۲۴ ساعت

10 جولای
۱ دیدگاه

شعر هایم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۹ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱۰ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شعر هایم

 

شعر هایم چون غنچه های نیمه باز

بر درخت تنت

می در خشند پر نیاز

وو قتی راه میروی

ستاره بارانت می کنند

و وقتی می خوابی

انگار نور ماه در تو تابیده

 

اما در باغی که درخت تنت نفس می کشد

درختان را به قتل گاه می برند

و در بازار ممنوعه ها

تیر بارانش می کنند

 

به من بگو عزیز!

غنچه هایم را کجا برم؟

و به کی بسپارم؟

تا دست غریب به آن نرسد

و از بوی باروت در امان باشد

و تن تو از قتل گاه

یک آسمان بدور…

هما طرزی

نیویورک

۱۱ جنوری ۲۰۲۴

 

09 جولای
۳دیدگاه

خصم وطن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۹ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

خصم وطن

 

ای خـدا !  آرامـش  و صلـح وطن گم کرده ام

سرزمینـم رفت  زدسـت،آرام تن گم کرده ام

آن فضــای باصفــایِ میـهنـــم افغــا نْسِــتان

را زدست جانیـان ، خصـم وطن  گم کرده ام

بسکه افـزون شد به ملکم،آدم حیـوان صفت

فـــــرق بـیــن آدم وگـرگِ  دمـن گم کرده ام

دشـمنــان کـشــورم گــردیـده اند بـــادار ما

دوســتــداران وطــن،از انجـمـن گم کرده ام

خلـق وپـرچـم نوکـران خِـرس قطبی،میهنم

رایگان دادند به دشمن،آن چمن گم کرده ام

جنگ سالاران بیـرحم، بهـرکسب جاه  ومال

میکنند ویران وطن،باغ و چمـن گم کرده ام

نـوکـران اجـنـبــی،بــرگــردهء  ملـت سـوار

قاتل صدهـا هــزارند، مـردوزن گم کرده ام

طـالـبــان دیـوبـنــدی،دشـمـن اســلام نـا ب

با عملکردهایشان،دیـن ازوطن گم کرده ام

چـورکردند موزیـم  و تخـریـب نمودند آبدات

زان سبب ازمیهنـم، یـاد کُهــن*گم کرده ام

از خیانت های کــرزی بـا  همـه دورو برش

ثــروت ودارائیِ مُلـک و وطــن گم کرده ام

رشــوه ورشـوه ستـانی،گـشته امری آشکار

حـاکـمـان صادق وخـادمْ وطـن گم کرده ام

در محـاکـم غیـر جیـبـت  را نبـیـنـند خائنـان

عادلانه حکـم حق،از اهـل فَـن**گم کرده ام

عـالـم و فاضل همـه ،ترک وطن   کردند  ز ظلم

درعــزای نخـبـگان ،روح از بدن گم  کرده ام

باحمـایـت هـای شـیـطــان، روبهـی مکـارِ پیــر

گـشـتـه سلطــانِ وطـن،شـیـر ژِیَن گم کرده ام

سفله پرورگشتـه است بس آسـمـان وهم زمین

جُـغـد شـده بلبـل ولی،سَـروِ سـمن  گم کرده ام

یــا الهــی! مـیـهـنــم تـا کــی بـود زیــرســتـم

“حیدری” زین بخت بد،مادروطن گم کرده ام

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۱۴ نوامبر ۲۰۱۲ 

سیدنی –  آسترالیا 

 

*– یاد کهن_ یادگارهای تاریخی،آثار عتیق

**– اهل فن_ قضات، علمای شریعت

09 جولای
۱ دیدگاه

فریادِ خراسان بزرگ و ایران قدیم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۹ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

در  خانـه  قـوی  باش  که  چوراچور است

دزدان به کمین فانوس شب بی نوراست

بشنو ز فرخی  که  خوب گفـت و درسـت

رو  زور به دست  آر که  حق  با زور است

*******
از مام وطـن دفـاع  جـانـانـه  کنید

درسنگرمرزوبوم  خود  خانه  کنید

گرزلف وطن خصم پریشان سازد

زلفـین پـریـشـان ورا شـانـه کنید

*******

هشدار! که دشمن وطن غـدّار است

کودک کشست و از خدا  بیزار است

از عاطفه و رحم  و  مروت  خالیست

دیــوانـۀ مزدور  فـقـط  بـیـمار است

*******

صد  بار  به  قربان  وطن  باید  شد

درشهروده ودشت ودمن باید شد

نام و سر و  سرمایه  فدا باید کرد

گمـنام شـهـیـد بی کـــفـن باید شد

*******

هر مرغک   زنـده  آشیانی دارد

در باغ وطن نام و  نشانی دارد

نفرین برآن که بهر  قتل مرغان

بمب مادر و تیر و  کمانی دارد

*******

از حـلـقـۀ ظلم  ظالـمان  بیرون شو

ازوحشت ظلم ظالمان مصئون شو

از خـون  دل  و  گلـوی  اطفال غـزه

افسرده مشو چولاله ها گلگون شو

*******

دردا که جهان در آتش  وخون غرق است

شهر و ده و بوستان وهامون غرق است

یـک بـار دیگــر کاوه  بــه مـیـــدان آمـد

ضحـاک بـه خطـۀ فـریـدون غـرق است

*******

در خاک  وطن  خانۀ  اجدادی ماست

آبرو و  شرف  عزّت  و  آزادی ماست

صد قبله ومحراب دعا  درخاک است

این عشق دل و مهر خدادادی ماست

*******

از کاخ  ستم جور  و جفا  می خیزد

جرثومۀ  جنگ و  ماجرا   می خیزد

با طـیـف سـلاح  کـشـتـار جـمـعی

گاهی کرونا و گاهی وبا می خیزد

*******

دیـوانـه یی  آهـنگ  تجاوز  دارد

در دسـت ستم سنگ تجاوز دار

ازقصۀ ویتنام مگربی خبر است

یا این  که  فـرهنگ  تجاوز  دارد

*******

تاریخ و  تمدن  و  وطن  یکجایند

مـیــراث   بـزرگ  پــدر  و  آبایند

دل‏ها همه  زنده اند ازحب وطن

سرها همه در مرز وطن بالایند

*******

اندیشه مکن که زندگی  دو روز است

پاییز و تموز   و خُنُک  و  نوروز است

در چـنگ تجـاوزگـران  حـق حـیــات

تحقیر و شکنجه وعذاب و سوز است

*******

شمشیر دفاع مرز و  بوم عریان باد

لعنت بـه  تجاوزگـر  بی وجـدان باد

در  راه  غرور  و   شرف  و عزّ وطن

جان و دل و سرمایه همه قربان باد

*******

جـام جـم  ایـران  ز سـر  باید ساخت

جمشید و کیومرث دیگر باید ساخت

قانـون و حـقوق بشـری رفته به باد

با منشور کوروش، بشر باید ساخت

*******

این سقف   بزرگ بهر  وحدت باشد

رویـا   و  بـزرگـی و   نجــابـت باشد

با همت و همدلی بجـوش آمده اید

این پختگی و حرکت  و برکت باشد

*******

از سلطۀ  غرب بوی  خون می خیزد

هر گل و گـیاه  سـرنگـون  می خیزد

ظلـم و سـتم و وحـشـتِ  افـراط آرد

هرکس که بدامست زبون می خیزد

*******

بر یاد  خراسـان  بزرگ  افتادم

در فکر حماسۀ سترگ افتادم

در بحـر  تمـدن  قــدیــم ایـران

باپنجۀ شیرچنگ  گرگ افتادم

*******

گویی به نبرد شیر،موش آمده است

درمیدان رخش درازگوش آمده است

از نعــرۀ رسـتم  دل  تاریـخ پـر است

دیـو ســفید وجهـل بـوش آمده است

*******

ایران کهن  مر ز و  بوم  گُردان است

بی شک که خطۀ  دلیرمردان است

این نسل مِهِین خاک به دشمن ندهد

دشمن ازین حماسه سرگردان است

*******

این مهد تمدنست ویران نشود

جولانگه‏ی  گـرگان  بیان نشود‏

تاریخ  و  تمدن  هـزاران  ساله

هرگز  اسیر  زر پرستان نشود

*******

دشمن ز تاریخ  کهن  بی خبر است

انکارگـر فلـسـفۀ خیر و  شـر است

حماسـۀ فـرهنگ و هنر نشنیدسـت

دیوانۀ  مغروز   مگر کور  و کراست

*******

ایران که درجوش و خروش آمده است

سـیمرغ پـرانـیــد که قـوش آمده است

گویی که از  رسـتم و  زال بی خبر اند

گر دیـو به  جنگ  داریوش  آمده  است

*******

سـورنای  دیگـر  ز سیستان برخیزد

بـومسـلمی از خُـورسَــتان  برخیزد

بی‏شک که مرزِباستان محفوظ است

آرش  ز  دل  تـیـــر و  کمـان  برخیزد

*******

گـر  بلـخ   گُـزین   نـوبهاری   دارد

در  قلب خراسـان  شـراری  دارد

سیستان که با رستم وعیارانست

تیسـفـون کهن  شـهـریاری دارد

*******

زودست به ریشه های خود برگردید

ســرو کهـنـی بـرای  کـشــور گردید

با علـم و  فـنــاوری و  افکار  نـویــن

دوباره   بزرگ  و  تاج  بـر  سر گردید

*******

دریاب   شکـوه  ماد  و   ایلامی را

دوران  هخـامنش  و  اشکانـی را

میترایی و زرتشتی و   ویدایی را

کوشانی و ساسانی وسامانی را

*******

از ارث  کـهــــــن دانـش  نــــو آگاه باش

با حکمت و  با عـقل و خـرد همراه باش

بـا پــنـــدار  و  گـفـتـــار  و  کـردار نـیکـو

روزها چوخورشید وشبان چون ماه باش

*******

هـشدار! که  غـرب  مهـدِ  اسـتعـمار است

هم خودزن وهم خودکش وهم بیماراست

بـا  کـس  نکــنــد  رحـم  و   مـدارا  هـرگــز

تاریـخ  بیان  کند  که  بس  خونخـوار است

*******

بنیاد  مـذاکـره  دروغــیـن   بودست

از ریشه به  راه حل بدبین بودست

داروی  خواب  آور به  سیمرغ داده

دامی بـرای صید شـاهین بودست

*******

ازرحم وکرم دشمن انسان دوراست

ویـرانگـر  ایران  کهـن  مزدور  است

با پـول و سـلاح  امریکا  می جنگـد

در دیـده و افکار  بشـر منفور است

*******

ایران و خراسان دوپیکر یک  جان اند

فـرهـنــگ و تمـدن  کهــن دوران اند

از جـام جـم عـقــل و خـرد نوشیدند

امروز چو اجداد  خـود هم پیمان اند

*******

امروز که آشتی  بزرگ  آمده است

از وحدت اقـوام سترگ آمده است

ایـران و خـراسـان  کهـن در میدان

باهیبت شیر جنگ گرگ آمده است

*******

تسـلیم شـدن بـه اجنبی ها ننگ است

دور  از شرف و نجابت  و فرهنگ است

در هــر قــدم   دفــاع  و  مـیـدان نـبـرد

حماسۀ فردوسی چه خوش آهنگست

*******

از جنگ سـوم جلوگیری  باید کرد

لعنت به جنگ و درگیری باید کرد

صد تف  به روی  جنگ  افروزپلید

هم بر رخ زشت قلدری باید کرد

*******

مردم جهان علیه جنگ  و خون اند

از دبـدبـۀ سـلطه گـران بیرون اند

در زیـر فـشار مالیات خرد شدنـد

بـر دولت  و   نابرابری مظنون اند

*******

صد نه  به  جنگ  امریکا  باید گفت

بـر سـلطۀ  تک  روی  بلا باید گفت

اکنون که جهان نظام چندقطبی شده

از صلح و تعادل همه جا باید گفت

*******

رویای  نظام   تک‏‏‏روی  در گور است

دشمن به قبول همگان مجبور است

با وحـدت انسـانی ز دیـوان قـدرت

مانند گـرفـتن  عـصا  از کـور است

*******

هـشـدار! که امریکا  بـلا می آرد

کـشتار و جنگ و ماجرا  می آرد

غارت بکند روی  زمین زیر زمین

ظالم همه جا جور و جفا می آرد

*******

خوش بادکه اژدهای خفته بیدارشود

واقـف بـه پـیــچ و خم  اسـرار شود

با مـردم  ایـران  و   خراسـان بـزرگ

در سـاختن و پایـداری  همکار شود

*******

ازظلم و ستم به هرزبان بنویسند

غـمـنامـۀ غـزه را عـیان  بنویسند

در صفحۀ تاریخ جهان نام  ترامپ

با خـون زنان و کـودکان  بنویسند

*******

بر سـوریـه و لیبی و لـبنان بنگر

برخواری وویرانی  اوکراین بنگر

در غـزه ببین جـنـایـت جنگی را

بر مـردم عــراق پـریـشـان بنگر

*******

با زدن  راکتور  کُشند  مـردم را

صد بمب هروشیما کنند اتم را

برآدم وجاندارنکنند رحم هرگز

آلـوده کـنـند مـزارع  گـنـدم را

********

حقوق بشر شعار بی مایه شدست

قربانی  غاصبان  سـرمایه  شدست

گـرگان  بـه  جـان  آهـوگان  افتادنـد

سازمان ملل جنگل  بی‏پایه شدست

*******

آزادی  زن  بهــانـه   و   تـرفـنـد است

گفتاردموکراسی یک  نی رنگ است

هرسوکه نگه کنی فقط افراط است

طالب بـه دادن حـقـوق  پابند است؟

*******

افغانسَتان که شد زندان زنان

گرگان فتاده اند  بر  جان زنان

طالب  ز  امـریکا  بگـیرد  دالـر

اینست مگر بهای ارمان زنان

*******

بر چال و فریب  غرب باور نکنید

صد بار  اگر   کردید،  دیگر نکنید

از لـیـزر  بنـگاه  خبـر  بگـریـزیـد

گفتار سراطون زا در سر نکیند

*******

ترسـم دل آسـیایی خـونـبار شود

هندوروسیه به خود  گرفتار شود

آهسته بطرف  شرق دور می‏تازند

تا اژدهـای خـفـتـه  بـیـــدار شود

*******

دجله  و فرات غرق  خون خواهد شد

حکام   عــرب  سـرنگـون  خواهد شد

چـون سـوریـه و فلسـطین اشـغالی

بازیـچـۀ نسـل  شـمعون خواهد شد

*******

عیب است که مثل گاو شیری باشید

شـرمـنـــدۀ تســلـیـم پـذیـری باشید

افتید  به  خاک   پای  فـرعـون  زمان

بـازنـدۀ  شــاهی و  امـیــری  باشید

*******

از ناصر  و سادات و  اسد  آموزید

صدام که شـد مثل جسـد آموزید

از خـواری و  درمانـدگی  قـذافی

ازدرد شکست  و  روز بد  آموزید

*******

اولاد تو  را  خوار و زبون  می سازند

مانند غـزه  غـرقـۀ خـون می سازند

ای شیخ عرب حلقه بکش ازگوشت

صد برج خلیفه سرنگون می سازند

*******

ازنیل و  فرات و سند و  کارون گویم

از گنگ و  رود  زرد   و  جیحون گویم

از راه قـدیــم ابـریـشـم شـرق کهن

از  وحــدت  ولـگا  و   امـازون  گویم

*******

در انجمن شـرق  چـراغ  افروزید

در شهر دل وملک دماغ  افروزید

در دامن کاخ وکوخ هرشهرودیار

در دهکـده و درّه و بـاغ  افروزید

*******

از عمق دل  ملک خراسانم  من

فرزند نیک   هرات  باستانم من

تاریخ و زبان مشترک  داریم ما

همسایـه و هم تبار ایـرانم من

*******

در آتش امریکا  وطـن  سوخته است

یکباره حقوق مردوزن سوخته است

پیمان قـطر که بمب  مـادر بـودسـت

آزادی مـرغـان چـمن  سوخته است

*******

بیگانه کجا  قـدر وطن  می داند

تـاریـخ و  تمـدن  کهن  می داند

ازجهل نمی رسد بجایی طالب

ظالم حقوق مردوزن می داند؟

*******

دیو و  دد  و افراطی  برادر گردید

ویـرانـگـر   افکار     منـوّر    گردید

ظالـم اگـر رفیق  افراطی گشت

مظلوم هلاک خشم خنجر گردید

*******

بـر امـنـیـت   کاذب   بـاور   نکنید

وارونه   گـذشته  را   مکرر نکنید

فرقست میان حق وباطل هشدار

تلـوار  کُـشـنده  را  تیز  تـر نکیند

*******

در خیر عموم پیشقدم  باید شد

درمانگر انـدوه  و  الـم باید  شد

از ظالم و سفاک حمایت  نکیند

انسان صفت یار کـرم باید  شد

*******

تاریـخ اسـیر جهل طالب نشود

غاصب به فرهنگ غالب نشود

با زور اگـرچـه  بکـنـد  استبداد

اما؛ کهـن میهن صاحب نشود

*******

ارکان خ راسـان  کلان  جاوید است

با همت شیران و یلان جاوید است

دربلخ و ورارود و  نیشابور و هرات

میراث بزرگ خانـدان  جاوید است

*******

تا نام  خراسان  کهن   در  یاد است

جمعـیت افغانـسَـتان  دلشاد است

با حیلت انگلیـس  فـغـانستان شـد

حقا که خراسان ریشه وبنیاداست

*******

مرد و  زن  میهن به  جان  آمده اند

از وحشت ظالم به فـغان آمده اند

فاشیزم ونژادپرستی وتبعیضست

درمانـده  ز طرف  آشیان  آمده اند

*******

مـردم ز  بـیــــم  جــان  آوراه شدند

بی خانه  و آزرده و بی چاره شدند

در  زیــر  تـبــرزیـن  جـفـایِ  طالـب

چون شیشۀ بشکسته هزارپاره شدند

*******

در ماهیت ظالـم و  مظلوم فرق است

درمعرفت مخفی و معلوم فرق است

دربین وطن فروش و  شیطان پرست

و خیل مهـاجـران  مغـموم فرق است

*******

اولاد  غـریب  مـواد  قـربـانی  نیست

خود کرده را هرگز پشیمانی  نیست

با شـیـوۀ تهـدیـد و  فـشـار و توهین

اخـراج مهـاجــریـن  انـسانی نیست

*******

نادان و کثیف خاین به کشور باشد

بیگانه پـرسـت و سفله پرور باشد

هرگـونه تجاوز  و  خیانت  به وطن

بی شـرم تر از  زنـای  مـادر باشد

*******

از سفله و  مزدور عروسک سازند

بلی گو و از  برای  قرصک  سازند

از بهر فریب یا  که  ترسـاندن مان

یا ملّه و یا این که مترسک سازند

*******

آنان که عقل ودرک  و وجدان دارند

بـنــمایـۀ فـرهنگ درخـشـان دارند

گر رند  و خراباتی  و عیار اند؛ لیک

با مادر میهن  عهـد و  پیمان دارند

*******

میهـن دل و پاشیدن  دل هست محال

از مردم این کهنه  وطن  گشته سوال

یا خانه چولیلی هست ومردم مجنون

عاشق چه  خواهد  به جز مهد وصال

*******

آغـوش وطن بهشت  جاوید بُوَد

میراث یما و کی و جمـشید بود

در دامن ایران  و خراسان بزرگ

انـوار هزار ماه  و  خورشید بود

*******

صد بار به  دشـمنان   فرصت دادید

در خواب گران  طرح   رفاقت دادید

چـون صید  فـتــادیـد بـه  دام صیاد

ازغفلت خود جان به هلاکت دادید

*******

دوران اساطیری و  گُردان  خوش باد

تـاریـخ و تمـدن درخـشـان خوش باد

در   قـلـۀ  عصـر نـو چـراغ  افـروزیـد

خورشید کهن بتازه دوران خوش باد

*******

درعمق زمین ریشۀ این بوم  وبراست

انـدیـشـۀ دهگان کهــن پـرثـمـر است

هـر گـوشـۀ ایـن خـاک اگـر  بگـشایید

بینی که هـزار منبع  سـیم و زر است

*******

دریوزه گری برای سلطان ننگ است

در دامن گنج ملک  ویران  ننگ است

با  حکمـت  و  تـدبـیــر  بـزرگان خــرد

کـرنش به نـزد ظلم نادان ننگ است

*******

یک   بار  اگـر  فتد آفت   در باغ

در سینۀ دهقان بماند صد داغ

بسیار خطا کنیم و تنها یک بار

در منفذ پل  فرو رود پای  الاغ

*******

هرکِه با موقع سخن خوشترزند

بـاده  را  در  پهــلـوی  دلـبــر زند

گرکسی غفلت کند هنگام جنگ

مشت بعد  از جنگ را برسر زند

*******

هرکـس همان کند  همان  می بیند

گرسنگ  زند تیر  و  کمان  می بیند

گرصلح  و  مدارا  بکند  از  تهی دل

دوستی و گذشت دیگران می بیند

*******

سوزن مزن که صد  جوالـدوز خوری

گرمشت زنی لگد شب و روز خوری

تـوفـان خــزان شــوی بـرای غـارت

صد طعنه ز  بـوستان  نـوروز خوری

*******

نه قلدری  و  جنگ  و  جدل می ماند

نه حیله گر  و  مکر  و  دغل می ماند

نه هـمه هـمه و شــهـرت تبلـیغـاتی

نیک و بد  هر  گفت و  عمل می ماند

*******

ازهیتلر و اسکندر و چنگیز  چه ماند

از آن همه کشتار و  گلاویز چه ماند

در دفـتــر تاریـخ نـویـس نـام  نیکـو

از فتنه گر و فتنه بـرانگیز  چه ماند

*******

از ترس و زبونی بکُشند انسان را

ویـران بکـنـنـد تمـدن  و بـنـیـان را

اندر دل ویرانه هزاران  گنج است

ویران  نتوان  کرد  دیگر  ویران را

*******

هـر  گـفـتـه   و  کـردار  بهـایی  دارد

در  پیش خرد  جور  و   سزایی دارد

گر بـد بکنی  یقین که  بـد می بینی

هرکشته به حق که خونبهایی دارد

*******

تـاریـخ بـرای همگان اسـتاد است

هرنیک وبد من وتو را  دریاد است

از دیــدۀ تاریــخ  کــجـا  بگـریـزیـد

سرمایه وشمشیر که بی بنیاد است

*******

فریاد  خراسان   بزرگ   بالا  شد

با نـالـۀ ایـران قـدیـم   یکـجا شد

این ناله وفریاد به دلها بنشست

تاریـخ و  تـمـدن  کهن  گـویا شد

 رسول پویان

جون ۲۰۲۵ میلادی

مطابق به

جوزای ۱۴۰۴ خورشیدی

07 جولای
۱ دیدگاه

اهدا به همسایۀ دیوار به دیوار دیارم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۷ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

اهدا به همسایۀ دیوار به دیوار دیارم

..

حقایق  را  مپنداری   شعار  است

جهان الحق که دور  کجمدار است

پیاپی   خصمِ    آماده   به   پیکار

زمانِ طرح کینِ    ماند گار  است

گذشته   کارم   از     مرزِ  تعجب

عبور از خطًِ  قرمز  نابکار  است

تو نزدیکی  ومن  می  بینم ازدور

تورا خصمی علیهم در کنار است

میان   آستینت      دست     اغیار

پی سیلی  زدن   بر من تیار است

شرارت  های  دشمن   در   میانه

نگاه   او   اجاق  پر  شرار  است

بپا   هر  سو   قدِ   آماده   با  کین

پی   کوبیدن    تو   استوار  است

درون    خانۀ     خلوت    سرایت

نهان درگوشه گوشه   جوجه مار است

سر از خواب سکوت خویش بردار

که خاموشی  عذاب  ماندگار است

من وتو هر دومان از  یک قماشیم

فضای دید ت از چه پر غبار است

چرا   همسایه    غافل    از  تبانی

به هر سو  آفتی  آتش   بیار  است

دمی   سر   نه   به    بالین   تفکر

تو را گرچه  پیامم   نا گوار  است

مرا عمری  به  جانت   پروراندی

قرارت بعد ازین از چه قرار است

زر ِ  خالص   برایت    هدیه  دادم

چسان  ناگه  طلایم  بد  عیار است

به   اردوگاه   جبری ات   بزن  سر

که رفتارش به دور از انتظار است

تمام   صحنه  هایش    گریه   دارد

مپنداری  که  حرفم  خنده  داراست

نورالله وثوق

۱۷:۰۵ جمعه ۱۴۰۴/۰۴/۱۳ خورشیدی

                                               
07 جولای
۳دیدگاه

الا اى همزبان  !

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۷ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

الا اى همزبان !

برایت   من   دعا   از   دل   بگفتم

ترا     من   فاتح     کامل    بگفتم

براى     بهروزىِ      تو     از   جان

دعا گفتم  به   هر   منزل   بگفتم

ترا  در   عرصه ى   جانان   بدیدم

ترا  سر  لشکر    خوبان    بدیدم

ز دل  خواندم   برایت    آیت  فتح

که تا در جنگِ با  شیطان   بدیدم

الا همسایه همخون و هم آهنگ

الا اى همتبار   از  جنس   ارژنگ

الا اى  همزبان   و   اى   همآیین

زچى برشیشه ام باشد تراسنگ

نه جاسوسم  نه   آیینم   خیانت

روا  نبود مرا  این  سان    اهانت

ز جبر   زندگى    مجبور   گشتم

وگر نه مى نخواستم  استعانت

به ملکت  پا نهادم  با   دل خون

نه جانى ام نه بى اصل ونه مجنون

خیالم   بود  مى  باشى  پناهم

دریغا من غلط بودم چه همچون

خیالم  بود   تو   از   درد   دانى

ز اشک چشم و رنگ  زرد دانى

ز آه   بیوه     و     درد     یتیمان

خیالم   بوده اى   همدرد  دانى

ولى انگار  این  پندار  من   بود

خیال  خامى  در افکار   من بود

نمى داند   کسى  حال  دلم  را

چو درد غربت استمرار من بود

همى رفتم  ز  ملکت  خانه آباد

تو بس فرخنده باشى خوب و دلشاد

برایت      آرزوى       نیک    دارم

سر افرازى نصیبت شادمان باد

خداوند مهربان  و کار سازست

نه غیراو به کس روى نیازست

مرا میهن شود  روزى گلستان

امید من به درگاهش درازست

(شیبا رحیمى)

07 جولای
۱ دیدگاه

تاریک ترین عاشورای تاریخ

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۷ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

تاریک ترین عاشورای تاریخ

از محرم و از حسین مخوان

کربلا  کوچ  کرده   در  ایران

 در دوغارون  هزار ها زینب

 زیر  خروار    بار   ها  زینب

 در گذرگاه  وحشتِ دوران

می چکد خون ز چشم های  زمان

 دست ظالم  بلند بی  پروا

 پای مظلوم   بند بی  پروا

 دست انسان   بلند بر  انسان

 فرق مظلوم  زیر تیغ  بران

 اینکه خنجر زده   به  گردن پیر

 اینکه چاقو کشیده   بر  تن پیر

 اینکه سیلی زده به   روی جوان

 این که چابک به راه   ظلم روان

 این همان نوحه خوان نوحه سراست

 این عزا  دار ِ  روزِ  عاشوراست 

 گر چه کرده لباس زهد به جان

 در    نقاب   یزیدیان   پنهان

 ظاهرا با حسین دل بسته

 اصلا اما   ز راه   او   رسته

از برون با حسین هم چوگان

 در درون با  یزید   هم پیمان

 طفل   افغان ،   رقیه سان

 ، بسیار مرد ایران ، “بن  زیاد” ِعیار

 عمر  ِ بن ِ   سعد    را   ماند

 آنکه حکم سکوت می راند

 همه عباس گونه در طغیان

 همه ترکیده لب و  خشک زبان

 تار تسبیح کنده  شد آسان

 تار   نفرت   تنید   در انسان

 آن حسینی که سر سپرد به عشق

 جان به میدان مرگ برد به عشق

گر    بداند   ز خاک   برخیزد

 با   دل     هولناک    برخیزد

 گر که از ظلم اهل خود داند

 اهل نا اهل   را ز   خود راند

 ای عزیز وطن ، مسافر درد

 ای که قلبت حزین رنگت زرد

 درد ها را  خدا   کند   درمان

 می شود روز سخت هم پایان

شکیبا شمیم رستمی

 عاشورای ۱۴۰۴ شمسی

07 جولای
۱ دیدگاه

هوای زنده گی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۷ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

هوای زنده گی

 در هوایِ  زنده گانی  زیر بارش  خسته ام

 درد دارد  بی نهایت از فشارش  خسته ام

 هرچه   پالیدم  ندیدم   یک  رفیقِ  مردِ  ره

 از جهانِ بی وفایِ تیشه  دارش خسته ام

 مود روزِ زنده گانی شیشه بشکستن شده

 از زمستان و خزانِ  بی بهارش خسته ام

 ساحلِ امنی  ندارد  بحر  پر  از  چالشش

ناخونِ  اوگار می پالد  کنارش  خسته ام

هر طرف دام و قفس دارد سرایِ زنده گی

 در حصارِ تنگ پر نقش ونگارش خسته ام

 قیل و قال تو و من نفعی ندارد جز ضرر

 مابه یک کشتی روانیم ازسوارش خسته ام

نا جوانی  ریشه  دارد  در نهادِ  زنده گی

 می زندسوزن به دل ازنیش خارش خسته ام

در گذشتن از تمامِ مشکل هستی حلیم

 از تبارِ عنکبوت و موش مارش خسته ام

 سید حلیم”حلیم “

06 جولای
۳دیدگاه

دیوار های کاغذی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۵ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۶ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 دیوار های کاغذی

۱۰۵ الف

 

 ضعف معنی حسن را کم سازد از   گفتار ما

 یاوه باشد گر که معنی نیست در  اشعار ما

گر   سرش   را   در میان   زانوانش  گم  کند

 تخت شاهی را به خاک آورده این سردار ما

 دل  اگر  از   دوری   دلدار    بی طاقت نشد

 چشم   باید   گریه   ها می کرد از دیدار  ما

فال بین از هفت پشت   ما   اگر   آگه   نبود  

 می فزود حتما   گره های   دگر   در  کار ما

 میهمان  گر   با   نمک   لبخند   بر لب   آورد

 سفره   را   در  شور  آرد    لذت    آچار   ما

بس که شهد راستی زنبور ها را می کشد

 خورد می سنجند بی اندیشه یی خروار ما

هیچ گیسویی ز عطر یاسمن خوشبو نشد

 گل به قهر آمد و کوچش بست از گلزار ما

 تکیه بر دیوار   های   کاغذی   کردیم بس

 ریختند و   ریختیم   و   باز شد    تکرار ما .

شکیبا شمیم رستمی

 

06 جولای
۱ دیدگاه

سلی مزن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۵ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۶ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

سلی مزن

 سلی   مزن   به  صورت  افغان برادرم

 مارا  مبین  به  دیده ی  تحقیر  خواهرم

 مهمان    عزیز   دار   اگر   مرد   مومنی

میسوزد   این  خشونتت  اجزای  پیکرم

روزی   اگر   به  کشور   من   رو بیاوری

 از شیرهء  وجود  به  تو  سفره  گسترم

هرگز   گمان  مبر ، که  علرغم  نیستی

مثلِ  عیال   خویش   ترا     نیز    پرورم

من باتودر،دمشق و حلب  رزم کرده ام

 مقتول تیر  داعشم ای  خاک  بر سرم

بردی مرا  به سوریه  بهر دفاع  خویش

 امروز می زنی  به  رخم  که  مهاجرم

مدیون  ما ست  رونق  و  آبادی  شما

 کاریگرم  که نان  مجانی  نمی خورم

 مهمان کُشیست خصلت ابنای روزگار

 این شِکوَه را به پیش  خداوند  میبرم

 همااحد لیان

۵ جولای ۲۰۲۵ 

 

06 جولای
۱ دیدگاه

مهاجرت و افغانستان …!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱۵ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۶ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا 

مهاجرت و افغانستان …!

مهاجرت حق انتخاب هر انسان است – اما در صورتیکه هجوم یا سیل مهاجرین به گونه متوالی طی چندین دهه ادامه داشته باشد٬ این وضعیت مصداق بحران انسانی می باشد. در این شکی نیست که ایران و پاکستان در مقابل مهاجرین ما٬ حقوق بین المللی مهاجرت را٬ که طبق منشور UNHCR الحاق شده اند٬ نقض کرده اند. یعنی تهدید امنیتی بودن افغانستان یا افغانستان هراسی٬ برای منطقه و فرا منطقه در نبود دولت قانون٬ رویکرد اعمال غیر انسانی در مقابل مهاجرین افغانی٬ توسط کشورهای میزبان را٬ افزایش می دهد.

در جستجوی حکومت مطلوب:

از آنجاییکه انسان ها ممکن الخطا اند یعنی معصوم نیستند – پس زمامدار و دولت مطلق مطلوب نداریم٬ یعنی تفکر انتقادی جز لاینفک دولتداری مطلوب است.

در کتاب سیاست ارسطو برای پیشنهاد مدل حکومتداری خوب در جستجوی اعضای جامعه خوب یا نیک است – که نیکی محصول وحدت خدا و انسان می باشد و پدیداری آن: وجدان…

در نتیجه:

تجدد گرایی دینی و بیرون شدن از لنز سیاسی قومی٬ نخستین گام های برای توسعه ما خواهد بود – که برمیگردد به همت جوانان به هدف این انقلاب فکری …

بیت:

غم   فردا،   کز   غصه   دیروز  بود

به هجوم انرژی، کشف زمان کرد

«فقیری»

 

 

05 جولای
۳دیدگاه

سر زمین من ! 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۴ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۵ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی . فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

سر زمین من ! 

 

بزمین پاک اینجا همه  جا نشانه هائست

ز وفا  و   پایمردی  و   نشانه   های دیگر 

ز    مبارزان     ملی    ز نیای   پر   صلابت 

شنوم ز خاک و خشتش چه فسانه های دیگر 

ز طنین ساز میهن که نوای جاودانیست 

نرسد به گوش جانم ، بجز این نوای دیگر 

اگرم کسی بپرسد که بهشت یا که میهن 

بجز از وطن نخواهم  ز خدا  عطای دیگر 

ز جهان و جان گذشتم که بود همین سرشتم 

که نباشدم بجز این ، بسر ادعای دیگر 

بوطن پرستی خود  کنم  افتخار دائیم 

بخدای که  نباشد  بجز او  خدای دیگر . 

صابر هروی

ثور ۱۳۷۲

 

05 جولای
۱ دیدگاه

خریدار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۴ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۵ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

خریدار

 

 گر بخواهی مشتری روزی   خریدارت  منم

 از سحرگه تا به شام تنها  به  بازارت  منم

 هر که از روی هوس سوی متاعی  می رود

 چشم من بر  تو  فتد دانی  طلبگارت  منم

بر سرم ای نازنین جای دگر اندیشه نیست

 فکر تو دارم به  سر دائم  به  پندارت  منم

 حاجت گستردن دامی به صیدی کی بود؟

 بال و پر بسته ز جان و دل گرفتارت  منم

 یک نگاه مست تو صد زخم را  درمان کند

 کی مداوا می کنی بنگر  که  بیمارت منم

خود بیا بر روی بام امشب که مهتاب خفته است

 دور از چشم  رقیبان  پشت  دیوارت منم

 حسرت سرو چمن تا کی بدل داری”امان

 کج شود چون قامتت، سنگینی بارت منم

 امان قناویزی

05 جولای
۱ دیدگاه

وطن!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۴ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۵ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

وطن!

 بنازم  ای  وطن ، آب  و هوایت

 همه دشت و دمن و لاله‌هایت

 بنازم ای وطن، این  خاکِ پایت

 شهیدان‌   اند   گواهِ   کربلایت

کجا اهل وطن دل  شاد گردد؟

 بوَد دشمن بباغ  و  در سرایت

 ز دست دشمنان ویرانه گشتی

 نمی‌سوزد دلِ دشمن برایت

 درت بستند به قفل بی‌سودای

 نه بینم این چنین  دگر جزایت

 ز اشک مادران، گل می‌دمد باز

 درون هر غمت پیداست جایت

 خزان شد باغ تو، از تیغِ اغیار

چه بی‌رحمانه زد آتش به جایت

 دعا دارم که خورشیدت برآید

 دگر هرگز نه بینم غم‌سرایت

اگر   یارانت  ترا  رها   نمودند

 نمی‌سازم من  هرگز رهایت

اگر دشمن بسوزد خیمه‌ات را

 کنیم ما جان و  دل  را فدایت

 به هر سو می‌رود نامت به لب‌ها

 ندارم جز  دعای  خیر، برایت

اگر افتی، بلندت می‌کنم من

به دوش جان کشم بارِ بلایت

 تو خورشیدی، اگر پنهان شوی باز

 بجوشد روشنی از خاکِ پایت

نه‌ تنها  خانه‌ام ، روح منی تو

 ببین در چشم من تصویرِ جایت

 وطن! ای جان جانم، ای امیدم

 نمی‌خواهم دمی بی‌تو هوایت

 نه بیم آید ز طوفان و ز آتش

 که ما ای جان، بمانیم از برایت

 تو خورشیدی، اگر پنهان شوی باز

 دلم روشن شود از نورِ ضیایت

نمی‌لرزد دلم از  خنجرِ خصم

 که  ما  آماده‌ایم  اندر  بلایت

به خاکت بوسه زد هر قطره‌ی خون

 شهادت می‌دهد  بر کبریایت

 انوری فکری

پنجشیر – افغانستان
04 جولای
۳دیدگاه

نهضت حسینی(ع) ازنگاه بزرگان وپیشوایان مسلمان وغیرمسلمان.

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۱۳ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۴ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

بسمه تعالی

 نهضت حسینی(ع) ازنگاه بزرگان وپیشوایان

مسلمان وغیرمسلمان.*

 

برادران و خواهران نهایت عزیز و گرامی ، امروز در شرایطی هزاران کیلومتر دورتر از وطن از محرم وبخصوص از جانبازی ها و حماسه آفرینی های جگرگوشهء حضرت زهراء (س) و نواسه خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص) ، حضرت سید الشهداء امام حسین ابن علی علیهم السلام یاد می کنیم که یزیدیان زمان ، این دشمنان قسم خوردهء مسلمین درگوشه و کنار این جهان از فلسطین اشغالی گرفته تا سوریه و افغانستان و غیره همچنان به جنایات بیشرمانهء شان ادامه داده و هر روزه تعدادی از مسلمانان بیدفاع را بخاک و خون می کشند ، غافل از اینکه مکتب حسین ، مکتب آزادگیست و حضرت امام حسین (ع) سرور ازادگان و سالار شهیدان.

حضار محترم و عزیز !

عشق ومحبت حسینی بنده را نگذاشت تا دراین محفل با شکوه ونورانی حصه نگیرم واز شخصیت والای امام حسین(ع)،نهضت حسینی وواقعهء کربلا یادی ننمایم.

آری!  امام حسین (ع) کسی است که خاتم الانبیاءمحمد مصطفی(ص) راجع به ایشان می فرمایند: حُسَینُم مّنِی وَاَنَامِن حُسَین،لَحمَکَ لَحمِی، عَظمُکَ عَظمِی وَدَمُّک دَمِّی.یعنی حسین ازمن است ومن ازحسینم،

گوشت حسین گوشت من است،استخوان حسین استخوان من است وخون حسین خون من است.

زهی به مقام والایت یا اباعبدالله الحسین(ع) !

حسین(ع) کسی است که حضرت عمرفاروق خلیفهءدوم مسلمین(رض)  به وی خطاب  نموده  و میگوید: تو بر فرزندم ابن عمرمقدم هستی،ودرمغزو فکرماجزخدای و شما چیزی دیگری خطورنمی کند.

داستان امام حسین(ع)،داستان انسانیت است وهر جان عاقل خواستارآن میباشد. فضیلت هاجمع شده اند،وکمالات همه گردهم آمده اند،وبدست توانای حق، نقش حسین رابه دفتر وجود کشیده اند.

امام حسین(ع) پیشوای انسانهاست،رهبر انقلاب ملتهاست،کسی است که بوسیلهءشهادت،درس عقیده وجهاددرراه آنرابرای همه آموخت،وبامرگ خود به حقیقت زندگی رسید.

حسین(ع)کسی است که با از دست دادن جوانان خاندان خود،پاکی نظروصدق نیتش راثابت کرد وبدیگران نیز راه پاکی وصداقت آموخت.

بلی حسین(ع) تعلیم داد که باآن قربانی ها به قربت الهی میتوان واصل شد، و با آن گذشتها به منزلگاه حق ومرزکمال، پای توان نهاد.

حسین(ع) کسی است که با همراه بردن زنان واطفال خاندان خود که همه به اسارت وبلا گرفتارشدند،نشان دادکه مبارزهء یزید ویزید یان با او ،جنبهءمخالفت باشخص رانداردوبراساس یک نبردعادلانه نیست. وبا این طرح عالی پرده هارا بالازد وناکسانیراکه به لباس اسلام وتقوی در آمده وقیافهءشجاعان بخود گرفته بودند، به عالم معرفی کرد.

امام حسین(ع)کسی است که با قربانی طفل خوردوشیرخوارش،اهل دنیا رامعترف نمود به اینکه اصلاًدرجبههءمقابل اوعاطفهءانسانی وجود  ندارد واز حد اقل مشخصات آدمیت هم بدوراند.

حسین(ع)برای بیداری جهانیان قیام کرد،گرچه بظاهرخونش را ریختند وبسی کشته واسیرداد،اما درحقیقت آدمیان راازاسارت نفس وذلت  نجات بخشید.

مکتب حسینی فهماند،کسیکه امید خودرا به خدا دارد وجز ازخدا نترسد، بدان مقامی رسد که اگرهمه چیزخودرادرراه حق ازدست دهد،نشاط از چهره اش دوری نگیرد،ووجد جانش پایان نپذیرد،سر به هیچ آستانی سِوای پروردگارنساید،وبیم ازهیچ نیروئی جزقدرت آفریدگاربه دل راه ندهد.

امام حسین(ع)بواسطهءشخصیت عالیقدرش،بواسطهءشهادت قهرمانانه اش،مالک قلب ها واحساسات میلیونها انسان گردیده است.

رازبقای امام حسین(ع) اینست که نهضتش منطقی بوده ودرعمق احساسات وعواطف انسانها راه یافته است.

اینک بطوربسیارفشرده آنچه دانشمندان،پیشوایان مذهبی،سران ملل، اعم از مسلمان وغیرمسلمان دربارهء نهضت امام حسین (ع) ونتائج آن گفته اند،خدمت ارایه میگردد:

واشنگتن ایرویک مورخ مشهورامریکائی می نویسد:

“برای امام حسین ممکن بود که زندگی خودرابا تسلیم شدن به ارادهء یزید به آسایش رساند.لیکن مسؤلیت پیشوائی ونهضت بخشی اسلامی اجازه نمی دادکه یزید رابه عنوان خلیفهءاسلام بشناسد،لذا خودرابرای قبول هر ناراحتی وفشار،به منظوررها ساختن اسلام از چنگال بنی امیه آماده ساخت. وروح فنا ناپذیرحسین (هم اکنون) روی ریگهای سوزان عربستان بر پاست، ای نمونهء شجاعت،ای شهسوارمن،ای حسین !”

چارلزویکنس نویسنده انگلیسی گوید:

“اگرمنظورحسین(ع) جنگ درراه خواسته های دنیائی خود بود،من نمی فهمم چرا خواهران واطفالش رابه همراه خود برد؟

پس عقل سلیم چنین حکم میکند که او بخاطراسلام فداکاری خویش را انجام داد.”

توماس کارلیل مؤرخ وفیلسوف انگلیسی گوید:

“بهترین درسی که ازسرگذشت کربلامیگیریم،اینست که حسین(ع) و یارانش ایمانی استواربه خدا داشتند،آنهابا اعمال خود ثابت کردند که درمقام مبارزهءحق وباطل تفوق عددی اهمیت ندارد،وپیروزی حسین (ع) باوجود اقلیتی که داشت باعث شگفتی من است.”

ماربین خاورشناس آلمانی می نویسد:

حسین(ع) میدانست که عداوت ذاتی وموروثی امویهاباخاندان بنی هاشمئ وآئین محمد(ص) زایل شدنی نیست،وشرک براندام خویش،لباس مسلمانی وتوحید پوشیده بود، میخواهد انتقام بگیرد.

حسین(ع) بخوبی میدانست که بنی امیه غیر ازمحو آثاراسلام وقرآن نظری ندارند.

حسین(ع) مدتها بود که خودراآمادهء پیکار کرده بود ودر انتظار چنین روزی دقیقه شماری می کرد ومیدانست که زنده ماندنِ نام جاویدان اسلام وقرآن مستلزم آنست که اوراشهید کنند وباخون مقدسش درخت دین آبیاری شود.

هدف حسین(ع)جلوگیری ازظلم بودوبس.قوت قلب وازخود گذشتگی درراه مقصود عالی خویش به خرچ داده است،حتی درآخرین دقایق زندگی،طفل شیرخوارخودرا قربانی حق وحقیقت نمودوبا این عمل اندیشهءفلاسفه وبزرگان عالم را متحیر ساخت.”

مها تما گاندی رهبربزرگ هند گوید:

“من برای مردم هند چیزی تازه ای نیاورده ام،فقط نتیجهء راکه از مطالعات وتحقیقات خود در بارهءتاریخ زندگی قهرمان کربلا بدست آورده بودم ،ارمغان ملت هند نمودم.مااگربخواهیم هند را نجات دهیم واجب است راهی را بپیمائیم که حسین ابن علی علیهم السلام پیمود.”

محمد علی جناح،قائد اعظم پاکستان گوید:

“هیچ نمونهءازشجاعت،بهترازآنکه امام حسین ازلحاظ فداکاری وتهوّر نشان داد،درعالم پیدا نمی شود. به عقیدهءمن تمام مسلمین باید از سر مشق این شهیدی که خودرا درسرزمین عراق قربان کرد،پیروی نمایند”.

امام شافعی گوید:

“خاطرهء کربلا،باراندوهی دردلم فرومی ریزد،وچون بیاد می آورم که حسین(ع) راباوجود بیگناهی مُسَلَّم،آن گونه بی رحمانه کشتند،خواب بر دیدگانم حرام میگردد.

یاد این حادثه محاسنم را سفید کرده است،وروزی نمی گذرد که آه از سینه ام برنیاید واشکم برگونه نغلتد”.

شیخ عبدالقادرگیلانی می نویسد:

“عاشوراء،روزگریه وندبه است،وچون بایدهرمسلمانی درآن روز بیاد امام حسین(ع) باشد،هیچ کس را روانیست که بدان روزخوشگذرانی کند وشاد باشد”.

ابن ابی الحدید معتزلی گوید:

“سرورمردانیکه ازقبول ستم امتناع کردندوهمانکس که به مردم حمیّت وغیرت آموخت وبه آنان فهماند که به شمشیرمردن،از پستی ومذلت بهتراست،حسین بن علی(ع) می باشد،که به اوویارانش پیشنهاد امان داد ،ولی نپذیرفت وگفت:

آگاه باشید که ناکس فرومایه ای به من اتمام حجت نموده ومرا میان کشته شدن و تسلیم شدن مخیر ساخته است،لیکن ذلت از ساخت من به دوراست،نه خدا راضی است که من ذلیل شوم،نه پیغمبر خدا،ونه مردان با ایمان دنیا،ونه دامن پاکی که مرا پرورش داده ونه آن روح با مناعت که من دارم. من هرگزطاعت لئیمان رابرکشته شدن شرافتمندانهترجیح نخواهم داد”.

عمرابوالنصر،نویسندهءفاضل سوریه گوید:

“قیام حسینی(ع) قیام فردی نبوده،بلکه قیام برضد حکومتی بوده است که صلاحیت فرمانروائی اسلامی را نداشته وشرایط خلافت را ازحیث عدالت وایمان،واخلاق وعلم دارا نبوده است”.

ابن جوزی محقق حنبلی می نویسد:

“علت اینکه امام حسین(ع)از بیعت یزید سرکشید وخودرا به کشتن داد، این بود که دید، دین بازیچه شده است واز اثرافتاده است،یعنی دین بر اعمال مردم حاکم نیست وفقط به جهت رعایت ظاهراز دیانت نام می برند وصورتی از آن را نمایش میدهند.

امام حسین خواست با این خود داری ازئبیعت،وئتن به قتل دادن، دین را تازه کند ودر افکار مردم نافذ گرداند،این بود که چون محاصره اش کردند وگفتند که سربرفرمان ابن زیادگذارد، نپذیرفت وکشته شدن را برذلت وبی دینی ترجیح داد.  آری نفوس شریفه چنین هستند”.

عبدالحمید جوده السحارنویسندهءمصری می نویسد:

“حسین (ع)نمی توانست با یزید بیعت کند وبه حکومت او تن بدهد،زیرا درآنصورت برفسق وفجور صحه می گذاشت وارکان ظلم وطغیان را محکم میکردوبرفرمانروائی باطل تمکین می نمود.امام حسین به این کارها راضی نمیشد،گرچه اهل وعیالش به اسارت افتند وخود و یارانش کشته شوند”.

العبیدی، مفتی دانشمند موصل می نویسد:

“فاجعهء کربلادرتاریخ بشری نادره ای است،همچنانیکه مسببین آن نیز نادره اند. همان گونه که جبههءحسینی در فضیلت قهرمانان زمانه اند، مخالفین وقاتلان آنان هم دررذیلت اعجوبه های دوران بشمار میروند.

حسین ابن علی(ع) دفاع از حق مظلوم ومصالح عموم رابنابر فرمان خداوند درقرآن به زبان پیغمبراکرم(ص) وظیفهء خویش دید واز اقدام به آن تسامحی نورزید.

اودربرابرخود لکهءننگی دید که شستن آنرا به جزباخون گلوی خویش شایسته ندانست،ودر مقا بل خود سدی ملاحظه کرد که شکستن آن را جز با فشار گردن خویش متناسب نشناخت.

هم اوامت مغلوب را درمحیط خود مشاهده نمود که برای رهائی آنان جز اسارت اهل وعیال،وبذل جان ومال خویش وسیله ای نیافت. پس هستی خودرا درآن قربانگاه بزرگ فداکرد وبدین سبب نزد پروردگار ،”سرورشهیدان”محسوب شد،ودرتاریخ ایام”پیشوای اصلاح طلبان” به شماررفت،آری به آنچه خواسته بودوبلکه برترازآن ،کامیاب گردید.

قبراودرکربلا،کعبهء قاصدان وحرم طالبان است،وداستان اومایهءعبرت برای اهل آن.پس ای پسردخترپیغمبرخدا،سلام خدا برتوباد،وچشم اسلام را به توروشن کناد”.

دراخیرچون ایام عزاداری امام حسین(ع)میباشد،بیاد مصیبتی که بیدار سازجهانیان وحرکت بخش دلها بسوی حق وعدالت است،پارچه شعری راازشاعروعارف مشهوروطن عزیزما مرحوم غلام سرور”دهقان”  خدمت تقدیم میدارم.

 

لوای حسین (ع)

 

به رسـتخـیـز چـو  بـالا شــود لـوای حـسـین

به یک زبان،همه  گویند مرحبـای حـسـین

غمی که دردل من هست،ازبرای حـسـین

 دلـم بــدانــدومــن دانـــم وخــدای حـسـین

بســـوخـت زهد و ریـای تـو زاهــدا! بـخـدا

خـدابداده جنـان را به خـونـبـهـای حـسـین

من آن نمک خـورفـقـرم که گویـم آدم را

نشیـن بگـوشهءخلـدوبکـن دعای حـسـین

قسـم بحــق خــدا،گــر بســــوزدش  دوزخ

هـمـیـنـقـدرکه بود گـبـر،آشنـــای  حـسـین

مــرا که عـلم حق آموخت ، معرفت دیدم

که فرش عرش بود  دشت  کربلای حسین

زچــاریــار نـبـی و ز چــار مـذهـب پُـــرس

که داده بوسه محمّد به  دست و  پای حسین

به هـردودهـر،گــدای درش نمی گـنــجـد

زمن مپـرس دگـر وصف بـارگـاه حـسـین

توخـواه خنـده کـنی خـواه گریه،مختـاری

ملک زند به ســرو سـینه،از برای حـسـین

مطـیـع آن حرکـاتـم که در طریـقت عشق

مطاع هردو جهان را کـنـد، فـدای حـسـین

مـده بـه حـــورفـــریـبـــم،تـو زاهـ دابـخـدا

جنـان گـذارم افـتم،به دست و پای حـسـین

بیـا که معـرفـت کائـنـات در خـواب است

بزیر سـایهء گـیســوی  مشکســای حـسـین

مـرا بـبـخـش خــدایــا! بـروز رسـتـاخـیـــز

به بی گناهی اصغر ،به های های حـسـین

گـرت امـیــد وصــال علـی وآلِ علیســت

بســاز  خانــهء  دل را ، چــو کـربلای حـسـین

خـمـوش ســرور”دهـقـان،دگـر خدا داند

زابـتــــدای عـلــی وزانـتـــهـــای حـسـین

 

*– بخش عمده ی این مقاله بالغ بر بیست وشش سال قبل در محفلی که ازطرف جمعی ازهموطنان مهاجرما اعم ازبرادران وخواهران تشیع وتسنن، بیادبود ازجانبازیهای سرورآزادگان و سالار شهیدان حضرت امام حسین(ع) در سدنی دایرشده بود، ازطرف بنده تهیه وقرائت گردید.

                               

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۲۷ آگست ۱۹۸۸

سیدنی – آسترالیا

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                               

 

 

 

02 جولای
۱ دیدگاه

می برم ترا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۱ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

می برم ترا

 

 ای  دل  بیا ، به سوی  چمن  می‌برم ترا

 همرای خود به دشت و دمن می‌برم ترا

ای دل ! بیا ز خانه برون شو ، ز غصه‌ ها

 سیر و چکر ، به مهر و سکن می‌برم ترا

 در سایه‌های سرو  و  چنار  و،  وَ ناروَن

 در باغ‌ های سرو  و  سمن  می‌برم ترا

 با من بیا به باغ  و چمن های سبزه زار

 با شور  و   اشتیاق ، مَکن  می‌برم  ترا

 در مجلسِ که ساغر شعر است و شورِ دل

 در جمعِ اهلِ شعر و سخن می‌برم ترا

گر خسته‌ای ز دهر  و  الم‌ های روزگار

 در جشن های رقص و اتن می‌برم ترا

جاییکه هست نعره‌ی  دریای پرخروش

 در نغمه‌  های  باغ  وطن  می‌برم  ترا

 ور دل هنوز بسته به زنجیر  غصه‌هاست

 با دست خود، عیان و عَلَن می‌برم ترا

 ای دل! بیا که وقت سفر  شد ز خاکِ غم

 در گوشه‌ای پر ز  سکن  می‌برم ترا

 با بال شوق، جانب پریان  و  مرغدل

 با خویشتن، به طور حسن  می‌برم ترا

 تا بر فراز   مهر ، به   افلاک  پر زنیم

 با اهل ذوق تا به    جُنَن می‌برم ترا

 چون باده‌نوش دل شده‌ای   در شب فراق

 با مطربانِ  سوزِ  کهن  می‌برم  ترا

 ای «انوری »! نوای دلت  گر زند فغان

با عذر و شور و شوق به  فن می‌برم ترا

انوری فکری

۱۰ سرطان ۱۴۰۴

خنج پنجشیر

 

 

 

 

 

01 جولای
۱ دیدگاه

قدِ رعنا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

قد رعنا

 در چمن لاله و سنبل چو تو پیدا گردد

 به خیال  عکس  رخ  یار   هویدا  گردد

مى شود حلقه بدر کوب  ببینم دم در

 جلوه گر در  نظرم  آن   قد رعنا گردد

 حیف باد عمر   اگر دور ز  یاران  گذرد

 نقد عمر آه به دیدار تو  سودا   گردد

 آ دمى در برم و  جلوه  نما  باز که تا

 چشم نادیده ى من غرق تماشا گردد

 بس که از دورى او، دل بتپد در سینه

 به دل از جور رخش داغ هویدا گردد

 نکنى ناله دمى سر  ندهى آه ز دل

که خبر دار صنم از این دل  شیدا گردد

 هر که دل صاف ز زنگار نمود هاى”امان

چون صدف پاک به هر سینه ى دریا گردد

 امان قناویزى

فرانکفورت – آلمان

01 جولای
۱ دیدگاه

روز بهی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی .   فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

روز بهی

 

میرسد  روزیکه  چشم   قوم ما بینا شود 

افتخار ات   کهن  در  ملک   ما  احیا شود 

می‌رسد روزیکه که گردد امتیاز نیک و بد 

جنبشی آید که فرق  زشت  از زیبا شود 

میرسد روزیکه کاخ ظلم گردد  سر نگون 

خائن و غدار و دزد و مرتجیع رسوا شود 

می‌رسد روزیکه گیرند دست غارت پیشگان

شام   تاریک   الم   افزای   ما  فردا شود 

می‌رسد روزیکه جهل و  فقر  گردد مضمحل 

هر طرف هنگامهٔ روز  بهی   بر پا شود 

می‌رسد روزیکه  گردد  ملک   ما آبادتر 

این (خری لنگی) که ما داریم (هواپیما )  شود 

می‌رسد روزیکه انصاف و عدالت  گسترند 

راحت و امن و ترقی ها نصیب ما شود 

می‌رسد روزیکه گردد شاد و  خرم رنجبر 

امتیازی   در  میان  جاهل  و  دانا شود 

می‌رسد روزیکه وامانند ز پا  زورآوران 

ماسک ها دور افتد و این حیله ها  افشا شود 

ای خوشا آنروز و آن هنگامه و آن گیر و دار 

کاش زود آید که از من دفع صد سودا شود . 

صابر هروی

کابل – افغانستان

 ۱۳۴۵ خورشیدی

 

01 جولای
۱ دیدگاه

قیام امام حسین (ع)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

فرستنده : دکتور علیشاه جوانشیر .   شاعر : زنده یاد باقی قایل زاده 

 

قیام امام حسین (ع)

اى  مسلمانان   حسین   نامدار

شد  به  میدان  با   سر  افتخار

از تآًثر چشم سوى دجله دوخت

ماهى شط فُرات از دردسوخت

جانب  خورشید  روى  کًرم  کرد

سردشد صحرا و آتش شرم کرد

با لب پُر  خنده  آن  رشک قمر

زد به زخم  کشتکًان  برق نظر 

نو جوانان از ادب خُفته خموش

خون به استقبالش در رکًهابجوش 

دل به شوق آرزو سودا کًرفت

اندکى بالاى مطلب جاءکًرفت

عقل سالم پیش عزمش بست صف

داد نفس مطمئن قول شرف

پس به آواز  بلند  آن  کاردان

کًفت هان اى کوفیان اى  شامیان

هیچ میدانید  از  منظور من

آکًه اید از خاطر  مسرور من

 فاش سازم قصهٌ آهنکً خود

پرده برادرم ز روى جنکً خود

من ندارم خواهش تاج و کلاه

من ندارم  احتیاجى  با سپاه

اى   کًروه   نامراد   بى خبر

اى به دریاى جهالت غطه ور

هست امید من ازین کًیر و کًرفت

افتتاح سازم دبستان شکًفت 

میکًذارم سنکً تهدابش به خون    

پایه  اش   انا الیه   راجعون

من ازین کًفتار ها راضیستم 

فاعل عالم نه از  ماضیستم 

خنده بر قانون عیسىٰ میزنم

پای بر دار   مسیحا   میزنم

سر    دبیر   دفتر   پیغمبرم

منشى   فرمایشات   حیدرم

خوانده ام درس فداکارى بجان

مکتب من دامن احمد عیان

در کتاب ما غلامی نا رواست 

فاعل مختار بر حرفم کًواهست

دست بر زنجیر غیرت افکًنم

خاک  بر  فرق  مُزلت افکًنم

کى بودپستی سزاى رادمرد

کًر سیاه است و سفید و سرخ و زرد

پس چنین فرمود پایان سخن

کًوش داریداى کسان برحرف من

   ……………………… 

مردمان دارید یزید کینه جو

بر اساس  مجلس  روم آرزو

مطرب ،چنکً و نى و نُقل و شراب

ساقى و رقاصه هاى بى حجاب

انجمن آراى آن بى نام و ننکً

امرود و موسایى و دخت فرنکً

رسمیت داده است شطرنج ،قمار

میکند از مى  کًُسارى افتخار

پرده  شرم  و  حیاء  بالا زده

طبل رسوایى به مافیها زده

روى قانونى که شب ها تا سحر

خون دل خورده ابوبکر و عمر

خط بطلان میکشد این نا خدا

زان سبب سازم جان خود فدا

من کجا و بیعت این مسخره

نیست استقلال در مستعمره

گِردِ هم جمع اند در هر انجمن

مُفت کًیر و لاش خوار و زهزن

پول بیت المال صرف خوردنوش

کس ندارد عرض و داد خلق کًوش

رفته قانون مساواتى به باد

نه به دربا و نه در شاه اعتماد

خوردن خون غریب  و بینوا

نزد خویشان و عزیزانش روا

غارت و یغما و تاراج و خراج

بر یتیم و بیوه زن دارد رواج

عالمان پابوسى  جاهل کنند

 زورمندان دعواى باطل کنند

کًشته فاسد مکتب اهل یزید

دست حق باید سر فاسد برید

کًر نسازم جان به قربان جهان

تن به خِفت میدهند آزادکًان

میشوم  آینده  مسوٌل بشر

کى روا دارم  تحمل  بیشتر

باقى اینجا میکند ختم کلام

 راست میکًویم تو دانى والسلام 

شعر از : مرحوم باقی  قایل زاده

فرستنده : دکتور علیشاه جوانشیر

سیدنى— آسترالیا

 

01 جولای
۳دیدگاه

آزادی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

آزادی

 

ای بـرادر هـر کـه  دارد  حُـب  میهـن  در دلـش

گلخن مُلکش  برایش ، به زکـاخ  دشمـن است

جان من در اشـتراکی  کردن   کشـور  مکـوش

این تـلاش نـابـجـا ،از دشمـن  دیـن مـن است

کـم مصیـبـت  دیـده؟  مُلک ما ز دسـت خائنان

عامـل اصلـی هـمـانـا،اشتـراکـی کـردن است

نیـسـت آزادی به مُـلکی ،کـز جـفـای ظالـمان

پشـت ملت خـم زبـاراشـتـراکـی کـردن اسـت

قصهءگـرگ و سـگ فـربـه  را  نـشـنیــده ای؟

آن یکی آزاد  و دیگر،حلقه اش  درگردن است

حیـدری” تا می تـوانـی  کـوش  در آزا د یـت

این متـاع بهتـر ازجـان ،دیـن وآئیـن من است

 

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۲  اپریل۲۰۰۷

سیدنی – آسترالیا

01 جولای
۱ دیدگاه

نوید وصل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

با الهام از سروده ی زیبای شاعر ذواللسانین بانو

دوکتور شفیقه یارقین دیباج به نظم آورده شد.

 

نوید وصل

 

دیشب به  یاد  روى  تو دل در برم تپید 

چشمم به خواب هم رخ زیباى تو ندید

میخواستم که  وصف  لبت را رقم زنم

بر روى کاغذ از قلمم  شهد مى چکید

کاکل فشان ز خانه چو بیرون شدى به ناز

عنبر شمیم از آن به مشامم خوشا رسید

چشمم در انتظار تو شب تا سحر نخفت

باشد صبا  که  آورى  از  وصل او نوید

بر دوش من که بار غم زنده گى فتاد

بنگر که  از  گرانى   آن   قامتم خمید 

شعرى که در ثناى نگاهت سروده ام

شور آفرین بود  اگرش  بار ها  شنید

محمد اسحاق “ثنا “

١۶ جون ٢٠٢۵

ونکوور کانادا

 

30 ژوئن
۱ دیدگاه

دلِ بیمار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۹ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۳۰ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

دلِ بیمار

 در دلِ شب هوسِ دیدنِ یاری دارم

 شوقِ دیدارِ  قدِ  سروِ  نگاری دارم

 ماه را می نگرم، چهرهُ او در نظرم

 جلوهّ نورِ رُخ اش در شبِ تاری دارم

آهِ حسرت بدل و بر لبِ من مُهرِ سکوت

 برُخِ خسته  چو آیینه  غباری دارم

 شوقِ پرواز بسر و  بال و پری نیست مرا

 کنجِ زندانِ  قفس،نالهّ زاری دارم

 میبَرَد تاب و  توان این دلِ بیمار از من

 بهرِ دیدارِ  طبیب ،صبر و قراری دارم

 شکوه یی نیست  ز بیرحمی  و بیدادِ خزان

 مهرِ او در  دل و  در سینه بهاری دارم

 مریم نوروززاده هروی

 دوازدهم جون ۲۰۲۵ میلادی

 از مجموعهُ”پاییز “

 هلند.

30 ژوئن
۳دیدگاه

گفتگویی با محترم جنرال حسن شاه فروغ

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۹ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۳۰ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

در ادامهِ گفتگو ها با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحبتی داریم  با  شاعر  شیرین کلام جناب محترم

جنرال حسن شاه فروغ که حضور خواننده گان محترم

پیشکش میگردد.

 بشیر هروی :

جناب فروغ گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی کنید و بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟

 

حسن شاه فروغ :

بشیر عزیزو گرامى ام را درود و سلام فراوان میفرستم. امیدوارم جناب شما همراه با فامیل محترم و همه عزیزان صحت و سلامت باشید. تشکر از فرصت داده شده براى مصاحبه. معرفى مختصر اینجانب حسن شاه ( فروغ ) فرزند مرحوم عادل شاه بوده و درسال ١٣٣٢ در ولسوالى کِشم ولایت بدخشان چشم بدنیا کشوده ،  دوره ابتدایه و متوسطه را در مکتب میر فضل الله ولسوالى کِشم بپایان رسانیده و بعداً شامل لیسه تربیت بدنى که در جریان تحصیل به انستیتوت تربیت بدنى ارتقا کرد شامل شده تحصیل را بپایان رساندم .

بشیر هروی :

لطف نموده در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان قدری روشنی انداخته و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه فعالیت ها می باشید؟

حسن شاه فروغ :

پس از پایان تحصیل در ابتدا بحیث معلم در ولایت بدخشان اجراى وظیفه کرده و بعداً در اواخر سال ١٣۵٨ شامل پوهنحٰى تانک حربى پوهنتون کابل گردیدم.  بعدِ از فراغت نظر به لزومن دید مدتی در چوکات وزارت دفاع

اجراى وظیفه نموده و درسال ١٣۶۴

عازم اتحاد جماهیر شورى وقت شده و شامل کورس عالى اکادمى پولیس در رشته قوماندان ولایات شدم.  بعد از فراغت و بازگشت بوطن بحیث آمر امنیت ولایت بدخشان و بعداً بحیث آمر امنیت و قوماندان امنیه ولایت سمنگان و سپسً بحیث قوماندان امنیه زون شمال شرق و قوماندان امنیه ولایت کندز و تبدیلاً بحیث قوماندان امنیه ولایت بدخشان ایفای وظیفه می نمودم.

بشیر هروی :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام کشور زندگی می کنید؟

حسن شاه فروغ :

 بعد از سقوط نظام بحیث معاون گارد مقرر شدم و بعداً نسبت ادامه جنگ و خانه جنگى ها مجبوراً تن بمهاجرت داده و سرنوشت بعد از ایمیدان و طى میدان و خار هاى بیابان و پشت سرگذاشتن دشت هاو بیابان به انگلستان کشیده و تا سال دوهزار ده درین کشور زیست و زندگى کردم درسال دوهزارو ده سفرى به افغانستان داشتم و بعد از ملاقات دوستان و تقاضاى عده اى در سال دوهزارو سیزده دوباره شامل نظام شده و در خدمتِ مردم خود قرار گرفتم.  ابتدا در أواخر سال دوهزار پانزده بحیث قوماندان زون شمال غرب که مرکز آن در ولایت زیباى هرات بوده و شامل ولایات هرات ، فراه ، غورو بادغیس میشد مدت قریب دوسال اجراى وظیفه نمودم و بعداً روى ضرورت و خرابى وضع امنیتى کابل بحیث قوماندان زون ۱۰۱ آسمایى و قوماندان امنیه کابل تقرر حاصل کردم که بعد از مدت چهار ماه نبست عدم سازگارى با مافیاى قدرت در کابل و عدم شراکت در جرایم آنها وسر تسلیم نگذاشتن بجنایت پیشه هاى شامل قدرت بالا در نظام قربانى دسایس شده وظیفه ام بحال تعلیق درآمد. یکسال بعد جبراً در زمره ى سایر جنرال هاى وطندوست و افسران مسلکى و باتجربه بتقاعد سوق داده شدم.

 و در سال ۲۰۱۸ نبست خطراتی که متوجه جانم بود دوباره مجبور بترک کشورم شدم و تاحال با بخش از اولاد ها در گوشه ى از انگلستان در زمره دگر مهاجران دور از وطن زندگى دارم .

 بشیر هروی :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

حسن شاه فروغ :

 درمورد اینکه از چه وقت بسرودن شعر آغاز کردم باید گفت که از آوان جوانى احساس میکردم که چنین استعدادی را در خود دارم و بصورت جسته و گریخته پیش خود و نزد دوستان میگفتم اما بدبختانه فریب إحساسات و شعار هاى انقلابى را خورده دنباله رو سیاست شدم و دقیقاً از سال ۱۹۹۴

به اینطرف شروع بسرودن پیگیر شعر کرده ام .

بشیر هروی :

آیا مجموعه هایی از اشعار شما تابحال بصورت مستقل به زینت چاپ آراسته شده یا خیر ؟ اگر شده بفرمایید که چند مجموعه و چطور خوانندگان محترم میتوانند انها را بدست بیاورند؟

حسن شاه فروغ :

بلى تا حال یک مجموعه ى شعرى ام با تیراژ یکهزار جلد بکمک یکى از عزیزان فرهنگ دوست هرات در زمان خدمت درآن ولایت تحت نام دلنوشته هاى غربت بچاپ رسیده و عمدتاً بدسترس عزیزان هرات و سایر دوستان ولایات أطراف طور مجانى قرار گرفت .

 شش مجموعه دیگر آماده چاپ دارم ، اما نسبت عدم توانایى هاى اقتصادى از چاپ بازمانده .

بشیر هروی :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

حسن شاه فروغ :

در مورد فعالیت هاى فرهنگى باید گفت با تاسف فعالیت هاى فرهنگى در دنیاى غرب اکثرا شکل تجارتى را دارد و بدبختانه اکثرا آلوده با دامن زدن هاى مسایل قومى ، زبانى ، سمتى و مذهبى همراه شده . از آنرو از همه دورى جسته و همه فعالیت هاى من مستقلانه متکى به فضاى مجازى فسبوک و علاقه مندان سروده هایم میباشد و بس

درمورد کار و فعالیت  در سالهاى اول مهاجرت تکسى و زمانى هم پیزه شاپ داشتم حالا الحمدالله فرزندان کار میکنند و من بیکارودعاگوی ام.

بشیر هروی :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

حسن شاه فروغ :

درمورد تعریف شعر بشیر عزیز شما خود شاعر اید و میدانید که شعر داراى تعریف هاى گوناگون میباشد و دیدگاه شعرا نظر بتعریف شعر فرق میکند.  از دیدگاه من شعر مجموع از سوژه های احساس و الهامات درونى یک شاعر نبست به فضاى ماحول واطراف شاعر و قضایاى است که شاعر بچشم سر دیده و یا در ذهن و خیال خود تصور میکند و الهام بخش میشود که با انتخاب سوژه و در کنار هم قرار دادن واژه هاى شیرین و تلخ مطالب مورد نظر را رنگ و رونق بخشیده و با وزن و قافیه آراسته کرده روى صفحه هاى حقیقى یا مجازى ریخته خدمت خوانندگان تقدیم میدارد

بشیر هروی :

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

حسن شاه فروغ :

 راست بگویم سروده هاى همه شعرا را دوست دارم و هرکدام جاه و مقام و منزلت خود را در جامعه و بین مردم دارند و اکثراً الهام میگیرم.

بشیر هروی :

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

 حسن شاه فروغ :

در مورد سایت ٢۴ساعت من از سالهاى قبل همراه سایت ٢۴ همکارى دارم جا دارد که با استفاده از فرصت از مهدى بشیر عزیز و بعداً از جناب شما بشیر عزیز اظهار سپاس و قدردانى نمایم.

 سایت ٢۴ ساعت آینه ى قدنماى بوده که در آن تمام افغانهاى خارج از کشور صرف نظر از اینکه در کدام گوشه ى دهر قرار دارند بدون در نظر داشت زبان ، سمت و قوم خود را یکسان در آن دیده و در پخش و اشاعه فرهنگ و ادبیات مردم ما در خارج از کشور از هیچگونه سعى و تلاش دریغ نکرده و دست اندرکاران آن که شما دوبرادر باشید قابل قدرو عزیز براى همه بخصوص براى فروغ اید.

 بشیر هروی :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه های دارید؟

حسن شاه فروغ :

براى جوانان وطن عزیزم توصیه نه بلکه پیشنهاد دارم از دنباله روى سیاست مدار هاى کلاه بردار که مردم ما را بنام قوم و زبان و سمت و مذهب ازهم پاشانده اند خود دارى نمایند چرا که همه امتحان خود را داده و از آزمون زمان ناکام بدر آمده اند. شما جوانان آینده سازان کشور عزیز تان هستید.  آینده هریک شما را مجهز بودن باعلم و دانش و دسترسى به تخنیک وتکنالوژى هاى جدید عصر تان تعین میکند نه دامن زدن بمسائل زبانى ، قومى ، سمتى و غیره .  نا امید نباشید زیرا چرخِ هاى تاریخ باهمه عقب گردى ها بپیش میرود و از سیاهى ها گذشته بروشنى و نور میرسد.

بشیر هروی :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

حسن شاه فروغ :

در پایان براى مردم عزیزم خواهان صلح و امنیت و یکدیگر پذیرى و براى کشور عزیزم که سخت دوستش دارم خواهان ترقى و پیشرفت و براى آنان که فعلاً در راس قدرت قرار دارند گذشت و انعطاف پذیرى و دست کشیدن از انتقام و ظلم و ستم و برادرکشى و پند گرفتن از دروس گذشته را آرزو دارم.

بشیر هروی :

درود بر شما فروغ عزیز  و گرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف  شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

 *   *   *

 

 

 

 

 

 

29 ژوئن
۳دیدگاه

تو می خندی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 تو می خندی

                               به پروردگارم

دلم برای عشقی می تپد

که مرا به تو وصل می کند

شتابان و پر ماجرا

 

خورشید چه عاشقانه صدایم می زند

و ماه و ستاره گان در سجده ی عشق خفته اند

و من در محراب نگاه هات

همان کولی بی سر زمین و سرگردانم

 

پا هام هنوز

در زمین چرکین گیر کرده

و یارای کوچیدنم نیست مگر…

و بالها یم در دستان تو می رقصند

و چشمان منتظرم

سیلاب عشق را مهمان شده

وقتی صدایت می زنم

در کنارمی

و وقتی می بینمت

در تمام هستی ام  می چرخی

دستان سردم را در دستان گرمت نگهدار

و منی مسافررا در سفر کوتاه اش تنها مگذار

 

بنده بودن چه زیباست

تا ذات تو خدا باشد

و چشمان تو نور راه باشد

و در هستی من 

بخندی

و بخندی

و بخندی

هما طرزی

نیویورک

۱۰ جنوری ۲۰۲۴

29 ژوئن
۳دیدگاه

خطِ نجات

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

خطِ نجات

 

تا وسوسه ها دیو و دد  این سان کشیده اند

دل  ها  به  سوى   منزل  ویران   کشیده  اند

تا دیو   و  شان  جلوه  به   میدان   نموده  اند

جان را  برون  زروضه ى  رضوان   کشیده اند

آیینه    را    شکسته   و  هر راست  را  دروغ

تصویر  حق  ز   طلعت     ماران    کشیده اند

زشتى به جاى حسن وبدى را به جاى خوب

بر هر  کرانه   بین  که   خرامان   کشیده اند

از حق چه لب گشوده و  حق  را  هزار حیف

در ا نزواى    جاده ى     نسیان    کشیده اند

افسوس کاندرین  همه  بزم و بساط فسق

خطّ  نجات  خویش   به   بطلان   کشیده اند

شیبا رحیمی

 

 

29 ژوئن
۳دیدگاه

بیهوده

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

بیهوده

مکن  بیهــوده  من را تو صدا

ولی   از  تـو  ندیدم   جـز جفا

به راه تو نشستم  روز  و شب

که  آیی  باز  سویـم   بی صدا

امیدی نیست به دیدار تو جانا

مگر  خالق  دهـد تـو  را جزا

ز تو دارم شکایت  بـی  شمار
ندیدم   از تـو   یکدم  هم وفا

شکستـم   انتظـارت   را  دگر

برو  دور از  بـرم   بهـرِ خدا

به‌ خالق‌ خویش‌ را«سیمین» سپرد

برو و ترک  کـن  این مـاجرا

سیمین بارکزی

۲۱ می ۲۰۲۰