۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

08 مارس
۱ دیدگاه

از زبانِ بانوانِ وطنم

تاریخ نشر: جمعه ۱۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دو سروده ی هم وزن و قافیه با یک عنوان

از زبان بانوانِ وطنم 

من زنم ، غمنامه ی  انسان  منم  

حرفِ تلخِ دفتر  و   دیوان   منم 

گاه بینی ، گاه  گوشم   می بٌرند

بدترین  انسان این   دوران منم

من   ندانستم   گناهِ     خویشتن

دایمآ خونین   جگر، گریان منم

ازچه حیرانم به زحمت  مانده ام 

لایق   اندوه ی بی   پایان  منم 

داغ ها در سینه دارم  بی شمار

لاله ای خونابه   در دامان منم  

اختیار من  به  دست   دیگران 

من چنان بازیچه ی طفلان منم

با چنین تحقیرواین بی حرمتی

خود چه سان گویم «ثنا» انسان من 

محمد اسحاق ثنا

ونکوور – کانادا

از زبان بانوانِ وطنم 

من زنم ،  قربانی   دوران منم

مادرم  من  ،  مادر ِ انسان منم

بسکه رنج و غصه ها دارد دلم

روز و شب با ناله و افغان منم

من  نه  آنم  تا  پریشانم   کنید

تا  بکی در بندِ این  زندان منم

من زنم ، من من مادر هر قهرمان

من اسیر دردِ  بی   پایان  منم

رنج ها دارم   فراوان   بر دلم

بس پریشان حالم وحیران منم

گاه سنگسارمیشوم با سوزوآه

گاه بشکسته دل  و  گریان منم

با چنین رنج وستم ها ای«بشیر»

تا  بکی  افسرده  و نالان  منم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

2019

08 مارس
۱ دیدگاه

اسرارِ داور

تاریخ نشر: جمعه ۱۸ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۸ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 روز جهانی زن را به  همسر گرامی ام ، دختران نازنینم  ،عموم  زنان جهان

بخصوص بانوان دردمند و دربند سرزمینم تبریک و تهنیت گفته غزلی را

بدین مناسبت تقدیم عزیزان خواننده می نمایم.

 

اسرارِ داور

زن مایه ی عطوفت واحساس و باوراست

زن همنوا  و همدم  و هم یار و یاور است

بی  زن   هوای     خانه   ندارد   طراوتی

زن   چلچراغ   خانه ی   مردِ  دلاور است

فقدان   زن  نشاط   و  طراوت   دهد  بباد

یعنی به  اهل  خانه  بسی  رنج  آور است

زن  مادر است  و خلد  برین   زیر پای او

هر مرد حق  ز  دامن   مادر   تناور  است

زن  دختر است  و  مهر  پدر  در نگاهِ  او

زن خواهراست به مهر برادر سزاور است

بی  زن   نمی شود  به   سعادت  قدم  نهاد

زن همسراست به  بحر نجابت  شناوراست

بنما  « بشیر»   دعا  و  نیایش  برای حق

زن  آیه ی   اصالت  و  اسرارِ  داور است

قیوم بشیر«هروی»

هشتم مارچ 2018

ملبورن – استرالیا

07 مارس
۳دیدگاه

شوقِِ محبت

تاریخ نشر : پنجشنبه 17 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 7 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

شوق محبت

(2)

ای بندگان ای بندگان  این  عذر  و این زاری چرا ؟

جز عذر و جز زاری دگر از هر چه بیزاری چرا ؟

یک روز بنشین از خدا با  عشق  چیزی  کن  طلب

اینقدر   سایل   بودن    و   اینقدر  درباری  چرا ؟

این مرز  بین چشم  و لب ، این  بسته و آن باز چه

لبخند پنهان  کردن  و  با  گریه  غمخواری  چرا ؟

این دست بر سر کوفتن،  هی خاک  ها  را  روفتن

تا چند پیمان  این  چنین  این  رسم  این یاری  چرا

باور  بکن  او   هم   گهی   شوق  محبت  می کند

این سجده های ظاهری این اشک  تکراری  چرا ؟

گاهی بگویش  ای  خدا  من  دوست  می دارم  ترا

این عشق های کوچه گی این عشق  بازاری چرا ؟

یک عمر بارت می کشد یکروز  بارش  را  بکش

یک روز فکری کن مگر این بار سر باری چرا ؟

رسم   دعا   باشد   خطأ   گر  استجابت  کم شود

دل  را  به  زهر  آمیخته  بیهوده  بیماری  چرا ؟

شکیبا شمیم

آلمان

۲۰۱۶

07 مارس
۱ دیدگاه

سلطان عشق

تاریخ نشر : پنجشنبه 17 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 7 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

سلطان عشق 

دل زمن بردی تو ای سلطان ، دل آزاری مکن 
سوختم در عشق  تو  با  من  جفا کاری مکن 

غصه خوردم بی بهانه بس که دیدم  زجرها 
رحم کن ای عشق عالم سوز ستمکاری مکن 

در فراقت تار گشتم  همچو  من  بیمار  زار 
در حضور غیر  با  من  این  ریا کاری   مکن 

کس نباشد همچو تو درعشق من نا مهربان 
بهر  روح  خسته ام  هرگز   رضا کاری مکن 

در همه عمرم بدادی روح و  جسم من به خاک 
بعد مرگ من تو ای  نامرد   عزاداری  مکن 

من که نازیدم به نام  و  همت   والای تو 
وای دگر طاقت ندارم تو  خطا  کاری  مکن 

گر تو بشنیدی ز من‌ این ناله   و  افغان را  
پس دگر جورم مده دیگر   روا  داری  مکن 

عالیه میوند 
3 جون 2021 میلادی
فرانکفورت  

07 مارس
۱ دیدگاه

احساس

تاریخ نشر : پنجشنبه 17 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 7 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

احساس

می خواهم چنان عشقی بر دلت بکارم

که در تمامی ذرات وجودت مرا لمس کنی

و در نفس هات مرا باخود به کهکشان ها بری

و در قدم هات

و در نشستن هات

و در خوابت مرا به آغوش گیری

و در پهنای بازوانت مرا به خواب بری

می خواهم چنان عشقی بر دلت بکارم

که هنگام خواب

بر مژه هات مهمان گردم

و در بیداری

درمیان لبانت به زندان شوم

و در قامتت عشق را دوچندان شوم

می خواهم چنان عشقی بر دلت بکارم

که دستانت در جستجویم بر خیزند

و چشمانت نور را در بدن عریانم بپاشند

و صدام در گوشت پنهان شود

و عشقم در سینه ات میزبان شود

می خواهم چنان عشقی بر دلت بکارم

چون از خواب عشقم برخیزی

و دگر در دنیایت نباشم

و آنگه:

بسترم قصه ای عشق را

داستان شود

داستان شود

داستان شود

هما طرزی

نیویورک

 30 جنوری 2024

07 مارس
۳دیدگاه

محروم ز علم

تاریخ نشر : پنجشنبه 17 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 7 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

محروم زعلم

طالبـان این نوکـریِ خـصم  افـغـان تـا به کی؟

خون ملت خورده و،شاگرد شـیطان تا به کی؟

تـاچه وقـت آزار مـلـت ،  بـنــدهء اهــریـمـنــان؟

نـام دیـن بـد کـرده و،ظـلـم فـراوان تا  به کی؟

نـوکـریِ  آی ، آس ، آی و چـاکــریِ  کـفــر غــرب

ظلم بی حـد بـرسرِپـیـرو جـوانـان ، تـا بـه کی؟

ع وغ رفـتـنـد زقـدرت،آخر شما  هـم می رویـد

قتل وغارت هرطرف،درکشور مان  تا به کی؟

عـنـقــریـب مــاه صـیــام آیـد،ولی در مـیـهـنــم

 ملـت بـیـچـاره ام بی کاروبـی نـان تـا به کی؟

جمله نسـوان وطن را ،کرده اید محروم ز عـلم

قـیــد وزجــرِآنهـمــه،  مــامِ شـیـران  تـا به کی؟

انـتـحاری هـای بی دین جملـه از جمع شماست

کشـتـن خـلـق خـدا،آن بی گـنـاهـان تـا  به کی؟

پیـش خـالـق،نـزد مخلـوق، دائماً کذب و فـریـب

خودفریـبی،خلق فریبی ،دور زوجدان تا به کی؟

مــردمـان مـلک مـا، کـافـی نــدارنـــد  آب و نــان

خوردونوشِ رنگ رنگ ،از خون یتیمان  تا بکی؟

“حیدری” کن عـرض حالـت پیـش رب العـالمین

کیـن هـمه جـورو جفـا،بـرمـردم مـان تـا به کی؟

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

6 مارچ 2024

سیدنی – آسترالیا

07 مارس
۱ دیدگاه

عالمانِ جبر

تاریخ نشر : پنجشنبه 17 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 7 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

عالمانِ جبر

در شهر ما ، نقاره  زیاد  و  نوا  کم است
دشنام تلخ ، تا که بخواهی ! دعا کم است

وقتی  که  میر  مزرعه  دارد   سر شکار
جایی برای چلچله یا نیست ، یا  کم است

جایی  که  تیغ   و   نیزه   بکارد  برادرم
ناگفته روشن است که شعر و صدا کم است

هر کس به چهرهء   دگری  می کند نگاه
این جا همیشه قیمت آیینه  ها   کم است

درکوچهء که کوچهء عشق و رفاقت است
اندیشه کرده ای که چرا نقش پا  کم است ؟

واعظ نبوده ام که بگویم حیا  کجاست  !
قاضی نبوده ام که نویسم ، چرا  کم است ؟!

حتمن  درین  معادله   ای  عالمان  جبر
چیزی برای  جلب رضای  خدا کم است

ای سهره های خسته ازین بیشه پر کشید
منبر برای سفسطه های  شما کم است

سید نورالحق صبا

06 مارس
۱ دیدگاه

فریادِ من

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۶ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

فریاد من

شد قفس چون خانه از بنیاد من
کی شود  لطفی  کند صیاد من

ملت  من  در  پریشانی  و  درد
این غم گسترده  کرد  برباد  من

ای وطن خورشید چشمانم تویی
مامن   من  خط ی   اجداد  من

تا به کی درمانده و من  در بدر
گوش تو چون نشنود فریاد من

روح من در جان تو ای هموطن
کی  برم  هرگز  ترا  از  یاد  من

عشق تو در سینه باشد جاویدان
با  تو  شد  بربادی  و  آباد  من

عالیه میوند

 فرانکفورت

4 دسامبر 2021

06 مارس
۱ دیدگاه

از دست رفته

تاریخ نشر : چهارشنبه 16 حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – 6 مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 از دست‌رفته 

در موج‌های دل ، خرَد  از  دست رفته است

کاغذ در آب چون فتد، از دست رفته است !

جانی  که   پایمال   حوادث  شود  فناست

آن گُل که می‌شود لگد، از دست رفته است!

طغیانِ  بطن  بر  سرِ  ظاهر   شود ظفیر

با شورِ روستا،  بلد  از  دست  رفته  است

بیهوده   جان  به   راه   تملّک  نداده ایم

دانی ز کیست هر لحد؟ از «دست‌رفته» است !

صد   فرصتم   نمود   مهیّا   زمانه ، لیک

از فرطِ کاهلی نوَد از  دست رفته  است !

آنکو  چو موج  می‌فتد  از  پای ، هر قدم

از نو اگر نمی‌جهد، از دست  رفته است !

فرقی‌ست  بین  فصل  شباب و  بهار ها

فصل شباب تا  ابد از  دست  رفته است

تیر سخن کجاست به مانند « بومرنگ »

گر از هدف خطا خورَد، از  دست رفته است

امشب   ز   من  مپرس   شمارِ  پیاله‌ را

از خویش‌رفته را  عدد از  دست  رفته است !

بر  پایه‌ی  پیام    بوَد    این  غزل  قوی

(حکمت) چه غم که قافیه ا ز دست رفته است

تمیم حکمت (هروی)

ملبورن – آسترالیا

06 مارس
۱ دیدگاه

خواب

تاریخ نشر : چهار شنبه 16 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 6 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

خواب

دیشب به خواب رفتم و بسیار گریه کردم

فردا  چو  برخاستم   تکرار  گریه کردم

دیشب به خواب دیدم که این زنده گی گران است

باری که بود بردوش ناچار  گریه کردم

از های وهوی دنیا رفتم به کوه و صحرا

دامن به رو  گرفتم  تکرار  گریه  کردم

از  رنج  این  زمانه  از  گیر  و دارِ دنیا

هر گوشه ی رسیدم خونبار گریه کردم

در این عمر  کوتاه  دیدم هزار  نیرنگ

از نیرنگ  دنیا  صد   بار  گریه  کردم

بر دل نبود  تابی  بر  سر  هم شراری

سالها  ببین  شکیلا  تکرار  گریه کردم

شکیلا نوید

کابل – افغانستان

06 مارس
۲دیدگاه

دعا

تاریخ نشر : چهار شنبه 16 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 6 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا


 

(1)

دعا

یا دلش بهرم بسوزان یا بگیر این خویش را

یا که زهر آگین بکن یا بر بکن این  نیش را

رو  اگر دارد  دعایش  را به حقم کن قبول

یا ببر دست دعای  مرد  خیر   اندیش  را

یا  مسلمانم  بکن  آنگونه  کو  باید   بود

یا بکن کافر و بیرون کش ز دل این کیش را

یا گلوی خشک  را  با  آب  زمزم  تر بکن

یا میاور در صفا و مروه این درویش را .

شکیبا شمیم

2016

آلمان

05 مارس
۱ دیدگاه

کوله بارِ غم

تاریخ نشر : سه شنبه 15 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 5 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

کوله بار غم

در جهان افسانه گشتم عاقبت از کارِ دل

خسته و آشفته ام از  ناله‌ های  زارِ  دل

گوشه یی افتاده و همچون متاعی بی بهاست

گشته خالی از خریدار کوچه و  بازارِ دل

جادهُ عمرم تهی و کوله بارِ غم  بدوش

مانده ام در کوره راهِ سخت و ناهموارِ دل

بعدِ من شاید کسی نامم  نیارد بر زبان

این سخن را دوش فهمیدم من از گفتارِ دل

می کشاند دردِ تنهایی  مرا سوی فنا

ای دریغا نیست یاری تا شود غمخوارِ دل

کاش روزی پر گشایم من بسوی بیکران

تا بیاسایم دمی از محنت و آزارِ دل.

         مریم نوروززاده هروی

     دهم دلو ۱۴۰۱ خورشیدی

     ۳۰ جنوری ۲۰۲۳  میلادی

         از مجموعهُ”پاییز”

                   هلند

05 مارس
۳دیدگاه

با نام خدا

تاریخ نشر : سه شنبه 15 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 5 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

(0)

با نام خدا 

ای قلم حرفت بکن  آغاز  با   نام خدا

رنگ خود روی ورق  انداز  با  نام خدا

نیست این حرف من ِ بیچاره ء بی پا و سر

می رسد در گوش من آواز با نام خدا

ای قلم ای رشته ء محکم میان او و من

رشته ء این عشق  را  پرداز با نام خدا

تارِ سازِ نور در انگشت  صاف آسمان

آسمانی   تار   را   بنواز   با  نام خدا

هر سحر من قصه ای دارم برای گفتگو

قصه ام را ای قلم کن ساز با نام خدا

شام ها ماهِ خیالم جلوه گر در دور ها

جلوه کن ای ماه من طناز  با نام خدا

طرز لب بگشودنت گوید چه داری در دهن

ای قلم آهسته لب کن باز با  نام خدا

در برت پیراهن صد  رنگ زیبد  بیشتر

رنگ رنگ عشقت بکن  ابراز با نام خدا

در تنور دل چو هیزم  افگنم با اشتیاق

پخته کن حرف من ای خباز با نام خدا .

شکیبا شمیم
۲۰۱۶
آلمان

04 مارس
۳دیدگاه

بنویس

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

(-)

بنویس

بنویس   از   تبسم    سرخ   خیال  ها

از  تلخی  فراق  و  ز  شور  وصال ها

بنویس  تا  ترانه ‌ کشد  پر  عقاب وار

شعر غرور سر بده  در  زیر   بال  ها

بنویس روی ساعت هستی ز وجد صفر

خنده زنان به هفته و بر ماه و سال ها

بنویس بی جوابی ِ باران به چشم ابر

باریده  با  هجوم  هزاران  سوال  ها

بنویس از شگوفه ء پیر  درخت سبز

دارد برای گل شدنش خیلی چال ها

بنویس روی آب که دریا غریب نیست

غربت فسانه ایست ز چشمان زال ها

بنویس روی آتش و  بنگر به رقص دود

چیند به روی صورت  محبوبه خال ها

بنویس قیل و قال  سر آغاز زندگی ست

پایان قصه نیز همین  قیل و قال ها.

شکیبا شمیم

04 مارس
۱ دیدگاه

زلفِ عنبرین

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا


 زلفِ عنبرین   

هر ناله اش مرا به نگاهی، چه جسته است

تار دلش  به  قلب منِ   زار ،  بسته است

قلبم به غير او  به كسى ، دل نبسته است

با هر بهانه ى  تولدش ، که  خجسته است

مانند خط يار ،  كه  نامش  شكسته است

زيبا گهى به زير ، و به بالا  نشسته است

نقاشم  و چسان  كشم  آن  زلف عنبرين؟

فرياد ها كشم ،و دهانش  چه بسته است

صدها صبا گذشت و  از او  هم خبر نشد

چون  آهوی  فراریِ  از  دام   رسته است

پوهنمل احمد ضیأ حق شناس

هرات – افغانستان

04 مارس
۱ دیدگاه

برگو بر آفتاب

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

برگو بر آفتاب

برگو  بر  آفتاب  که‌ من خون جگر شدم

از ملک خویش رانده شدم خاک به سر شدم

برگو   بر   آفتاب   بتابد   در  این  دیار

من ابتر وپریش چنین  زیر  و زبر  شدم

برگو بر آفتاب که تنگ است  این محیط

بالنده  تر   بتاب   ز  تاریکی  خر  شدم

برگو بر آفتاب که شکیلا سرد و خاموش است

من هم‌ز وطن دورم وبی بال و پر شدم

شکیلا (نوید)

کابل – افغانستان

04 مارس
۴دیدگاه

شهرِ عاشقان

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

شهرِ عاشقان

به شهر  عاشقان    دلداده‌ی  دُردانه‌ی  دارم 

بدور  کهکشان   گیتی   من    پروانه‌ی دارم

به هرجا دست و پا کردم نشد حاصل مراد من 

درون سینه‌ی  خود  سوزی  آتشخانه‌ی دارم

دو چشمم میشود روشن جمالش تاکه می بینم

پری رو صورتی رخساره ماه  مستانه‌ی دارم

فضایی دلبری  هایش  چنان جا کرده  بر جانم 

شکیل شهریاری خوش  سخن  فرزانه‌ی دارم

ز سر تا پا ز پا  تا  سر چنان  پیچید به اندامم

چنین شوخی سیه مستی ز خود بیگانه‌ی دارم

ز لب هایش  دهد  آبم  ز کام اش  شهد  نا پیدا

چه  معجون    بیآمیغِ  عجب   پیمانه‌ی   دارم 

میان   خرمن   مویم  کند  انگشت  هایش  را 

مخلد  باد  عمرش  پر  نوازش  شانه‌ی  دارم

گهی  هوشم  برد  تا  نا  کجا  آباد  این هستی

گهی   جانم   ستاند   بی گنه  جرمانه‌ی  دارم

فقط   با  طالع  محمود  یاری  اینچنین   باشد

وگرنه  هر  که  گوید  باز گو  افسانه‌ی  دارم 

احمد_محمود_امپراطور

بامداد شنبه ۰۸ اسد ۱۴۰۱خورشیدی 

که برابر میشود به 30/7/2022 ترسایی 

کابل – افغانستان

04 مارس
۱ دیدگاه

شهبانو

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۴ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۴ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شهبانو 

شهبانو عجب مست و خرامان شده امشب

 آهو   برۀ  دشت  و بیابان  شده امشب 

 زلفاش پر از پیچ  و خم و  حلقه و زنجیر 

 رخسارۀ  او  نور  شبستان  شده امشب 

 در محفل ما  شادی  و  غوغاست  سراپا 

 چونکه مۀ من مست و غزلخوان شده امشب 

 امشب همه شب بیخود و مستم، از آن رو

اغیار   ز  میخانه   گریزان   شده  امشب 

امشب منم و  باده  و  شهبانو  و  ساقی 

گویی که شبِ ما شبِ رضوان شده امشب 

 وحدت‌الله درخانی 

03 مارس
۳دیدگاه

بهشت

تاریخ نشر: یکشنبه 13 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 3 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

بهشت
بهشت همان چشمان تست
که در دشت های سبزش می لغزم
و نسیم ملایمی بر موهام می پیچد
پر از مهر
و پر از صفا
و سمفونی پنجم (بتهوفن)
در برگ ، برگ باغ چشمان سبز رنگت
پر صداست
و واژه ی عشق چه پر بهاست
چون پرش بالهای سپید فرشتگان
در آسمان (آبی) رنگ دیدار
و من در افق نگاه هات در پرواز
سبکبال و بی ریا
آری بهشت را می بینم
و بهشت را لمس می کنم
و بهشت را…
و (بتهوفن) مرا در اوج مستی
با خودش می برد
و می برد
و می برد
به سر زمین بی دیوار و بی حجم
که رنگی در آن نیست
مگر رنگ خدا
که همه رنگ ها در اوست
تا بی انتها
تا بی انتها
و چه سبز و زیبا…
بادی وزید
بادی وزید
و من در آغوش( بتهوفن) می رقصم
و می چرخم ،
و می چرخم
آه که خورشید دمیده
و چهچه پرستو هادر موهایمان
پر صدا
نوید دیدار را زمزمه می کنند
و وصلت خورشید در چشمان تو
و من و (بتهوفن) و خدا
خدا را دیدم
خدا را دیدم
در همه چیز،
و در همه جا،
و در همه کس،
واو در من دمید
و در من خندید
و در صدای ویولون صدایش راشنیدم
و با صدای فلوت در گوشم زمزمه کرد
و (بتهوفن) صدای خدا را می نواخت
و (بتهوفن) خدا را با عشق فریاد می زد
و (بتهوفن) در آغوش خدا می نواخت
و من به اوج عشق می اندیشیدم
و به آغوش سمفونی پناه برده بودم
آنجا اوج عشق بود
وآنجا اوج نوربود
وآنجا اوج زیبایی بود
و آنجا خدا بود
و آنجا خدا بود
وآنجا خدا بود
هما طرزی
نیویورک
1 مارچ 2024
03 مارس
۴دیدگاه

زنده یاد استاد محمد امین ترابی شاعر وارسته و آزادمنش

تاریخ نشر: یکشنبه 13 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 3 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

زنده یاد استاد محمد امین ترابی شاعر وارسته و آزادمنش

خطه ِ ادب پرور هرات فرزندان برومند و فرهیختگان عزیزی را در دامان پرمهرش پروریده که نه تنها افتخاری برای آن سامان ، بلکه برای تمام کشور و جامعه فرهنگی ما بشمار می روند ، یکی ازین فرهیختگان زنده یاد استاد محمد امین ترابی می باشد که درسال 1290 خورشیدی در هرات دیده به جهان گشود. مرحوم ترابی از دوستان نزدیک پدرم شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی  و یکتن ازهمکاران قلمی هفته نامه معروف ترجمان بودند.

در کتاب شعرای معاصر هرات تألیف زنده یاد استاد محمد علم غواص که در سال 1332 خورشیدی بچاپ رسیده بود، آمده است :

 ” مرحوم محمد امین ترابی از تحصیل کردگان دوره ی امانی بود . استاد محمد امین ترابی فرزند محمد اکبر نازی از تحصیل کردگانست.

  شادروان ترابی زاده ی هرات است و بعد از تحولات 1307 و تعطیلی مدارس عده ی زیادی منجمله فکری سلجوقی ، محمد ابراهیم رجایی ، عبداللطیف تیموری ، عطا محمد نقشبندی و محمد امین ترابی از تحصیل باز ماندند . در اوایل سلطنت نادر شاه تنی چند از جوانان فاضل به شمول میرزا محمد سرور خان بدخشی ، صفر علی امنی ، غلام حسن واثق ، مرحوم ترابی و چندین جوان متجدد دیگر هراتی ، به اثر سعایت قوماندان امنیه هرات به جرم سیاسی توقیف و شبانه به کابل انتقال یافتند. این جوانان مبارز سیزده سال در زندان مخوف دهمزنگ بدون محاکمه بسر بردند و بعد از رهایی از زندان سال ها نفی بلد و تحت نظر بودند . ترابی در سال 1332 اجازه یافت به زادگاه خود ، هرات برگردد. ” 

 در شماره 24 سال سوم نشراتی هفته نامه ترجمان درمورد مرگ استاد ترابی چنین میخوانیم:

 ” محمد امین ترابی شاعر وارسته و ارجمندی که بحق شایستهء عنوان « شاعر ملی » بود و با همه رنجهایی که در طی چندین سال حبس سیاسی و بعد از آن دید شجاعت ادبی و مناعت طبع خود را حفظ کرد و پاک و آزاده زیست ، روز دوشنبه 13 میزان (1349 خورشیدی) بر اثر یک حادثهء ترافیکی در هرات بعمر پنجاه و نه سالگی چشم از جهان پوشید و بجوار رحمت حق شتافت .

مرگ او را که یک ضایعه بزرگ ادبی است بجامعهء ادبی کشور و به بازماندگانش تسلیت میگوییم و روحش را شاد میخواهیم. “

از زنده یاد استاد ترابی اشعار ، غزلیات و قصاید زیادی بجا مانده که اینک نمونه ای از کلام آن شاعر مردمی و آزاده را تقدیم شما عزیزان می نماییم که در شماره 31 سال سوم نشراتی جریدهء ملی بیطرف فکاهی ، سیاسی ، انتقادی و اجتماعی ترجمان به تاریخ 22 عقرب 1348 خورشیدی بچاپ رسیده بود:

ترانه ی دل

ما  اگر  دشمن  وگر  که  دوستیم

جمله مست از شورِ عشق اوستیم

گاه دل  پر بار  غم  چون  کوستیم

گاه باریک از محن  چون  موستیم

گل  زد از لب تشنگی  دل های ما

گرچه   اندر      ساحل   آموستیم

مغز  ما   گردد    بگرد   خویشتن

ما همه  مشغول  رنگ و بوستیم

گر  ز  حرف  حق    نمیرنجی  دلا

غالبآ    گرگانِ      آدم   رو ستیم

با  فقیران   ترشروی  و  تند گوی

با  خداونان    زر   خوشخو ستیم

از تهی دستان   تنفر  می  کنیم

لیک  نزد    اغنیا   ما   چو ستیم

با  زبر دستان  سلامی می زنیم

گاه چون  للو  گهی  پنجو ستیم

لیک  نزد  زیر  دستان   از   جفا

تند و  تیز  و جابر  و اخمو ستیم

مست جام حمله همچون پورِ زال

غرق  فکر توبره  چون برزو ستیم

*    *    *

نیست  کیفی   چار سوی  دهر را

ما که از هرسو به جست  و جوستیم

ما    جوان  مردان   راه ِ   راستی

در گلستانِ  وطن  چون  بو ستیم

کی  بر از  ما  برد  پی   هر کسی

ما  بخود  پیچیده  تو در  تو ستیم

گر    بیاویزد    بیک    پا   روزگار

ما همان مرغ حق  و  حقگو ستیم

گه ز که گه از کمر سر می کشیم

ما وطنخواهان گلِ  خود رو ستیم

این همه افلسانه  های  زندگیست

جملگی   مسحور   این  آسوستیم

چون ( ترابی ) میگساری می کنیم

لیک مست  از  جام الله هو ستیم.

« محمد امین ترابی »

02 مارس
۱ دیدگاه

فراموش نکن

تاریخ نشر: شنبه ۱۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

فراموش نکن

اول مارچ را فراموش نکن

یک ماچ بگیر

پسرم ،دخترم

از دستان مادر و پدر پیرت

تا هشت مارچ

که من

بوسم دست مادرت

صامدی

ملبورن – آسترالیا

اول مارچ 2024

02 مارس
۱ دیدگاه

امیر و ناتوان

تاریخ نشر: شنبه ۱۲ حوت (اسفند) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ مارچ ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

امیر و ناتوان

 

آسمان!   این  ابر  تیره  بر  سرم  باران کرد

آسمان! آفتاب کن که این درد مرا ویران کرد

آسمان !این غرش و طوفان تو صبرم شکست

آسمان! این  نعره ات  جان  مرا  بیجان کرد

آسمان!  تنها  تویی  سقف امیر  و  ناتوان

آسمان !آهی بکش کین چرخ چرا دوران کرد

آسمان! از غصه ات ابرها همه لرزان گرفت

آسمان!  از ناله ات ابر ها  همه  باران کرد

آسمان!  فریاد  کن  در  این  دیار   بیکسی

آسمان! یک بار دیگر  ناله ات  طوفان کرد

آسمان!  بشنو تو فریاد ( شکیلا ) را به گوش

آسمان!  این پرتو تو  جان  من را  جان کرد

شکیلا ( نوید)

کابل – افغانستان

02 مارس
۱ دیدگاه

عجب صبری خدا دارد …

تاریخ نشر: شنبه 12 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 2 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

اواخر ماه جنوری سال جاری طی سفری که به شهر ساندیاگوی امریکا

داشتم ، روزی در مراسم تشییع پیکر یکی از آشنایان به قبرستان آن

شهر رفته بودم که ناگهان چشمم به سنگ نوشته ای مزاری افتاد

که چنین نوشته بود:

آرامگاه محمد رازق فانی

تولد 1322 هجری خورشیدی

وفات 1386 هجری خورشیدی

 

ضمن ادای فاتحه ، عکسی هم از سنگ نوشته مزار آنمرحوم گرفتم که درین قسمت همراه با یکی از سروده های زیبای شان به  نشر می رسد. 

مرحوم رازق فانی در سال 1322 خورشیدی در شهر زیبای کابل دیده به جهان گشود ، پس از اتمام دوران تحصیل ، برای تحصیلات عالی به کشور بلغاریا رفت و در سال 1356 خورشیدی با کسب درجه ماستری در رشته اقتصاد سیاسی فارغ گردید.                              

گفته شده که مرحوم فانی از سال 1340 خورشیدی به سرودن شعر آغاز نمود و در نوشتن طنز و داستان نیز ید طولایی داشت و در بخش نشرات و سایر فعالیت های فرهنگی  مؤفق بوده وکارهای ارزشمندی انجام داده است، تا آنکه در سال 1367 خورشیدی همراه با خانواده رهسپار کشور امریکا شد و در شهر ساندیاگو اقامت گزید.                                 

از مرحوم فانی  چهار اثر در کابل به چاپ رسیده که قرار ذیل می باشد:

1 – ارمغان جوانی ( مجموعه شعر) 1344

2 – بارانه ( داستان نیمه بلند ) 1362

3 – پیامبر باران ( مجموعه شعر) 1365

4 – آمر بی صلاحیت ( گزینه طنز ها)  1366

و دو اثر نیز در امریکا چاپ شده که به نام های:

1 – ابر و آفتاب ( مجموعه شعر) 1373

2 – شکست شب ( مجموعه شعر) 1376

زنده یاد استاد فانی پس از تقریبا 19 سال زندگی در غربت ، بروز یکشنبه دوم ماه ثور 1386 برابر با 22 اپریل 2007 میلادی جان به جان آفرین سپرد و به دیدار معبود شتافت . پیکر پاک آن مرحوم در ساندیاگو بخاک سپرده شد.  

روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد

با عرض حرمت

قیوم بشیر هروی

و اینهم نمونه کلام آنمرحوم تحت عنوان:

عجب صبری خدا دارد …

خدا  گر  پرده  بر دارد  ز  روي  کار   آدمــــــها

چه شاديها خورد بر هم چه چه بازيها شود رسوا

يکي  خندد  ز  آبادی  ، يکي  گريد  ز  بربادي

يکي ازجان کــند شادي، يکي از دل کـــند غوغا

چه کاذب ها شود صادق، چه صادق ها شود کاذب

چه عابد ها شود فاسق، چه فاسق ها شود ملا

چه زشتي ها شود رنگين، چه تلخي ها شود شيرين

چه بالا ها رود پائين، چه سفلي ها شود  عليا

عجب صبري  خدا دارد  که پرده بر نمي  دارد

وگرنه بر  زمين افتد ز  جـيـب محتسب  مـــينا

شبي در کنج تنهائي ميان گيريه خوابم  بـــــرد

به بـزم قـدســــيان رفتم  ولي در  عـالم  رؤيــا

درخشان محفلي  ديدم چو  بزم اختران روشن

محمد(ص) همچو خورشيدي نشسته اندران بالا

روان  انبياء  با  او ،   علي   شير  خدا  با  او

تــمام اولياء  با او  هــمه پاک  و  هـــمه  والا

ز خود رفتم در آن محفل تپيدم چون تن بسمل

کَشيدم  ناله اي  از دل  زدم فـرياد  واويــــــلا

که اي فخر رسل احمد برون شد رنج ما از حد

دلم  ديگر  به  تنگ  آمد ز بازي هاي اين دنيا

زند  غم  بر دلم  نشتر  ندارم  صبر تا محشر

بگو با  عادل  داور  بگـــــو  با  خالق  يکــــــــتا

چسان  بينم  که  نمرودي  بسوزاند خليلي را

چسان بينم  که  فرعوني  بپوشاند  يد بيضا

چسان بينم که  نا مردي  چراغ  انجمن  باشد

چسان بينم  جوانمردي  بماند بيکس  و تنها

چسان بينم بد انديشي کند  تقليد  درويشان

چسان بينم که ابليسي بپوشد خرقه ي تقوا

چسان بينم که شهبازي بدام  عنکبوت افتد

چسان بينم که خفاشي کند خورشيد را اغوا

چسان  بينم  که  ناپاکي  فريبد  پاکبازان را

چسان بينم که انساني بخواند خوک را مولا

غريب و خانه ويرانم فدايت اين تن و جانم

مبادا نقد ايمانم  رود  از کف  در ين سودا

چه شد تاثير قرآني چه  شد رسم مسلماني

کجا شد سوره ي ياسين کجا شد آيه ي طه؟

به شکوه چون لبم واشد حکيم غزنه پيدا شد

بگفتا بسته کن ديگر دهان از شکوه ي بيجا

عروس حضرت  قرآن  نقاب  آنگه بر اندازد

که دارالملک  ايمان  را  مجرد بيند از غوغا

به اين آلوده داماني به اين آشفته ساماني

مزن لاف مسلماني مکن  بيهوده اين دعوا

مسلمان مال مسلم را به کام شعله نسپارد

مسلمان خون مسلم را  نريزد در  شب يلدا

سفر در کشور جان کن که بيني جلوه ي معنا

برو خود را مسلمان  کن  پس فکر قرآن کن

خـيال از اوج  پايان  شـد فـرو  افتادم از بالا

سنايي رفت و پنهان شد مرا رويا پريشان شد

ز ابــر ديده ام  بـاران ، فـــرو باريد  بي  پروا

نه محفل بود، ني ياران نه غمخوار گنهکاران

گشودم گنج حافظ  را که  يــابم  گوهر  يکتا

اطاقم نيمه روشن بود کتاني چند با من بود

که در تفسير احوالم بگـفت  آن  شاعر  دانا

يقينم شد که حالم  را لسان الغيب مي داند

که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها

” الا يا ايهـا الـــساقي ادرکـــا کاساً و ناولـــهــــا “

” کجا دانـــنـــد حال ما سبکــــساران ساحلها “

شب تاريک و بيم موج و گردابي چنين هايل “

که ما در گوشهء غـربت ازو دوريم  منزلها

بگفتا حافظا اکنون کمی از حال ميهن گوي

به توفان مانده کشتي ها به آتش رفته حاصلها

بگفتا خامه خون گريد گر آن احوال بنويسم

فتاده هر طرف سرها شکسته هر طرف دلها

ز تيغ  نا مسلمانان  ز سنگِ  نا  جوانمردان

بگفتم چون کند مردم، بگفتا خود نميداني؟

” جرس فرياد مي دارد که بر بنديد  محملها “

02 مارس
۳دیدگاه

مرغِ دل

تاریخ نشر :  شنبه 12 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – 2 مارچ 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

مرغِ دل

مرغِ  دل   من   پریدنی  نیست

دیگر  دلِ   من  ربودنی  نیست

از غصه و  رنج  من  چه   پرسی

غمناله ی  من  شنیدنی  نیست

عمری   به   تمنای   تو   بودم

مهر تو  ز  دل   بریدنی  نیست

یعنی  به   تو  ای   نگارِ  خوبم

عهد من  و تو  گسستنی نیست

ای ماه  دل   افروزِ   جهان تاب

دل  از  بر  تو  زدودنی  نیست

دل داده « بشیر » به  آرزویت

هرچند که بدان رسیدنی نیست

قیوم بشیر هروی

11 می 2019

ملبورن – استرالیا

01 مارس
۳دیدگاه

عشق ارغوانی

تاریخ نشر : جمعه 11 حوت (اسفند) 1402 خورشیدی – اول مارچ 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

عشق ارغوانی
                 به میهنم
من عشق ارغوانی رنگم را
به (خواجه سیاران) می برم
تا در سایه درختان مهرآفرین آرام گیرند
و آغوش مهرم را
بسویت می گشایم
تا عطر لاله ها را
با خودت به ارمغان بیاوری
آری من درزمستانی ترین روزهام
هنوز بهاری ام
و رویش من در آغوش تو
عریانی ام را به لرزه می آورد
چون نسیمی از سوی دشت های انتظار
از سوی چمنزارن سرسبز (شمالی)
و گلاب ها ی خوشه یی باغ های (پغمان)
هنوز بهاری ام
و هنوز به دشت هات
و لاله هات
و بره های نوزادت ایمان دارم
و بوی بهارت را
حتی در سرزمین بیگانه
بر حافظه ام سپرده ام
و نوشخوار می کنم
تو دوری
تو دوری
و در دستان بیگانگان نفس می کشی
و من در نفس هات شریکم
و من در واژه ای دوست داشتن
همان عشقی را تکرار می کنم
که در (پارک شهرنو) می سرودم
ودر چهار راه (حاجی یعقوب) می دیدم
و در (سماورچی دانشگاه)
زیر سایه ی بید های مجنون
با دوستانم شریک می شدم
وبه آغوشت رها می کردم
و امروز هم با یاد تو
به خورشید سلام می کنم
و به آغوش ستاره ها پناه می برم
و ستاره ها را بغل بغل
در بسترم میکارم
تا سبز شوند و برایت
سبد سبد نور بفرستم
تا دنیایت پر نور شود
و خورشید رفته ات پر صدا برگردد
ودنیایت نورانی
و آسمانت بی ابر
و از اسارت غم رها…
هما طرزی
نیویورک
23 فبروری 2024