۲۴ ساعت

23 جولای
۱ دیدگاه

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر : سه شنبه ۲  اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۳ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء جاوید بنمای

« جامی »

فصل دوم :

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء بشیر هروی

بخش  یازدهم:

 

از تحقیقات اهل فضل چنین بر می آید که دفتر اول بنام سلطان حسین بایقرا مصدر شده است درحدود (۸۷۳ – ۸۷۷) سروده شده باشد ودفتر دوم که ایضآ بنام شهریار مذکور در سال (۸۹۰۰) سروده شده و دفتر سوم که بنام سلطان بایزید دوم (۸۸۶ – ۹۱۸) پادشاه عثمانی سروده شده بعد از سنه مذکور ترتیب داده شده است .

مثنوی سلسله الذهب هم بصورت جداگانه در هند و هم در ضمن مجموعهء هفت اورنگ در ایران و تاشکند بطبع رسیده است ولی طبع ایران آن که ناشر آن شاغلی مدرس گیلانی است پر از اغلاط گوناگون و نمونه ایست از بی دقتی و بی ذوقی ناشر آن .

ص ۳۹ – سلامان و ابسال : این مثنوی که ببحر رمل سروده شده و شمارهء ابیات آن در حدود (۱۲۰۰) بیت است بنام سلطان یعقوب از سلسلهء ترکمانان آق قویونلو که از (۸۸۴ تا ۸۹۶) در آذربایجان فرمانروائی داشته است سروده شده و موضوع آن یک داستان فلسفی راجع به شاهزادهء یونانی موسوم به سلامان و دایهء وی که ابسال نام داشته است میباشد و اشخاص مؤثر داستان مذکور یکی شاه یونان است که پدر سلامان میباشد و دیگری مردی حکیم که بیاری شاه می شتابد و فرزند او را از قید عشقی که در نظر شاه بی تناسب می نموده است نجات می بخشد.

داستان سلامان و ابسال در آثار ابن سینا و خواجه نصیر الدین طوسی بصور دیگر روایت شده که البته دانشمندان مذکور نیز از ذکر آن تمثیلات فلسفی را منظور داشته اند و برای اطلاع بر اصل و ریشهء داستان مزبور مطالعهء نوشته های استاد صلاح الدین سلجوقی در افکار شاعر و مقالهء استاد عباس احمد مصری که ترجمهء آن در مجله مهر سال ۸ منتشر شده و مقدمهء مرحوم رشید یاسمی بر سلامان وابسال چاپ تهران و مقالهء شاغلی علی اصغر حکمت تحت عنوان فتیز جرالد و جامی ، بسیار مقید و سود بخش است.

داستان سلامان وابسال را گذشته از چاپهای ایران و تاشکند در سال (۱۸۵۰ مسیحی) فوریز فالکونر طبع و نشر نموده و در سال ۱۸۵۶ به انگلیسی ترجمه گشته است و این طبع مشتمل است بر ۱۱۳۱ بیت و یک ترجمهء دیگر به نثر انگلیسی و بطور خلاصه بقلم نویسندهء معروف او وارد فیتز جرالد در لندن بسال ۱۸۵۶ مسیحی انتشار یافته است . (۱)

ص ۳۹ – تحفه الاحرار : این مثنوی که در بحر سریع و بشیوهء مخزن الاسرار نظامی گنجوی سروده شده بنام خناجه ناصر الدین عبیدالله معروف به خواجهء احرار در سال (۸۸۶) بنظم آمده و ابیات آن در حدود ۱۷۰۰ بیت است .

بگفتهء او وارد براون ، این مثنوی را نیز فوریز فالکونر سابق الذکر در سال ۱۸۴۸ مسیحی بچاپ رسانیده است و البته این چاپ غیر از چاپهای است که در ضمن هفت اورنگ از کتاب مزبور بعمل آمده است .

ص ۳۹ – سبحه الابرار : مثنوی شیرین و شیوائی است در بحر رمل مسدس مقصود مخبون شامل چهل عقد در مطالب اخلاقی و سیر و سلوک که مولانا آنرا بنام سلطان حسین بایقرا در سال ۸۸۷ نظم کرده و ابیات آن در حدود (۳۲۰۰) بیت است .

مثنوی مذکور گذشته از اینکه در ضمن هفت اورنگ دبار چاپ شده است در هند و ایران بصورت جداگانه نیز رسیده است .

ص ۳۹ – یوسف  و زلیخا : یکی از لطیفترین و زیباترین آثار مولانا است که در بحر هزج مسدس محذوف سروده شده و مایهء اصلی آن را از قرآن کریم از سوره ای که بنام حضرت یوسف پسر حضرت یعقوب نبی علیهما السلام نامیده شده گرفته و از گفتار مفسران و مؤرخان نیز استفاده کرده و بیاری قریحهء تابناک و طبع توانای خودیکی از بهترین داستانهای مذهبی را که چاشنی عشق نیز دارد بوجود آورده است .

مولانا درین مثنوی از سلطان عصر ( سلطان حسین بایقرا) و پیر طریقت خود یعنی خواجه ناصر الدین عبیدالله احرار ووزیر نامی آن عهد ( امیر علیشیر) یاد کرده و تاریخ سرودن مثنوی مذکور چنانکه در حواشی ص ۱۲ یاد شد ۸۸۸ هجری است . مثنوی یوسف و زلیخا را روز نزویک در سال۱۸۲۴ مسیحی شعر آلمانی ترجمه و در ویانا طبع نموده است و ترجمهء انگلیسی آن بقلم آر ، تی ، اچ ، گریفیت در لندن بسال ۱۸۸۸ مسیحی و ترجمه خیلی  متوسط دیگری باز در لندن بقلم (۲) ، روجرز در سال ۱۸۹۲ مسیحی طبع و انتشار یافته است و در هند بصورت جداگانه چندین بار و همچنان در ایران و تاشکند همراه با دیگر مثنویهای هفت اورنگ چاپ شده است .

ص ۳۹ – لیلی و مجنون : مثنوی لیلی و مجنون  بسبک و روشن لیلی و مجنون نظامی و امیر خسرو دهلوی و مکتبی شیرازی در همان وزن و بحر بسال ۸۸۹ سروده شده و شمارهء ابیات آن ۳۸۶۰ – بیت است که در مدت چهار ماه با اندکی کمتر از آن سروده شده است . موضوع آن حکایت دلبتاختگی مجنون عامری بر لیلی دختر سعد است و مولانا درین کتاب نیز از پیر طریقت خود و سطان زمان کرده است .

  ادامه دارد …

———————————————————————————————————————————————————————————————-

پاورقی ها :

۱ – از سعدی تا جامی ص ۵۷۶ .

۲ – از سعدی تا جامی ص ۵۷۶ .

22 جولای
۱ دیدگاه

شاعرِ دلخسته

تاریخ نشر : دوشنبه ۱ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۲ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

شاعرِ دلخسته

شاعرِ دلخسته و  گمنام   می  خواهی  ، منم

صید بی جان  در میانِ  دام  می خواهی ،منم 

دفترم   جایی  برای   مشق  ؛  کم   می آورد 

مرغ خوش خوانِ به کنجِ بام می خواهی،منم 

از    میانِ     شاعرانِ    نام    دارِ    نیستم

رند و بی باک و کمی بد نام می خواهی، منم 

با  نگاهی  تاب  دارم   یکه   تازی   می کنم 

آن شرابِ را که شب در جام می خواهی، منم 

شاه بیتِ    شهریار   و    عشقری    افغانیم 

قیل و قال و  ناله‌ی خیام   می خواهی ، منم 

رد نمودی  مرحبا !  خواهندگانِ  خویش  را 

آنِ را در لحظه‌ی  انجام    می خواهی ، منم 

کامیابی   را    ندیدم    در  تمامِ  عمر  خود 

آدمِ  غم  پرور  و  ناکام  می خواهی‌  ،  منم

شاعرِمستانه  و مشهور  می یابی ،   ولی! 

شاعرِ دلخسته و گمنام  می خواهی، منم

نوید الله محرابی ( صافی )

22 جولای
۱ دیدگاه

با آمدنت

تاریخ نشر : دوشنبه ۱ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۲ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

با آمدنت

 غروب  شام  مهتابی  مگر تو

 زلال  قطره‌ی     آبی   مگر تو

به  مثل  سنبل    نازت  بخوانم

بنفشه ، در دلم   نابی  مگر تو

 تو که آیی شود   روشن جهانم

چو خورشیدِ جهان ‌تابی مگر تو

 به دریای  نگاهت  غرق گشتم

فسون‌گر، آه! جهان‌تاب مگر تو

 فرح‌ بخشد دو چشمان خمارت

قدح چشمی ، می نابی  مگر تو

 به  باغ  سبز  احساسم  بهاری

شکوه   عشق   نایابی  مگر تو

 نمایم  سجده‌‌ی   عشقت  شبانه

 نیایش‌ گاه  و محرابی  مگر تو

 تو را  دارم به رویا ها  نگارم

به چشمان (هما )خوابی مگر تو

هما باوری

۲۰ اپریل ۲۰۲۳

جرمنی

22 جولای
۱ دیدگاه

بگشای در . . .

تاریخ نشر : دوشنبه ۱ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۲ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

بگشای در…

” بگشای لب ” ناگفته‌ ها، نا  گفته  پنهان می ‌شود

 ” بگشای در”، این زندگی دربسته زندان می ‌شود 

” بنمای رخ”،  بر روی تو سربین  نقابی بسته اند

 آن  چهره‌ی  گمگشته‌ ات،  آیا  نمایان   می ‌شود؟

در رنگ‌ ها لولیدن است ،  بازار  در  بلعیدن است

” من”‌ها همه “بیگانه”* شد، “بیگانه” انسان می ‌شود؟

 بگشای در بر صبحگاه ،  بیرون شو از دیروزگاه

 در پوستینِ  مردگان  ، کی عشق‌ ها جان می ‌شود

 جنگِ غروب است و طلوع، جنگِ غرور است و خضوع

وقتی  سپر تسلیم  شد ، شمشیر ،  بران می‌شود؟

 چاهی  به ما  بخشیده اند ، آفاق  را  دزدیده  اند

 خوابی که رویأ را  ربود ، آیا  پریشان  می‌شود؟

 در امتدادِ  خویشتن ، بیگانه   با  خود  می‌ روی

 تا خود به پایان می‌رسی، مقصد گریزان می‌شود

 سر را رها از دود کن ، صبر از دلت مردود کن

از هر چراغی نور  جو ، راهِ  تو تابان  می‌ شود

 این راهِ پیچان راهِ تُست، راهی به شهرِ عشق ها

 از راهِ صاف  شان حذر ، آن ره  بیابان می‌ شود

فاروق فارانی

جنوری ۲۰۲۴

* اشاره به « بیگانه » اثر آلبرکامو نویسنده فرانسوی است.

اما غلبه نیولیبرالیسم، کتله بزرگی از انسان ها را در عرصه های گسترده زندگی اجتماعی و سیاسی به پوچیسم بد تر از نوع «بیگانه»، سوق می‌دهد.

22 جولای
۳دیدگاه

مرگِ مادر

تاریخ نشر : دوشنبه ۱ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۲ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

مرگ مادر

 فغان که مرگ تو روز خوشم سیه کرده ست

گلٔ  جوانی   من   پرپر   و   تبه   کرده ست

خراب   گشت  و   بهم   ریخت   کاخ   امیّدم

که غم به کلبه ی دل همچو سیل ره کرده ست

 ********

چه گویمت که ز مرگ تو بر سرم چه گذشت؟

ببین  ،  که   دخترت   اکنون   اسیر  ماتم  شد

ز  آه   سینه ی   پرسوز ،    شام   شد   سحرم

که  درد   و  زخم  دلم  بی‌ دوا  ،   مرهم   شد

  ********

چه  بود  مادر  من  ؟    رونق     جوانی   من

نوازش   و   سخنش  ،  عشق  و  کامرانی من

عتاب   او    شرر     خار     های     بلهوسی

نگاه    او     گلٔ     باغ    غم     نهانی     من

  ********

ولی‌  گذشت  دریغا ،  و  پر  ز اشک   گذشت

براه    تیرهی     غم    چشم      انتظار    مرا

ز مرگ  خویش شکست  او پر “هما ” یش را

به     باد     حادثه     بسپرد      اختیار    مرا

هما طرزی

۱۰ اپریل ۱۹۶۰

کابل – افغانستان

21 جولای
۱ دیدگاه

شرارِ عشق

تاریخ نشر : یکشنبه ۳۱  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

شرار عشق

به صد عشوه سیه مو  می ‌گریزد

‎ز  پیشم   مثل    آهو   می گریزد

‎قد  سرو  نگارم     جلوه   پرداز

رسایی‌  ها   ز  ناجو   می ‌گریزد

 دلِ   من  ‎ ‎نمی‌ پرسد  ز  طغیان

 ‎چرا  عصیان   تند‌رو  می ‌گریزد

به دل نازش به روح عشقش دمیده

خیالاتم  به  هر   سو   می ‌گریزد

شرار عشق   او    کرده   فسونم

 خوش‌ خو می‌گریزد ‎ ‎نگه دزدیده

ز خواب   شام    بیدارم   نپرسید

به‌  یاد  چشم   جاد  و  می ‌گریزد

به  پیشم  مشک  زلف  عنبرینش

ز گل‌ها عطر خوش‌ بو می‌  گریزد

هوا  ابری ،  گل  عشقم  پریشان

بهاران  رنگ  از  رو  می ‌گریزد

به آن  قولی  که  دلبر داده  برمن

همه  نایده  یک   سو  می ‌گریزد ‎

همایت  لب   به   دندانش   گرفته

 سکوت است و هیاهو می‌ گریزد ‎

  هما باوری

۲۷ اپریل ۲۰۲۴

جرمنی

21 جولای
۵دیدگاه

مخمس

تاریخ نشر : یکشنبه ۳۱  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

مخمس

نشئــــه ی می  ز جـامِ انگور است

شهــــد گل در دهـــانِ  زنبور است 

دل به زنــدانِ  عشق  مصبور است

نامِ نیــــکو همیشــــه مشهور است

آخـــرین خانه،  خانه ای  گور است

********

خوشــــی در تار و پودِ  عالم نیست 

عــرق شــــــرم، اشکِ  ماتم نیست

هر سبک سر رفیق و همدم نیست

هــر دو پــا را که بینی،   آدم نیست

دهـــر دون  باز یی زر و  زور   است 

********

آتشـــــی از دلــــــم زبــــــــانه زند

تیـــــــر عشقی  ســــــرم  نشانه زند

هوشِ من  را  چــــــه  زیــرکانه زند 

عبــــــرتِ   هستـــــــی تازیـانه زند

تن به این نفسِ زانی  مزدور است

********

یکی در گوشه ای خودش تنهاست

یکی در دامِ عاشقــــــــی  رسواست

یکی دستش به  گــــــــردنِ میناست

یکی پنهـــــان و عالمـــــی پیداست

هر کـه در  کار خویش  مامور است

********

در وفـــــا عهــــد و جان  نثاری کو

یــــــار را دست مهـــر  و  یاری کو

از ادب لطف و سایــــــه  داری کو 

بخت و اقبــــــــال و رستگاری کو

چشم نرگس ز غصه مخمور است

********

میـــــدهد عشق پیــــــچ و تاب مرا

می کشــد وهـــــم و اضطراب مرا

گاه بیـــــداری گاهـــــی خواب مرا

عطشِ حســــــرتِ ســـــــراب مرا

آنچـــــه نزدیک دیده ای دور است 

********

تاکه ســــــــروِ قدِ تــــو قد رس شد 

لبِ مـن تــــــــــــازه از  مخمس شد

از حجـــــــابِ تــــــو  دل ملبس شد

بـــــــاده کهنــــــه خام و نا رس شد

هرچه عنــــوان نمایی دستور است

********

چنــــــد حرف که  میشـــود  موزون

آه در سینــــــــــه میـــــزند شبخون

دل بر  آیـــــد  ز  خانــــه اش  بیرون

صد هــزار همچو  من  شود  مجنون

فهــم اگر نیست چشم  ها کور است

********

نه عـــلاجِ نه  دارو  می خواهیـــــــم

نه کمندِ ز گیســـو  می خواهیـــــــم

نه همــان تیغِ  ابرو می خواهیــــــم

نه فسونی نه جـادو می خواهیــــــم

زخـــم ما کهنه است و ناسور است 

********

گــر تو این را  فســــــــانه میگویی

یــــــــــا نــــوای شبـــــانه میگویی

شعــــــر من  را  تــــرانه می گویی

یا کــــــــه  اشکِ روانـــــه میگویی

طـــــرحِ  محمودِ  امپـــراطور است

احمد محمود امپراطور

شنبه ۳۰ سرطان ۱۳۹۷ آفتابی

۲۱ جولای ۲۰۱۸ ترسایی

21 جولای
۱ دیدگاه

بی حد دلم گرفت

تاریخ نشر : یکشنبه ۳۱  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

بی حد دلم گرفت

در کوه و دشت و جاده‌ی هموار گریه کرد

بی‌ حد  دلم   گرفت  که  بسیار  گریه  کرد

مثلِ   کبوترانِ   که   در  دام  زخمی  اند!

احساس  ماند  دانه  به  منقار،  گریه کرد

 مانند تک درخت که پیر است وخشک،خشک

بی‌ ریشه  مانده ،  بی بر و بی‌بار گریه کرد

گل  وقت رفتنش   شد  و هی  باد ها  وزید

گل وقت  رفتنش  شد  و هر خار گریه  کرد

با  غم   کنار   رود   نشستم   ،  سرودمت

با سوز و  آه و زمزمه … گیتار گریه  کرد

قلبم گرفت ، رفت به یک  گوشه  تا نشست

چون  طفل تکیه  کرده  به دیوار، گریه کرد

نعشی خودش به دوش خودش ماند،کس نبود!

دل در عزای  خویش به خروار گریه کرد….

نوید الله محرابی صافی

21 جولای
۳دیدگاه

برف و باران وطن

تاریخ نشر : یکشنبه ۳۱  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

بـرف وبــــا ران وطــن

خـوش بـود دامــا ن د شــت وکهســا ران وطــن

خـوش بـود سـیــروصفـای مـرغــزا ران  وطــن

خـوش بـود بـا د لـبــرا ن مـهـجـبـیــن کـشـــورم

درشــب مـهـتـا ب ومطـرب،دربـهـا را ن وطــن

خوش بود پغما ن واستا لـف، ویا کـا ریـزمـیـــر

روزجـوزا وشــب قـوسی’، بــا یــــا را ن وطــن

خـوش بود در روز نـوروزو مــزا رشــاه د یــن

ژنده بــا لا کـرد نـش،بـا جــا ن نـثـا را ن وطــن

خوش بود درملـک خـود بـا فـقـروبـا بـیـچـارگی

نـی کـه درکـاخ ســفـیــد و درد هـجـرا ن وطــن

خوش بود گـرحیـدری، ازلـطـف بی پا یا ن حـق

بـا زبـا رد بـرسـرت، هـم بـرف و بارا ن وطــن

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۸ جون ۲٠٠۵

 سدنی – آسترالیا

21 جولای
۱ دیدگاه

بشارت سوزان . . .

تاریخ نشر : یکشنبه ۳۱  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۱ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

بشارت سوزان . . .

 کمان بکش  که زمان از  کمان نمی ‌داند

 نه از کمانکش  و از   تیردان  نمی ‌داند

 دگر کتیبه‌ ی   اختر   نشان   مرمرِ  ماه

 ز شبروان  و ز شب عاصیان  نمی ‌داند

 چه شد که زلزله‌ی عشق وشورو بیداری

 سراغِ    مملکتِ     مردگان   نمی ‌داند

بزن به  ماه به مشت و به آفتاب انگشت

 که  کور  گشته  و از ره نشان نمی ‌داند

به  منجلاب   مجو  اخترانِ  گمشده   را

 اگر که چشم  تو از کهکشان   نمی ‌داند

 در آستانه‌ی مشرق، غروب  می ‌خواند

 که   ا ز  کمین  طلوع  نهان  نمی داند

 خطوطِ درهمِ دستانِ نسلِ فردا چیست ؟

 کی از  بشارت  سوزان  آن  نمی‌ داند؟

 قسم به  جاده و بر کوره‌ راه‌ ها که راه

 رسیدنیست  ولی این  جهان   نمی‌ داند

 بمان به چله‌ی آن دل، به آفتاب فرست

 که آفتاب  هم از عشق  مان  نمی‌ داند

فاروق فارانی

 مارچ ۲۰۲۴

20 جولای
۱ دیدگاه

قربانی

تاریخ نشر : شنبه ۳۰  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

قربانی 

هموطن دردِ من و ماو تو همخوانى داشت

آن زمانِ  که  وطن  بیسر و سامانى داشت

من و تو هر دو فریبِ دگران خورده بودیم

سُرخ و سبز هردو بسى قاتل و یا جانى داشت

جانبِ من  همه بى  تجربه و خود خواه بود

تیغِ  دستِ  تو  مگر  جوهرِ   نادانى  داشت

آنچه  از  دستِ   تو  سر   زد   بنام   اسلام

کى به احکام  خدا منطبق  همخوانى   داشت

دین فقط پیروى احکامِ  خدا  هست  و رسُول

باید  اسماعیلِ  خود  راهى  قربانى    داشت

تو  کمر  بستى  پى  کُشتن  و  قتلِ  دیگران

کُشتى آنرا که  ز هفت پُشت مسلمانى داشت

تو فقط  لُچ  کده  پا را پى از غصب  و فساد

خالق ،  آگاهى ز هر نقشه ى  پنهانى داشت

گاهى  بر فکرى وطن ، نفع و زیانش نشدى

دوست  بیرونى تو نقشه ى  شیطانى  داشت

رهبر و  عالم   و دانشورِ تو  عاشقِ  جنگ

نقشِ بر بادى درین  قصه ى طولانى داشت

خاکِ  من  کشور من  مردمِ رنج دیده ى من

داغِ   نفرت   بدل   آهنگِ  پشیمانى  داشت

این  همه  باعث  آن  شد  که  خدا قهر شود

کبرو  نخوَت  سر انجام  ، پریشانى  داشت

آن همه ظلم  و جفا هاى که  سر زد زِ سلف

در وطن خاک بسرى عالمى  ویرانى داشت

عدل  و  انصاف  بکن  پیشه  و آغوش بکشا

قدرتِ  مُلک که  خداوند  بتو  ارزانى  داشت

همه  آن  هایى  گذشت  لافِ   مسلمانى  زد

پُشتِ بیداد و  سِتم  اکتِ  نماز  خوانى داشت

بسى    حمامه   و   تسبیح   و   قباى   رنگین

سرِ منبر همه وقت عادتِ رجز خوانى داشت

بُرد با آن کسى است از سرى إخلاص بوطن

مرزِ تبعیض بشکست خصلتِ انسانى  داشت

نسزد  تا  به  ابد   جنگ  و  جدل  در  کشور

نتوان  با   سِتم   و  ظلم   ، حُکمرانى  داشت

در (فروغِ )  همه  آن ظلم و جفا کجروى ها

ملتِ  مایلِ   صلح  ،  ذوقِ  مسلمانى  داشت

حسن شاه فروغ

۷ جولای ۲۰۲۴

 

20 جولای
۱ دیدگاه

آهنگِ سرآهنگ !

تاریخ نشر : شنبه ۳۰  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

آهنگ سراهنگ !

زنده باشـی ساقیـا  ؛ مست  و  خرابم  ساختی

می پرست  و رند و سرکش  از آدابم  ساختی

لذت مستی به لطف حُسن خُلقت جان فزا ست

نکته دان، شیرین بیان وخوش خطابم ساختی

نیســتم   دربنـد  فتــوای  فقیـه  و  مُـحتسـب

فـارغ از بیــم و امیــد  و اضطـرابم  ساختـی

رنج دنیـا، فکرعقبـا شدفـرامـوش  زانکه تو

مـحـو “آهنـگ سـراهنـگ” وربابم  ساختی

شعربیـدل می سـراید ؛ سَـروَر رامِش  گران

سازباآوازهم آهنگ؛ خوش به تابم  ساختی

ازپندار و گفتار وکردار نیک  داری  سخن

بی نیــازاز رمـز وراز هـر کتــابم  ساختی

درس وتعلیم تو دراندیشه ام گُل کرده است

همدلی را سرخط  هر فصل و بابم  ساختی

مستی وراستی (نُزهت) پرورده احسان تست

صـاف چون آییــنه ومـوج شـرابم ساختی

 نُزهت هروی

۱۹ جولای ۲۰۱۶

هامبورگ

20 جولای
۱ دیدگاه

تو پناهِ منی

تاریخ نشر : شنبه ۳۰  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

تو پناه منی

در لحظه های بی قراری‌ام

با هر نفس ات موج آفتاب

ظاهر

و با دیدنت باغچه سینه‌ام

همچو گل مریم

شگوفه می‌کند

من از نقاشی چشمان سبز تو

چیزی نمی‌خواهم

جز گاهی نگاهی

نفس نمی‌کشد هوا

قدم نمی‌زند زمین

چه غم‌ بار

وقتی نمی‌دانی

گم کرده ای

یا گم شده‌ای

مثل جنگل رد باران است

ویرانه رد طوفان

من رد پای توام

با صدایت خورشید دلم

طلوع می‌کند

مبهوت تماشای تو‌ام

در دامان قلبم می‌باری

تمام درد ها را

در آغوشت بدست

باد می دهم

برای فنجان فنجان

نوشیدن نگاهت

انتظارم

بیا بیا که پشت درخانه‌ات

تمام می شوم

#عالیه_میوند

۱۹ جولای ۲۰۲۴

فرانکفورت

20 جولای
۳دیدگاه

محبوبه

تاریخ نشر : شنبه ۳۰  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۰ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

محبوبه

۵۳ الف

 محبوبه  تشنه  است ،  خدا ؛ آب کن مرا

 شب نیمه است در نگهش خواب کن مرا

 او ذوق عشق  دارد و آتش خرد به جان

آتش  بساز سرکش  و بی  تاب  کن  مرا

در بحر شعر چون صدفی  ته  نشسته او

لطفی   بکن   و  گوهر  نایاب   کن  مرا

محبوبه  باغ  آمده  و   گل   دلش   شده

اندر  فراز  شاخچه   شاداب   کن   مرا

یارب  که چشم  اوست  چو  آبیِ آسمان

درگوشه اش چو چارده مهتاب کن مرا

شکیبا شمیم

19 جولای
۱ دیدگاه

نسلِ سر افراز

تاریخ نشر :جمعه ۲۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۹ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

نسلِ سر افراز

ما  همه  ملتی  یکپارچه  و با  هم   بودیم

صادق و متحد و بیش و  نه هم  کم بودیم

نه کسی داغی بدل داشت و نه اشکی می ریخت

نه عزادار   و  نه  هم  شاهدِ  ماتم   بودیم

شرق چو انگشتری و  میهنِ ما بود نگین

تکیه بر تختِ خود و  صاحبِ  خاتم  بودیم

قومی با غیرت و هم نسلی سرافراز و غیور

نزدِ بیگانه و  همسایه ، نه  سرخم  بودیم

تاجیک و ترکمن و ازبک و پشتون و بلوچ

ایلِ ایماق و هزاره  همه  از  هم   بودیم

بود زبانزد  همه  جا  وحدتِ  قومِ  افغان

همه در صلح و صفا  شهرهّ   عالم بودیم

ای خدا باز بیاور  تو   همان   دوران را

آن زمانیکه همه سرخوش  و بی غم بودیم

مریم نوروززاده هروی

اسد ۱۴۰۲ خورشیدی ۳

۱۲ آگست ۲۰۲۳ میلادی

از مجموعهُ “میهنِ عشق” هلند.

 

19 جولای
۱ دیدگاه

نه زخم شعله زد…

تاریخ نشر :جمعه ۲۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۹ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

نه زخم شعله زد…

بلوغِ   گمشده  بر فصل  و نسل‌ ها  نرسید

 فرود ها  رهِ   فردا   زد   و   فرا   نرسید

 گشوده گشت درِ باغِ  سرخ و  سبزِ فریب

« مرو به دامگه! »، ازهیچ سو صدا  نرسید

لَلوی  خواب  به گوشِ  زمانه ها خواندند

صدای  خُرخُر ما  هم به گوش  ما نرسید

 به‌ روشنی سفری کرده، لیک درچشمش

 ز آفتاب  به   جز  برقِ   از  طلا   نرسید

 صدای درد حزین  وصلای عشق خموش

نه زخم شعله زد و عطری از  دوا نرسید

 از آن به  حادثه ، کشتیِ ما فرو شد ، که

خدا   رسید   ولی   دستِ   نا  خدا  نرسید

 دگر بس است، که بس کرده ایم راه سفر

کجا سفر  ز  کجا  تا به  نا کجا نرسید؟!!

در  آستانه‌ی   مقصود   بی   رسیدنِ  ما

عجب که عشق  رسید و ولی  خدا نرسید

 مگر سحر  ز همین شرق  پر فلق برسد

جز از غروب از آن غربِ  اژدها  نرسید

فاروق فارانی

مارچ ۲۰۲۴

19 جولای
۱ دیدگاه

درسِ رندی

تاریخ نشر :جمعه ۲۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۹ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

درس رندی

حال من نمی پرسد  ،  می میرم  ز هجرانش

خاک  پای او  بوسم ،  گر رسم  به آستانش

راه عشق پیمایم، گرچه  صعب وپرخاراست

تا  گلی  بدست  آرم  ، از  حریم   بوستانش

تا که جان به تن دارم ، بهروصلتش  کوشم

گر رسم  به کامِ  دل   ،  زیر  چتر  زلفانش

درس  رندی  آموختم  ،   از ملنگ  میخانه

در نظر صواب افتید ، هر دلیل  و  برهانش

عشق  و کرده  بر بادم  ، هم  تبار  فرهادم

تیشه زد به فرق خویش، پوره کرد پیمانش

خنجری چو شیدا شد ، ره نوَردِ صحرا شد

نرگسی به صحرا دید، دست زد به دامانش

شیخ مولوی خنجری

۲۷ سرطان ۱۴۰۳ خورشیدی

چهاردهی – کابل

19 جولای
۱ دیدگاه

چشم منتظر

تاریخ نشر :جمعه ۲۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۹ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

تصنیف آهنگ برای ولی آرین

چشم منتظر

« من دیده به راهم باز و بیا »

« ای آرام   جانم  باز  و بیا »

ای  جان  و  جهانم  باز و  بیا

ای   آرام     جانم     باز   بیا

من  دیده  به   راهت  منتظرم

ای  سرو  روانم   باز  و  بیا

تا  جان  به  تنم دارم  به خدا

نیستی چو نفس از من تو جدا

تو   بخت   منی     پیوند  دلم

آ در بر من ای   رشک  صبا

ای فتنۀ  حسن ای  رنگ حیا

ای نگهت  باغ  عشق و صفا

ای   نور    حریر    ناز  دلم

ای  بر  نگهم   بنشسته   بیا

صالحه واهب واصل

۲۲ مارچ ۲۰۲۰

19 جولای
۱ دیدگاه

قافله سالار پارسی

تاریخ نشر :جمعه ۲۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۹ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

قافله سالار پارسی

! افتاد بر زمین  ،  سپه دار  پارسی

خورشید  تابناک  و علم دار  پارسی

 پیغمبر روایت  آیات  عشق  و مهر

میراث  دار مانی  و  معمار   پارسی

 الوند  تا  چکاد   دماوند ،  سوگوار

در  ارتحال   خالق   اشعار  پارسی

 آبستنِ  شبیه   تو  ام البلاد  نیست

 مسند نشین عرش به تالار پارسی

 رختِ سفربه سدره وطوبا فکندهء

 آیینه  دار  چهره ی  گلنار پارسی

 ای خسروِ دیار ادب ، مولوی نژاد

 شیرازه  بند  نادره  گفتار پارسی

بعدازتو رنج و دردیتیمی کشد هما

جایت بهشت ، قافله سالار پارسی

هما احد لیان

۲۳ جولای ۲۰۲۳

شهر کراچی

19 جولای
۳دیدگاه

شمع اشکبار

تاریخ نشر :جمعه ۲۹  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۹ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

شمع  اشکبــــار

 صبا از من بگو در  گو ش  یا ر آهسته آهسته

 که میگردم زعشقت  زرد و زار آهسته آهسته

بنالـد مرغ دل  در  تن  زیـــاد  روی زیبا یــــت

  گذر کن از بـــــرم همچون بهار آهسته آهسته

زســــوز وآه آتـــشبار  انـــــدوهــم  زهجـر تـو

  بگیـــرد دامنم مو ج شـــــرار آهسته آ هستــه

 فروزان کن چوخورشید  سحراین دیده ودل را

 بیا در کلبه ام یک شــام تا ر آهستـــه آ هستــه

 به بزم عاشقان در پرتــؤ حســـن  دل آرا یــت

 بسوزم همچــــو شمع اشکبـــار آهسته آهستــه

(عزیزه)دل شود راحت بتن وانگه که ازکویش

صبا آرد سحــر بوی نگــار آهستـــه آهستــــه

عزیزه عنایت

۲۲ مارچ ۲۰۰۸

هالند

18 جولای
۱ دیدگاه

در پی آبادی

تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۸ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

در پى آبادى

اى که ادب پیشه   ادب  پرورى

دور زِ ادب جانب  کس  ننگرى

هر یکى  دانا  که  سخنگو  بوَد

مردِ   ظریف   آدمِ    نیکو  بوَد

با سُخنِ  نرم  چو  ساحر شوى

جذب کسان کرده و ماهر شوى

آدمِ  دانا  که   سُخن  سنج  شود

صاحب فرهنگِ پُر  از گنج شود

بحر شدى در دلِ  خود  جوشدار

خوب و بدِ قطره   فراموش دار

شاخِ پُر از میوه ى پُر بار باش

کاجِ  بلند  دوستِ  سپیدار باش

خامه مدام در رَهى  اندیشه زن

غیرى تعصب، رگ و ریشه زن

هیچ  بدردت  نخورد  این و آن

خویش نگهدارو بمان در امان

حرف من و ما و تو پیهم مزن

خامه  چو شمشیر دمادم  مزن

در سخن خویش کسى کم مزن

جمله  نسنجیده  بیک  دَم  مزن

توسنِ حرف و  سُخنت باز دار

حرف خطا رفته ى خود ساز دار

گفتنى ها  خیلى  زیادست رفیق

آدمِ  افتاده  بدور  است  شفیق

آگهم از حالِ تو  اى  هموطن

دردِ تو شد مایه ى هر دردِ من

البته  تقدیر   چنین   رفته  تا

مدتى چندى شویم  از هم جدا

علت نا شکرى  ما  شد  چنین

در  بَدر  آواره  بروى  زمین

ترکِ وطن کرده  بهر یک دیار

رفته زِ دست میهن و دارو ندار

داده فروغِ وطن از دستِ خویش

بیوطن و غمزده خوارو پریش

در   پى آبادى   میهن   شوید

بهرِ وطن همچو سرو تن شوید

حسن شاه فروغ

۵ جولای ۲۰۲۴

18 جولای
۱ دیدگاه

گل بانوی دلم

تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۸ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

گل بانوی دلم

ای زن ترا شهامت مرد است  در نهاد

بی جا نبود  دَست   ترا  بوسه   میزنم

گل بانوی دلم چه شده  قهر  کرده یی ؟

نور خد ا و  شَصت  ترا  بوس ه میزنم

دیریست  در میان  زغن  ها  فتاده یی

اندیشه های  رَست  ترا  بوسه  میزنم

بر خیز تا درخت تنت قد کشد به عشق

من قلب پر از اَلست ترا بوسه می‌زنم

بنیاد   ظلم  عاقبتش   پر  ذلالت  است

من چشم پر تَرست  ترا   بوسه  میزنم

برخیز و شاعرانه برقص  با نوای خشم

من چشم می پَرست  ترا  بوسه میزنم

نور خدا ! امید به  دست  نگارش ات

خودکار بی شِکست ترا بوسه می زنم

هما احدلیان

۸ جولای ۲۰۲۴

18 جولای
۱ دیدگاه

لب ریزِ لحظه ها

تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۸ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

لب ریز لحظه ها

لب ریز لحظه های  تو ام  ، نازنین من

بنشسته در هوای  تو ام  ، بهترین من

در  بستری  نگاهِ   دو چشم  قشنگ تو

آرام   می دهم  ، نفسی   واپسین   من

تصویر تو، به دست دعای نماز  صبح

هم کفر من تویی ، هم آیین  و دین من

جانم تو دل دقی؟ گله داری!  عزیزمن

گرکرده ام خطایی به بخش دلنشین من

آیا؟  غزل کم است، چه!  بهتر بیاورم

از سینه بر کشم ، جگری   آتشین من

صد ها سبد ستاره،  بریزم  به پایی تو

باری اگر بیایی،  شوی هم نشین من

ای عشق! ای فراز دل انگیز لحظه ها

لب ریز لحظه های تو ام ، نازنین من

محمد ظاهر عظمی

کابل

عقرب ١٣٩٣

18 جولای
۱ دیدگاه

خیابانِ خدا

تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۸  سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۸ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

خیابان خدا

آرزو توفنده است  و   موج  توفانش ببین

بر فراسوی  فراس  و اوج   ایمانش ببین

تشنکامی جز سرابِ باور  لغزنده نیست،

هیمه‌ی دل برفروز و هُرم حرمانش ببین

عجز را اعجاز سازد جاودان مستانه عشق

سینه‌ی  سیناترینِ  طور  عمرانش  ببین

عشقه ‌پیچان می‌دهد بر سرو آزادی  سرود

در  خیابانِ  خدا ای    ناخدا   آن  را  ببین

بر لبِ دل موج معنا می‌زند  مستانه جوش

با  نیازِ   بی ‌نیازی   ناز   عرفانش  ببین

خرقه را از بوالحسن گیرد  فقیه حنبلی

در هری آرایه‌های نقش  خرقانش ببین

با شُکوهِ ما ندارد  شِکوه  آری  نسبتی

ای خمارآلوده امشب شور عصیانش ببین

عاصی  روز   ازل   لاتقربا   را  بر نتافت

لامکان را درنورد و رنگ   امکانش ببین

با نگاه   منتظر  بیچاره   دارد  اضطراب

با جهانِ جان جانان جرأت جانش ببین

می‌نوازد ابر باران‌زای هستی‌ آفرین:

آرزو توفنده است و  موج  توفانش ببین

دکتورعبدالغفور آرزو

هانوور

18 جولای
۱ دیدگاه

خانقاهِ حضور

تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۸ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۸ جولای ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

خانقاه حضور

به خانقاه حضورم حصار دور و بر است

ورای پنجره  باغ  و بهار جلوه‌ گر است

مگو ز بحر شقایق که موج بسته هــنوز

هجوم  حادثه‌ ها را به دیده را ه‌بر است

هبوط  مرغ سپـید   شکسـته  بال   امید

ز اوج قامت  دل‌ ها شرار  بر نظر است

ز بس‌که دامن شب‌ها طویل و پرشکن است

ز سقف  خاطره‌ها  آفتاب  در گذر است

سفیر ملک ن گاهم  به ارمغان سرشک

به خط جاده‌ی غم‌ ها همیش در سفر است

تابستان ۱۳۸۰

احمد هنایش