۲۴ ساعت

12 اکتبر
۱ دیدگاه

سرود مست طبیعت

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۲۱ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۲ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 سرود مست طبیعت

 

… و از تموز گذشتیم و باز شد رنگین

سرود مست طبیعت چه ناز شد  رنگین

نیاز  ناز   ترا  می‌ کشم   یگانه   ‌ترین

سکوت  جلوه‌ی  آوا ‌نواز  شد  رنگین

شکوه  خِش‌ خِش  پاییز را  کنم تفسیر

هزار   آینه  راز و  نیاز  شد   رنگین

نشیده‌   نشئه‌ ی  عریانی   انالحق  شد

و سربدارترین  مست راز شد  رنگین

سبوی سجده کشد تا جبین دل بر دوش

سرشک ناله به  ذوقِ  نماز شد رنگین

تلوتلوخُورَد آهنگ بی‌خودی ای دوست

ازین  نشیب شب ‌افرا فراز شد  رنگین

دمی که  پرده ‌دری  کرد نازنین ‌ نازی

زجنب و جوش حقیقت مجاز شد رنگین

بیار  نی  ‌ لبکم   را  سپیده  ‌دم  سر زد

سماع  مثنوی  سوز و ساز شد رنگین

چنان ز طور طبیعت چکامه‌‌ چین گشتم

که طرز  بیدل  معنی‌ طراز شد رنگین

رباب می‌زد و بی‌تاب بود و می‌خندید:

سرود مست طبیعت چه ناز شد رنگین

            دکتور عبدالغفور آرزو

                    هانوفر

          ۲ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی

       ۱۱ میزان ۱۴۰۳ خورشیدی

 

 

12 اکتبر
۱ دیدگاه

سـوخــتــم سـوخــتــم

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۲۱ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۲ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

سـوخــتــم سـوخــتــم

 

از فراقـت ملک ِا فـغـان سـوخـتـم،سـوخـتـم

از مظا لـم های د وران  سـوخـتـم،سـوخـتـم

د شــت و دا مــا نـت بُــدی مـیـنـــوی مـــن

ازغــم آ ن لا لـــه زاران سـوخـتـم،سوخـتـم

مـیـهـنـم ازد وریــت د ل گـــشــتـه تـــنــگ

هــم بــیـــا د کـهســـا ران سوخـتـم،سوخـتـم

تـا کـه در دا مــــا ن پـُــر مـهــــرت بـُـــد م

چونکه افـتـادم به زندان سوخـتـم،سـوخـتــم

بــهـــر طـفـــلا ن ِگـــرســـنـه بــی لــبـا س

شـد ت سـرمـا ویـخـدان سـوخـتـم،سـوخـتـم

ا زغــــم طــفـــــلان ِ مـعــصـــو م یـتـیــــم

بی دوا حـا ل پـَریـشـا ن سـوخـتـم، سوختـم

از بـــرا ی بــیــــوهء بــی ســـر پــرســــت

کو د کا نش چشم گـریا ن سوختـم، سوختـم

د رعـــزا ی آ ن شـهـیـــــدا نْ بــی کــفـــن

هرطرف دردشت ودامان سوختـم، سوختـم

گــشــتـه شــیــطــا ن بـزرگ د شـمـن تــرا

از شر ِانگـلیس و شیطا ن سوختـم، سوختـم

حـیــدری وقــت ســحـــــر از جــــا ن ودل

عرض حا لت کن به یزدان سوختم، سوختم

 

داکتر اسد الله حیدری 

۲۵ دسامبر ۲۰۰۶ میلادی

سدنی – آسترالیا

 

12 اکتبر
۱ دیدگاه

سرزمین بی رویا شده . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۲۱ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۲ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

سرزمین بی رویا شده. . .

ملتی که رویا را برایش ممنوع کرده اند.

 تاریخ لیسی ، تاریخ سازی، مرده پروری ، گذشته گرایی ، گذشته خویی و گذشته خواری ،  تاریخی که در زیر خروارها لجن جعل و جهل پوسیده شده است.

این طرف با لباس ژنده تاریخی خود، برهنگی طرف مقابل را به سخره می گیرد و آن طرف با تاریخ ژنده و وصله شده خود، این طرف را.

 هر دو در بن بست و در چاه تاریخ مجعول و مجهول خود غرق اند.

همه غوطه ور اند، تا وجود امروز خود را در مرداب تاریخ پیدا کنند.

هیچ کس به امروز و فردا نمی بیند. رویا های رستگاری و انسانیت مرده اند.

رویا ها را کشته اند..

هیچ کس به دنبال پری گمشده رویا نیست. تا جهان را تصور کند و بسازد.

باید شکم دیو تاریخ را درید.

تا زمانی که رویا های انسان، رویا های جامعه چون سرو قد نیافرازند، امروز و آینده ما در جویدن استخوان های گذشتگان خواهد مرد.

جهان را رویا های بزرگ ساخته اند. 

 

پری ی رویا

 بگو روشن بگو ای  گنگه ی تاریخ حرفت را

 بگو از خامشی خویش  و از  قفل  در فردا

 بگو ای قلب مرده ، سکته هایت را که بخشیده

بگو نبض ات چرا مانده و از ضربان ناشیوا

بگو خون ترا ای قلب خوابیده که دزدیده ؟

 ایوب اعتیاد  صبر ، کرم  آلود ،  تن فرسا

دهان ما، دهان بسته این نعش خاموش است

 مگر مشتی شهابی آورد بیرون، از آن آوا

 دو بال اخته و رویای مرده، روح این مرده ست

 ز هر پرواز بیگانه ، گزیده لانه اش در ما

 رهایی بخش زان روح فلج ، نعش زمین خو را

 بساز از  انفجار  عشق  روح  آسمان آسا

 به بطن دیو تاریخ است،در بندی که می جویی

 برو آزاد کن  از آن ، پری  یی  شهپر رویا

         فاروق فارانی           

12 اکتبر
۱ دیدگاه

طبع غزل ساز

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۲۱ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۲ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

         طبع غزل ‏ساز        

 

دلی دارم که مسـت واژه و  معـنـا و گفتار است

خمـار سـاز و آواز و انیس  بیت و اشـعار است

کـند طبـع غـزل سـازی مـرا  ســرگـرم رویـاهـا

زشوروشوق رقص واژگان سرشارِسرشاراست

نیابی در جهان ازشعر فارسی شهدی شیرین تر

که چـون لعل هراتی دلپذیر و ناز و آبـدار است

کجـا شــد نغـمــۀ مـژگان و دعـوتـنـــامـۀ دیـدار

دل هجـران‏کـشـم در انتظار قـول و  اقـرار است

دل از لطف خوش خوبان شـادی و طرب جوید

اگـرچـه از جـفـــا و جــورِ غـدّاران افگار است

جهان را جنگ و خشم وکینه ویران می‏کند آخر

ازیرا دل ز خوی فتنه جویان سخت بیزار است

نـدارد قـتــل و غـارت در دل  انـسـانـیـت جـایی

فقط ویرانی وکشتارانسان حرص خونخواراست

ز مـرگ کـودکان بی‏پـنـاه خـوشـحال می‏ گـردنـد

مگر آیین و رسم و مسلک شان قتل و آزاراست

به جای نرگس و ریحان و سنبل بمب می ریزند

که معـمار جهـنم دشـمن فـردوس و گلـزار است

بـه دنیایی که قـتـل و غـارت ظـالــم شـود تمجید

دگرنه بحثی از قانون وعـدل وحق ومعیار است

ستمگـر حامی ظالـم شـده در وحشـت و کـشـتار

دل آزردۀ مظــلــــــــــــوم بـا آزادگان یـار است

ســـتـم بـر دیـدۀ انسـانـیـت هـردم زنــد نـیـشـتـر

زبینایی چه می‏گویی که در چشم بشر خار است

ز بنگاه خبــر در ذهـن انـسـان زهـر می ‏پاشـنـد

شـده عقل بشر معلول و سـر در بند افسار است

همان قومی که خود را برتـر از  کل  بشر گوید

همـاره پـیـشـتـاز فـتـنـه و تهــدیـد و پیکار است

شـراب غـول امـریکا شـده از خـون مظلـومـان

ابـر مستی که در فکـر صعود سـود بازار است

نمی ‏تـرسـد مگـر از آه طـفــل و چـوب یـزدانـی

که تـوفـانی تـر از بمب اتـم و مـوج ابحار است

                      رسول پویان                        

              ۱۱ اکتوبر ۲۰۲۴                

11 اکتبر
۳دیدگاه

و آن صداست

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۲۰ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

و آن صداست

 

و آن صداست که مرا بتو پیوند می زند

چون درخت استواری در سرزمین عشق

و آن صداست که دیوار جدایی ها را فرو می ریزد…

چون آبی در جویبار احساس

چه آسان دلتنگی هات را به من سپردی

و در ریزش لاله ها بنفشه کاشتی

و درسرزمینم شیره ی عشق را جاری ساختی

و دیواره های تنهایی را فرو ریختی

 

کمکم کن تا از یادت برم

کمکم کن تا در سخاوت احساسم ناپیدا گردی

مرا به من بسپار

مرا از من مگیر

مرا به ادراک عشقی بسپار که در معبد (لاله سیاه) وجودم را زمزمه می کند

و باد موهایم را شانه می کند

و خداست که مرا به هرسو روانه می کند

و صفای عشق در وجودم خانه می کند

 

آری کمکم کن تا از یادت برم

کمکم کن تا در سخاوت احساسم ناپیدا گردی

مرا به من بسپار

و مرا از من مگیر

تا من در خود دوباره پیدا شوم

و در سرزمین هستی هویدا شوم

و با رنگ های زندگی دوباره آشنا شوم

و حادثه ی عشق را مزه مزه کنم

تا از یادم رود…

مگر میشود از یادش برد؟

 

هما طرزی

نیویورک

۳۱ جولای ۲۰۲۳

 

11 اکتبر
۱ دیدگاه

کویرِ خاطر

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۲۰ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

    کویر خاطر

 

 بیا   شهزاده‌ام    با  دلربایی

شود  روشن  جهانم   گربیایی

به دل ارمان ها   دارم فراوان

 تو کان مهر و لطف و پر صفایی

 تو دوری از من و دل بی‌قرارت

 چو نبضی بر دلم جوش خدایی

 چه خوش باشد که آیی در بر من

 انیس روح و جسم و جان مایی

 بیا  تر  کن  کویر  خاطرم را

 تویی کوثر، تو آن آب بقایی

 تو باشی در کنارم  تا قیامت

 اگر پیشم  نیایی  بی‌ وفایی

همه مهر و وفا دارند و پیمان

 تو این‌سان بی خیال من چرایی

 خلاف وعده کردن عادتت تُست

 چنین است رسم و راه آشنایی؟

هما ” دارد هوایِ دیدنت را

 بیایی با سعادت هر کجایی

 

هما باوری

 جرمنی

۱۵ سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی

11 اکتبر
۵دیدگاه

پیکِ مهتاب !

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۲۰ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

   پیک مهتاب !

 

دلم خواهـد زمن با صد بهـانه

ســرکوهی بلـنـد وسـبزخــانـه

کــه باشــد خــانـۀ رویـایی دل

رهـش گلبـیـزوسبزو مرمرانه

صبـا آرد زگـلشـن نکهـت گل

بـبـارد ابــر، بــاران دانه دانه

زعطرشبنم صبح اش سحرگــه

گل وبلبل به رقص آید دوگانه

طلوعش زرفشان هربامـدادی

غــروبش پیک مهتـاب شـبانه

به فصل مهرگان باغ وگلستان

نمایان درنظـر، رنگـیـن کمانه

هــوای تـــازه وعطــر بـنـفشه

نـوازد روح وجانی اهل خانـه

شبــانـگــه آسمانش پــرستــاره

حضورمــاه ، پــرگل آشیــانـه

بـه گلشن عاشقـان درپرتو ماه

بــه پــای گل نشستـه دلبــرانـه

نــوازد مطرب گیتی هــزاران

ســرود ونغمۀ چنگ و چغانه

بگــوشـم آورد آواز مــرغــان

زجنگل،باد شب همچون ترانه

بخــوانـنـد قصۀ عشق بهــاران

بـیــاد گـردش چــرخ وزمــانه

شوم پنهــان میــان جنگـل سبز

بخـوانـم راز هستی جــاویدانه

عجب خویی کـه دارد دل ندانم

که بــا ما تــا رسیدن است یانه

بگویم مـرغ شب را دردل شب

بــبــرعرض دلم را عـاجـزانـه

عزیزه” دل مبـنـد بردهر فانی

که جـزیـادی نمی مــانــد نشانه 

 

        عزیزه عنایت

  ۵ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی

             هالند

 

11 اکتبر
۱ دیدگاه

برای اینکه آدم مهمی باشید . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۲۰ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۱ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

برای اینکه آدم مهمی باشید . . .
اگر میخواهید آدم مهمی باشید زیاد با مردم عادی در تماس نباشید فقط گاهی سلام شان را علیک بگویید. 
  • با افراد سرشناس شهر کوشش کنید عکس یادگاری و دوگانه بگیرید.
  • شماره تلیفون خود را به هرکس ندهید و اگر احیانا کسی از شما شماره خواست بگویید شماره خود را بده تا برایت  اس ام اس کنم و به این ترتیب  از گفتن شماره تلفن  فرار کنید.
  • اگر شما را به مهانی دعوت کردند تنها نروید ، در نزدیکی محل مهمانی انتظار بکشید وقتی که مهمان دیگری هم آمد با وی همراه شوید ولی حین ورود کوشش کنید حتما شما شخص اول باشید که وارد  می شوید تا شخص دومی موقف بادی گارد شما را داشته باشد. 
  •  ازملاقاتهای  تان با بزرگان شهر بسیار قصه کنید حتی اگر احیانا ان شخص کار خوبی انجام داده بود وانمود کنید که به مشوره شما عمل کرده است .
  •  از عملکرد رئیس جمهور حتما انتقاد کنید و بگویید که در صحبت تلفنی به سکرترش گفتم ولی  شاید پیامم را به رئیس جمهور نرسانده اند.
  • اگر به جلسات رسمی اشتراک نمودید به چوکی های که برای مقامات ریزرو شده بنشینید حتی اگر کسی مانع شد و یا برایتان گوشزد کرد  توجه نکنید.
  • انتقاد از مدیران کم قدرت و توصیف از مدیران پر قدرت از یاد تان نرود  ورنه بار دوم شما را دعوت نمی کنند.
  • قبل از ختم مجالس به بهانه این که جای دیگری هم دعوت هستید محفل را ترک کنید و از تمام افراد حاضر در مجلس معذرت  بخواهید مهم نیست اگر شما را نمی شناختند.
  • اگر برایتان زنگ امد زود پاسخ ندهید تا وانمود  نشود که گویا شما آدم بیکاری هستید.
  • سیدعبدالقادر رحیمی

 

10 اکتبر
۱ دیدگاه

کلکین عشق و رویا …

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۹ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۰ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

کلکین عشق و رویا

دلضربه های خود را، در لحظه ها بکاریم

 در نبض  هر  جوانه‌ ،  سرو  رسا بکاریم

 گوگرد هر نفس  را ، با اشتعال  عشقی

 از مرده  زار   امروز  ،  تا  انتها  بکاریم

 بیداری  زمان   را ،  از   کاروان   ربودند

 در این  زمین  تاراج  ،  بانگ  درا بکاریم

 بن بست وهم دیروز، در بسته، راه بسته

کلکین عشق و  رویا ، در روح  ما بکاریم

محراب های سجده، خم کرده سرکشی را

در  هر سر فرو خوی  ، فکر  فرا  بکاریم

تا   این   بهار  نازا  ،  بار  آفرین  بگردد

 دل را  جدا  بکاریم ،  سر را جدا بکاریم

 از  بندگی  تاریخ ، سر  را  رها  بسازیم

 در باغ  سبز فردا  ، خود  را  خدا بکاریم

فاروق فارانی            

10 اکتبر
۱ دیدگاه

صد دریغ

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۹ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۰ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

       صد دریغ

 

سخت دلتنگم  عزیزان  رو  به  صحرا   میروم

رو به صحرای جنون  ز  این حال  دنیا  میروم

 

این چه حال است و چه روز هر گوشه و در هر کنار

ز این مصیبت سخت بیزارم ،  ز اینجا  میروم

 

بیگناه غرقی  به  خون افتاده  بین پیر و جوان

من  ز سوز و  درد   آهی  طفل   بی  پا  میروم

 

هر طرف بین وحشت است و درد و غم ویرانگری

من از این  ویرانگری و  رنج  و غم ها میروم

 

بوی باروت است و خون  روی  زمین هر روزو شب

من ز بوی  خون   گریزان   قعر  دریا  میروم

 

سخت  بیزارم   ز  دست    ظالمانِ   خونخوار

من از این  ماتم  سرأ  و  درد  دل  ها  میروم

 

بسکه  دلتنگم از این  جور  و  جفای  روزگار

من ز دست  ظالمان   و  ظلم   بی  جا  میروم

 

درگرفتم من به غمها  خون  برفت  ازدیده ام

همچو مجنونم به  صحرا  ته   و  بالا  میروم

 

میخورم خون جگر هر لحظه من با صد دریغ

ای خدا  با  سوزِ   دل   من   تا  ثریا  میروم

 

کی شود  روزی   ببینم   خنده های  کودکان

من به این ارمان و آن ، روزی ز دنیا میروم

                 داؤد عاشوری
              نهم اکتوبر. ۲۰۲۴
                ملبورن. آسترالیا
10 اکتبر
۳دیدگاه

دخترِ بد خو

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۹ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۰ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

       دخترِ بدخو

 

از چشمِ سیاهی تو  پری رو  چه توان گفت

وز عطرِ سرِ زلفِ تو خوشبو چه توان گفت

 

گفتم  که  بگویم  به تو  میلِ  دلِ مسکین

از بیمِ  تو ای  دخترِ  بدخو  چه  توان گفت

 

شب تا به  سحر اشک و گریبانِ  ترِ عشق

از جور و جفای  تو جفا جو چه  توان گفت

 

پرسیده  طبیبان که  ترا  دردِ  نهان چیست

زین تاب و تبِ نکهتِ گیسو چه توان گفت

 

 در سلسله ی  موی  تو  بستم دلِ  رسوا

پیوسته ز غم های سیه مو چه توان گفت

 

شد خال و خطی روی  تو  دیوانِ  غزل ها

در وصفِ تو ازطاقِ دو ابرو چه توان گفت

 

               نوید درویش

09 اکتبر
۱ دیدگاه

اشک انتظار

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۸ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

         اشکِ انتظار       

 

 فصلِ غم آمد ، دلم از غصه ها لبریز شد

 ای خدا  افسرده ام،  باری  دگر  پاییز شد

نیلگون امواجِ احساسِ مرا در هم شکست

 آسمانِ  قلبِ  من، توفانی  و شبدیز شد

 مرغکِ افسرده را  یکدم  پرِ پرواز  نیست

 بلبلِ عاشق،جدا از صوت  شورانگیز شد

 می شمارم لحظه های تلخِ باران خورده را

کاسهُ چشمم  ز اشکِ  انتظار لبریز شد

 برگِ سبزِ  آرزو  هایم گرفت  رنگِ  فنا

 شاخهُ عمرم ،بسی خشک و ملال انگیز شد

خسته ام از گردشِ دوران و بیدادِ خزان

ای  خدا ، آخر  چرا  باری  دگر پاییز شد

       مریم نوروززاده هروی         

    ۲۳ میزان ۱۴۰۳ خورشیدی       

      ۱۵اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی         

       از مجموعهُ “پاییز”           

             هلند.                  

09 اکتبر
۱ دیدگاه

نقدِ حضورِ عشقم

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۸ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

   نقد حضور عشقم

دارم همیشه بر  سر  سودای نازنینان
چون بر دلم  نشسته غوغای  نازنینان
از حسن خوبروئی خوبان هر دو عالم
شد چشم  نرگسینی  دنیای  نازنینان
از زلف عنبرینی ما  را دیگر مشوران
خورشید شعله خیزد  از پای نازنینان
چون گرد باد وحشی رقصان و پای کوبان
آیم که باز  و  بینم  صحرای نازنینان
دیدم به چشم یاری در موج بیقراری 
دارد  شراب  الفت  دریای   نازنینان
در جام می ندیدم آنچه که  ریخته ساقی
هرگز  ندیده  بودم  مینای  نازنینان
یک جرعهٔ  چشیدم  ا ز  عقل  خود رم
بعد از شراب و  گشتم  رسوای   نازنینان
در بزم ناز مستی غرق حضور عشقم
تابنده  همچو  خورشید  سیمای نازنینان
آن موج های گفتن در دل نموده طوفان
تا همچو پسته خندید زیبای نازنینان
نقد حضور عشقم امروز بدیدن گل
تا صبح کی بخندد  فردای  نازنینان
شهناز ناز واعظ جانا بیا که باشیم
چون عضو آفرینش اعضای نازنینان
       ملا عبدالواحد واعظی    
         هرات – افغانستان      

09 اکتبر
۳دیدگاه

و عشق . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۸ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

     و عشق. . .

 

نمی دانم چرا همیشه عاشقم؟

نمی دانم ؟؟؟

عاشق به تو

عاشق به او

عاشق به این

عاشق به آن

وبه زمین و آسمان

وبه آن خدای جاودان…

شاید وقتی نطفه من بسته می شد

پدر و مادر صمیمانه عاشق هم بودند؟

مادر میگفت:

(اگر فیلم عاشقانه نباشد به درد نمی خورد)

و پدر میگفت:

(عشقت را بر برگه کاغذ بریز تا همه بدانندکه زنها هم عاشقند)

شاید در ان لحظه خدا تخم عشق به زمین می پاشید؟

شاید چون ماه اردیبهشت بود؟

شاید زمین در چرخش عشق بود؟

شاید در سرنوشت من قلم روی عشق دویده بود؟

شاید شاید شاید…

و بعد از ۷۲ سال..

هنوز به عشق ایمان دارم و صمیمیت هاش

به درد هاش و پابندی هاش

وعشق هیزم تریست که درمن جاودانه شعله ور است…

با شکوه و جاودان!!!!!!!!

 

 هما طرزی

نیویورک

 ۲۷ فبروری ۲۰۲۳

08 اکتبر
۱ دیدگاه

من و بی‌زاری از تو

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۷ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

من و بی‌زاری از تو

 

 مده دردم پشیمان می‌ شوی تو

کنم ترکت  پریشان  می‌شوی تو

چو مرغ  بسمل‌ و  بشکسته بالی

 به حال خویش حیران می‌شوی تو

 شکستی قلب پر مهرم تو هر دم

 دچار  رنج  حرمان  می‌شوی تو

نبود عشقم ریا ،  بودی جفا کار

 اسیر  درد  دوران  می‌شوی تو

 زدی نیش زبان هر لحظه بر من

 از این پس سخت ویران می‌شوی تو

 شود روزت سیاه چون شام تارم

 دچار درد  هجران  می‌شوی تو

 رسد  روزی  که   دنیایت بپاشد

 نباشم جسم بی‌جان می‌شوی تو

 تو مغروری و می دانم که روزی

 خسی در موج‌ طوفان می‌شوی تو

 به خودآیی که دیگر آن« هما » نیست

چو ابر تیره  گریان  می‌شوی تو

           هما باوری

             جرمنی

      ۲۰ جون ۲۰۲۴

 

 

08 اکتبر
۱ دیدگاه

خطای اعتماد

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۷ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

      خطای اعتماد

 

اَفگنَدَ عطر تنم  بی  تابی ها در جان تو

سست می سازد صدای  بوت من ایمان تو

پنج بنای دین تو وابسته بر جنس منست

قد و خط و خال و اندام منست عصیان تو

من بباید تن بپوشم بسته  سر تا پا سیاه

تا ترا  محفوظ  دارد  از  گنه  چشمان تو

من ترا دادم به  دنیا  هستی با امر خدا

لیک امروز از  خدا  برتر  شده فرمان تو

جنس من باشد درین دنیا به تو شرمندگی

در بهشت اما بود این جنس من ارمان تو

تو تجاوز کردی و  بد نام عالم من شدم

لعنت  پروردگار  بر تو  و   همگامان تو

گشته دینت از من آغاز و شود بر من ختم

هست سر تا  پا پر از  آیات من قرآن تو

بس که من کمیابم و دست تو کوته در وصال

یک نگاه نیمهٔ  من   میکُشد   وجدان تو

مادرت من، خواهرت من، همسرت من، دخترت

کردی  آزارم  هر انچه  بود  در  امکان تو

هیچ میدانی  که من در خلقت تو قادرم

این مقام و منزلت داده به من یزدان تو

من اگر هستم تو هستی من نباشم هیچی تو

شیرهٔ جان من و خون من است حیوان تو

بر تمام فکر و ذهن و جان تو من حاکمم

زین سبب جز من نبیند چشم پر عصیان تو

«واهب» ار چیزی نمی گوید تو ضعف او مدان

کسر شأن اوست  صحبت با تو و همسان تو

          صالحه واهب واصل

        ۵ جون ۲۰۲۲ میلادی

                 هالند

 

08 اکتبر
۳دیدگاه

یادِ وطن

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۷ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

       یــــاد وطـــن

 

هـرگـزم یــاد وطـن از دل وا زجــان نرود

تا که جان دارم ازآن،چشمهءحیوان نرود

شـب وروزم بـفـکـر وطـن و هـمـوطـنـان

یـادم هیـچگـاه زآن، لعـل  بدخـشـان نرود

از صـفـــای وطـنــم، لــوگــرِ زادگـاه پــدر

یـادم ازآب وهــوای خـوش، پغـمـان نرود

شـده عـمری که زآن، میـنـوی دنیـا دورم

تـا کنـم ترک جهـان ، یـاد زغـریـبـان نرود

مــردمـان وطــنم خـیـلـی رفـیـق ومـشفـق

یـادم ازمـلـت مـحــبـوب و یـتـیـمــان نرود

چه عـجـب مـاه رخـانی که داشتـیـم بوطن

یـاد ز آن خـیــلی  پـریـرو  و  غـزالان نرود

یـاد نـوروزوهـمـان میـلهء دربـارسخی(ع)

یـاد ازلالـــهء ســرخ و  ، ز مــزاران نـــرود

شـهــرهـای وطـنـم هـریکی بهـتـر زدگــر

یـادم از لـوگـروپنجشیـرو، شبـرغـان نرود

کـابـل وغـزنی وقـنـداروجنـوبی و هــرات

یـادم از مـشـرقـی وقـنــدزوبـامـیــان نرود

دارالامـان،شـهـرنووکهـنـهء  کـابـل جـانــم

یـادم ازچـنــداول وکـارتــهء پــروان نـرود

کـوچ کـرده ست هـزاران، زارگ وطـنــم

یــادم ازجــور زمـــان و، ز  زاغـــان نـرود

آنــزمــانی کـه نـمـودم،سفـری ترک وطن

یـادم ازظــلم یـزیــدان و،ز زنـــدان نـرود

یـاد ازهــرطــرفـی کـشـورزیبـایــم هـرگز

حـیــدری” تـا که حـیاتـی،به آسـان نـرود

       پوهنوال داکتر اسد الله حیدری

          ۴ آگست ۲۰۱۹ میلادی

              سدنی – آسترالیا

 

08 اکتبر
۵دیدگاه

هوای پاییز

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۷ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

       هوای پاییز

 

هوای  پاییز امسال بس که  پُر درد است

بلوطِ خسته هم این بار پیرهَش زرد است

درین حوالی حرام است خواب شب انگار

به کوچه  کوچهء  ما رَد پای شبگرد است

به پیشِ خَلق سرازیر نشو ای بّغضِ عزیز!

که غیرِ مادرم ، دنیا  پُر  از  نامرد  است

هوای  سردِ   غریبانهء   دنیا   به   کنار

هوای خانه! نه این بار…هوای دل سرد است

حدیثِ رفتن و ماندن درین  قصهء سرد

شبیهِ (درد) که از هر طرف همان درد است

پروانه شیرین سخن

 

07 اکتبر
۱ دیدگاه

سرو های رویا . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

سرو های رویا . . .

 

بهار  زخمی  من  ، بی  بهار  آمده یی

 جوانه گمشده  از  شاخسار ، آمده یی

 رسیدی آری رسیدی، نفس نداری لیک

 بسان مرده یی  سوی  مزار آمده یی

 نه سبز و سرخ ز تو مرغزار و نه گلزار

 قسم به آبی غم ، زرد و  زار آمده یی

 درخت ها همه در خواب سوختن سوزند

 به جای نم نم  باران ،  شرار آمده یی

 نه عطر عشقی و  نه شور داغ آزادی

 نه سرو راست، سر خم چو دار آمده یی

چو گوسفند سرافکنده  می چری تکرار

 نه چون عقاب و نه هم گرگ هار آمده یی

 بهار مزرعه ی   سرو های   رویا باش

 بهار  سرد  زمستان   تبار  ، آمده یی

فاروق فارانی

07 اکتبر
۳دیدگاه

خانهء آباد

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ اکتوبر ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 خانهء آباد

۶۸ الف

 

 یک  کمی  نزدیک  تر آ  مرگ  این  دوری چرا ؟

من که با تو شاد هستم  پس تو مهجوری چرا ؟

 توشه ء  با  خود  ندارم  منزل  من دور نیست

 چون تو درمان منی ای  دوست  رنجوری چرا ؟

 عذر هایم  نیک  می دانم  که  مقبولش  فتاد

 کرده  پاکم  از  سیاه  و زشت ، معذوری چرا ؟

 خانه ء  آباد  دارم  آن   طرف   هم   بی گمان

می نپرسم  پس  که  آبادی  و  معموری  چرا؟

اشک  هایم   غنچه ء  لبخند  را   بشگفته  کرد

 در  چنین  باغی  دگر  بیهوده  مخموری چرا؟

شکیبا شمیم

 

07 اکتبر
۳دیدگاه

یاد ها

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ اکتوبر ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

یاد ها

        به همسرم  

                                                                                    

نسیم ملایمی با آشفته موهایم

                     سرعشق بازی دارد

و آرام آرام می نوازد ترا

در سرزمین یاد هام

و هوای باغ پر از عشق های داغ دیرینه است

و رقص برگ های مجنون

و صدای جیک جیک گنجشکان ساده دل

و خنده هاشون…

اگر گذرت بر دیرینه ها افتاد

نشانی از دوست بیاور

از دوستی که یگانه یار بود

و من در آغوش پر مهرش

الفبای عشق ورزی را آموختم

سپید و خوشرنگ

پر از قصه های بیشمار

و هم آغوشی های پر رنگ

اگر گذرت به دیرینه ها افتاد

عطرش را بیاور

و لبخندش را

و خنده هایش را

در خانه ام همیشه باز است

و بازوانم به پهنای یک امید بزرگ

منتظر

منتظر

منتظر

اگر گذرت به دیرینه ها افتاد

به جفتم سلام کن

به جفتم از من بگو

و به جفتم قصه (هما) را تکرار کن

و از عشقم بگو و دوستداشتنم

از صمیمیت هام

و دلبری هام

از شیدایی هام

ومستی هام

تا خانه تنهایی ام دوباره روشن گردد

و سردی ناخوانده آتشین …

هما طرزی

نیویورک

 ۱۶ اکتوبر ۲۰۲۳

07 اکتبر
۳دیدگاه

دلگیر

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۶ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 دلگیر

دلم آنقد ر.    از   دنیا     گرفته
تو  گویی  کس گلویم  را  گرفته
حسودان  و  جفا جویا ن  ز کینه
به  قتلم   خنجر  از  اعدا   گرفته
نمی   اید  کسی   بر   دیدن من
همه از  خانه ای   من  پا  گرفته
رقیب  بی مروت   از  خوشحالی
بدستش  جامی   از  مینا  گرفته
خدا هم  از  سر  عصیان   بسیار
کمال  لطف  خود  از  ما  گرفته
ظفر  با   دلبرِ  عالم   تباه ا ش
سر  یارى  یی  بى  همتا  گرفته

نذیر احمد ظفر

 

06 اکتبر
۳دیدگاه

ساحلِ امید

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۵ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

به استقبال غزل حضرت ابوالمعانی بیدل   

                مطلع غزل               

ازبان اشک هم دردی دلی نشنید و رفت

دی به شبنم گریـۀ ما نوگلی خندیدورفت     

                                                                                               

         سا حل امید                 

د وش اشکم ره زنان با آه دل ببرید و رفـت

چون گهــر از دیـدۀ من پیش پا ا فـتیـدورفت 

                                     

شعلـۀ جانسوزغم بر جان ودل افتـــیده بـود                                        

نــا لـۀ دل را مـــیان آتـشی  نشــنید و رفـــت

                                   

ره گشود ازچشم من درنیمه شب سوی سحـر                               

صبحدم برروی گل چون شبنمی خندید ورفت

                                    

دامنم از دانــه هــای اشک مــن بـا لنــده بـود                   

نا گهان دستی صبا, وان دانه دانه چید ورفـت

                                       

قطره های اشک جـــاری دامن دریا گرفــت                   

عا قبــت در سا حل, امید ها پیچیــد و رفــت 

 

آه ســرگــردان مـن انــدر   پــی اشکی تـــری

وادی گم گشته گان را بی صدا پالید ورفـــت

 

این چه حکمت بودکزفیض وجود اشک من؟

جلوۀ محبوب آمــد , حا ل دل پرسید ورفـت

 

حاصل مقصود، گرخواهی(عزیزه)سعی کن

هرقـــدم درزندگی باید نیکو سنجید ورفــت

عزیزه عنایت

هالند

06 اکتبر
۱ دیدگاه

کجکول ِ عجز

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۵ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

کجکول ِ عجز

 

فرسودگی  ز  چهره ی   باور نمی رود

 غیر ِ عرق ز  گونه ی   داور نمی رود

 آلودگی   چراغ ِ   خرد  را  احاطه کرد

 دود ِ  سیه  ز  قلب ِ  مکدر   نمی رود

 از هر طرف  تو نور  بینداز حیف باد

در  آسمان ِ  تیره  که  اختر  نمی رود

 هرگز مخور فریب ِ سخن های ِ طمطراق

 از آتشی که خاک شد اخگر نمی رود

 دانش ز شکل ظاهری ناید بگوش ِ عقل

 چون دهل ِ خالی شعر ِ تهی در نمی رود

 من خسته ام ز مردم ِ لشم ِ زمانه بیش

از مرده  دل  خزانۀ   گوهر  نمی رود

 امروز روز ِ  دلقکِ  بی  دانشان بوَد

بی مغز را که حرف ِ پُر از بر نمی رود

 با آستین ِ   کهنه  معزز   کجا  شوی

 خود از لباس ِ فقر که عنبر نمی رود

 شکر ِ خدا که عجز بوَد راه و رسم من

 این آفتاب ِ عشق ِ   منور   نمی رود

 در قلب ِ من که عاطفه ها خانه کرده است

 دیگر حیا و عشق برون تر نمی رود

 بدبخت تر زخود که ببینم به گریه ام

آیا زدیده   خون ِ   مکرر   نمی رود؟

در   هر  غزل   نهفته  نوای ِ محبتی

 این عشق ِ راستین ز دفتر نمی رود

 هر کینه را ز سینه برون برده کشته ام

 کجکول ِ عجز ِ عاشقی را زر نمی رود

 اندر کتاب ِ قلب ِ همایون که بنگری

 جز واژه های ِشعر ِمعطر نمی رود

همایون شاه «عالمی»

۵ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی

05 اکتبر
۳دیدگاه

حالِ دل

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۱۴ میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۵ اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

حال دل

 گر بگویم عشق او از حالِ دل  مهجور نیست

 لحظه لحظه ازخیالم جلوه هایش دور نیست

جلوه ی  خورشید   رویش  ذره  توفانی  کند

 اندکی چشمِ بصیرت وا کنیم مستور  نیست

پرتوی   مهرش    تهِ  دل   دایما   تابان  بوٓد

 ذره سانم  دیدنِ  رویش  مرا  مقدور نیست

جسم خاکی  را  نباشد  چون مکدر  جوهرش

 جز توام چون سایۀ کاندر وجودش نورنیست

آنکه در عشقش ز هستی و  غمِ  دنیا گذشت

 من ندانم غیرِ او کس پیشِ او منظور نیست

 هرکه سر داده ست حلاجی نخواهد شد حساب

 گفتن انی انا الحق  شیوه ی  منصور نیست

حیرت آباد رخش از دیده   پنهان  نیست ولی

طاقت دیدار  رویش   لایق   هر کور  نیست

سید جلال علی یار

 ملبورن – آسترالیا

 اول اکتبر ۲۰۲۴