۲۴ ساعت

09 فوریه
۱ دیدگاه

سپند و مجمر !

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۱ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۹  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

از سرشک غُصه و اندوه  چشم تر بسوخت
طالعی  دارم  که بر حالم دل کافر بسوخت
از ترحم    بر    طواف     آرزو  ،    پروانه   را
درشرار اشک چشم شمع،بال وپربسوخت
چشم بیمار تو ، بیمارم نمود ای  نورچشم
از تو چشم انتظاری داشتم ، یکسر بسوخت
دررهت دل راسپند و سینه مجمر ساختم
هم سپند ازآتش عشق تو، هم مجمر بسوخت
دیشب  آمد بر  سراغم ،  یاد   گرمای تنت
آنقدر داغ آمدم کاز گرمیم  بستر بسوخت
در   تمنای   وصالت ، یعی   بیجا  کرده ام
درتب و تاب غم هجران ، مرا پیکر بسوخت
عشق این باشد « توکل » بیش ازین دیگر منال
شرح احوال تو گفتم بر قلم ، دفتر بسوخت
عبدالجبار توکل هروی
هامبورگ
اول دسمبر ۱۹۸۴

09 فوریه
۴دیدگاه

از سایه های نیستی تا فروغ جاودانگی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۱ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

آنگاه که از سرزمینِ بی‌حدّ و مرزِ اندیشه سخن می‌گویی،

از اندیشه‌ای که در ژرفای لاهوت، در انعکاسِ نورِ بی‌آغاز مشتعل گشته، در تلاطمِ اشراقِ سرمدی صیقل یافته و در زهدانِ معنا، در تلاقیِ راز و حکمت، زاده شده است…
آه، چه اندک‌اند آنان که زمزمه‌ های نامکشوفِ واژگانت را در حصارِ ناسوت به بند نکشند!
چه قلیل‌اند آنان که ارتعاشِ پنهانِ کلماتت را در محاقِ ادراکِ سایه‌ نشینان، به پژواکی گمشده بدل نسازند!
ای رهگذرِ آستانه‌های ناپیدا!
ای آواره‌ی افق‌های دور دستِ راز!
ای بیننده‌ی انعکاسِ ازلی بر صفحاتِ ناپدیدِ سرنوشت!
بدان که حقیقت، در آیینه‌ی چشم‌ های فروبسته، جز سرابی نیست.
نغمه‌ی معنا، در ازدحامِ صدا های تهی، به محاقِ خاموشی می‌لغزد.
چگونه آنان که در پیچا پیچِ تاریکی، در تکرارِ خواب های بی‌سرانجام، در زنجیرِ جزم‌ های متروک، فراموش گشته‌اند، خواهند توانست لرزشِ نادیدنی‌ ترین حقیقت را دریابند؟
آن هم در تار و پودِ ناپیدای واژگانی که از ورای طورِ ادراک، 
از ژرفای صُقعِ قُدس، برخاسته‌اند؟
و این است رمزِ هستی!
هرچه ژرف‌ تر در مُغاکِ معرفت فرو روی، حلقه‌ های محوِ انزوا تو را تنگ‌ تر در بر خواهند گرفت!
هرچه گستره‌ی شهودت بسط یابد، سایه‌ی سکوت، حضورت را ناشناخته‌ تر خواهد کرد!
آه، دانایی!
آن شعله‌ی سر به مُهر در ظلمتِ کثرت!
آن تیغِ دو دمی که حاملش را نه‌ تنها به زخمِ جاودان محکوم می‌سازد، بلکه در درز های گسسته‌ی میانِ هستی و نیستی، در برزخِ تردید، سرگردان می‌گذارد!
حقیقت، نه در نگاهِ بینایان است، نه در خاموشیِ نابینایان؛
نه در پرتگاهِ ظاهر، نه در ژرفنای باطن!
و تو…
که در شکاف‌ های ناپیدای زمان، در کوچه‌ پس کوچه های بی‌نامِ هستی، در لحظاتِ تعلیقِ محض، میانِ بودن و نبودن، معلقی!
تو که در میانِ خیلِ بی‌شمار ایستاده‌ای که صدای تو را می‌شنوند اما سخنت را نمی‌فهمند!
حضورت را لمس می‌کنند اما حقیقتت را درنمی‌یابند!
در کنارتند، اما از تو دور تر از غبارِ نیستی!
تو که سایه‌ات را در هزار تویِ آیینه‌ های سراب گم کرده‌ای،  
در گردابِ صیرورت، در مدارِ ناپایداریِ معنا، بی‌پایان می‌چرخی!
و اینک…
در ارتفاعِ بیداری!
در شکوهِ تجلی!
در صعودِ بی‌ وقفه‌ی معنا!
نه در وادیِ حیرت، که در طوافِ شهود!
نه در ورطه‌ی تعلیق، که در پیوستگیِ نابِ یقین!
دیگر نه در سرگردانیِ بی‌نشان، بلکه در گستره‌ی نور ایستاده‌ام!
من، نه پژواکی محو در چاهِ خاموشی، که انعکاسی از حقیقتِ بی‌زوال!
نه نغمه‌ای مدفون در صمت، که طنینِ ازلی‌ای در ابعادِ ناپیدای کائنات!
و این روز… آه، این روز!
دیگر نه در تکرارِ وهم، بلکه در مسیرِ وضوح و آرامش گام برمی‌دارم!
دیگر نه در چرخه‌ی بی‌آغاز و بی‌انجام، بلکه در امتدادِ صعودِ ادراک!
و مگر نه این است که هر پایان، خود آغازِ ناپیدای دیگری‌ست؟
مگر نه این است که هر زایش، تجلیِ حقیقتی نو در باغِ ازلیت است؟
آری!
من در انحلالِ مطلق، نه به نیستی، که به بی‌کرانگیِ وصال بدل شده‌ام!
نه در زوال، که در شکوهِ حضور مأوا گرفته‌ام!
من دیگر نه آواره‌ی تردید، که همسفرِ یقینم!
و در این مسیر، هر گام، نقشی از حقیقت را در سینه‌ام حک می‌کند!
و من، در آغوشِ نور، در طوافِ سرمدی، در مدارِ حقیقتِ مطلق،
در آن “او”ی بی‌آغاز، بی‌پایان، به خود بازمی‌گردم!
إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ…
نه در فقدان، که در حضور!
نه در زوال، که در شکوهِ بی‌کران!
نه در سایه، که در عینِ نور!
نه در بی‌نشانی، که در ساحتِ مطلق!
نه در سرگردانی، که در منزلِ وصالِ ازلی!
و اینک…
در حضوری که زمان را در می‌نوردد،
در نوری که خاموشی را به تسخیر درمی‌آورد،
در حقیقتی که ازلی‌ست و به ابدیت می‌پیوندد،
در آن هستی که نه ابتدا دارد و نه نهایت، آرام گرفته‌ام…
نویسنده: 
احمد محمود امپراطور
شهر بیم و امید 
زمستان ۱۴۰۳خورشیدی

 

09 فوریه
۱ دیدگاه

گوهرِ نایاب

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۱ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

گوهرِ نایاب

 دوست میدارم هنوزم  جلوهُ    مهتاب را

 آسمانی   از  ستاره ،  اخترِ   شبتاب را

خواب از چشمم  رباید  دردِ  تلخِ  انتظار

 تا سحر دوزم  بدر من ، دیدهُ  پُر آب را

 بسکه دلتنگم، کنم نمناک از بارانِ  اشک

 دفترِ شعر و  غزل با واژه های  ناب را

 نیست امیدی  که برگردد بساحل  یکزمان

 زورقی سرگشته  و افتاده  در گِرداب را

سوی دریا میروم از بهرِ  مرواریدِ عشق

 تا بیابم عاقبت  ، این  گوهرِ  نایاب را

 گرتو باشی در  کنارم،  با هزاران آرزو

 می‌سپارم من بدستت  این دلِ بیتاب را .

مریم نوروززاده هروی

 ۲۳ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی

۱۳ جنوری ۲۰۲۴ میلادی

از مجموعهُ”پاییز “

 هلند.

09 فوریه
۳دیدگاه

دانه های سپند

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۱ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

دانه های سپند

برنتابی  ،   زمانه    می گیرد

خود نگیری ، بهانه می گیرد

عاقبت   بغض   ناتوانی  ها

بی صدا ، ناگهانه  می گیرد

گرد باد تقاص ، هر یک  تان

مثل کاه از  میانه  می گیرد

تلخی   درد  و  نامرادی  ها

هُرم سوز  شبانه  می گیرد

آشک چشمان خیره مغموم

بام هفت آسمانه می گیرد

خون ناحق ، هزار مثل شما

از زمین  و  زمانه   می گیرد

آتش گریه نیمه شب هرگاه

چو سپند دانه دانه می گیرد

سوز دل گر شبی برون آید

چرخ را بی گمانه می گیرد.

محمد زرگرپور ( پرند )

08 فوریه
۳دیدگاه

قطره ی اشک . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۲۰ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

قطره ی اشک . . .

 

و این قطره ى اشکم براى کودکى 

که درد

امانش بریده است

و در بسترى که سرد

چه تلخ آرمیده است

براى کودکى که به خود پیچ میخورد 

و کسى نى که غمش هیچ میخورد

و در خطه اى که پر از مردم نامرد

تب خویش چیده است 

و ز کلکش مکیده است 

به زبانى که بود بسته 

با روح بسا خسته

چه فریاد میزند

آهاى سرزمین درد

آهاى خطه ى نبرد

منم کودکى که زار و زرد

جهان را بدیده است

و تب خویش چیده است

و ز کلکش مکیده است

منم کودکى که

نا آمده خواهم شدن 

از این جهان سرد

از این سرزمین درد

و زین خطه ى نبرد…

 

08 فوریه
۳دیدگاه

ترا می‌ ستایم آرام

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۲۰ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

 

ترا می‌ ستایم آرام

                           به خالقم

چون ماهیان لغزنده ی تن 

در دریای فکر شناور

ساز موج ها به رقص

رقص با د ها در پرواز

آهسته می‌ نوازم

عاشقانه می‌ سرایم

و در زیر آفتاب سرد غربت

هر روز حمام صداقت می‌ گیرم

خوشه های نرگس

و شاخه های شب بو –

                            هدیه ی دوستانه تست …

و هنوز ترا می‌ سرایم

آرام

وعاشقانه 

هما طرزی

 بوستون

۱۷ جون ۲۰۱۳

08 فوریه
۱ دیدگاه

نشان یار سفر کرده ازکه پرسم باز

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۲۰ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۸  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

نشان یار سفر کرده ازکه پرسم باز

 

 در آستانه ی بیست و دومین سالروز رحلت خطاط کتیبه های قدسی وتجلیل از بیست و هشتمین سالگرد تاسیس کانون هنر های زیبا – اندیشه و دانش توسط آن مرحوم – نگاهی داریم به کارنامه ، زندگی نامه و جایگاه هنری ، اجتماعی و فرهنگی استاد امین الله پیرزاد.

 

استاد سعادت ملوک تابش :

فسو سا برما که در طول فاجعه ی دراز دامن- که بر سرنوشت ،فرهنگ، وهنرما تحمیل شده، هر روز بر فراش سوگ عزیزی از دیار هنر وحوزه ابتکار وابداع نشسته وداغی تازه را با سرشکی تلخ آبیاری می کنیم. ص ۲۶۷

استاد هادی ذوالریاستین ؛ هنرمند خوشنویس ایرانی :

من همکار پروفسور پیرزاد هروی و افتخار میکنم چندین سال در کنار ایشان در بنیاد پژوهشهای اسلامی استانقدس رضوی و همچنان در مرکز آموزش های هنری بودم ، مفتخرم که از معلومات و دوره های ایشان استفاده وفیض زیادی بردم.

من حس میکنم او وجود دارد، یعنی پیرزاد زنده است !

مردم افغانستان باید بدانند که این فرهنگ و این هنر با چنگ و دندان نگه داشته بشود. ص ۳۱۸ 

استاد نجیب مایل هروی :

 استاد پیرزاد یکی از یادگارهای مرحوم استاد محمد علی عطار بودند، در انواع خط که مرحوم استاد عطار توانمندی داشتند/ استاد پیرزاد هم از این توانمندی برخوردار بودند،،،، نشر آثار مرحوم پیرزاد ، برای جاری بودن روش وشیوه خوشنویسی مرحوم می تواند مفید باشد، که امید دوستان ایشان به این امر اهتمام کنند. ص۲۶۶

رفیع اصیل یوسفی :

پیرزاد با همه وجودش به مردم و وطنش عشق می ورزید واین عشق اورا میتوان در سرتاسر زندگی اش به وضوح دید ..

اگر خانه ، مسجد و حسینیه ای از کلک هنر آفرینش – بهره ی برده باید به حساب دین دوستی و مردم دوستی اش گذاشت .ص۲۸۳

محمود عطار هروی :

. استاد پیرزاد بخوبی از عهده ترکیب و تسلط بر خط ،،ثلث،، و کوفی برآمده بود. همچنین ترکیب بندی خطوط ایشان بسیار زیبا و منحصر به فرد بود.

این را من تنها از ایشان و قدرت هنری ایشان در هشت قلم خط دیده ام. ص ۲۶۶

 محمود صفر زاده ،، م انوش :

حاج امین الله پیرزاد هروی ، چون ستاره ی درخشان در آسمان جهان خوشنویسی می درخشد. انگشتان و قلم هنر آفرینش افتخارات سترگی رابر جامعه فرهنگی هنری ما قلم زده است. ص ۲۵۸

 بصیر احمد حسین زاده : 

استاد پیرزاد دستی قوی و توانمندی در هنر ،،کتیبه نگاری ،، داشت که از مهمترین آنها می توان از کتیبه سی وچهار متری تالار کنفرانس های حوزه علمیه صادقیه در هرات – کتیبه ها وتابلو های حسینیه هراتیها در مشهد مقدس و یاد بود شهدایی حرم رضوی و دههااثر نفیس دیگر اشاره کرد……

ص۲۷۴

میرویس رضا زاده ، از جمله شاگردان برجسته استاد می گوید  :

استاد پیرزاد هروی کسی بود که هنرش را بر پایه ی عدل واحسان بنا نهاده ، بدی را با نیکی دور کرد.

نشانه ی عاشق آنست که صبر و استقامت در مسیر کارش با تلاش ونو آوری و زایش درهنر داشته باشد. ص ۲۷۷

استاد محمد حسین جاجویی مقدم :

 من فقط در یک کلام می خواهم بگویم که ایشان نیروی عشق بود ، ایشان برای موسسه آفرینش های هنری استانقدس رضوی افتخار بود.

 این بزرگوار هم در رفتار ، هم درکردار ، وهم درعمل آنچنان خلوص از خود بروز میدادند که همه ی جمع هنرمندان را زیر سلطه محبت خود و زیر سلطه ی نگاه هنری خود در آورد. ص۳۲۲

استاد مجید فداییان:

مطمئن باشید فرهنگ و تمدن اسلامی ما در دونقطه قابل توجه و بررسی است ،

 یکی میراث فرهنگی مکتوب و دیگری ابنیه و معماری های خاص …..

قطعات خطی که مربوط هرات است، در تمامی موزه های دنیا و معروف ترین موزه های دنیا به عنوان گل سرسبد مجموعه هایشان است.

بزرگترین مجموعه های خوشنویسی در ایران ما بعنوان میراث پایانش با نام ،، هروی،، است. ص۳۱۲

استاد نجیب الله انوری :

بودند محدود شیفتگانی که لحظه ی غافل ننشستند وبا هزاران مشکل ، ومانعی که سر راهشان قرار داشت کوشیدند که چراغ هنر به خاموشی نگراید ، از جمله میتوان از شادروان استاد فرزانه عطار هروی و روانشاد استاد پیرزاد هروی نام برد – حقا که هنرمندان واقعی هرگز نمی میرند. ص ۳۱۵

سر چشمه پا نوشت ها :

تمامی نقل وقول های این یاد بود با استناد به مجموعه ،، رنگ و رنج ،، تألیف محمد رفیع اصیل یوسفی ـ و هنر آوران هری با ویرایش استاد محمد کاظم کاظمی – زیر نظر کانون هنر های زیبا/اندیشه و دانش در موسسه خیریه امام جواد ، ع، و نشر سنبله بهار ۱۳۸۴ شمسی – با اجرای گرافیک توسط وحید الله عباسی و خانم طاهره امیری تایپ و تنظیم شده.

با سپاس ویژه از سایت فرهنگی هنری و دیجیتالی بیست و چهار ساعت که در راستای حفظ و اشاعه هنر های اصیل ملی و فرهنگ بومی وتقدیر از پیشگامان وپیشکسوتان ، پیشتازند.

محمد رفیع اصیل یوسفی

۲۰ دلو (بهمن) ۱۴۰۳ خورشیدی

۸ فبرری ۲۰۲۵ میلادی

 

07 فوریه
۱ دیدگاه

گوهر دل

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۱۹ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

گوهر دل

۸۸ الف

 بیشه ی گرگان وحشی نیست دل وحشی میا

 ای که با هر ساز غمگین شاد می  رقصی میا

ای که  خندیدی  به  اشک  دیشبم  بی عاطفه

 حتما امشب  باز بر  اشکم  تو  می  خندی میا

من  نه آنی ام   که   دل   لیلام  سازم  هر کجا

 ای که بر هر کس دلت را مفت می  بخشی میا

                 گوهر  دل  را  صدف  کار  است  تا  پنهان  کند                

 گر نداری   گوهری ، هیچی   نمی  ارزی  میا

 آسمانم من پر از کوکب  پر از  خورشید و ماه

                                                                                       نور     گر   در  دل   نداری    آدم   خاکی   میا .                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                   شکیبا شمیم

07 فوریه
۱ دیدگاه

عالم دگر

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۱۹ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

عالم دگر

دیــــــده از امیــــــال دنیا بسته ام

در دلـــــــم  درب  تـــــمنا بسته ام

عالمی دارم که باــــــشد بی بدیل

تا زبان  از  زشت  و  زیبا   بسته ام

بســــکه  پروازم  شـــده  بی انتها

در ثــــریا  بال   عنقــــــا  بسته ام

دیده ام  تبعــــیض   و  آزار  و   ریا

شــــیخ را در  صف  اعدا بسته ام

حضرت  می  را  چو   دارم  احترام

جام  را  در  ظـــرف  مینا بسته ام

خاک بوس کوی  او  باشم  (ظفر)

عـــهد با  دا دار   یکــــتا  بسته ام

نذیر ظفر

۲۵ جنوری ۲۰۲۵

07 فوریه
۱ دیدگاه

بده پایان سکوت شبها را

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۱۹ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۷  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

بده پایان سکوت شبها را

نفسم  دادی  و  به  جان  دیدم  دم  احیایی  مسیحا را

گرچه گاهی به من چشاند غمت تلخی بوسه‌ی یهودا را

لرزه‌ها  مینشیند  از  ایمان  بر تنم لحظه‌ های  دیدارت

مثل موسی که ناگهانی دید جلوه‌ی نور طور سینا را

مانده مبهوت معبدی که تویی، مست تسبیح و رفته  از خویشم

غرقه در حیرتی  که  میگوید جذبه‌ی  خلقت  اهورا را

در تب و تاب خلق وسوسه است، زیر و بم‌های لحن پر شورت

از فریب شبانه‌اش  جویم  بودنی‌  های  بی محابا را

چشم در چشم من بدوز و بهل شعله‌ها و زبانه‌های هوس-

تل آتش شود ، بسوزاند   قید  پرهیز  و  بند پروا  را

بوسه‌ها را به پشتوانه‌ی هم رشته کن تا ذخیره‌ای بشود

بود آیا مگر که چاره کند  قحطی و  سختی مبادا را

پا مکش از من و بیا  بکشیم با تب  آتشین  تنهامان

حسرتی را که با چه بیرحمی دیر یا زود میکشد ما را

حصر تقوای یوسفی بشکن، و بدان همچنانکه میدانم

قدر شبهای زوج بودن را، نه شب فرد و سرد یلدا را

یوسفی باش و با دو دست  دعا از  خدایت بخواه معجزه‌ای

که جوان سازد  و  بپیراید  پیری   ناخوش  زلیخا را

چشم دل باز کن به هیمه‌ی من! آنچه اینک تلی ز خاکستر

تا ببینی شکوه و جولانِ عشق، این آتش هویدا را

آهوان را کنار بگذار و تو فقط شیر بیشه‌ی من باش

خلوتم را پر از صدایت کن، بده پایان سکوت شبها را

صید خواهان تیر صیادم، نافه پر مشک و خون دل دارم

در پی‌ات آهوانه گردیدم بس که من دشت و کوه و صحرا را

ماندن و رفتنم به حکم تو، جبر محض تو گشت ایمانم

سرخوشم زان که اختیاری نیست بسته ی حلقه‌ی چلیپا را

سونیا صادقیان اصفهانی

06 فوریه
۱ دیدگاه

پرستوها

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۸ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

پرستوها

چو می‌بینم   تمام  زندگی  یک ‌ ریز تکراری ‌ست

 پرستو‌های شوقم مرده‌ اند هر چیز تکراری‌ ست

 و تصویری که سی‌سال است بر دیوار من، حتی

 و گلدانی که سی‌سال است، روی میز تکراری ‌ست

 و آهنگی که دایم چون غذای روح  و دل‌، شاید

– زمانی بوده بر من خاطره‌ انگیز تکراری ‌ست

 هوای  گر م  تابستان ،  صدای   شرشر  باران

 زمستان و بهار  و  موسم پاییز   تکراری ‌ست

 به تاریخ  و کتاب  و دفتر و  دیوان    پناه بردم

 و دیدم قصه های هتلر و چنگیز  تکراری ‌ست

 کمی گفتم که  از  حال  وطن  آگه  شوم،  دیدم

 که محرومی ز آزادی، چه شرم‌آمیز تکراری ‌ست

 به ذهنم شد مجسم   حلقه‌ی دار و  خیال  مرگ

 و لیکن خود‌کشی با طرز حلق‌آویز تکراری‌ ست

 دقت کردم به خود  در رو به‌ روی   آینه   دیدم

 به این زیبایی و چشمان شور‌انگیز تکراری ‌ست

 به دل گفتم شوم عاشق به دل‌ داری که سنجیدم

 که عاشق بودن و معشوقه گشتن نیز تکراری ‌ست

 در این  دنیای  تکراری  فقط   با مهر عادت کن

دلت را می‌کنی از قهر‌ و غم لب‌ریز تکراری ‌ست

 نداری شور عشقی در دلت سوما در این شعرت

 از این بی‌هوده‌گویی یک‌سره بگریز، تکراری ‌ست!

سوما رووفی

06 فوریه
۱ دیدگاه

حس دیوانگی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۸ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

حس دیوانگی

مرا کردی  گرفتار  خودت  از من  رها کردی

به جان سرد من از آتش عشقت دما کردی

تو از  دور  آمدی   و از  صدای  پات   لرزیدم

به من تا دیدیاین دل راز  دلخانه جدا کردی

نشستی در کنارم، بودی مشغول سخن لیکن

به این  نمی دانی که با این دل چه ها کردی

تو غرق قصه بودی  با تو من در عالم بالا

نگاهت تا به من افتاد خندیدی حیا کردی

دلم میخواست در وقت سخن بوسم لبانت را

ببین کز فرط لذت تا کجایم بی  حیا کردی

بغل کردن دلم میخواست تا  بفشارمت در بر

ز بس با ژست زیبا عالمم را  خوش نما کردی

من از دیوانگی های درونم  می ندانستم

مرا با این حس دیوانگی  تو آشنا کردی

من عمری دور بودم «واهبا»  از عاشقی اما

تو در من باز یک محشر ز عشق  خود به پا کردی

۲ فبروری ۲۰۲۲

صالحه واهب واصل

هالند

06 فوریه
۳دیدگاه

سخن شاعر 

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۸ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

سخن شاعر 

به‌خاطر بسپار که اگر طلا هم باشی، 

برای بقا و استحکام ناگزیر از آنی که با دیگر فلزات درآمیزی. 

در خلوصِ محض، شکنندگی نهفته است،

 و استواری در هم‌نشینی و تعامل پدیدار می‌گردد.

 پس نیک بیندیش که چه می‌گویم، 

زیرا حکمتِ این سخن در ژرفای زندگی نهفته است.

احمد محمود امپراطور

۶ فبروری ۲۰۲۵

 

06 فوریه
۱ دیدگاه

گنج شایگان

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۸ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

گنج شایگان

همیـشـه ثـروت  و کاخ  طلا نمی  ماند

شــکـوه و دبـدبـه تـا انـتــها نمی ماند

به پول وچوکی  وقدرت  افتخار  مکن

اســیـر ذهــن تهـی را غـنـا  نمی ماند

ز باد کبر و  غرور  غیرتی   نمی‏خیزد

چـو خـاکـسـار شـدی کبرایا  نمی ماند

دمی که کشتی بشکسته غرق میگردد

اثـر ز فــوت و فــن نـاخــدا  نمی ماند

قـد خمیده و پیـری می رسـد، هشدار!

ازین همه کش وفش جزعصا نمی‏ماند

ز داسـتان سـکـنـدر عـبــرت آمـوزیـد

که روز مــرگ قــوا و لــوا نمی ماند

به طبل و شیپور و کرنا می‏کنید تبلیغ

به غیر وهـم خموشی صـدا نمی ماند

ده ها هزار زن ومرد وکودکانکشتید

ولی شرارت و جـور و جفا نمی ماند

زسر بـرون کنید غصب مال مردم را

که ظلم ظالم وحرص و هوا نمی ماند

صمیم حبّ وطن  برگۀ  تجارت نیست

ز خـاک اگـر رود  ارث  نـیا نمی ماند

مباش در پـی تسـخـیـر خــانـۀ اجــداد

که روح از تـن انسـان جـدا نمی ماند

مریخ وماه وزمین را اگرشوی مالک

به غیر گورک تنگی تـو را نمی ماند

به جنگ ودشمنیوقلدری چراکوشید

کزان به جز غُر و قهر خدا نمی ماند

به تکروی نرسـی تا به منزل مقصود

منی اگـرچه زنی، غـیـر ما نمی  ماند

برای زن که افغانستان زنـدان  گشت

ز خطبه گاه قطر جز  خطا  نمی ماند

به نزد تاریخ وانسانیت شدی محکوم

به چشم پاره که شرم وحیا نمی ماند

به زور و معرکۀ اقتصاد خـود  نازید

نتیجـه جـز ضـرر  و مافـیا  نمی ماند

فقیر عشقم  و صد گنج شایگان دارم

غـنـای هـسـتی دل در خـفا نمی ماند

از ایـن لحظۀ کـوتاه  عـمر در عـالـم

به جزمحبت وعشق و وفا نمی ماند

خوشا که دل شده پیوند بادل محبوب

در انتها کـسـی جـز آشــنـا نمی ماند

رسول پویان

۶ فبروری ۲۰۲۵

05 فوریه
۱ دیدگاه

کائنات نمکین

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۷ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۵  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

کائنات نمکین

در دست من دست وفا بگذار
روزی مبادا قصه گوی دیگران باشیم
می میرم از وحشت سردی عشق
در صحرای رسوایی با روح زخمی
در تاریکی خورشید افتاده ام
در این کائنات نمکین
افسرده تر از مهتاب پاییز
دور و برم را باغ های انگور با نا باوری ها
احاطه کرده
بیا
جام دلم را پر از شراب دریای خروشنده عشق کن
نگذار پنهان با دل قصه گویم
هر چه رویا بود
گویا شد
ناله را هم آغوش بستر غربت کردم
قطره قطره درود را
در ساحل چشمان تو می خوانم
دیگر نه حرص بدست آوردن را
و نه هراس از دست دادن را دارم
هر روز می میرم
هر لحظ می گیرم
هر دم می شکنم
کابوس که هر شب چشمان تو را
از من می گیرند
عالیه میوند
۳ جولای ۲۰۲۳ 
فرانکفورت
05 فوریه
۳دیدگاه

خلوت

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۷ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۵  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

 

خلوت

             به یار

من در خلوت ستاره ها

ماه را دیدم

روشنتر از احساس

و خالصتر از آب های زلال

به لطافت گلها 

و به پاکی غنچه های باکره

و کبوتران تازه دم

قفلی بر در نبود

آهسته در دلم را گشودم

و برایت سخن گفتم

هرچه در دل بود بر زمین ریخت

چون آب گوارایی

بر زمین های خشکیده

قطره قطره دریا شد

پر جوش از عشق

و پرصفا ازاحساس

و   پر موج چون دلم

زمان ایستاد

و توقف در ضربه های ساعت

شکوه راستین وجودت را بمن داد

قدم ها آهسته تر شد

و در دنیای پر از سکوت

و آرام…

جلوه ات در تمامی کائنات

                               به رقص آمده 

و وجودت را

        بیشتر از پیش احساس می‌کنم

در خلوتم …

 هماطرزی

نیویورک

 ۲۳ می‌ ۲۰۱۳

05 فوریه
۱ دیدگاه

کاخ عشق

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۷ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۵  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

کاخ عشق

الحق، انار  باغ  تن ات   خوشگوار بود

داروی   درد   این   جگر    داغدار   بود

از عرش تا به فرش همه محو حسن تو

عالم  همه  خمار  دو  چشم  خمار تو

رخساره ات ز سیب  بهارک ظریف تر

لعل بدخش پیش لب ات شرمسار بود

سر  تا  به  پای  پیکر  ناز   آفرین   تو

زیبا  ترین  حقیقت  یک  شاهکار بود.

آنگه که باز کردی یخن پیش چشم من

دیدم که پشت پرده چه شمس النهار بود

بعد از هزار بوسه   کمی آمدم  بخود

تصدیق می کنم که لب ات مزه دار بود

یک روز هم نه شد که به خود زندگی کنم

تقویم   روزگار   بسی    نا گوار   بود.

گفتم که وصف موی سیاه ات کنم رقم

دیدم که روی صفحه پر از نقش مار بود

خواندم تمام فلسفه ی شرق و غرب را

دیدم که کاخ عشق بسی استوار بود

سید عبیدالله جبین حازم

سال ۱۴۰۲ خورشیدی

05 فوریه
۱ دیدگاه

مرز روشن آزادگی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۷ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۵  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

مرز روشن آزادگی

چه شکوه‌ای کنی از زن‌ستیز چخماقی

و نقطه‌چین خموشی بود، و الباقی

سرود قدرت عشق  است   خلقت حوّا

در این غزل  نتوان  یافت   بیت  الحاقی

کنون که معنی  لاغر   نهفته در  صورت

و بی‌قواره‌ ترین   لفظ  می‌کند   چاقی

سخن‌ شناس  ادب‌  آشنا  کند   انشاد

به طرز  تازه  کنون  نو  سرود  اخلاقی

عمل‌گرایی یک نسلمی‌شودسیلاب،

گذار نقطه بر این سطرسُستنطّاقی

نگاه کن   که  چسان    آسمان  تندرزا

کشیده خشم‌ترین  ابر  های  شلاّقی

هوای تازه‌ی ییلاق باد سرد  و زمخت،

نوشته بود به دیوار  شهر ،  قشلاقی

…و چشمه‌ها همه گِل باد و ‌چشم‌ ها گریان

شکستهساغر و آشفته  جاودان ساقی!

ز    مرز   روشن     آزادگی  و   آزادی

گذر نمود  ستم‌ خوی   خیره  قاچاقی

اسیر واهمه گردید عقل   دور اندیش؛

و پر کشید شکوفا شهود ا‌ِشراقی

« رسید مژده   که  ایام غم نخواهد ماند »

و ز مهریر به  پایان  رسد   و‌ زلاّقی

«چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند»

و نام زنده‌ دلان است جاودان باقی

دکتور عبدالغفور آرزو
هانوفر
۲۹ جدی ۱۴۰۳ خورشیدی
۱۸ جنوری ۲۰۲۵ میلادی
05 فوریه
۳دیدگاه

فروغ ِمهر

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۱۷ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۵  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

فروغ ِمهر

صد جلوه  کند  زیبا  با  جلوه ى  نورانى

صد جلوه ى نورانى در  مظهر  روحانى

در جان  من  تاریک  تابد  چو  فروغ مهر

با مهر ازل جانان با  عشوه ى  جانانى

این خاک سیاهم را سازد  چو در و گوهر

این خاک سیاه از او گردد چه درخشانى 

این بنده ى افتاده از جان و ز دل ساده

نقشش  بدهد اعلى  بالا کندش  آنى

لطفش بنگر بى حد، بى مرز و بى از سرحد

هر یادى که کردم من او را بود همخوانى

هر چى که مرا باشد از حضرت او باشد

حتى که حضورِ دل از  وى  بود ارزانى

با نام وى آسودم از اوست  همه بودم

این صحن وجود من با  اوست بهارانى

شیبا رحیمی

جنوری ۲۰۲۵

 

04 فوریه
۳دیدگاه

دعای توفیق

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۶ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

بسمه تعالی

دعای توفیق

(منظوم)

خـداونــدا مـرا تـوفـیـق طـاعـت

بده دوری گناه،ازلطف ورحمت

نـمـا درصـدق،قـصـد ونـیـّتـم را

شـناسـم آنچـه لازم، حُـرمـتـم را

گـرامـی دارمــان،دراسـتـقـامـت

هدایت دارمـان، درعلم وحکمت

نـمـا دل هایـمان لـبریـزعـرفــان

زلـطـفـت یـاالـهـی،حـی رحمـان

……

زبان های مان بداربرراستگوئی

عـزیـزِمـان بـداردرخـیــرجـوئـی

غـذای مـان نمـا آنچه حلال است

 بگیری دست مان،حد کمال است

 نگـاه داردیـدگـان،ازهـرزه دیـدن

 ببنـدی گوش مان،غـیبت شــیـدن

 تـفـضّـل برعـزیـزان،پـارســائـی

 مـداوم دارشــان،درخیـرخـواهـی

……

بـده بـردانـش آمــوز،سعـی لازم

بـرای ســامـعـیـــن، پَـنـد مــداوم

بکن مرضای اسلام را شِفـا یاب

به امـوات مسلمـان،رحمتـت تاب

بـه پیــران ده وقـاروعـزت نـفس

جـوانـان را به توبه،ازگـنــاه بس

……

زلطـفـت ده زنان را،عفت وشرم

تـوانگـررا بده ازلـطف، دل نـرم

که دارد بـذل خـود بـرمـستمنـدان

قـنـاعـت لـطف نـمـا بـربینـوایـان

نمـا پیـکارجـویـان را،سـرافــراز

اسیـران را رهـا،ازقیـد وبند ساز

……

زمـامــداران بدار،عــادل وَدلسوز

کـه دارنـد بهــرملت،رحـم هرروز

الــهــی حــاجـیـــان وزائـــران را

 بـرکـت ده خــدایــا!جـمـلـگــان را

مـوفـق کـن هـمـه راآنچـه واجـب

زاعـمـال حــج وعـمــره مـراتـب

زلـطـف ورحمت خود پادشـاه هـا

که هستـی بهـتـریـن،مهـربـان هـا

نمـائی”حیدری”راغــرق رحـمـت

نجــاتـش ده کـریـمـا،ازعـقــوبــت

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۱۳ می ۲۰۱۹

سیدنی – استرالیا

(هفتم ماه مبارک رمضان)

04 فوریه
۱ دیدگاه

استاد تغییر

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۶ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

استاد تغییر

در من زنی که

بی صدا شعر هایش را

در گوش ستارگان می آویزد

و‌ زخم های دفترش را

میان برهنگی واژه ها

به پیرهن ماه پینه میزند

قربانی تقدیر نیست

استاد تغییر است

و سر مست عشق و هستی

که نعره میزند

به گوش گوش فرزندان خویش

آزادی را

برابری را

زندگی را.

میترا وصال

۴ فبروری ۲۰۲۵

لندن

04 فوریه
۱ دیدگاه

زخمِ دل

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۶ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

 

زخمِ دل

نکرده  باز دهان  را ، غنچه ى پَرپَر  نمیگردد

مَده  فِرصت را از  دست جوانى بر  نمیگردد

بدان قدرِ شُباب و فصلِ مستى و جوانى را

که در پیرى بُتى هَمشین و ساغر  نمیگردد

مَگرد دنبال شوخِ  نازنینِ رفته  از دست ات

که  آب  رفته  در جُو ،  باز بَر جُو بر نمیگردد

بروى زخمِ دست گر میتوانى پینه ى بگذار

مگر زخمى که بَردل خورده ى بهتر نمیگردد

تملُق  فطرتاً ، از خصلتِ  افرادِ  نامرد است

مواظب باش خسیسى صادق و  یاور نمیگردد

فروغ ِ عُمرِ من مملو ز مردى بهرِ نامرد است

شمارم یک بیک  در فکر و   در  باور نمیگردد

جهانِ غرب  و  مُلکِ غیر را هر قدر سنجیدم

سراپا همسرِ خاکِ  وطن   یکسر   نمیگردد

حسن شاه فروغ

۳ فبروری ۲۰۲۵

 

 

 

 

04 فوریه
۱ دیدگاه

شاخه ی خورشید

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۶ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

شاخه ی خورشید

ای  که  آیینه ی  یک  لمعه  نگاهم نشدی

مشعل ماه شدی ، شمعی براهم نشدی

جٌستمت  در تپش  سبز  نسیم  گل  صبح

خلوتم    را    نشکستی  و  پناهم  نشدی

دل  من  سرد و  گنه جوی سراپای تو بود

یخ  پرهیز  شدی   ، گرم   گناهم   نشدی

گفتی شب آیم و چون ماه  برایم  سویت

من که خود شب شدم ولیک تو  ماهم نشدی

از تو گلباغ بهاران ، چمن اندر   چمن است

چو رسیدی بسرم ، برگ   گیاهم  نشدی

رآتشت ، شاخه ی  خورشید   شده در گیران

پس چرا، شعله ی  در  شام  سیاهم نشدی

تو که  در  جاریی   آیینه  سفر  می کردی

چه شدی ، گم شدی ، حتی که صداهم نشدی

فاروق فارانی

04 فوریه
۳دیدگاه

 دل خونین 

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۶ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۴  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

 دل خونین 

من نمی خواهم دلم با هیچکس  در کین بود

چون که دل را  مهرورزی  مسلک و  آیین بود

داغ    نفرین  و  کدورت   از  دلِ   صحرا  مجو

لاله ها   را   تا   قیامت     دامنِ  خونین  بود

سعی عاشق درکمال عشق او ظاهر شود

کوهکن  را  با  مصائب   خاطرِ   شیرین   بود

هرکه   نوشد  باده ای  از  دُردِ جامِ دوستی

رستگاری اش   به  دنیا  تا  قیامت  این  بود

خوش  خرامیدن   نگر از  سرو  نازِ  بوستان

زانکه  او  را  بستر   سبزِ  چمن  بالین   بود

شکوه  ها  دارد   ادای   ساقی   بزم  طرب

چون  دراین ره  شیوۀ او نازِ بی تمکین بود

عمرمن  در  پرتو  مهر و  محبت  ها گذشت

فارغ  از شر  و  فساد  و  داستانِ  کین بود

گویمت بشنو جلال از خودسری ها در گذر

تا که  مهر و  انس و  الفت  یاور  دیرین بود

سید جلال علی یار

ملبورن – استرالیا

فبروری ۲۰۲۵

03 فوریه
۱ دیدگاه

بی نوا

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۵ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۳  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

بی نوا

بی ثمر بگذشت  عمرم  ای  خدا خوارم مکن

با  مصیبت،  درد و  غم  یارب   گرفتارم   مکن

عمر ما بگذشت به غفلت بی خبر زین روزگار 

ای    خداوند   کریم     تو بار  غم  بارم   مکن

رفت ایامی ز دستم بی هدف در خواب و خور

رو سیاهم  بر   در  تو سوز   در  نارم   مکن

گشته ام  بیچاره و حیران  و ره گم کرده ام

بی  نوایم  ای  خدا  با  غم   سزاوارم  مکن

گریه دارم   روز  و  شبها   بر در تو ای  خدا

دیده پر اشکم خدایا  سیل  اشکبارم  مکن

میرسد آخر  به پایان  این چند  روزی دیگر

بیش از این تو ای خدا رنگ  زرد و هم زارم مکن

بی خبر گیرم ببر در خواب  چون اصحاب کهف

تا دم محشر   تو یارب   هیچ  بیدارم  مکن

لطف کن تو از کرم بر  حال   ما ای  کار ساز

پیش خلق عام و خاص یا  رب تو شرمسارم مکن

داؤد عاشوری

ملبورن – استرالیا

سوم فبروری ۲۰۲۵