قسم
تاریخ نشر: جمعه 6 دلو 1402 خورشیدی – 26 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
تاریخ نشر: جمعه 6 دلو 1402 خورشیدی – 26 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
تاریخ نشر: جمعه 6 دلو 1402 خورشیدی – 26 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
تاریخ نشر: جمعه 6 دلو 1402 خورشیدی – 26 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
حدیث روزگار !
هــزاران قصۀ نــاگـفـته دارم
ز کــاخ دل نـهــان و آشــکــارم
حکایت هاست زین چـرخ زمـانه
نهـفــتــه در کـتــاب روزگــارم
گـهـی افـــتــاده وگــه دربـلـنـدا
در ایــن وادی تپیدن بــود کارم
بسی اسرار دارد چرخ گردون
کــه گم شد ازکـفـم لیل ونهــارم
ولی شکـرا که درهستی دوران
چــراغ راه ست لطف کردگارم
چه نعمت هاعطا کرده به عالـم
سرسجـده به شکــرش میگذارم
چـو بــوی گل بـیا بگــذر از اینجا
که بــاتـو چون گلاب نوبهــارم
“عزیزه” رمز دل را بــا تو گوید
بـیـا بشنو حــدیــث پــرشــرارم
عزیزه عنایت
جنوری 2024
تاریخ نشر : جمعه 6 دلو 1402 خورشیدی – 26 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
زنجیر جهل
کاش می شد در مسیرِ زندکی
آنچه را گم کرده ام پیدا کنم
نیمه شب ها عاشقانه خلوتی
با خدای پاک و بی همتا کنم
بازگویم در حضورش راز خویش
سردهم من نغمه و آوازِ خویش
مرغکی پر بسته ام در این قفس
باز خواهم سوی تو پروازِ خویش
ای خدای خوب ای یکتای من
بسته اند زنجیرِ جهل در پای من
ساقهُ پربارِ علم آتش زدند
تا بسوزد دین و هم دنیای من
کاش می شد پرده بردارم کنون
راز های خفته را افشا کنم
زاهدِ کورِ عبا بر دوش را
شیشه در زیرِ بغل رسوا کنم
گویمش ای بی خبر ازعقل و دین
تا بکی درخوابِ غفلت این چنین
همچو ابلیس رانده از درگاهِ حق
وز شرارت مُهر داری بر جبین
خود مپنداری که بر اندامِ خویش
جامهُ سبزِ بهشت را دوختی
ایکه آتش در چمن افروختی
هیزمِ دوزخ بخود اندوختی
مریم نوروززاده هروی
ششم اسد ۱۴۰۲ خورشیدی
بیست و هشتم جولای ۲۰۲۳ میلادی
“از مجموعهُ”میهن عشق
هالند
تاریخ نشر: پنجشنبه 5 دلو 1402 خورشیدی – 25 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
میلاد معطر مولود کعبه حضرت علی (ع) را تبریک و تهنیت عرض نموده، سروده اییرا که چند سال قبل سروده شده خدمت خواننده گان محترم پیشکش می نمایم:
قیوم بشیر هروی
به اجازه ای حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی « رح»
ای عاشقان
” ای عاشقان ای عاشقان “، پیرو جوان درکوی او
شور و نوا دارند همه ، هر یک روانند سوی او
عمری اگر حیران شوند ، نالان و سرگردان شوند
در جاده های بی کسی همدم شود بازوی او
دل ها ز دست رفته چنان ، با ناله های بیکران
از بلخ بامی تا نجف ، دیوانه ی جادوی او
عشق علی غوغا کند ، بس عالمی شیدا کند
آشفته گردد هر دلی ، گر بر نگردد سوی او
یارب دلِ شیدای من ، افتاده است در پای من
فریاد ها دارد بلند ، دلبسته ای گیسوی او
عالم دگرگون می شود، بیچاره افسون می شود
بیند اگر یک لحطه ای آنصورت ماهروی او
دلها رود از دست شان ، لطف خدا کرد هستِ شان
یکباره بی خود می شوند ، هر آن ببینند روی او
بنگر رخ زردِ مرا ، غمناله و دردِ مرا
گردد مداوا ای « بشیر » گیرم اگر داروی او
قیوم بشیر « هروی »
ملبورن – استرالیا
بیست و یک نوامبر 2017
تاریخ نشر : پنجشنبه ۵ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ چنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
محترم امان صحرائی
كتاب بسته را مانم
بر و باری ندارم شاخهء بشکسته را مانم
به مقصد نارسیده رهنورد خسته را مانم
نگیرد هیچکس از متن و فصل و باب من فیضی
ز چشم افتاده در تاقی کتاب بسته را مانم
نیابد هیچگاه پایم صفای ریگ ساحل را
به کل در فهر دریا کشتیی بنشسته را مانم
ز گقت و گوی با ارباب دانش فیض میجویم
اگر جاهل به حرف آید دهان بسته را مانم
نبردارد درحت دوستی از سوی من زخمی
به دست ناتوانی تیشه ای بیدسته را مانم
نیم من واعظ و آخوند وشيخ و زاهد و مفتی
ریاکاری ندانم صوفیی وارسته را مانم
به روی صفحهء ذاتم چکیده رنگ استغنا
ز دام ذلت و خفت عقاب رسته را مانم
مقابل گر شوم با دشمنان خانه و خاکم
همیشه از کمان قهر ، تیر جسته را مانم
اگرچه بته ای پژمرده و پیر گلستانم
هوای عشق اگر آید گل نو رسته را مانم
امان صحرائی
جرمنی
تاريخ نشر: پنجشنبه ۵ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا
ملک بی همتای من
ای ملک بی همتای من ، بخشم که ترکت کرده ام
وی دین من دنیای من ، بخشم که ترکت کرده ام
هستی تو عشقم در جهان ، امید من در آخرت
حالا که من آواره ام ، بخشم که ترکت کرده ام
ای مادر زیبای من ، دیدم ترا یک شب یخواب
باشی همه درمان من ، بخشم که ترکت کرده ام
آنشب چه زود خواتم گذشت ، با عقده هابیدار شدم
ایکاش دو باره بينمت ، بخشم که ترکت کرده ام
ای. کابل زیبای من ، ای مدفن آبای من
ای خارچشم دشمنان ،بخشم که ترکت کرده ام
آخر شود روزی که باز ، چشمم به دیدار تو باز
خاکت کنم سرمه به چشم ، بخشم که ترکت کرده ام
ترکت نبودست خواهشم ، معذور من دار مادرم
ازدست نوکرهای روس ، بخشم که ترکت کرده ام
مادر فدایت جان من ، ای جان من جانان من
از دوریت جانم بلب ، بخشم که ترکت کرده ام
شد حیدری مجنون تو ، دیوانه و محزون تو
گیرش تو آخر در بغل، بخشم که ترکت کرده ام
پوهنوال داکتر اسعدالله حیدری
سدني – آسترالیا
جنوری ۲۰۲۴
تاریخ نشر : دوشنبه 2 دلو 1402 خورشیدی – 22 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

سرزمین عشق
فرموده بود ی غم نخور ، باشد اجابت میکنم
حالا که فرمان میدهی، ای عشق اطاعت میکنم
هر خواهشی داری بگو ، حالا که تسلیمت شدم
یا هر چه میخواهی بکن ، فوقش شکایت میکنم
جانا ببخشایم اگر ، بی پرده حرفی میزنم
یا لا به لای واژه ها ، گاهی جسارت میکنم
شاید که من عاشقم وقتی که میرنجد دلم ….
منطق نمی فهمم اگر ، گاهی حماقت میکنم
وقتی کسی با هرزگی ، جانم نگاهت میکند
وحشی تر از سگ میشوم، آری اهانت میکنم
با اینکه خاموش ولی ، اینگونه آرامم نبین
یک تار مویت کم شود ، عشقم قیامت میکنم
وقتی خرامان میروی، از کوچه های رو به رو
حتی به خاک کوچه هم، بازهم حسادت میکنم
شاید خیالاتی شدم ! شاید جنون دارم ولی
هر جا که میگردم تو را ، آنجا زیارت میکنم
کافر تر از من دیده ای؟!عشقم نمیدانی بدان
حتی خدا را محض تو ، دارم عبادت میکنم
با اینکه دلتنگم ولی ، جانم تحمل میکنم
هی میروی هی میروی ، هی استقامت میکنم
هی مینویسم روزو شب! این زخم پیر و کهنه را…
با تیغ تیز واژه ها ، هر شب صحبت میکنم
دارم ر وانی میشوم ! آیا نجاتم میدهی؟!
از لشکر کفری که من، هر شب هدایت میکنم؟!
حتی اگر احساس من، یک اشتباه ساده بود
این اشتباه ساده را ، تا بی نهایت میکنم
عشقم به فکر من نباش، هر جا که میخواهی برو
دارم به این تنهاییِ ، دیرینه عادت میکنم
اینجا کنار یاد تو ، با خاطرات خوب تو
در سرزمین عشق تو، دارم اقامت میکنم
دست خدا ای جان من، هر جا که باشی خوب من
با این (بهار)، با آن غزل، عرض ارادت میکنم
داکتر راضیه بهار قریشی
11 می 2019
نیویورک
تاریخ نشر: شنبه 30 جدی 1402 خورشیدی – 20 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
تاریخ نشر: شنبه 30 جدی 1402 خورشیدی – 20 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
انقلاب در اذهان
ز ریشه خانـۀ ظلم و سـتم خراب شود
بـرای حـق و عـدالت اگـر شتاب شود
ز خـواب غفلت اگر مردمان برخیزند
برون ز محبس شـب نسـل آفتاب شود
در آسـمان سـتم کرگـسـان کنند پرواز
خوشـا دمی که فضـا لانۀ عـقاب شود
میان آتـش و خـون طفلکان زنند پرپر
بیا بـبـین که دل سـنگ هـم کباب شود
زمین سوخته و نسل کُشیها جاریست
نه همتی که ازین وحشت اجتناب شود
به چنگ دیو و دد افتاده مـردم مظلوم
درون جنگل شب کشته و عـذاب شود
ترور و وحشت و افراطیت شده تنظیم
به نفع سلطه گـران جمله انتخاب شود
دیموکراسی ، حـقوق بشـر شـده ترفـند
برای نسل نوین این سخن خطاب شود
فـغـان و نـالۀ خـون پـردۀ ریـا بـدریـد
رسـانه هم نتوان بـر یقین حجاب شود
به جـای دانـۀ غلات در میادیـن جنگ
تــن و روان و دل آدم آســـــیـاب شود
خـیـال و عـشــق دل و آرزوی آدم هـا
به پیش چشم جهان نقش روی آب شود
دروغ تشنه لبان را به دشت داغ آورد
زلال آب ، کــجـا ، دامن ســـراب شود
پلاس تیره نگـردد بـه شستـشو سـیمین
سـیاه صخـره مگـر پـرتـو شهاب شود
مجـو راحـت و آرامـش از تجـاوزگـر
درین معامله دل عرق اضطراب شود
فـریـب حـیـلۀ ظالـم را مخـور مظلـوم
که زخـم تـیـغ بـلا پـر ز التـهـاب شود
تـو را بـه محبس افـراطیت کند تسـلیم
بروی شادخوری بند فصل و باب شود
تمـام عـلــم و تـمــدن م ی رود بـربــاد
هجوم بشهردل وعقل شیخ وشاب شود
عـروسکان ریایی به صحنه می آرنـد
سـیابـازی بـه دالـر و پـونـد بـاب شود
بـیـان درد و غـم و رنـج خـامـه نتواند
بهر طرف نگری خارج از حساب شود
جـهان معـرکۀ قلـدری و سـفّاکی است
زخون خلق دودست ستم خضاب شود
وفـا و عـشق و محبت اگـر دهند تعلیم
بجای جنگ وتفنگ جانشین کتاب شود
صـدای نعــرۀ مظلـوم در جـهان پیچید
عـلـیــه ظلــم در اذهـان انـقــلاب شود
رسول پویان
14 جنوری 2024
تاریخ نشر: شنبه 30 جدی 1402 خورشیدی – 20 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
باهمی !
یــاد آنــروز کــه در کـابـل زیـبـا بــودیم
فارغ از جـنگ و نـفـاق و غـم دنـیـا بودیـم
جمع ما جمع، بـه هر خانۀ پـرمهـر و صفا
شـــاد ازبــاهمـی وقــوت دلـهــا بــودیـم
گاه چون مشعـل روشن به ره یکدیگری
گـاه ازهمــدلـی خویـش چــودریــا بودیم
متـحـد تـاجـیـک وپشتـون وهــزاره باهم
بهــرآبـــادی آن کشــورو مـــاوا بــودیــم
بین ما هیچ نبـود تعصب قـومی و زبان
دور ازتــفــرقـــه وفــتــنــۀ دنـیـا بودیــم
سـالـهـا شــد که گــرفتنـد زما راحـت ما
ما، درخواب گران، غافــل از اینها بودیم
وقــت آنــست کـه دست بـدهیـم بهروطن
بـازســازیــم کـه عمـری بـه تمـنـا بـودیم
تا”عزیزه” نشویم یک دل ویک رنگ بهم
آنچنان است که درجنگ وبه غوغا بودیم
عزیزه عنایت
5 جنوری 2024
تاریخ نشر: شنبه 30 جدی 1402 خورشیدی – 20 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
تاریخ نشر: جمعه 29 جدی 1402 خورشیدی – 19 جنوری 2024 میلادی- ملبورن – استرالیا
وسوسه
زمانی وسوسه ای بر دلم پدید آمد
چه گویمت چه کسی وز کجا شنید آمد
چنان به تیر نگهش نشانه رفت دل من
چو دل شکاری به یک حمله شدید آمد
به یک نظر دل من شد اسیر دلبرکی
چنان که تیر نگاه بر دلم خلید آمد
مقابله نتوانست دلِ شکستهِ من
چه گویمت که چسان سینه ام درید آمد
به فکر آن که نمایم مهار حمله او
ولی دریغ که دمار از دلم کشید آمد
و دل به دام دل انگیزِ دل ربا ا فتاد
در آن زمانه غم بی دوا رسید آمد
بصد بهانه و صد حیله اش اسیرم کرد
و خونِ دل ز پر و بال من چکید آمد
« بشیر» حکایت دل خوابنمای بیش نبود
چنان که مرغ دل از دامِ خود پرید آمد
19 جنوری 2024
ملبورن – آسترالیا
تاریخ نشر : جمعه ۲۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا
رمز نگاه
چو از رمز نگاه شوخ او ا فسانه میریزد
دل افسون گشته پیش پای آن جانانه میریزد
گهر آرد بدخشانِ دهانش در سخن گفتن
ز هر حرفِ کلامش دامنی دُردانه میریزد
برای بستن دلها به مویش ، گیسوانش را
مثال خرمن سنبل به روی شانه میریزد
برایم حلقه های زلف او دامیست گسترده
ز خال کنج لب بهر شکارم دانه میریزد
به دین عاشقان رکن اول بگذشتن از جان است
چو شمع روشن شود خاکستر پروانه میریزد
ندارد گرچه باک از کشتن کس تیغ ابرویش
چنان من پیش او هیچم که خونم را نمی ریزد
چو بلبل در قفس هرگز نیم مدیون صیادم
وی ازمن نغمه میخواهد که آب ودانه میریرد
سپردند آشنایانم به اغیار اختیارم را
از آنرو طرح قتلم خنجر بیگانه میریزد
صراحی و سبوو می در این میخانه حاجت نیست
شراب از چشم مست ساقیی این خانه میریزد
می لعل لبش کرده ز صحرائی دریغ امشب
از آنرو اشک حسرت بیحد و پیمانه میریزد
امان صحرائی
جرمنی
تاریخ نشر : جمعه 29 جدی 1402 خورشیدی – 19 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
استقبال ازشعرمرحوم صوفی عشقری با مطلع:
عمرخیال بستم یار آشنائیت را
عمری وصال
عـمـری وصال بستـم،میهـن جدائیـت را
شایـد بخـاک بردن ، این رنج دوریـت را
دور از برت بگشتم ، من خواروزارِغربت
وی مـام مـهـربـانـم،لـطـفـی فـدائـیـت را
گـشتـم اسیـر مهـرت،ازروز پـا نـهــادن
در دامـن عـزیزت ، و آن مهـر ورزیت را
کوه ها ودره هـایت،باغ ها و راغ هایت
دورجـهـان نـدیــدم،ایـن دلـربـائـیــت را
مهتـاب چهره گان را،بسیار دیدم به دنیـا
لیکن ندیدم هرگزگلچهـره، افغانیـت را
ای ملک بهـتـرینـم،هستی تو دراسـارت
خـواهـم زقــادرحی،بـیـنـم رهـائـیـت را
دورازبـرت نمودی،بیچـاره “حیدری“را
بهـرخدا به آخـر،وصل این جدائـیـت را
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
۲۵ جون ۲۰۲۳
سدنی
تاریخ نشر: پنجشنبه 28 جدی 1402 خورشیدی – 18 جنوری 2024 میلادی- ملبورن – استرالیا
خشمِ طوفان
تاریخ نشر: پنجشنبه 28 جدی 1402 خورشیدی – 18 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا
شمعِ خاموش
تک درختی خشک ام و از برگ و بار افتاده ام
غنچهُ پژمرده ام از شاخسار افتاده ام
نو گلی بودم میانِ بوستانِ زندگی
ای دریغا خسته بر دامانِ خار افتاده ام
شمعی خاموش ام نسوزانم پرِ پروانه یی
قطرهُ اشک ام ز چشمِ روزگار افتاده ام
چون کتابی کهنه ام بی همدم و بی همنشین
گوشه یی تنها و پر گرد و غبار افتاده ام
زورقی بشکسته ام سرگشته و بی بادبان
در میانِ موجِ غم بی اختیار افتاده ام
مرغکی بی سرپناه و آشیا ن گم کرده ام
هم اسیرِ غربت و دور از دیار افتاده ام
مریم نوروز زاده هروی
شانزدهم دلو ۱۴۰۱ خورشیدی
پنجم فبروری ۲۰۲۳ میلادی
از مجموعهُ “میهن عشق”
هلند
تاریخ نشر: پنجشنبه 28 جدی 14302 خورشیدی – 18 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
آرمان دل
تا نگاه کردم عزیزم من ترا از جان دل
سوختم یک سر چنان در آتش سوزان دل
می برد غوغای عشقت این دل دیوانه را
جان سپارم از برایت تا شود درمان دل
درد عشقت بی قرار و زار و حیرانم کند
مرد راهش باش تا آباد گردد جان دل
روز و شب صحرا نشین درگه عشقت شدم
عشق لیلا بر دلت انداختم آرمان دل
لحظ لحظ در حریم این دلم در می زنی
در گشودم تا شو د آباد این بستان دل
عالیه میوند
فرانکفورت
29 مارچ 2023 میلادی
تاریخ نشر: پنجشنبه 28 جدی 1402 خورشیدی – 18 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
رفیق لحظه های من
دست به قلم که می شوم
به دادِ شعرم میرسی
نوشته زیبا می شود
مثل گلهای اطلسی
واژه به واژه خط به خط
صف میکشند برای تو
نظمی شبیه یک سپاه
تنظیم بر هجای تو
شاه بیتِ شعرم بعد ازین
طرحِ دو چشمت می شود
نبضِ ترانه های من
شادی بزمت می شود
پناهِ دلتنگی من
شیبِ دو شانه های توست
نوای لحظه های من
فقط بهانه های توست
دست به قلم که می شوم
به دادِ شعرم میرسی
رفیق لحظه های من
درین شبهای بی کسی
پروانه شیرین سخن
27 جدی 1402 خورشیدی
17 جنوری 2024 میلادی
تاریخ نشر: چهارشنبه 27 جدی 1402 خورشیدی – 17 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
دل من
(به وطنم)
دل من ،
پر از تپش آن پرنده ایست –
معصوم و پاک
بالهاش با ابر ها در پرواز
و در آسمان ها
به دنبال دانه …
تا در تو زنده باشد
او با من دوست دیرینه
و با سرزمین هستی همراز
و هرجا باشد
هنوز بیاد تو می تپد …
هما طرزی
نیویورک
7 جنوری ۲۰۱۴
تاریخ نشر: چهارشنبه 27 جدی 1402 خورشیدی – 17 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
تاریخ نشر : چهارشنبه 27 جدی 1402 خورشیدی – 17 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
آزادی !
تاریخ نشر : سه شنبه 26 جدی 1402 خورشیدی – 16 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا
يك بوسه از آن گونه ى خندان تو كردم
تن در گِروِ سرکش زلفانِ تو كردم
شاعر به کمال رخ ماه تو سخن گفت !
من غرقه و در گوش غزلخوانِ تو كردم
اين كار دلست از تو جدايى نتوان كرد
جانم به فداى تو و فرمان ت و كردم
من طالب ديدار تو در باغم و گلشن
فرياد و فغان از غم هجران تو كردم
من شعر دگر وصف لبان تو سرودم
افسرده دلم را همه قربان تو كردم
سرخوش به قیامت شوم و داور بالا
از حاصل اشكم دل بريان تو كردم
آن لحظه كه بينى و نگاهم بپسندى
سوگند به چه؟ صحبت پيمان تو كردم
پوهنمل احمد ضیأ حق شناس
هرات – افغانستان
تاریخ نشر : سه شنبه ۲۶ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترال
لحظ ء پیشم بیا ای نازنین با رنگ و بو
تا کنم در تو کتاب آرزو را جستجو
رنجه فرمائی قدم خاک قدم هایت شوم
نقش پایت را کنم با آب دیده شستشو
گر بهای بوسه کردی جان طلب جانان من
جان فدایت میکنم بی مدعا ، بی گفتگو
نور من خورشید من این سر گرانی ها چرا ؟
درد ها دارم بیا تا باز گویم مو به مو
پیش چشمت تهمتِ عصیانُ بر من شد روا
از ر قیب سفله و پر عقده و بی آبرو
ای صبااین راز را در سینه اش پنهان نما
در حضور یار رقصان بال و بی پروا بگو
نازنینا ! حرف دل را وا بکن تا کی خموش
این حدیث عشق را پر بار گردان رو به رو
عالیه میوند
فرانکفورت
21 جنوری 2022
تاریخ نشر : سه شنبه 26 جدی 1402 خورشیدی – 16 جنوری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا
بوی وفا
تا کی رسد ز گردش ایام داغ ها
خشکیده سینه ام به فراخی راغ ها
در کوچه ها زنور صفا نیست روشنی
بر ما چون فروغ نبخشد چراغ ها
جایی برای نغمه ِ بلبل نمانده است
آواز زاغ می رسد از طرف باغ ها
از شعر شاعران ننیوشی طنین شعر
بر دوش می رسد چو صدای کلاغ ها
بوی وفا مگر ز گلی بر نخاست هیچ
زین باغ نگهتی ننوازد دماغ ها
هر کس که شد ز حب وطن مست چون ثنا
او را نیاز نیست به جام و ایاغ ها
محمد اسحاق « ثنا »
ونکوور – کانادا
24 جدی 1402 خورشیدی