۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

07 آوریل
۳دیدگاه

سرودِ وصل

تاریخ نشر : یکشنبه 19 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 7 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

سرود وصل

۱۸ الف

چنین خوب و چنین زیبا ، که دنیا است مال ما

نبینیمش  اگر  زیبا   ، بدأ  ای  وا  به  حال  ما

بهاریم   و  نفس  از  ما  بهار  سبز  می گیرد

که برگ گل به رقص آید سحرگه  از شمال ما

به هر سازی سرود وصل ما  آهنگ  می گیرد

و ذوق چرخ  دنیا  نیست  جز ذوق  وصال ما

کناب عقل  را  باید  ورق  زد هر سحر از سر

جوابی گشته  حک  اندر  جبین  هر سوال  ما

امید  نیلیِ     ما   آسمان    پرداز    می گردد

که  الهامی ست  اندر تارک  پرواز ،  بال ما

تبسم   گر  چکد   از  کنج  لب  های  دل  آدم

به خوابش مرگ هم  حتی  نمی بیند زوال ما

شکیبا شمیم

07 آوریل
۱ دیدگاه

لب می سایم

تاریخ نشر : یکشنبه 19 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 7 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

لب می سایم

                    به یار

لبانم را بر خاک راهت می سایم صمیمانه

عطر وجودت به آغوشم می گیرد

گرم و گوارا و عاشقانه

و مستانه و پر شور به دنبالت می روم

و سرم می رود تا بوسه زند بر درت

که دستان پر مهرت

چه گرمایی بر موهایم میدمند

و آنگه ، در شهری که ساکنی ندارد

مگر فرشته های ایمان

و دنیای پر از پاکی و شیدایی

و قصه های راستین عاشقان

و صدایی نیست

مگرصدای چلچله های عاشق

و بهم خوردن بال های سپید فرشتگان

و زمزمه ای دلنواز راز و نیاز عارفان

و در نورت شناورم

و می لغزم و می چرخم

و بتو خیره می شوم

و جز تو اندیشه ای ندارم

و آنجا کسی نیست

و آنجا فقط نور است

و آنجا فقط تویی تویی تویی

و هستی راستین

و منم و نیستی و نیستی و نیستی

و التجا و التماس راستین…

هما طرزی

نیویورک

 31 مارچ 2024

07 آوریل
۱ دیدگاه

شاید

تاریخ نشر : یکشنبه 19 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 7 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

شاید

شاید   به  جفای  تو  دلم   آشنا  شود

شاید  اسیر غمزه  رنج   و  بلا  شود

شاید   که   ندانم   خوشی  آید   یا نه

شاید به غم های  دیگری  مبتلا شود

شاید باران رحمت ببار د به خانه ی

شاید خوشی  بیارد و درمانِ ما شود

شاید نسیم  صبح   بیارد  نوید  صلح

شاید ( شکیلا ) ازخوشی درهوا شود

شکیلا (نوید)

۳۰ اسد ۱۳۹۶

07 آوریل
۳دیدگاه

وصلِ جانان

تاریخ نشر : یکشنبه 19 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 7 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

وصل جانان

فصل عشق و مهربانی ساز شد

روشنایی    ها   برویم   باز شد

جلوه های صبح  سویم پر کشید

نور عشقت  رگ رگ جانم دمید

التجایی ما  به درگاهت ، خدا !

مستجاب   آید   دعا   بر کبریا

می رسد برتو نوا   و  سوز دل

شب زداید لطف تو  از روزِ دل

پاک  ساز  قلب  ها  را  از  ریا

از معاصی پاک گردان سینه ها

درد  و  داغ  سینه‌  و ذوق  مرا

برده اند  رفعت  هم   شوقِ  مرا

تو مران ، با یا س درگیرم مکن

خالی از  هیهای  شبگیرم  مکن

دل به مهرت بسته ام مولای من

پر زلطف خود  بکن  مینای من

در دل  من  است  دائم این  دعا

از توخواهم وصل جانان ای خدا

عالمی زیر و  زبر کردم   که  تا

تا  بفهمم  تو   کجایی   تو  کجا

دل چو یخ در سینهء من آب شد

دل ز دستم  رفته و بی  تاب شد

نیمه شب فریاد  کردم  درسجود

تا  برایم  درگه ات  گردد  گشود

عالیه ” در شعله و زنجیر تو

حاجتم   بگشای    با  تدبیر   تو

عالیه میوند

15 جنوری 2022

 فرانکفورت

07 آوریل
۱ دیدگاه

وطن

تاریخ نشر : یکشنبه 19 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 7 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

وطن

وطن آن  شير مردانت  كجا  شد

 صلحشوران  ميدانت   كجا  شد

گرفتند  ظالمان  شيره  ز  جانت

وطن  سرو خرامانت   كجا  شد

ترا   نامى    نگين    آسيا   بود

دیارم شوکت و شانت  کجا  شد

بسی همسايگانت گرگ  خونخوار

وطن  آهوى  مستانت  كجا شد

بود  انگور تو مشهور به  دنيا

بگوآن باغ و بوستانت کجا شد

زمرد   در  بدخشا نت   نمانده

وطن  لو لو و مرجانت كجا شد

به یغما برده اند سرمایه ات را

بگو  آن  قهرمانانت  کجا   شد

نه رحم و شفقتى مانده به میهن

بگو  رحمِ  مسلمانت  كجا  شد

تمامِ  رهبران  در فکر خویشند

بپرس کان عهد وپیمانت کجاشد

بهر سو  بنگریم غمناله  بینیم

شکوهی خواجه غلطانت کجا شد

به دشت  و كوهساران  مزارت

گل  لاله   ز دامانت    كجا  شد

مزارِ شاهِ مردان عالمی  داشت

بگو شب زنده دارانت  کجا شد

حنيفه رنج تو دارد شب و روز

اعجاز  شاه  مردانت  كجا  شد

 حنيفه ترابى بهنام

05 آوریل
۳دیدگاه

هندوکش

تاریخ نشر : جمعه ۱۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

هندوکش

عظمت تو شاید ؟

در با شکوه ترین صبح های آفتابی است

که خورشید را

در میان بازوان استوارت

چون عاشقی که معشوقش را

به آغوش کشیده –

آرام آرام

در سینه می‌ فشاری.

یا شاید ؟

در رنگین ترین غروب های

اندوه گین است

که خورشید پر عشق را

به خانه اش باز می‌ گردانی

و به بستر خواب می‌ فرستی

دنیایت در تاریکی فرو می‌ رود

ترس و سیاهی

و صدای زوزه باد

در بدن پیرت می‌ پیچد

ومرگ سالار بر دنیاست …

و یا شاید ؟

شکوه تو در زیبائی دامانت است

که در بهاران-

فرش سبزش –

لاله های وحشی

و شقایق های عاشق را

به عشق بازی و رقص

دعوت می‌ کند

و به پهنای تمامی هستی‌

ترا با عشق هایت آشتی می‌ دهد .

یا شاید ؟

وقتی زمستان فرا می‌ رسد

و چادر سفید برف

ترا عروس می‌ شود

قلب و احساست را –

در زیر برف ها پنهان می‌ کنی

دنیای  تو

در خاموشی فرو می‌ رود

و سکوت بر تو حکومت می‌ کند .

و یا شاید ؟

شکوه تو دراشک  زلال چشمانت است

که از چشمه ساران پر برکتت –

 در هستی‌ مان سرا زیر شده

و هزاران تشنه لب را –

مایه جان است .

 اشک های که به پاس

مقاومت هایت –

در برابر نیرو های

زور گو و ظالم :

چه خود ،

چه بیگانه ،

بر دامانت ریخته ای

 فریاد دلهای داغدار را شنیده یی 

و هنوز با افتخار

ایستاده یی

و شاید ؟

عظمت تو

در وجود پر مهرت است

که چون ستون اصلی‌

بدن رنجور وطن را

هنوز استوار نگهداشته

و تمامی تاریخ

باشکوه ؟

و یا ننگین ؟

آن دیار را در قامتت حکاکی کرده یی

تا ثبت ابدی گردد

و چون یاد ها فراموش نگردد …

هما طرزی

11 دسامبر 2010 میلادی

نیویورک

05 آوریل
۳دیدگاه

قیامتِ دل

تاریخ نشر : جمعه ۱۷ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

قیامت دل

17 الف

دلی دارم که دل  داران   نمی دانند   حالش را

نه شور پر جلالش را  نه  وجد بی مثالش را

دلی دارم که خون از  شیشه ی توحید میچیند

نمی بیند  کسی  اما   گمان   من   جمالش را

دلی دارم  که  ابر  رحمت  اندر  آسمان  دارد

نمی جوید  دریغا   ماه ِ  تابنده   وصالش  را

دلی دارم  قیامت  از نگاهش  رنگ  می گیرد

ملک گم میکند صحرای محشر هر دو بالش را

شکیبا شمیم

05 آوریل
۳دیدگاه

رنجیده

تاریخ نشر : جمعه 17 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 5 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

رنجیده

گفتم که چو من هیچ کست یار نباشد

گفتا:    بشنیدیم   ،   وفا دار   نباشد

گفتم نشنیدی که شده کور دو چشمم؟

گفتا:   که  بگفتند   که  دیدار  نباشد

گفتم: که گرفتم  خبرت از گل  و بلبل

گفتا : که رهم هیچ  به  گلزار  نباشد

گفتم: دل و دین بردی به یغما بخندید

گفتا:  سخنی  گو  که  خریدار  نباشد

گفتم: که فتاده ست دو زلف تو به دستم

گفتا: که غلط گفتی ،  نگر مار نباشد

گفتم: که زعشقت شده است  داغ دل ِ من

گفتا: بشنو  بهر ِ تو  غنخوار  نباشد

گفتم: مگر از عالمی رنجیده ی ای شوخ

گفتا: به تو گفتم ، به من ات  کار نباشد

04 آوریل
۱ دیدگاه

ورق ها

تاریخ نشر : پنجشنبه 16 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی  – 4 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

ورق ها

درین عرصه نمی سازم عبث کاشانه از کاغذ

که در آتش  فنا گردد  چو باشد خانه از کاغذ

چه بيهوده به  دفعِ  آفت ا ينجا  پا  كنم منزل

بسازد چتر در طوفان  فقط  ديوانه  از كاغذ!

به زعم خود  شهنشاه  جهانم  من  ز نافهمی

بلی! تاجی به سر دارم، ولی طفلانه، از کاغذ

مرا  کاغذ  پرانی های  صد  دولت  نباشد غم

به پایِ  شعله  كى دارد اثر زولانه  از كاغذ؟

نه عطر گل شود بالا ، نه  پروانه  کند پرواز

اصالت کو؟ بوَد اینجا گل  و  پروانه از کاغذ

به بزم لاله رخساران مرا مستى ز حد بگذشت

که می آنجا  بوَد  آتش ، مرا پیمانه از کاغذ!

به توصيف لب ناب تو تک بیتی نوشتم دوش

شمیم مى كنون خیزد  سحر  مستانه  از کاغذ

مگو (حكمت) چرا هرسو ورق هاى تو پاشان است

كه مى مانٓد بجا از خود اثر  فرزانه  از كاغذ!

حکمت هروی

ملبورن – استرالیا

03 آوریل
۳دیدگاه

عطرِ گل

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

    عطرگل
چمــن سبــز و زميـن ســبز و زما ن سبـز

خجــسته  نــوبـــهاری عــا شـقــان سبــــز

گهـرمیــر یـــزد هـــر ســــو ابـر نیســا ن

د مــن پــرلاله شــد   صحـرا  چنـان سبــز

شگـــوفــه جـلــوه گـــردرشـــا  خســاران

گل نــو رستـــــه و نخل  جــــوان  سبــــز

لــب جـــــــو و کنــــار چشمــه  ســا ران

چــو دیبـــا دلــکـــش و پهنــای آن سبـــز

سحـــر د یــد م  چه زیــبا  و دل  افــــروز

قـــبـــای انجـمــن دربـــوستــــان  سبـــــز

شمــیــم وعطــر گــل  پیچیــد ه هــر ســو

بیــا  بلـبـل که  گشتـــــه آشیـــــان سبـــــز

طـــراوت مــی د مـــد از سبــــزه  زاران

غـــزالان را, بــه دامــا ن  آستــان سبـــز

الــهــی کـــی بــــود, تــــا  بـــاز  گـــــردد 

وطن  آبــاد و چـــون بـا غ جنــــان سبـــز

صبــــا آورد ( عزیزه )  بــــو ی میهــــن

دلـــم شـد از هــوا یـش  بی گمــان سبـــز

عزیزه عنایت

03 آوریل
۳دیدگاه

سلام

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

سلام
آفتاب سلامی کرد
ولی جویبار در من
جاری بود
ابر ها سر دشمنی
گرفت
از فصل های خشک
گذر می کرد
اما عطر کشت زار های
بی حاصلم را
هدیه آورد !

عالیه میوند

10 جولای 2020 میلادی
فرانکفورت

03 آوریل
۱ دیدگاه

آرزو

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آرزو

ما در این ماتم صحرا دور از  بهار افتاده یم 

برگ خشکیده  شده  در  زیر  خار افتاده یم

تا نظر واه کرده یم ازهم دیگر دور گشته یم

پیش پای ناکسان چون خس وخار افتاده یم

نه   سر انجام   زنده گی   نه  امید  زیستن

مرغ بی بال و پریم  زرد  و   زار  افتاده یم

سخت جانی را  ببین  بر  حال  زار   ما نگر

همچو   استخوان  بر   حال   زار  افتاده یم

برنمی دارد یک  سنگ کسی بر باز  سازی وطن

ما   بحث  در  فکر  تعمیر  دیار  افتاده یم

میتوان آسوده شد بر دزدان در این وطن ؟

(شکیلا) فکر کرده ، فکر کرده در کنار افتاده یم

شکیلا (نوید )

می 2008 میلادی

11شب به وقت پاکستان

03 آوریل
۳دیدگاه

دوستی جاودان

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

دوستی جاودان

به دوستان خوب وجاودانم   

دوستی عطر اصالت هاست

که ترا به اندیشه ی وجودت پیوند زده

و در هسته مهر

به تو پیوسته

و دستی‌ است که

ترا سال ها با خود

در کوچه های پر پیچ و خم زندگی

همراهی کرده

وبسان دل خدا

به تو بزرگی‌ بخشیده است

دوستی پیام راستین من و توست

که بار ها ترا  زنده نگهداشته

و جوانی ات را تا ابد بدرقه کرده

در خونت بامحبت شناورگشته

و از همه به تونزدیکتر شده

ترا در آغوش گرمش جا داده

و سردی زندگی‌ را

با آتش محبت هایش گرم کرده

درعطسه های  ناگوار و دلخراش زندگی‌

به تونفس تازه دمیده

و دستانش را

در تیمار تو کاشته

و قلبش را

در دستان تو جا داده است

دوستی بوی نمناک کوچه های دور است

و خانه های پر نور

و پر صدا

و  باغچه های با صفا

که هنوز در یاد هایمان جاودان ا‌ند

 و همیشه در حال رقص…

و صفای زندگی‌ های پر جنب و جوش

غذای رنگین و خوش مزه ی مادر

اتاق  پر کتاب پدر

و قلم های خشک نشده از رنگ هستی‌…

یابوی خوش تکه نان گرم از نانوایی سر کوچه

یا کباب داغ که هنوز از بویش مستیم

یا دشت های سبز 

پر از شقایق های هستی‌

دختران و پسران جوان

غرق در عشق و مستی

دوستی  قصه همیشگی من و توست

که اشگ ها و لبخند هایمان را با هم وصله زده

و به وجود مان تصویر ابدی بخشیده

غم ها را در خوشی

و خوشی ها را در غم هایمان جا یگزین کرده است

ویا دیدن چهره ی دوست است

 در آیینه دل…

و صفای جوانی را در پیری حس کردن

همیشه زیستن

همیشه بودن

و همیشه درسرای عشق

جاودان ماندن

به من اندیشیدن

و به تو اندیشیدن

و در صحنه وجود باهمه پیوستن

دوستی شانه‌ ی استواری است برای گریستن

و گوشی برای شنیدن

و دلی‌ به پهنای آسمان برای دوست داشتن

و صدای پر محبتی که  ترا نوید خوشی است 

‌در لحظه های پرغم

ترا  در تنهایی مونس شدن

و با صدایت بیگانه نبودن

و به پای غم هایت اشک ریختن

دوستی  تصویرمن و توست

در دیوارهای رنگین زندگی‌

وخانه های رها شده از هرچه دلتنگی‌

پر از صفا های ابدی

و شبنم لطیف بهاری ،

 که راز بقای گل است

در صبح های پر امید جوانی

و شب های نیمه تاریک پیری

که غروب هایش

به رنگ عشق های دور

ترا صدا می‌ زنند

دوستی پدیده یی است

 بارورشده ازنیستی‌

که بوی صداقت هایش

عطروجود مان شده

در زیر پوست هستی‌

وما را تا مرز های ابدیت همسفراست 

در دیدار های  راستین

و  صحبت های مهر آفرین

دوستی صدای من است،

 و صدای تو

که چون شهنایی *ملکوتی

با سیتار* پیوسته

وبا سیم های جادویی اش 

قصه های با شکوه مانرا 

در صفحه ی تاریخ زندگی

با‌ طبل مکرر از رازهستی‌   

در معبد خدایان آرزو 

به زیبایی شکوفه های بهاری 

آرام  آرام

می‌ نوازد

تا زنده بودن

در یاد های مان

چون دوستی مان

جاودان باشد…

هما طرزی

27 نوامبر 2010

نیویورک – امریکا

03 آوریل
۱ دیدگاه

نغمهِ بی ساز

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

نغمه ء بی ساز

(16)

معرفت زر شد  و  بازار چه  بی زر شد وا

دوره ی جهل  در این  بادیه  از سر شد وا

نغمه ی عشق چه دیر است نمی گیرد ساز

اما که اینگونه نبودیم  چه  دیگر  شد وا !

گلشن  از  رفتن  مرسل  خبری  هیچ نشد

پر  پروانه ی   او نیز  چه  پر پر  شد  وا

سنگ  بر فرق  همه  اهل  معانی  خورده

غافلی  آمد   و  در  قافله   داور  شد   وا

جامه ء رنگ ، بهار از تن  نوروز  کشید

جامه ء کهنه و بی رنگ چه دربر شد وا

گرگ   بر روش  نقابی  ز  پلنگ  آورده

زاغ در ذهن  خودش  مثل  کبوتر شد وا

اصل نا اصل شد و  زشت در آیینه نمود

بحر خالی  ز صفای  در  و گوهر شد وا

خار بر  تارک  خود تاج  گل سرخ نهاد

در  نگاه  سحر  و  شام  معطر  شد وا

دامن آلوده  به  سر چادر  عفت  افگند

نام  آن  دامن  او  نیز  مطهر  شد   وا

شکیبا شمیم 

 

 

03 آوریل
۱ دیدگاه

بال های آزادی

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بال های آزادی

نه در ظلمت چشمان شب

نه در دیده گان پر فروغ روز

میخواهم در سایه دلاویز تو

به عبادت  باغچه روحت بنشینم

و به پرستشگاه سبز قلبت

به سجده بپردازم

میخواهم با تو دور از خود

در آبی امواج اقیانوس ها

با بال های آزادی به پرواز در آیم

وسفر نو آغاز کنم

ای رویایی بی فرجام من !

خورشید را بگذار بدرخشد

تا دور از سنگینی لحظه ها

تجسم بهار بودن را بیآموزم

و سکوت عشق را

با ترنم شعله های لبخندت

بر هم زنم.

      میترا وصال      

سوم اپریل 2024

لندن

02 آوریل
۳دیدگاه

خمارِ مهر

تاریخ نشر : سه شنبه 14 حمل ( فروردین ) 1403 خورشیدی – 2 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

خمار مهر

همیشه زنــدگـی  زیــبا   نبـا شد    

گل عیـش  ابــد، حــاشـا  نباشـد

دلی ســوزد کـه دارد  آتش غـم

دل بـی غصه را ســودا  نباشـد

بکــن جــامم تهــی ازبــادۀ کـه

خــمــارمـهــررا دارا  نــبــاشــد

چـه دیـده گوهــر نــایــاب ازآب

که جــایش جــزدل دریـا  نباشد

غلام خــود پــرستی آن نگــردد

که دنبال هوس هــرجــا نـبـاشد

(عزیزه) درپـی مقصود بشتــاب

که اکـنون فـرصت وفردا نباشد

عزیزه عنایت

02 آوریل
۱ دیدگاه

دلِ من

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

   دل من

از قلب    پاره  پاره

یارم    خبر    نداره

صد پاره شد دل من

هر پاره اش شراره

بر  یاد  روی   دلبر

این  دل  کند  گذاره

نه دست ان که گیرم

از    آسمان   ستاره

در چشم اشک بارم

اشکم همیشه قطاره

برمن مگو که  بگذر

از  راه  او    کناره

باشد که  باز    بینم

دیدار    آشنا     ره

ای (شکیلا) دلبرت کو

دستت گیرد دو باره

شکیلا نوید

قوس ۱۳۹۲

 

01 آوریل
۳دیدگاه

ادب

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

ادب

(15) 

هر روز کنم تازه  نفس های  ادب را

با رنگ حنا سرخ  کنم  پای  ادب را

با آنکه فقط قطره  گک   کوچک آبم

خالی کنم از وسوسه  دریای ادب را

آنجا که سخن است  چرا قند  نباشد

شیرین نکنم حیف که حلوای ادب را

آنجا که دلی است چرا عشق  نباشد

پرواز به عرش است چو رویای ادب را

آنجا که هنر است چرا رنگ  نباشد

صد رنگ کند ولوله دنیای  ادب را

آنجا که قلم است  چرا شعر  نباشد

گنجیست در این خاطره فردای ادب را

شکیبا شمیم

01 آوریل
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

  خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

 

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 

خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها

 

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 

خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 

و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 

قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

 

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

 

هما طرزی

18 نوامبر 2010

نیوجرسی – امریکا

01 آوریل
۳دیدگاه

آفتابِ رخِ تو

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آفتاب رخ تو

در باغ دلم رسیدی

هزاران برگه امید و عشق

کاشتی

شعله های چل‌چراغ آیینه

شعرم قافیه می‌بافد

طعنه زنان به خاور زمین

وجودم پنهان

هم‌چو دریای خروشنده

به طغیان آمد

در باغ‌چه چشمانم سبزه دمید

گل احساس شکفت

چنار های سرخ در بیابان

های وحشی با آغوش

سپیدای شفق پیوست

همه جا پویا و جویا شد

لاله دستانم با واژه های

مست نغمه سرا

با بانک فراق می رقصیدند

ظلمت شب بهم ریخت

آفتاب رخ تو

کوچه و پسکوچه دلم

را نور باران کرد

عالیه میوند

18 مارس 2024 میلادی

فرانکفورت

01 آوریل
۳دیدگاه

میدانی ؟

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

میدانی ؟

‎غم انگیز ترین لحظه همان است

‎که نه بتوانی بنویسی!

‎نه بتوانی بسرایی!

‎نه بتوانی زمزمه کنی

‎که مبادا آوار بدنامی

‎گریبان لحظه ها را بدرد

‎که مبادا واژه ها سنگسار شوند

‎وقتی که در شهر ما

‎ عشق گناه است

‎و من عاشقانه هایم را

‎به پنجره میبندم

‎که یک سرش به کوچه ی بن بست

‎به دار میرسد

‎و سر دیگرش به نخلی که

‎قد کشیده تا آسمان

‎و من تا هنوز

‎به خاطر دارم که

‎« فروغ »میگفت

‎” پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست “

میترا وصال

31 مارس 2024

لندن

01 آوریل
۱ دیدگاه

پیمان شکن ها

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

پیمان شکن ها

طبيبا  از سر  بالين  من  آهسته  تر  بر خيز

كه ترسم  زينبم  داند  پدر  بارى  سفر بسته

بماند زينبم بارى ستم هاى  جهان   بردوش

نخواهد زاده مادر مثل او  انسان. بر  جسته

ازآن روزى كه مولايم محمد (ص) رفت از پيشم

تمام دوست و دشمنها به مرگ من كمر بسته

شدم تنهاى تنها بى كس و بى ياور و مظلوم

شده جًزدرگه خالق  ديگر درها  به من بسته

بودم من حيدرى كراركه كندم درب  خيبر را

وحا لا من شدم  تنها چه  شد اسلام  وارسته

اگرمن  ذولفغارگيرم كشم اين ناجوان مردان

ديگراسلام نه خواهد ماند شوند آنهاهزاردسته

گرفتم  گوشه گيرى  و نشستم   گوشهً  خانه

كه گويا  نيستم  من  شير غراى   كمر بسته

بود  پيروزى اسلام ز  ضرب  ذولفغارى من

وحالا گشته ام  بى كس به كنج خانه بنشسته

و گفتم  بر پسر آندم  که  اینک  قاتلِ  من  را

پذيرايى كنيد  وي را  اگر چه  فرقم  بشكسته

به شهرى كوفه من بودم  پدر بهرى يتيمانش

كي ميگيرد خبرزين پس كي نان آورشان هسته

به  دنيا    آمدم   من خالقا  در خانه ی  پاكت

شهيد  گشتم درمحراب چو بودم من شايسته

چوخرسندم از اينكه مي روم من پيش زهرايم

چه خواهند آن یتمیان بعدِ من با آن دلِ خسته

هزاران دشمنِ خونخوار نا انسان سر راه اند

که هریک بد تر ازحيوان همه ازدين بگسسته

منم آن  یارِ  یغمبر که  گفت  روزِ قدیر آنجا

بگفت من كنت مولايى على مولاى او هسته 

ولی بنگر قدح بشكست و پيمانها  دگرگون شد

و آن پيمان  شكن ها کرده اند تهمت  بمن بسته

روم ازپيشتان مردم ولى با صد هزار ارمان

جفا دیدم من از جمعی  که بر دشمن  دلبسته

شكايت  مى  كنم  من  از شما در نزد پيغمبر

ببين اين امت  خود را چسان این قلب بشكسته

حنيفه آرزویش بود اگر مى زيست  در آن ایام

و جانش  را  فدا می کرد  برای دین پیوسته

حنیفه ترابی بهنام

31 مارس
۵دیدگاه

شفیع

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را خدمت

همه مسلمانان جهان بخصوص هموطنان عزیزم تسلیت

 عرض نموده ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه

 درین شب های قدر التماس دعا دارم.

 قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

شفیع

بیا به کوفه رویم زان کرانه سر بزنیم

به سوی بیت علی عاشقانه  پر بزنیم

خبر ز گوشه ای ماتم سرای او گیریم

چو زینب و حسنین ناله ازجگر بزنیم

شب شهادت مولای متقیست علی (ع)

علی علی همگی  بانگ  با  اثر بزنیم

شب دعا و نیایش  بود شب قدر است

دعا کنیم نشود بی هدف به سر بزنیم

رویم  دلی  ز  یتیمان  آندیار   جوییم

« بشیر» به خانه مولا رسیده دربزنیم

دعا  کنیم  و بخواهیم  شفیع  ما گردد

حکایت دلِ  خویش  نزد  حیدر بزنیم

چهارم جون ۲۰۱۸

31 مارس
۲دیدگاه

دعای پدر

تاریخ نشر : یکشنبه 12 حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳1 مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دعای پدر

سینـــــه ام  آهی  بی اثـــر دارد

دیـــده ام لختــــه ای جگر دارد

پشت خنـــدیدنم چـــه  میگردی

غصــــــه از درد من خبر دارد

نان و حلـوای زندگی تلخ است

تن بیمــــــار مـــــا شــکر دارد

دل معشوقـه بردن آسان نیست

مـــاه نو تیـــــــغ  در کمر دارد

سخن کوتــــــــه می برد دل را

خامشــــی ارزش دیــــگر دارد

نشود ایمن هر که هر جا است

زیــــر این زنـــدگی  زبـر دارد

قـــدر انســـان به پیش انســان

قـــدر ناکس هـــرآنکه خر دارد

کیست آن پادشـــاه و دولتمنـــد

مشت دریــوزه ای که زر دارد

پشت دربـــار و در بـه در  آیی

راحتش نیست هــر که در دارد

میشود هر که در جهان محمود

به دعــــــای که از پــــدر دارد

بامداد دوشنبه 10 حمل 1400 خورشیدی

که برابر میشود به

30 مارچ 2021 ترسایی

سرودم

احمد_محمود_امپراطو

30 مارس
۳دیدگاه

نورِ سبز

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نور سبز

مثل نور بهاری تو

گل های امیدم

را پر ثمر کن

لاله ها را از

چشمانم بچینی

از نیزه انگشتانت

عشق را بریز

تنم را بپوشان

قبله ات را طاق

ابروانم بساز

بیا !

عبادت گاه

عشق یعنی اینجاست

عالیه میوند

29 جنوری 2021

فرانکفورت