۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

12 اکتبر
۳دیدگاه

ندای صلح

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

(ندای صلح)

 امیدوارم   که   هرگز   بر نگردد

 دوباره جنگ و جنجال و شرارت

 امیدوارم که  هیچ  افغان نبیند

 دوباره  اختلاس  و  رنگِ  غارت

 نباشد فقر و بی‌کاری به هر سو

 نباشد    ناله    از  دردِ  حقارت

 به هر کوی و به هر بامی بخندد

صدای کودک  و  بانگِ  بشارت

 به جای خشم و خون، آیینِ الفت

به جای تیر،  لبخند  و صداقت

 دعا دارم که این خاکِ دل‌افروز

 ببیند   روزِ  نو،  صبحِ  سعادت

 بنا گردد اساسِ درس و تعلیم،

 لباسِ  نو  بپوشیم  در فراغت

 ندای صلح، همیشه باد جاری

 بنوشیم باده از دریایِ وحدت

 ببارد ابرِ رحمت، چون بهاران

 که تا گُل سرزند در باغِ عزت

بشیر   در  آرزوی  موجِ خنده

ببندد دربِ  هجر  و راهِ غُربت

 بشیر شیرین سخن

12 اکتبر
۱ دیدگاه

کاروانِ عشق

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

کاروانِ عشق

دیگر کسی نمانده که تا شکوه سر کنم

از  این   دیار  بی کسیِ  باید  سفر  کنم

دل خسته از فراق کسی بس نشسته ام

کورم ، نمی شود که به کویش نظر کنم

از این   دیار  می روم  و   با   هزار  داغ

باید روم  و  خسته دلان   را  خبر   کنم

جز نام  یار  هیچ  نباشد به  ذهنِ  من

گر از زبان رود چه  خاکی به سر کنم

اُمّیدی  از  بهشت  نباشد  دیگر   مرا

با جرعه ای غمش کزین دل بدر کنم

ای ماه پر فروغ  به  شیدا  نظر  فکن

شاید شود به لطفِ تو کمتر ضرر کنم

آتش گرفته  است  دلِ بی  قرار من

از عشق و آتشت   نتوانم  حذر کنم

خاکِ درت که سرمه به چشمان من بود

این یک حقیقت است نباید گذر کنم

ای کارون عشق، مرادم چه می شود؟

تا کی ،چگونه ،صبر کنم دیده تر کنم

من  زنده ام  تا  که   ببینم جمال یار

چون طاهری جانِ خودم خاک در کنم

سیدآصف طاهری

 نیدرزاکسن-آلمان 

۲۳ جون ۲۰۲۵ 

12 اکتبر
۱ دیدگاه

سرزمین خسته

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 سرزمین خسته 

 ازمن به تو سلامی ای سر زمین خسته

 اڪرام و احترامی  ای  سر زمین خسته

 تاریڪ شد  فضایت  از بس غبار غم بود

 صبحِ ندیده شامی ای سر زمین خسته

 از جور روز گاران  صد بار دل شڪستی

 محزون و تلخ کامی‌ای سر زمین خسته

 هر کس به نوبت  خود از عزت تو دزدید

 ڱم ڪرده نیڪنامی ای سر زمین خسته

 درعصرعلم و حکمت ای مهد شیر مردان

خاموش وبی مرامی ای سر زمین خسته

 دنیابه‌ کهکشان رفت‌ ازفیض علم و دانش

 تو بی سواد و خامی ای سر زمین خسته

 دریاب حریت راچون عصر بردگی نیست

 ننگ است دگرغلامی ای سر زمین خسته

 چون مرغ پر شکسته افتاده و زمین گیر

 پا بسته ی به دامی ای سر زمین خسته!

ازدرد خود (رشیدی) شعر و غزل سراید

من حیث یڪ پیامی ای سر زمین خسته

چمن علی رشیدی

۱۸ میزان ۱۴۰۴ خورشیدی

 

12 اکتبر
۱ دیدگاه

دفترِ عشق

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

دفترِ عشق

 میروی  یادِ  تو در خاطره ها می‌ماند

 ردِ پای تو در این کوچه بجا می ماند

هر طرف می نگرم چهرهُ تو در نظرم

نقشِ پر مهرِ تو  در آیینه ها می ماند

 شد بهاران و دل و  دیده پُر از شبنمِ اشک

 بلبلِ غمزده از  شور و  نوا می ماند

 حک شده نامِ تو در لوحِ دلم تا به ابد

 من نمی مانم و نامِ تو بجا می ماند

 بشنو بوی محبت دمی از دفترِ عشق

 هر ورق کهنه شود مهر و وفا می ماند

مهربان باش که این کوچه محلِ گذر است

 رهروان می گذرند صلح و صفا می ماند

 مریم نوروززاده هروی

 سوم می ۲۰۲۵

 از مجموعهُ”پاییز “

هلند

 

12 اکتبر
۱ دیدگاه

قصه های رنج و سکوت !

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۰ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۲ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

قصه های رنج و سکوت !

ویرانه‌ایم ، کهنه  ترین شهر عالمیم

 جغرافیای   در  به  در  و  نامنظمیم

 دوریم مثل رود که دریا ندیده است

 دوریم چون ستاره و مهتاب، با همیم

دل را به سیب و گاه به گندم سپرده‌ایم

 تقصیر ما چه است؟ همین است آدمیم!

چیزی نشد برای شما دست و پا کنیم

ای طفلکان به پیش شما خیلی‌ها کمیم

 آتش گرفته خرمن اندیشه‌های ما

 در   زندگی  دچار   عذابِ  جهنّمیم

چون دفترِ که هر ورقش خون گرفته است!

ما قصّه‌های رنج و سکوتیم، پر غمیم…

 محرابی (صافی)

11 اکتبر
۳دیدگاه

رهزن دل‌ها 

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی – فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

رهزن دل‌ها 

خوشرنگ تر از روی تو یک گل به چمن نیست 

یک  غنچهٔ  دلتنگ   بسان   دل   من نیست 

گلزار   به   لبخند    نمایی     همه    جا   را 

شمشاد به موزونیت ای سرو سمن نیست 

صد   بتکده   رفتم  و  ندیدم  چو   تو  هرگز 

یعنی که به مثلت بتی در دیر کهن نیست 

کج  دیدن  و چپ  دیدنت ای  رهزن دل‌ ها 

این کیف نگه هیچ به آهوی  ختن  نیست 

چشمان   بلا جوی    تو ای   فتنهٔ   دوران 

جز  در  پی  آزار دل  خستهٔ  من   نیست 

کو   عاقلی  در  شهر  که  یکبار  ترا   دید 

با شور جنون مثل منت دست و یخن نیست ؟ 

صابر هروی

11 اکتبر
۳دیدگاه

ساحل

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

ساحل

 

چون ساحل تشنه

به امید موجی

در اقیانوس چشمانت

پیوسته سرگردانم

 

و در آبی ترین روز ها

و پر ستاره ترین شب ها

هنوز

بهترین منی

 

ای جدا شده

و بر خاسته از وجود من

تا بی انتها

 

بگذار دمی

به تو بپیوندم

و زیستن را

در سر زمین مهرآغوشت

لمس کنم

 

هما طرزی

نیویورک

۴ می ۲۰۲۵

 

 

Beach

 

Like a thirsty beach

I keep wandering

in the hope of a wave

in the ocean of your eyes

And in the bluest days

And the starriest nights

You are still the best of me

You are separated

And have risen from my being

Until infinity

Let me

join you for a breath

And touch living

On the earth of your embrace

Homa Tarzi

New York

May 4, 2025

11 اکتبر
۳دیدگاه

آتشفشانِ سکوت

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

آتشفشانِ سکوت

من

روحی خشکیده‌ام
در تبعید نفس‌هایم.
جزیره‌ی عشق دست‌هایت را
قفل دستانم کن؛
که بودنت،
در هر نبض من
می‌تپد هنوز.

در چشم من
گلِ آتشین عشقت
شکفته‌است
و بر شکوفه‌های
لب‌های خاموشم
لغزیده است.

تو
مداوایی…
بر زخم‌های تشخیص‌ناپذیر
که سال‌هاست در دلم
پنهان شده‌اند.

لالهٔ لبخندم پرپر،
شعلهٔ امیدم خاکستر؛
اما آتشفشانِ سکوتِ من
زنبقی‌ست
که از زیر سنگ
روییده.

و نگاهت،
چون طوفانی از بهار،
بر خلوتِ خاطراتت وزید،
تا تصویر مبهمت
بر واژه‌ها سایه بزند
و جای پای تو
در بغض حس من
جاودانه شود.

موجِ دریای امیدم
طوفانی‌ست؛
و من،
تک‌غرق،
نمی‌دانم
تا کجای ساحلت
افتاده‌ام…

اما
زخم‌هایم را
با مرهم عشقت لمس کن،
امانت‌دار خوبی باش،
ترکم نکن،
تنهایم مگذار…

اگر بروی،
من
نفس نمی‌میرم،
اما
احساسم
خواهد مرد؛
و مرگِ احساس،
بدترین مرگ دنیاست.

عالیه میوند

۲۸ جولای ۲۰۲۵  

11 اکتبر
۳دیدگاه

شکیبایی

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شکیبایی

تنها  تویى  دلدارم  در  پهنه ى تنهایى

تنهایى و  تنهایم  با این همه شیدایى

از عشق تو حس کردم زیبایى دنیا را

وز مهر تو پروردم در خود همه زیبایى

اسرار دو عالم را از روى خوشت جستم

وز مهر  تو می جویم اسرار دل آرایى

هر کس به کسى باشد فرخنده فریبا، من

از بهر  وصال  تو  ،  فارغ  ز   فریبایى

این لوح دلم خون شد از این همه من گفتن

هر جا بنمایم رو خود بینى و  خود رایى

دنیا اگر عصیان شد عقبى اگر عصیان تر

بر گیرم از هر سویى، سوى تو شکیبایى

شیبا رحیمی

10 اکتبر
۱ دیدگاه

فقر ما

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

فقر ما

فقرِ ما از حد گذشت، دردِ ما را چاره چیست ؟

 چارهٔ   بیچارهٔ    این    مردمِ    آواره   چیست؟  

نان   ندارد  سفره‌  ها،   جان  ندارد  سینه‌  ها

 راهِ فردای وطن، با این  همه نظّاره  چیست؟

 بر    لبانِ    کودکِ   ما،    قهقههٔ  د یگر  نماند  

 بر سکوت و بر جفا، یارب، بگو کفّاره چیست؟  

 تا کجا این درد و غم؟ تا به کی این اضطراب؟ 

 ای خدا، پوشاکِ ما از سهمِ این قواره چیست؟ 

روز ما چون شامِ تار است، شب ما تاریک و سرد

 ای بشیر! پس چارهٔ این ملتِ بیچاره چیست؟

 بشیر احمد بشیر شیرین سخن

10 اکتبر
۳دیدگاه

شوقِ دیدار

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شوقِ دیدار

ترسم آن است که این عشق به حاشا بکشد

اشک   از  دیده  روان  تا  دلِ  دریا  بکشد

 بیم از آنست که دل تنگ  شود بار غمت

درد هجرانِ  تو را  این  دلِ  رسوا بکشد

 بیم دارم که دلم شعله کشد از پسِ عشق

شعله هایش همه عشاق به یغما بکشد

 وعده دادی که تو را تا  به ابد یار شوم

نکند   حرف  تو  جانا  به   درازا   بکشد

 ترسم آنست که گیسوی شکن در شکنت

بخت بد بر منِ بیچاره ای  شیدا بکشد

 بیم   دارم  که  مبادا  خمِ ابروی کمان

کمری خم به منِ بی سر و بی پا بکشد

 میروم ناله کنان تا به رسم بر درِ دوست

ترس دارم نشود  راه به بی را بکشد

 شوق دیدار تو دارم که شدم خانه خراب

خوف دارم که وصالِ تو به رویا بکشد

 خاک بر دیده فشانم که   شوم هم سفرت

بخت بد ترسم از آنست به دعوا بکشد

 آنچنان محو تو شد شاعرِ دیوانه ای تو

نقش پایت به دلش تا دلِ شب ها بکشد

 این غزل هم ز غمت آه فشان شد چکنم

طاهری از غمِ دل در غزلش آه بکشد

 

سیدآصف طاهری 

نیدرزاکسن-آلمان 

۹ سپتامبر ۲۰۲۵  

 

 

10 اکتبر
۱ دیدگاه

نور امید

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

نور امید

با آمدنت  غم  از  این خانه  برون شد

 سودای دگر از  دل دیوانه برون شد

غم رفت  و  ز  دل   پرتو  امید  بر آمد

پرواز کنان  مرغ دل از لانه برون شد

 شب رفت،سحر شد و بتابید  رو ماهش

 او جلوه‌ کنان باز ز کاشانه برون شد

 با ناز و خرامان،  روان  بود به  گلزار

 صد مرغ هوس از پی آن دانه برون شد

 بود آرزوی جمله که شب باز شود روز

 هر یک چو خراب از سر و مستانه برون شد

 آن شمع شب افروز چو خاموش شد آخر

 تن سوخت و جان از بر پروانه برون شد

 دیدم کهاماندوش نهانی قدحی داشت

 امروز سحر مست ز میخانه برون شد

 امان قناویزی

10 اکتبر
۳دیدگاه

عشقِ عرفانی

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

عشقِ عرفانی

نباشد لذتی بی‌ تو، درین شب های ظلمانی

که دل   پر میزند   در این   هواى باد و بارانى

 مگر  از  چشمِ  مستت  دیدهٔ  من نور میگیرد

 که هر  موجی زِ زلفت  آتشى دارد فروزانی

 لبم خاموش، اما در  دلِ شب  شعر  میگوید

به امیدی که باز  آیی  بخندى  و  دُر افشانی

 منم آن سایهٔ خسته، به خاک کوی تو غلتان

 نگو از دوری‌ ام چیزی،  نداری  جز پریشانی

 سکوتت  را  شبی   دیدم،  در آواز   دل تنها

 جوابت  بود  خاموشی،  ولی  لبریز ایمانی

 تو را خواهم، تو را جویم،تو ای محبوبِ بی همتا

 تو می‌ دانی دلم دارد نیازش عشق عرفانی

زِ زلفت چون نسیم آید،دلم را شور می گیرد

 شبیهِ موج دریا میشوم هم  رعد و طوفانی

 لبت خندد، دلم لرزد ، بهاری می شود جانم

چه حاجت بلبل خوش خوان واین ذوقِ نوا خوانی

تو را بینم به جان و عشق و آه  شوق آغوشی

 ندارم حاجتی دیگر  به  سوگند هاى قرآنى

 منم آن عاشق نالان، تویی خورشید تابانم

 به کوی تو دلم را برده‌ ام بى وهم پاسبانی

 سکوتت را نمیخواهم،بیا با خنده‌ء خاموش

که میسوزد  دلِ  دآؤد  ز  این  کردارِِ پنهانی

همیشه روشنا خواهد فضای دور و پیشت را

ز   الطاف   خداوندی   و  نورِ  پاک  یزدانی

 داود کبیر روشنا

هشتم اکتوبر ۲۰۲۵ 

 

10 اکتبر
۳دیدگاه

زر ِ بی آبرو

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

زر ِ بی آبرو

کم   رود  در  گوش  من  افسانۀ  تکراری ات

 من چه سازم داستان ِ افسر و سرداری ات

 صد نمایش  بنگری و  هر نمایش   بی  مزه

 فلم  رنگین   می   برآرد   قصۀ   بیکاری ات

 بر دروغ آری تو اشکت تا که دل سوزد کسی

 کس ندارد وقت اینجا  تا کند غمخواری ات

 خواب غفلت کرده چشمت را خمار ِ سیم و زر

 چشم وا کن تا  براید  مهر  ، در بیداری ات

 مهتر و کهتر چه بینی؟ خویش را بالا مگیر

 بشنو آن دیوانه خندد صاف در هُشیاری ات

 در سکوت ِ تیزبینی خوار گردد خود پسند

 آن زر ِ بی  آبرو  را  می  خرد   ناداری ات

 گر بچیدی  اشک ِ نا   امید  را  از  مژه ها

 صد   گل ِ  امید  دارد   دامن  ِ بیخاری ات

 وزن ِ تزویرت بکن کم  تا وضویت نشکند

 عذر بدتر از  گنه  دارد   عروج ِ  زاری ات

خون دل دارد همایون  خامه ای خاموش ِ تو

 قُله ها در پیش دارد  دامن ِ همواری ات

 همایون شاه «عالمی»

 ۵ سپتمبر ۲۰۲۵م

 

07 اکتبر
۱ دیدگاه

حیرانی

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه مؤرخ ۱۵ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۷ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

حیرانی

 

و تو آن صدایی

که در قله های فکرم

چه آزاد جهیدی

چه باشکوه رقصیدی

و چه پر توان سرودی

 

و امروز

تو آن صدایی

که فرسنگ ها

از من دوری

و در واژه جدایی

در جولانی

 

هنوز دوست میدارمت

و هنوز

در شاخه های فکرم

حیرانی

حیرانی…

 

هما طرزی

نیویورک

۱۴ فبروری ۲۰۲۵

 

Astonishment

And you are that voice

That jumped freely in the peaks of my mind

How magnificently you danced

And how powerfully you sang

And today

You are that voice

That is miles away from me

And in the word separation

In the Golan

I still love you

And still

In the branches of my mind

You are wondering

Wondering

Wonder…

Homa Tarzi

New York

February 14, 2025

07 اکتبر
۳دیدگاه

افغان نمی میرد ! 

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه مؤرخ ۱۵ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۷ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی – فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

افغان نمی میرد ! 

زین جنگ  نا قبول 

ای دشمن فضول 

تا  چند  می کنی 

از راه حق عُدول

                  

                افغان  نمی  مُرد 

                افغان زنده است 

                                  تا که جهان بود 

تا آسمان بود 

تا کهکشان بود 

              یک زنده جان بود 

              افغان نمی مُرد

                    افغان زنده است

با اینهمه سپاه 

ای خصم روسیاه 

افغان نمایدت 

بیچاره و تباه 

               چون خود عیان بود 

                داند همه جهان 

                 تاریخ شاهد است 

                 این قوم قهرمان 

هرگز نمی شود 

تسلیم زورمند . 

 

صابر هروی

07 اکتبر
۳دیدگاه

انار قـنـدهـار

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه مؤرخ ۱۵ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۷ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

انار قـنـدهـار

انـار و دخــتــران   قــنـــدهــاری

عجب  نعمت  ز لطـف  کردگاری

نصیب هرکه  گردد این دونعمت

زمسـتـانـش شـود چـون نوبهـاری

……….

دخـتـران قـنـدهـاری

چـه زیـبـا  دخـتــران قنـدهـاری

به دنیا بی نظیر ا ز لطف باری*

انـار قـنـدهـارخیـلی لـذیـذ اسـت

زیـبـایـانـش، چـوگلـهـای بهاری

………..

مسلمـانی بگـفـتـار

نباشـد مسـلمـانی، تـنهـا بگـفتـار

 چوپـاکـسـتـان وایـرانِ بـد هنجـار

مسلمانان ندارند  ظلم  بر انسان

بجز آنانکه  دورنداز اسلام ورفتار

…………..

 ترامپ بی خدا

تـرامـپ  بی خـدا  آمـد  دوبـاره

بـکــرسـی تــظــلــم آشـکـاره

شب وروزش بفکرقتل مظلوم

خـداوندا! نگـونـش،  ازطیـا ره

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۶ اکتوبر ۲۰۲۵ 

سیدنی – آسترالیا

*- باری،خالق،آفریدگار،باری تعالی

 

05 اکتبر
۳دیدگاه

روزِ معلّم گرامی باد

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۱۳ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۵ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 معلّم، مشعل‌دارِ راهِ روشنی و پیام‌آورِ آگاهی است اوست که از سیاهیِ جهل، چراغِ دانایی می‌افروزد و از قطرهٔ ناتوان، دریایی از توان می‌سازد. هر واژه‌ای که بر زبان می‌آوریم، یادگارِ دستانِ توانای معلّمی است که در سکوتِ کلاس، آیندهٔ یک ملت را ورق می‌زند درود بر همه معلمین گرانمایه.

روزِ معلّم گرامی باد

 ثَنا  گویم   محمّد  مُصطفی  را

 که  آورد  بر  زمین ، نُورِ خُدا را

 رَسولی کَز کَرَم، عِلم آفرید است

 به انسان، رَهنما شد، رُوشِنا را

 اَمینِ  راست‌ گو،  دَریایِ معنا

 شِفا بخشیده  روحِ  پادشا را

 محمّدِ   اَمین   سَردارِ  کونین

 چراغ  دو جهان ، فَخرِ  مدارا

کلیـدِ علم و گنجِ  معرفت داد

 گشود از جَهل ، قُفلِ ابتلا را

 زِ نامش عشق  می‌جوشد  به دلها

 فُروزان ساخت چراغ بینوا را

مُعَلّم، رَهنمای علم  و ایمان

 نِشان  دادست راهِ  اَولیا را

 بشیر از وصفِ او عاجز بمانَد

 که نتوان گفت قَدرِ مُصطفی را

 بشیر احمد شیرین سخن

05 اکتبر
۱ دیدگاه

پیمان

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۱۳ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۵ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

پیمان

هنوزآ ن جاطراتِ  غصه  پرداز

 بودچون بارمحنت ها بدوشم

 طنین  گام  هایت   گاه  رفتن

 چو   آواز   اجل   آید  بگوشم

 به رفتی ازبرم ای  یار دیرین

 وفاوعهدوپیمان را شکستی

 چه دیدی ازمنِ بیچاره ی زار

 که تار مهروالفت را گسستی

 کنون تنهای تنها درشب هجر

 درون کلبه ای تار و سیا هی

 نه همراز بودا ینجا نه سازی

 نه شمعی نه گلی نه نورماهی

 نه خواب آیدبه چشمانم دریغا

 که تا در خواب  دیدار  تو بینم

 همین  باشد  مرا  از  آرزو ها

 که در خواب خوشی باتونشینم

عبدالقیوم لبیب هروی

 از مجموعه غوغای دل

 ثور ۱۳۵۴

04 اکتبر
۱ دیدگاه

چرخِ امید

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۱۲ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۴ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

چرخِ امید

بعد از  آن  انتظار  چند  دگر

 که بیاید  به  وعده گاه  اگر

 بوده ام  در کمین  دیدن او

 هم به رنگ تن و پیراهن او

 دلم حیران و جستجو گر شد

در غم و یاد او، به پر پر شد

 کی بدید سوی من به مهر دمی

 یا که بنمود ز دل    بیرون غمی

 من و این دل به صد شوق و امید

 هرگز او سویم اندکی ندید

 روز ها شد و شب ها بگذشت

 چرخ امید به کام ما نگشت

 صبر تا کی خدا! نمی بینی

 یا که بر روزگار ما تو می بینی !

 امان قناویزی

فرانکفورت – آلمان

03 اکتبر
۱ دیدگاه

بی مهری دوران

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۱ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

بی مهری دوران

 امروزه     وفا     رونقِ     بازار   ندارد

 هر ساده دلی عاشق و  دلدار ندارد

 آنکس که  کند عشوه ،شود لیلیِ دوران

 افتادگی   مجنون   و   گرفتار  ندارد

 دلباختگان را خِرد و عقل به چشم است

 هر   باطنِ   پاکیزه   خریدار    ندارد

 نیرنگ و فریب است همه جا زینتِ دوران

 با پاکی و یکرنگی،کسی کار ندارد

 از بسکه بدیدم همه جا مکر و دورویی

 چشمم   هوسِ  دیدنِ  گلزار ندارد

 رفتم بدرِ خانهُ خمًار ، یکی مست

 گفتا که برو ،میکده ه هوشیار ندارد

 نالید دلم از غمِ بی مهری  دوران

 دیدم که دِگر همدم و غمخوار ندارد.

مریم نوروززاده هروی

 دوم فبروری ۲۰۲۴

 از مجموعهُ”پاییز “

 هلند.

03 اکتبر
۱ دیدگاه

غمگسار

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه مؤرخ ۱۱ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

آنکه را من دوست  دارم روزگار از من گرفت

خنده را از روی  لب  در این دیار از من گرفت

در شبستانِ امیدم شمع روشن سوخت زود

روشنی را نور را ،این  بخت تار از من گرفت

یک جهان آرامشم در چشم  او پیدا که  بود

لیک  تقدیر   آن  وفا و  اعتبار از   من گرفت 

عشق را با خون دل نوشیده بودم پیک پیک

آخر این پیمانه را پیمانه   دار از  من  گرفت 

هرچه در دل داشتم  آغوش   او مأوای من

بختِ نامیمونِ من دار  و ندار از  من گرفت 

کس اگر دستی مرا  نگرفت در طوفان غم

عاقبت بی صبری ام صبر و قرار از من گرفت 

گریه کردم قصه‌ها گفتم به هر شب با خودم

در سکوتم خیره ماندم اختیار از من گرفت 

رفت آن یار و مرا  با خاطراتش  شعله زد

آن نشاط و شادمانی غمگسار از من گرفت 

ای جلالا مانده ای تنها میان درد و غم 

چرخ ناسازم نگاهِ آن نگار از من گرفت

#سیدجلال علی یار
 ملبورن –  استرالیا 
سپتامبر ۲۰۲۵
01 اکتبر
۳دیدگاه

رهبر ما

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه مؤرخ ۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر: زنده یاد استاد صابر هرویفرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

رهبر ما 

حزب ما حزب اشتر، گاو ، پلنگ است 

به صحرا گرگ و در دریا نهنگ است 

امیر   ما    ز   انظار   است    پنهان 

زبانش  الکن   ویک  پاش    لنگست 

قدش  چون  پایهٔ   برق   و   تیلیفون 

سر و  گردن   ز  مو  مثل   ملنگست 

به   صورت   واحدالعین    و   لگازه 

صدایش    همچو     آواز    تفنگست 

بود  فرمان  و امرش  ( وحی منزل )

لبش  خندان  ولی قلبش چو سنگست 

به    ظاهر  از    تداین    میزند    دم 

به باطن خیلی ( لوتمار ) و زرنگست 

( الف ) تا  ( ی )  نداند  از   سیاست 

به پیشش  دانش  و قانون  جفنگست 

نموده ( فرض ) را سودا به ( سنت )

سرا  پا  مثل   یک   غول   دبنگست 

اگرچه هیکل اش زشت است وبدریخت 

به  پیش  طالبان   خیلی  قشنگست . 

صابر هروی

راولپندی –  پاکستان

سال ۲۰۰۰ میلادی

 

01 اکتبر
۳دیدگاه

دیدار

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه مؤرخ ۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 

دیدار 

اگر   آیی  خزانِ  من  بهار است

وگر نایی دلی من روی خار است

برایم   وعده‌ی     دیدار   کردی

به یادت سیل اشکم بی‌شمار است

بی تو

به وصل عشق تو دل را سپردم

به دیدارت چه  لحظه ها شمردم

چنان سوختم در هجر وصالت

که بی تو بی سخن خاموش و سردم

زمینگیر

” یک عمر به سوی غم سرا زیر شدم

از رنگ و دو رنگی زندگی سیر شدم

دل دادم و دل بستم نشد همدل من

از دست دلم پیرو زمینگیر شدم

عالیه میوند 

فرانکفورت – المان

۷ آگست ۲۰۲۵ 

   

01 اکتبر
۳دیدگاه

بال هایم را بستم

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه مؤرخ ۹ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

بال هایم را بستم

 

چه پر شکوه

و چه گسترده بال

در سرزمین مهر

 صدایت زدم

و سرودمت عاشقانه

و دوستت داشتم صادقانه

 

و اما پژواک آغوشت

دوری بود

و بیخبری

 

و امروز سروده هام

ترا بیرنگ می سرایند

و در سکوت

تا بگوشت نرسند

ودر زباله دان زندگی ات

چون کاغذ پاره های بی بها

زندانی نشوند!

 

هما طرزی

نیویورک

 ۱۱ جنوری ۲۰۲۵

I closed my wings

How glorious

And how wide

In the land of love

I called you

And I sang to you lovingly

And I loved you sincerely

But the echo of your embrace

Was distant

And you were unaware

And today my songs

Sing you colorless

And in silence

So that they do not reach you

And in the trash can of your life

Like worthless scraps of paper

They do not become prisoners!

Homa Tarzi

New York,

January 11, 2025