شیوهء داستانسرایی امیر خسرو
تاریخ نشر شنبه ۲۲ عقرب ۱۴۰۰– ۱۳ نوامبر ۲۰۲۱ هالند
این مقاله از مجموع مقالات دانشمندانی استخراج شده که بتاریخ ۲۱ حوت سال ۱۳۵۳ در سیمینار امیرخسرو بلخی قرائت گردیده و بعدآ بصورت کتاب مستقل بنام (مجلس امیرخسرو بلخی) توسط انتشارات بیهقی در کابل بچاپ رسیده بود.
شیوهء داستانسرایی امیر خسرو
نمونهء مثنوی هشت بهشت
بقلم : زنده یاد استاد علی اصغر بشیر هروی
بخش چهارم :
مقد مه داستان:
یکی از اجزای مهم هر داستان مقدمهِ آنست که داستان با آن شروع میشود.
هر داستان نویس یا داستانسرا ، در تنظیم مقدمه ، سبک و سلیقه خاصی دارد و از اصولی که خود پسندیده است پیروی میکند .
یکی مقدمه را طولانی و دیگری کوتاه بیان میکند، یکی ساده می نویسد و دیگری پیچیده ، یکی میکوشد تا از صنایع لفظی بارور باشد و دیگری سعی میکند که صنایع معنوی در آن به کار رود ، اما آنچه متفق علیه همه داستان نویسان در باب مقدمه نویسی است ، این است که مقدمه باید در عین حالی که روشن و صریح ومربوط و جزء لازم داستان است ، اولآ خواننده را به مطالعه و تعقیب متن داستان و اطلاع از چگونگی واقعه ، تشویق کند ، ثانیآ تصویری از محیط داستان در مقابل او بگذارد.
داستانسرای ما در مقدمه داستانهایش این نکات را رعایت کرده است بطور مثال مقدمه داستان روز دوشنبه چنین است :
بود فرماندهی به هندستان
شهر و کشور ز عدل او بستان
هرچه در خسروی به کار بود
که بدان ملک را قرار بود
داشت از مردی و جهانداری
خاصه آیین میهمانداری
ساخته میهمانسرایی خوب
یک به یک سا اوهمه مرغوب …
که خواننده وقتی بتوصیف مهمانسرای فرمانده میرسد ، به خواندن بقیه داستان تشویق میشود تا ببیند از چنین مهمانسرایی چه واقعه ای بیرون می آید.
یا مقدمه داستان روز جمعه که چنین است :
در ختن بود فیلسوفی چست
راز های ستاره کرده درست
خامه بر تختهء فلک رانده
وان همه تخته ها فرو خوانده
وقتهایی شناخته به نهفت
که در آرد جماد را در گفت
ساخت از روی ومس یکی تمثال
که بخندد ز چیز های محال
چون شد آراسته نمونهء چست
آزمونش نمود و یافت درست
پیش فرمانده دیارش برد
هنرش گفت و بعد از آن بسپرد
که خواننده بعد از اطلاع بر اینکه تمثالی که از مس و روی ساخته شده است و بر چیز های محال می خندد ، بدست فرمانده افتاده است طبعا کنجکاویش برای فهمیدن باقی قضایا تحریک میشود . درین مقدمه ها که بطور مثال ذکر شد، تصویر روشنی از محیط داستان هم در برابر خواننده قرار داده شده است.
متن داستان :
جزء مهم دیگر داستان متن آن یا به اصطلاح پیکر داستان است که نباید از عناصر لازم داستان یعنی حادثه ، هیجان ، بحران ، انتظار ، اوج و فرود خالی باشد.
در اینجا با اینکه یقین دارم ، حضار محترم همگی مفهوم این اصطلاحات را بهتر از بنده میدانند بازهم تصور میکنم بی مناسبت نباشد که توضیحی برای این چند اصطلاح عرض کنم:
حادثه، عبارتست از واقعه ای که داستان بر محور آن می چرخد و بدون آن نمیتواند داستان باشد و آن بر دو قسم است : اصلی وفرعی .
حادثه اصلی آنست که اگر از داستان حذف شود، کمبود آن به روشنی احساس میشود ، اما حادثه فرعی چنین نیست بلکه وسیله ایست برای جوش دادن حادثات اصلی به یکدیگر تا کار داستان نویسی آسانتر شود ، از حذف حادثه فرعی لطمه ای به اصل داستان وارد نیم آید . هر حرکتی ، هر تغیر حالتی که در داستان اتفاق می افتد ، یک حادثه است و بنابر این ممکن است یک داستان دهها و صدها حادثه داشته باشد چه اصلی و چه فرعی .
هیجان عکس العملی است که اشخاص داستان در برابر حوادث نشان میدهند.
بحران نقطه ای از داستان است که تغییر صحنه های داستان بر اثر پیدایش آن صورت می بندد.
انتظار به قسمیت از داستان مربوط میشود که شور و رغبت خوانندهع را می افزاید و او را به دانستن بقیه داستان وامیدارد.
اوج داستان، نقطه ایست که عالیترین حادثه داستان در آنجا تأثیر خود را بر خواننده می بخشد و او را غمگین یا خوشحال می سازد.
فرود نقطه ایست که در بین اوج و پایان داستان قرار دارد.
اگر بخواهیم همه داستانهایی را که در مثنوی هشت بهشت آمده است ، با در نظر گرفتن این تعریفات ، تجزیه و تحلیل کنیم تا عناصر لازم آن نشان داده شود ، بدون تردید نوشتن کتابی دو یا سه برابر مثنوی هشت بهشت را ایجاب میکند ، پس ناچار بنا بر رعایت ایجاز به یکی از داستانهای آن مثنوی بسنده میکنیم اگرچه بقول اهل مدرسه : مفهوم جزئی کاسب نیست وبقول عوام از یک گل بهار نمیشود . داستانی که انتخاب شده داستان دلارام چینی است که سیمای وی پیشتر معرفی شد و خود داستان در بهشت هشتم یعنی خارج از محیط هفت گنبد قرار دارد.
مایه اصلی این داستان در شاهنامه فردوسی آمده است .
فردوسی این دختر را رومی و نامش را آزاده خوانده است :
کجا نام آن رومی آزاده بود
که رنگ رخانش چو بیجاده بود
نظامی گنجوی هم داستان او را در هفت پیکر آورده و خودش را فتنه نامه داده و چینی شمرده است:
فتنه نامی : هزار فتنه در او.
در روایت فردوسی ، آزاده که چنگزن هم بوده است با بهرام به شکار میرود و در شکارگاه هنگامی که دوجفت آهو به نظر آنان میرسد بهرام از آزاده می پرسد:
که، ای ماه چون من کمان را به زه
بر آرم ، به شست اندر آرم گره
کدام آهو افکنده خواهی به تیر؟
که ماده جوانست و همتاش پیر
آزاده جواب میدهد .
….. که ای شیر مرد
به آهو نجویند مردان نبرد
تو آن ماده را نره گردان به تیر
شود ماده از تیر تو نره پیر
وزان پس هیون را بر انگیز تیز
چو آهو زه چنگ تو گیرد گریز
همان مهره اندازتا گوش خویش
نهدهمچنان خواربردوش خویش
همانگه که مهره بخاردش گوش
بی آزار پایش بر آرد بدوش
به پیکان سروپای ودوشش بدوز
چو خواهی که خوانمت گیتی فروز
ادامه دارد …
دوستان و علاقمندان سایت ۲۴ ساعت اینک بخش چهارم شیوهء داستانسرایی امیر خسرو نوشتۀ شاد روان استاد بشیر هروی را که برادر گرامی قیوم جان آماده نموده اند تقدیم شما عزیزان مینمایم . مهدی بشیر
روح استاد بزرگوار بشیر هروی شاد و یادش گرامی . درود بشما برادران فرهنگی .
روان استاد سخن، معرفت و قلم، استاد علی اصغر بشیر هروی شاد که اندیشه و قلم گهر بار شان که همراه با تحول اساسات انواع هنری و ادبی به نسل امروز و فردا رهنما و رهبر است.
برادر بزرگوارم مهدی جان عزیز ممنونم از زحمات قابل قدرتان . خداوند روح پدر بزرگوار ما را شاد وخشنود داشته باشد.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی
ملبورن – آسترالیا
روان گرامی شاعر نستوه تاریخ علامه علی اصغر بشیر هروی شادروان غریق غفران بی انتها خالق دو جهان باد و یاد های پربار شان ماندگارترین ! 💐