۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

07 فوریه
۱ دیدگاه

خورشیدِ عالمتاب

تاریخ نشر : چهارشنبه 18 دلو (بهمن) 1402 خورشیدی – 7 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

خورشید عالمتاب

بگو ای مرد !

ای مردی از تبار همه عاشق

ای در تو جاری همه خون شقایق

بگو ای مرد من ! 

ای کوه ایستاده!

ای کهکشان بی نیاز!

ای خورشید عالمتاب !

بگو ! 

با من بگو !

کدام اندوهی ترا با خودش برد ؟

کدام طوفان کتاب عشقت را دزدید ؟

بگو ای مرد همیشه عاشق !

در کدام زمستان لبخندت را یخ بست ؟

که من اینگونه غریب شدم و پر ، پر

به انتظار یک لحظه لبخند تو .

میترا وصال

3 فبروری 2024

لندن

02 فوریه
۷دیدگاه

اختاپوسِ وحشت

تاریخ نشر: جمعه 13 دلو( بهمن ) 1402 خورشیدی – 2 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

اختاپوس وحشت
آفتاب  ما به  زیر  ابر  ها  افتاده است 
نامه ای تقدیر بر دست بلا افتاده است
دفتر گلزار را  روزی که بلبل  می سرود
حسرتا امروز زیر دست و پا افتاده است
بال  پرواز  همای  آرزو  بشکسته  است
کاروان گمراه و منزل ناکجا افتاده است
خاطر آسوده در افسانه ها باید که جست
لقمه ای نان از کف شاه و گدا افتاده است
شیون  زنجیر  استبداد  شد  تا نوحه گر
ناله ای مظلوم بر باد صبا افتاده است
ارزش خورد  و  کلان دیگر  ندارد  جایگاه
از وقار مرد و زن شرم و حیا افتاده است
آدمی غرق است در ابحار تشویش و جنون
چار اطراف جهان در ماجرا  افتاده است
تا قرار داد  طبیب و  قبر کن  شد پایدار
شد مرض بسیار و تاثیر از دوا افتاده است
نی تواضع نی تحمل نی مروت نی وفاق
پای اختاپوس وحشت هر کجا افتاده است
گویی بمباران اسرائیل  و جنگ غزه است
هر طرف از چارچوب خود خطا افتاده است
نیست فرجود به جز از  درگه ای پروردگار
شوربختی بسکه از ارض و سما افتاده است
از چنین فرعونیان  محمود باید داشت بیم
چون که از دست کلیم الله عصا افتاده است
——————————-
دوشنبه ۰۲ دلو ۱۴۰۲ خورشیدی 
22 جنوری 2024 میلادی
امپراطور
02 فوریه
۳دیدگاه

قیامت

تاریخ نشر: جمعه 13 دلو ( بهمن ) 1402 خورشیدی – 2 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

قیامت 

حال ما اصلا به غیر  از ما نمی ریزد به هم

حال  موج  آب  جز  دریا  نمی ریزد به هم

ما مهاجر های  آن  دنیاستیم  اینجا  غریب 

اهل این دنیا  چنین دنیا  نمی ریزد به هم 

ما   بقایای    فرو      افتیدن   دیروز  ها 

آنکه ازفرداست پس فردا نمی ریزدبه هم

انتظار آنچه از ما نیست ما  را  می کشد 

مرگ هرگز هستی ما را نمی ریزد به هم 

تا قیامت طفل نادانیم و در گهواره خواب 

مردعاقل هرچه بی پروا نمی ریزد به هم 

رایگان دانیم اشکی را که جان پرورده است 

هر که داند قدر دُر بی جا نمی ریزد به هم 

احتمالا   با   خدا  یکجا قیامت می کنیم

جمله دنیا را یکی تنها نمی ریزد  به هم 

باغبان هم مهر باگل ها اگر دارد به دل 

هیچ گاهی باغ آن گل ها نمی ریزد به هم 

نیست تقصیر من ار دل می کند دیوانه گی

هیچ غیر ازعشق این شیدا نمی ریزد به هم 

شکیبا شمیم

02 فوریه
۳دیدگاه

غرقه

تاریخ نشر : جمعه 13 دلو ( بهمن ) 1402 خورشیدی – 2 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

غرقه 

                                 به یار

و آبشار

پر صدا سرازیر می شود

شر شر آب

دریاچه دلم را نوازش می دهد

و سنگ ها

نرمتر از مخمل ابریشمی

دریاچه را نوازش می دهند

و من در رحمت تو غرقم 

 هما طرزی

نیویورک

۹ جنوری ۲۰۱۴

02 فوریه
۱ دیدگاه

” سودابه ” دخترِ صدای من

تاریخ نشر : جمعه 13 دلو ( بهمن ) 1402 خورشیدی – 2 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

 “سودابه”، دختر صدای من

صدای من ، صدای آزادی یست

 که هر چه بیشتر خفه اش کنی

 دوباره جوانه میزند

 و عطر زندگانی میدهد

 در صدای من

نبض نفس های” تهمینه ” 

می تپد

 در صدای من

“رودابه “یست

 که ترا به اسارت می کشاند

 پرواز” سیندخت” صدای من

 آغاز ویرانی توست

 “سودابه”، دختر صدای من

 در انتهای این عصر جهل

 آزادی و برابری را

فریاد دارد

در صدای من گل عشق “رابعه”

 پیچان پیچان است

 صدای من، صدای ترس نیست

صدای من به بلندای” پامیر “

 استوار می ایستد

 و ترانه ی زن زندگی آزادی را

میسراید

و تو از جهل مرکب خویش

پایین بیا

 ترا با من مقایسه‌ای نیست

 که من سر به آسمان دارم

 و تو سر به زیر خاک

 مرا به عمق

 نر بودنت

جهالت ات

 به صحبت

 دعوت کن

 که مهرم

 را به چشمان نفرین بار تو

 بریزم

 تا

زندگی را

 نامم را

 هویتم را

 و حضورم را حذف نکنی .

میترا وصال

2 فبروری 2024

لندن

01 فوریه
۱ دیدگاه

بختِ سیاه

تاریخ نشر: پنجشنبه 12 دلو ( بهمن ) 1402 خورشیدی – 1 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

بختِ سیاه

با   ابر  هاى  تار  ربودند  ماه  را 
بردند  از   ستاره   سرودِ  نگاه  را 
آلوده بود دامنشان از فريب و مكر 
در راه ما هميشه  نشاندند چاه را
بر بال هر پرنده نشانِ  شلاق بود 
بستند بر قفس همه حكم گناه را 
ایستاده بود دربرِ او چهره ى خودش 
با هر نفس شكست در آيينه آه را
ازكوچه هاى خسته ى بن بست مى رويم
ما خلق گم شده كه ندانيم راه را
رقصيده بود تا دمِ مرگش به روی دار 
هر زن كه داشت چادر بخت سياه را
شگوفه_باختری 
ملبورن – استرالیا
01 فوریه
۱ دیدگاه

پرچمِ عشق

تاریخ نشر: پنجشنبه 12 دلو ( بهمن ) 1402 خورشیدی – 1 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

پرچمِ عشق

شکستی له شدی همواره در تبعید می فهمی
مرا وقتی که از غم شانه ات لرزید می فهمی

هوا  آلوده‌  یا   تازه   ،   ندارد   فرق  چندانی
زمانی که نفس درسینه ات حبسید می فهمی

اگر  آمد   شبی   از  پنجره   پروانه ای   تنها
به دورت عاشقانه  پر زد و چرخید می فهمی

فقط  تو  با  سکوت   چشمهایم  آشنا هستی
بگویم یا نگویم صاف  و بی تردید می فهمی

منی که بر صلیب زندگی   بار گناهم   ریخت
ندارم حاجتی  بر توبه  و   تعمید  می فهمی

اگرچه   پرچم  عشق  تو   را   پایین  نیاوردم
مگر چشمت مرا هرگز  نمی فهمید، می فهمی

برای آمدن  دیرست  اما   یک  نفر می گفت
ندارد  انقضای  عمرمان   تمدید  می فهمی

مریم_سپهر
تهران  

29 میزان(مهرماه) 1402 خورشیدی         

01 فوریه
۱ دیدگاه

منطقِ دل

تاریخ نشر: پنجشنبه 12 دلو ( بهمن ) 1402 خورشیدی – 1 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

منطق دل

هـنــوز  نـای  نیـســـتـان آرزو    نـال است

نـوای دل نـه عـربـدۀ قـیـل  و  قـال است

سکوت راگ سحر را ز دل کنید احساس

که پر ز نغمه و آواز تال و  تینتال است

دلی که عـشق حقـیـقی در آن زنـد آتـش

هماره پرشرر وشـور ومستی وحال است

بـیابـیـا که دو دل قـصه هـای  نـو دارنـد

اگرچه گیتی گرفتارجنگ و  جنجال است

دل ار دعـوت دل  را کـنـد ز  دل روشن

دگرنه جایی به ابهام و جادو وفال است

سرشت رابطۀ عشق ودوستی درچیست

خلوص و حرمت دل بی ریا و اغفالست

فریب چهرۀ صیاد را  مخور ای  دوسـت

که دام درپس آهوی پرخط و خال است

بدا که عـشق و  هـنر را  تجارتی  کـردند

مرام سـلطۀ قــدرت ثـروت و  مال است

اگر بخشش ولطف و کرم به خرواراست

ولی حساب تجارت به انس ومثقال است

خلوص عـشق حقیقی در سیاست نیست

چرا که منطـق دل در  کلام ابـدال است

ز اهل مشرب دل درس  عشق آمـوزیـد

حـدیث مکتب افـراط درس  ابطال است

ز سـرّ عـشـق چه دانـد  مـدعی ، هیهات

که غرق ظاهر افعال ونقش تمثال است

دلـی که در خـم زلـف سـیه فـتـد در دام

همیشه درطپش وروی موج زلزال است

ســرایـشـی نکـنـد  ســاعـتــی  دیجـیـتـالی

بـه گـوش دل هـنـوز نغـمـۀ گـریال است

مفیدعـمری که کـوتاه و مخـتصـر باشـد

هزار مرتبه بهتر ز  هیچ صد سال است

نهـال تـازه که در  بـاغ  می زنـد  لبـخـنـد

بـرای دادن بار و  ثمـر خـوشـحال  است

میان پخته و نارس فـرق در عـقل است

درخت پیر اگر میوه هـای آن کال است

حـماســه از  دل  تاریـــخ  ســر کـنـد بـالا

هنوز قصۀ جمشید و رستم و زال است

کـهــن تبـسـم تاریـخ می کــنــد دل شـاد

هماره شعروشعور وطرب برحال است

رسول پویان

1 جنوری 2024

01 فوریه
۵دیدگاه

وطنم !

تاریخ نشر: پنجشنبه 12 دلو ( بهمن ) 1402 خورشیدی – 1 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

وطنم !
وطنم !
وصف زیبایی تو‌ آنقدر زیاد است 
که در سروده سپید من 
 نمی‌گنجد
بهترین واژه‌ها را باید نوشت
قشنگی‌ات!
 کابوس سنگ‌ها را می‌شکند
 آب و هوایت 
 بر قامت درختان سرود عشق می‌کارد
 سکوت برگ!
 چتری نوازشگری‌ست
بر عابران که با لبخند کوه 
صخره ها را بالا می‌روند
 نشسته اند به تماشای انگشتان آب
دست از عکاسی بر نمی‌دارند
 بر زیبایی وطنم !
جهان خیره مانده
 عاقله قریشی
ملبورن – آسترالیا
01 فوریه
۱ دیدگاه

زنانِ قهرمان

تاریخ نشر: پنجشنبه 12 دلو ( بهمن ) 1402 خورشیدی – 1 فبروری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

تقدیم به زنان سرزمینم

زنانِ قهرمان

گُل به صحرای جهان بودیم و بس 

شور و شوقِ باغبان بودیم و بس 

بر گُذَرهایی  که  راهش  تیره بود 

همدل و  همرهِ جان بودیم و بس 

در    سراشیبیِ      راهِ     زندگی 

صبحِ فردا را  نشان بودیم  و بس 

بر  کویرِ  خشک  و  بیجانِ   حیات 

ما  بهارِ   جاودان  بودیم   و  بس 

ما به زندانی که نامش  خانه بود 

خوش نما نقش جهان بودیم و بس 

در   غریبانه   ترین    شامِ   زمان 

همچو باران  مهربان بودیم  و بس 

هرکجا سَقفش  خمید  بر  ما بدان

ما  بلندِ  آسمان  بودیم   و   بس

گرچه سرکوب گشته ایم در هرزمان

ما  زنانِ   قهرمان  بودیم  و  بس

پروانه شیرین سخن

11 دلو(بهمن) 1402 خورشیدی

31 ژانویه
۱ دیدگاه

لب خندان کابل

تاریخ نشر: چهارشنبه 11 دلو (بهمن) 1402 خورشیدی – 31 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

لب خندان کابل

بنازم  بلبل  خوشخوان   کابل
بمیرم  کاش  در  دامان   کابل

سرو جانم به قربانش بسازم
اگر روزی شوم  مهمان  کابل

ز هجرانت همیش در ناامیدی
بمیرم   از   غمِ    پنهان   کابل

فدای دشت  های لاله زارش
هوای   تازه ی   پغمان   کابل

از  این  ماتم  اگر  روزی  براید
برویم  گل   تن   ویران    کابل

چه خونین گشته است دریای کابل
ز اشک چشم خون باران کابل

خداوندا   همه   چور  و  چپاول
فتاده  هر  یکی  بر  جان  کابل

الهی  حاجتم  را   تو   روا   کن
ببینم   من   لب   خندان   کابل  

    عالیه میوند 
فرانکفورت – جرمنی
30 اگست 2021

 

30 ژانویه
۳دیدگاه

سنگِ آسیاب

تاریخ نشر : پنجشنبه 19 دلو (بهمن ) 1402 خورشیدی – 8 فبروری 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

سنگ آسیاب

آستینم   مار  داشت ، بی خبر از مار من

می شگفتم  مثل  گل  ، در کنار  خار من

زندگی یعنی همین ، خوب و بد یک ره روان

او به  پنداری  روان  ،  با  دگر  پندار  من 

می رسد گاهی شبی ، کو ز دوزخ داغ تر 

نیستم دیگر به جز ،  گریه  های  زار  من 

می رود  اما  شبی  ، کو ز دوزخ  داغ تر 

با دلِ رفته ز دست ،   باز هم  دلدار  من

ای فلک سنگت بزن  ، نیستم شیشه دگر 

نی صدای  ناله ای  ،  تلخ ِ  ناهنجار  من 

رنگ کاغذ می پرد ، گر نویسم شرح خود 

زهر ریزم  در قلم  ،  باز  هم  خروار  من 

راز این دیوانه گی  ، کس نداند جز خودم 

باز هم یک  پرتگاه ،   باز  هم  تکرار من 

آه باز افتاده ام  ، کیست  تا دستی دهد 

کیست  درمانم  کند ،  باز هم  بیمار من 

زیر  سنگ  آسیاب  ، آرد  گشتم  بار  ها 

باز قد  بالا  شد  و  ،  باز  در  انبار  من 

باز هم غم رو برو ، پشت سر ، دیوار شد 

می رسانم خویش را ، بر  سر  دیوار من 

باز هم آتش زدن ، باز هم  هی  سوختن 

باز هم بیچاره گی  ،  باز  هم  ناچار من 

می خورم  اما  قسم  ،  بر  حریم  باورم 

گر چه سر بشکسته است، می شوم سردار من 

زندگی  لیلام  کرد  ، این  من ِ  ناکام  را 

می خرم خود ر ا خودم ، از سر بازار من 

شکیبا شمیم

30 ژانویه
۵دیدگاه

تیغِ الفت

تاریخ نشر: سه شنبه 10 دلو (بهمن) 1402 خورشیدی – 30 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

تیغ الفت
در دل بی تاب  من امروز تاب   دیگر است

آسمان  خاطرم  را   ماهتاب   دیگر  است

شاعرم خو کرده با آتش بس  و  با انقلاب

بعد هر آتش بسی یک انقلاب دیگر است

نیست آسان  آبروی  من  بریزی  ای عدو

می‌رود هرچند آب از چشمه آب دیگر است

باغ عشق من ز گل چیدن نمی گردد تهی

غنچه ء دیگر شود باز و  گلاب دیگر است

دل خراب عشق دلبر می شود  هر دم ز سر

هر چه آبادش کنم  بینم خراب دیگر است

برگ برگ هر درخت  از صد کتاب آورده  حرف

هر چه بشماری  هزاران  سر کتاب دیگر است

بی ستاره   کهکشان  باورم  هرگز  مباد

ابر طوفان هم کند باز آفتاب  دیگر است

از درون زخم احساسم حلاوت می چکد

تیغ الفت چون بُرُد آن التهاب دیگر است

شکیبا شمیم

30 ژانویه
۱ دیدگاه

گفتگوی عاشق با معشوق !

تاریخ نشر: سه شنبه 10 دلو (بهمن) 1402 خورشیدی – 30 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

گفتگوی عاشق با معشوق !

دوش  اندر  بـاغ  دیدم   دلربایِ   خویش  را

آن  مه ی  زیبا  نمایِ  مه  لـقایِ  خویش را

گفتمش کی از لبِ خود شاد میسازی مرا؟

گفت بر من کم بزن‌ حرفِ جفایِ  خویش را

گفتمش از یک نگه دین و  دلم  را  برده ای

گفت : قربان کن دلِ درد آشنای خویش را

گفتمش تاکی کشم جور و جفایت را بجان؟

گفت تا وقتِ  که  یابی  با  وفای خویش را

گفتمش ازعشقِ تورسوای عالم گشته ام

گفت از ما چشم  گیر اینک نگای خویش را

گفتمش بیتو مرا این زنده گی بیهوده است

گفت از بهرِ خدا  کم  کن  صدای  خویش را

گفتمش پنهان شبی آیم به سوی مسکنت

گفت نکشایم به رویت من سرای خویش را

گفتمتش شور و نوا و آهِ من  بشنو  بگوش

گفت پیش من مکن شور و نوای خویش را

گفتمش گر “انوری “از تو  بخواهد کام  دل

گفت از  الله  بخواه  هر  مدعای  خویش را

حاجی فریدالله انوری فکری

29 ژانویه
۱ دیدگاه

تشنه کامی ها

تاريخ نشر : دوشنبه ۹ دلو(بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

تشنه کامی ها

بار ها  گفتم    بدنیا   مست   حیرانت منم
چلچراغی  در    میان   هر  شبستانت منم

چون بنفشه سر فرو آورده ام  در راه عشق
گر کند سجده  به کنج   پاک   دامانت منم

چون  گرانسنگی  فتاده  در  رهی امید  تو
چون گهر  در ساحل دشت  و  بیابانت منم

بر   نمی  آید  ز  صحرای    غزالانت   غبار
چونکه  گرد   پای  آن   فوج   غزالانت منم

با که گویم شرح حال خویش  را شهناز من
در  گلستان   ادب   چون   عندلیبانت منم

مستی حسن  تو دارد  دامن  فیض  سوال
آنکه   می نالد  به  پای  کوی  جانانت منم

خورشید حسنت  همی  تابد  بدور  گردنت
منتظر    بر   دامن    صبح  گریبانت منم

از فروغ  آن  لطافت های  حسنت  سوختم
عا شق   شوریده ئ   پیدا  و  پنهانت منم

شوق  موج  زلف پیچان  تو دارد اضطراب
عمر ها   در  بستر   خواب  پریشانت منم

تشنه کامی ها مرا دارد در صوم  و صلواة
در   تمنای   همان    سیب   زنخدانت منم

همنشینی را  ازان معراج  حسنت  دیده ام
واعظی گشتم که اکنون  مرد میدانت منم
ملا عبدالواحد واعظی
8 دلو (بهمن) 1402 خورشیدی
28 جنوری 2024 میلادی
29 ژانویه
۱ دیدگاه

قسم

تاريخ نشر : دوشنبه ۹ دلو(بهمن) ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۹ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

قسم

به چکه چکه ی هر اشک بی بهانه  قسم

به تار موی  رها گشته  روی  شانه قسم

به  کفتران  خموش  نشسته  بر  لب  بام

پرنده ای که  نخوردست آب و  دانه قسم

قسم به قامت در خون نشسته ی خورشید

به آفتاب  که سر می زند  به  خانه قسم

به.  شوق   دیدن  یارم  نمی  برد  خوابم

به  درد  بی تب و  تاب  غم  شبانه قسم

به اشک های  غم انگیز  شاعرانه ی من

به شعله ی که ز دل می کشد زبانه قسم

به  درد   من   که  رفیقم  خود  خدا   داند

به  پاره  پاره ی  هر  زخم  جاودانه قسم

که  داغ   های    محبت    نمی‌رود   یادم

به این غزل که  شده آخرش ترانه قسم

مریم سپهر

27 دلو (بهمن) 1402 

28 ژانویه
۱ دیدگاه

مٌرغِ دل

تاریخ نشر: یکشنبه 8 دلو 1402 خورشیدی – 28 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

مٌرغ دل

این چه  رازیست  ز  هوا  بوی  شفا  میاید

این چه عشق یست ز دل شوق وفا میاید

طلبم نیست به جز  از حرم  عشق و  صفا

محبوب   رفته ی   من   با   چه   ادا   میاید

منم    آواره    و     اندر    طلب    یار   هنوز

تن  من   لرزه  کنان  دست  به  دعا   میاید

درِ  دروازهِ  این  کلبه   ما   رو  به    سکوت

مرغکِ   خسته    دلم    روی    هوا    میاید

به جز  از  مهر  و  وفای  تو  نباشد  در   دل

چه  عجب   مرغک  دل  همچو  هما  میاید

مرغ دل مست و غزلخوان شده از فرط خوشی

غم  دل  کرده  رها  چه  خوش   لقا  میاید

     عالیه میوند 

25 آگست 2021

فرانکفورت جرمنی

28 ژانویه
۱ دیدگاه

نبض ثانیه ها

تاریخ نشر: یکشنبه 8 دلو 1402 خورشیدی – 28 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

نبض ثانیه ها

کوله بار خود را جمع می‌کنم
شاخه های شکسته از عشق را
در آشیانه خاطرات
هر روز مرور می‌کنم
نبض ثانیه ها
امیدیست به دیدار دوباره
قدم می‌زنم بر وادی معشوق
مانند رهگذر در گلشن بی انتها
زنده می‌شود رویا های تو در من
بی خیال!
از این دنیای پر شور
با تو ! کنار دریای چشمانت
چون ماهی آزاد شناورم
در آرامش تمام
عاقله قریشی
28 جنوری 2024 میلادی
ملبورن – آسترالیا
28 ژانویه
۲دیدگاه

مخمس بر غزل عارف و بیدل شناس مرحوم استاد عبدالعزیز مهجور (رح)

تاریخ نشر: یکشنبه 8 دلو 1402 خورشیدی – 28 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

مخمس برغزل  عارف و بیدل شناس

مرحوم استاد عبدالعزیز مهجور« رح »

ما درد و غم و  محنتِ پیهم کشیده ایم

از مردمان ظالم و بی رحم کشیده ایم

چون ماتمی به ماۀ  مُحٓرم کشیده ایم

در  روزگار  رنج  دو  عالم   کشیده ایم

بار گران به دیده ای پر نم  کشیده ایم

 

کارجهان و جمله جهان است درد سر

باید بیرون رویم  ازین  ورطه ای  پسر

گرقصر وجاه ومسندی سازیم زسیم و زر

گر آسمان  شویم  غباریست  در نظر

ورخاک گشته ایم بدل غم کشیده ایم

 

ما  دشمن  دیرینۀ خویش  را  نیافتیم

بسیار  جستجو  و  پی   او   شتافتیم

رستم صفت به معرکه ها چون بتاختیم

سهراب وار سینه به خنجر شگافتیم

خطی به نوشداروی رستم کشیده ایم

 

آن یار بسوی ما بدلِ رحم ندیده است

افزون نخواسته ایم وحتی کم ندیده است

در شادی و طرب و به ماتم ندیده است

گاهی بسوی ما به غلط هم ندیده است

درحسرت نگاه چقدر غم کشیده ایم

 

اسلوبِ راۀ عشق بسی جانسپاری است

پاداش این عقوبت از آن زخم کاری است

آبِ جبین خجلتی بی پرده داری است

عصیان هرکجا که بود شرمساری است

گر در بهشت  چهره ای آدم کشیده ایم

 

بی روش دورِ زندگیم در ندامت است

گرسربه تیغ یار نهم جان سلامت است

مهر و وفا مسند و جای کرامت است

بیدوست لحظه های  فراقش قیامت است

یعنی نفس به غصه چو ماتم کشیده ام

 

هرگز به تو مباد دمی بغض و کینه ام

من مرغ بامِ عشقِ تو و  دانه چینه ام

جلال چنین گُزید که  ترا شد  گزینه ام

مهجور داغِ حسرتی سر زد ز سینه ام

آه از  دلِ  شکسته  دمادم  کشیده ام 

سید جلال علی یار

جنوری 2024 میلادی

ملبورن – آسترالیا

28 ژانویه
۳دیدگاه

سوگ نامه

تاریخ نشر: یکشنبه 8 دلو 1402 خورشیدی – 28 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

سوگ نامه

دیگر نمانده  چیزی  به   یَغمای   زندگی

اینک نشسته  ایم   به  تماشای   زندگی

بامن به گفتگو شده است ذهن خسته ام

از  عُمر  رفته   گوید  و  نجوای  زندگی

هرگز   ندیده   آبِ  خوشی  نای  میهنم

ما تا  کجا  رویم  به  دعوای  زندگی ؟!

تا کَی  ز  درد ، ناله  کند  دُختِ  میهنم

همچو  گدای   پیری   تقاضای   زندگی

هرگز ندیده  حامی و  یاور کنارِ  خویش

تنها   گُذَر     کند    به  تمنای   زندگی

این سوگ نامه را  نشود  خوبتر نوشت

دیگر  نمانده  مَیلی  به  فردای  زندگی

پروانه شیرین سخن

7 دلو 1402 خورشیدی

27 ژانویه
۱ دیدگاه

چشم در راه

تاریخ نشر: شنبه 7 دلو 1402 خورشیدی – 27 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

چشم در راه 

میدانی که میدانم ،

نیمه شبان

وقتی فکر میکنی خوابیده ام

میایی

و من به حرمت آمدنت

خویش را به خواب میزنم

تا تو دلخوشی هایت را

در زلفکان پیچ در پیچ من

که با سر انگشتانت

عشق را نفس میکشند ، ببافی

و لبانم را با لبان مستت ببویی

و با چشمان دلواپست

غزل های تنم را بسرایی

اینرا گفتم که بفهمی

آمدنت را هر شب

چشم در راه ام.

میترا وصال

27 جنوری 2024

لندن

27 ژانویه
۴دیدگاه

از کجا آورده ای ؟

تاریخ نشر: شنبه 7 دلو 1402 خورشیدی – 27 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

سروده ای از شاد روان استاد علی اصغر بشیر«هروی» را انتخاب نموده ایم که بتاریخ هفتم دلو

1350 خورشیدی برابر با بیست و هفتم جنوری 1972 میلادی دقیقا 52 سال قبل

در شمارهء 191 جریدهء ترجمان با نام مستعار ب – عامی بنشر رسیده بود.

 از کجا آورده ای؟

ای فقیر ، این قرص  نانرا  از  کجا  آورده ای؟

گر  خریدی   پول   آنرا   از   کجا  آورده ای ؟

برف می بارد تو هستی  همچنان  جویای کار

اینقدر  تاب  و  توان  را   از  کجا  آورده ای ؟

بوت  پایت  کی  دهد از عهد  دقیانوس  یاد

یاد گارِ   باستان   را    از    کجا   آورده ای ؟

رنگ تو گه  کاهی و  گه  زعفرانی  می شود

رنگ  کاه  و   زعفران را  از  کجا  آورده ای ؟

آرزوی  گوشت   داری  اشتهای   میوه   هم

اشتهای  آنچنان    را    از   کجا   آورده ای ؟

آهِ  جانسوزت  شرر  بر  خرمن   دل  ها  زند

جانِ  من  آتشفشان  را  از  کجا  آورده ای ؟

دامن صد  پاره ات  از گوهر اشک  است پر

دیدهِ  گوهر  فشان   را  از  کجا  آورده ای ؟

دک دک از سرما  تنت چون بید میلرزد ، بگو

لرزه های  بی  امان  را  از  کجا  آورده ای ؟

از تپشهای دلت  پیداست که  داری  مریض

این دل حسرت  نشان را  از کجا  آورده ای ؟

ساعتت  با  رنج  ها  تیر است  در  ایام عید

رنج   های  بیکران   را   از  کجا  آورده ای ؟

شهد و  حنظل را بهم آمیختی در شعر خود

« عامی »این سحرِ بیانرا از کجا آورده ای ؟

 

27 ژانویه
۳دیدگاه

هبوطِ عشق

تاریخ نشر: شنبه 7 دلو 1402 خورشیدی – 27 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

هبوط عشق

                                     به یار

میشنومت

در سرزمین صدا ها

که هبوط عشق

مرا از من ربود

و صدای تو

مرا از من جدا کرد

و به دریاچه ی عشق ها سپرد 

دیگر منی نیست

تا در خود شنا کنم 

هما طرزی

 9 جنوری ۲۰۱۴

  نیو یورک 

 

27 ژانویه
۱ دیدگاه

عالم امکان

تاریخ نشر: شنبه 7 دلو 1402 خورشیدی – 27 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

عالم امکان

خیال  آباد  این   عالم   ندارد   فرصتی  دودی

فرای  این  خیالات ،  فکر  ها   دارند  معدودی

 تمام تار و پود ما شکست آماده ی درد است

نفس ها می‌کشیم اما‌ ندیدیم‌ مایه و  سودی

به رنگ شعله داغ از سرکشی ها می‌کشیم آخر

فنا  را  کی   کند   باور  گمان  و  فکر  نمرودی

تبسم  ها   تاثر   ها  بکارد    در    زمینِ   یاس

جهان  را  ترک  گویی  تا  بیابی  نیک  مولودی

حباب   فرصت   هستی  دوام  را  بر  نمی تابد

 سراب آباد موج است این نیابی آبِ مقصودی

 سراغ  عافیت   کو  اصل  آن  زیر  زمین  باشد

سر این خاک زیستن نیست جزیک فکر مردودی

سمن پویان، سیمین پوشان، قبایی ازفنا پوشند

 شگفتن، خنده  کردن  از برای  عیش مفقودی

 نفس گر میرود سوی کجا آباد افسوس است

بدستت گر نگیری  شعر  ناب  و  بربط  و رودی

شکنج گیسوانش در شکنجه سخت استاد است

به ( تنهای ) غمین  دلبر  ندارد  الفت  و جُودی

عبدالخالق تنها کاشفی

26 ژانویه
۱ دیدگاه

آرزو

تاریخ نشر: جمعه 6 دلو 1402 خورشیدی – 26 جنوری 2024 میلادی – سندیاگو – کلیفرنیا – امریکا

                  آرزو         
براى اين دل تنگم دگر  صفايى  نيست
شفاى اين دل پردرد را  دوايى  نيست
ببين که جار زده ام در جهان  بخاطر تو
اگر كه مي شنوى، پس چرا  صدايى نيست
به ياد قامت و قدّت  سرود  می خوانم
که جز تو  حضور  رقيب   جائی نيست
اگر   به    در  بزنم  و  تو   عیان  نشوی 
همان که قسمتِ من چون تو دلربائی نيست
پوهنمل احمد ضیأ حق شناس
هرات – افغانستان