پیام استخباراتی (طنز)
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۳۰ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
پیام استخباراتی
سید عبدالقادر رحیمی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۳۰ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
پیام استخباراتی
سید عبدالقادر رحیمی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۳۰ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
فرهنگ مطالبه گری برای افغان ها
در مبانی عدالت اداری
(تحلیل موردیِ چرایی تداوم مهاجرت)
فرهنگ مطالبه گری عبارت از نبوغ سیاسی اعضای جامعه است که دولت را٬ به هدف منافع عمومی ضمانت بر عدالت اداری می بخشد. یعنی رسیدن به عدالت اجتماعی را٬ در بستر ثبات سیاسی حقوقی٬ از آرمان واقعیت عینی می بخشد.
در فقدان فرهنگ مطالبه گری از دولت چون خدمات عامه٬ اکثریت مردم افغانستان در جستجوی فرصت مهاجرت اند. البته در تبعید و در فضای آزادی بیان برای افغانستان فعال بودن ستودنی بوده٬ که برای رفاه و آرامش فردی و به گونه همگانی٬ گزینه مهاجرت و پناهندگی در واقع جزیه دادن به استبداد و تداوم حکومت فاقد عقلانیت طالبان می شود٬ که آهسته آهسته رسیدن به حکومت قانون به آرمان مبدل گردیده است.
هرچند جنایت بشری سرحدّی توسط نیروی مرزی ایران قابل توجیه نیست. که صحت آن٬ هنوز به درستی نیز اثبات نشده است. که در موجودیت تهدیدهای چون ۲۲ گروه تروریستی فعال در افغانستان٬ ورود جمعی پناهندگان فاقد مدرک٬ از سرحدّات برای کشورهای همسایه تهدیدی پُر خطر می توان گفته شود.
در نتیجه:
آنچه از تبعید و رنج مهاجرت بالای مردم ما٬ تحمیل می گردد. در نخست عامل آن داخلی یعنی فقدان یا نبود اراده جمعی یا فرهنگ مطالبه گری منطقی که شامل نزاع ها و کشمکش های سیاسی می شود٬ است. که تداوم بدویت و سیر نکردن به حالت ایده حال فکری = ادامه داشتن سریال مهاجرت که دربرگیری آن شامل چندین نسل…
محمدآصف فقیری
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۳۰ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
شلاقِ نگاه
تا جنون فاصله ی نیست ، بیا در پیکار
جنگ عقل است میان من و دلِ لاکردار
گر به زانوی تو باشد سر بی سامانم
کی به تابیدن خورشید نمایم اسرار
فکر و ذکرم شده دربند لب و چشمانت
مثل یک مست که می خورده، بگردد هشیار!
برق چشمان تو آتش زده بر هستی من
نور بینم به شب تار سیاهم ای یار
درد عشقت به من آموخت که محکم باشم
حال شلاق نگاهت شده بر دل آوار
دل من را به خدا بگذر و دیگر بگذار
جای من نیست در این جا،به بیابان بسپار
دیر گاهی ست دلم داده گواهی ،مرگ است
چشم در ر اهِ منِ در به درِ راهگذار
همه گفتند که دیوانه شده این مریم
تو مرا از سر ره ای دل عاقل بردار
شعر می بافم و افتاده هوایت در سر
سخت می نالم و باشد سر من لایق دار
مریم سپهر
تهران
۲۵ میزان (مهر) ۱۴۰۳ خورشیدی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
سراى آخرت
اوکریم است و کریمیست ، سزاوارِ کریم
روى آرید بدرى او ، ز الِف تا به میم
قدرتیست او را که بخشد، هرگناه کرده را
گر ندارى بعدِ توبه نانِ مسکین را دو نیم
رو بدرگاهش گر آرى توبه می گردد قبول
دست خالى گر نه رانى از درت طفلِ یتیم
گر ایمان از صدق دارى بر خداى مهربان
بهرِ او آور پناه ، از شرِ شیطانِ رجیم
گر بهشت و رحمتش خواهى مدار دور از نظر
در عملکرد آتشِ سوزان و ، آن نارِ جهیم
دست بردار از سرِ بغض و ع داوت کینه ها
در دلِ مردم نکارید شمه ى از ترس و بیم
گر هواى حور و غلمانت بوَد بگذار وزد
با عملکردِ نیکو ، در باغِ وجدانت نسیم
ورنه با رفتار زشت و هر عملکردِ قبیح
هم نشین در دوزخى با جمله یارانِ قدیم
در ( فروغ ) نعمت حق شُکر آن باید نمود
تا بدارد آن سراى آخرت دارلنعیم
جنرال حسن شاه فروغ
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بی فرهنگ
روم بجای که عشق است و، جاویدان آهنگ
دلم گرفته ، از این مردمانِ بی فرهنگ
شوم به صحبت ، پیر مغان و بیدلِ ما
ز شرب مولوی و شمس و ، حافظِ خوشرنگ
زنم قدح ، ز می و ساغرانِ کوثر عشق
نه درد سر بِدهند و ، نه تیر و نی تفنگ
بساط مهر و عطوفت ، نوای صلح و صفا
چه سفرهء که در او نیست ساز و برگِ جنگ
خموشی و سخنِ عشق و جذبهء شوق است
نه نغمه های پرُ از ابتذال و نی ترنگ و پرنگ
ببین حلاوت ، گل های تازه رو و چمن
بساط عیشِ تو زرغون ، وطن بوّد نه فرنگ
الحاج محمد ابراهیم زرغون
۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴
در یکی از پارک های قدیمی در شهر قونیه ترکیه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
این جا تمام خاطرهها
پر پرک شدند!
غمگین نشسته اند و گرفتار کوچه ها
با بغض وحشیانهی بسیار کوچه ها
چون طفل بیگناه که گمگشته زیر خاک
جا مانده زیر لنگر دیوار کوچه ها
شب رفته ، صبح آمده ، اما هنوز هم
درگیر وهم و همهمه هر بار کوچه ها
لالاییِ به گوش غزل ها نمی رسد
از درد و غم پر است به خروار کوچه ها
آیینه ها شکسته ، غم انگیز و خیره سر
آیینه وار خسته و بیمار کوچه ها
در دام وحشت است،به چنگال بی کسی
در روز روشن و به شب تار کوچه ها
درکوچهها سکوت و غم و رنج،سالهاست
من ماندهام دو سه نخ سیگار،کوچه ها
این جا تمام خاطرهها پر پرک شدند!
هی گریه میکنند به تکرار کوچه ها . . .
نوید الله محرابی (صافی)
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
سیرت نیکو
وفـا و عـشق و محـبت کـرده بنیادم
بـه کـنج غمکـدۀ زنـدگی ازان شادم
بهـار تازه کـند بـاغ و گلـشن دل را
به ناز و غـمزه خرامـد سـرو آزادم
ز تار و پـود سخن تحـفۀ سفر سازم
به گوش دل برسد نـور موج میعادم
به بـرگ گل بنویـسـم سـیـرت نیکـو
ز چهـره نقـش بـبـنـدد کلک بهـزادم
همیشه عشق بود زنده در دل انسان
ازان چراغی به شبهای تیره دردادم
ز لـوح دل نشـود پاک قـصۀ عـشّاق
به زندگی نرود حرف عشق از یادم
ز درس خانه و مکتب تا به دانشگاه
به غـیــر عـشق نیامـوختم ز اسـتادم
ز شام تا به سحـر زیر پرتـو مهتاب
ربـاب نغـمه سـرا گـشت پـرپـر بادم
به حرف زاهـد و مفتی نمیکنم باور
سـرود غـمــزۀ چـشمی کـنـد ارشادم
نشسته درحرم قصرخسروی شیرین
به مژه کـوه گران کَند عشق فرهادم
اگـر بـه عمق گـرانـش بنگـری یابی
که عشق وجذبۀ دل بوداصل ایجادم
دریـده گـوش فـلک را نـالـۀ مظلـوم
شکسته سقف جهان را داد و فریادم
طلسم دیـو شـب تیره را کند ویـران
شـرار هــور کـنــم هـمت پـریـزادم
ز چـشم کاوه ببینید محـو ضحـاکان
بـیــاریـد از دل تاریـخ پتک حـدادم
رسول پویان
۱۹ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۲۹ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۰ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
دلِ آزرده
کشورم صحنه جنگ است خدایا مددی
طعمهِ شیر و پلنگ است خدایا مددی
ما ازاین ملت وازرهبری اش خسته شدیم
زندگی ما همه ننگ است خدایا مددی
بنشست هرکه بر این چوکی ماتم دیده
حرفش از میل تفنگ است خدایا مددی
ما بمیریم نبینیم دمی آزادی
دل آزرده چه تنگ است خدایا مددی
همه سیر اند کیلو نیست نشانش اینجا
سر ما جمله به سنگ است خدایا مددی
هرکه را پرسی غمی دارد از اینجا بردل
پای یاران همه لنگ است خدایا مددی
هرکه در حد توان کرد خیانت بر ما
ظلم اینجا بی درنگ است خدایا مددی
هر طرف می نگرم نیست سر بی سودا
عادل از درد به تنگ است خدایا مددی
سید عنایت الله عادلی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۸ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
رسم
۷۰ الف
رسم کن در صورت مهتاب چشمان مرا
رسم کن ابروی کج رفتار حیران مرا
رسم کن حرفی که بیرون می نمایم از دهن
رسم کن هر واژه ء تلخ پشیمان مرا
رسم کن گرمی و سردی نفس های شبم
رسم کن در آسمان خورشید تابان مرا
رسم کن انگشت هایم را چو بردارد قلم
رسم کن شعر غم انگیز پریشان مرا
رسم کن دل را تپیدن های بی صبرانه را
رسم کن در رگ رگ دل خون جوشان مرا
رسم کن آواز پایم را چو سویش می روم
رسم کن گل های پر پر در گلستان مرا
رسم کن تابوت سنگین امیدم را سفید
رسم کن آغاز ناکرده تو پایان مرا
شکیبا شمیم
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۸ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
دلِ سودایی
تویی شبها انیس و یاور من
چو عطر عشق روی بستر من
تو با این مهربانی م ی ربایی
دل سودایی ِ بی باور من
هما باوری
جرمنی
۲۵ جولای ۲۰۲۴ میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۸ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
امروز را پایان ربود . . .
دریا به دریا زن گره ، پهنا به صحرا باز ده
دل را بجای آفتاب ، در آسمان پرواز ده
بر تخته ی شام و سحر، شطرنج فردا را بچین
برد طلوع دیگری با مات شب ها ساز ده
گوشی اگر که باز نیست در گوش های اختران
فریاد خود را سر بکن، در کهکشان آواز ده
آن را که می خواهی دهی، دست گرفتن باز نیست
بر بام آگاهی و عشق، با دست خود انداز، ده
بر طور رنج خویشتن با خویشتن شو همزبان
اشکی ز چشمت پاک کن، خود را فقط خود ناز ده
امروز را پایان ربود، فردا به آغازش نرفت
پایان را پایان بده ، آغاز را آغاز ده
در ریشه ات جنگل دمد، سرو سترون خو برو
بر بار و برگ خشک خود، آگاهی از این راز ده
پرواز ها را باز ده، بر آسمان ها باز ده
بر سینه دیوار ها، دروازه های باز ده
عشقی که شور سر نداد ، قلب افق را در نداد
آن عشق را آتش بزن، یک عشق نو پرداز ده
فاروق فارانی
جولای ۲۰۲۴
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۸ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بیگانه تو
می شماری تاکی؟
خاکم به سر انتظاری تاکی؟
این غصه و عذر و زاری تاکی؟
می بینی و رحم دل نداری
بی باکی و زخم کاری تاکی؟
از تو نرسد به من پیامی
از من همه جان نثاری تاکی؟
آواره شدم به ملک ات امروز
بر من نکنی دیاری تاکی؟
هر لحظه ز اندوهی فراقت
این دیده شود اناری تاکی؟
یکروز تو قصد جان من کن
شیرت نشود شکاری تاکی؟
گاهی به خودم کنم ملامت
بی صبر و بی قراری تاکی؟
محمودِ که جان دهد برایت
بیگانه تو می شماری تاکی؟
——————-
۲۶ میزان ۱۴۰۰خورشیدی
۱۸ اکتبر ۲۰۲۱ ترسایی
#احمد_محمود_امپراطور
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۸ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
مخمس بر غزل شاعر شهیر استاد رحمت الله اشکبار
زورقِ بشکسته
آمدم در این سرا تنها از اینجا میروم
من از اینجا نیستم پس سوی بالا میروم
چون حباب هر لحظۀ از دارِ دنیا میروم
زورقِ بشکسته ام د ر قلب دریا میروم
میروم هر روز و شب پنهان و پیدا میروم
از فراق عشق شیرین بود فرهاد خوار و زار
از غم و سودای فرهاد بیستون گشت بیقرار
عشقِ عذرا داشت هر دم دلِ وامق را شکار
روحِ مجنون با من است اندر دلِ شبهای تار
می روم تا تربت و تا خاک لیلا میروم
عشق را من میستایم در غزل و در سرود
عاشقان عشقِ جانان صبر دارند بی حدود
آن ذلیخا کز سر یاری فرستادی درود
عشق یوسف آتشی در تار و پود من فزود
بهر دیدارش به زندان ذلیخا میروم
آمدم تا باز ببینم آن نگارِ گلعذار
بر سرِ بازار نیاید تا نماید دلشکار
سال گذشت و ماه رفت و هفته و شبهای تار
گر نه شد امروز تا بینم رخِ گلرنگِ یار
در گذرگاهش خدا داند که فردا میروم
گاه سوزم گاهی سازم بر لبِ تنور عشق
گر ندارم استقامت می شوم کمزور عشق
عاشقِ بیچاره باشد در جهان مهجور عشق
جستجوی یار دارم هر کجا با شور عشق
گاه به مسجد سر زنم گاهی کلیسا میروم
سالها شد من اسیرِ آن لبِ خندان او
وز جمال و فتنه ی آن سیب زنخدان او
جان فدای چشم مست و زلف پریشان او
نسبتی دارد به چشمِ دلبرم چشمان او
بهر دیدارِ غزالی دشت و صحرا میروم
چرخِ پیر و کهنه آرامی ندارد از جفا
کی توان رَستن ز نیرنگ و ز تزویر قضا
عاشقانرا عشق حق افگند جلال اندر بلا
رحمتِ عاشق از این دنیای دونِ بی وفا
عاقبت با دردِ عشق و صد تمنا میروم
سید جلال علی یار
۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی
ملبورن – آسترالیا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۸ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
هفت اورنگ بی چاره گی
گر از هفت اورنگ بیچارهگی خویش بگذرم
یک روز،
روزی که خداوند
هنوز آن را نیافریده است
کنار خیابانی که به خانۀ تو میرسد
درختی مینشانم
از جنس عشق،
جنس بیداری و لبخند،
و چشمهایم را
در برگ برگ آن روشن میسازم
تا زیبایی ترا
شبانگاهان پاسبانی کنند.
اگر از هفت اورنگ بیچارهگی خویش بگذرم
یک روز،
روزی که خداوند
هنوز، آن را نیافریده است
کنار خیابانی که به خانۀ تو میرسد
درختی مینشانم
که شبانگاهان با زبان هر برگ،
هر شگوفه
سرودی خواهد خواند
و هر سرود،
تکرار نام تو خواهد بود.
اگر از هفت اورنگ بیچارهگی خویش بگذرم
یک روز،
روزی که در این نزدیکیها نفس میکشد
رودخانهیی خواهم شد
از جنس عشق،
جنس بیداری و لبخند،
و جاری خواهم شد
در تمام باروت خانه های جهان.
پرتو نادری
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۸ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۹ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
متهم بر سرکشى ها
قیسِ عاشق پیشه و مجنونِ لیلاى خودم
عاشقِ دشت و دمن مفتونِ صحراى خودم
کى زنم بر لب ز جامِ فتنه و چال و فریب
مَستِ جام و باده و صهبا و میناى خودم
ترکِ باغ و گلشن و گلزار از دستِ رقیب
لانه بَردوش بلبلِ پُر سوز و شیداى خودم
یوسفِ افتاده در زندان مصرِ بى کسى
متهم بر سر کشى ها از ذلیخاى خودم
دشمنِ جانم برادر گشته است وا حسرتا
نامراد در زندگى از دستِ ابناى خودم
ناخداى کِشتى بى لنگرى این روزگار
غرقِ امواج و تلاطم هاى دریاى خودم
دست شُسته از سرِ سُودو زیان این جهان
محو در بحرى تحیر غرقِ دنیاى خودم
دارِ دنیا را بقاى نیست مى بینم به چشم
شرمسار نزدِ خداوند بعدِ احیاى خودم
چشم امید دوخته بر رحمتِ ربُ الجلیل
روزو شب در فکرِ حشرو یومِ فرداى خودم
گر خزانِ نامرادى زرد و زارم کرده است
در( فروغِ ) لُطف حق استاده بَر پاى خودم
جنرال حسن شاه فروغ
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۲۷ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
این سروده پس از حادثات دردناک ارگوی بدخشان،سیلابهای چند ولایت شمال کشور عزیزماوانفجارمعدن ذغال سنگ درهءصوف در سال ۲۰۱۴ میلادی سروده شده بود که اینک خدمت شما پیشکش می گردد:
بدخشان
بدخشانِ وطن درخاک وخون است
صدای نــالــه ها ازحـدفــزون است
خدایــا یک نظـر از لطــف و رحمت
که ملک بی سرِما جـوی خون است
زمـام مُلک مـا، در دســت دزدان
در این حال فلاکت ، مردم حیران
همه دزدان به فکرجیب خویش اند
ندارند یک نظــر ، سوی بدخشــان
بوند در فکر کسبِ جاه وقدرت
نمـودند انتــخـابـات را کثا فت
به رأی مـردمــان کـشــور ما
خیـانت در خیـانت در خیـانت؟
به ظــاهر بهــر دلـداری مــــردم
بدخشان رفته اند خونخوارِ مردم
درآنجــا بـر ســر خاک شهـیــدان
به مـثـــل مـیـله رفـتـن، با تبسـم
برای اخذ عکس های یادگاری
بایستـا دنـد بر فـرش مزاری
نمی دانند چرار فتند در آنجا؟
بود در جمع شان کم، یک مداری
رسـد روزی که تاا یـن خـائنــان را
بـبـیـنــد “حیدری” ایـن جانیــان را
به قهــر ایـــزد یـکـتـــا گـرفـتــــار
کنـد از لوث شان پاک مُلک مان را
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
۷ می ۲۰۱۴ میلادی
سدنی – آسترالیا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۲۷ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
موج آرزو ها
چنان دیوانهام کردی که عقلم هم جوابم کرد
به عشقت زاهدم کردی ولی هجرت خرابم کرد
من از لبخند زیبایت چنان بی خود و بیتابم
به هرسو من گذر کردم مرا لیلی خطابم کرد
من از مستی چشمانت نبردم بهرهی هرگز
نگاهی چشم جادویت مرا دیده پرآبم کرد
مکن با روی محبوبم دگر بازی عزیز من
که بازی های نامردی ببین سینه کبابم کرد
به موج آرزوهایت شدم غرق تمنای
به دریای محبت غرق گشتم او سرابم کرد
اگر چه بی نیازم من ز عشق چرخش دنیا
شرار سوز عشق تو چنان خانه خرابم کرد
به برگ لاله می مانم که داغی در جگر دارد
به آن افسرده دل مانم که هجر تو عذابم کرد
عالیه میوند
فرانکفورت
۱۰ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۲۷ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
یخ بسته
منجمد و خسته
صدای ترک خوردن
به ضخامت یخ ها یخ بسته .
انفجارم را می شنوم در خلوت احساس .
کسی به فکر پیوستن وجود نیست
پوسیده و خشکیده
فکر در آغوش بی فکری محض
فشار و زور گویی –
از هرسو و هر کجا …
سنگینی دست ها را نمی توان تحمل کرد .
نگاه ها کم رنگ تر از پاییز های خاک آلود
انباشته از بیگانگی ها
فریاد م را :
به کی ؟
در کجا ؟
چطور ؟
به گوش شما برسانم و بگویم :
من یک زنم و می خواهم نفس بکشم .
هما طرزی
نیویورک
۲۱ فبروری ۲۰۱۰ میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۲۷ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
معدن پاییز
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۲۷ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
هموطن مهاجر!
چه ظلمی است جاری ای وطندار
نــه درمیهن تــرا جاه است ونی کار
نــه نـــانــی از بــرای شـامگـاهــان
نــه روشــن آتــشی در کــلــبــۀ تــار
وطــن شــد همچو زنــدانی بــرایت
گــزیــدی راه هجــرت را به اجبــار
بــه امــیــد یکــه ســازم زنـدگی را
بــرای کــودکــم کآن اســت بـیمــار
ولـی در نــیــمه ره آتــش فـــروزان
گــرفــتـنـد جـان های چون تو بسیار
کــه نــوشیــدنــد همه جــام شهـادت
در آن صحــرای بی آب و پـر از خــار
نکــردنــد رحم مــرزبــانــان ایـران
بــه طفـلـی هــردمـی بــا نــالـۀ زار
فــلک نشنــود فـــریاد و صــدایـــت
درون شعــلــۀ آن اهــل خــونخـوار
هــرآن ظالم کــه کــرده ظلم بـرتو
همی گــردد ســرا پــا عـاقبت خـوار
بخــواهــم شــاد روحـت از خداونـد
نصیبت جـنــت فــردوس و گـلــزار
“عزیزه” اشک می بــارد بـه دامن
بــه یــاد هموطن بــا چشم خونــبـار
عزیزه عنایت
۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی
هالند
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۲۷ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۸ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
از خاطرِ تو مزار را دارم دوست
دریا دل هوشیار را دارم دوست
زیبا رخِ با وقار را دارم دوست
با تلخی و درد و غصه اش می سازم
شیرینی روزگار را دارم دوست
با داغِ دل و جگر مرا الفت هاست
داغِ دلِ لاله زار را دارم دوست
از عمقِ دلم به عشق فریاد زند
شعرِ تو و صوتِ سار را دارم دوست
من عاشقم و به عشقِ خود پا بندم
از خاطرِ تو مزار را دارم دوست
پاییز مرا حیاتی دیگر بخشد
از روی تو نوبهار را دارم دوست
با شعر و ترانه و هنر خرسندم
ابیاتِ ستاره دار را دارم دوست
محمودم و عاشقی مرا عزت داد
بودن به کنار یار را دارم دوست
احمد محمود امپراطور
پنجشنبه ۲۶ میزان ۱۴۰۳
۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴ ترسایی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۶ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
رود ها مانده از نفس از دیر . . .
سحر از آفتاب دزدیدند ، صبح د یگر به آفتاب ببخش
ضربه قلب آسمان بشنو، از زمین بهر او جواب ببخش
دست های که ساز می کردند، ساز ویرانه ساز گردیدند
خشت دل را گذار روی زمین، رگ خود سیمی بر رباب ببخش
جزم تاریخ در جذامش برد، عاری از هر قواره شد، بودش
چهره اش را دوباره سازی کن، بهر او پشت آن نقاب ببخش
دفتر شعر آسمان بسته ، مصرع ماه هم نمی روید
دشت ها را به عشق شیرازه، بزن و از جنون کتاب ببخش
تا به آغاز ها رسد آغاز، سر کن آغاز سیر پایان را
مرغ ققنوس نیمه سوخته را، شعله ها را بجای آب ببخش
رود ها مانده از نفس از دیر، ابر ها ناشناس باران اند
بهر این چشمه های خسته ز شور دل دیوانه ی خراب ببخش
عنکبوت سکوت پیچیده ، بر سراپای سرزمین صدا
خم عصیان گشا و جاری کن، عطش عشق را شراب ببخش
در سپهری که ماه و اختر آن، مثل خورشید ها گریخته است
ماه و خورشید گر نمی گردی، یک شراری شو و شهاب ببخش
عاشقان نسل خامشان گشته، دگر از های و هو نشانی نیست
تا ز اعماق خود شود جاری، عشق را روح انقلاب ببخش
فاروق فارانی
آگست ۲۰۲۴
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۶ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
مخمس بر۳۱ بنداول مثنوی شریف
بر سر تربت و مزارِ حضرت مولانا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۶ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۷ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
می تپد دل به
سینه ی چاکم
می تپد دل به سینهی چاکم
می شود خاک فهم و ادراکم
این چه روز و چه حال نامیمون
این چه بیداد می کند گردون
ز هر طرف می رسد پیام بلا
ز هر طرف کوک گشته بانگ درا
نه کسی را کسی کند امداد
نه کسی می شنود ز کس فریاد
آفتابم که سردی سرد شده
نفسی آدمی نبرد شده
مردو زن مانده کنج خانه خویش
فارغ از آب و نان و دانه خویش
فقر بیداد می کند بیداد
زندگی گشته گونهی جلاد
ساعت و روز و ماه شده برهم
سال و ماه در اسارتِ ماتم
خلق آشفته حال و بخت نگون
لحظهی شادی مان فتاده به خون
جان داریم و لیک جانی نیست
سفرهی است و لیک نانی نیست
دل مان آرزوی آب کند
چقدر زاری بر سراب کند
درد داریم و دردی بی درمان
مرگ خواهیم کی رسد آسان
روی گشتانده اند از ما روی
نه دگر سمت مانده است نه سوی
به جز از بارگاه حضرت دوست
که جهان از کمال قدرت اوست
دگر هر چیز رفته از ید ما
دگر اینجا نمانده ما و شما
سخن عشق و مهر و الفت نیست
در محبت به غیر کلفت نیست
دل محمود پاره پاره بود
آمده را دگر چه چاره بود
# احمد_محمود_امپراطور
شنبه ۲۴ میزان ۱۴۰۰ خورشیدی
۱۶ اکتبر ۲۰۲۱ ترسایی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۵ میزان ( مهر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۶ اکتوبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
زخمِ ناسور
ظاهراً مثل اسپکی چوبی
باطناً بند ، بند پوسیدم
درد ورنجم زبسکه بسیار است
آدمِ گیچ و دل پریشانم
زرد و زارم ، خزانِ طولانی
بخت و تقدیر پرغمم این است
ریختن باز قسمتم شده است
من همان خاک زیر بارانم
زندگیام شبیه سنگ شده
آنقدرسخت وسرد وغمگین است
یوسفم با همین تفاوت که
بسته در میله های زندانم
زخم های شدید قلبم را
جز خودم هیچ کس نمیفهمد
خنده در لب به دل همیشه غم است
شاعرِ گریه های پنهانم !
خار در پای من فرو رفته
راه رفتن چقدر جانکاه است
دشمنِ خویش گشتهام هر شب
با خودم دست در گریبانم
پدرم سوی من که میبیند
در دلش رنج تازه میآید
من درختم که حال پیر شده
با دو سه شاخه های لرزانم
تا که غم کوچ کرده گم گردد
چارهای نیست و باز می کوشم
چارهای نیست و کوششم عبث است
قسمتم خون شدهست ! میدانم!
بسکه غرقم به بحر تنهایی
سایهام نیز دشمنم شده است
از خودم باز پرسشم این است
کافرم ، گبر یا مسلمانم؟
شعرها پاره ،پاره ، پاره شده
شعرها درد و رنج میزاید
در فرارم به سوی خوشبختی
از خودم نیز هم گریزانم
حرف حرفم چقدر پر درد است
همه مکتوب دفترم خون است
سیل اندوه در تنم جاریست!
زخم ناسور کابلستانن . . .
نوید الله محرابی ( صافی )