۲۴ ساعت

آرشیو 'مقالات جالب و پژوهشی'

25 آگوست
۱ دیدگاه

آیا انسان ها بطور طبیعی زیادت طلبند؟

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :  دوشنبه ۳ سنبله ( شهریور ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۵ آگست  ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

آیا انسان ها بطور طبیعی زیادت طلبند؟

در باب ماهیت ذاتی انسانی

نویسنده: نعیم سلیمی

مساله به اصطلاح ذات انسانی؛ یکی از بحث ها و استدلال های جنجال برانگیزی ست که درجامعه شناسی برعلیه سوسیالیسم و یا به عبارت دیگری گرایش جامعه گرایی مورد استفاده قرارمی گیرد. ولی درعین زمان این یکی ازآن استدلال های بی مایه ای ست که به آسانی می شود میان تهی بودن آن را آشکار ساخته و مورد تردید قرار داد.

بسیاری ها به این باوراند که طرز تفکر ما به گونه انتزاعی و مجرد همان هست که ما همیشه به چنین شیوه ای اندیشیده ایم. فقط کافی ست تا با آوردن چند مثالی در قسمت پایانی این بحث؛ بطلان حقیقت چنین برخوردی را مطرح نمود.

مانند تمامی موجودات جهان هستی در طبیعت؛ آگاهی انسانی و اجتماعی همیشه دستخوش تغییرودگرگونی بوده ومی باشد:

کارل مارکس اظهار نمود «شرایط واوضاع [هستی اجتماعی] تعین کننده شعور و آگاهی[اجتماعی] می باشد. به عبارت دیگری این محیط زیستی اجتماعی ما است که تا حد زیادی وامیدارد چگونه بیاندیشیم. بطور مثال اگر ما هزاران سال قبل چون یک دهقانی در چین و یا سده های قبل مانند برده ای در کشوری بنام افغانستان متولد شده بودیم ؛ شیوه اندیشیدن ما راجع به جهان با آنچه که امروز می اندیشیم متفاوت می بود. طبیعی ست که ما درآن زمان ازیک طرز دید کاملا متفاوتی به تناسب نوزدای که در یک خانواده اشرافیت برده داری و یا فیودالی به دنیا آمده برخوردار می بودیم.

نکته جالب و درخور توجه این هست که نوع انسانی و یا بشردر طول تاریخ به لحاظ رقابت علیه یکدیگر وبا سرکوب ودرهم شکستن همنوع خودی جهت پیشی گرفتن ازدیگران ؛ در راس و پیشقراولی شبکه تولید و تدارک مواد غذائی برای معیشت قرار نگرفت. بلکه؛ برعکس همکاری و تعاون متقابل درین زمینه نقش مرکزی را میان انسان ها ایفا نمود. واگربرای یک لحظه تصور کنیم که چنین نمی شد؛ در آن صورت از نسل انسانی و انواع متفاوت آن خبری نمی بود وبشر یکدیگر را می درید و نابود می شد. تنها با تعاون و همکاری بود که انسان ها منابع غذائی خود را با شکارحیوانات و تهیه مسکن و انکشاف محصولات زراعتی و دامداری و غیره … هماهنگ می نمودند.به گونه ی مثال یک نگاه کلی به نوزادان و چوچه های سایر حیوانات مانند آهوان مساله را روشن می سازد. بچه آهو در همان لحظه پاگذاشتن به دنیا می تواند ایستاده شود وقدم بردارد. اما برعکس نوزادان انسانی بدون موجودیت مادر نمی توانند زنده بمانند.

آنطوریکه تاریخ نشان می دهد واقعاً انسان های اولیه در مقایسه با حیوانات وحشی که می توانند مواد خوراکه مورد نیاز را در محیطی زیستی خودی به حد کافی دریافت نمایند ؛ برای زنده ماندن به همکاری یکردیگر نیاز داشتند.

این قلم چندی قبل در یکی ازمقالات و یادداشت ها درین زمینه زیر عنوان « منشا، انکشاف و تکامل غزیزها …»با آوردن تازه ترین اسناد و مدارک علمی یاد آور شدم که نوع بشر در یک بخش زیادی از زندگی خود؛ شاهد موجودیت طبقات نبود. البته برای مطالعه بیشترخوانندگان درینمورد لینک های این مقاله را که حاوی شش قسمت می شود درپایان این نوشته می گذارم که برای دریافت جزئیات بیشتر به آن مراجعه شود.

قابل یاد آوری ست که در یک دید سطحی گرایانه ما همه موجودات انفرادی جداگانه ای هستیم. مگر حقیقت مساله این را به ما نشان می دهد ما به هزاران وحتی ملیون ها انسان در تمامی اقصی جهان اتکا داریم. بطور مثال آیا ممکن است یک انسان جداگانه بتواند موتری را دیزاین و تولید نماید ویا اینکه این فرد بتواند معدنی را استخراج کند و یا فاریکه ای را بوجود بیاورد… وغیره. حتی جالب اینجاست که تحت ساختار سرمایه داری ؛ تقریبا همه ی انسانها به گونه ی غیر مستقیم از طریق مارکیت جهانی و تبادله کالا ها با یکدیگر مرتبط اند. ما یکجا با همدیگر زندگی می نمائیم و کارمی کنیم. مگراطراف مان را به گونه ۲۴ ساعته پولیس احاطه ننموده تا اینکه یکدیدگیرخود را به هلاکت نرسانیم. و اگر چنین می بود؛ اولاً هیچگونه کاری به انجام نمی رسید ودرگام دوم از تداوم زندگی خبری نبود. و به این ترتیب همه نابود می شدیم و در ظرف چند روزی از گرسنگی به هلاکت می رسیدیم!

بناً سوال اساسی این هست که چرا ما خود را افرادجداگانه ای فکر می کنیم ؟

برای پاسخ به این سوال بازهم دوباره برمی گردیم به همان مقوله مارکسی “شرایط [هستی ومحیط اجتماعی] تعین کننده ی آگاهی [ شعور اجتماعی ]ست.

بلی! مارکس و انگلس وضاحت دادند که در “هر جامعه ای ایدیولوژی حاکم؛ همان [ایدیولوژی] طبقه ی مسلط می باشد.”؛ معنی این سخن چنین هست که دردوران کنونی ایدیولوژی سرمایه داران و کارفرمایان به مثابه افراد جداگانه بر محور منفعت انفرادی ؛ یک ایدیولوژی مبتنی بر حرص و رقابت هست که بر جهان سلطه می راند.

طبقه سرمایه دارازتمامی قدرت و ابزار هایی که در اختیار دارد؛ سعی می نماید تا بالای طرز تفکر ما اثر بگذارد: ازطریق تعلیم و تربیه؛ دین … وغیره. زمانیکه ما رشد و پرورش می یابیم و بزرگ می شویم؛ یکجا با آن ارزش های سیستم سرمایه داری مانند رفتار سگ های وحشی که بالای یکدیگرحمله ور می شوند به گونه غیر مستقیم برما عجین و تزریق می گردد.

یکی دیگر ازین تاثیر گذاری ارزش های [اخلاقی] سرمایه داری که ما را متالم و متاثر می سازد این هست که وقتی ما انسان های بی خانمان و بی سرپناه ، گرسنه و کشته شدگان جنگ ها را وراندازمی کنیم؛ با بی تفاوتی ازپهلوی آن هاعبورنموده وشاید هم دربیشترین حدی برای آرامش وجدانی خود برای آنها دعا می کنیم واندکی هم برای آن ها خیرات می دهیم وبس.

ارزش های که در بالا ازآن یاد آور شدم فقط مشت کوچکی ازسرمایه داران فوق العاده ثروتمند را بهره مند می سازد که دیگر انسان ها درزندگی روزمره ازاین ایدیولوژی مسلط مبتنی برزیادت طلبی سرمایه داری چیزی که مناسب حال آنها باشد بدست نمی آورند. البته آنچه که بخش بزرگی از آنسانها به آن نیاز دارند صلح ، ثبات ، داشتن یک شغل شایسته ، مراقبت های بهداشتی آبرومندانه و تعلیم و تربیت، داشتن فرصت کافی برای خانواده و یاران دوست داشتنی … و غیره می باشد.اما این تنها سرمایه داران اند که برای بهره مند شدن از موقف انفرادی خودی برعلیه کامپانی ها و شرکت های سرمایه داری رقابت می نماید و دیگران برای آنها الویت و اهمیتی ندارد.

یکی از تضادها و تناقضات دیگرجوامع سرمایه داری درآن نهفته هست که شیوه ی تولید از وجه اجتماعی برخورداربوده ؛ اما تصاحب و تخصیص انفرادی خصوصی ناشی از ارزش اضافی برخاسته از ثروت دردست عده محدود و معدودی قرار دارد. به عبارت دیگری منفعت بدست آمده ازتولید اجتماعی به جیب یک اقلیت محدود ریخته می شود.

همانطوریکه در بالا تذکار دادم هزاران کارگر که از مهارت مسلکی تولید موترها ووسایط نقلیه برخوردار اند؛ صلاحیت و اختیار تصمیم گیری را برای اینکه چه چیزی تولید شود و یا اینکه چگونه ثروت اجتماعی تولید شده توزیع وکنترول شود، ندارند.

هواداران جامعه گرایی و یا جامعه خواهی مبتنی بر نظم اجتماعی می خواهند تا به تناقضات و تضاد های نامبرده دروجه تولید سرمایه داری با کنترول ثروت های تولیده شده اجتماعی از طریق مردم و جامعه نقطه ی پایان بگذارند. البته در آنصورت ثروت های تولید شده بوسیله ی کارگران می تواند برای اعطای معاشات بهتر، بهداشت همگانی ، تعلیم و تربیه و … مورد استفاده قرار گیرد. دسترسی به چنین آرمانی صرفا یک رویا نیست. مقدمات مادی برای چنین امری از قبل موجود است. یگانه مانع و گره بزرگ برای این کار تصاحب و تصرف قدرت سیاسی و اقتصادی در دست طبقه ی سرمایه داری ست. تنها و تنها اتحاد و همبستگی طبقه کارگر می تواند به این حالت خاتمه دهد. و به دهشت ، فقرو بی ثباتی سرمایه داری نقطه ی پایان بگذارد وراه را برای تولد جهان نوین عاری از بهره کشی انسان توسط انسان بگشاید.

تصورکنید اگریک طفلی دریک جهانی فارغ از گرسنگی و غربت، بیکاری … و غیره چشم به جهان بگشاید؛ طرز تفکر این چنین طفلی نسبت به این جهانی که ما در آن زنگی می کنیم و در باره آن تصور می کنیم کاملا متفاوت خواهد بود.

تحت یک ساختاراجتماعی مبتنی بر جامعه گرایی [سوسیالیسم] رابطه ی انسان ها با یک دیگر به مثابه مردم [جامعه انسانی ]تعریف ومعین می گردد؛ نه صرفاً مانند کالا هایی که مورد خرید و فروش قرار می گیرند.

دلیل عمده و اساسی مشکلاتی که ما تحت ساختار سرمایه داری به آن مواجه بوده و رنج می بریم درکمبودی و فقدان برخاسته از شیوه تولید سرمایه داری نهفته است. مثالی می آورم؛ اگر شما ۱۰۰ موش را در یک قفسی با غذای کافی و اندکی بیشتر تر ازنیاز جابجا سازید؛ در آنصورت ما شاهد آرامش، ثبات و دوستی بهتری میان موش ها درین قفس خواهیم بود. ولی اگر قرار باشد ما ۱۰۰ موش را در یک قفس جداگانه ای با غذای مورد نیازبرای ۵۰ موش جابجا سازیم؛ بزودی ما شاهد برهم خوردن وضعیت مبتنی بر کشتار، حرص و طَمَع ، منفعت گرایی فردی، خشونت و خونریزی خواهیم بود.

البته که انسان و جامعه انسانی مغلق تر ازموش ها بوده و دریک سطح متفاوت و بالاتری به تناسب موش ها در لابراتوار قرار دارد؛ اما به همه حال مثالی را که ارائه نمودیم یک تصویر کلی مهمی را برای ما در مورد فراوانی وفقدان به نمایش می گذارد.

در جامعه سرمایه داری فقدان و کمبود یک امر تصنعی می باشد. در تحت چنین ساختاری مشکل این نیست که سطح تولیدات بسیارکم و یا اندک هست. ولی آنچه که مهم می باشد این هست که امکانات اجتماعی تولیدی ازتوانمندی قوه خرید فراتر می رود. نیرو های تولیدی از بازار پیشی می گیرد. کالا ها انبارمی شوند و کارخانه ها به حالت عطالت و بیکاری قرار می گیرند؛ برای اینکه مردم از توان خرید برخوردار نمی باشند. آنطوریکه مارکس این را بازگو می نماید؛ تحت ساختار سرمایه داری این مشکل فقر است که درمیان وفرت [نمایان] می گردد.

پس در یک نتیجه گیری کلی :

-«ماهیت ذاتی انسانی » آنطوریکه مشاهده نمودیم در طول تاریخ دشتخوش تغییر بوده و خواهد بود. انسان ها اعجوبه هایی از یک اختلاط تراژیدی ها ، کمیدی ها ، تصنیف ها، اشعار، نقاشی ها و سایر خلقت های هنری بی شماری را که حکایت از یک جهان متغییری را ارائه می دارد ایجاد نموده اند. اگر کسی به این نکته باور ندارد؛ بهتر است به یک موزیم تاریخی ، ساینسی و یا هنری سری بزند و تغییر آگاهی انسانی را که به گونه تصویری در آنجا تجسم یافته مشاهده نماید؛ تا خود به آن متیقن گردد.

– «فیلسوفان جهان را به گونه های متفاوتی مورد تفسیر قرار داده اند.[درحالیکه] مساله بر سر تغییر[جهان] است.»(مارکس)

-بناً؛ بایسته است تا یکجا با تغییر جهان؛ انجماد فکری ما نیز پیوسته دگرگون شود.

پایان

 

https://www.howd.org/…/3478-monsh-wa-takamul-e-ghariza…

***

https://www.howd.org/…/3497-monshye-enkeshaf-wa-takamu…

***

https://www.howd.org/…/3512-3monshye-enkeshaf-wa-takamu…

***

https://www.howd.org/…/3535-3monshye-enkeshaf-wa-takamu…

***

https://www.howd.org/…/3551-monshye-enkeshaf-wa-takamu…

***

https://www.howd.org/…/3554-6monshye-enkeshaf-wa-takamu…

15 آگوست
۲دیدگاه

شخصیت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل یا بیدل همه دل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :  جمعه ۲۴ اسد  ( مرداد ) ۱۴۰۴  خورشیدی ۱۵ آگست  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شخصیت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل

یا

بیدل همه دل

الحاج محمد ابراهیم زرغون

البته سخن امروزما درمورد آن است تا بدانیم ، اشخاصیکه در رشد و تکامل شخصیت ابوالمعانی بیدل موقف بسزایی داشتند کی ها بودند ؟ کی ها بودند که میرزا عبدالقادر « رمزی » ، بیدلِ همه دل و بیدلِ صاحبدل و ابوالمعانی « بیدل » شد ؟ کی ها مصاحبتش را داشتند و کی ها مقام مرشدی را به ابوالمعانی بیدل داشتند یعنی چگونه رسیدن به آخرین پله ها و نردبانها و مقام شامخ انسان کامل و عاملِ تکامل وادی های راه معرفت سالک ، به اوج عرفان و معرفت وهفت پرده های از ساز بیدلی را طی طریق نموده است که خود میفرماید ؛

این هفت پرده ، پردهء از ساز بیدل است 

بر هرچه گوش  می نهی آواز بیدل است

آیا ابوالمعانی بیدل شاگرد و یا مرید کسی بود یا نه ؟ چنانچه مولانا جلال الدین محمد بلخی رح خود را مرید شمس تبریزی رح میدانست و میگفت :

پیر  من   و   مراد  من   ،  درد   من   و  دوای  من

فاش بگویم این سخن ، شمس من و خدای من

و تأکید مینمایند که بدون پیر و رهنما هیچکس به سرمنزل مقصود رسیده نمی تواند .

هیچکس ازپیش خود چیزی نشد

هیچ  آهن   ، خنجر    تیزی  نشد

هیچ  حلوایی   نشد ،  استاد کار

تا که  شاگردِ ،  شکر ریزی نشد

هیچ  مولانا  نشد  ،  مولای روم

تا مریدِ ،  شمس  تبریزی  نشد

چنانچه درمورد یافتن پیر و مرشد واقعی ، عارف روشن ضمیرمرحوم میرغیاث الدین غیاثی بدخشی ، در لابلای ابیات زیبای عرفانی اش چنین تأکید مینماید :

برگیست  در  این   کتاب   دریاب 

رمزیست   در  این  لُباب   دریاب

این لحظه که باب توبه بازاست 

تائب  شو  و  فتح    باب  دریاب

ایندم که تراست  مهابتِ  مرگ 

رَوُ پیر  بخود      شتاب   دریاب

خوش گفت غیاثی نعمت الله 

در    موج   حباب   آب   دریاب

وهمچنان درزمینه ابوالمعانی بیدل نیز چنین می فرماید که من وقتی به آخرین پله های نردبان آسمان جا یافتم و رازها را فهمیدم که دلم بمانند مرغ بسمل درخون تپید ، و تمام کوشش و ممارست و تلاش عقل و خرد ام بجنون مبدل شد ، تفکرات و همه اندیشه هایم نابود و سرنگون شد تا از فنای مطلق به بقای مطلق واصل گردیدم :

اندیشه سرنگون شد ، سعی  خرد جنون شد 

دل هم  تپید   و   خون   شد ، تا فهم راز کردم

عاشقین و عارفین و وارستگان که مقام ولایت را دارا بودند و ابوالمعانی بیدل آنها را « شاه » لقب داده ، سیّد بودند ؛ چنان که حالا نیز دربعضی از نقاط کشورما و بعضی جاهای دیگرسید و سادات را شاه و پادشاه خطاب میکنند . دو سه تن ازاین اشخاص وارسته مجذوبان درگاه حق بودند که در خرابه ها سر و پا برهنه بسر می بردند و این مشایخ و مرشدین و بزرگانی که خضرراه و رهنمای ابوالمعانی بیدل بوده و بیدل ازمحضرشریف ایشان کسب فیض و فضایل نموده و برخورداری ها دیده و به اوج کمال معرفت حقتعالی جل مجده رسیده اختصارأ قرارذیل است :

شیخ کمال ، شاه قاسم هواللهی ، شاه فاضل ، شاه کابلی ، شاه ملوک ، شاه یکه آزاد ، شاه ابوالفیض معانی ، میرعبدالعزیز، میرکامگار، میرزا سید ابوالقاسم ترمذی ، میرزا قلندرو میرزا ظریف . البته شیخ کمال نخستین کسی است که بیدل در چهارعنصر، وی را ستوده است . وهمچنان اولین کسی است که بیدل رح از وی استفاده اعظمی نموده است .

شیخ کمال ؛ ازعلمای عصر و ازمشایخ طریقۀ قادریه بود و پدر بیدل نیز به وی ارادت و اخلاص داشت . و بیدل دربارۀ استفادۀ خود ازشیخ کمال چنین گفته است :

شبنم از خورشید ،  فیض عالمِ  بالا شود

قطره گردریا شود ، از  صحبتِ  دریا شود

مایۀ    رنگینی    اندوزد   ، ز   ابر   نوبهار

تا کفِ خاکی، چمن پرداز خوبی ها شود

شاه قاسم هواللّهی ؛ بیدل درسال ۱۰۷۱هجری قمری به رهنمایی مامای عارف و عالمش میرزا ظریف به خدمت این سید بزرگواردراوریسه مشرف شد و سه سال ازمحضرآن خضرراهِ تحقیق ، استفاده نمود و به قول خودش درآن محفل ، قدم در عالَم دیگرگذاشت و چمن ها به سرزد .

خاک بودیم از بهارِ  جلوه   ای    ساغر  زدیم

دیگران گلچین شدند و ما  چمن برسر زدیم

غافلان از گفت و  گو رفتند  تا  موج  و حباب

ما چو غواص از  تأمل  بر  سرِ  گوهر  زدیم

همچو شمع آخرغبارِ ما به بی رنگی رسید

در همین محفل ، قدم در عالمَ  دیگر  زدیم

بیدل چنان مفتون جمال معنوی و پایۀ معرفت این سید گردید که حتی دیوانه وار گفت :

قبله خوانم یا  پیمبر ،   یا  خدا   یا کعبه ات

اصطلاح شوق بسیاراست و من دیوانه ام

و می گفت این سید ، ما را از ما ربوده است . آئینۀ معنی ما زنگی چون سایه داشت ، به پرتو خورشیدِ التفات وی از خود زدوده گشتیم . ازگفتار بیدل چنین استنباط میشود که شاه قاسم هواللهی ، همچنان که صوفی و عارف وارسته و ازرسیدگان بارگاه قدس بوده و به علوم رسمی نیزدسترسی تمام داشت و حتی گاهی شعرهم می گفت . و ازعبارات بیدل به تأمل برمی آید که باید دست ارادت بوی داده و تلقین طریقت ازحضرت او گرفته باشد .

شاه نیزبیدل را خیلی دوست میداشت و همواره او را می ستود و به سلوک و عرفان تشویق میکرد و بیدل پیوسته درمحفل شاه میرفت و از انفاس گرم وی برخورداری ها می یافت ، و شاه قاسم هواللهی بیدل را ستایش نموده و آیندۀ فروزان او را ، به مامایش میرزا ظریف گوشزد مینمود و میگفت که بیدل ازکسانی است ک در ازل با فیض حقیقت جوشیده و تا ابد احوالشان در درخشش انوارپوشیده میباشد . و باطن اسرارنبوّت به تربیت وی می پردازد و حقیقت انوار ولایت او را هدایت میکند . ما ازهمدیگراستفاده میکنیم و آنچه را بما به ودیعت سپرده اند به همدیگرمی سپاریم و همدیگر را بسوی کمال رهنمایی می کنیم .

بیدل کمال تربیت خود را ازفیض حضور او میداند و فرموده است که : این ناکس به یُمن نگاهِ گرم او ، رتبۀ کسی یافت و این مشت گیاه ، از رشحۀ سحاب توجه او آبروی قامت طوبی به هم رسانید . و بیدل رح شاعری و شهرت و همه چیز خود را محصول تربیت این سیّد بزرگوارمی داند ، و چنانکه میگوید :

تا   بهارِ    زندگی    دارد    مرا    برگِ     نفس

مو به   مویم  آشیانِ   سجدۀ  تسلیم اوست

رنگ گل تا شوخی سنبل بهار  اندوده  است

آنچه از اندیشه ام گل می کند تعلیم اوست

شاه کابلی ؛

نام و نسب این شخصیت معززو بزرگوار ازهیچ جا معلوم نیست و تنها ازچیزی که میتوان هویت او را معلوم کرد و پی برد ، این است که وی سیّد بوده و منسوب به مردم کابل است . بیدل با این درویش شوریدۀ شیدای وارسته ، داستانها دارد که بسیار مشابِه است بداستان حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی و حضرت شمس تبریزی .

دیدارو ملاقات اول بیدل با سیّد « شاه کابلی » آنقدر تأثیرنمود و او را به وجد و حال و شور درآورد که حتی نزدیک بود بیدل راه جنون سپرَد و ترک تعلقات گوید و دامن صحرا گیرد و سر به شیدایی زند و بقول مولانای بلخ ، قریب بود که عقل دوراندیش را پدرود گوید و در دامان جنون آویزد ، چنانچه هنگامی که شاه کابلی بعد ازملاقات اول از نظر بیدل پنهان گردید و ناپدید شد ، بیدل در فراق او میگوید : « ناچار خیال وحشت مآل طرح بساط جنون انداخت و هوش بیخودی ، آغوش خانۀ از اسباب شعور پرداخت . »

رفتم از خود ، عشق سرکش ماند و بس

سوختم     چندان   که   آتش ماند و بس

از    تماشا     خانۀ     ،     نیرنگ   هوش

طاق ن   سیانی  منقّش  ،  ماند  و  بس

صحبت امروزما مختص و مخصوص و مختصرأ متوجه دررابطه با بیدل و شاه کابلی است ، چونکه بیدل با کابل پیوند نا گسستنی داشت و ناف او با کابل گرهِ مستحکم خورده بود. زیرا کابل وطن اصلی و سرزمین آبایی اش بود ، گاهی که یاد وطن می کرد قفس سینه و دل اش تنگ می شد ناله میکرد و فریاد می کشید و میگفت :

بیدل ازعشقِ وطن خون  گشت ذوقِ غربتم

بسکه یادِ آشیان کردم ، قفس هم تنگ شد

و یا :

به داغِ غربتم واسوخت آخر خود نماییها

برآورد از دلم چون   ناله  اظهار  رساییها

و دربیت ذیل بوضاحت و نا امیدانه ابوالمعانی اظهارمیدارد که ما یکسروطن آوارۀ نا امیدی هستیم و اگرتمام هند و بخصوص دهلی جای ما باشد ، اینجا ما بودن و بارمستحکم و سنگین نداریم و وقتی با وجود بودن کوه و دشت و صحرا مجنون خود را کنارلیلی میبیند ، و ما که عاشق وطن دراین غربت سرا هستیم دورازوطن نخواهیم ماند .

مجنون به هر درو دشت محو کنارلیلیست

عاشق به سعی غربت دور از وطن نماند

و بازهم غریبانه بخود ابراز مینماید که دوری ازوطن و غربت برای تو گوارا نیست ، لهذا تا کی و تا چه وقت این چنین خانه ویران زندگی می کنی .

از وطن دوری  و  ،  غربت هم گوارای تو نیست

چند خواهی این چنین ، ای خانه ویران زیستن

ما  وطن   آوارگان  را ،  غربتِ   در  کار   نیست

موج  ناچار   است  در  بحر، ا ز پریشان زیستن

کابل در محبت دل بیدل جا داشت و با عشق وطن ممزوج بود ، و همان بود که با اشارۀ عارفین و مجذوبان بجا رسیدۀ کابل زمین ، شاهِ کابلی عزم سفر به دهلی نمود و با بیدل ملاقات نموده با اواُنس و اُلفت داشت ، چون ابوالمعانی بیدلِ سوزنده دل ، در مقام سوختن بود و فقط دود داشت و شاه کابلی او را مشتعل ساخت تا سراپا شوریده و در وجد و حال ، بیدل دوران و بلبلِ فریادگر زمانه ها شد .

چنانکه بلخ را با قونیه پیوند های نا گسستنی بود و حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی نعره میزد و ناله میکرد و میگفت :

نعرۀ های و هوی من   از   در   روم تا به بلخ

اصل کجا خطا کند ، شمس من و خدای من

چنانچه شاد روان استاد خلیلی در زمینه خیلی زیبا فرموده است :

تا   دل   مؤمن   حریمِ  کبریاست

بلخ   را   با   قونیه پیوند  هاست

این دو گلشن خورده ازیک چشمه آب

هر دو خرم گشته ، از یک آفتاب

منِ ضعیف و نا توان جهت روشن شدن اذهان جوانان و بیدل پژوهان معزز و اساتید محترمیکه در راستای بیدل شناسی قدم های مؤثر برداشته اند « اجردارین شان خواهد بود » نظم تازۀ در زمینه « بیدل کابلی نه دهلوی » سروده ام که چنین است :

ارتباط   کابل   و   دهلی    چنان

پایه   های   محکم   بیدل  از آن

شاهِ  کابل    دیدۀ     بینای   دل

کرد  تسخیر بیدل  و  مولای دل

هردو  باشد سرزمین  عاشقان

مُلک مهراست و محبت دیده بان

این ملاقات نی تصادف نی قضا

بلکه دیدارش  ، به  دستورِ خدا

بود تدبیرِ  دو  پیوند ،  شیره وار

ساخت بیدل را بسی یک شهسوار

او سخن را شد سپهسالار حق

شاه کابل شاهِ دهلی داد سبق

جلوه ها کرد هم به رؤیا و به حال

تا منور   شد ،   دل  او را کمال

داد دستور حق به شاهِ کابلی

مشتعل سازد دلی  در بیدلی

زان سبب عزمِ سفرکرد او به هند

دود شمعی را کند روشن به سند

مرشدش گردد به سِلک سالکان

دیده اش روشن نماید در جهان

صبر و حیرت را نماید پیشه اش

مست عرفان سازد و اندیشه اش

رهنمون گردد   مقامِ   بیخودی

وصلتِ حق را شود او برجودی

برخودی گردید فنای مطلق او

تا به اشراق و بقای مطلق او

درجوانی طی نمود هفت پرده را

او رساند بر حق دلی افسرده را

عارفِ با  معرفت  در جلوه ها

واصل حق شد به  مثل نمله ها

رهنما بود عشق او را فرخ پی

شاهِ کابل جرعه بخشیدش ز می

سر کشید آن ساغر وحدت از او

مست شد با ناله گفت الله هو

آن می وحدت بقای مطلق است

شاهِ کابل راهِ بیدل گفت حق است

آن حقِ حقدارِ حق روحِ مطلق

دربقا بالله شود   منظور حق

چون نگنجد بیدلِ ما در جهان

بحر نتوانست  بپوشد تن آن

او فنای مطلق از خود گشته بود

در اول از زندگی دست شسته بود

شاه ها ! قاسم هواللهی بگفت

در ازل بیدل سرشتش دُر سفت

شاهِ کابلی در او دید رمز و راز

داد نوازش بیدل و گفت جمله راز

بلبلِ فریادگر باشی همیش

حلقۀ بیرون در باشی  همیش

هرکه در کوبد اول بیند تو را

عرض خود گوید که دربانی ورا

از فنا فی الشیخ گِردِ آن رسول

بعد او باشی فنای آن رسول

طی نمود اومراحل را به راه

فانیِ مطلق بشد او در الله

او رسید براین مقامِ ارزشمند

نزد حق بیدل بسی بود ارجمند

دارد هم زرغون امید واپسین

شافیعِ من رحمت اللعالمین

بلی : شهر دهلی که اولین جلوه گاه دیدار شاه کابلی بود ، بعد از نهان وپنهان شدن شاه در حکم تبریز درآمده بود . بیدل رح گوید که : مدتی سواد دهلی را یعنی سرزمین و پیرامون شهر و حوالی آن را به غربال دیده بیختم از آن گوهرگمُ کرده به گرَد سراغی نیامیختم .

چنانکه مولانای بلخی در فراق مرشد خود حضرت شمس تبریزی با آه و نالۀ جانسوز چنین فریاد زد :

چونکه گل رفت  و  گلستان درگذشت

نشنوی تو ، هیچ  ز  بلبل  سرگذشت

چونکه گل رفت و گلستان شد خراب

بوی  گل  را  از   کی   جوئیم از گلاب

ساربانا !     بار   بگشا   ز     اشتران

شهر  تبریز   است  و  کوی دلستان

فرّ    فردوس  است   این     پالیز را

شعشعۀ عرش است این  تبریز را

هر   زمانی  فوجِ   روح   انگیزِ  جان

از   فرازِ     عرش   ،    بر    تبریزیان

البته بیدل درسال ۱۰۷۶ هجری قمری نخستین باردردهلی به زیارت و دیداراین سیّد شوریده حال و مجذوب درگاه حق شرفیاب گردید . دراین زمان بیدل رح بیست و دو ساله بود و در طلیعۀ زندگانی و نوبهارجوانی شور و حال و وجدی داشت که ازآن درچهارعنصر چنین تعریف مینماید : « الحاصل به فضل همت یکتایی ، اگرلبی با حرف آشنا داشتم ، مخاطب دیگری نبود و اگر به خامشی التجا می بردم ، غیری درِ تأمل نمی گشود . نشئۀ نرسانیدم تا عشق به دماغم نرسید و دُردی سرنکشیدم تا شوق غمارم نکشید. خوابم آرمیدنی بود در کنار حضورمطلق ، و بیداری بالیدنی بود از آغوش مشاهدۀ حق. »

درآن حالت این بیت بی اختیار به زبان بیدل می گذشت و همیشه آن را تکرارمی نمود :

از هر    چه   سرایمت ،   فزونی

خود گوی، چه گویمت که چونی

تا آنکه در اوریسه شبی که این بیت را مکررمی خواند ، در عالمَ خواب و رؤیا بیت زیر را بگوش دل وی خواندند :

از ما با  ماست  هر چه گوییم

با همچو تویی دگر چه گوییم

چون یکسال از این خواب گذشت ، روزی در دهلی بیدل به منزل آشنایی نشسته و سخن از مجذوبان حق پیوسته بود. یکی ازحضارگفت مجذوبی دراین ایام دریکی از خرابه های دهلی اقامت دارد و شگفتی ها از وی به مشاهده می رسد. گاهی هرقدرآب و نان نزد وی میبرند بیک نفس همه را فرو می برد و اگراو را به طعام و آب تکلف نکنند هفته ها به گرسنگی و تشنگی می سازد. مردم این دیار را عقیده برآن است که وی از کابل است و در آنجا دیده شده است . هنوزگرم این صحبت بودند و سفره گسترده ، که آن کشورپردۀ حقیقت ازعالمَ غیب در رسید و به تبسم صبح ورود ، نمک مائدۀ حضورگردید. بعد ازخوردن چند لقمه برخواست و دست بر دست بیدل نهاده ، او را به اقامتگاه خود برُد. درآن ویرانه مانند گنج با هم نشستن و چون پاسی ازشب گذشت ، احوال عجیبی دست داد ، زیرا شاهِ کابلی به قاه قاه خندید و همان بیت را که بیدل در عالَم رؤیا در اوریسه شنیده بود ، شاه خواند . بیدل را دهشت و هراسی عظیم دست داد و گفت : این بیت ازکیست ؟ شاهِ کابلی خنده کنان گفت ازآن ماست .

آن شب را بیدل با ترس و اضطراب درآن ویرانه به سر برد و چون صبح دمید ، دید اثری از شاه کابلی پدیدارنیست . روز ها در فراق وی زار زار می گریست . چندان که از وی سراغ کرد ، نشانی نیافت. دو سال با گریه و زاری و اضطراب و بی قراری به سر برُد ، تا بار دوم در شهر متهُرا به دیدار وی رسید و این چنان بود که اغلب بیدل به درد چشم مبتلا میشد و از آن سخت رنج می برد ، و این رباعی زیبا را درآن باره گفته :

از بس دیدم   کشیدن   درد  به چشم

خون می کنُدم شنیدن  درد به چسم

دردِ   دگر  از   نظر    نهان   می باشد

دردِ چشم است دیدن  درد  به چشم

دو سال پس از دیدن شاهِ کابلی ، که هنوز اضطراب و بیقراری داشت و شعلۀ شوقش از پا ننشسته بود ، شهر به شهر و روستا به روستا می گشت و بی اختیار گاهی دامن صحرا می گرفت و گاهی سر به پای کوه می نهاد .

در سفری از وادی بندراین عبور می کرد باز گرفتار درد چشم شد و خود را با هزار زحمت به چار سوی شهر متهُرا رسانید و در آن شهر نا آشنا که متاع مروّت از هرجنسی گران تربود ، به دوکان رفو گری پناه برُد ، تا دمی از رنج گرما و درد چشم بیآساید. سرانجام با وصف آنکه دُکان مذکور تنگ و مختصر بود و بیشتراز یک تن درآن نمی گنجید ، آواره گرد صحرای جنون درآن آرام گرفت ، یعنی کسی که خود را حضور وحدت می خواند ودر مُلک دل نیز مانند نَفَس یک دم نمی گنجید ، گاهی در چشم موری به قدر پهنای صد آسمان جولان می کرد و گاهی درصد محیط به قدر آغوش یک شبنم جا نمی یافت و چندان بخود فرو رفته بود که در جهان نمی گنجید ، در آن دُکانچۀ تنگ و مختصرجا گرفت .

حضورِ  وحدتم ،   جز   در    دلِ   محرم   نمی گنجم

میِ مینای  تحقیقم   ، به   ظرفِ   کم   نمی گنجم

چه سامان داشت یارب ، دستگاه بی سر انجامی

که من در مُلک دل ، همچون نفس یک دم نمی گنجم

گهی صد آسمان ، در چشم موری می کنم جولان

گهی در صد محیط ، آغوش یک  شبنم نمی گنجم

گهی زان رنگ می کاهم ، که سر در ذره می دزدم

گهی زان شوق می بالم ، که در خود هم نمی گنجم

چو  گوهر  دقتِ   طبعم   ، برون   افگنده زین دریا

به خود گنجیده ام چندان ، که در عالمَ نمی گنجم

بیدل می ترسید مبادا بر دل رفوگر گِران آید و در آن گوشۀ تنگ ، بار خاطر او گردد . اراده کرد که زودتر برخیزد ناگهان آواز آشنایی بگوشش برخورد و دید که شاهِ کابلی است :

پریرویی که  شب    بر   سنگ   زد پیمانۀ هوشم

کنون باز آمد  و   ازبی  خودی   پرُ   کرد   آغوشم

شرر   خویی    که    می نالیدم   ،  دردِ   تمنایش

نشد تا  پیکر   من سرمه   ،  نپسندید   خاموشم

نمی دانم چه ساغر داشت ، تیغِ بی خودی بیدل

که خورشید خیالش برُد ، همچون سایه بر دوشم

تا بیدل می خواست لب به سلام گشاید ، شاه او را به خفتن مأمورگردانید. بیدل میگوید از هیبت آن خطاب به خواب رفتم ، تا چشم باز کردم ، هم درد رخت بسته بود و هم درمان ؛ یعنی چشمش شفا یافت و شاهِ کابلی از دیده نهان گردید.

محمل لیلی گذشت و می دوّد مجنون هنوز

یاد آن گرَدی که عالمَ  را    بیابان کرد و رفت

دو سال بعد باز به دیدار شاه کابلی شرفیاب شد و این همان وقتی بود که تأهل اختیارکرده و قصیۀ تأهل خود را به شاه عرض نموده بود. این دیدار و ملاقات، صحبت آخرین شاه کابلی بود که با بیدل کرده بود و در اینجا است که آن شوریدۀ اسرارآمیز، فصلی چند در مقام انسان و وحدت الوجود و عرفان به بیدل گفت و برای همیشه بیدل رح را از دیدار خود محروم گردانید.

این قطعه نیز افادات شاه کابلی درآن مجلس می باشد که بیدل خلاصه و منظوم کرده و به حقیقتِ انسان خطاب می نماید :

گهرِ محیط   توهمی   نه سفر گزین   ،  نه اقامتی

قِدم و حدوث تخیلی ، نه شکستی  و نه سلامتی

چمنت حقیقت بی خزان ، وطنت  طربگۀ  جاودان

الِمی به خود نبری گمان ، که تو عشرتی ، نه ندامتی

به فلک فروغ تو در نظر، به زمین بهار تو جلوه گر

به چمن سحاب و به گل سحر، همه جا ظهور کرامتی

به بیان ، کمال شریعتی ، به عمل شکوهِ طریقتی

به خیال ، حشرِ حقیقتی ، تو قیامتی ، تو قیامتی

تا بیست سال دیگر که بیدل به نگارش چهارعنصر مشغول بود ، به دیدار شاه کابلی نایل نگردید و به یاد آن شاه کابلی می تپید و مینالید و چنین فریاد میزد:

غیر   من  زین   قلُزم   حیرت    حبابی گل نکرد

عالمَی صاحب دل است ، اما کسی بیدل نشد

در زمینه سرودۀ ناچیزی دارم که پیشکش حضور  بیدل دوستان و بیدل پژوهان میگردد مرید کابلی » »

هیچکس   ،  بیدل نشد در  بیدلی

تا نشد ،   او    یک     مرید   کابلی

مرشدش بود آن شۀ مستان حق

سیّدیِ !   افغان ،     شاهِ   کابلی

برکمالش تا رساند { شیخِ کمال }

عزتش   داد   ، میر   عزیز   زابلی

والدش   بود   یک  نظامی و فقیر

«عبدِ خالق » تربیت  داد   عادلی

شورِ صهبای « قلندر » بود همیش

با عموی عارف   و   چون همدلی

داعیِ روشن ضمیرش بود « ظریف »

« شاه قاسم » منصبش داد منزلی

محضر ! شاهان اقلیم فقر اوست

« شاه ملوک » و « شاهِ آزاد » مقبلی

منبعِ   اقبال    او     ، شاهِ   زمان

جانشینی   ،   مسندِ   مستقبلی

« شاه ملوک » و « شاهِ آزادِ یکه »

سِلکِ درویشان و عارف سیقلی

کرسیِ اندیشۀ ،  عرفان و دین

زیر بنای  عجز   او   را   سنبلی

خالقِ خلاق   دادش  ، جلوه ها

با تجلی معرفت ،   فیضِ جَلی

سر خوشِ پیمانۀ   تسلیم شد

مست شد از جامِ  وحدت چون مُلی

راز هستی و حقیقت   بر شمرد

« شاه قاسم » ،   هواللهی کاملی

لفظ و معنا شد به   وی آیینه سان

خالقِ مُلکِ سخن    را  شاملی

« شاه ابوالفیضِ معانی  »  محضرش

فیضِ هستی داده چون   دردِ دلی

با هجومِ سجده ،  همآغوش بود

« میرِکامگار» مُرشدش چون حاصلی

چون دماغِ نازاو ، پر  زد به عرش

پشه وار ، عجزش نفیر بلبلی

عظمتِ شعرش ، شکوهِ   معنویست

فیضِ معنی های فکرش  چون گلی

خاک او را بیخت ، در  غربال    عشق

بحر قلُزم ، بی  محیط  ساحلی

شد غریقِ بحر وحدتُ   الوجود

جُست از کثرت به وحدت مجملی

عالَمی را غطه ، در اشک  داده است

در گدازِ شعر بیدل   ، عاقلی

مایه دارد چون سخن از فطرتش

قصر زیبای معانی  ، عاملی

در فنای مطلق اش اندیشه کن

بوریایِ ، خواب او را مخملی

محو بیدل گشته ام حیرت فزا

چارۀ دردِ سر خود ، صندلی

کس نشد  پیدا ،  بسانِ بیدلم

هم به صورت ، هم به   معنی شاملی

هیچکس از خود نشد چیزی بدان !

تا نشد پیرو به سِلکِ بیدلی

مرشدِ ما ، بیدلِ صاحبدل است

او تلامِذ شد   به   رحمان قابلی

دستِ « زرغون » گیر! ای صاحبدلم

تا شود او ، خاک نشینِ فاضلی

ز خونِ بسملم رنگین شده   خاکِ  ره بیدل

جنون درگوش من ، آهسته   میگوید ، مبارکباد

20 فوریه
۱ دیدگاه

دوره‌ های تاریخی سنایی پژوهی افغانستان و تأثیرات آن بر سنایی ‌پژوهی ایران وعکس آن

تاریخ نشر : اول حوت ( اسفند) 1402 خورشیدی – 20 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

صدیق الله کلکانی

دانشجوی دکتری رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران

ثور (اردیبهشت) 1401 خورشیدی

sediqullah.kk@gmil.com

 

دوره‌ های تاریخی  سنایی ‌ پژوهی افغانستان و

 تأثیرات آن بر سنایی ‌پژوهی ایران و عکس آن

بخش دوم :

 

4-2- تأثیرات آثار سنایی‌پژوهان افغانستان بالای آثار سنایی‌پژوهان ایران

در دورۀ نخست سنایی‌پژوهی طوری که پیش گفته شد، علوم انسانی و ادبیات به ویژه سنایی‌پژوهی در افغانستان مورد توجه کشورهای منطقه قرار گرفته بود. در برخی پژوهش‌های سنایی‌شناسی در ایران از منابع این دوره استفاده شده است و تا جایی که بدن و بدنۀ یک‌مقاله گنجایش داشته باشد، این تأثیرات در زیر نشان داده می‌شود.

استاد مدرس رضوی: وی در تصحیح چاپ دوم دیوان سنایی 21 غزل سنایی را که در نسخۀ معرفی شدۀ استاد خلیلی موجود بوده، از مقالۀ «درباۀ یک نسخۀ قدیم کلیات سنایی» نقل کرده است. استاد مدرس در این مورد گوید:«از اتفاقات حسنه… رسالۀ کوچکی که دانشمند معظم استاد خلیل‌اللّه خلیلی در بارۀ یک نسخۀ قدیم اشعار سنایی نسخۀ مخطوط موزیم کابل تألیف نموده و نسخه‌ای از آن را به عنوان این حقیر اهدا و ارسال فرموده بودند و از مطالۀ آن سرور زایدالوصفی این بنده را دست داد. از این که دریافت که آنچه در بارۀ مقدمۀ رفا و مشوش بودن آن در بیست‌واندسال پیش حدس زده بود به واسطۀ یافت شدن این نسخه و مقدمۀ آن تأیید گردید.» (مدرس رضوی، 1388: 53) در بالا استاد مدرس از  تأیید این نکته توسط استاد خلیلی که مقدمۀ حدیقه در این نسخه  از خود سنایی است و بعد رقا به آن تطویل و تذییل نموده است، مسرور است چون خودش این مساله را حدس زده بود.

 اما در باره درج 21 غزلی که در آن نسخه موجود است و استاد خلیلی نیز جهت معرفی به مقالۀ مذکور آن را انتقال داده است استاد رضوی چنین گوید: «بعضی از غزلیات که در چاپ پیش به دست نیاورده و فهرستی از آن‌ها در مقدمه آورده بود از رسالۀ فاضل معاصر استاد خلیل‌اللّه خلیلی که در بارۀ نسخۀ قدیمی کلیات سنایی موزۀ کابل نوشته و بیست‌ویک غزل از غزلیات گمشدۀ سنایی را از آن استخراج و در آن رساله آورده و هنگام طبع دیوان آن رساله به دست این جانب رسید و استفاده نمود و در این چاپ اضافه کرد.» (همان: صدوشست‌وپنج)

استاد شفیعی کدکنی: استاد بهتر از همه سنایی‌شناسان ایران آثار سنایی‌شناسان افغانستان را می‌شناسد در اخیر کتاب «تازیانه‌های سلوک» از 18 اثری که در مورد سنایی‌پژوهی در افغانستان نوشته‌اند نام می‌گیرد، می‌گوید که من اثر را  فقط برای خودم یادداشت کرده بودم این جا نوشتم شاید کار کسانی بیاید که در این مورد مطالعه می‌کنند. (کدکنی، 1398: 539-543) اما استاد کدکنی در مورد زندگینامۀ  سنایی فقط از  نخستین اثر سنایی‌پژوهی در افغانستان زیر عنوان «احوال و آثار حکیم سنایی» نوشتۀ استاد خلیل‌اللّه خلیلی، استفاده کرده است. (همان: 60)

مریم حسینی:او در تصحیح  فخری‌نامه یا حدیقه از نسخۀ  کابل و مقدمۀ نسخۀ کابل و گزارش استاد خلیل‌اللّه خلیلی که بالای نسخۀ کابل کار کرده استفاده کرده است که فشرده آن را بیان می‌شود:

  • سال وفات سنایی و سخن استاد خلیلی را که از روی کاغذ نسخۀ کابل تاریخ کتابتش را نیمۀ دوم قرن ششم حدس زده است در مقدمۀ فخری‌نامه آورده است. (مریم حسینی، 1382: 45-46)
  • استاد خلیلی گوید:مقدمه‌ای که درج نسخۀ کابل است نوشتۀ خود سنایی استو نام خود را نیز در آن ذکر کرده است  و بار دیگر علی‌ رفاء به آن تطویل و تذییل کرده است و به جای نام سنایی نام خود را آورده است. این نکته را نیز حسینی در مقدمۀ کتابش آورده است. (همان: 64)
  • درباره احوال و کارهای عبدالطیف عباسی بنیروی، از مقالۀ «عبدالطیف عباسی سنایی‌شناس و مولوی‌شناس قرن11» استاد عبدالحی حبیبی که در سال 1351 در مجلۀ آریانا در شمارۀ ششم نشر شده بود، استفاده برده است. (مریم حسینی، 1382: 53)

 یداللّه‌ جلالی پندری: آقای پندری در کتاب «غزل‌های حکیم سنایی غزنوی» در چند جای از نوشته‌ها سنایی‌پژوهان افغانستان استفاده کرده است که به گونۀ کوتاه در مورد آن توضیح می‌آید. وی از تحقیقات استاد غلام صفدر پنجشیری زیر عنوان «تأثیر قرآن مجید در دیوان سنایی» یاد می‌کند گوید که وی به چندین اشتباه در دیوان سنایی اشاره می‌کند که با عبارت‌های قرآنی مغایرت دارد. (جلالی پندری، 1386: چهل‌وشش) هم‌چنان در اشکال «ماءمهین» که در دیوان سنایی «ماه معین ثبت شده است پندری به رسالۀ «تأثیر قرآن مجید در دیوان سنایی» استناد می‌کند که وی چنین نقل دارد: «در بیت لفظ “معین” بی‌مورد است چه کلمۀ “ماءمعین” به معنی آب روان آمده است.

مرگ با مهر تو باشد خوش‌تر از عمر ابد          

 زهر با یاد تو باشد خوش‌تر از ماءمعین           

“ماء مهین” درست است، زیرا قرآن‌ مجید وقتی که از خلقت نبی آدم به لفظ “ماء” سخن راندهاست صفت او را “مهین” قرار داده است. “اَلَم نَخلُقکُم مِن ماءٍ مَهِین” (پنجشیری، 1356: 42) مرسلات/20 آیا نیافریدیم شما را از آب پست و بی‌مقدار. (جلالی پندری، 1386: نودوهشت) به همین گونه آقای جلالی پندری گزارش‌های استاد خلیل‌اللّه در مورد نسخۀ کابل و مشخصات آن و این که 21 غزل را مدرس رضوی از آن نقل کرده و مقدمۀ خود سنایی و تطویل علی رفاء بر آن مقدمه که در بالا از استاد رضوی و دکتر مریم حسینی ذکر شد، نیز آورده است. (همان: 99-101) ضمن یاد آوری تواریخ وفات سنایی از رسالۀ «احوال و آثار حکیم سنایی» استاد خلیل‌اللّه و مدرس رضوی، تاریخ 529 پیشنهادی استاد علی‌اصغر بشیر از رسالۀ «سیر در ملک سنایی» را در پاورقی مشرح آورده است. ( همان: 101-129) این سال را علی‌اصغر در مقدمۀ نسخۀ کابل، چون در نسخۀ کابل وفات سنایی 529 درج است، و هم در رسالۀ «سیری در ملک سنایی» ذکر کرده است. (بشیر، 1356: 33)

دکتر محمدرضا برزگر خالقی:  وی در تصحیح دیوان سنایی نسخۀ موزه کابل را اساس قرار داده است و نیز گوید که نخستین‌بار این نسخه را در سال 1338 استاد خلیل‌اللّه خلیلی معرفی کرده است و آنچه استاد خلیلی در اوصاف این نسخه یاد کرده آقای برزگر خالقی در معرفی نسخ خویش و مقدمه دیوان سنایی استفاده کرده است. (برزگرخالقی، 1393: 2311) همین‌گونه مصحح دیوان سنایی در عنوان سبک سنایی از «چهار کتاب نایاب سنایی» آقای غلام‌جیلانی جلالی می‌نویسد حتا وقتی سنایی از شاعران بزرگ خراسان  تقلید هم می‌کرد تفاوتی بادیگران داشته است. فرخی که از روانی طبع و توانایی سخن‌سرایی شعر می‌سرایید در حالی که سنایی افزون بر طبعی روان، ذهنی لبریز از آگاهی‌های مختلف دارد که ناخودآگاه بر زبانش جاری و چاشنی شعرش می‌شود، همین حکمت‌اندیشی سنایی سبب می‌شود که کلامش در عین حال که خالی از دشواری نیست، از سخن دیگران ممتاز گردد. (برزگرخالقی، 1393: هفتادوپنج)

دکتر رضا یوسفی و محسن محمدی: هردو در بخش نخست شرح حدیقۀ شان موسوم به «لطایف‌الحدایق» (تصحیح و شرح نخست را به این نام عبداللطیف عباسی انجام داده بود.) از چند اثر سنایی‌پژوهان افغانستان استفاده برده‌اند که به صورت فشرده تقدیم می‌گردد: از رسالۀ «سیری در ملک سنایی» علی‌اصغر بشیر در مورد سفرهای سنایی، احتمال شاعر بودن پدر سنایی، در بارۀ سال  529 به اساس نسخۀ موزۀ کابل به عنوان تاریخ وفات سنایی، در چگونگی تحول روحی و سال 518 به حیث آغاز تحول روحی،شاعربودن سنایی از دورۀ جوانی، تقسیم‌بندی کردن سنایی دیوانش را به اساس موضوع و آثار سنایی استفاده کرده است. (یوسفی و محمدی، 1398:پانزده – سی‌وچهار ). همین گونه در این شرح مقالۀ «عبداللطیف عباسی بنیروی مولوی‌شناس و سنایی‌شناس قرن یازدهم» استاد عبدالحی حبیبی را کامل گنجانیده است. (همان: چهل- پنجاویک) مصححان در کتاب‌نامۀ این شرح کتاب‌های «احوال و آثار سنایی» استاد خلیل‌اللّه خلیلی و «حکیم سنایی و جهان‌بینی او» نوشتۀ استاد سرور همایون را نیز به حیث منابع درج کرده‌اند؛ اما در متن مقدمه از آن‌ها یاد نکرده است.

 برای این که مجال سخن از حد یک‌مقاله بالا نیست،فقط به ذکر چندتن که از آثار سنایی‌پژوهان افغانستان استفاده کرده‌اند، بحث را فشرده می‌کنیم: دکتر امیر بانوی کریمی در کتاب «مختصر حدیقۀ سنایی» از کتاب‌های  «احوال و آثار سنایی» استاد خلیلی چاپ اول 1315، «حکیم سنایی و جهان‌بینی او» نوشتۀ استاد سرور همایون چاپ 1356، «در بارۀ یک‌نسخۀ قدیمی کلیات حکیم سنایی» چاپ 1338 استفاده کرده است. دکتر علی‌اکبر افراسیاب‌پور در «شرح جامع حدیقه…» خود از مقالۀ عبدالحی حبیبی زیر عنوان «تحقیق بر تاریخ وفات سنایی» که در مجلۀ یغما، سال سی‌ام، شماره 11، 1356 نشر شده است استفاده کرده است.

پیش نیز گفته شد که در دورۀ نخست سنایی‌پژوهی (1315_ 1356) منابع سنایی‌پژوهان افغانستان، مورد استفادۀ دانشمندان ایرانی قرار داشت و آنچه در بالا آوردیم، مراجعۀ دانشمندان ایران به منابع تولید‌شده سنایی‌پژوهشی مربوط به دورۀ نخست را نشان می‌داد؛ اما در دورۀ سوم که آثار تحقیقی بیشتر از دورۀ نخست داریم، دیگر شاهد مراجعه و استفاده از آثار تحقیقی سنایی‌پژوهان افغانستان توسط دانشمندان ایراننیستیم، دقیق پس از سال 1356 توجۀ پژوهندگان ایران به پژوهش‌های ادبی پدید آمده در افغانستان به ویژه آثار سنایی‌پژوهان افغانستان نه تنها کم شده بلکه به صفر رسیده است. از نظر این قلم، علت‌های عدم توجۀ دانشمندان ایرانی‌ به آثار نوشته شده در افغانستان این‌هاست: عدم رابطۀ جمهوری اسلامی ایران و دانشمندان آن سامان با دولت حزب خلق افغانستان و فرهنگیان آن زمان افغانستان، از میان رفتن مراکز علمی و کتابخانه‌ها، فقدان تولید اثر بکر آن هم به سبب تجاوز شوروی، هجرت دانشمندان دورۀ نخست، مهاجرت پس از کودتای هفتم ثور 1357 و نبود امکانات تحقیق در دیار هجرت، از سوی دیگر آنچه ذکر گردید، سبب شد تا نسل پس از کودتا (1357-1371) و تا امروزین نتوانند مانند نسل پیش از کودتا بار بیایند و رشتۀ کار‌های تحقیقی که قبل از کودتا آغاز شده بود، پاره شود. در چهل‌سال جنگ خانمان‌سوز هم سبو شکسته و پیمانه ریخته شده بود، زیرا در ترس‌وگریز فکر تولید نمی‌شود، اندیشه به زمین و زمینه، به ثبات و مکان نیاز دارد و ما هرگز آن را نداشتیم.

5- نتیجه

سنایی از جملۀ شاعران عارفی است که در زندگی و پس از مرگ و تا امروز مورد توجه پژوهندگان قرار دارد و به این به سببی است که  سنایی عرفان را نظام‌مند وارد شعر کرد و به عرفان در شعر تشخص سبکی داد؛ پس سنایی‌در حقیقت نقطۀ عطف در شعر عرفانی محسوب می‌شود، بنابران معرفی آن از سوی سنایی‌پژوهان، معرفییکی از ستون‌های ادبیات فارسی به حساب می‌آید. پس از این که سنایی‌پژوهی در افغانستان در 1315 خ. با نوشتن رساله «احوال و آثار حکیم سنایی» آغاز می‌شود، سنایی‌پژوهان تا سال 1356خ. بهترین و ارزشمندترین آثار پژوهشی را در مورد احوال و آثار سنایی تقدیم کرده‌اند که ما این مقطع زمانی را دورۀ نخست تاریخی سنایی‌پژوهی نام دادیم و آن را بهترین دوره و اوج آن را سال 1356 خواندیم. در دورۀ نخست دانشمندان افغانستان کمتر زیر تأثیر آثار بیرونی قرار داشتند وآثار پژوهشی آن‌ها مورد توجۀ جهان به ویژه پژوهندگان  ایران قرار داشت. پس از سال 1357 تا امروز توجه دانشمندان بیرونی به ویژه دانشمندان ایران به آثار پژوهندگان افغانستان کم شده و حتا به صفر رسیده است  که علت آن عدم رابطه ایران با افغانستان، جنگ‌های داخلی، از میان رفتن مراکز  تحقیقاتی و کتابخانه‌های آن سامان بود. این جنگ و تجاوز و مهاجرت سبب شد که در دورۀ سوم سنایی‌پژوهی افغانستان، دانشمندان افغانستان منابع جز آثار پدیدآمدۀ دورۀ اول سنایی‌پژوهی افغانستان و ایرانی نداشته‌ باشند، بدین معنی که در 20 سال اخیر (1380-1399)منابع سنایی‌پژوهی افغانستان را آثار دورۀ نخست سنایی‌پژوهی و ایرانی و به ندرت خارجی تشکیل می‌داد.

نخستین استفاده از منابع افغانستان ظاهراً توسط استاد مدرس رضوی صورت گرفته است.  وی  21 غزل سنایی را در چاپ دوم دیوان سنایی از رسالۀ «دربارۀ یک‌نسخۀ قدیم کلیات حکیم سنایی» اخذ کرده‌ است. زیادترین استفاده از منابع سنایی‌پژوهان افغانستان را  دکتر محمدرضا یوسفی و دکتر محسن محمدی در مقدمۀ تصحیح دوبارۀ شرح حدیقه موسوم به «لطایف‌الحدایق» عبداللطیف عباسی کرده‌اند؛ طوری که در یک مقدمه در 19 صفحه 20 بار به رسالۀ «سیری در ملک سنایی» از علی‌اصغر بشیر مراجعه و استناد کرده‌اند. دکتر یداللّه جلالی پندری در درجۀ دوم استفاده از منابع سنایی‌پژوهی افغانستان قرار دارد، وی وفات سنایی و اشکالات دیوان‌های ‌چاپی و درج آیات در آن و ویژگی‌هاینسخۀ کابل را با استناد از منابع سنایی‌پژوهان افغانستان در مقدمۀ کتاب «غزل‌های حکیم سنایی» بیان کرده است. دکتر مریم حسینی در استفادۀ منابع سنایی‌پژوهی افغانستان در تصحیح و مقدمۀ «حدیقه الحقیقة.. یا فخری‌نامه» پس از آقای پندری قرار دارد. دکتر محمدرضا برزگر خالقی در تصحیح و مقدمۀ «دیوان سنایی» در بارۀ ویژگی‌های نسخۀ کابل و سبک سنایی از منابع افغانستان استفاده کرده است.

کسی که بیشتر از همه سنایی‌پژوهان ایران منابع افغانستان را می‌شناسد استاد کدکنی است، وی در کتاب‌شناسی کتاب «تازیانه‌های سلوک» از  18 منبع دورۀ نخست سنایی‌پژوهی افغانستان نام برده است و فقط در مقدمه از  رسالۀ «احوال و آثار حکیم سنایی» استاد خلیل‌اللّه خلیلی در باره سنایی استفاد کرده است. آنچه در مورد استفاده دانشمندان ایران از منابع سنایی‌پژوهی افغانستان یاد کردیم همه بر می‌گردد به منابع تولید شده در دورۀ نخست تاریخی سنایی‌پژوهی (1315-1356)، در دوره‌های بعدی تا حال دیده نشده است که دانشمندی ایرانی از منابع سنایی‌پژوهی افغانستان استفاده کرده باشد.

 واپسین سخن این که امید می‌رود که شرح «حدیقۀ» استاد عبدالاحد عشرتی غزنوی که در سه‌ جلد جلد اول و دوم در سال 1396 و جلدسوم در 1398 نشر شده است، ضمن کتب و مقالات دیگر، دوباره چاپ و نشر شود، تا سنایی‌دوستان این سامان هم از تحقیقات سنایی‌پژوهان امروزین افغانستان بخوانند.

6- منابع      

بشیرهروی، علی‌اصغر. (1356). سیری در ملک سنایی، کابل: چاپ بیهقی،ناشر وزارت اطلاعات و فرهنگ.

پنجشیری، غلام‌صفدر. (1356). تأثیر قرآن مجید در دیوان سنایی، کابل: انتشارات دانشگاه کابل.

پندری جلالی، یداللّه. (1386). غزل‌های حکیم سنایی غزنوی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.

دری، زهرا. (1388). دری به باغ حقیقت (گزیدۀ حدیقةالحقیقة)، کرج:انتشارات سرافراز.

روستایار، سیدعلی‌شاه. (1387). جهان بی‌انتها (اندیشه‌های عرفانی سنایی غزنوی)، کابل: چاپخانۀ احمدی، ناشر انتشارات بیهقی.

سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود. (1393). دیوان سنایی، به تصحیح و  مقدمۀ محمدرضا برزگر خالقی، تهران: انتشارات زوار.

 (1388). دیوان سنایی، به تصحیح و مقدمۀ مدرس رضوی، چاپ هفتم، تهران: چاپخانۀ احمدی، انتشارات سنایی.

 (1382). حدیقةالحقیقة الشریعةالطریقه (فخری‌نامه)، به تصحیح مریم حسینی، نشر مرکزدانشگاهی.

شفیعی کدکنی. (1397).تازیانه‌های سلوک، چاپ هیجدهم، تهران: نشر آگه، (چاپ اول 1372).

عابد، عبدالجبار. (1396). آرا و اندیشۀ حکیم سنایی، کابل: چاپخانۀ شمشاد، ناشر اکادمی علوم افغانستان.

عشرت غزنوی، عبدالاحد. (1398). شرح حدیقةالحقیقه و شریعةالطریقة، ج. سوم، کابل: چاپ رستم، ناشر کمیتۀ علمی و فرهنگی شورای اجتماعی غزنه.

همایون، غلام‌سرور. (1389). حکیم سنایی و جهان‌بینی او، چاپ دوم، کابل: چاپ مطبعۀ آزادی، انتشارات بیهقی، (چاپ اول 1356).

یوسفی، محمدرضا و محمدی، محسن. (1398). شرح حدیقۀ سنایی (لطایف‌الحدایق عبداللطیف عباسی)،چاپ نخست، قم: انتشارات دانشگاه قم.

پایان

 

 

 

16 فوریه
۱ دیدگاه

دوره های تاریخی سنایی پژوهشی افغانستان و تأثیرات آن بر سنایی پژوهشی ایران و عکس آن.

تاریخ نشر: جمعه 27 دلو ( بهمن) 1402 خورشیدی – 16 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

صدیق الله کلکانی

دانشجوی دکتری رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران

ثور (اردیبهشت) 1401 خورشیدی

sediqullah.kk@gmil.com

 

دوره‌ های تاریخی  سنایی ‌ پژوهی افغانستان و

 تأثیرات آن بر سنایی ‌پژوهی ایران و عکس آن

 

بخش اول :

 

چکیده:

سنایی نه فقط ادیبی بود و به روان‌شناسی کلمات آشنا که توسط شاعران مورد تمجید و تقلید قرار گرفته باشد، بلکه وی ابواب تصوف را که تا آن وقت به نثر بود در نظم تبویب و جاویدانه کرد. در آثار سنایی تمام معارف اسلامی که تا آن وقت جلوه‌های آن در آثار ادبا و شعرا متفرق بود جمع آمد به طوری که از مجموع تألیفات او می‌توان رساله‌های وزینی در فقه و تفسیر، کلام، فلسفۀ یونانی، نجوم و طب، درد دین و مردم و زاهد و پارسا، تاریخ قدیم و نکات دیگر گرد آورد. به این سبب است که ضمن احترام به جایگاه سنایی شناخت وی شناخت گوشه‌ای از دانش‌ و معرفت و فرهنگ و اجتماع اواخر سده پنجم و اوایل قرن ششم است. سنایی توسط دانشمندان ولایت خودش شست‌سال قبل از امروز بهتر از هر جا تجلیل، تمجید و معرفی شده است که در آن زمان آثار نوشته ‌شده در مورد احوال و آثار سنایی مورد توجه پژوهندگان دنیا به ویژه ایران قرار داشت. اما در اثر جنگ‌ها و تجاوز شوروی و کودتا در افغانستان دیگر آن تحقیقات پیگیری نشد و رابطۀ دانشمندان بیرونی به آثار سنایی‌پژوهی افغانستان کم شد و به صفر رسید و در مقابل سنایی‌پژوهان افغانستان تحت تأثیر سنایی‌پژوهان بیرونی به ویژه ایران قرار گرفتند. محور بحث این مقاله باروش توصیفیتحلیلی وبااستفادهازابزارکتابخانه‌ای بررسی و تحلیل سه‌دورۀ تاریخی سنایی‌پژوهی در افغانستان و چگونگی تأثیرات سنایی‌پژوهان افغانستان بالای تحقیقات سنایی‌شناسی ایران و عکس آن و عوامل این تأثیرات است.

کلید واژه‌ها: سنایی، سنایی‌شناسی، دوره‌های تاریخی، افغانستان، ایران

  • مقدمه :

همان طور که معلوم است، سنایی دورۀ مطالعۀ مکمل و عمیق و دقیقی را در فرهنگ اسلامی انجام داده بود و قلمرو زبان  فارسی دری را از سطح زبان عوام تیم غزنه تا مدارس هرات و خانقاه‌های بلخ و نیشاپور تا عمق کتب فلسفی و داستان‌های تاریخی و منظومه‌های حماسی نوردیده بود. (همایون، 1389: 102)از سوی دیگر ساختار فرهنگی جامعۀ ایران قبل از سدۀ ششم راخردگرایی، دنیاگرایی، علم گرایی، ملی‌گرایی، اسطوره‌گرایی، تکثرگرایی تشکیل می‌داد؛ اما پس از آن یعنی قرن ششم عکس مساله جا ‌افتید ملیت‌گرایی به دیانت‌گرایی، دنیاگرایی به دنیاگریزی خردگرایی و عقل و استدلال به اشراق‌گرایی تبدیل ‌شد.زندگی سنایی دقیق میان قبل از سدۀ ششم و پس از آن واقع شده است، به همین خاطر سنایی را شاعر دورۀ گذار قلمداد کرده‌اند.پس شناخت سنایی ضمن لازم بودن، از یک‌زاویه، شناخت دودوره‌ای متمایز از تاریخ کهن خراسان است که بهتر از هرشاعرمسایل یادشده در شعر سنایی باز تاب دارد. (دری، 1388: 7)بادر نظرگیری آنچه عرض شد،در این مقاله ضمن تحلیل سه‌دورۀ تاریخی سنایی‌پژوهی در افغانستان به پرسش‌های از این دست پاسخ ارایه خواهیم کرد:

  • دوره‌های تاریخی سنایی‌پژوهی در افغانستان کدام‌هااند و چه مراحلی را طی کرده‌اند؟
  • تأثیر آثار سنایی‌پژوهان افغانستان بالای تحقیقات پژوهندگان ایران چه مراحلی داشته است؟
  • تأثیر سنایی‌پژوهان ایران در دوره‌های تاریخی سنایی‌پژوهی در افغانستان چگونه بوده است؟

2- پیشینۀ پژوهش

سنایی‌پژوهی و پیشینۀ آن به گونۀ امروزی در افغانستان حدود نود سال عمر دارد، در کشورهای فارسی زبان به ویژه ایران در نود سال قبل کم‌و‌بیش مانند افغانستان بوده است. پژوهندگان افغانستان از پژوهش‌های انجام شده در ایران استفاده کرده‌اند و طرف ایران نیز از آثار پدیدآمده توسط دانشمندان افغانستان متأثر بوده‌اند؛ اما در این دوکشور اثری که میزان این تأثیرپذیری دانشمندان یک‌کشور مثلاً تأثیرپذیری سنایی‌پژوهان افغانستان از آثار سنایی‌پژوهان ایران و یا عکس آن را  مشخص بسازد و درجۀ و عوامل استفاده از منابع یک‌دیگر را نشان دهد، پدید نیامده است. ظاهراً این نوشته نخستین کوششی استدر راه نشان دادن تأثیرپذیری دانشمندان دو کشور از یک‌دیگر و عوامل این تأثیرپذیری.

3- دوره‌های سنایی‌پژوهی در تاریخ سنایی‌شناسی افغانستان

سنایی‌پژوهی در افغانستان با در نظرداشت تاریخ پر فراز و نشیب سیاسی و اجتماعیافغانستان دارای فرازو فرود‌هایی‌ است و با توجه به ویژگی‌های کمی و کیفی، صوری و محتوایی و گونه‌های بهره‌مندی از منابع و مآخذ، سنایی‌پژوهی را در افغانستان به سه‌دورۀ متمایز می‌توان تقسیم کرد.

3-1- دورۀ نخست تاریخی سنایی‌پژوهی

دورۀ نخست: از (1315-1356) را در بر دارد. این دوره بهترین دورۀ سنایی‌پژوهی در افغانستان است و دانشمندان این دوره بهترین آثار پژوهشی را نگاشته‌اند. جریان سنایی‌شناسی  به معنی اصلی کلمه، در دهۀ دوم قرن چهاردهم خورشیدی با نوشتن رسالۀ «احوال و آثار حکیم سنایی» توسط استاد خلیلی در سال 1315 آغاز می‌شود. پس از آن جریان سنایی‌شناسی با وجود کم‌بود وسایل چاپ و نشر در افغانستان، پژوهش‌هایش در مورد زوایای گونا‌گون زندگی حکیم سنایی و آثارش توسط دانشمندان، استادان و پژوهندگان افغانستان ادامه می‌یابد و با تشکیل انجمن ادبی غزنویان به همت غلام‌جیلانی جلالی و شیفتگان فرهنگ و ادب به ویژه ادبیات عرفانی، در ولایت غزنی، چاپ و نشر نوشته‌ها در مورد عرفا و دانشمندان غزنوی به ویژه سنایی غزنوی به شدت پیگیری می‌شود. این انجمن در سال 1332 نخستین‌بار «چهاراثر نایاب سنایی» (عقل‌نامه، عشق‌نامه، بهرام و بهروز و کارنامۀ بلخ) را باتصحیح و نوشتن مقدمۀ مبسوط استاد جلالی نشر می‌کند. به دنبال آن، دوکتاب دیگر یکی متن سیرالعباد الی‌المعاد و سیرالنفس امام فخرالدین رازی را در سال 1344  استاد رضا مایل هروی تصحیح و نشر می‌کند و اثر دوم  زیر عنوان «تأثیر قرآن مجید در دیوان سنایی» را استاد غلام‌صفدر پنجشیری می‌نویسد.

سال 1356 را بایداوج سنایی‌پژوهی در افغانستان دانست، زیرادر این سال برای نخستین‌بار است که به همت دکتر نوین وزیر اطلاعات و فرهنگ افغانستان دورۀ جمهوریت محمدداؤود، همایش نه‌صدمین سالروز میلاد حکیم سنایی به سویۀ بین‌المللی برگزار می‌شود. در این همایش از کشورهای فارسی زبان هم‌فرهنگ منطقه و بیشتر کشورهای غیر فارسی زبان عرفان‌دوست جهان دانشمندان اشتراک کرده بودند. آن همایش نقطۀ عطفی در سنایی‌پژوهی به شمار می‌رود، چه در آن سال و آن همایش مقالات علمی و تحقیقی بسیاری قرائت گردید و فضای تازه‌ای برای پژوهش‌های سنایی‌شناسی گشوده شد. خوش‌بختانه تعداد 20 مقاله از آن مقاله‌ها و چند کتاب مانند «حکیم سنایی و جهان‌بینی او» تألیف و تحقیق استاد همایون، «سیری در ملک سنایی» از علی‌اصغر بشیر، تحقیق در متن «سیرالعباد الی‌المعاد و سیرالنفس» از استاد رضا مایل هروی، «گزیدۀ حدیقه» توسط استاد عبدالحی حبیبی،چاپ دوم «مکاتیب سنایی» توسط دانشگاه کابل با مقدمۀ سه‌استاد آن دانشگاه و مقدمه و فهرست‌نویسی نسخۀ کابل کلیات سنایی توسط استاد علی‌اصغر بشیر هروی در دست است.

3-2- دورۀ دوم سنایی‌پژوهی

دورۀ دوم از (1357-1379) را باید دورۀ کودتا، تجاوز روس، آغاز جهاد و جنگ داخلی و زمان نابودی همه چیز  یا: دورۀ فترت سنایی‌شناسی نامید.جریان سنایی‌شناسی با تأثیرپذیری از اوضاع و احوال مستقیم اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در این کشور فرازو فرود‌هایی را طی کرد و مانند دورۀ اول، یک جریان پویا نماند و به ایستایی‌های جبران ناپذیر و تاسف‌بار مواجه شد که سبب آن معلوم است؛ جنگ و تجاوز و بی‌خانمان شدن مردم این کشور. چنانکه می‌دانیم پس از سال 1356 یعنی درست در هفتم ثور/ اردی‌بهشت نظام جمهوری با کودتای کمونیستی بر افتاد و پس از آن کشور به اشغال ارتش شوروی در آمد.جهاد در کشور و هجرت از دیار آغاز شدو بسیاری از امورات اساسی کشور تحت تأثیر جنگ و اشغال مختل گشت و شمار زیادی از دانشمندان و محققان ناپدید و یا آواره شدند و دیگر مجال نوشتن در دیار هجرت کم‌تر یافتند.بدین سبب این پژوهش‌ها از آن جریان شتابان و مستانه بازماند. از سال (1371- 1379) (سال‌های حاکمیت مجاهدین و امارت طالبان) به سبب  جنگ و مهاجرت نیز زمینۀ کار پژوهشی مساعد نبود، یعنی دنبالۀ این جنگ‌ها و کشمکش‌ها تا سال 1380 ادامه یافت. بنابران  از 1357 تا سال‌ 11379خ. جز یک‌رساله و سه‌مقاله در مورد سنایی، به دست ما نرسیده استو این نوشته‌هازیر فشرده معرفی شده است:

  • رساله‌ای زیر عنوان «نقش معرفت سنایی» را عبدالکریم حمیدی غفار غزنوی که گزیده‌ای از حدیقه، سیرالعباد و طریق التحقیق حکیم سنایی به اضافۀ رسالۀ سیر النفس عاقله امام فخر رازی است جمع‌آوریکرده و آن از در 1370 نشر کرده است.
  • مقالۀ «ذیل سیرالعباد سنایی» را استاد مایل‌هروی در سال 1360 تحریر و مجله خراسان آن را چاپ کرده و مقالۀ «انعکاس عصر و محیط در اشعار سنایی» را عبدالله بختانی خدمتگار در 1361 در مجلۀ عرفان نشر کرده و مقالۀ«تأملی گذرا وشتابنده بر برخی از اندیشه‌های آموزشی و پرورشی حکیم سنایی غزنوی» را دکتر دوست‌محمد پروانیدر 1370 نگاشته و  مجلۀ عرفان آن را نشر کرده است.

3-3- دورۀ سوم سنایی‌پژوهی

طوری که در بالا گفتیم، دنبالۀ جنگ تا1380 ادامه یافت، پس از آن آرامشی در کشور پدید آمد و دانشگاه‌ها و موسسات علمی_پژوهشی دوباره آغاز به کار کردند، سنایی‌پژوهی جانی تازه گرفت، کتاب‌ها و مقالات علمی متعددی با راه و روش‌های نوین نگاشته و تألیف شد که از جهاتی بر بخشی از پژوهش‌های پیشین برتری دارد.20 سال اخیر از 1380تا امروز دورۀ سوم تاریخی سنایی‌پژوهی افغانستان است. گفته آمدیم که از (1380 -1399) مردم آرامی نسبی داشتند، مانند دور نخست، سنایی‌شناسی رونق چشم‌گیر داشت و آثار گسترده تولید و نشر شد که در زیر آن آثار فشرده می‌آید:

عبدالجبار عابد کتابی زیر عنوان «آرا و اندیشۀ حکیم سنایی» در سال 1384 تالیف کرده است.

مقالۀ «سنایی و معرفت حقایق» سیدعلی‌شاه روستایار توسط مجلۀ خراسان در 1384 نشر شده است.

  • مقالۀ «نگرشی بر تازیانه‌های سلوک شفیعی کدکنی» را محمداکبرسنا غزنوی در سال 1385نوشته است.
  • مجلۀ خراسان ارگان بخش زبان و ادبیات فارسی دری اکادمی علوم افغانستان، 23 مقالۀ علمی- پژوهشی از استادان و دانشمندان سنایی‌شناس را در ویژه‌نامۀ سنایی در 1387 به سنایی‌دوستان نشر کرده است.
  • آقای سیدعلی‌شاه روستایار در 1387 رسالۀ علمی خود را زیر عنوان «جهان‌بی‌انتها» در 457 صفحه نشر کرده است.
  • استاد قویم «مجموعۀ مقاله‌ها در زمینۀ شعر عرفانی…» را در سال 1389 نوشته است که از هفده مقالۀ این مجموعه چهارمقاله‌اش به سنایی و آثارش اختصاص دارد.
  • «سیری در ادبیات عرفانی» را استاد عبدالقیوم قویم، در سال 1391 نوشته که بیشتر به سنایی و کارکردهایش پرداخته است.
  • رسالۀ «برخی از موضوعات تعلیمی در دیوان سنایی» را عبدالصمدصمیمی در سال 1392 تالیف و نشر کرده است.
  • در 667 صفحه آقای روستایار اثر پژوهشی «حدیقه و مثنوی» (نگرش مقایسی بر حدیقه و مثنوی) را در سال 1392 نشر کرده است.
  • «مجموعۀ مقالات همایش نه‌صدمین سالروز میلاد سنایی در سال 1356» به اهتمام عبدالحمید نبی‌زاده در سال 1392 نشر شده است.
  • «شرح حدیقه» در سه‌جلد از میان جلسات درس حدیقه استاد عبدالاحد عشرتی مکتوب شده که جلد اول (485)صفحه و دوم(259) صفحه در سال 1396 و جلد سوم (417) صفحه در 1398 نشر شده است.
  • رسالۀ ««دگرگونی‌های غزل در اندیشگاه سنایی» را محمدافسر رهبین در سال 1398 نوشته که هنوز نشر نشده است.

          قبل از این که به بخش دوم این نوشته برویم باید چند نکتۀ مهم در مورد سه دورۀ تاریخی سنایی‌پژوهی بگوییم:

 بیشترین نکات در مورد سنایی و آثارش از تحلیل‌های خود سنایی‌پژوهان دورۀ نخست بیرون آمده است نه که از منابع قبلی اخذ کرده باشند، یعنی نکاتی که  امروز هم سنایی‌پژوهان به آن معتقد‌اند، که در نوشتۀ جداگانه بر آن پرداخته شده است.آثار دورۀ سوم از نظر ساختار پژوهشی و اصول تحقیق بهتر از سال‌های دور نخست است و اما از نظر محتوا و کشف نکات بکر مانند آثار دورۀ اول نیست. بیشتر رساله‌ها تألیفی‌ست؛ معنی سخن این است که برخی از مطالب تحقیقات 20 سال اخیر (دورۀ  سوم)  از پژوهش‌های دانشمندان سال‌های قبل از 1357 (دورۀ اول) نقل و کاپی شده است. 

4- تأثیر سنایی‌پژوهان ایران بالای آثار سنایی‌پژوهان افغانستان و عکس آن

در نخست ما تاثیرات آثار سنایی‌پژوهی ایران بر آثار سنایی‌شناسان افغانستان را کوتاه بررسی می‌کنیم، سپس عکس مساله را.

4-1- تأثیرات آثار سنایی‌پژوهان ایران بالای آثار سنایی‌پژوهان افغانستان

در دورۀ نخست تاریخی سنایی‌پژوهی (1315-1356) در افغانستان، سنایی‌پژوهان از چند منبع محدود چاپ ایران مانند تاریخ ادبیات ایران از دکتر رضازاده شفق، منتخبات تاریخ ادبیات ایران از استاد بدیع‌الزمان فروزان‌فر و آثار تصحیح شدۀ سنایی توسط استاد مدرس رضوی، با کاروان حلۀ زرینکوب و تاریخ نظم و نثر در ایران از سعید نفیسیاستفاده کرده‌اند و منابع عمدۀ پژوهشی مورد استفادۀ ایشان را تذکره‌های قدیمی و قاموس‌های لغت؛ مانند: تذکرۀ دولت‌شاه، تذکرۀ والۀ داغستانی، کشف‌الظنون حاج خلیفه، معجم‌البلدان یاقوت حموی، فرهنگ جهانگیری، فرهنگ انندراج، قاموس‌ الاعلام شمس‌الدین سامی و مجلۀ کابل، قاموس افغانی… تشکیل می‌داد. البته تأثیرپذیری دانشمندان افغانستان از منابع ایرانی طوری بوده است که هر قدر از سال 1315 که نخستین اثر پژوهشی در مورد سنایی زیر عنوان «احوال و آثار حکیم سنایی غزنوی» توسط استاد خلیلی نگاشته می‌شودبه طرف 1356 می‌آییم تأثیرپذیری و استفاده از منابع ایرانی زیاد می‌شود. طوری که استاد خلیل‌اللّه خلیلی در رسالۀ مذکور فقط از تاریخ ادبیات فارسی از هرمان اته ترجمه رضازاده شفق، تاریخ ادبیات ایران از صفا، سخن و سخنوران تألیف بدیع‌الزمان فروزان‌فر و منتخبات ادبیات ایران از بدیع‌الزمان استفاده کرده است. در 1332 که چهار کتاب نایاب سنایی(عشق­نامه، عقل­نامه، بهرام و بهروز، کارنامۀ بلخ) توسط استاد غلام‌جیلالی تصحیح و نشر می‌شود در نوشتن مقدمۀ آن چون تمام منابع خود را ذکر نکرده است ما در منابع مذکور جز دیوان سنایی به تصحیح مدرس رضوی منابع ایرانی ندیدیم.

           در سال 1356 که اوج سنایی‌شناسی ا‌ست که پیش نیز یاد کردیم، چند کتاب تحقیقی که ذکرش رفت نوشته شده است و این جاتنها  به منابع ایرانی آن اشاره می‌کنیم. در رسالۀ تحقیقی «حکیم سنایی و جهان‌بینی او» استاد همایون نویسندۀ این رساله به چند منبع ایرانی استناد کرده است که در زیر مشخص و معرفی می‌کنیم:

  • مقاله «کنوزالاسرار» که در سال چهاردهم شماره سوم مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران گلچین معانی نوشته بود؛
  • تاریخ نظم و نثر در ایران از سعید نفیسی؛
  • فیه مافیه مولوی با تصحیح و مقدمه فروزانفر؛
  • سبک خراسانی از جعفر محجوب؛
  • با کاروان حلۀ زرینکوب؛
  • فرهنگ اصطلاحات عرفانی از سیدجعفر سجادی
  • مثنوی‌های سنایی به تصحیح مدرس رضوی.

در رسالۀ تحقیقی «سیری در ملک سنایی» علی‌اصغر بشیر در پهلوی منابع داخلی و خارجی غیر ایرانی از چند منبع محدود ایرانی نیز استفاده کرده است که اشاره می‌شود:

  • با کاروان حلۀ زرینکوب؛
  • تاریخ ادبیات دکتر صفا و مقدمه مدرس رضوی بر دیوان سنایی.

          دورۀ دوم سنایی‌پژوهی (1357-1379)طوری که در بخش نخست مقاله ذکر شد، دورۀ کودتای حزب خلق، تجاوز شوری و جهاد و هجرت بود، مجالی برای تحقیق و تولید آثار پژوهشی نبود و در این محدودۀ زمانی بیش از یک‌رساله و سه‌مقاله نداریم. فقط در مقالۀ «تأملی گذرا بر برخی از موضوعات پرورشی و آموزشی» از تعلیقات حدیقه از استاد مدرس رضوی استفاده شده است و در دو مقالۀ دیگر و یک‌رساله که در بالا نیز از آن یاد کردیم از منابع ایرانی استفاده نشده است.

          در دورۀ سوم تاریخی سنایی‌پژوهی که در بالا به آن پرداخته شد، بیشترین استفاده از منابع فارسی ایرانی صورت گرفته است که در نخست به گونه‌ای فشرده منابع استفاده‌شدۀ ایرانی در آثار تولید شده این دوره را بررسی می‌کنیم و پس از آن در مورد  اسباب این که چرا از این منابع  در تولید آثار سنایی‌پژوهی در افغانستان استفاده شده است، بحث می‌شود.

          حجیم‌ترین اثری که در دورۀ سوم سنایی‌پژوهی در افغانستان نشر شده استو مشخصات آن قبلاً ذکر شد، رسالۀ پژوهشی سیدعلی‌شاه روستایار زیر عنوان «جهان بی‌انتها»ست. در این کتاب از میان 56 منبع به کار رفته در این اثر 27 منبع آن چاپ ایران است که در این میان 14 تذکره‌های قدیم وجود دارد که تصحیح و مقدمه‌نویسی در ایران شده است. (روستایار، 1387: 452-457)

          آقای عبدالجبار عابد در رسالۀ «آرا و اندیشۀ حکیم سنایی» خود از میان 73 منبع که در نوشتن این اثر به کار برده است، 21 منبع آن ایرانی است. (عابد، 1396: 271-277)در «دگرگونی در اندیشگاه سنایی» محمدافسر رهبین از  21 منبع استفاده شده 7 منبع آن ایرانی است. استاد عشرتی غزنوی که در شرح حدیقۀ سه‌جلدی خویش به بیش از 30 منبع مراجعه کرده و از هفت‌منبع ایرانی استفاده کرده است. (عشرتی، 1396، ج1: 481-485)؛ (عشرتی، 1398، ج3: 416-419 )

          در بالا دیدیم که در دورۀ نخست تاریخی سنایی‌پژوهی، سنایی‌پژوهان افغانستان زیادتر از هفت‌اثر ایرانی در نوشته‌های شان استفاده نکرده‌اند. این سخن دو تا نکته را می‌رساند نکتۀ نخستدر دسترس نداشتن آثار ادبی تولیدشده در ایران را بنابر عوامل متعدد. دوم این که سنایی‌پژوهان دورۀ نخست بیشتر تحلیل‌های شان با توجه و تاکید بر منابع داخلی و تذکره‌های قدیمی بود. دورۀ دوم سنایی‌پژوهی که آن را دورۀ فترت سنایی‌شناسی به سبب کودتا 1357 یاد کردیم، آثار قابل توجهی نداریم تا بر آن پایه تاثیرات منابع ایرانی را در جریان سنایی‌پژوهی این دوره بسنجیم. در دورۀ سوم تاریخی سنایی‌پژوهی غلظت تأثیر منابع ایرانی طوری که در بالا اشاره کردیم بیشتر از دورۀ اول است و سبب آن نیز دو سه نکته است که به گونۀ فشرده بیان می‌شود:

  • فقدان منابع داخلی به سبب وفقه آمدن 24 سال میان دورۀ نخست و سوم سنایی‌پژوهی، یعنی از سال 1356- 1380 در 24 سال‌ جای تحقیق را کودتا و تجاوز شوروی، مهاجرت، جهاد و غم‌های مضاعف گرفت. پس سنایی‌شناسان پس از سال 1380 با پیش چشم‌داشتن منابع دورۀ نخست داخلی از منابع ایرانی استفاده فراوان کرده‌اند.
  • رابطه و مراودات و شناخت سنایی‌پژوهان افغانستان از دانشمندان ایرانی و رونق گرفتن تجارت کتاب از ایران به افغانستان، سبب شد که دانشمندان افغانستان دانشمندان بیشتر ایران را بشناسند و از منابع ایرانی استفاده کنند.
  • مصادف به دورۀ نخست سنایی‌پژوهی افغانستان، در ایران چندتن محدود سنایی‌پژوه داشتیم که پرکارترین آن‌ها استاد مدرس رضوی بود، اما در 24 سالی که افغانستان در گیر کودتا، تجاور شوروی، مهاجرت بود. در ایران دانشمندان بیشتری در عرصۀ سنایی‌پژوهی قدعلم کردند و به تحقیق در مورد سنایی پرداختند، طبیعی هم است که دانشمندان افغانستان از آن تحقیقات استفاد کردند.

ادامه دارد …

 

 

23 مارس
۱۳دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ نشر چهارشنبه سوم  حمل ۱۴۰۱ –  ۲۳ مارچ  ۲۰۲۲ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ 21 حوت سال 1353 در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش آخر :

توصیف :

توصیف هم یکی از اجزای مهم داستان است که برقوت داستان می افزاید و مفهوم آن بیان حالات وحرکات اشخاص داستان و نمایش محیط داستان است .

ادامه نوشته…

09 مارس
۱۱دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ نشر چهار شنبه  ۱۸ حوت ۱۴۰۰ –  نهم  مارچ  ۲۰۲۲ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ 21 حوت سال 1353 در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش هشتم :

این نقطهء فرود داستان بود و این هم پایان داستان:

پس به  صد   شادی   و  دلارامی

باز   بردش   به    تخت   بهرامی

ادامه نوشته…

23 فوریه
۱۰دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ نشر چهار شنبه  چهارم  حوت  ۱۴۰۰ – ۲۳ فبروری  ۲۰۲۲ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ 21 حوت سال 1353 در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش هفتم :

(این حادثه اصلی است که انتظار خواننده را موجب میشود).

دلارام بعد از مدتی اقامت در خانهء دهقان و آموختن دقایق هنر از وی ، خودرا امتحان میکند و از مهارت خویش در موسیقی مطمئن میگردد، در صدد بر می آید که قضیهء« دست بالای دست بسیار است» را نزد بهرام به اثبات برساند از آنرو هرروز :

ادامه نوشته…

06 فوریه
۱۲دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ نشر یکشنبه ۱۷ دلو ۱۴۰۰ – ششم  فبروری  ۲۰۲۲ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ 21 حوت سال 1353 در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش ششم :

و این هم حادثه دیگری از حوادث اصلی داستان است .

بهرام بعد ازین هنرنمایی ، از دلارام می خواهد تا هنر او را ارزیابی کند ، دلارام نخست چیره دستی بهرام را می ستاید اما به دنبال آن نکته خطرناکی را هم بر زبان می آورد.

ادامه نوشته…

27 ژانویه
۱۶دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ نشر  پنجشنبه  هفتم  دلو ۱۴۰۰ – ۲۷ جنوری  ۲۰۲۲ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ 21 حوت سال 1353 در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش پنجم :

بهرام با یک تیر دو پیکانه، شاخهای آهوی نر را که علامت فارقه آن از جنس مخالفش می باشد ، هدف قرار میدهد و آنها را با تیر از سر آهو بر میدارد و بعد ، دو تیر به طرف آهوی ماده می اندازد که پیکان های آن در سرش جای می گیرد و مثل دو شاخ آهوی نر جلوه میکند.

ادامه نوشته…

13 نوامبر
۵دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ نشر شنبه  ۲۲ عقرب  ۱۴۰۰–  ۱۳ نوامبر  ۲۰۲۱ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ 21 حوت سال 1353 در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم : زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش چهارم :

مقد مه داستان:

یکی از اجزای مهم هر داستان مقدمهِ آنست که داستان با آن شروع میشود.

هر داستان نویس یا داستانسرا ، در تنظیم مقدمه ، سبک و سلیقه خاصی دارد و از اصولی که خود پسندیده است پیروی میکند .

ادامه نوشته…

02 نوامبر
۲دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ  نشر سه شنبه  ۱۱عقرب  ۱۴۰۰–  دوم  نوامبر  ۲۰۲۱ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ 21 حوت سال 1353 در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم : زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش سوم :

شناخت اشخاص داستان :

داستان خواننده را وقتی جذب میکند ودر او تأثیر می بخشد که داستان نویس یا داستانسرا با هویت و شخصت قهرمانان داستان خود آشنا باشد، آنانرا بخوبی بشناسد واخلاص و منش هرکدام را بتواند تعریف کند و به خواننده بشناساند.

ادامه نوشته…

18 اکتبر
۴دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ  نشر دوشنبه  ۲۶ میزان  ۱۴۰۰–  ۱۸  اکتوبر ۲۰۲۱ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ 21 حوت سال 1353

در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام

(مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش دوم :

اما وقتی که نوبت به مدح فرمانروای زمانش میرسد تنها سی بیت در مدح او و وصف چتر و علم وتیغ و رمحش به شیوهء شاعرانی که درموقف او قرار داشته اند میگوید وبی درنگ وی را پند و اندرزمیدهد که :

ادامه نوشته…

08 اکتبر
۵دیدگاه

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

تاریخ  نشر جمعه  ۱۶ میزان  ۱۴۰۰–  هشتم  اکتوبر ۲۰۲۱ هالند

این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ ۲۱ حوت سال ۱۳۵۳

در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام

(مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل  بچاپ رسیده بود.

شیوهء داستانسرایی امیر خسرو

نمونهء مثنوی هشت بهشت

بقلم: زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش نخست:

مطلبی که بنده می خواهم درین مجلس گرامی ، بعرض حضار محترم برسانم این است که امیر خسرو بلخی مشهور به دهلوی ، گذشته از اینکه به گواهی دیوان اشعارش شاعری نازکخیال و توانا بود ، و علاوه بر اینکه از مطالعه اثر منثورش « اعجاز خسروی » بر می آید که دبیری بلیغ و اندیشمند بود ، و صرف نظر از اینکه مثنوی های تارخیش او را به عنوان یک مؤرخ جهان بین و حقنویس معرفی میکند و با وصف اینکه به شهادت مثنوی « مطلع الانوار » ش، عارفی با خبر از همه مراتب سیر و سلوک بشمار میرود و در عین حالی که بگفته خودش و به گواهی اکثر مؤرخان و تذکره نویسان و محققان ، در موسیقی و آهنگ سازی  استاد بوده است، یک داستانسرای چیره دست و آگاه از تمام رموز و دقایق داستانسرایی نیز بوده است .

ادامه نوشته…

15 ژانویه
۳دیدگاه

هویت گمشده ما ،ادامه فصل هشتم

تاریخ نشر جمعه  ۲۶ جدی   ۱۳۹۹ –  ۱۵ جنوری ۲۰۲۱ هالند

آنكه بر كند بيك حمله در قلعه طاق
آنكه بگشاد بيك تير در ارگ زرنگ
                          ( فرخی سیستانی )
« هزار سال قبل شرايط آبادانی سيستان را چنین بر شمرده اند: “شرايط آبادانی سيستان بر سه بند بستن نهاده اند؛ بستن بند آب، بستن بند ريگ، و بستن بند مفسدان. هرگاه که اين سه بند اندر سيستان بسته باشد، اندر همه عالم هيچ شهری به نعمت و خوشی سيستان نباشد و تا همی بستند چنين بود و چون ببندند چنين باشد.»
16 سپتامبر
۲دیدگاه

هویت گمشده ما ،ادامه فصل هشتم

تاریخ نشر چهارشنبه  ۲۶ سنبله  ۱۳۹۹ – ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما
شهر ها، قلعه ها و حصار های افغانستان (۵۱)
ادامه فصل هشتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

ارگ یا دارالاماره زرنج یا زرنگ

آنکه برکند به یک حمله در گنبد طاق
وآنکه بگشاد به یک تیر در ارگ زرنگ
فرخی

ولایت نیمروز ساحات زیاد آبدات تاریخی دارد که یکی آنها قلعه تاریخی ارگ زرنج است که گفته می شود افراسیاب بناکرد در گرشاسپ نامه به رستم سلسله پهلوا نان ملی آریانا نسبت داده شده و تاریخچه آن قبل از میلاد بوده است.

ادامه نوشته…

24 آگوست
۲دیدگاه

هویت گمشده ما ،ادامه فصل هشتم

تاریخ نشر  دوشنبه  سوم  سنبله  ۱۳۹۹ –  ۲۴  آگست  ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما
شهر ها، قلعه ها و حصار های افغانستان (۵۰)
ادامه فصل هشتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

مختصات شهرستان زرنج مرکز نیمروز

سپهدار گرشاسپ تا زنده بود

نه کردش زبون کس نه افکنده بود

به هندوبه روم وبه چین از نبرد

بکرد آنچه دستان و رستم نکرد

(گرشاسپنامه اسد طوسی)

مؤرخان و آثار تاریخی با اضافه آثار بدست امده باستانی از لای ریگ ها و سنگواره ها که در اثرحفریات باستان شناسان بدست می اید معتبرترین منابع اند که ما را به مقصد میرساند و برای تهیه مطالب تحلیلی جدید کمک می نمایند.

ادامه نوشته…

10 آگوست
۲دیدگاه

هویت گمشده ما،ادامه فصل هشتم

تاریخ نشر  دوشنبه  ۲۰  اسد  ۱۳۹۹ –  دهم  آگست  ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما
شهر ها، قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۹)
ادامه فصل هشتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

جغرافیایی تاریخی نیمروز یا سیستان
همانگونه هرودت یونانی مصر را هدیه نیل میدانند ، نیمروز یا سیستان هدیه هیرمند است. موجودیت این دریای بزرگ زمینه باروری و تشکل قومی و فراهم آوری کار و حرفه و تجارت و زیست مردمان مختلف را بار آورده است .قبل از همه نیمروز یا سیستان تداعی نامهای را میکند که تاریخ باستان و قرون وسطی این سرزمین در خویش نهفته نموده است .

ادامه نوشته…

26 جولای
۲دیدگاه

هویت گمشده ما،ادامه فصل هشتم

تاریخ نشر یکشنبه پنجم  اسد  ۱۳۹۹ –  ۲۶  جولای  ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما
شهر ها، قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۸)
ادامه فصل هشتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

وجه تسمیه نیمروز
در اوستا نیمروز یا سیستان ، به‌عنوان یازدهمین سرزمینی توصیف شده‌است که اهورامزدا آن را آفرید.

ادامه نوشته…

14 جولای
۳دیدگاه

هویت گمشده ما ، فصل هشتم

تاریخ نشر سه شنبه  ۲۴ سرطان  ۱۳۹۹ –  ۱۴  جولای  ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما
شهر ها، قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۷)
فصل هشتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

نیمروز جایگاه و تهداب تمدن سیستان
نیمروز – سیستان یا سکاستین ولایتی است در جنوب غربی کشور ما که تاریخ درخشان گذشته داشته است .

ادامه نوشته…

06 جولای
۲دیدگاه

هویت گمشده ما ،ادامه فصل هفتم

تاریخ نشر دوشنبه  ۱۶ سرطان  ۱۳۹۹ –  ششم  جولای  ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما

قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۶)

ادامه فصل هفتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

چغچران شهری که دریغا داستانش را بستند

چغچران یا چخچران مرکز ولایت غور است. بین عرض البلد ۳۴ درجه ۳۲ دقیقه شمالی و طول البلد ۶۵ درجه ۱۵ دقیقه شرقی و همراه با اطراف آن یک منطقه تاریخی می باشد.

ادامه نوشته…

21 می
۲دیدگاه

هویت گمشده ما ،ادامه فصل هفتم

تاریخ نشر پنجشنبه اول جوزا  ۱۳۹۹ –  ۲۱ می ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما

قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۵)

ادامه فصل هفتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

سر به فلک برکشید بی‌خردی

مردمی و سروری در آهون* شد

تیوره ( تیواره ) امروز یا فیروزکوه دیروز

تیوره یا تیواره که مرکز سابق ولایت غور بوده بنام غور نیز یاد می شود. مرکز ولسوالی را مردم آن بنام قلهٌ [ قلعه ] غور یاد میکنند – به کوه های مرتفع محاط است ، بنام کوه های پنج شاخ و کریه ئی.

ادامه نوشته…

13 می
۳دیدگاه

هویت گمشده ما ، ادامه فصل هفتم

تاریخ نشر چهارشنبه  ۲۴  ثور  ۱۳۹۹ –  ۱۳ می ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما

قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۴)

ادامه فصل هفتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

منار جام نگین لاجوردین در تاریخ افغانستان

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

هزار بادهء ناخورده در رگ تاک است

مقدمه :

در تاریخ اسلام ساختن و اعمار منار ها در آغاز بخشی از بنای مساجد بوده که محلی برای آذان است . در حالیکه در گذشته از منار ها به منظور دیده بانی یا مراقبت شاهراه ها و نقاط استراتیژیک استفاده می نمودند تا از خطرات حملات دشمن با خبر گردند.

ادامه نوشته…

29 آوریل
۲دیدگاه

هویت گمشده ما ،ادامه فصل هفتم

تاریخ نشر چهار شنبه  دهم  ثور  ۱۳۹۹ –  ۲۹  اپریل ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما
قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۳)
ادامه فصل هفتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

۷ – قلعهء کالیون و حصار فیوار :
این دو قلعه اگرچه در بادغیس واقع شده اند، لیکن در تاریخ بنام غور ثبت هستند. در مورد نام کالیون و فیوار تفاوت در نگارش نسخه های طبقات ناصری وجود دارد و پوهاند عبدالحی حبیبی مصحح این نسخه ها می نویسد که :

ادامه نوشته…

18 آوریل
۲دیدگاه

هویت گمشده ما ،ادامه فصل هفتم

تاریخ نشرشنبه  ۳۰ حمل ۱۳۹۹ – ۱۸  اپریل ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما
قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۲)
ادامه فصل هفتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

۶ – قلعه و حصار سیفرود
موقعیت حصار و قلعه سیفرود هنوز به درستی معلوم نیست . مخروبه این قلعه با دیوار های تدافعی خویش از استحکام و متانت آن یادآوری میکند.

ادامه نوشته…

01 آوریل
۴دیدگاه

هویت گمشده ما،ادامه فصل هفتم

تاریخ نشر چهار شنبه ۱۳ حمل ۱۳۹۹ – اول  اپریل ۲۰۲۰ هالند

هویت گمشده ما
قلعه ها و حصار های افغانستان (۴۱)
ادامه فصل هفتم

نوشتۀ : محترم استاد شاه محمود محمود

۵ – قلعه و حصار تولک غور
تولک در غرب مرکز ولایت غور به فاصله ۱۹۵ کیلومتر از آن قرار دارد. که از سمت شمال به ولسوالی چشت شریف و ولسوالی اوبه ولایت هرات، از طرف جنوب به ولسوالی ساغر ، از طرف شرق به ولسوالی شهرک و از طرف غرب به ولسوالی فرسی ولایت هرات هم مرز است .

ادامه نوشته…