۲۴ ساعت

30 اکتبر
۱ دیدگاه

زنگ خطر

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  مؤرخ ۸عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۳۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 زنگ خطر

 مرغ   شکسته  بالیم ما را سحر نباشد

‎از علم و درس و تعلیم هرگز خبر نباشد

 ‎فریاد  دختران   را با جان  و دل شنیدم

گویند و درس  و‌  مکتب  بار دیگر نباشد

‎ ‎بگرفته  این سعادت  چون آب زندگانی

‎تدریس   و  دانش   زن   زیر نظر نباشد

بی حاصل است بر ما هر  حاصلی که داریم

هر روز  گشته  بدتر  روز   بهتر   نباشد

‎ ‎آواز شان به گوش اهل جهان رسیده

تا در میان  میهن  این   زور و زر نباشد

تا کی  شود  روزی  یا رب  حکیم   دانا

تا آنکه درس بخوانیم زنگ خطر نباشد

روزی رسد که بینی اندر سرای دانش

‎دیگر که جای  پای  هر  رهگذر  نباشد

‎ ‎طیبه  باش  و خرم  اقرار  می کنندم

روز   قلم   سر آید    روز   تبر   نباشد 

 طیبه احسان حیدری

سیدنی – آسترالیا

 

 

29 اکتبر
۳دیدگاه

یارانِ قدیمی

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه  مؤرخ ۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

یارانِ قدیمی

قدیما   یار  مایل   بر  طرب بود 

شرابش قطرهٔ اشکِ عنب بود

  گهی با  نغمهٔ  چنگ و ربابش 

چو بُلبُل نغمه‌هایش دو ضَرب بود  

 نسیمِ زلف او چون عطرِ گلشن 

به جانم  موج  دریای  ادب بود  

 دو چشمِ مستِ او اندر خیابان

  بجایِ نورِ مهتاب برقِ شب بود  

 همان گل‌خنده‌ های نرم و نازش 

 عجب اندر عجب اندر عجب بود

   مرا از جامِ لب سیراب می‌کرد 

 اصالت داشت وخود عالی نسب بود

 به دامن می فشاند از شوق، گل‌ را 

 چوزیبا اهلِ اَشواق وطرب بود

 به یادِ روی او هستم فدایی 

 نگاهش شعلهٔ سوز ولَهَب بود

 بشیر با عشقِ یارانِ قدیمی 

 میان جمله یاران مُنتخب بود

 بشیر احمد شیرین سخن

29 اکتبر
۱ دیدگاه

فریاد از دیار درد

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه  مؤرخ ۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

فریاد از دیار درد

در میان ابر سیاه ، آه که در دشت جنون 

 باد  خزان  می‌وزد ،  بر  شاخسار آرزون

برگِ امید ز  ریشه کنده  شد از باغ وطن

شهر به ماتم نشست،ای دل مسکین مبین

آن قبیله‌های   مختلف ،  زیر تیغ ستمند

کرده  است  طایفه‌ گر ،ملتِ  ما  را نژند

هست بلوچ و هزاره، تاجیک و پشتون زار

در غم مشترک اینان،گشته دلها چو نگار

زن شده در بندِ تاریک، چه درس و چه کار

بر در  مکتب  بسته ،قفلِ  غم و آه و زار

چهره‌های فرهیخته،پشت میله‌های سرد

شد نفس‌ها حبس،در هوای آزادی فرد

فعالِ مدنی اگر گوید سخن، مُرده‌ام است

حقوقِ بشر چه بود؟ اینجا گناهِ بزرگ است

زندانی است صدایشان،در دهان چَپَه‌ها

خون شده قانون و حق ،در کف ستمگه‌ها

سپاهیان دیروز، که کشته شدند از کین

خونشان چکید از آن دشنه‌های بی‌رحم این

در دیارِغربت و وطن، بی‌کسی و بی‌نام

کرده است طالبِ سنگدل،  شان ناکام

از هر سوایی، فغان  از  دلِ  مردم بلند

کز ستمِ این گروه، نیست به جز درد و پند

ویران شده است دیار،دل شده غمگین و تنگ

بر در و دیوار،نوشته شده با خون بر سنگ

ای فلک از داد  برخیز و ببین این بیداد

کز نفس‌های مردم ،آید این آه و فریاد

  بگشای چشم و ببین، ای جهان ، این تیرگی

می‌سراید «فائز» از درد، این قصیده را

تا بماند در دل تاریخ،این پژواک فغان

باشد از مظلومان افغان،صدای رسا

تا شود ظلمتِ طالب، به سزای نابود

خلیل الله فائز تیموری 

۶ عقرب ۱۴۰۴ خورشیدی

29 اکتبر
۳دیدگاه

ماه کنعان !

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه  مؤرخ ۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

ماه کنعان !

مست و رقصان، از حریم آبشاران آمدی

چون زلال اب، روشن  مثل  باران امدی

سرکشی چون ابرهای مهرگان ازهرکجا

درخزان بشکــفـتـه وپیک بهاران آمــدی

میرسی چون مهر هرصبحی کنار پنجره

بازآ ، چون دی که با عطر گلستان آمدی

می سرایی نغمۀ عشق دل انگـیز ونشاط

ازکدامین بـزم عشق وخوشسرایان آمدی

باستــاره نسبتی داری درخشـانی چومـاه

یاکه از شهــر فروغ وجلوه داران امـدی

می بری دلها بـه اوج آسمان و کهکشان

ازبــرای بــردن دل های خوبـان آ مـدی

می نمودند وصف توگلها به اهل بوستان

کزازل با صورت چون مـاه کنعان آمدی

رنگ می بارد”عزیزه” بردرختان خزان

خوب شد سیری به باغ وبرگریزان آمدی

عزیزه عنایت 

۲۸ اکتوبر ۲۰۲۵ 

هالند

29 اکتبر
۲دیدگاه

شوخ شهرآشوب

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه  مؤرخ ۷ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۹ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شوخ شهرآشوب

دیگران  را  آرزو  ، تنها  بهشتی  بودن است

آروزی من به آغوشت فقط جان دادن است

هر کسی  یک آرزو  دارد درین دنیایی  دون

آرزوی من به دوری نرگست چرخیدن است

نازنینا  خنده  کن  تا  جان  به  تن  باشد مرا

چون نفسها بسته در آن لحظهٔ خندیدن است

من شدم هم کیش  با  فرهاد  لیکن عاقبت

او فقط یک کو کند و کار من جان کندن است

کی توانم بی تو  حتی یک نفس بیرون کنم

شرمست از زیر تیغت جان سلامت بردن است

صبح محشر گر سرم بر دارم از خشتِ لحد

در تکاپوی  تو  باشم  ، آرزویم  دیدن  است

شرط عاشق بودنم، آن است امیدم همان

قبل مردن دست زیبای تو را بوسیدن است

هرچه گفتم  یکطرف  این بیت آخر یکطرف

آرزوی من فقط یک لحظه با تو بودن است

نازنینا ، دلبرا ، شیرین  سخن ،  ابرو کمان

شوخ شهرآشوب من کارم تو را جان دادن است

شاعرِ دل داده اش خود  جان فدایی کرده است

کار آن ابرو کمان با چشم ، طاهر کشتن است

سیدآصف طاهری

 نیدرزاکسن-آلمان 

۲۷ اکتوبر ۲۰۲۵

 

 

27 اکتبر
۳دیدگاه

عشق را نشناختم

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه  مؤرخ ۵ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۷ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

عشق را نشناختم

در   خیالاتم  وصالش  را  به  دل  می بافتم

من پذیرفتم  و  تسلیمم  که   دل  را  باختم

گرچه عمری را برایش، بگذریم سودی نکرد

خود بدستِ خویشتن  آتش به دل افراختم

عاشقی از یک طرف  لعلِ  لبش از یکطرف

من بسویش تا نفس بودم به تن بشتافتم 

مرغ دل هرشب بکویش چون پرِ پروانه شد

در هوایش تا سحر هر شب جگر بگداختم

چون پرستو آشیان  کردم  بکویش عاقبت

آنچنان حسرت کشیدم تا  که  دل انداختم

تا که دیدم دل خرابی می‌کند  در کوی او

دور تر  از  چشم  دلبر  آشیان  را  ساختم

گفتمش بی تو نشاید زنده گی امکان پذیر

خنده کرد و گفت جانا من  تو را نشناختم 

از زبانِ ناکسان صد طعنه ها  بر من زدند

پیر گشتم  عمر خود  را  در جوانی باختم

درد من درمان  ندارد  جز لبِ  شیرین یار

ای طبیبا  مرهمی  دل را  برایت  ساختم

حسرتا طاهر که عمرش برایت  خاک کرد

عمر خود  را خاک  کردم  عشق  را نشناختم

سیدآصف طاهری

 نیدرزاکسن-آلمان

۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵

 

 

 

27 اکتبر
۱ دیدگاه

نخل امیدم

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه  مؤرخ ۵ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۷ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

نخل امیدم

چه باشد جز گناهی من خیال  تو  مرا در سر

چنان آتش زدی بر دل که پیکر شده  خاکستر

گرفتارم به چشم خوشگوار و گرم خاموشت

چو  مرغی  بی  پرو بالت  شدم  در آرزو پرپر

رها کردی به رخسارم تو اشکِ غم و حسرت را

به کوی عاشقان رفتم به عشقت من شدم افسر

منم گم گشته‌ی رسوا روان  در وصل رویایم

که از درد فراقت تو  شدم هم  یارو هم یاور

به    باغ   آرزوهایم      نهادم     نخل    امیدم

که از سوز و نوای دل همه گل ها شود معطر

درون سینه درداست که سوزِ آن جهان سوزد

اگر گویم ز درد خویش همه افتد به چشم تر

✍عالیه میوند  

۴ سپتامبر ۲۰۲۵

 

 

 

26 اکتبر
۳دیدگاه

دشمنی بازبان فارسی، نشاندهنده ی جهالت وستمگری است

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه  مؤرخ ۴ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۶ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

     دشمنی بازبان فارسی، نشاندهنده ی

جهالت وستمگری است

نصیر مهرین

خرد انسان اندیشمند، علاقمند به انسانیت و سرنوشت انسان در افغانستان، آرزوی رشد زبان ها، هم پذیری و احترام را همراه دارد.

 رفتاری که حاکی از تحمیل یک زبان و تصمیم حذف زبان های دیگر است، معرف ستمگری قومی – فرهنگی است وبسیار آسیب زا.

رفتار شناخته شده ی گروه طالبان در دشمنی با سایر زبان ها و تحمیل زبان پشتو، نشان از این ستمگری و پیامدزایی تبهکارانه دارد.

 دشمنی با زبان فارسی و ایجاد محدودیت فزاینده برای فارسی زبان ها، در افغانستان واقعیت تلخی است که بُعدی از ابعاد موجود عقب مانده با نام طالب را معرفی می کند.

سیر زنده گی و شکل گیری ذهنیت بیشترین نسل طالبان که امروز در افغاننستان ظلمروایی می کنند، حاکی از آنست که در مدرسه های پاکستانی با زبان اردو و پشتو آنهم در سطح بسیار پایین و پس مانده گپ هایی را فراگرفتند. همان گپ هایی که امروز در افغانستان هنگام سخنرانی ها، چون ابزار شکنجه انسان را می آزارند. آن گونه فراگیری، نا آشنایی با زبان فارسی، ازبیکی، ترکمنی و… آنگونه باورمندی دینی- مذهبی با قرائت خشن و انسانیت ستیز، دشمنی با سایر نحله های مذهبی در افغانستان را در کنار فارسی ستیزی با خود دارد.

در واقع آن محدودیت هایی را که زنده گی در مدرسه های  پاکستان و یا تأثیر پذیری از سایرهم اندیشان در داخل افغانستان برای ذهن ناقص ایجاد کرده بود، سدی شد برای فراگیری آن فراورده هایی که از راه سایر زبان ها و به ویژه زبان فارسی،( دری، دری فارسی، پارسی ویا پارسی دری) میسر است.

بار دیگری نیز گفته شده بود که “بقه ی افتاده در چاه، آسمان را به اندازه ی دهن چاه می بیند” سطح و سویه ی ذهنی طالبان همان دیدار بقه با آسمان است.

در کنار این ترکیب و سپاهی که نماد جهالت و کله شخی است، سمت دهنده گان با پروژه، آنانی که فهم و درک شان از ملت سازی ونژاد باوری هتلر گونه است را هم داریم که هیمه در تنور جهالت گستری و دانش سوزی طالبان می برند. خدا ناباوران می نوش را می گویم، آنانی را که نا آشنا با پنج بنای مسلمانی هستند، ناآگاه از تمیز سجده و رکوع، آغشته با زشت ترین مفاسد و زراندوزی هایی که تاریخ آن غمستان دیده است. این گروه از خائنان در تقویه و سمت وسو دادن طالبان و از جمله دشمنی با زبان فارسی خوش خدمتی دارند.

شایان یادآور ی است سیری که از تمنیات آنها بر جای می ماند، تقویه ی زبان پشتو نیست. تحمیل آن در سطح سویه ی طالبان است با ایجاد نارضایتی روبه گسترش و برحق. 

نباید نمونه های متفاوت را ازیاد برد:

قربانی استبداد، بزرگواری مانند عبدالرحمن لودین، مسؤولیتی برای رشد زبان پشتو داشت، اما از دل وجان با زبان فارسی انس داشت و سخنان منظومش را  نیز با زبان فارسی سرود.

زنده یاد عبدالرحمن پژواک را داریم، زنده یاد سید شمس الدین مجروح و فرزند کشته شده اش، سید بهأالدین مجروح را داریم (که قربانی تروریسم حاکم در پشاورشد) و بسیار دیگر را که رویکرد سزاوار توجه به زبان فارسی داشتند. این شخصیت ها با زبان فارسی نوشتند، خواننده ومخاطبان در خور اعتنأ ایجاد کردند، اما هرگز دشمن زبان فارسی نبودند.

یک گپ دیگر را هم در ابراز این موضوع که فشرده آمد، می افزایم: همه ی آنانی که در افغانستان فارسی ستیزی را دوست می دارند و دلبسته ی طالبان هستند، چهره ی پاکستان ستیزی  را نیز نشان می دهند. لجاجت، برخورد بسیار شدید احساساتی، دشنام آمیز وتهدید کننده یی را که از تاریخ چندین دهه به ارث برده اند، مانع شان شده است این نکته را دریابند:

 اهداف رهبردی پاکستان که بر پروژه ی طالبان حاکم است و نفوذ بسیار دارد، فارسی ستیزی را استقبال می کند.

از همه هوطنانی که با رفتار زیانبار فارسی ستیزی طالبان توافق ندارند، صمیمانه تقاضا می شود، مانند سایر ابعاد جهالت آمیز وستمگرانه ی آن، مانند زن ستیزی و… مخالفت خود را ابراز کنند.

***

 

 

26 اکتبر
۱ دیدگاه

صرصر ظلم

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه  مؤرخ ۴ عقرب  ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۶ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا


صرصر ظلم 

از  فروغ  حسن  تو  ماه  فلک   شرمنده  شد 

مهر لطفت هر طرف تابید، جان رخشنده شد

سوی  من آمد   به   ناز  آن   ماهروی  پاگریز 

چهره ام‌ بشگفت از شادی ، لبم درخنده شد

در وزیدن  صر‌صر ظلم  است عمری در وطن 

هر درخت  باغ  از  این  باد  از  جا  کنده  شد 

سرو   از  خجلت  ز پا  افتاد  در  پیش  قدش 

دیده آن بالا و  رفتارش بسی  شرمنده  شد 

رستم  دستان  کجا  شد  آن  یل   روز   نبرد 

حیف  کز  خیل   شغالان رزمگه  آگنده   شد 

آن که لاف رهبری می زد به مردم سال ها

سر به پای اجنبی بگذاشت ، او را بنده شد

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور کانادا 

۲۶ اکتوبر ۲۰۲۵ 

 

 

 

25 اکتبر
۳دیدگاه

تفاوت ها

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه  مؤرخ ۳ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۵ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

تفاوت ها

۱۱۶ الف

آن خاک که می خشکد،  این مست سحاب اینجا

 آن خانه  چه  آبادان ، این خانه خراب اینجا

آن ساحل  بی  اویی ، این بحر  و  غرق او 

 یک عمر عذاب آنجا ، یک فصل گلاب اینجا

 آن ساجد بی مسجد ، این مسجد بی عابد

 آن سایل و بی نانی ، این شاه و شراب اینجا

 آن مکتب  و  نادانی  ، این   عابر و دانایی

 آن کاغذ و  آن آتش ، این رسم  کتاب اینجا

شکیبا شمیم (رستمی)

 

23 اکتبر
۳دیدگاه

حسرت

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  مؤرخ  ۱ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

حسرت

زِ پیشرفتِ  جهان انگشت گَزیدم

 ولی من رویِ پیشرفت را ندیدم

 با شصت‌سال عُمرِ پُر رنج و تکلّف

 فقط جنگ دیدم و از جنگ شنیدم

 مرا از درس  بسویِ جنگ بردند

 ده‌ها  بار دل  ازین  عالم بریدم

جوانانِ    زیادی    سر  سپردند 

 به چشمِ سر خودم در صحنه دیدم

 هزاران   زیر‌ بِنا  ویرانه   گردید

 من از ویرانه‌ ها  ظلمت خریدم

 جهان بر سویِ کشفِ کهکشان رفت

 ولی من  حسرتِ  دنیا چشیدم

 جهان آباد  و  در  امواجِ شادی

 من از لبخند  و  شادی ناامیدم

 بشیر پا در  رکابِ   اسپِ تازی

 چو بلبل  از  سرِ شاخه  پریدم

 بشیر احمد بشیر (شیرین‌سخن)

۲۸- میزان ۱۴۰۴

هرات

23 اکتبر
۳دیدگاه

رفتیم 

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  مؤرخ  ۱ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی – فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

رفتیم 

دیگر از ما گذشت و ما رفتیم 

گفتنی آ نچه  داشتیم گفتیم 

حمل  کردیم  خیلی  بار   وفا 

خاک ره  را به  مژه ها  رُفتیم 

سخت و  زشت  و کنایه و توهین 

هر چه   گفتید   ما  پذیرفتیم 

خیلی   لاف   ریا    زدید   بما 

در گمان شما که : دُر سفتیم

هیچگاهی  به  رو  نیآوردیم 

چشم پوشیدیم و نیاشفتیم 

دیگر   از  ما  اثر  نمی بینید 

دیده  بستیم و تا ابد خفتیم . 

صابر هروی

23 اکتبر
۳دیدگاه

پیام سپاس و ارج گذاری به ، مسؤل سایت اینترنتی «۲۴»

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  مؤرخ  ۱ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

پیام سپاس و ارج گذاری به ، مسؤل سایت

اینترنتی «۲۴» در کشور بشردوست و

دموکراتیک استرالیا!

 جناب آقای بشیر هروی، با قلبی سرشار از احترام و ستایش، از تلاش‌های بی‌دریغ و اندیشه‌های بلندتان در راه‌اندازی و مدیریت سایت وزین «۲۴» در سرزمین آزاد و انسان‌مدار استرالیا، صمیمانه سپاسگزاریم. در روزگاری که مهاجرت، دل‌ها را از خاک مادری دور ساخته، شما با همت والا و عشق به فرهنگ، پلی از واژه‌ها و اندیشه‌ها میان وطن و غربت بنا نهاده‌اید. سایت «۲۴» نه تنها مأمن اندیشه‌های ناب و آثار فاخر نویسندگان و شاعران افغانستان است، بلکه چراغی‌ست روشن در شب‌های تار مهاجرت.

خواندن مقالات علمی، فرهنگی و ادبی در این مجموعه، تسکینی‌ست بر دل‌های دردمند و امیدی‌ست برای نسل‌های آینده. از بارگاه خداوند متعال، دوام توفیق، سلامت و سربلندی برای شما و همکاران ارجمندتان مسئلت داریم.

قصیده‌ای در ستایش استاد بشیر هروی و سایت «۲۴»

ای   هروی، ای  فروغِ  مهرِ جان‌ افزا

 تو چون خورشیدِ صبحی در دلِ دنیا

 در استرالیا ، آ ن خاکِ  مهر و دانش

 تو   افکندی   چراغِ  شعر  و   بینش

 سایت «بیست‌و‌چهار»ت، شد پناهِ دل‌ها

 صدای  شاعران،  شد  نوای گل‌ها

ز نام‌ آورانِ  وطن، کردی  تو  انجمن

که هر واژه‌شان، چون گوهر است وثمن

 تو از غربت، شکوه  آفریدی با قلم

که در آن عشق باشد، نه غم و ماتم

 تو از رنجِ مهاجر،  ساختی افسانه

 که در آن مهر باشد، نه غم و ویرانه

تو  از  موجِ  زمان،  ساختی دریایی

 که در آن شعر باشد، مهر و بینایی

 تو چون فانوسِ شب در ظلمتِ غربت

 که می‌تابد به دل‌ها نورِ بی‌نقصت

 تو آن  نخلِ  بلندِ   شعر  و  اندیشه

 که ریشه‌ات درونِ خاکِ این بیشه

 قلمت سبز، دلت روشن، رهت هموار

که باشی مایه‌ی فخرِ وطن، بسیار

 درودت  باد،  ای  استادِ  فرهیخته

 که با اندیشه‌ات، دل‌ها شد آموخته

 ز بارگاهِ  خدا ، خواهانم  ای عزیز

 که باشی جاودان، در مهر و در تمیز

 به   نامت  می‌نگارم  بیتِ  آخر را

 که باشد ختمِ این قصیده  با معنا

 تو را فائز نوشت از جان و از وجدان

که باشی تا ابد، در موجِ مهر، مهمان

 خلیل الله فائز تیموری:

روزنامه نگار . فعال مدنی و پژوهشگر حقوق بشر

 

 

 

23 اکتبر
۱ دیدگاه

غزلِ نور

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  مؤرخ  ۱ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

غزلِ نور

 شعر من حسِ قشنگیست

که در مزرعهُ سبزِ خیالم جاریست

 اگر افسرده و پژمرده شود

 گلِ زیبای شقایق

 به صحرای جنون می‌میرد

 چشمهّ عشق و امید، می خشکد

 همچو پاییز همه جا رنگِ فنا می گیرد

 شاخهُ میخکِ نارنجی میانِ گلدان

 غنچهُ تازه و خوشبوی گلِ شمعدانی

 و گلِ مریمِ ناز

 همه در خلوتِ تنهایی

خویش می گریند

بالِ پروانه به هنگامِ طواف اش

 بدورِ گلِ سرخ

 بی‌صدا می شکند

 شعرِ من حسِ قشنگیست

 که هنگامِ طلوعِ خورشید

 جویباران همه شادی و شعف

 می شوند با آواز،جاری در رودِ زمان

 وشبانگاه برا دل آساییِ ماه

غزلِ نور و امید می خوانند

 همه یی اخترکان

 شعر من حسِ قشنگیست ؟

 ندانم ،تو بگو …

 تو که صد شعر و غزل

 شده همخانهّ طرزِ نگهُ زیبایت

 و منِ آشفته دیرگاهیست شده ام شیدایت

 تویی آن شعرِ قشنگ

،عطرِ گلِ یاس منی

 تویی الهام من و منبعِ احساس منی.

مریم نوروززاده هروی

۲۱ فبروری ۲۰۲۴

 از مجموعهُ”پاییز

هلند.

 

23 اکتبر
۱ دیدگاه

غم

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  مؤرخ  ۱ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا
ا

غم

می برد همراه خود غصه به میخانه مرا

تا   که  از  خود  بکند مثل  تو بیگانه مرا

 هر کجایی  که  روم دور  نگردد  ز برم

 تا که عادت بدهد  باز   به  پیمانه  مرا

 گر نهم پای  برون  تا  که ز وی بگریزم

 همرهی  باز  کند  تا به در  خانه  مرا

به که گویم که شود همدم دردم روزی؟

 کرده این غصه و غم، شهره و افسانه مرا

 چه بگویم ز ستم ها که روا کرد به من

او جدا کرد ز ملک و  ده و همخانه مرا

 من نخواهم که روم باز به آن شهر و دیار

 تا که او سیر  کند  باز از  آن دانه مرا

 بعد مرگم، چه شود باد که گردم ببرد؟

 برساند   به  در  خانه ی   ویرانه مرا

 بنگر تا که چه سان جور زمان برد”امان

 لانه بشکسته و او راند ز کاشانه مرا

 امان قناویزی

23 اکتبر
۳دیدگاه

نهان در پرده های رنگ

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  مؤرخ  ۱ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۳ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

نهان در پرده های رنگ

 

نهان   در   پرده‌   های   رنگ   یک   آیینه   میگردم

مثال   شمع    میسوزم    چنان   پروانه    میگردم

دل  از  خود  می برد  یادش، نفس بیتاب میرقصد

شدم چون اشک  در مژگان و بی صبرانه میگردم

خطا  در جاده   افتاده  یقین  از   چشم   مپندارید

منِ  سرگشته  اى  حیرت، که  بی‌ کاشانه میگردم

شرارِ  شوق  دارد  سینه‌  ام،  اما  نمی   سوزد

نفس چون قید شد بى جان و بى جانانه میگردم

در  آیینه  نمی‌  یابم  نشان  از  خود،  مگر  شاید

که  با  تصویر  محو  او،  بسی افسانه   میگردم

نمی‌  فهمد   کسی   درد   دل   آوارهٔ   من    را

ز خود  دورم  اىدل  بی‌  سر و سامانه میگردم

به   یادِ دیدنِ رویت  ،  توان  از « روشنا » رفته 

اگر از  عشق  پرسندم، چنان  بیگانه   میگردم

داود کبیر روشنا

۲۲ اکتوبر ۲۰۲۵

21 اکتبر
۳دیدگاه

باد پاییزی !

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  مؤرخ ۲۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

باد پاییزی !

بــرگ ریزان آمــد ورفتی تــو ای نــازبهار

برده ای باخود زگلشن خنــده هـای روزگار

زرد شد از بــاد پـایــزی درختــان و چمــن

رقص رقصان می فتد برگ ازدرختان چنار

 مهــردرمشکوی پنهــان گشته ونــاید برون

ابــرها باعــزم بـــاران سیــر دارند نــاقـرار

چــون پــرستورخت بستی ازدیـارسبزعشق

شد تهی بــاغ وچمن بلبل شــده  باحــال زار

اشک میــریــزد زچشم چشمه دردامان کوه

سوگ دارد ازجــدایی  لاله هــای کوهســار

آشیــان گم میکــنــد بلبل دراین سیــر زمان

درمسیر زنـــدگی و گــردش لــیــل و نهـار

زنــدگی باشد «عزیزه» پــرفرازو بانشیب

سعی کن ازکف مده این لحظه های روزگار

عزیزه عنایت

۱۷ اکتوبر ۲۰۲۵

21 اکتبر
۱ دیدگاه

پاییز

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  مؤرخ ۲۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

پاییز 

باد  خزان   وزید   چمن   بی  نقاب   شد 

از برگ زرد صحن چمن چون خصاب شد

آمد  به   باغ جای    قناری    کلاغ    پیر 

دل های   دوستان  قناری   کباب   شد 

گل ها که بود زینت زیب باغ و چمن دریغ

در   زیر   پا   فتاده    آخر   خراب    شد 

قمری که دید مسکن مرغان شده تهی 

او نیز ترک   خانه   و   دری  رکاب شد 

افتاده   از   طراوت   و  تازه گی چمن 

گردید   هوا   مکدر بی  آب و تاب شد 

مسکین به فکر صندلی و چوب شد ثنا

ای وای درد مسکن ما بی حساب شد

محمد اسحاق ثنا 

ونکوور- کانادا 

۲۰ اکتوبر ۲۰۲۵

 

21 اکتبر
۴دیدگاه

آرامگاه عاشق شوریده، رابعه دختر کعب قُزداری

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  مؤرخ ۲۸ میزان  (مهر )  ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۱ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

آرامگاه عاشق شوریده، رابعه دختر کعب قُزداری

 بانوی عارف و شاعرِ شیدا، که در تاریخ عشق و عرفان، بنام جاودان  رابعه بلخی درخشیده است

نخستین بانویی که در زبان دل سخن حق را با نغمه‌ ای عشق درآمیخت و از شراب وصال الهی جرعه‌ ای بر لب جانِ انسان ریخت.

او در روزگارِ خراسان کهن قلم به نیابت عشق برداشت و سرود انسانیت را با خون دل نگاشت و چون پروانه‌ ای در آتش حقیقت سوخت تا چراغ عشق را در دل عالم فروزان سازد.

امروز آرامگاهی او در ولسوالی بلخ باستان در دامان مزار شریف قبله‌ گاه دلهای عاشقان و اهل معناست

جاییکه نسیم عرفان بر سنگی مزارش میوزد و هر ذره‌ ای خاکش از ذکر عشق الهی لبریز است.

و من در آن فضای قدسی پس از اتحافِ دعا و خلوتی کوتاه با روحی پاکش چند تصویر یادگاری گرفتم؛

تا نشانی از آن لحظه‌ ای نورانی در دل و خاطره نگاه دارم

با مهر ادب و اخلاصِ روحانی

احمد محمود امپراطور

جمعه ۲۶ مهر ماه سال ۱۳۹۸ خورشیدی

20 اکتبر
۲دیدگاه

قصیده‌ای در ستایش هجدهمین سال وبگاه ۲۴ و جناب بشیر هَرَوی

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه مؤرخ ۲۸ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

قصیده‌ای در ستایش هجدهمین

سال وبگاه ۲۴ و جناب بشیر هَرَوی

 

ز چشمه‌  سخن   جوش   بنمود  باز

دل  اندیشگان  شد پر از  شور  و راز

نخستین فروغی که از شرق خاست

ز  دانایی   و  مهر ، در  دل  بجاست

جهانی‌ست  پر گرد  و خاک و فریب

یکی  مرد باید ، چو کوهی  صعیب

«بشیر»  آمد و شعله‌ای  افروخت

به ظلمت‌ سرای زمان ، نور دوخت

به تدبیر  و  بینش،  ز صد دُر فزون

گشود  آستانی  به  رویِ  فسون

به نام  « هجدهمین »،  آن  گهر

که  در  خدمت  علم  شد  مفتخر

ز هَروی‌ نژادی ، دل‌ آگاه  و ژرف

چو طوفانِ اندیشه، گسترده حرف

نه از باد گفت و نه از رنگ و آب

ز  فرهنگ  گفت    و  ز فِکرِ ناب

بسا سال رنج و شبان بی‌قرار

که افروخت فانوس در شامِ تار

نه سودش به زر بود و نه نقره‌زار

به دانش، دل‌آراست این روزگار

کنون هجدهمین گشت آن درختِ تنومند

که از سایه‌اش مَردمان گشت خرسند

چه بسیار اندیشه از او شکفت

که هر واژه‌اش بوی بینش گرفت

بزرگان   زمانه،   بر  او  آفرین

که نامش درخشان، چو درّی ثمین

درودم بر  آن  جان  فرهیخته

که با مهر، بُرده‌ست کوه از درخته

به  آیندگان  باد  یادش  عزیز

که اندیشه‌اش شد چراغ و تمیز

ز دل می‌سرایم به صد احترام

که نامش بود در دل ایام، گرام

چنین گفته فائز، به شعر و سخن

که نام بشیر است در انجمن

خلیل الله فائز تیموری.

20 اکتبر
۳دیدگاه

هشتادو هشتمین سالروز تولدی ام

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه  مؤرخ ۲۷ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۰ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

هشتادو هشتمین سالروز تولدی ام

(پوهنوال داکتر اسدالله حیدری)

 گذشت هشتادوهشت ازعمر فانی

نـمــانــده قــوت کـــار  و جـــوانــی

جـــوانـی وزمــانـی تـنــدرســتــی

چه بیهـوده گذشت، حـال ناتـوانی

الهی! لطـف خاصت یـاری ام کـن

وگــرنـه نــاتـوانـم،خــود  بــدانــی

خــداونــدا! مـنــم بـیـچـاره  بـنــده

ببـخـشـی گـنـاهانـم،از مهـربـانـی

بـحـق جـمـلـه پاکـانـت  خــدایـا !

به آسـانی بری ام، زیـن جـهـانی

الـهـی ! حــرمـت فـخـردوعــالــم

خـلاصم بیگـنـاه ،زین دهـر فانی

 هرآنوقتی که خواهی نزد خویشت

نمـائی پـاکـم، زعـصـیـان جـوانـی

بــدارد حـیــدری چــشــم امـیــدش

تـوئی غـفــارکه خـود بهتـر بدانی

  ۲۰۲۵،۱۰،۲۴

سیدنی – استرالیا

 

 

19 اکتبر
۱ دیدگاه

اعجاز خدا

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۷ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

اعجاز خدا

۱۱۴ الف

 ای که می جویی تو اعجاز خدا در سنگ ها

 خوب   بنگر  جلوه   را   اینجا   میان  رنگ ها

 کوچکش پنداشتی جستی میان خسته ها

 یا  نوشتی  هر کجا  با  فتنه   ها  نیرنگ ها

غرق شو درخود و اعجاز خدا  در خویش بین

 ساز را نشنیده گوش ات است در آهنگ ها

هر طرف قدرت نماید جستنی در کار نیست

 بی سبب با این و با آن رفته یی در جنگ ها

 یک سر   مویی   نباشد   بین  او  و بین تو

 او بسی نزدیک و جویی اش تو در فرسنگ ها

در نفس هایت  که گه بالا و گه پایین روند

 نی بود بالا به آمو ،  نی نهان در گنگ ها

 او دلت را  عالمی  از عشق  آبادان نمود 

تو به خلوت می نشینی در سکوت تنگ ها

 نیست عاجز تا که نامش را کند عریان بتو

 ای عجب زین نام ها و ای عجب زین ننگ ها

شکیبا شمیم (رستمی)

19 اکتبر
۱ دیدگاه

کنجِ عزلت

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۲۷ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

کنجِ عزلت

می دهد  بیچاره گان  زندگی  را   عمر کیش

 خاک روی کاکل نو شسته می ریزد همیش

 هرکه دارد منصب و جاه و جلال و سیم و زر

 عزت   بسیار  دارد   پیش  مردم بهر خویش

گر پدر دارا نباشد، دخترش چون مادر است

ور پدر دارا بود  هرجا  پسر  ها  پیش، پیش

 ” آهن و فولاد از یک کوره می آید برون” *

لیک فولاد اندک است و آهن بی عار بیش

خوب بنگر هرکه با او شانس و قسمت یار نیست

 می زند بر جسم او هم مار و هم زنبور نیش

 گر نمی خواهی که عمرت در پریشانی رود

 گرگ وحشی شو بگیر از گردن چوپان و میش

 ای که در گفتار خوبان شک داری، گوش کن

 کنج عزلت را  بگیر و  پشم  دنیا  را بریش

 زندگی بر کام شیر و گرگ وحشی بهتر است!

 زندگی بر گوسفندان سخت می گیرد همیش … 

محرابی_صافی

 ۲۷ میزان ۱۴۰۴

*  صائب_تبریزی

 

18 اکتبر
۳دیدگاه

آدمیت !

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۲۶ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۸ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

آدمیت !

آدمی   را   آدمیت   رهبر  است

 آدمیت   از  همه   والا‌تر  است

 علم و دانش گر شود نور و نوا

 آدمی  را  آدمیت  گوهر  است

عزّت و  آزادی و  انصاف و عدل

در دلِ اهلِ خرد خوش‌ منظر است

 گر دل از مهر و وفا خالی شود

زندگی چون هیکلِ بی ‌زیور است

 آنکه   دارد  اتکاء   بر  امر حق

 ننگ و وجدان و شرف خود جوهراست

 نفس بد گر حاکم وجدان شود

 آدمی از ببر  دَرّان   برتر است

 ای بشیر، آدم شدن آسان بود

 گر تو را احمد مُختار رهبر است

 بشیر احمد شیرین سخن

18 اکتبر
۱ دیدگاه

 ذکاتم بدهی !

( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه مؤرخ ۲۶ میزان  (مهر ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۱۸ اکتوبر ۲۰۲۵ میلادی   ملبورن  استرالیا

 ذکاتم بدهی !

چه شود باز که از غصه  نجاتم بدهی؟

هم به فضل و کرمت آب حیاتم بدهی؟

خادم  درگه  تو  گردم  و  از  جان بیزار

 اندرین راه تو تسکین  و  ثباتم  بدهی

 می گریزم   ز   وفا   و    ز صفای دنیا

 دلق روزانه و جو یک به ذکاتم بدهی

 جلوه ی رحمت حق را   چه صفایی باشد

گر به ماه   رمضان   یا به براتم بدهی

! بعد از آن هیچ”امان“را نبود حرمانی

 اگرم  وعده ی  فردا به وفاتم بدهی

امان قناویزی