشاعره و تبادل اشعار داشت. چنانچه قصیده ای برای بانو محجوبه هروی فرستاد با این مطلع :

    هزاران آفرین بر طبع شکر  بار محجوبه

    به حیرت رفته ام از دفتر اشعارِ محجوبه

    و محجوبه هروی هم پاسخی نوشت به این مطلع:

    زهی لطف کلامت صیقل زنگار محجوبه

    بیان روشنت  رونق  فزای  کار محجوبه

    متأسفانه قصیده ای کامل آن در دسترس نبود تا به نشر برسد.

    و اما استاد خلیلی که دوستی تنگاتنگ با استاد شیرین سخن داشت در:

    کتاب : آثار هرات ، فصل پنجم ، بخش ح تحت عنوان حسن ( یا هراتی شیرین سخن) در مورد مرحوم شیرین سخن چنین میگوید:

    ” در سنه ۱۳۱۰ قمری (*)  تولد یافته در باغ نظرگاه سکونت دارد در طریقت از خلفای حضرت کرخ و در شاعری از نویسندگان به سبک عصر حاضر است. گویا شاعری است قدیمی که طبعی جوان دارد و شعری روان اقتضای محیط و وضعیات دنیای امروزه مؤید روحیات ادبی او گردیده، قلم  ، آقای هراتی را تا یک اندازه نقاد و شعر او را آزاد ساخته است  . “

    در بخشی دیگری چنین می افزاید:

    ”  تا جایی که توانسته احساسات وطن خواهی و شرف نوع پرستی را در قالب شعر گنجانیده است. ما امیدواریم آقای حسن به این اقدام مسعود خود موفق آمده و سرمشق برای ادبیات آینده این محیط فراهم نماید. از اینجاست که طلبکاران ترقی ادبیات هرات، مانند مدیر روزنامه اتفاق اسلام آقای جویا و غیره او را (شیرین سخن) نامیده و همه می خواهند اسباب تشویقی برای حصول این مطلب حسن به حسن فراهم نموده باشند. “

    مرحوم استاد خلیلی در ادامه از مشاعره ایکه با شادروان شیرین سخن داشت چنین یاد می کند:

    (مشاعره ای که با این عاجز نموده)

    از طبع شکسته من  نسبت به فوت پدر

    اوصبا که این فلک حقه  باز پرنیرنگ 

    کند عذار افق را به خون خود  گلرنگ

    سپاه صبح فرازد علم  به  کشور زنگ 

    نوای مرغ سحر پر شود به صد آهنگ 

    کشد  ز مقدم  خورشید  ناله های  انین

    نسیم صبح سعادت وزد ز  طرف  چمن 

    درد  ز شوق  گل سرخ  حیب  تا  دامن 

    فتد ز  بلبل  ا فسرده   در  چمن  شیون

    صدای  گریه  آب  آید  از سوی  گلشن 

    به باغ لرزه  در افتد  ز شور آن  و این

    الا  نسیم  سحر پیک  پی  خجسته  من

    انیس  خاطر ناشاد  و روح  خسته  من

    به  جویبار   امل   نو نهال  رسته   من 

    صفای این  دل محنت  کش شکسته من 

    تو ای  مسیح که بخشی مرا حیات نوین

    برو   به   باغ   نظرگاه   ببر  پیام  مرا 

    رسان  به شاعر شیرین سخن  کلام مرا

    ببر  به   انجمن   دوستان   تو  نام  مرا 

    سپس به حضرت او عرضه ده سلام مرا 

    بگوی عرض ارادت ز  خاک  تا  پروین

    که ای یگانه سخن سنج نکته زای هرات

    ادیب  فاضل   و  دانشور  رسای   هرات

    تویی که گشته مضاعف زتو بهای هرات 

    تویی  که طبع  بلند  تو  در فضای هرات 

    گشاده  بال  چو طیاره   بر سپهر  برین 

    نه درخورتو بود ای تو  صدر بزم سخن 

    که همچو صبح کشیدی از دوستان دامن 

    گرفته ای چو یتیمان  به کنج  خانه وطن 

    برای  مرگ  پدر همنشین   رنج  و محن 

    شدی  شکسته  و  افسرده   و  نزار  انین 

    ز نظم  دلکش  نغزت   دماغ   ما   تر كن 

    بیا  و   باز   حکایات   دوستی   سر  کن 

    ز در  درآ   و  شبستان   ما    منوّر   کن 

    دماغ   مجلس    روحانیان    معطر   کن

    به لطفِ  طبع  بكن   كام  تلخ  ما  شیرین 

    گهی به عشق  بتان  یاد جام  و  باده بکن 

    گهی سخن   ز  رفیقان  شوخ  ساده  بکن 

    گهی  وظیفه  خود  را  از این  زیاده بکن 

    برای   مملکتت    خدمتی    اراده    بکن

    به  عهد  شاه  فلک  قدر  آسمان   تمکین 

    بیا  که  از می  وحدت   زنیم  جامی  چند 

    به   شاهراه   محبت    دویم   گامی   چند 

    به  صبح  وصل  مبدل  کنیم   شامی  چند 

    کنیم   با    قلم     خویش    اهتمامی   چند

    مگر چو  شعله  زنیم آتشی  به چرخ برین 

    بیا  که   ما  و  تو  از آب  و خاک  افغانیم

    چو   مرغکان   بهشتی   ز  یک  گلستانیم

    دو  سر کشیده  در  آغوش   یک  گریبانیم 

    دو  یار همدل  و هم   مذهب  و  سخندانیم 

    تو پیر  زنده  دل   و من  جوانک  غمگین

    بیا   که   ما  و  تو  جویا  شویم  جویا  را 

    مساعدت   بکنیم   آن    جوان    دانا   را 

    نهیم    بر  کف   خود    خامۀ   توانا   را 

    برای   خدمت    ملت    زبان    گویا   را

    چنان کشیم که  لرزد  ز ما  زمان و زمین

    (جواب حسن هراتی )

    شبی  سیاه   و  معنبر   چو  طرۀ   شبرنگ

    فلک  به   نجم  درخشان  چو خانه  ارژنگ

    گرفته  کشور گردون   ز  شاه  خطهٔ  زنگ

    نشانده  ثابت  و  سیار  هر    کجا  سرهنگ 

    کشیده     کوکب     مریخ    لشکر   خونین 

    سپیده  دم   که   فرازد  به  کوه  دشت   کمر 

    صبا   که   خیمه  بر افراشت  خسرو  خاور 

    گرفته    شکل   زمرد    چو   گنبد   اخضر 

    ز  خواب    ناز    برآورد   سر   تمام   بشر

    شود   ز خون   جوانان   ما   وطن  رنگین

    ورق   ورق   بجهد   برگ    لاله    سیراب

    دهد زنور معارف خبر به شیخ و به شاب دار

    رسد   بزمزه    مخلوق    فکرت  و    آداب 

    بداند   آن  که   نداند   طریق   راه   صواب

    ز  درس  و بحث  فروزد  فروغ  دین  مبین 

    گهی   طواف   جوانان    نیک    زاده   کنم 

    گهی    زیارت     گلچهرگان     ساده    کنم 

    گهی    ستاده    شوم    خدمت    فتاده    کنم 

    گهی  که   تشنه  شوم  میل  جام  و باده  کنم 

    هزار  جام     بنوشم   به   هر  شبی   تخمین

    تمام  روی  زمین  چون  ز  یک  پدر   باشند 

    ز  نسل   آدم   و   حوا    همه    بشر   باشند 

    چرا  به   کینه  و   بر   ضد   یکدگر   باشند

    ز  بس   که  در  پی   آشوب   منتشر  باشند 

    دلم   گرفته   ز  اوضاع   شور  روی  زمین 

    دمی که  در همه جا  دین  و لفظ  یکسان شد 

    ستاره    های    درخشنده ای    نمایان    شد 

    بنای   ظلم   به   شمشیر  عدل   ویران   شد 

    تمام   روی   زمین  سربه   سر مسلمان  شد 

    شود    خروج    شه   صاحب الزمان   تعیین

    دهان   دشمن    دین   تا  به  گوش  پاره  کند 

    به  هر طرف  که  به  چشم  بصر  نظاره  کند 

    به  جای   میش   بسی   گرگ   در قناره  کند 

    به  خائنان  وطن  یک   به   یک   اشاره  کند

    که  این  سزای  شما  نیست  بدتر است از این 

    به   اوج  م حفل  صنعت  چو  من   اداره  کنم

    جهان    کهنه     فرسود     را   عماره    کنم

    به  طرح  دلکش  مرغوب  برج  و  باره  کنم 

    از   این   محیط   پر از  یاس  غم  کناره  کنم 

    بساط   ظلم   کنم   جمع   از   یسار  و   یمین

    برو   به    یار   (خلیلی)    سلام   ما  برسان 

    که   ای   ادیب    سخن    سنج   شاعر  افغان 

    منم   به   خدمت   تو   بنده   آشکار  و   نهان 

    به   سان   سوسن    آزاده   با    هزار   زبان

    دهان   به   مدح   و ثنای  تو کرده ام  شیرین

    ندیده ام   به  جهان   چون   تو  عارف   الکن

    خصوص که تو تو تو میگویی حه حه حه حسن 

    قه  قند   یا   شه  شکر    یا     گشاده    د دهن

    هه هی   هلا   به   بیا   باش   دلبر   مه مه من 

    له     لكنه    دهنت      هست      عقده   پروین 

    اگر   چه   شعله   زد  آتش    نخست   بر  جانم 

    میان     نار       محبت        نموده        بریانم

    به    راه     دوست     خلیلم      نموده    قربانم 

    ز     درفشانی       این       دوستان      نمیدانم

    که   در جواب   چه   گویم   برای  آن  و به این

    یکی    گرفته    ز  جانم    یکی    ربوده    نفس 

    یکی   فکنده    به    دامم    یکی    نهاده    قفس 

    یکی   نشسته   به   پیشم   یکی   ستاده  به   پس 

    من  ار  به   خانه   سلامت روم ز دست دو کس 

    به   زور  قوت   بازوی    خود    کنم    تحسین

    هزار    شکر     که     ما    از    نژاد   انسانیم 

    ز  پود   و  تار    محبت    به    عشقه    پیچانیم 

    به    جویبار     حقیقت      چو     آب    جریانیم 

    به    فکر   ملت     مظلوم      خویش    گریانیم 

    به    سان    ابر   بهاری   به    فصل   فروردین

    اگر    که     سرور   جویا   ز  ما    نشد    جویا 

    زنیم    چنگ      به      دامان       عروة الوثقى 

    کنیم      انجمن        عارفانه ای        بر       پا 

    که   جز   خرد    نبود   هیچ    اندر     آنجا   جا 

    به   هم   مشاعره   سازیم    شعر   های    متین

    هراتی   کرد   چو  از  شعر  و   شاعری   توبه

    به    شاعران     زبر    دست    همسری    توبه 

    به     نزد      مردم      دانا     سخنوری    توبه 

    به     هیچ     کس     ننمایم      برابری     توبه 

    که     شعر     بنده    ندارد     تلازمی    چندین

    از استاد شیرین سخن دو اثر بنام های مولود نامه و دٌرِ یتیم به زیور  چاپ آراسته شده و ده اثر قلمی باقی مانده که هنوز اقبال چاپ نیافتند.                          

    یکی از نواسه های آن مرحوم ، بانو (پروانه شیرین سخن) که خود نیز شاعر است در مورد پدر بزرگش چنین می گوید:                                                   

    ” مرحوم شیرین سخن در انواع قالب های شعری چون  : غزل، قصیده، مثنوی، رباعی، مخمس، و‌مسدس مهارت داشت.

      چنانچه در قالب مسدس اثری بنام مولودنامه  دارد که به زیور چاپ مزین گردید و یکی از بهترین منظومات وی پیرامون میلاد فخر کاینات حضرت محمد رسول الله(ص) میباشد، قرار اقرار خودش با استفاده از مطالب و مدارک یکصدو ده جلد کتاب تفسیر و تاریخ در سال ۱۳۲۱ شمسی برشته نظم در آورده که معروف ترین اثر منظوم هراتی است.”

    پروانه شیرین سخن می افزاید:

    ” دو اثر (عشق احمد) و (رهنمای چشتیان) نزد بنده موجود می باشد که بزودی تحت عنوان دیوان هراتی شیرین سخن به دسترس اهل شعر و طریقت قرار خواهد گرفت.”

    محترم استاد ولیشاه بهره در مطلبی پیرامون استاد هراتی شیرین سخن در مورد کتاب دٌرِ یتیم آنمرحوم چنین میگوید:

     ” (کتاب دُر یتیم ) اثرسرایشی استاد شیرین سخن است که زندگانی پیامبرعظیم الشان اسلام در آن به صورت عالمانه با سوز وگداز فروانی ، به رشتۀ نظم آورده شده است .” 

    همچنین می افزاید:

    ” شیرین سخن از جملۀ دوستان و ندیمان استاد بهره بود که مرثیه ی لوح مزارش ، سرایش وی است.”

    از مرحوم استاد هراتی شیرین سخن دو پسر و دو دختر بجا مانده که تنها یکی از پسرانش بنام محمد یاسین علاقمند شعر و ادبیات بوده و نواسه اش نیز راه پدر بزرگش را در پیش گرفته و شعر می سراید.

    وی از دوستان نزدیک زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی شاعر مشهور کشور بود، چنانچه بعد از وفات شیرین سخن، استاد خلیلی سروده ای شیوا  بر لوح مزار وی سروده و حک گردیده است.

    از وی دو پسر و دو دختر بجا ماند و تنها از بین آنها محمد یاسین به شعر و ادبیات علاقه مند بود. 

    و سر انجام این شخصیت بارز و فرهیخته در سال 1338 خورشیدی جان به جان آفرین سپرد و در حضور تعدادی کثیری از مردم بشمول مقامات دولتی ، علماء ، مشایخ و صوفیان در جوار آرامگاه خواجگان خلوتی به خاک سپرده شد و مرثیه ای توسط زنده یاد استاد خلیلی سروده شده که بر سنگ مزار آنمرحوم حک شده است.

    روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد

    اینهم چند سروده از مرحوم شیرین سخن که تقدیم حضور شما خوانندگان محترم میگردد:

     
    جوابِ سرخ

    هرکس که خورد از دم  شمشیر آب سرخ

    در عرصه   وجود   کند    انقلاب   سرخ 

    روز   مصاف    از  دهن     توپ  آتشین 

    دانم  که  می دهد به مخالف جواب سرخ 

    جانم  فدای  آن  که  به  شهر  سخن کشد 

    از نوک خامه یک رقمی پیچ و تاب سرخ

    از بس که دشمنان وطن گشته شور چشم 

    بالا  نمی توان  ز رخ این  دم نقاب سرخ 

    هر صبحدم  به  جای عرق  دست روزگار 

    باشد به  روی دختر  دهقان ، گلاب سرخ 

    روزی  قضا  به گردن  رشوت  ستان کند 

    از عکس  خون  بیگنهانش  طناب  سرخ 

    مَنْعَم  مکن  ز باده  « هراتی » به  آشکار 

    نوشد به یاد روی وطن  از  شراب  سرخ

     رشوت مگیر

    ای نامه  های  مقصد،  ما  را  جواب  کن 

    پای    مراد    عالمی    اندر    رکاب   کن 

    تاکی  به    باغ    ناله  کشد   بلبلِ   حزین 

    ای  غنچه   یک  مراتبه  ترک  نقاب   کن 

    بر شاخ  گل  میان  چمن  چهره  بر  فروز

    از    پرتو    جما ل   جهان    آفتاب    کن 

    بیکارگی   و  کاهلی  و  تنبلی   و   ضعف 

    یک   سو گذار   در پی  صنعت  شتاب کن 

    نه ترس از خدا  و نه شرم از خلایق است

    ای  دزد   روز   خانه   مردم   خراب   کن 

    رشوت مگیر ازکس و ناکس به مکر و فن 

    از   مال  مردمان   تو   بسی   اجتناب  کن 

    هر دم کند  مبارزه  با  صنف  رشوه  خوار 

    جانم    فدای      شاعرک ِ     انقلاب    کن

    بیدار  گشته  است  چو  موسی  تمام  خلق

    پندم   « هراتیا »   بشنو  ترک  خواب  کن

     برگزیده  از کتاب مثنوی (عشق احمد)

    ز موجودات  عالم   بینی  هرچند
    همه صورت  بُوَد   معنی خداوند
    زقاف عشق معنی قیل وقال است
    مبارک  باد  وقت  شکر  حالست
    چو عاشق بگذرد  از قیل  و قالی
    رسد آنگه  به  یک  دریای  حالی
    تمنای    وصال       دیدن     آرد
    ز  باغ   آن   هوا   گل  چیدن آرد
    سر مویی از  آن    خالی    نباشد
    دلش   هرگز  به  بی  حالی نباشد
    بیان عشق  چون  از  من  شنیدی
    بسرحد     ظهور    او     رسیدی

     

    منابع :

    1 –  محمد حسن هراتی شیرین سخن – ( بانو پروانه شیرین سخن ).

    2 –  حسن  یا هراتی شیرین سخن  – ( زنده یاد استاد خلیلی الله خلیلی ) .

    3 – برگی ازتاریخ پرافتخار وماندگار بزرگان شهرما  – ( محترم استاد ولی شاه بهره ).

    نوت : عناوین اشعار از متن سروده ها انتخاب شده .

    (*) –  تاریخ تولد 1312 قمری برابر با 1274 خورشیدی صحیح میباشد نظر به یادداشت بانو پروانه شیرین سخن.

  • دردِ هجران

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    دردهـجــــــــرا ن

    سـوخـتـم من خا لـقـا! ازدرد هـجــرا ن سـوخـتـم

    از فرا ق خا ک پا کــم، مُـلـک افـغـا ن سـوخـتـم

    سوخـتـن بهتـربـودازشـــا دی ام درمُـلـک کـُـفـر

    گـربظاهــرخـرمـم، لـیک ازدل وجـان سـوخـتــم

    مـرگ با دا،آ نکــه دردل، نـیـسـتـش حُـب وطـن

    در د یـا رغـیــر،مـن ازیـا د جــا نـا ن سـوخـتــم

    تا بکی مُـلکـم بـد یـنـســا ن،زیرظـلـم ظـا لـمـا ن

    ازجـفـای ظـا لـمـا ن و جـــوردورا ن ســوخـتــم

    نا مسـلـمــا نا ن جـا نی، بـا شـعـا رحـفــظ د یــن

    کــردویـران کـشـورم، کـزد یـن ایـشا ن سوخـتـم

    حرص دالـر، بـرد دیـن احـمـدی، ازیــا د شــا ن

    ا زجنا یت هـا ی شا گـردا ن شـیـطـا ن سوخـتـم

    آ هــوان مـیهـنــم رم کــرده انــد، درهــرطــرف

    مـن بـیـا د نــرگــس چـشـم غــــزالا ن سـوخـتــم

    سوخت کا بل، هم هرات وبــا میــان وقـنـدهــا ر

    لالــه سـان داغـم بـدل،زشـک یتـیـمان سـوخـتــم

    حـیـدری صبـرخــدا کـن،عا قـبـت وصلی رســد

    تا نگــوئی دیـگـرش، کـزهـجـریـاران سـوخـتــم

    پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

    ۲۴ می  ۲۰۰۵

     سد نی – آسترالیا

  • چاشنیِ عشق

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    چاشنی عشق

    چـــه بخواهی چــه نخواهی  بغلت ميگيرم

    بوســــــه از لعــــلِ لبِ  پُر عسلت ميگيرم

    عطرِ گيســوی تو در جان خـودم ميــريزم

    عـرقِ پيــــــکری بـــــــاده مثـــلت ميگيرم

    ميــــــــزنم چاشنـی عشقِ تو را بی پـــروا

    گر کنی عشــــــوه گری  بـاز چلت ميگيرم

    روي هرجای من استم ز قفـــــای تو روان

    به نگه بوســــــه زنــان پشتِ پلت ميگيرم

    در فضـــــای دلــــم از دير به پرواز هستی

    از زمين تـــــا به سمــــــا مشتملت ميگيرم

    عشق ما و تو که امروزي و بازاری نيست

    من که سر دفتـــــــــرِ عشـقِ ازلت ميگيرم

    بهجت  زندگی  را در قــدمت  مي بيــــــزم

    لحظه ای  ناخوشی  و مستــــذلت  ميگيرم

    روز و شب سجــــــده زنم بر در معبود دلم

    از خـــــــدا زنــــــدگي لـــــم يزلت ميگيرم

    تختِ شاهی تو بنــــــا ساز به روی نگه ام

    من سپهــــــداری کــــوی و محلت ميگيرم

    تو بمــــــــان زنـــــدگی کن لذت دنيا از تو

    منِ جانپـــاس که راهــــــــي اجلت ميگيرم

    تاج سر، ســـرور دل زندگی بخش محمود

    کاخِ از عشق و هنــــــــر با غزلت ميگيرم

    احمد محمود امپراطور

    يکشنبه 14 ميزان 1398 خورشيدي

     06 اکتبر 2019 ترسايي

  • لایحه های آزادی

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    لایحه های آزادی

    من

    تکرار خواهم شد

    در باغچه ها بکاریدم

    من بذری هستم

    از جنس مهر

    در لایحه های آزادی

    مرا به انوار

    نور ببندید

    تا از تپش نبضم

    بر زمین عشق ببارد

    و انگشتانم را

    برای کودکان سرزمینم

    قلمی بسازید

    تا آیه های انسانیت را

    در اوراق سبز

    به تحریر نشینند

    گوش هایم را

    در کوچه ها بیآویزید

    تا از عدالت پاسبانی کنند

    و چشم هایم را

    به آسمان راستگاری

    امیل کنید

    تا سپیده فردا را

    به طلوع نشیند

    آری !

    من تکرار خواهم شد

    تکرار .

    میترا وصال

    28 می 2024

    لندن

  • درکلاسِ سرکشی شاگردِ قهرِ کاوه ام

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    درکلاسِ سرکشی

    شاگردِ قهرِ کاوه ام

    خالی از  خمخانۀ   ارشاد    نتوانم شدن

    همشعورِ   لشکرِ   شیاد   نتوانم   شدن

    باغمم آنسان گرفتم خو که تا هنگام حشر

    باورت ناید اگر چه   شاد   نتوانم شدن

    ازدیارِ عارفانِ  خلوت    اندیشم  رفیق

    پوششی  بر قامتِ زُهًاد   نتوانم  شدن

    سروآسا استوارم بی نیاز از های وهو

    مستِ قال و قیلِ قولِ  باد  نتوانم شدن

    بردۀِ  سوداگران  عشق  و آزادی نیم

    بردبارِ  بدرۀ    زرداد    نتوانم   شدن

    درکلاسِ سرکشی شاگردِ قهرِ کاوه ام

    پرچم  چمرنگِ  استبداد   نتوانم شدن

    از تمیز مهر  و نفرت  لحظۀ غافل نیم

    پایپوش  شهرت  اضداد  نتوانم شدن

    درسکوتم مستی صد موجِ جاریٔ جنون

    جاگرفته  جیغِ  بی  بنیاد  نتوانم شدن

    نورالله وثوق

    پنجشنبه 3 جوزای 1403 خورشیدی

    هالند

    پانوشت:

    بدره: کیسۀِ زر

    زر داد: ایهامی از آنکه زردهد ونام یک رهگیر در سالیان پیشین در مسیر راه کابل و جلال آباذ

  • نسلِ بیدار

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    نسلِ بیدار

    شمعيم نورِ خويش را   از  سادگى مان

    بر مردمِ   بيگانه   ارزان  مي فروشيم

     صد زخم برتن ،خسته از دنياى درديم

     افتاده  در چاه   جهالت   بى  خروشيم

     پس  مانده ايم   از كاروان  روز  دنيا

     چون  مردمى از فقر دايم كهنه پوشيم

     نه صنعتى ، در كار و نه آموزش علم

     در هر  كجا  آواره و خانه  به  دوشيم

     از اين  همه رنج  و مصيبت تا رهايى

      اى نسل  بيدار وطن  بايد   بكو شيم  !

    محمد میرزایی

    آلبوم ( قمرى هاىِ سرمست )

     

     

  • معدنِ گنجینه

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد) 1403 خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    معدن گنجینه

    روز تـا شـب  نقـش  یارم  در رُخِ  آیینه بود

    هرطرف میرفت پا، دل حاکمِ  این  سینه بود

    درد گُل کـرد و غـزل شد  در  خیال  و دفترم

    طبـع  سرکش  کارگاهِ  این  دل  بی کینه بود

    ریخت اشکِ  چشم گردون  در مقامِ فقر من

    این طلسم عجز ما در خرقه ی  پشمینه بود

    فکـر دنیـا را  نداریـم  ار  ز  عقبـا  بگـذریم

    یک جهـان مشتـاق، در بـال  و پَرِ آیینه بود

    مست دو عالـم به سـر دارد  کـلاه عـزّ و جا

    چون شرابِ ناب وحدت، از  دِل کنگینه بود

    قدرتی نیست درسلوک عجز  ما جز پای دل

    تا زدم پلکی زمین تا آسمان   هـا  زینه بود

    سخت دشواراست خلایق را زغفلت وارهی

    در قفس ها جستُ خیز ازفطرَتِ بوزینه بود

    بس که واعظ هرزه تازی پشت منبر میکند

    از تحیّر دست  و پایم  در  رکابِ  خینه بود

    عشق را در کنجدل های  خرابه کن سراغ

    روح  پیرم  شـاد  بـادا  معـدَنِ  گنجینـه بود

    «قطره» ایِ احتیـاجت آبلـه  دارد چـه باک

    ماجرا کم کن که زخمت کهنه و دیرینه بود

     محمد ادریس بقایی (قطره)

    کابل – افغانستان

  • بغلان

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    بغلان

    هوای شهر بغلان  تیره و تار

    همه غرق غم و اندوه و بیمار

    ربوده   سیل  باغ  و زندگانی

    بدون سرپناه  و مؤنس  و یار

    بیا که دست آنها  را  بگیریم

    که گردیدند دروحشت گرفتار

    خدا دستور فرموده که باشیم

    پرازاحساس وعشق ومرد ایثار

    بدخشان و هرات و شهر کابل

    خداوندا    برای   ما   نگهدار

    بیا با همدلی و وحدت و عشق

    جلوگیری کنیم از قتل وکشتار

    نباشیم ای برادر زارومحزون

    کنیم از دل علیه  جهل پیکار

    « غلام ‌نبی اشراقی »

    14 می 2024

  • قدرتِ ذره

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    قدرتِ ذره

    از ذره بِترس ،  که  ذره ها   جان گیرد

    آن را که به چشم ،  نبینی  تو  آن گیرد

    پیمانه که پرُ شود ، چنان  یک ویروس

    شاهانِ  جهان  و ،  شاهِ   دوران  گیرد

    بر   قدرت  یک  ذره  ،  تو   ایمان آور

    زیرا  که  بوّد ،  قدرتِ     اصلی   داور

    صد جسم عزیز بخاک  و  خون  افتادند

    ویروس   کرونا  و  ،   ذره  کن   باور

    من   قدرت   ذره   را ،  بدیدم   اکنون

    این ذره ، بداد مرا  چنین  یک  آزمون

    یک لحظه ، چنان  نمود  مرا  فرسوده

    نزدیک ،  به جنازه  و مزارِ (زرغون)  

    اینها همه کثرت اند  ، به  گِرد  وحدت

    غفلت منما ،  ز  کثرت   و  آن وحدت

    هردو همه واحد است  و مطلق جاوید

    محکم  ببند ، که  نگسلد   آن  وصلت

    محمد ابراهیم زرغون

    25 می 2024

    ناروی

  • عمقِ نگاهت

    تاریخ نشر: سه شنبه 8 جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 28 می 2024  میلادی – ملبورن – آسترالیا

    عمقِ نگاهت

    با دیدن دیوار های کاه‌گلی
    شراره درد با شعله های رنج
    مرا می‌نوشید
    آمدم تا یاد تو را از دل بیرون
    کنم که نشد
    در دلم کاشته شدی
    با یاد تو اشک در چشمانم
    خندید
    راز سکوت
    طناب عشق می‌بافد
    آسمان صاف دلم را از پنجره‌یی مست لبانت بیرون انداخت
    در عمق نگاهت غرق
    در دریا بیکران مهرت شدم
    ظلمت شب ریخت بهم
    ستاره چشمانم فقط ساغر
    نگاه تو را از خیال می نوشد
    من در لابلای دلتنگی هايم
    برای زنده ماندن تو را نفس
    می کشم
    رفتم اما
    نرسیدم
     عالیه میوند
    8 دسامبر 2023

    فرانکفورت

     

  • ادراکِ عشق

    تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

    ادراک عشق

    به پروردگارم

    من به ادراک عشقی‌ رسیده ام

    که رازش را در ملکوت باید یافت

    من به وجود عشقی‌ دست یافته ام

    که همیشه سبز و جاودان  است

    و من در کاسه ای آب وجود

    شربت احساس را نوشیده ام …

    و هستی‌ و بزرگی او را

    در هسته ای زنده بودنم یافته ام

    من به ادراک عشقی رسیده ام

    که به وسعت هستی بزرگ-

    به پهنای وجودم پر رنگ-

    ودر سخاوت مهر بی همتاست

    من به ادراک عشقی رسیده ام

    که بامن همیشه در آشتیست

    وشبانگهان در آغوش پر مهرش بخواب می روم

    و روزم را بنامش آغاز می کنم

    و دستان سرد و تن پردردم رادر نوازشش از یاد می برم

    من به ادراک عشقی رسیده ام

    که به حرف هام گوش میدهد

    در غم ها نوازشم می کند

    و در تنهایی های سرد در آغوشم می گیرد

    من به ادراک عشقی رسیده ام

    که راز هایم را می داند

    وبه نگفته هام لبخند می زند

    و به گفته هام می اندیشد

    و در سفر پر پیچ و تاب زندگی‌همیشه بامنست

                                                   باشکوه و بزرگ !

    من به ادراک عشقی رسیده ام

    که احساس می کنم چه خوشبختم…

    جه خوشبختم …

    چه خوشبخت…

    هما طرزی

    نیویورک

     25 جون 2023

  • آهوی وحشی

    تاریخ نشر: دوشنبه 7 جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 27 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    آهوی وحشی

    عزیزانم مـرا دل  خون بگوئید

    مرا یک عاشق  مجنون بگوئید

     بدادم دل به آن  آهوی  وحشی

     مرا از شهر دل بیرون بگوئید

    کمال الدین راغب

  • شقایق

    تاریخ نشر: دوشنبه 7 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 27 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    شقایق

    من یک شقایق ام ، گلِ سرخی  برای عشق

    دارم به سینه  داغی نهان  از  جفای عشق

     اندر   قفای   محملِ     لیلی     کنم   فغان

    سر می دهم به دشت و بیابان  ندای عشق

     آتش گرفته  پیکرم  از  حسرت   و  فراق

     دلبسته ام به حرمت و مهر و وفای عشق

     سر می نهم به سجده ،بدرگاهِ رحمت اش

     دستم   رسد  بدامنِ مشگل  گشای  عشق

     باری  کند  نظر  ز  رهُ  لطف  سوی من

    پروردگار    عالمیان    و   خدای   عشق

     مریم نوروززاده هروی

     چهاردهم میزان ۱۴۰۲ خورشیدی

    ششم اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی

    از مجموعهُ”میهنِ عشق”

    هلند

  • آمین

    تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

    آمین

    39 الف

     سوی این بیچاره ء بی کس نظر کن ای خدا

     ظالمان را از دل  تنگم  خبر  کن ای خدا

    ما به   دام   وحشتِ   بیداد گر  افتاده ایم

     وحشت ازما گیر وبربیدادگر کن ای خدا

    گردن ملت  زند جلاد  و خونش  می مکد

    خانه ء جلاد  را زیر  و زبر کن  ای خدا

     سایه ی  جبر زمان  دزدیده زینجا آفتاب

     آسمان  را  جلوه  پرداز قمر کن ای خدا

     سالها شب مانده و تنها سیاهی است وبس

     این شب تاریک را آخر سحرکن ای خدا

    بی اثر برگشت دارد هر دعای  ما چرا ؟

     از محبت  این دعا را پر اثر کن ای خدا

    سرزمینم زخم خورده، خون بجوشد دردلم

    رحم کن این  زخم را  آرام تر کن ای خدا

    شکیبا شمیم

  • شیرینی کلام

    تاریخ نشر: دوشنبه ۷ جوزا ( خرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

    شيرينى كلام

    تمناى    وصال   و   ديدن  يار

    بهريك سمت و سويى  ميكشاند

    خيالش لحظه ى  نگذاشته آرام

    سر  افگنده    بكويى   ميكشاند

    بدامِ  خود  فگنده  مرغِ  دل را

    بهر يك  تارى  مويى   ميكشاند

    دماغم مَست از عطرِ دو  گيسو

    گلاب و عطر و بويى  ميكشاند

    بگلزارِ  جمالش    خيره  گردم

    ز بس ديدارى  رويى   ميكشاند

    ظرافت ها و شيرينى  كلام اش

    مرا بر گفت و  گويى   ميكشاند

    (فروغ) حُسنِ مهتاب گونه ى او

    دلم   بر    جستجويى   ميكشاند

    خُمار  باده   زآن    لعلِ  لبانش

    مُدام  طرفِ   سبويى   ميكشاند

    حسن شاه فروغ

    22 می 2024

     

     

     

  • حٌسنِ جانان

    تاریخ نشر: دوشنبه 7 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 27 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    حٌسنِ جانان

    بی عشق  زندگانی    موج   سراب  باشد

    بی او نفس  کشیدن ، رنج  و عذاب باشد

    شعر وشراب وشاهد گر دست هم بگیرند

    عیش  ونشاط  و مستی پا در رکاب باشد

    گرصد فلک  بجنبد  یک  قطره هم نریزد

    گر عاشقان  حق  را  در جام   آب  باشد

    درکار عشق  بازی  غفلت    مجاز  نبود

    بوسیدن    لبانش    کار    ثواب    باشد

    فرصت کمین مستی بی نشه نیست هرگز

    در چشم می گساران  دریا  شراب  باشد

    عالم تمام غرق است در جاده ی رسیدن

    گر تو بیابی خود  را یک  انقلاب  باشد

    تفسیر حسن جانان از فهم ما بیرون است

    شرح و بیان هستی  دور از  کتاب باشد

    جهل وفسون چه داند سر منزل سعادت

    خورشید را نبیند چشمی که خواب باشد

    از حلقه ی دو زلفش کی می توان رهیدن

    مرغی که در کمند صد پیچ و تاب باشد

    از وهم  نا رسایی   بستیم   باب  عزت

    حیف است حسن خوبان پشت حجاب باشد

    در عالم تعیین هر  کس  رود به راهی

    آن را که عشق نبود ،مرده حساب باشد

    در مکتب شهامت ،گردن خمی گناه است

    لانه رها نمودن   مرگ ،  عقاب باشد

    پرسید ازسر لطف حال «جبین» خود را

    گفتم:که دل پرازخون ،جگر کباب باشد

    جبین حازم

     ششم جوزا سال ۱۴۰۳ هجری خورشیدی

     26 می 2024 میلادی

     آلمان

  • ترا نفس می کشم

    تاریخ نشر: دوشنبه 7 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 27 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    ترا نفس می کشم

    اعتبار این قلم

    فقط نام زیبای توست

    که حرف به حرف

    واژه به واژه

    سطر به سطر

    ورق های سپید قلبم را

    زینت میبخشد

    تو بر دلم خیلی نشستی

    صدای قدم هایت را میشنوی ؟

    در شعر های من

    از تو که مینویسم

    شعر هایم جاودانه میشوند

    هر کجای این جهان که باشی

    تو در من زندگی خواهی کرد

    و من ترا نفس میکشم .

    میترا وصال

    25 می 2024

    لندن