۲۴ ساعت

28 آوریل
۱ دیدگاه

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر : یکشنبه ۹ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

الهی  غنچهء   امید   بکشای

گلی از روضهء جاوید بنمای

« جامی »

فصل دوم :

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء بشیر هروی

بخش هشتم  :

وفات خواجه ابو نصر پارسا در سال ۸۶۵ واقع شده و مزارش در بلخ است .

ص ۳۶ س ۶ شمست الدین محمد کوسوی : خواجه شمس الدین محمد کوسوی جامی از اولاد شیخ الاسلام احمد جام قدس سره و از جملهء وعاظ نامی هرات بوده که اکابر عصر امثال مولانا سعد الدین کاشغری و مولانا شمس الدین محمد اسد بمجلس وعظ وی میرفته اند وی تصانیف شیخ محی الدین ابن عربی را بسیار مطالعه میکرده و مطالبی از آنها اقتباس و بر سر منبر شرح و توجیه من نموده بطوریکه هیچکس از علماء ظاهر را مجال انکار باقی نمی مانده است . وفات خواجه شمس الدین کوسوی در روز شنبه ( ۲۶ جمادی الاولی سال ۸۶۳ ) در شهر هرات اتفاق افتاده و قبر وی در حوالی مسجد جامع هرات نزدیک مزار فقیه ابوزید مرغزی واقع شده و زیارتگاه مردم هرات است . (۱)

ص ۳۶ س ۹ – شرف الدین علی بن شمس الدین علی یزدی ، از افاضل علماء و مؤرخین عصر تیموریان بوده و در علوم غریبه مهارت تمام مداشته ، حلل مطرز در صنعت معما  ولغز و شرح قصیدهء برده و گنه المراد در علم وفق اعداد و ظفر نامه در تاریخ از آثار اوست و کتاب اخیر الذکر در سال ۸۲۸ تمام شده ، وفاتش در تفت یزد بسال ۸۳۴ اتفاق افتاد و در خانقاهی که مسکن خودش بود مدفون شد  ( رجوع شود به حبیب السیرج) ۴ ص ۱۵ – ۱۶ ، تاریخ ادبیات نفیسی در سالنامه پارس ، از سعدی تا جامی ) .

ص ۳۶ س ۱۳ – بایزید پورانی : مولانا جلال الدین ابویزید پورانی از جملهء زهاد متصوفه در قرن نهم هجری و در طریقت پیر و مسلک اویسی بود و اکثر اوقات وی بعد از ادای وظایف طاعات بکفایت مهمات مسلمانان گذشتی و هرکسی در مهمی که بوی رجوع کردی بقدر وسع در آن اهتمام نمودی و در کفایت آن بهر که از ابنای دنیا رجوع بایستی کرد بنفس خود رجوع کردی و هر سخن از وعظ و نصایح که بر زبان وی گذشتی آنرا در نفوس مستعمان تأثیر عظیم بودی . (۲)

وفات مولانا جلال الدین شب دوشنبه ۱۰ ذیعقده (۸۶۲) در هرات واقع شد و در پوران (۳) قبرش زیارتگاه مردم است .

ص ۳۶ س ۱۴ شمس الدین محمد اسد : از جملهء علما و عرفای هرات در قرن نهم  و در ابتدای حال مرید شیخ زین الدین ابوبکر خوافی بوده و بخدمت شیخ بهاء الدین عمر نیز رسیده و با فخرالدین لورستانی مصاحب و مأنوس بوده است و سعد الدین کاشغری ویرا تعظیم و احترام میکرده است . در شب جمعه عزه رمضان سال ۸۹۴ در هرات وفات یافته و قبرش در گازرگاه بپائین قبر شیخ الاسلام انصاری است ( برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به نفحات چاپ تهران ص ۴۵۶ – ۴۵۷ ، حبیب السیرج ۴ ص ۶۱).

ص ۳۷ س ۲۴ – سلاطین و حکام روزگار : در احوال شهریاران و همچنان در تذکره های حالات مشایخ ، حکایات گوناگون از تعظیم و توقیر بعضی از پادشاهان نسبت به عده ای از مشایخ عرفا دیده میشود و از آنجمله حکایت رفتن سلطان محمود غزنوی نزد شیخ ابوالحسن خرقانی است که سمعانی روایت کرده و حکایت پیاده شدن سلطان طغرل سلجوقی برای تعظیم باباطاهر و بابا جعفر و شیخ حمشاد همدانی است که راوندی ناقل آنست و داستان رفتن امیر تیمور به عبادتخانهء شیخ زین الدین ابوبکر تائبادی است که این عرب شاه بنام شیخ زین الدین خوافی روایت نموده و بسیار دیگر ازین قبیل حکایات  ، ولی بحقیقت آن احترام و تعظیم که مولانا جامی را در عصر خود از طرف سلاطین و امراء زمان بوده است همانطور که مولانا عبدالغفور لاری گفته است : « از هیچکس از سلاطین و حکام روزگار نسبت به هیچیک از مشایخ کبار واقع نشده است » و این تجلیل و بزرگداشت هم در زمان حیات و هم بعد از مرگ آن مرد بزرگ ، هم در سفر و هم در حضر مرسوم و مرعی بوده است و اصلآ یکی از شیرین ترین مباحث حیات و اوقات عارف جامی را همین روابط نیکوی ادبی و اخلاقی وی و امیران و فرمانروایان عصر وی که غالبآ از نژاد ها و پیرو مسالک مختلف بوده اند ، تشکیل میدهد. ( برای اطلاع بر نمونه ای از اینگونه احترامات رجوع شود به تحفه سامی ص ۸۵ – ۹۰ ، تذکره دولتشاه ص ۵۴۶ – ۵۸۸ مقدمهء فاضلانه شاغلی هاشم رضی بر دیوان جامی طبع تهران ، از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون و ترجمه شاغلی حکمت ص ۵۶۲ – ۵۹۷ ، رشحات عین الحیوه ص ۱۳۳ – ۱۶۳ ).

ص ۳۷ س ۳۸ – رساله ای نوشته است : این رساله بدست نیامد و جامع آن نیز شناخته نشد و لی از منشئآت جامی که طبع شده تا اندازه ای بسیاق مکاتیب پادشاهان می توان پی برد.

ص ۳۸ س ۱۹ – شغل تمام می نمودند : برای اینکه خوانندگان گرامی از آن عصر را که ضمنآ یک نتیجهء اخلاقی را نیز متضمن است از تاریخ مشهور حبیب السیر نقل میکنیم:

« امیر کمال الدین حسین ابیوردی ، در سلک فضلای سادات خراسان منتظم بود ودر عنفوان آوان جوانی از باورد بهرات آمد … از غرایب واقعات که امیر حسین را اتفاق افتاد ، یکی آنکه در آن اوان که ملازمت امیر علیشیر می نمود آنجناب او رابرسالت سلطان یعقوب میرزا نامزد فرمود و مقرر کرد که کلیات مولانا عبدالرحمن جامی با دیگر کتب نفیسه از کتابخانهء خاصه ستانده جهت قاضی عیسی و نواب آن درگاه برد و در وقتیکه جناب سیادت مآبی آن کتب را از مولانا عبدالکریم کتابدار میستاند ، خدمت مولوی سهو کرده فتوحات مکی را که در حجم و جلد بکلیات مولانا عبدالرحمن جامی مشابهت داشت بوی داد و امیر حسین آن کتاب را احتیاط ننموده بادیگر تحف و تبرکات مضبوط ساخت و چون بملازمت سلطان یعقوب میرزا رسید و پیشکش گذرانید پادشاه عالیجاه از کمال مکارم اخلاق او را پرسیده بر زبان مبارک گذرانید که درین سفر بواسطهء بعد مسافت ملول شده باشی ، امیر حسین جواب داد که بنده را در راه مصاحبی بود که ملالت در پیراهن خاطر نمیگذشت ، سلطان یعقوب میرزا از حقیقت این سخن استفاده نموده جناب سیادتمآبی فرمود که کلیات حضرت مولوی که مقرب حضرت سلطانی جهت ملازمان قاضی فرستاده آمد ، همراه داشتم و هرگاه اندک ملالتی دست میداد نظر بر آن کتاب افادت مآب میانداختم ، پادشاه فرمود که کلیات را بیاورید ، تا مشاهد نمایم و امیر حسن کس فرستاد تا آن مجلد را به مجلس آوردند و چون باز کردند معلوم شد که فتوحات مکی است نه کلیات مولانا جامی. لاجرم جناب سیات مآبی از چند جیثیت منفعل گشت و ازین جهت دیگر منظور نظر التفات امیر علیشیر نشد . …» (۴ )

ص ۳۹ س ۷ – تفسیر تا آیت وایای فارهبون : (۵) از این تفلسیر که ظاهرآ مولانا در اواخر عمر خود بتآلیف و نگارش آن شروع نموده بوده (۶) قرار نوشتهء شاغلی علی اصغر حکمت فاضل معاصر ایرانی نسخه نزد فاضل موصوف موجود است .

ص ۳۹ س ۷ – شواهد النبوه : این کتاب را مولانا بخواهش امیر علیشیر نوشته و شامل یک مقدمه و هفت رکن و یک خاتمه و موضوع آن شواهد و دلایلی است بر نبوت حضرت مقدس نبوی (ص) که پیش از ولادت و بعد از آن  تا زمان رحلت و بعد از رحلت حضرتش (صلعم) بظهور پیوسته است و کرامات و فضائل اهلبیت و اصحاب نیز در کتاب مزبود مندرج است .

تاریخ تألیف شوهد النبوه  سال ۸۸۵ است که مطابق با عدد کلمهء « تممته» میباشد که در پیان کتاب چنین آورده است .

در آن وقت  اتمام آن  دست داد

که « تممته» بود و تاریخ سال

کتاب شواهد النبوه در هند بچاپ رسیده است و نسخ خطی عدیده از آن یافت میشود وبعضی از فضلا نفحات الانس جامی را بمنزله جلد دوم آن ( از لحاظ موضوع) شمرده اند.

ادامه دارد …

پاورقی ها :

۱ – نفحات ۴۹۶ – ۴۹۸ .

۲ – نفحات ص ۵۰۱ .

۳ – پوران دهیست در مشرق هرات .

۴ – حبیب السیر- ج ۴ – ص ۳۵۰ – ۳۵۱ .

۵ – قرآن کریم  جزء ۲ – آیت ۴۰ .

۶ – تذکره دولتشاه نسخهء خطی.

27 آوریل
۱ دیدگاه

عیب جویی

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

عیب جویى

حاصلِ باغ  و  زمین  خود   به  آتش سوخته

سالها شد خوشه  چینِ  مزرعه ى بیگانه ایم

مُلکِ خود  را   زیر   پاى    اجنبى   بگذاشته

خود بمُلک  دگران  بى  سرپناه   و  خانه ایم

در پى بربادى همدگر هستیم    سخت  کوش

آشناى خصم با دوست  هر کجا خصمانه ایم

دستِ خود را  پُل  نموده   بگذریم   از آبرو

همچو مارى بَرسرِ گنج  خفته در ویرانه ایم

در بساط زندگانى  هیج   چیز  بر ما   نماند

در بَدر آواره بر دهر بى   سر و سامانه ایم

در سر اخبار جهان است   نام ما  وردِ زبان

مو بمو در عیب جویى ها رقیبِ   شانه ایم

بى ( فروغِ )علم و دانش ره بمنزل  کى بریم

تا  بچند  آتش   زنانِ    خانه و   کاشانه ایم

فروغ

۲۴ اپریل ۲۰۲۴

27 آوریل
۱ دیدگاه

نورِ درخشان

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

 نوردرخشان

دل هرچه  فراموش   کند  یاد   تو دارد

هر روز و شبی  ناله  و فریاد   تو دارد

آهی  اگر  از  سینۀ    تنگم     برون آید

در دل زند   اندیشۀ    ارشاد    تو  دارد

گلهای چمن چونکه شوند  رهزن  دلها

دانم که همه حسن خد ا داد   تو   دارد

تا دل به برم می تپد ای  هستی  مطلق

هر لحظه هوا و هوس  و  یاد تو دارد

این شعله که درجان من افروخته شد ازعشق

چون نور درخشان  ز  بنیاد   تو دارد

عشق هوس آلود شکند  شیشۀ دل را

پیوند   دل  ما   ز    آباد     تو   دارد

دل یاد گرفتاری   تو   می کند  هر دم

چون صید تو شد ناله و فریاد تو دارد

کوهکن نشود آنکه زند تیشه یی جلال

این شیوه فقط  همت  فرهاد   تو دارد

سید جلال علی یار

۲۴ اپریل ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

27 آوریل
۱ دیدگاه

باز آ ،  لبریزم کن !

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

باز آ ،  لبریزم کن !

بی تو زندگی‌ام بی‌نور
اما تو کجا من کجا
در شب تاریکم بیا
وقتی روی تو را می‌بینم
عشق در دلم بی تاب می‌شود
نمی‌توانم تو را پنهان کنم
تو در خوابی
من به یادت تا سحر بیدار
ستاره می‌چینم
و تو در آسمان دلم می‌رقصی
ستاره‌ها بیدار
من پشت دیوار انتظار
آغوش یار
از تو بیمارم
شفا بخشم تویی
بازآ
بازآ، لبریزم کن !

عالیه میوند 

۶ دسامبر ۲۰۲۲

فرانکفورت 

27 آوریل
۳دیدگاه

دستانِ گرم

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

دستان گرم

            به پدرم

دلم هنوز می‌ تپد

برای دستان گرمت 

و قلم هایت 

دلم هنوز می‌ تپد

برای خوب  بودن هایت 

مهر در چشمانت ساکن بود

و خانه ی قلبت به وسعت یک آسمان

و شهرت پر از سخاوت های خدایی

به فراخی دشت های پر برکت

و محبتت ،

محبتت ،

محبتت –

به همه کس

و به همه چیز

امروز شهر قبرستانیست

با در های باز

خانه ها بی‌ دیوار

و خیابان ها پر صدا

ولی خانه

همان قلب تست که دیواره های استوار دارد

و سرسبز

چون باغچه خانه مان …

هما طرزی

 ۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

27 آوریل
۳دیدگاه

سکوتِ دیدار

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

سکوت دیدار

۲۸ الف

خموش آیینه بگرفتم  که   ناگه  یار  شد  پیدا

غریوی  در  سکوت  مبهم    دیدار  شد  پیدا

به چشم خود همی دیدم غزل جاریست در خونم

بهشت از یک نگاه  دلکش   دلدار   شد پیدا

چرا فریاد می کردم ؟  نمی دانم   نمی دانم !

فقط دانم که در یک لحظه صد گلزار شد پیدا

فتاد  آیینه  از  دستم  ، م ثال  برگ  لرزیدم

هزاران پیچ و خم در جاده ی هموار شد پیدا

کنون در انتظار او ،  دلم   کابوس  می بیند

چه کردم من خدا داند که  زهر مار شد پیدا

خفاش هر شام می چرخد به دور بسترعشقم

چرا بین من و او یک نفس  دیوار شد پیدا ؟

شکیبا شمیم

 

 

 

 

 

 

 

 

27 آوریل
۱ دیدگاه

رباعیات

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

رباعیات

(۱)

ما هیچ تر از بیش  بودیم  ، نیش شدیم

بیگانه ز هر چه  بود  ،   دلریش شدیم

از غیر رسید ، اگر چه  صد رنج و الم

خنجر بجگر رسید از آن خویش شدیم

(۲)

این عمر چنان ، تیز و شتاب می‌گذرد

با سرعت آن ، موجهء  آب  می گذرد

غافل منشین ، که ناگهان  مرگ رسد

یک چشم بهم زدن ، شباب  می گذرد

(۳)

عشق است  ، چراغ  خانهء  دل بوّد

در عمق دلت ، چو کرده   منزل بوّد

عارف بخدا رسد ، به  یک نیم نگاه

آنکس که رسید ، بحق چو بیدل بوّد

حاجی محمد ابراهیم زرغون

۲۷ اپریل ۲۰۲۴

اسلو – ناروی

 

27 آوریل
۲دیدگاه

طلسمِ جنون

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

طلسم جنون

آهِ گردون تازم  آخر رخ  به  بالا  کردنی ست

غنچۀ خاموش مار ا عشق گوی اکردنی ست

چشم  جادی  تو آخر فتنه  بر پا  کردنی ست

عاشق شیرین ادارا مست وشیدا کردنی ست

فتنه ها  می جوشد  از اطوار  تحریک  نگاه

زاهدان را گوشهٔ  ابروش رسوا کردنی ست

عافیت خواهی ز  انجامِ  عمل  غافل   مباش

پس جزای کیفرت امروزو فردا کردنی ست

شور عشقم بیش گردد ا ز  طلسماتِ  جنون

ناله ی جانسوزمن  پروازعنقا  کردنی ست

آشیان بر دوشم از وضع   پریشانم  مپرس

گردبادم در رمیدن  خانه   پیدا  کردنی ست

صافی  آیینه  با  زشتی   سوهان  آشناست

ناملایم اهل جوهر را دو  بالا  کردنی ست

از بد و نیک  جهان  آیینه  سان  آزاده ایم

زشتی  تمثال ما هم  کار  مینا  کردنی ست

سوی مقصد با پرو بالِ هوس نتوان  پرید

شهپرِ پروانه کی پرواز عنقا  کردنی ست

ای به صورت ماه کنعان بر متاع خود مناز

کارچون باعشق افتد حسن  سودا کردنی ست

عقده ای  کار مرا نگشوده  دندان  کسی

ناخن لطفش مگر از دل گره  وا کردنی ست

حسن یوسف را که گل درپردۀ عصمت ندید

جذبۀ عشق  زسر بازار پیدا  کردنی ست

از سخن  پردازی ن عالمی   دیوانه شد

طوطی طبع مرا در شور بلوا    کردنی  ست

انوری” این نکته راازخامه ای “بیدل”شنو

زیرگردون آنچه امروزاست فردا کردنی ست

انوری فکری

۴ ثور ۱۴۰۳

پنجشیر

27 آوریل
۱ دیدگاه

هشت ثور روزی که زخم ها به زخم ناسور مبدل گشت !

تاریخ نشر : شنبه ۸ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۷ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

هشتم ثور روزی که زخم ها 

به زخم ناسور مبدل گشت !

هشتم ثور می توانست نقطه ای عطفی در زندگی مردم ما باشد ،

 اما جمعی ازچپاولگران قدرت طلب نه تنها این شانس را ازآنها

 گرفتند ، بلکه  باعث  شدند تا بیشتر از پیش رنج  بکشند ،عذاب

ببیند ، داغدار شوند و خانه  و کاشانه ای شانرا از دست بدهند.

آری ! هزاران هموطن عزیز ما  پس از هشتم  ثور سوگواراز

دست دادن عزیزان شان شدند و میلیونها تن دیگر شان به جمع

  غربت  زدگان  دورازخانه پیوستند ؛ هزاران تن با راکت باران

شهر کابل قربانی جا طلبی ها  شدند که از هیچ جنایتی رویگردان

نبودند و علاوه بر همه اینها  ظهور نامیمون طالبان و داعشیان

خون آشام  بود که همه روزه  با استفاده از نام مقدس اسلام  به

 قتل  مسلمانان  پرداختند  و کرسی نشینان  بی کفایت  کابل   از

( الف تا یا ) همچنان نظاره گر آن همه قتل  و جنایت  بودند و

هیچ اقدام عملی انجام ندادند.

سروده اییرا که درینجا تقدیم شما عزیزان میگردد شمه ای

 از درد هاییست که توسط خائنین قدرت طلب برهمه ما تحمیل شده است.

هشت ثور

ز هفت و هشت  این  ماهِ  فلاکت   بار دلگیرم

ز نام ِ  راکت  انداز ،   رهبرِ   اشرار   دلگیرم

گذشت عمرم به  دوران  جهاد و شادمان بودم

عزا دارم  نمودند  خائینین   زین کار دلگیرم

تلاش من به دوران جهاد عشق و محبت بود

که آزاد میهنم  گردد ، من  از اشرار دلگیرم

کمونیست محوگردید  و  جهاد ما مقدس بود

من  از  سودا گرانِ   عزتِ  ا نصار  دلگیرم

چه میشد هشت ثوررابا محبت  پاس میکردیم؟

من از جور و جفا و این همه کشتار دلگیرم

کجایند  شیخ  ما و  مولوی و حضرت مفتی

من از فتوای  این  کورانِ  بی مقدار دلگیرم

گذشت چهل سال که درواقع به چهارصد سال میماند

من  از این  جاهلان  پست  بد افکار  دلگیرم

مپندارید که خون عاشقان خاک ما هیچ است

من از هر قاتل ِ  پست و  جنایت  کار دلگیرم

اگر جور و جفای  هفت  ثور هرگز  نمی آمد

کجا بود داعش وطالب، من ازاینکار دلگیرم

خدایا ریشه ای ظالم پرستان را ز بیخ  برکن

من از ظالم پرست ارگ، تنِ بی عار دلگیرم

« بشیر» تا چند بنالم در عزای  مردم  خوبم

من  از  کرسی  نشینانِ  خیانت   کار دلگیرم

قیوم بشیر هروی

ملبورن – آسترالیا

هشتم ثور ۱۳۹۷

 

26 آوریل
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد غلام حیدر اسیر هروی، شاعر فرزانه، نویسنده توانا، پژوهشگر وارسته و طنز پرداز معروف هرات .

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

یادی از زنده یاد استاد غلام حیدر اسیر هروی ، شاعر فرزانه ، نویسنده 

توانا ، پژوهشگر وارسته و طنز پرداز معروف هرات .

قیوم بشیر هروی

۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

استاد غلام حیدر اسیر هروی در ۱۵ حمل ۱۳۳۴ خورشیدی در محله دروازه عراق شهر زیبای هرات در یک خانوادهء متوسط دیده بجهان گشود ، پدرش مرحوم میرزا عباس علی خان کارمند دولت بود.

 در سن شش سالگی او را  نزد آخند سید حسین مسگر تا چیزی بیاموزد و طوری که خودش یاد نموده ، او را به آخند مسگر  سپردند و گفتند گوشت اش از شما  و استخوانش از ما.

مرحوم آخند مسگر سی پاره ، قرآن مجید ، پنج کتاب و دیوان حافظ را برایش تدریس کرد .

و در سن ۹ سالگی پدرش او را به مکتب سیفی گذاشت که تا صنف پنجم بیشتر ادامه نداد.

مرحوم اسیر هروی یکی از خاطراتش را از دوران مکتب چنین حکایت نموده :

” چون شیفتهء علم بودم ، سه سال را در یک صنف لنگر انداختم ، تا اینکه بر اثر برخورد فیزیکی با معلم ادبیات فارسی پاهایم را بیش از ۱۲ معلم همراه با دو بسته چوب تر که ۲۴ عدد میشد نوازش پدرانه دادند که بیش از یک ساعت در حضور تمام دانش آموزان به طور انجامید و بعد از لت و کوب بخاطر خوش اخلاقی از مکتب اخراج شدم. از آن پس به خیاطی ، آهنگری ، لش کشی در سلاخ خاه مشغول شدم .”

زنده یاد اسیر هروی ۱۹ سال داشت که نسبت بیکاری به کشور ایران مهاجرت کرد تا اینکه در سنبله ۱۳۵۶ همزمان با جشن استقلال دوباره به هرات بازگشت و در اواخر همان سال به خدمت عسکری رفت. مدت دو سال  و چهار ماه را در نقاط  مختلف کشور خدمت کرد و چند ماه آخر خدمت را در نورستان بعنوان  جزایی فرستاده شد که در همان جا به اسارت درآمد. 

طوری که خودش در شرح زندگی نامه اش بیان نموده پس از آنکه اسیر شد ، نام اسیر را برای خودش برگزید.

او زمانی که در کودکی دیوان حافظ را فرا می گرفت  علاقمند کتاب شد و آرزو داشت تا روزی نامش در پشت کتابی حک شود.

مرحوم اسیر را با آنکه تحصیلات دانشگاهی و اکادمیک نداشت ، اما با استعداد سرشارش در ادبیات اورا مشتاق و علاقمند نوشتن و سرودن وپژوهش نمود .

خودش میگوید:

تا سال ۱۳۷۴ خورشیدی آنقدر نوشتم که داغ قلم بر انگشتانم هنوز هم نمایان است . در همین سال کمپیوتری خریدم و چون قبلآ با ماشین تایپ بلدیت داشتم از کمپیوتر هم می توانستم استفاده کنم و با پروگرام زرنگار به تعداد ۵ جلد کتاب را تایپ کردم ، اما بر اثر یک اشتباه همه را دیلیت نمودم ، و ناگزیر همه را مجددآ تایپ کردم.

مرحوم استاد اسیر در ششم سنبله ۱۳۶۷ خورشیدی در یکی از از جلسات شب شعر مهاجر در مشهد شرکت جست که به کمک محترم محمد ظاهر رستمی که از دوستان نزدیکش بود معرفی و عضویت انجمن را دریافت کرد.

نخستین اثرش که به زینت چاپ آراسته شد ( چهل و هشت جلسه در یک انجمن و کودتای نافرجام ) نام داشت که  آنرا می توان تاریخ ادبیات شعرای مهاجر در ایران دانست.

علاقمندی مرحوم استاد اسیر به ادبیات وکارهای فرهنگی بحدی بود که برای چاپ اثر معروفش ( انبنچه ی گپِ هرات ) خانه اش را بفروش رسانید .

او  با متانت بالایی که داشت هرگز دست پیش کسی دراز نکرد و هیچکاه از کسی طلب کمک مالی نشد.

کتاب ( انبنچهِ گپ هرات) که در سال ۱۳۶۸ خورشیدی به زینت چاپ آراسته شد شامل اشعار محلی او می باشد که می توان از آن بعنوان یکی از شاهکار های ادبیات فولکلور کشور بخصوص شهر زیبای هرات نام برد.

مرحوم اسیر از سال ۱۳۸۳ تا ۱۳۸۹ خورشیدی کارمند اداره عابدات تاریخی  و کتابخانه عامه هرات بود که موفق شد بیش از ۳۶۰۰۰ جلد از کتب موجود در کتابخانه را به ترتیب حروف الفباء ترتیب و تنظم نماید. او بیشتر از ۱۰۰۰ دوبیتی دارد که بچاپ رسیده و علاوتآ ضرب المثل ها ، چیستان ها و همچنین لاندی های پشتو دارد که گنج بزرگی از ادبیات عامیانه شهر هرات می باشد.

مرحوم اسیر هروی را نمی توان تنها یک شاعر دانست ، بلکه او را می توان دایرهالمعارف ادبیات هرات دانست .  او توانسته بود تمام واژه های محلی هرات و داستان های تاریخی آندیار را در سینه اش حفظ کند . او انسانی بود چند بعدی  که در زمینه های مختلف نویسندگی ، پژوهشگری و طنز پردازی ید طولایی داشت ، زیبا می نوشت  و عالی می سرود.

مرحوم اسیر با هزینه شخصی اش ماه نامه طنز ( پالون) که بمعنای ( پالان ) میباشد را در سال ۱۳۸۴ تآسیس کرد ، خودش می نوشت و چاپ میکرد. او آدمی بود که حرفش را بی باکانه میگفت و علاوتآ آدم  شوخ طبعی هم بود ، و هرگاه نشریه ( پالون) را به یکی از مقام های دولتی هدیه  میداد میگفت ”  برایت پالون آوردم “.

او انسانی بود صریع الهجه و هرگز از گفتن حقایق باکی نداشت ، و همین موضوع باعث شده بود تا دوستان و دشمنانی نیز داشته باشد.

او روی عقیده و حرفش می ایستاد ، تاجاییکه زمانی روی واژهء ( خیابان) که او میخواست جایگزین کلمه ( سرک) شود با شهردار وقت بحث کرد و چون حرفش پذیرفته نشد ، از سمتش استعفا داد.

مرحوم استاد اسیر در سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و از او ۵ فرزند بجای مانده است.

او عمر پربارش را برای پاس داری از فرهنگ غنا مندی زبان فارسی  و حفظ کلمات و واژه های رایج در هرات  صرف نمود و آثار گرانبهای از خود به یادگار گذاشت که همه آنها آثاری اند منحصر به فرد و درخور ستایش.

از مرحوم استاد اسیر ۲۲ اثر به چاپ رسیده و ۱۷ اثر دیگر همچنان نیازمند چاپ می باشد. به امید روزی که شاهد چاپ هر یک ازاین گنجینه های ادبی او باشیم.

تعدادی از آثار استاد اسیر مرحوم به شرح ذیل می باشد:

۱- انبنچه کپ هرات در دو هزار واژه.

۲- گلواره های نستعلیق.

۳- نظر ملت به قلم ملت.

۴- طنز و نقدی بر تذکر ای کاح ها هنوز ایستاده اند.

۵- دردی کش غم های شب.

۶- کلپ ساووندن با فارسی هروی فکرت.

۷- شهر های ایرانشرقی (افغان ستان امروز) در شاهنامهء فردوسی.

۸- شاعر کتیبه ها پیرامون مرگ استاد عطار هروی.

۹- فردوس خمچه آباد سلطان میر عبدالواحد شهید.

۱۰- هذیان جوانی مجموعه شعر اسیر هروی.

۱۱- آوای غربت مجموعه شعر.

۱۲- آیین محیط فیض محمد عاطفی.

۱۳- چهل و هشت جلسهدر یک انجمن و کودتای نافرجام آن.

۱۴- رند دراک قصیده سرای هریوا مولا بنایی.

۱۵- شاعر موج ها.

۱۶- شرح حال امر حسینی غوری هروی.

۱۷- چهار بیتی های محلی هراتی.

۱۸- بدایع الوقلیع زیدین محمود واصفی هروی.

۱۹- هذیان های جوانی از الف تا یا دیوان شعر اسیر هروی.

۲۰- انبنچه گیاهان دارویی طب یوسفی.

۲۱- کج کل نیستان ادب فرنگ مردم هرات.

۲۲- انبنچه گپ هرات فرهنگ اسیر.

کتابهای که آماده  چاپ است عبارت اند از:

۱- داستانهای محلی هراتی.

۲- افسانه هراتی.

۳- جلد دوم چهل و هشت جلسه در یک انجمن و کودتای نا فرجام آن.

۴- اشعار محلی هراتی.

۵- تذکره مهندسین یکصد ساله هرات.

۶- مشدد واژه در زبانگتاری هرات.

۷- گلچینی از بعضی داشته های فرهنگ مردم هرات.

۸ تصحیح دیوان شعر زنگی سبا.

۹- تلخیص امیر علیشر نوایی.

۱۰- دیوان کامل بنایی هروی.

۱۱- نظر ملت به قلم ملت در باره آینده افغان ستان قلمی.

۱۲- تصحیح الابنیه عن حقایق ادویه علی موفق هروی.

۱۳- (مچم) فرهنگ مردم هرات با رسم و راج های آن.

۱۴- جندین هزار عکس از چهار محله هرات.

۱۵- چندین فلیم برداری از کوچه و پس کوچه های هرات.

۱۶- شاروالان هرات.

 و سرانجام این مرد فاضل و برجستهء هرات بتاریخ ۱۹ عقرب سال ۱۴۰۰ خورشیدی در زادگاهش غریبانه جان به جان آفرین سپرد و با دریغ و درد طوری که در گزارشات منتشره از مراسم خاکسپاری آنمرحوم به نشر رسیده تعداد اندکی حضور داشتند ، که این هم یکی دیگر از قدر نشناسی هایی است که در کشور افغانستان  نسبت به فرهنگیان اتفاق می افتد.

روحش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

اینهم نمونه ای از کلام آن مرحوم که به لهجه شیرین هراتی سروده شده :

گلی جان

گلی   جان  عاشق صدای  تونم (۱)

هوش  پرک  گشته ی  نگاه   تونم

تا که  خوشکیتی  (۲) و در جنگی

دلغشای (۳)  سر و   صدای  تونم

به    هزار    وعده ی    بجا   ناور

 انتظارم    و   در    وفای     تونم

به چه  جرمی  زدی   و  بشکستی

دلکم  را  مه    در  پناه ی    تونم

ئلبر      دلفریب    و      دلسنگی

شد   عمری  که  در  جفای  تونم

غمشریک    ستاره    های   شبم

شب نشین  رخِ  چو  ماه  ی تونم

ای سیه مو به موی تو قسم است

بسته ی   پیچه ی  سیاه ی تونم

پر زدم   دور بام  خانه ی  عشق

کفترِ  دو   چپ    هوای     تونم

آدمی     یا    فرشته    یا  حوری

هرچه  هستی  مه  از برای  تونم

می کشی   یا   مرا   تو   می بخشی

تا قیامت مه چش وراه (۴) ی تونم

عشوه و ناز  را  گران   نفروش

که   خریدار  عشوه   های  تونم 

تو نگشتی   اسیر  و  کی   دیدی 

پای     زیبی   به  بند  پای  تونم 

 

۱ – تونم – تو هستم.

۲ – خوشکیتی ، خفه هستی ، پیشانی ات ترش است ، ناراحتی .

۳ – دلغشا ، احساس ضعف .

۴ – چش وراه – چشم به راه .

 

منابع :

۱ – مستند زندگینامه استاد غلام حیدر اسیر هروی.

۲ – روزنامه هشت صبح .

۳ – فرهنگسرای  دوربین .

26 آوریل
۳دیدگاه

هفت ِ ثور

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

هفت ثور ۱۳۵۷ سرآغاز تمام بدبختی های مردم افغانستان بود که می توان از آن

بعنوان سیاه ترین روز تاریخ ۵ قرن اخیر نام برد . روزی که از آن به بعد مردم 

 ما روز خوشی ندیدند ، هرحکومتی که حاکم شد صرف نظر از اینکه با چه طرز

فکر ، عقیده و باور آمد جز جنایت ، خیانت ، وحشت ، دهشت ، بدبختی

، آواره گی و فلاکت چیزی به ارمغان نیاورد ، و حالا هم که عده ای

نادان ضد فرهنگ بر کشور ما حاکم شدند . خداوند رحم کند.

هفت ثور

آمد دو باره هفت ثور، نفرین   به  غداران کنم

بهر  صفای   همدلی   ، یادی    وطنداران کنم

ازخلق و پرچم دروطن، مانده بجا رنج  ومحن

با اشک دیده می روم ، لعنت به  جباران  کنم

فریاد و آه و ناله هاست ، اندر  دل هر مادری

داغ عزیزان دیده  اند، یادی ز غمخواران کنم

کشور  فتاده  در بلا، بنگر به  شمر  و کربلا

لعنت بر آن آل یزید ، از  سوی  دلداران  کنم

برخیز « بشیر» دستِ دعا، بردار بدرگاهِ خدا

میهن شده ماتمسرا، یادی ز آن   یاران کنم

قیوم بشیر هروی

هفتم ثور ۱۳۹۳

ملبورن – آسترالیا

26 آوریل
۳دیدگاه

عکس تنهایی

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

عکس تنهایی

                     به پغمان

عکس تنهایی خود را

در چشمان منتظرت دیدم

عکس من در چشمه بود

و آب هنوزجاری  

تقصیر درختان عاشق نبود

جدایی سوسو زنان میوزید

خورشید عشق

لابلای ابر های غم …

و دلتنگی ها ما را بدرقه میکرد

اگر چشم نبود، 

اگر انتظار نبود ،

روزنه ی محبت و دست گرم ؟

دری باز میشد

و ما را صدا میزد

ماهیان در کنار چشمه خشکیده –

   در تنهایی به خواب رفته ا‌ند

عشق عجب خواب سنگینی دارد …

حوض ها خالی‌

شر شر جویباران نیست

مگر مرگ درختان گیلاس

تو اگر در تپش درختان سبز

مرا دیده بودی

امروز هر دو سبز بودیم

و هردو زنده …

هما طرزی

۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

26 آوریل
۳دیدگاه

درد های من و تو

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

درد های من وتو

درد های ما به دسترس نیست
تا به رشته سخن در آوریم
میان انبوه زخم ها ، بغض ها
و خاموشی واژه های من و تو !
نا شگفته گل های آتشین عشق
لغزیده پر شکوفه لب های خشکیده
من و تو
درد های من و تو
درد های ما به دسترس نیست
تا به رشته سخن دراوریم
باران محبت از حوض چه چشمان ما
جاری ست
نقاب صورت ما خندان
اما زره زره در نبودن
عندلیب های بهاری ویران شدیم
چشم به راه مانده
نیست تکیه گاهی بی پناهی دلی
شکسته ما
تمام تنم زخم خورده
چون پرنده بدام افتیده
در بیابان‌بی کسی
دروازه های امید به رویم بسته
درد های من و تو
درد های ما به دسترس نیست
تا به رشته سخن در آوریم
سر گرادن جاده عشقم

عالیه میوند

۲۹ دسامبر ۲۰۲۲

  فرانکفورت

 

 

 

 

26 آوریل
۳دیدگاه

بی من مشو

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

بی من مشو

۲۷ الف

در من  بیا  بیدار شو  بیدار کن ای  من  مرا

جانم بشو جانم بده،این جان بگیر از تن مرا

سنگم  بده  کوهم  بکن  آبم  بده  بحرم بکن

از من مرو بی من مشو یادی مده  رفتن مرا

لعلم بیا مرجان بده، سختم  بگیر  آسان بده

آ ، مس بکن فولاد کن، آهن  مرا  آهن مرا

دانی که بیتو نیستم، هستم بکن  هستم بکن

ابرم بیا باران  بکن  ، آموز  باریدن   مرا .

شکیبا شمیم

 

 

 

 

 

25 آوریل
۳دیدگاه

گلایهء زن

تاریخ نشر : پنجشنبه ۶ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

سرودۀ از قول بانوان !!!

گلایۀ زن

من زنم اما به  کنج    خانه  زندانی چرا ؟

میشود رفتار با  من   غیر انسانی  چرا ؟

مرد وزن را  خالق   ما  یک  برابر آفرید

این تفاوت بین  مرد و زن زنادانی چرا ؟

درتمام مشکلات مرد: زن  باشد شریک

زن گنهکاراست درهرجا ، نمیدانی چرا؟

با رضایت میکند یک مرد با زن ازدواج

بعد اندک  مدتی   اما   پشیمانی   چرا ؟

زنستیزی درجهان ما زحد بگذشته است

خشم بیجا میشود بر زن به آسانی چرا ؟

نیست فرقی بین مرد و زن به کار نیک وبد

میکنند این هردو از هم کار پنهانی چرا ؟

عبدالجبار توکل هروی

سه شنبه ششم فروردین/ حمل ۱۳۹۸

هامبورگ

 

25 آوریل
۳دیدگاه

کودتای نام نهاد میوندوال

تاریخ نشر : پنجشنبه ۶ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

قیوم بشیر هروی

۲۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

دوست فرزانه و گرامی جناب استاد نصیر مهرین ، نویسندهء چیره دست و مؤرخ توانا اخیرآ نسخه ای از اثر با ارزش ( کودتای نام نهاد میوند وال ) را که به تازه گی  به زینت چاپ آراسته شده برایم فرستادند ، قبل از همه از محبت و لطف ایشان اظهار سپاس و امتنان نموده ، ضمن آرزوی مؤفقیت آن بزرگوار اینک به معرفی این اثر زیبا می پردازم:

کودتای نام نهاد میوند وال در ۱۹۴ صفحه و با پشتی رنگه با صفحه آرایی بانو منیژه نادری توسط انتشارات شاهمامه در کشور هالند به چاپ رسیده .

در آغازین این اثر چنین می خوانیم:

”  آرزویم از انتشار این کتاب:

این کتاب را نیز با امیدی انتشار میدهم که :

افکار و رفتار انسان آزارانه ، شناسایی و محکوم شوند

و روزی ، رفتار دور از جفاورزی ، جامعه و حکومتگران را همراهی کند. “

واقعآ چه آرزوی نیک و انسانی که تمنای هر آدمِ با درک و آزادمنش می باشد. آرزویی که جهانی بدور از آزار و اذیت را برای همه آدم های روی زمین بخواهیم.

در ادامه ، سپاسنامه ی از سوی نویسنده توجه خواننده را بخود جلب می کند که اینک با شما شریک می سازم:

” از اعضای خانواده های جفا دیده گان صمیمانه سپاسگزار هستم که اسنادی را برایم فرستاده اند ، احساس میکردم که با طرح هر نیاز و سخنی پیرامون جفا ورزی ها ، زخم اندوه آمیز پیشینه ی این عزیزان را تازه نموده باشم . در این راستا ، سپاس ویژه از بانو پروین امینی مرستیال و جناب داؤود ملکیار دارم.

از عزیزان انتشارات شاهمامه که این کتاب را به چاپ سپردند ، امتنان همیشه گی ام را ابراز میدارم.”

بعدآ  فهرستی از مندرجات این کتاب آمده که حاوی ۳۳ مطلب متفاوت می باشد.

پس از مرور آن به مقدمه ای می رسیم تحت عنوان ( برگهای اندوهبار) که توسط استاد مهرین عزیز نوشته شده.

در بخشی از این مقدمه چنین می خوانیم :

 ” اندک نبوده اند سلاطین و امیرانی که از نگارش جعل آمیز تاریخ ، ستایش نیاکان وجعل کردن شجره یی را منظور داشته اند تا آنها را برازنده تر و خاندان برتر جلوه دهد و بر آن بنیاد حق حکومت کردن بر مردم مظلوم و امتیاز داشتن را دریک فضای مختنق توجیه کند. در کنار آن ، تصویر رویداد ها ، جنگ های قدرت ، سلطه جویی ، مفاس ، خود فروشی ویا خاک فروشی گوناگون که اوصاف بارز خیانت آمیزی است ، وارونه و با دروغ آلوده ارایه شده اند. گذشت زمان ، تغییرات در حکومت ها چه خاندانی و چه غیر خاندانی فردی ویا حزبی ، دور شدن فضای اختناقی – مستبدانه و جای  یافتن نگارش تاریخ مبرا از دروغ که نقد تاریخ نگاری جعل آمیز متضمن آن بوده است ، آن برگهای نادرست را به زباله دان تاریخ می ریزد”

واضح و مبرهن است تاریخ نگاری با تکیه بر مستندات و بدور از اغراض مستوجب ستایش و درخور قدردانی می باشد ، و جناب مهرین را می توان از همین دسته تاریخ نگاران دانست که با صداقت تمام قلم بدست گرفته و در راستای حق بینی و حقیقت شناسی قلم فرسایی نموده است.

جناب مهرین در ادامه مقدمه چنین می نویسد:

 ” رویکرد توطیه آمیز علیه مخالفان نیز یکی از ملزومات دروغ گویی است . هنگامی که حکومت و یا چند تن از  ” چهار کلاه ” ها با پشتوانه ی امکانات حکومتی دسیسه یی را سازمان داده و در پی بدست آوردن نتایج شده اند ، دروغی پی افگنده ، به چاق سازی آن پرداخته و تا پایان کار حتی از توسل به غیر انسانی ترین رفتار های شکنجه آمیز استفاده کرده اند. “

متأسفانه حکومت داری در افغانستان ، افغانستانی که در فقر فرهنگی بسر برده و هنوز هم می برد کار دشواری نبوده ونیست ، زیرا با استفاده از نا آگاهی های اجتماعی ، عده ای را تطمیع و اجیر نموده و برای انجام نقشه های شوم شان از آنها کار می گرفتند .

در بخش دیگری از مقدمه چنین می خوانیم :

” هنگام مراجعه به تصویر های مختلفی که از رویداد های تاریخ در دست داریم ، بار ها نقش توطیه  و دروغ های مورد نیاز آن را با پیامد های زیانبار می یابیم. اگر کمتر از صد سال پسین را در نظر آوریم ، توطیه و دروغ در حق محمد ولی خان دروازی ، محمود سامی ، چرخی ها ، عبدالرحمن لودین ، محی الدین انیس ، عبدالخالق ، عبدالرحمن محمودی ، میر غلام محمد غبار ، غلام سرور جویا ، عبدالرحیم خان صافی ، عبدالملک عبدالرحیم زی و صدها و هزاران تن دیگر را در چند دهه پسین می یابیم که در برگهای تاریخ سرکاری ، هرگز چهره ی راستین آرزومندی آنها تصویر نشده است که حتا با توطیه و دروغ ها معرفی ، شکنجه یا اعدام شده اند.”

براستی چرا دولتمردان در طول تاریخ  با همه قدرت و توانایی که داشتند از اندک صدای مخالف خود احساس تزلزل در قدرت شان نموده و در صدد خاموش کردن هر صداییکه به ذوق شان برابر نباشد  بر می آمدند ، از نظر دولتمردان فرقی نمی کند که صدای مخالف را به چه منوال و ترتیبی ساکت و یا ببرند ، چنانچه هویداست هرگاه  صفحات تاریخ را با نگرش واقعبینانه ورق بزنیم در می یابیم که اکثر انسان هاییکه در مخالفت با نظام های حاکم حرفی زدند ، با هر توطیه و بهانه ای که ممکن بوده دستگیر ، شکنجه ، زندان و یا در نهایت به چوبه دار سپرده شدند.

نویسندهء محترم ( کودتای نام نهاد میوندوال) با بررسی به حقایق عینی جامعه ایی چون افغانستان چنین علاوه می کند:

” در چارچوب طرح و بررسی کودتاها در افغانستان ، متوجه شدم که چندین بار تعدادی متهم شده اند که قصد کودتا داشتند ، اما حکومت طرح آنها را خنثی کرده است . در راستای عطف به این موضوع ، ادعا را مانند سایر هموطنان عمیق شده به ادعا ، در چندین مورد دروغ و ناشی از یک دسیسه ی خود حکومت یافتم . بنا بر آن عنوان ارزیابی و بررسی موضوع را کودتای نام نهاد گذاشتم. “

آنچه را از جملات بالا می توان استنباط کرد ، بازهم توطیه چینی دیگری باید دانست که حاکمان وقت برای برچیده شدن مخالفان شان دسیسه ی طراحی نمودند  تا تعدادی از جمله مرحوم میوندوال را ازمقابل شان حذف کنند.

در قسمتی دیگری از این مقدمه آمده است:

” من در طول مدتی که به جمع آوری تاریخ شفاهی مشغول شده ام و یا آنچه را که از کوشش های دیگران یافته ام ، مثال کار جناب داؤود ملکیار را ندیده ام. گرچه در متن به این موضوع اشاره رفته است، اینجا نیز تبارزو برجسته گی زحمات ایشان را لازمی می بینم. “

نویسنده در ادامه چنین نوشته :

” جناب ملکیار با استفاده کمره ی ویدیویی ، ثبت آواز ( با موافقت طرف) دیدار های مستقیم از محمد ظاهر شاه تا قبر کن ها ، شکنجه دیده گان و شکنجه گران …. در خارج و داخل کشور تعدادی را دیده و مستندات گویا و رسایی را برای روشن نمودن موضع فراهم کرده است.  این همه را با تحمل زحمت و شکیبایی ، حتا هنگامی که عناصر با نفوظ در ایجاد توطیه ، دروغ و شکنجه ، دریافته اند که سخنانی را گفته اند که سرنخ برای برملایی توطیه و شکنجه به دست می دهد. پسانتربا بر افروخته گی خوف آمیز با وی سخن گفته اند ، اما جناب ملکیار با شهامت و استواری به موضوع و جمع آوری اطلاعات همه جانبه اندیشیده است . این است که سران زنده مانده ی توطیه ، شکنجه و جفاورزی و آن شخص پرستانی که از ابراز شکایت معاف استند، خوفی را در دل پرورانیده و از ابراز واکنش های تند علیه وی نیز دریغ نمی کنند.

داوری تاریخ پیرامون موضوع میوندوال که طی ارزیابی مستند ، عنوان جفای بزرگ و کودتای نام نهاد میوندوال را گرفت ، برخاسته از نیاز احترام به انسان و انسانیت ، بسیار شفاف و وارسته از غرض و مرض ، تعصبات و تبیعض های گوناگون و موجود ، ابراز شده است .

یکی از علل تأخیر نوشته ها از قلم من در شکل کتاب ، این بود که بیشترین منبع معلومات را فرآورده های مستند جناب ملکیار تشکیل میداد که انتشار کتاب جفای بزرگ حق مطلب را ادا نمود . “

نویسنده کتاب در بخش دیگری از کتاب تحت عنوان ( طرح موضوع) گزارشی را می آورد به این شرح:

” شام ۲۹ سنبله ۱۳۵۲ خورشیدی ، برنامه ی خبر های رادیو افغانستان ، خبر آتی را انتشار داد:

” یک عده خاین و مرتجع که به کمک یک کشور خارجی می خواستند نظام جمهوری را از بین ببرند ، با استناد و شواهد بالفعل گرفتار شدند. این افراد عبارت اند از : میوندوال ، دگر جنرال عبدالرزاق قوماندان سابق هوایی ، تورن جنرال خان محمد معروف به مرستیال و یک عده ی دیگر “

ده روز پس از انتشار این اعلامیه ، دولت خبر پایانی را نشر کرد:

” میوندوال و همکارانش به جنایات خود اعتراف کرده اند و چون میوندوال عرصه را به خود تنگ دید ، و راه نجات را مسدود، لذا شب گذشته حوالی صبح دست به خودکشی زده و با نکتایی اش خود را غرغره کرده است و فردا اسناد خیانت او چاپ می شود. “

طی یک برنامه ی رادیویی صحبت هایی از خان محمد خان ” مرستیال ” را انتشار دادند که از مخالفت با رژیم و قصد اقدامی علیه آن گفت.

بر اساس منابع مؤثق بعدی ، خان محمد خان مرستیال هنگام استنطاق و دیدن شکنجه ، از مخالفتش با اطرافیان داؤود خان انکار ننموده بود ، در حالی که هیچ سند و مدرکی ارایه نشد که به ادعای دولت مبنی بر تلاش های کودتایی صحه بگذارد . آنچه از طرف دولت عملی شد ، شیوه ی سنتی و شناخته شده ی اعمال شکنجه به منظور دریافت ” اعتراف ” بود. ابراز نظر تحکیم آمیز ما را در این زمینه ، صحبت های شاهدانی تشکیل میدهد که به اتهام کودتا زندانی و شکنجه شدند.

در جریان همان شکنجه ها با قصد دریافت مدارک جعلی است که خبر مرگ محمد هاشم میوندوال انتشار یافت. “

ماجراییکه با اعلام خبر فوق آغاز گشت نشانه ای از توطیه ی بس عظیمی بود که یکتن از طرفداران مشروطه خواهی را در نخستین نظام جمهوری در تاریخ افغانستان از سر راه برداشت که تا به امروز کسی به فکر چگونگی آن دسیسه نشده بود.

محترم استاد نصیر مهرین ، مؤرخ توانای کشور با حوصله مندی تمام جهت افشای این توطیه به جمع آوری مدارک و اسناد دست اول دست یافت که در نتیجه چاپ کتاب ” کودتای نام نهاد میوندوال ” را عرضه نمود.

متآسفانه درونمایه اکثردولت های حاکم درافغانستان چیزیست صد در صد برعکس شکل ظاهری شان که با تآسف قشر عظیمی از جامعه بدان توجه چندانی نداشتند و همین امر باعث میشود که دولتمردان و یا بعباره ای کرسی نشینان حکومتی جلو هرگونه صدای رسا را در گلو خفه نمایند و تا جایی پیش بروند که برای برداشتن آنها از هیچگونه دسیسه سازی ، توطیه ، شکنجه ، زندانی و در نهایت سربه نیست کردن دریغ ننمایند.

در فصل پایانی این کتاب تحت عنوان ( چرا جفا کردند؟ ) چنین میخوانیم:

چرا تعدادی از بیگناهان را انتخاب ، توقیف ، شکنجه و یا اعدام کردند؟

” با آنکه توطیه و مردم آزاری در محدوده ی بستن اتهام کودتا به اشخاصی که با نام محمد هاشم میوند وال پیوند زده شدند ، پایان نیافت و در چند سال نخست جموری در اشکال مختلف علیه دیگران نیز نماید شد ، با آنکه پس از کودتای ثور با نقش انحصاری همان شبکه توطیه ، بی امنیتی ، زندان ، شکنجه و اعدام ابعاد تکاندهنده تری یافت ، اما این توطیه به دنبال عدم حضور چندین ساله ی چنان کارکردها در  ” دهه ی دیموکراسی ” سرآغاز دوره ی دیگری از جعل و دروغ و جفا ورزی شد. زیرا آن امکان و آزادی های نسبی و کمک کننده ی سیر طبیعی جامعه که حدود ده سال چهره نمود و راه یافتن صدای اعتراض و بحث در مطبوعات آزاد را میسر می کرد ، در جمهوری استبدادی از میان رفت ، چنان فضایی از تحمیل لزومدید ، تصمیم و رأی موقع مناسب برای از میان برداشتن تعدادی از اشخاص جامعته شد.

دیدن سیر واقعی رویداد ها ، چنین برداشتی را در دسترس میگذارد.

اما متأسفانه با وجود گذشت زمان ، سران توطیه و شکنجه گران ، هرگز آماده ی دادن پاسخ به این پرسش نمیشوند که چرا چنین کردند؟.”

و این ماجرا همچنان ادامه دارد ….

مطالعه ” کودتای نام نهاد میوندوال ”  به بررسی تمام دسایس و توطیه های رژیم جمهوریت  برای  از میان برداشتن مخالفینش پرداخته که بدون شک خواننده را به نتیجه مطلوب میرساند .

در پایان  چاپ این اثر با ارزش را خدمت جناب مهرین عزیز تبریک گفته و مؤفقیت های مزید شانرا تمنا دارم.

 

 

 

 

24 آوریل
۳دیدگاه

شکوه

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شکوه

              به میهنم

شکوه ام از دوریست

و از تنهاییست

شکوه ام از باغیست که در ندارد

خورشید در زیر خاک پنهان

سا یه ها پر غوغا

ماه از همه گریزان

ستاره ای در آسمان نمی بینم

صدای رعد و غرش توفان

جنگ تا کی‌ ؟

و مرگ تا کجا ؟

هما طرزی

۳ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

24 آوریل
۱ دیدگاه

اعتراف ، رؤیای من و لحظه ی بیداری

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اعتراف

زیبا تری ز یاس و شقایق ، مشخص است

وز کاج‌های گلکده  فایق  ،  مشخص است

حتی خدا  نموده  به   این   حرف  اعتراف

هستی تو برترینِ  خلایق  ،  مشخص است

بی تو  صدای  عقربه  در   گوش  من خلید

بی تو به  من گذشتِ دقایق ، مشخص است

هستی  دلیل هستیِ من ،  واضح  است این

هستم به یک نگاه تو شایق، مشخص است

من آرزوی وصل  تو  را   می‌برم  به خاک

من نیستم به وصل تو لایق ، مشخص است

فنجان   چای   و  دفترِ   اشعار   و لفظ  یار

دل را در این  میانه علایق  مشخص است!

شد   دیده   خیس  در غم  دوریِ  تو   ببین

در حلقه‌ های  برکه   حقایق  مشخص است

روشن بوَد که هجرِ تو   بر من چه  می‌ کند

طوفان هرآنچه کرد به قایق، مشخص است!

حکمت هروی

۱۵ اپریل ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

***********

رؤیای من

در انزوا   نشست    دقایق    مشخص  است

بى رنگ گشت بى تو حقایق  مشخص  است

با رفتنت  به  تلخ    ترین   فصل    مى رسد

این قصه ی پر از غم  عاشق مشخص است

از دامنِ    خیال    لبت    بوسه    مى گرفت

خوش بود دل  به باغ  شقایق مشخص است

تو   کوه     استقامت    رویای   من   شدی

من رود دشت تو که به خالق  مشخص است

در من شکوه عشق ، و در تو  سکوت  سرد

آیین  صبر  در تو  ز سابق  مشخص   است

در   دست     بى    نهایت   امواج  چشم  تو

هر   ثانیه   شکستنِ   قایق   مشخص   است

در  من  غزل  به  ماتمِ  من   گریه   مى کند

در هر سرود ناله  و هق هق  مشخص  است

بیهوده خواب  وصل  تو بر چشم  من نشست 

هرگز نبوده ام به تو  لایق ….مشخص است

شگوفه باخترى

۱۵ اپریل ۲۰۲۴ 

ملبورن – استرالیا

***********

لحظه ی بیداری

شور و  نوای  تو  ز حقایق  مشخص است

یعنی   نگاهِ   آدمِ  عاشق    مشخص   است

درد آوراست سکوتی که بااشک شود فزون

چون شبنمی  بروی  شقایق  مشخص است

در  بحر  بیکران    محبت    چه   می کنی؟

وقتی که آب نشسته به  قایق  مشخص است

دل   می تپد     برای   وصالت    عزیزِ  من

در   امتدادِ    سیرِ  دقایق   مشخص   است

عاشق     ز     جانفشانی     ندارد   ندامتی

غم  را  ندیده  بهر تو  لایق  مشخص است

دلدادگی   حکایت   خواب    و  خیال   مباد

با جان  و دل نگر ز  علایق  مشخص است

گفتی    که   می روی    ز   گلستانِ   آرزو

گفتم  که  با صبوری  حاذق  مشخص است

برخیز«بشیر»که لحظه ی بیداری ات رسید

لطفی  رسید  ز جانب خالق  مشخص  است

قیوم بشیر هروی

۲۱ اپریل ۲۰۲۴

ملبورن – آسترالیا

24 آوریل
۱ دیدگاه

عشق به کتاب

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  عشق به کتاب

 من عاشقِ کتابم  ،  از عشق   سر نتابم

رؤیای من   کتاب است  ایمان  من کتابم

بهتر ز هر رفیقی  بسیار هم شفیق است

گِرد سرش بگردم  ، آن است  کتابِ نابم

قرآن   بی  ریایم   ،   مکتوبِ   رهنمایم

نی بُخل و نی حسد را هرگز در او نیابم

نی هر کتاب عشقِ، نی هر کتاب مهری

نی هر کتاب سوالم نی هر کتاب  جوابم

کانرا حدیث دردمند ، ما را بوّد ارج مند

حلقه کنم  بگوشم  ،  کانرا  کلام حسابم

زیبد سخن ز واعظ ،  اندر ورای مطلب

آنرا که عشق نامِ ،  در سیر پیچ و تابم

خونِ دلم مکیده آنکس که بی خدا است

توهین دین من کرد ، مجرم نمود خطابم

صد ها ورق کتابم ، صد موج آرزو داشت

یکقطره نیست بکامم زین بحر در حبابم

شور و نشاط و مستی  یکسر بدام عشقِ

با  ساغرِ  محبت ،  یکسر نمود  خرابم

یک  بار جلوه  دارد ، نورِ کتاب هستی

چاپِ  دیگر  ندارد ،  اوراق  این  کتابم

گنجینه  های گوهر، آثار  بیدلِ  ماست

هر بیت او کتابیست ، ارزنده  و شهابم

ساختند کتابِ  ما را ، این  کاتبانِ تقدیر

زرغون ” توبه بنما، ایزد  بوّد توابم

الحاج محمد ابراهیم زرغون

۲۴ اپریل ۲۰۲۴

ناروی

24 آوریل
۱ دیدگاه

راز چشم هایت

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رازِ چشم هایت

اگر به دیدارم آمدی !

برایم بوسه های بیشتر هدیه کن

عشق را به پیرهنی به رنگ آبی ات

سنجاق کن

و عطر بدنت را فقط

به من بسپار

من

گل های را که دوست دارم

برایت میچینم

اینجا کسی در میان راز چشم هایت

نفس میکشد

و دوست داشتنت را زندگی میکند .

میترا وصال

۲۴ اپریل ۲۰۲۴

لندن

24 آوریل
۳دیدگاه

شهرِ غم

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شهرِ غم

به دردی  مبتلا  کردی  دلم را
چو زخم بی  دوا کردی دلم را

به که گویم غمی پنهان خویشم
به درد و غم رها کردی دلم را

به دل هرگز تمنای کسی نیست
به مهرت چُن گدا کردی دلم را

به  هر سو  بنگرم   نا  آشنایان
به ماتم  آشنا  کردی   دلم    را

ندانم یک نفس با من چه کردی
به شهر غم رها   کردی دلم را

عالیه میوند

۲۷ دسامبر ۲۰۲۲

فرانکفورت

23 آوریل
۳دیدگاه

طفلان غزه

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

طفلان غزه

یـارب به آه نـالـهء   طـفـلان غــزه

بـرخـون فتـادگـان   عـزیـزان غــزه

بـرکـودکـانِ بخـون  غـرقـه بیـگنـاه

ازدســت جـانـیـان به  مـیـدان غــزه

بمـباردمـان بایدنـیـان آنـقـدرفـجـیـع

برخاک وخون کشیـده،جوانان غزه

امسال سال نـووعـیـد فطـرمسلـمیـن

شـد کـربـلای جمـلـه  عـزیـزان غزه

اعراب بی حمـیـّت  اطـراف آن دیـار

نـظـاره گـربه قـتـل عام یتیمـان غزه

آل سـعـود خــادم کعـبــه!!!شـامـلـنــد

درجـمع بیـرحمـان، بـه مـادران غـزه

یا رب به آبروی حبیبت هـرچـه زود

ازبیخ وریشه پاک کن،توعدوان غزه

کن “حیـدری” دعـا به دربـار کردگار

از بـهـــرســرفـرازی  شـیـران غــزه

حمـاسـیان زمعـرکه  پیروز کن برون

حـق عـلی وآل (ع) وشـهـیــدان غــزه

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۲۳ اپریل ۲۰۲۴

سدنی  – آسترالیا

 

23 آوریل
۱ دیدگاه

بادِ صبا

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بادِ صبا

نو بهار آمد و قاصد  خبر  از یار نداد

مژدهُ    آمدنِ   آن   گلِ   بیخار  ندارد

چشمِ نرگس به تماشای چمن باز  نشد

غنچه با بادِ  صبا  وعدهُ   دیدار   نداد

روزِ یعقوب چو شبِ تار شد از دردِ  فراق

کس خبر از مهّ کنعان سرِ بازار   نداد

ساقی با عشوه و تمکین دمی رُخ  ننمود

خبر از  رونقِ  آن  خانهُ  خمًار   نداد

عمرِ خود را گذرانید به تزویر  و ریا

هیچکسی طعنه به آن زاهدِ مکار  نداد

غصه ها بر سرِ هم ریخت به غمخانهّ دل

بختِ بد بین که فلک همدم و غمخوار نداد

بار الها  سببی  ساز  که  محتاجِ توام

جزتو کس مرحمی بر این دلُ بیمار نداد.

مریم نوروززاده هروی

دوم حمل ۱۴۰۲ خورشیدی

۲۲ مارچ ۲۰۲۳ میلادی

از مجموعهُ”میهن عشق”

هلند.

 

23 آوریل
۱ دیدگاه

یادی از بابای موسیقی، سرتاج موسیقی، شیر موسیقی و کوه بلند موسیقی مرحوم استاد محمد حسین سرآهنگ

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از بابای موسیقی ، سرتاج موسیقی ، شیر موسیقی

و کوه بلند موسیقی مرحوم استاد محمد حسین سرآهنگ            

قیوم بشیر هروی

۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – استرالیا

 

زنده یاد استاد محمد حسین سرآهنگ فرزند مرحوم استاد غلام حسین در سال ۱۳۰۲ خورشیدی در کوچه خوردک یا خرابات شهر کابل چشم به جهان گشود.

مرحوم استاد گامو خان پدر بزرگ مادری ، مرحوم استاد عطا حسین پدر بزرگ پدری و مرحوم استاد کریم حسین ، کاکای استاد سرآهنگ از هنرمندان بزرگ هند بودند که در زمان امیر شیر علی خان از هند به کابل آمدند و از طرف امیر در کوچه خرابات جابجا شدند.

 محمد حسین همزمان با آغاز مکتب به فراگیری علم موسیقی نزد پدر هنرمندش  آغاز کرد.

همین امر باعث شد تا پدر متوجه استعداد هنری فرزندش شود ، لهذا او را به هند برد و نزد استاد عاشق علی خان بنیانگذار مکتب موسیقی پتیاله به شاگردی گذاشت.

محمد حسین بمدت شانزده سال پای درس استاد عاشق علی خان زانو زد و با عالمی اندوخته از علم موسیقی به وطن بازگشت و از نخستین روزهای تأسیس رادیو کابل همکار هنری آن شد و در برنامه های شامگاهی شب ها  از تاریخ ۱۴ قوس  تا اول جدی  ۱۳۲۵ خورشیدی چهار بار  صدایش از رادیو پخش شد و آن زمانی بود که برنامه های رادیو بصورت زنده از ساختمانی در پل باغ عمومی کابل پخش می شد  ،  زیرا رادیو تازه از  « کوتی لندنی » در پل هارتن به این ساختمان نقل مکان کرده بود و هنوز وسایل و امکانات ضبط وجود نداشت.

و نکته جالب توجه این بود که  دوسال قبل از آن در اصولنامه ۲۷ ماده ای رادیو آمده بود که هرگاه کسی دستگاه شخصی رادیو دارد باید با پرداخت یک افغانی مجوز استفاده از آن را بگیرد ، در حالیکه این مجوز برای هتل ها و رستوان ها پنج افغانی تعیین شده بود.

در آن سالها مجله « پشتو ژغ» که در اول هر ماه چاپ میشد برنامه های یک ماهه رادیو را بصورت فهرست وار نشر میکرد که نام آواز خوان و زمان پخش آنرا نیز اعلام میکرد.

اکثر مردم که برای شنیدن نشرات رادیو به گوشه های از شهر که بلند گو هایی نصب شده بود جمع میشدند و بدان گوش میدادند.

مرحوم استاد سرآهنگ با علاقمندی به هنر موسیقی با انرژی وپشت کار زحمت می کشید تا  اینکه در سال ۱۳۲۹ خورشیدی در فستیوال بزرگ موسیقی که با شرکت استادان داخلی و خارجی منجمله مرحوم استاد قاسم افغان و استاد بره غلام علی خان هندوستانی  در سینما پامیر کابل برگزار شده بود او نیز شرکت جست و با هنرنمایی زیبایش از سوی شاروالی کابل به اخذ مدال طلا نایل آمد و درست در همان سال بود که از سوی ریاست مستقل مطبوعات به لقب استادی مفتخر شد. مدتی گذشت ، تا اینکه از سوی دولت لقب سرآهنگ نیز به او اعطاء گردید .

او با درخشش فوق العاده اش در دنیای موسیقی مورد توجه خاص دوایر فرهنگی هنری داخل و خارج از کشور قرار گرفت و همه ساله دو یا سه بار دعوت نامه هایی از سوی  کشور های هند ، پاکستان و اتحاد جماهیر شوروی سابق دریافت میکرد که در اکثر کنسرت ها و کنفرانس ها با گنجینه ای از اندوخته های هنری اش سهم میگرفت.

مرحوم استاد سرآهنگ یکی از آواز خوانان مشهور موسیقی کلاسیک در افغانستان بود که با خوانش اشعار حضرت ابوالمعانی بیدل جایگاهی خاصی را در میان علاقمندان موسیقی کلاسیک بدست آورده بود .

زنده یاد استاد سرآهنگ طی سفر های هنری اش در هندوستان به کسب القاب متعددی نایل آمد که می توان از القاب ذیل نام برد:

کوه بلند موسیقی از دانشگاه چندیگر هند.

 القاب ماستر، داکتر و پروفیسور موسیقی از دانشگاه کلاکندرا در شهر کلکته هند.

 سرتاج موسیقی از دانشگاه مرکزی الله آباد هند .

بابای موسیقی پس از اجرای آخرین کنسرتش در سال ۱۳۵۷ خورشیدی در دهلی نو.

و  شیر موسیقی  که در پایان آخرین کنسرتش در زمستان سال ۱۳۶۰ خورشیدی از دانشگاه الله آباد هند بدست آورد . اما در جریان همین سفرش بود که دچار یک حمله شدید قلبی شد و کنسرتهایش را نیمه تمام گذاشت و در شفاخانه شهر بمبئی بستری شد و در حالیکه داکتران معالح برایش توصیه نموده بودند که نه تنها دیگر آواز نخواند ، بلکه تا صحت یابی کامل حتی لب به سخن نگشاید.

اما استاد سرآهنگ با بهبودی نسبی کنسرت هایش را تمام نمود و با گرفتن دو مدال طلا و نفره  دیگر به وطن بازگشت و بدین ترتیب تعداد مدالهایش از بیست عدد گذشت که در تاریخ موسیقی کلاسیک هیچ استادی در نیم قاره هند مؤفق نشده بود به اندازه اواینهمه جایزه هنری را تصاحب کند.                              

استاد هنرمندی بود که طی نیم قرن فعالیت هنری اش افتخارات زیادی را به جامعه هنری کشور حاصل  نمود .

او آواز خوان پرکاری بود که  آثار  فراوانی از خود بجا گذاشت که بخشی از آنها در استدیوی رادیو افغانستان ثبت و در آرشیو رادیو بایگانی شده است ( البته اگر با روی  آمدن گروه ضد فرهنگِ طالبانی  هنوز هم باقی مانده باشد).

سالها قبل در برنامه های ویژه رادیو که به گردانندگی استاد بزرگوار جناب عبدالوهاب مددی ، هنرمند سرشناس کشور برگزار میشد  قبل از شروع  آهنگ های استاد سرآهنگ گفتگوی کوتاهی نیز توسط استاد مددی با ایشان صورت میگرفت که علاقمندان به آواز استاد با دلچسپی بدان گوش فرا می دادند.

 آثار مرحوم استاد سرآهنگ در سه بخش مختلف غزلخوانی ، محلی خوانی و کلاسیک خوانی ( راگ ، خیال و تهمری) موجود است ، گرچه استاد سرآهنگ به طور مسلکی هنرمند محلی خوان نبوده ، اما نسبت علاقه ایکه به موسیقی محلی کشورش داشت ، بعضی از طرز های محلی را که مربوط مناطق مختلف کشور بود اجرا و آثار ارزنده ای از خود بجای گذاشته است.

و اما پیک اجل بیشتر مهلتش نداد و در سحرگاه یکشنبه ۱۶ جوزای ۱۳۶۱  در شفاخانه ابن سینا داعی اجل را لبیک گفت و بخواب ابدی رفت. و در ساعت ۹ صبح همان روز در حالیکه تعداد زیادی از مسئولان دولتی و منسوبین وزارت اطلاعات و فرهنگ و رادیو تلویزیون حاضر بودند از کلینیک صدری شفاخانه ابن سینا برداشته شد و پس از مراسم غسل و کفن طبق وصیعت خودش به گذر خرابات برده شد تا ساکنان آن گذراز نزدیک با سرحلقه خراباتیان وداع نمایند ،سپس جنازه اش در حالیکه تعدادی زیادی از علاقمندان آوازش حضور داشتند در مسجد پل خشتی نماز جنازه ادا و بعدآ در شهدای صالحین بخاک سپرده شد . روحش شاد و یادش گرامی باد.

و اینهم لیستی از آهنگ های مرحوم استاد سرآهنگ تا جاییکه مقدور بوده.

ای که در دیر وحرم مست کرم میآیی

گر کنم صاحب من با تو نگاهی گاهی

بادا بادا

از من چرا رنجیده ای

جانانه ام وقت خزان گر از گلستان بگذرد

شب که ازنشۀ می بیخودومستش دیدم

معنی بلند اینجا گشته پیر راز من

به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم۱

گهی بر سر گهی در دل گهی در دیده جا دارد

میآید از دشت جنون گردم بیابان در بغل

ای نسیم صحر آرامگۀ یار کجاست

بجای ساز امشب نالۀ زین بینوا بشنو

مرا آنروز گریان آفریدند        

اگر خورشید گردونم واگر گرد سر راهم 

من سگ درگاه عبدالقادر گیلانی ام

گلدستۀ نزاکت حسنت کی بسته است

پر خودنمای کارگۀ چند و چون مباش 

عنبرین موی مرا دیوانه کرد  ۱

ما را کجاست حوصلۀ روزگار

او خدا جان دلم تنگ است 

دل در خون تپیدۀ دارم    ۱

دل من سخت آرزو دارد   ۱

شماله گیگی گلان پاره دی جبینه   ۱

ساری ساری …اردو   ۱

دوستان از منش دعا مبرید  ۱

بسته ای دل به زلف یار شدی

اگر آن چشم شور افگن شرابیست

کرو منوکی… اردو  ۱

ای طبیب دردمندان چارۀ دردم بکن

ثمرو کو.. اردو

متوجا جوگی…اردو ۱

گرانه محبوبا     پشتو

جوله نا جولا  اردو  تمری

ای کبک دری بیا ببالینم

آتش پروانه را بر سر بلبل بریز

دل در خون تپیدۀ دارم  ۲

چون جان خراباتم     مجلسی ۱

بیا و وصف زلف یار بشنو

پردۀ دیده ودل فرش ادب باید کرد

ز بخت نارسا نگرفت دستم گردن مینا

بی کس شهیدم خون هم ندارم

چون تار ساز هر چند آواز مینماییم

ای نور دیده دیدۀ تو دیده دیده ام

چرا امشب بگوشم شور دل بسیار میآید

خیزید و یک دو ساغر صهبا بیاورید  با مهوش

ای تما شا هیان هرزه نگاه

ای مژدۀ دیدار تو چون عید مبارک

لاگی نا مورادی نا   اردو

جوله نا جولا    اردو ۲

سندی بیروی…اردو

هر ستمو هر جفا گواراهی   اردو

عرش اگر باشم زمین آسمان بیدلم

یار من بیا بیا

طالعم زلف یار را ماند۱

همی صیا  … اردو

جوانی لوتا دی  .. اردو

به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم ۲

محبت بسکه پرکرده است وفا جان و تن ما را

دوش از نظر خیال تو دامن کشان گذشت ۱

نجریا ….اردو

مهر تو در ظمیرم و شورتو در سراست

چون جان خراباتم   رادیویی

یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم

نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت

به یک عشوه مرا بر باد کردی

ای سرت گردم چه احسان کرده ای

شبکه طوفان جوشی چشم ترم آمد بیاد

در میکده افتادم بیمار خراباتم

مرا بیمار بیماران آفریده اند

بعد ازین من خدمت آینه سازان میکنم

امشب به لحن تازه چو مطرب صدا کشید

اگر به گلشن زناز گرددقد بلند تو جلوه فرما

جز سوختن بیادت مشق دگر ندارم ۱

نازی جان همدم من دلبر من

در خانۀ که سقف ندارد ستون مباش

وضع من روزگار را ماند

نه من شهرت پرستم نه زگردون کام میخواهم

پوریۀ شب    راگ

ترانۀ امیر خسرو

امروز بعد عمری دلدار یاد ما کرد

من مست می عشقم هشیار نخواهم شد

متوجا جوگی  اردو ۲

یادو پیاکی….    اردو

جان هیچ وجسد هیچ نفس هیچ بقا هیچ

بباغی که چون صبح خندیده بودم    بیروی

از جراحت زار دل چیده است دامان ناله ام

چمن امروز فرش منزل کیست

شبکه طوفان جوشی چشم ترم آمد بیاد

دل من سخت آرزو دارد

چو سرو از ناز بر جوی حیا بالیدنت نازم

نگذشته مه از گوشۀ ابروی او هنوز

به طفلی در دبستان محبت

عالم همه افسانۀ ما دارد و ما هیچ

چون جان خراباتم    مجلسی

از عشق بپرهیزم پس با چه درآمیزم

نمیدانم چه منزل بود شب جای که من بودم

در خرابات مغان منزل نمی باید گرفت

کند یوسف صدا گر بو کنی  پیراهن ما را

در عشق نه تسبیح نه زنار ضرور است

امشب زساز مینا گرم است جای مطرب

نازی جان همدم من دلبر من رادیویی

بیدل خاکسار را ماند

گل جوش باده دارد تا گلستان بیایید

راشه په مهر ومحبت    پشتو

مرا گریه کردن ضرور است واقف

در پرتو چراغی پروانه مینگارم

گر کنم صاحب من با تو نگاهی گاهی  ۲

خرامان از درم باز آ

دیدۀ زنده دلان اشک فشان میباشد

بیا خورشید معنی را ببین از روزن مینا

سوخته  لاله زار من    رادیویی

طالعم زلف یار را ماند    رادیویی

او خدا جان دلم تنگ است    رادیوییی

شاد کن جان من که غمگین است   استدیویی

رفتیم وداغ ما بدل روزگار ماند

زمن عمریست میگردد جدا دل

دلبر هر که بی وفا کردد

متو جا جوگی   اردو

دم تیغ آن تبسم رگ گل بریده باشد

بهار آمد زخویش و آشنا بیگانه خواهم شد

در کف مردانگی شمشیر میباید گرفت

طالعم زلف یار را ماند  مجلسی

من آن صیدم که هر جا میروم در دام صیادم

او یار کتت کار دارم   مجلسی

ترا من دوست دارم  مجلسی

شاد کن جان من که غمگین است  مجلسی

او خدا جان دلم تنگ است   مجلسی

دل کاش بدست تو نمیداد سرآهنگ

دلم چو لاله گرفته است رنگ وبوی ترا

تجلی کرد حسنش در خلوتگۀ هوشم

این دل گمگشته را در زلف خوبان یافتم

دلرا به ناز از کفم آن لاله رو گرفت

بهر جا آن سرو بالا برقصد

او خدا جان دلم تنگ است  استدیویی

دل در خون تپیدۀ دارم

دارم گله از تو جانان قربان سرت از ما نرنجی

وضع من روزگار را ماند    استدیویی

دلدار گذشت و نگۀ بازپسین ماند

دنیاست خوب و دنیا لیکن وفا ندارد   محفلی

یک لحظه گفتار دارم       محفلی

نا جوره مشی شاه لیلا  محفلی

چهار بیتی های شمالی   محفلی

شمالگی گی گلان پاره دی جبینه    محفلی

جوله نا جولا   اردو

لاگی نا مورا دینا  اردو

ای شیخ جنان از تو گلزار جهان از من

زبعد ما نه غزل نه قصیده میماند

بیا ای جام و مینای طرب نقش کف پایت

رو کن بهرکه خواهی گل پشت ورو ندارد

جاهو صیا… اردو

قد رسای تو را  با احمد ولی

اگر سبزه بودم بدامان صحرا   با احمد ولی

ساقی بده از لطف خود جامی که مدهوشم کند

آن چشم را ببین به چه ناز آفریده اند

چون شدم بیدار رخت دل بدامان یافتم

بادا بادا الهی مبارک بادا

حنا بیارید بر دستش بمالید

ماه من آهسته برو

سرشکم نسخۀ دیوانۀ کیست

گاهی به شهر گاه به صحرا گریستم

تو میرفتی و من شور قیامت ساز میکردم

یاد آن شب که به زلف سیهش چنگ زدم؟

خاک رۀ تو همره باد صبا رسید

آنقدر مستم که از چشمم شراب آید برون

ستمو گری تیری لیهی   اردو

بهار آندل که خون گردد زسودای گل رویی

جانانه بیا به پلو گرو…پشتو

ترا من دوست دارم

جهان در سرمه خوابید از خیال چشم فتانت

من اگر اینبار رفتم آزارم مکن

صبحدم دیدم نگاری در گل و گلزار مست

اگر اشتیاق زحمت بدری چمیده آید

عنبرین مویی مرا دیوانه کرد   تلویزیونی

عرض مرا به خدمت آن سیم بر کنید

ابر ها در قدمت ریزش گوهر دارد

ستم است اگر هوست کشد که به سیر سرو وسمن درا

ای که در دیر و حرم مست کرم میآیی

چرا کس  منکر بیطاقتی های درا باشد

طفل هندویی مرا دیوانه کرد

جمو ناکسی       اردو

قوالی  ترک آرزو کردم رنج هستی آسان شد

قوالی  از نالۀ دل ما تا کی رمیده رفتن

آندل که به چشم دلبر افتاد

که قیمت گهر از دیدن ار شود پیدا

ای رخت شسته تر از دامن مهتاب بهار

میروم از شهر تان به چشم خونبار

آن فتنه که آفاقش شور من و ما باشد

سوخته لاله زار من رفته گل از کنارمن  استیویی

رخ زیبای ترا یاد کنم یا نکنم

گل بی رخ یار خوش نباشد

ای که در چشمم دوا انداخی؟

زنده ام نامم از حیا مبرید

صیا ظلمو کرو   اردو

ما درین شهر قریبیم ودرین ملک فقیر

که گل بوی تو خواهد داد ومن دیوانه خواهم شد

به تو حسن نیکو نمیماند

دل با تو سفر کرد تهی ماند کنارم

گوش طلب که کار گوش هیچ دهن نمیکند

لاگی له گه نا  اردو

خواجۀ اجمیری

مستم از بادۀ شبانه هنوز

آهنگهای در خانقاه

خیزید و یک دو ساغری صهبا بیآورید

جان به لب رسیدۀ دارم

آجابی چوری را   اردو

ساری ساری راته   اردو

در خانۀ که سقف ندارد ستون مباش

رفته گل از کنار من

مرا آنروز گریان آفریدند

خاموش نفسم شوخی آهنگ من اینست

ازین حسرت قفس روزی دو نپسندید آزادم

نجریا به راگ پیلو

زهی چمن ساز صبح فطرت تبسم لعل مهر جویت

ما نقد عافیت به می ناب داده ایم  مجلسی

خوبان پارسا را من خوب میشناسم  مجلسی

شکست گلها هرگز صدا ندارد  مجلسی

واره لیلو  مجلسی

نه بر صحرا سری دارم نه در گلزار میگردم

عمر برق وشرار را ماند

راگ مشرمین  کافی تات و ماروه تات

خیال فارسی به راگ مشرمین

به کنج نامرادی خویش را گمنام میخواهم

ساز من ساز مستی آهنگ است

دل یارم  از سنگ است

وحشی صحرای حسن نرگس فتان کیست

آفاق جا ندارد همت کجا نشیند

به  صد گردون تسلسل بست دور ساغر عشقم

دوش از نظر خیال تو دامن کشان گذشت

التفاتی بر دل رنجور و بیمارم بکن

دلرا به ناز از کفم آن لاله رو گرفت

دل انجمن محرم بیگانه نباشد

عشق کارم تباه خواهد کرد

از جوان حسن سلوک پیر نتوان یافتن

بیقراران تو کز شوق فنا بیگانه اند

صیا ظلمو کری    اردو

نعت خواجۀ قریب نواز

یادو پیاکی  اردو

دیده گریان سینه بریان کرده ای

یادو پیاکی   اردو

نه ما جوگی  اردو

کست مجلسی در هرات

همه کس کشیده محمل به جناب کبریایت

خلق را نسبت بیگانگی است بهم

بهار فرصت رنگم بگرد یار میگردم

یار من بیا بیا

جز سوختن بیادت مشق دگر ندارم  رادیویی

به تو حسن نکو نمیماند   رادیویی

سوخته لاله زار من  رادیویی

امشب به لحن تازه چو مطرب صدا کشید

امروز نو بهار است ساغر کشان بیایید

پا اگر ماند زرفتار بسر میآیم

میل پیکان تیر او دارد

دوستان از منش دعا مبرید

که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم

پی اشک من ندانم بکجا رسیده باشد مجلسی

بباغی که چون صبح خندیده بودم  مجلسی

متو جا جوگی  مجلسی

یادو پیاکی   مجلسی

قد خم گشته را تا میتوانی وقف طاعت کن  مجلسی

جز سوختن بیادت مشق دگر ندارم   مجلسی

گدای حضرت شاهم پناه حضرت شاهم

برس بداد من ای خواجۀ قریب نواز

نه من شهرت پرستم نه زگردون کام میخواهم

دور زچشم مخمورت……

زمن برد آن دو چشم سرمه سا دل

دل را به ناز از کفم آن لاله رو گرفت

دو چشم مست وبی باکش مرا دیوانه کرد امشب

دوش در حلقۀ ما قصۀ گیسوی تو بود

شد اندوه و ماتم زدوران پدید

زگریه مردم چشمم نشسته در خون است

تحییر مطلعی سر زد که من از خویشتن رفتم

تو گر آیی بهشت آید طرب آید بهار آید

من و خجلت سجودی که نکرده ام برایت

این یار بی وفایم آخر بما چها کرد

 ساقی ما نرفته خانه هنوز

یار من بیا بیا

ای کبک دری بیا ببالینم

ساقی گلچهای ره برخیز شراب آور

شبکه طوفان جوشی چشم ترمآمد بیاد

من از تو جدا نمیتوان بود

خرابات در منزل دوستان

ای طبیب مهربان رحمی به آزار دلم

تبسم از لبت چون موج در گوهر کند بازی

به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم

سیر گلزار کی یارب در کمر دارد بهار

نعت   زبانم لایق حمد خدا شد

آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت

از عزّت و خواری نه امید است و نه بیمم

اگر ساقی ز موج باده بندد رشته بر سازم‌

الا ای دلبر برچیده دامان‌! سرو آزادم‌

ای وجود نازکت پرورده دامان من‌!

باز بر خود جلوه از رنگ دگر دارد بهار

به آن سیمین‌بدن گر بگذرانم‌

به جای ساز، امشب ناله این بی‌نوا بشنو

بی‌دست‌وپا به خاک ادب نقش بسته‌ایم‌

چشم وا کن رنگ اسرار دگر دارد بهار

حدیث روی نکویت شنیده‌آمده‌ام‌

حیلت رها کن‌، عاشقا! دیوانه شو، دیوانه شو

دنبال دل خویش دوانم‌، چه توان کرد؟

دوش کاین چرخ زمرّد پر ز اختر ساختند

دیدم چو خرامت به چمن از سر ناز است‌

ذوق حلاوت از دل بی‌کبروکین طلب‌

ز من برد آن دو چشم سرمه‌سا دل‌

گلدسته نزاکت حسنت که بسته است‌؟

می‌سوزم از فراقت‌، روی از جفا بگردان‌

نازم آن مشتی که فرق زورمندان بکشند

نشاط این بهارم بی گل رویت چه کار آید؟

همه‌کس کشیده محمل به جناب کبریایت‌

یاد آن فرصت که عیش رایگانی داشتیم (چهره‌)

یاد باد آن کز تبسّم فیض عامی داشتی‌

نه مفصل نه مجملی دارد

بسکه امشب بیتو ام سامان اعضا آتش است

یا بیا مسلمان شو یا مرا نثارا کن

بذوق سجدۀ باز از عدم گلباز میایم

تو کریم مطلق ومن گدا

زسودای چشم تو تا کام گیرم

لاله دیدم روی زیبای تو ام آمد بیاد

دوش وقت صحر از غصه نجاتم دادند

شب شمع یکطرف رخ جانانه یکطرف

روز ها شد نمینمایی تو

کسی معنی بحر فهمیده باشد

لباس عشق را در بر نمیکردم چه میکردم

از جوان حسن سلوک پیر نتوان یافتن

 و تعداد زیادی راگ ها تمری ها خیالها و غیره

 

منابع :

BLOGFA

دانشنامه آزاد

 

 

 

 

 

 

23 آوریل
۱ دیدگاه

سکوتِ آسمان

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

سکوتِ آسمان

بسیار شد کوشش ولى، قـفل درِ شب   وا نشد

آرى!   کلیـــد ِ  گمشده ،  پیدا  نـشد پیـدا  نشد

شاید که پشت کوه ها،  اسپ سحر زخمى شده

کز هیچ سو هنگامه ى ، از هى هى ِ فردا نشد

فرسنگ ها فرسنگها ، پاى خطــر فرسوده ایم

اما  به  قدر یکـ  قدم  از  خـاک  ما  از مـا نـشد

صد آسمان غُرید و هم صد  ابر  بارانى  رسید

بارید و بارید و…ولـى،  برهوت ما  دریا  نشد

سبزه قباها دوختش ، گل  خنده  ها   آموختـش

لاله چراغ   افروختـش ،  اما زمین   زیبا نشد

ازخون چراغ  افروختیم ، بسیار دیده  دوختیم

چشم ِ  تماشا  سوختیم  ، اما  کسى   پیدا  نشد

پیدا  نشد آن  ساربان ،  آن  ساربان ِ   راه دان

یا خود اگر آمد  ولى   جز  در  پى ِ  سودا نشد

این  رازِخون  آلود  را ، از آسمان  پرسیده ایم

اما   سکـوت   آسمان   ،  روشنگر   معنا  نشد

سید ضیأالحق سخا

١٣٧۴/هرات