۲۴ ساعت

04 آوریل
۱ دیدگاه

ورق ها

تاریخ نشر : پنجشنبه 16 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی  – 4 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

ورق ها

درین عرصه نمی سازم عبث کاشانه از کاغذ

که در آتش  فنا گردد  چو باشد خانه از کاغذ

چه بيهوده به  دفعِ  آفت ا ينجا  پا  كنم منزل

بسازد چتر در طوفان  فقط  ديوانه  از كاغذ!

به زعم خود  شهنشاه  جهانم  من  ز نافهمی

بلی! تاجی به سر دارم، ولی طفلانه، از کاغذ

مرا  کاغذ  پرانی های  صد  دولت  نباشد غم

به پایِ  شعله  كى دارد اثر زولانه  از كاغذ؟

نه عطر گل شود بالا ، نه  پروانه  کند پرواز

اصالت کو؟ بوَد اینجا گل  و  پروانه از کاغذ

به بزم لاله رخساران مرا مستى ز حد بگذشت

که می آنجا  بوَد  آتش ، مرا پیمانه از کاغذ!

به توصيف لب ناب تو تک بیتی نوشتم دوش

شمیم مى كنون خیزد  سحر  مستانه  از کاغذ

مگو (حكمت) چرا هرسو ورق هاى تو پاشان است

كه مى مانٓد بجا از خود اثر  فرزانه  از كاغذ!

حکمت هروی

ملبورن – استرالیا

04 آوریل
۱ دیدگاه

سورة القدر

تاریخ نشر : پنجشنبه 16 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی  – 4 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

از عجایب سور ة القدر و ليلة القدر 

چه زیباست که تحقیق ریاضی را  درین سورهء مبارکه ملاحظه می فرمایید:

إنا              ١

أنزلناه         ٢

في             ٣

ليلة             ٤

القدر           ٥

وما             ٦

أدراك          ٧

ما               ٨

ليلة            ٩

القدر          ١٠

ليلة            ١١

القدر          ١٢

خير            ١٣

من             ١٤

الف            ١٥

شهر           ١٦

تنزل           ١٧

الملائكة       ١٨

والروح       ١٩

فيها           ٢٠

بإذن           ٢١

ربهم          ٢٢

من            ٢٣

كل            ٢٤

أمر           ٢٥

سلام        ٢٦

هي          ٢٧

حتى        ٢٨

مطلع       ٢٩

الفجر       ٣٠

اگر غور فرمایید همه کلمات سورة القدر (۳۰) کلمه بوده و قرآن کریم نیز ۳۰ پاره است.

همه حروف این سوره مبارکه ( ١١٤) حرف اند و همه سوره های قرآن کریم نیز (۱۱۴) سوره است.

کلمه ( هي) یعنې این شب در شماره ( ٢٧) آمده  شاید اشاره بر این است که ليلة القدر  اغلبا در (٢٧) رمضان باشد.

کلمه ( القدر )  در سوره مبارکه در شماره های (٥ – ١٠ – ١٢)  تکرار آمده است!

 اگر با هم‌جمع کنیم می‌شود:

( ٥ + ١٠ + ١٢ = ٢٧ )

این  ها همه ما و شما را امیدواری میدهد که این شب مبارک در شب  (۲۷) رمضان باشد.

اگر متوجه شده باشین دوستان عزیز کلمه لیلة القدر تقریباً ۹- کلمه است که سه مرتبه در این سوره ذکر شده است. پس اگر ضرب نماییم:

۳×۹=۲۷میشود پس لیلةالقدر درشب  ۲۷ خواهد بود.

 اعجاز قرآن‌ کریم دوستان  گرامی و عزیز  از هر زاویه که ملاحظه فرمایند همه رحمت مغفرت و بخشایش است

الله نهایت مهربان سبحانه تعالی توانایی و توفیق به همه نصیب فرماید که زنده داری بکنیم چون عمر به سرعت میگذرد

از رمضان ، این ماه مبارک نزول کتاب باعظمت آسمانی سرنوشت ساز …خوبست وقت گرانبها را در آن با رغبت صرف کرد تا غنیمت کافی از زندگی برده باشیم

والسلام

غلام محمد سعیدی 

هرات – افغانستان

 

 

 

04 آوریل
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد عبدالواحد بهره، شاعر، نویسنده، پژوهشگر ویکی از بنیانگذارن معارف نوین در هرات.

تاریخ نشر : پنجشنبه 16 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی  – 4 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد عبدالواحد بهره ، شاعر ، نویسنده ،

پژوهشگر ویکی از بنیانگذارن معارف نوین در هرات.

قیوم بشیر هروی

16 حمل(فروردین) 1403 خورشیدی

ملبورن – استرالیا

وقتی تاریخ پربار  و سراسر درخشان  کشور و بخصوص سرزمین علم و فرهنگ هرات باستان را  ورق می زنیم ، درمی یابیم  چه شخصیت ها و فضلای ادبی دراین خطه  پا به عرصه  وجود نهاده، رشد و نمو کرده و در نهایت هر یک  خدمات  شایانی را در آن انجام  داده و صفحهِ درخشان و طلایی را بنام خویش به ثبت رسانیده اند.   

آری ! یکی از شخصیت های بارز  مرحوم استاد عبدالواحد بهره میباشد که عمر پربارش را در راه تعالی و ترقی این سرزمین سپری نموده و برای تنویر افکار عامه از هیچگونه تلاشی دریغ ننمود.                                       

مرحوم استاد بهره فرزند ارشد زنده یاد مولوی رحیم داد تیموری عالم ومفتی متبحرهرات و فرزند بی بی هاجر عارفهء کامل و شاعرهء فاضل و نواسه مولانا میر محمد یوسف قاضی القضات وقت هرات است که  نسب شان  به گوهر شاد  بیگم  و شاهرخ  میرزای تیموری می رسد.                                    

شادروان استاد بهره درسال 1277 خورشیدی در قریهء پهرهء ولسوالی گذره ولایت هرات دیده بجهان گشود و نزد پدر بزرگوارش و سایر علمای  آنزمان به تحصیل علوم متداوله پرداخت و در سال 1299 خورشیدی با کسب درجه  اول نمره گی از دارالمعلمین علوم دینی هرات فارغ گردید.                     

نخستین کار رسمی استاد بهره معاونیت معارف  جدید  دارالنصرت و مدیرمکتب شرافت هرات بود که طی حکمی از سوی مرحوم علامه صلاح الدین سلجوقی مقررگردید.     

که پس از چند ماه سرپرستی امور معارف جدیدالتأسیس هرات نیز به ایشان محول گردید ، اما دشمنان فرهنگ ومعارف هرات با تبلیغات سؤ عرصه را بر استاد تنگ نموده و معلمین را بچه کافرکنک می خواندند.                           

اما مرحوم استاد بهره با مطالعه دقیق از اوضاع دست به یک اقدام بی سابقه زده و جهت تنویر  افکار و اذهان عامه گردهمایی را در باغ میرزا خان هرات برگزار نمود و در حالیکه تعداد زیادی از بزرگان هرات را دعوت نموده بود با تحریر و نمایش نخستین نمایشنامه تعلیم جدید و قدیم هرات مؤفق شد توطئه دشمنان معارف را همانجا خنثی و هزاران دانش آموز را جذب مکاتب تازه   تأسیس هرات نماید و برگ طلایی را در تاریخ معارف این خطه به ثبت برساند.                                                                                 

مرحوم استاد بهره که با این اقدام متبکرانه اش توانسته بود موانع بزرگی را از سر راه بردارد ، بصورت هفته وار نمایشات آموزندهء تیاترنوین را نیز در محوطه چهار باغ هرات برای عموم مردم بنمایش می گذشت که با استقبال گرم روبرو گردید.                          

پس از این مؤفقیت مرحوم استاد بهره مؤفق به کسب نخستین مدال تعلیمی امیر امان الله خان غازی گردید که همراه با تقدیر نامه ای  بتاریخ اول قوس 1301 خورشیدی توسط مرحوم علامه صلاح الدین سلجوقی از کابل برای شان ارسال گردید.                                 مرحوم بهره در سال 1302 خورشیدی مؤفق به تأسیس چند مکتب دیگر در هرات گردید که تعدادی زیادی شامل آن گردیدند ، اما با روی کار آمدن امیر حبیب الله خان کلکانی مرحوم استاد بهره بصفت یکی از بنیانگذاران معارف هرات دستگیر و در قلعه اختیارالدین هرات که محل نظارتخانه حکومتی بود زندانی گردید . اما با تصرف کابل توسط نادرخان از حبس رها گردیده و در سال 1309 خورشیدی از سوی مرحوم عبدالرحیم خان نایب سالار، نایب الحکومه هرات، بصفت نماینده امور خارجه در تورغندی هرات  تقرر یافت. 

مرحوم بهره از آغاز سال 1310 تا پایان سال 1315 خورشید بصفت معاون انجمن ادبی هرات و مسئول مجله ادبی تعیین گردید که در تمام شماره های مجلات ادبی هرات مقالات پژوهشی و اشعارش به نشر می رسید که توسط محترم خلیل الله افضلی نویسنده و پژوهشگر در قالب کتابی گردآوری شده است.                                                                                   

مرحوم استاد بهره نسبت آشنایی کامل به زبان عربی در سال 1313 خورشیدی بعنوان معلم کاروان حجاج هرات تعیین و ضمن انجام فریضه حج  در آن سفر به سرایش صد سلام شریف در جوار روضه مطهر پیامبر عظیم الشأن اسلام توفیق حاصل نموده که پس از مولانا جامی دومین صد سلام زبان فارسی دری شناخته شده و در روزنامه معروف کشور مصر و در قسمت اخیر دلایل الخیرات کشور عربستان سعودی در آن زمان نیز به زیور چاپ آراسته گردید.

به اساس نوشته مولانا خستهِ مزاری ،عارف ، بیدل شناس و مؤرخ نامی کشور، صد سلام استاد بهره به درجه قبولیه روحانیت محمدی رسید که همه ساله تبرکآ در طی پنجاه سال متمادی در روزمولود شریف در مسجد جامع هرات توسط خود استاد قرائت گردیده است.      مرحوم استاد بهره از سال 1315 خورشیدی تا سال 1321 بصفت سرمعلم مکتب جدیدالتأسیس رشدیه ، انصاری و آمر تفتیش معارف هرات صادقانه خدمت نمود و بخاطر ارادت کاملش نسبت به پیر هرات 28 سال متواتر در مراسم ادبی عرفانی شب های جمعه  نمکدان گازرگاه  اشتراک و باشرح و تفسیر آثار عرفانی پیرهرات بر غنامندی آن مجالس پر فیض  ادبی که با حضور بزرگان میادین علم وعرفان برگزار می گردید بیفزود و به بیان ناگفته هایی از فراز های کلامی پیرهرات توفیق حاصل نمود.                         

قابل یادآوری میباشد که مرحوم استاد بهره در طول دوران کاری اش مؤفق به کسب تقدیر نامه ها و مدال های از سوی والیان هرات ، وزرای کشور، محمد ظاهر شاه پادشاه وقت وهمچنین سردار محمد داؤد نخستین رئیس جمهور افغانستان گردید .                              

محترم دکتورحفیظ الله بصیر نویسنده و مؤرخ  مقیم آلمان  که در سال 1342 خورشیدی در همایش تجلیل از نهصدمین سال درگذشت پیر هرات اشتراک داشته است ، در کتابش می نویسد:                                                  

” استاد بهره یکی از سخنرانان پرجاذبه و قرائت کنندگان شعر شیوایش در روز نخست همایش پیر هرات بود. ”                              

از استاد بهره در بیش از 53 کتاب که نویسندگان آنها استادان مشهور تاریخ و فرهنگ داخلی و خارجی اند بعنوان استاد سابقه دارو یکی از بنیانگذاران معارف و فرهنگ نوین هرات در عصر امانیه یاد شده است و فراز هایی از ابتکارات ماندگارش در آنها درج گردیده است .                                   

استاد همچنین به نگارش و سرایش چهارده اثر شعر ونثر پژوهشی و ارشادی بزبان های فارسی دری ، پشتو وعربی توفیق حاصل نموده که رهنمای سعادت گزینه ی از چهارده اثرسودمند اوست .این اثر شامل بخشی از الهیات ، صد سلام ، غزلیات ، مخمسات ، لطایف انتقادی و اجتماعی ، اشعار میهنی ، نامه ها تقاریظی از بزرگان شعر و ادب چون علامه سلجوقی ، استاد خلیل الله خلیلی ، استاد نجف علی رهبر ، استاد حفیظ الله علیم ، استاد محمد خان نویدی ، استاد عبدالغیاث قاضی زاده ، استاد محمد سعید مشعل و استاد نطقی افضلی میباشد .  (روان بزرگانی که از میان ما رفتند شاد وخشنود باد)                                                                               

در صفحات اخیر کتاب رهنمای سعادت مطلبی تحت نام خواب حقیقت توجه خواننده را بخود جلب میکند که از زبان استاد بهره چنین بیان گردیده است:

” زمانی که مسئولیت مرستون هرات را عهده دار بودم ، تعدادی از دیوانگان و مجانین در آن نگهداری و حفاظت می شدند .یکی از دیوانگان که مسمی به دیوانهِ کابلی بود با ضرب سنگ ، استخوان سر گنگ برهنه  را که همواره ملبس و آلوده بود می شکند. و بر اساس هدایت داکتر معالج باید بدن گنگ برهنه شسته و پاک میشد که متأسفانه همه محافظین پا بفرار گذاشتند. دراین اثنا وجدان بشری ام مرا واداشت تا خودم به شستشوی بدن آن دیوانهِ  بی کس همت بگمارم. شب در عالم خواب  متوجه می شوم که درب خانه ام کوبیده میشود وقتی درب را باز کردم ، سه نفر عرب چهل تار بسر درحالیکه بیرق بزرگ و سبز رنگی را بدست دارند برایم میگویند مایان خادمان روضه مطهر رسول خدا هستیم ، دیشب برای ما از طرف آن جناب امر شد تا بیرق فراز مرقدم را گرفته و به شهر هرات برای حاجی عبدالواحد بهره که خدمتکار امت  بی کس و محتاج من است برسانید و بگویید که روحانیت مرا شاد وخرسند ساختید.   ”          

قابل یادآوری میباشد که بپاس خدمت ارزنده  شادروان استاد بهره در عرصه معارف ، اوایل سال 1391 خورشیدی مکتب متوسطه استاد عبدالواحد بهره از سوی وزارت معارف وقت افغانستان تأسیس گردید.                              

همچنین همزمان با تجلیل از صد وبیستمین سال تولد استاد بهره و رونمایی کتاب رهنمای سعادت ، در سال 1398 خورشیدی  فرهنگ سرای بزرگ استاد بهره نیزدر شهر هرات  رسمآ گشایش یافت که  اقدامی بود درخور تحسین و قابل قدر از سوی فرهنگیان خطهء هنرپرور و ادب خیز هرات باستان.         

استاد بهره پس از یک عمر خدمت و تربیت بیش از چهل هزار تن از فرزندان این مرز وبوم  و انجام خدمات صادقانه در پست های مختلف سرانجام در اواخر سال 1362 خورشیدی دار فانی را وداع و جامعه فرهنگی کشور را سوگوار ساخت که بدون شک جایش برای همیش خالی و درگذشت ایشان ضایعه جبران ناپذیری پنداشته می شود.                                          

  استاد بهره به پا س این موهبت بزرگ  چنین سروده اند:

خدمتِ خلق

دایما   لطف   خداوند   بود   یارِ  کسی

که گشاید به  مروت  گره از  کارِ کسی

نشود  سینه ات   افگار  ز  آفات  زمان

گرنهی مرهمی برسینه ی  افگارِ  کسی

دستی ازغیب رسد بهر کمک  گاری تو

گر تو باشی  ز ره  لطف  مددگار  کسی

روح  پاک نبوی از تو رضا  مند   شود

شاد سازی  اگر از لطف  دل زارِ  کسی

طاعتی نیست پسندیده تر از خدمت خلق

دل بدست آر ومزن  دست  به آزارِ کسی

منابع : در تهیه معلومات فوق از ویدیوییکه بمناسبت گرامیداشت از یکصد و بیستمین سال تولد روان شاد استاد عبدالواحد بهره در سال 2019 میلادی ترتیب و تنظیم شده بود استفاده شده است.                                           

 

 

03 آوریل
۳دیدگاه

عطرِ گل

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

    عطرگل
چمــن سبــز و زميـن ســبز و زما ن سبـز

خجــسته  نــوبـــهاری عــا شـقــان سبــــز

گهـرمیــر یـــزد هـــر ســــو ابـر نیســا ن

د مــن پــرلاله شــد   صحـرا  چنـان سبــز

شگـــوفــه جـلــوه گـــردرشـــا  خســاران

گل نــو رستـــــه و نخل  جــــوان  سبــــز

لــب جـــــــو و کنــــار چشمــه  ســا ران

چــو دیبـــا دلــکـــش و پهنــای آن سبـــز

سحـــر د یــد م  چه زیــبا  و دل  افــــروز

قـــبـــای انجـمــن دربـــوستــــان  سبـــــز

شمــیــم وعطــر گــل  پیچیــد ه هــر ســو

بیــا  بلـبـل که  گشتـــــه آشیـــــان سبـــــز

طـــراوت مــی د مـــد از سبــــزه  زاران

غـــزالان را, بــه دامــا ن  آستــان سبـــز

الــهــی کـــی بــــود, تــــا  بـــاز  گـــــردد 

وطن  آبــاد و چـــون بـا غ جنــــان سبـــز

صبــــا آورد ( عزیزه )  بــــو ی میهــــن

دلـــم شـد از هــوا یـش  بی گمــان سبـــز

عزیزه عنایت

03 آوریل
۳دیدگاه

سلام

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

سلام
آفتاب سلامی کرد
ولی جویبار در من
جاری بود
ابر ها سر دشمنی
گرفت
از فصل های خشک
گذر می کرد
اما عطر کشت زار های
بی حاصلم را
هدیه آورد !

عالیه میوند

10 جولای 2020 میلادی
فرانکفورت

03 آوریل
۱ دیدگاه

آرزو

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آرزو

ما در این ماتم صحرا دور از  بهار افتاده یم 

برگ خشکیده  شده  در  زیر  خار افتاده یم

تا نظر واه کرده یم ازهم دیگر دور گشته یم

پیش پای ناکسان چون خس وخار افتاده یم

نه   سر انجام   زنده گی   نه  امید  زیستن

مرغ بی بال و پریم  زرد  و   زار  افتاده یم

سخت جانی را  ببین  بر  حال  زار   ما نگر

همچو   استخوان  بر   حال   زار  افتاده یم

برنمی دارد یک  سنگ کسی بر باز  سازی وطن

ما   بحث  در  فکر  تعمیر  دیار  افتاده یم

میتوان آسوده شد بر دزدان در این وطن ؟

(شکیلا) فکر کرده ، فکر کرده در کنار افتاده یم

شکیلا (نوید )

می 2008 میلادی

11شب به وقت پاکستان

03 آوریل
۳دیدگاه

دوستی جاودان

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

دوستی جاودان

به دوستان خوب وجاودانم   

دوستی عطر اصالت هاست

که ترا به اندیشه ی وجودت پیوند زده

و در هسته مهر

به تو پیوسته

و دستی‌ است که

ترا سال ها با خود

در کوچه های پر پیچ و خم زندگی

همراهی کرده

وبسان دل خدا

به تو بزرگی‌ بخشیده است

دوستی پیام راستین من و توست

که بار ها ترا  زنده نگهداشته

و جوانی ات را تا ابد بدرقه کرده

در خونت بامحبت شناورگشته

و از همه به تونزدیکتر شده

ترا در آغوش گرمش جا داده

و سردی زندگی‌ را

با آتش محبت هایش گرم کرده

درعطسه های  ناگوار و دلخراش زندگی‌

به تونفس تازه دمیده

و دستانش را

در تیمار تو کاشته

و قلبش را

در دستان تو جا داده است

دوستی بوی نمناک کوچه های دور است

و خانه های پر نور

و پر صدا

و  باغچه های با صفا

که هنوز در یاد هایمان جاودان ا‌ند

 و همیشه در حال رقص…

و صفای زندگی‌ های پر جنب و جوش

غذای رنگین و خوش مزه ی مادر

اتاق  پر کتاب پدر

و قلم های خشک نشده از رنگ هستی‌…

یابوی خوش تکه نان گرم از نانوایی سر کوچه

یا کباب داغ که هنوز از بویش مستیم

یا دشت های سبز 

پر از شقایق های هستی‌

دختران و پسران جوان

غرق در عشق و مستی

دوستی  قصه همیشگی من و توست

که اشگ ها و لبخند هایمان را با هم وصله زده

و به وجود مان تصویر ابدی بخشیده

غم ها را در خوشی

و خوشی ها را در غم هایمان جا یگزین کرده است

ویا دیدن چهره ی دوست است

 در آیینه دل…

و صفای جوانی را در پیری حس کردن

همیشه زیستن

همیشه بودن

و همیشه درسرای عشق

جاودان ماندن

به من اندیشیدن

و به تو اندیشیدن

و در صحنه وجود باهمه پیوستن

دوستی شانه‌ ی استواری است برای گریستن

و گوشی برای شنیدن

و دلی‌ به پهنای آسمان برای دوست داشتن

و صدای پر محبتی که  ترا نوید خوشی است 

‌در لحظه های پرغم

ترا  در تنهایی مونس شدن

و با صدایت بیگانه نبودن

و به پای غم هایت اشک ریختن

دوستی  تصویرمن و توست

در دیوارهای رنگین زندگی‌

وخانه های رها شده از هرچه دلتنگی‌

پر از صفا های ابدی

و شبنم لطیف بهاری ،

 که راز بقای گل است

در صبح های پر امید جوانی

و شب های نیمه تاریک پیری

که غروب هایش

به رنگ عشق های دور

ترا صدا می‌ زنند

دوستی پدیده یی است

 بارورشده ازنیستی‌

که بوی صداقت هایش

عطروجود مان شده

در زیر پوست هستی‌

وما را تا مرز های ابدیت همسفراست 

در دیدار های  راستین

و  صحبت های مهر آفرین

دوستی صدای من است،

 و صدای تو

که چون شهنایی *ملکوتی

با سیتار* پیوسته

وبا سیم های جادویی اش 

قصه های با شکوه مانرا 

در صفحه ی تاریخ زندگی

با‌ طبل مکرر از رازهستی‌   

در معبد خدایان آرزو 

به زیبایی شکوفه های بهاری 

آرام  آرام

می‌ نوازد

تا زنده بودن

در یاد های مان

چون دوستی مان

جاودان باشد…

هما طرزی

27 نوامبر 2010

نیویورک – امریکا

03 آوریل
۱ دیدگاه

نغمهِ بی ساز

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

نغمه ء بی ساز

(16)

معرفت زر شد  و  بازار چه  بی زر شد وا

دوره ی جهل  در این  بادیه  از سر شد وا

نغمه ی عشق چه دیر است نمی گیرد ساز

اما که اینگونه نبودیم  چه  دیگر  شد وا !

گلشن  از  رفتن  مرسل  خبری  هیچ نشد

پر  پروانه ی   او نیز  چه  پر پر  شد  وا

سنگ  بر فرق  همه  اهل  معانی  خورده

غافلی  آمد   و  در  قافله   داور  شد   وا

جامه ء رنگ ، بهار از تن  نوروز  کشید

جامه ء کهنه و بی رنگ چه دربر شد وا

گرگ   بر روش  نقابی  ز  پلنگ  آورده

زاغ در ذهن  خودش  مثل  کبوتر شد وا

اصل نا اصل شد و  زشت در آیینه نمود

بحر خالی  ز صفای  در  و گوهر شد وا

خار بر  تارک  خود تاج  گل سرخ نهاد

در  نگاه  سحر  و  شام  معطر  شد وا

دامن آلوده  به  سر چادر  عفت  افگند

نام  آن  دامن  او  نیز  مطهر  شد   وا

شکیبا شمیم 

 

 

03 آوریل
۱ دیدگاه

بال های آزادی

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بال های آزادی

نه در ظلمت چشمان شب

نه در دیده گان پر فروغ روز

میخواهم در سایه دلاویز تو

به عبادت  باغچه روحت بنشینم

و به پرستشگاه سبز قلبت

به سجده بپردازم

میخواهم با تو دور از خود

در آبی امواج اقیانوس ها

با بال های آزادی به پرواز در آیم

وسفر نو آغاز کنم

ای رویایی بی فرجام من !

خورشید را بگذار بدرخشد

تا دور از سنگینی لحظه ها

تجسم بهار بودن را بیآموزم

و سکوت عشق را

با ترنم شعله های لبخندت

بر هم زنم.

      میترا وصال      

سوم اپریل 2024

لندن

03 آوریل
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد محمد سعید مشعل غوری « هروی»

تاریخ نشر: چهارشنبه 15 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 3 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از زنده یاد استاد محمد سعید مشعل

غوری « هروی» چهره ی تابناک هنر

نقاشی و مینیاتوری ،ادیب و

شاعرمعاصر کشور ما

قیوم بشیر هروی

سوم اپریل 2024 میلادی

ملبورن – آسترالیا

زنده یاد استاد محمد سعید مشعل غوری «هروی» یکی از مفاخر بارز و از چهره های تابناک هنر نقاشی ، مینیاتوری و منبدکاری معاصر کشورما می باشد که آثار پربهایی از خود به یادگار گذاشت.

زنده یاد استاد مشعل در سال 1292 خورشیدی در یک خانوادهء هنردوست و هنرپرور ولایت غور دیده به جهان گشود ، پدرش مرحوم حاجی محمود خان فرزند غلام رسول خان از سرداران و بزرگان با رسوخ غور واز هنرمندان برجسته آندیار بود بودکه در جنگ میوند نیز شرکت جسته بود و مردم آندیار احترام خاصی به وی داشتند.

استاد مشعل تحصیلات ابتدایی را نزد علما و اساتید غور آغاز و در دوران امان الله خان در کابل بپایان برد. پس از بازگشت به زادگاهش  به فراگیری علوم دینی پرداخت و سپس روانه  هرات شد تا نقاشی و تذهیب کاری رافرا گیرد، اما نخست به ادبیات و شعر روی آورد و از محضر مرحوم استاد خلیل الله خلیلی که در آن روزگار در هرات بود بهره ها برد و استفاده نمود و در هرات اقامت گزید و بطور جدی به فرا گیری هنر نقاشی و میناتوری پرداخت.

پدر استاد مشعل از را از هنرشناسان دورهء تیموریان هرات میدانستند و کاکایش نیز در تذهیب کاری و خوشنویسی ید طولایی داشت.

زنده یاد استاد مشعل با پشت کارو استعداد سرشارش یکی از بهترین های عصر خود شد وعلاوه بر نقاشی ، مینیاتوری ، مجسمه سازی ، گچبری ، سنگ تراشی و خوشنویسی به هنر موسیقی نیز علاقه داشت که میتوان از مهارت او در نواختن دوتار و ویلون نیز نام برد.

او در کنار هنرمندی اش به کار های دولتی نیز گمارده شد ودر بخش های مختلف ایفای وظیفه نمود.

سالها بعنوان حاکم جوند (بزرگترین ولسوالی ولایت بادغیس) و ولسوالی های کهسان و گلران در هرات ، مدیر تحریرات ولایت هرات و از سال 1335 خورشیدی بعنوان رئیس شهرداری هرات کار کرد و به ساخت بازار صنعتگران در هرات اقدام نمود.

اما کار های اداری هرگز مانع کارهای هنری اش نشد و بحدی درین راستا پیش رفت که شاگردان فراوانی را  نیز تربیه نمود.

زنده یاد استاد مشعل در اینکه سایه پرمهر پدر و کاکای گرامی اش چگونه بر هنرمندی اش تآثیر داشته میگوید:

” کاکایم سلطان محمد، خطاط و تذهیب کار بود و ذوق هنری خوبی داشت. انگیزه های اولیه را کاکایم در ضمیرم رسوخ داد، ولی پدرم در حقیقت شرق شناس بود. در کتابخانه او نسخه های بی نظیری از نگارگران و نقاشان مشهور هرات وجود داشت .”     

استاد مشعل خدمات قابل قدری را در عرصه های مختلف هنری و ترویج و گسترش میناتوری انجام داد وتآسیس مکتب هنری بهزاد در سال 1325 خورشیدی که در حال حاضر بنام  لیسه هنری بهزاد شهرت دارد از کار های مهم اوست که در سی وپنج رشته مختلف هنری  آموزش بیش از 1000 شاگرد را تحت نظر خود استاد مشعل  یاد نمود که از فعالیت های این مکتب بشمار میرفت.

از کار های باارزش استاد میتوان از اینها نام برد:

1 – طراجی وگچبری محراب شبستان مسجد جامع هرات که با مهارت خاص توسط شاگردان استاد مشعل و تحت سرپرستی خود ایشان صورت گرفت .

2 –  تذهیب قرآن بزرگی که کتابت آن بخط ثلث توسط زنده یاد استاد عطار هروی انجام پذیرفت .

3 – در بخش مجسمه سازی و سنگر تراشی ، میتوان از پیکر تراشی چهار اسب سفید در حوض پارک گلهای شهر هرات نام برد که متأسفانه در دور اول حاکمیت طالبان از بین برده شد.

4 – نقاشی و تذهیب های خانه هرات در تالار بزرگ ولایت هرات که دیوار های آن بر پایه مکتب هنری تیموری ، نقاشی و تذهیب یافته است.

5 –تثبیت هنر مینیاتوری بعنوان یک مضمون در دارالمعلمین عالی هرات بود که بیش از 4 دهه قبل به ابتکار استاد مشعل صورت گرفت و صد ها شاگرد از آن فارغ و بعنوان استاد هنر در سراسر کشور توظیف شدند.

مرحوم استاد مشعل در سالهای اخیر عمر پربارش که با دور نخست حکومت طالبان ( این گروه فرهنگ ستیز) همزمان بود احساس افسردگی میکرد و روزگارش به سختی میگذشت.

او در گفتگویی که چند ماه قبل از وفاتش با محترم ( محمد رفیع اصیل یوسفی) انجام داده بود چنین گفت :

“…تصمیم دارند خانه مرا از من بگیرند، به خاطر آنکه سندش را خالقیار (والی هرات در زمان دولت کمونیستی) امضا کرده است، و من تصمیم گرفتم که اگر چنین کنند برای همیشه هرات را به لقایش ببخشم و به زادگاهم غور بروم و در همان جا بمیرم. با آن هم، من با این مردم خو گرفته ام، خودم را از آنها می دانم و درغم شان می سوزم. همانجا که تو (خطاب به رفیع اصیل، مصاحبه کننده) نشسته ای، خبرنگار بی بی سی آقای کسری ناجی نشسته بود و من به صراحت به او گفتم که ما اینک در یک خالیگاه تاریخی به سر می بریم. ما که اینجا زندگی می کنیم، می دانیم که چه می گذرد و چه می کنند. تاریخ و تمدن این سرزمین به عقب رفته که متاسفانه متوقف شده و به بند کشیده شده است .”

استاد مشعل در این گفتگو، با چشمانی اشکبار می گوید: 

” که چند شب پیش، استاد عطار، خوشنویس هروی را در خواب دیده که به او می گوید: “چرا نزد ما نمی آیی ؟

و اما از خاطرات تلخی که استاد مشعل مرحوم ازطول عمر هنری اش داشت میتوان به از حادثه تلخ زیر یاد کرد:

1 –  جنگ شدیدی که در محله باباجی شهرهرات در سال 1362 خورشیدی رخ داد تمام آثار منقوش ومکتوب استاد با بیش از سه هزار جلد از کتب نفیسی که در کتابخانه شخصی اش بود در آتش سوخت.

2 –  تخریب چهار مجسمه اسب سفید توسط طالبان بود که استاد درین مورد چنین گفته بود:

“به طور ناگهانی از پارک گلها می گذشتم و می خواستم به طرف خانه خود بروم، دیدم که در میان حوض، اثری از اسب های سفیدی که هر روز آنها را می دیدم و در ایام جوانی حجاری کرده بودم نیست. نگهان حالم منقلب شد و بر زمین خوردم و هر زمان که از آن جا می گذشتم، چشمانم را می بستم تا آن صحنه تلخ را به خاطر نیاورم . “

زنده یاد استاد محمد سعید مشعل در طول نیم قرن حیات هنری خود شاگردانی فراوانی را تربیت کرد که بارزترین شان عبارتند از:

1 – محمد ناصر طالب .

2 – کریم رحیمی .

3 – خلیل اقا ازهر هروی ( که خوشبختانه از دوستان صمیمی ام در شهر ملبورن میباشند).

4 – مقصود خوشبخت .

5 عنایت الله احراری.

کاری از استاد خلیل آقا ازهر هروی (از شاگردان استاد مشعل)

آثار فراوانی از استاد مشعل به یادگار مانده که تعدادی از آنها به زینت چاپ آراسته شده که عبارتند از:

1 – مشعل هنر ( که نگارستان هرات را به دوازده رشتهء هنری تقسم نموده است .)

2 – خشک وتر ، ای داغ ( مجموعه شعر).

3 – صیقل ایمان ( در بارهء علم عقاید ).

4 – زبان گفتاری مردم غورات ، تاریخ غورات ، چه در کجاست ( نقاط باستانی ، آثار تاریخی و معادن مهم افغانستان).

و چندین اثر دیگر که هنوز چاپ نشده .

استاد محمد سعید مشعل در حالیکه از مریضی قلبی رنج میبرد سر انجام در 12 دلو (بهمن) 1376 خورشیدی در شهر هرات چشم از جهان پوشید و در جوار مزار حضرت امام فخر رازی رح بخاک سپرده شد.

روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

اینهم نمونه ای از کلام آن مرحوم :

بزمگاهِ خواجه  عبدالله انصاری (رح)

اگر   خواهی  که  یابی  لذت   آغوش   دلداری

اگر خواهی روی از خواب غفلت سوی بیداری

اگر در سینه  قلبی  پر زه  مهر  و آرزو  داری

بباید  جست  راه   دوستان    حضرت    باری

دهد تا  ساقی  عرفان  دلت  را  جام  هشیاری

درآ  در بزم‌ گاه خواجه عبدالله  انصاری (رح)

دل اینجا، روح اینجا، خلوت اینجا، التفات اینجاست

بهشت اینجا، بهار اینجا، نفس اینجا، حیات اینجاست

زمان اینجا، کمال اینجا، زلال اینجا، نجات اینجاست

در این منزل همه جمع اند چون پیر هرات اینجاست

بیا و خاک این  در کن  اگر  داری  سر یاری

درآ در بزم گاه خواجه  عبدالله انصاری (رح)

در اینجا روح پاک  اولیا  را می توان  دیدن

مقام فیض بخش  اصفیا را  می توان   دیدن

نگاه   پر  ز مهر  انبیا  را  می توان   دیدن

ازین ره گر خدا خواهد  خدا را  می توان  دیدن

زخود بیرون شو ار خواهی همی ازدوست غمخواهی

درآ  در بزمگاه  خواجه عبدالله انصاری (رح)

زهی جرات اگر این روضه را گوییم رضوانش

که شور هردو عالم خیزد از  طاق نمکدانش

فلک را  روشنی  از  لمعه  مهر  درخشانش

فلک را طوطیای  چشم  باشد  خاک ایوانش

اگر خواهی به عمر خود نبینی روی دشواری

درآ در بزم  گاه خواجه  عبدالله انصاری(رح)

بیاکز فیض انوارش ببینی یک  جهان مشعل

فضا مشعل، هوا مشعل، زمین تا آسمان مشعل

زسقف روضه  او تا به  فرق فرقدان  مشعل

به قانون ادب چون شمع میسوزد زبان مشعل

بیا   و  اشکریزان  با  فغان  و  ناله و زاری

درآ در بزم گاه خواجه عبدالله انصاری (رح)

محمد سعید مشعل غوری (هروی)

منابع :

1 – تارنمای دویچه ول (آلمان)

2 – تارنمای سحر

3 – تارنمای بی بی سی

02 آوریل
۳دیدگاه

خمارِ مهر

تاریخ نشر : سه شنبه 14 حمل ( فروردین ) 1403 خورشیدی – 2 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

خمار مهر

همیشه زنــدگـی  زیــبا   نبـا شد    

گل عیـش  ابــد، حــاشـا  نباشـد

دلی ســوزد کـه دارد  آتش غـم

دل بـی غصه را ســودا  نباشـد

بکــن جــامم تهــی ازبــادۀ کـه

خــمــارمـهــررا دارا  نــبــاشــد

چـه دیـده گوهــر نــایــاب ازآب

که جــایش جــزدل دریـا  نباشد

غلام خــود پــرستی آن نگــردد

که دنبال هوس هــرجــا نـبـاشد

(عزیزه) درپـی مقصود بشتــاب

که اکـنون فـرصت وفردا نباشد

عزیزه عنایت

02 آوریل
۱ دیدگاه

دلِ من

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

   دل من

از قلب    پاره  پاره

یارم    خبر    نداره

صد پاره شد دل من

هر پاره اش شراره

بر  یاد  روی   دلبر

این  دل  کند  گذاره

نه دست ان که گیرم

از    آسمان   ستاره

در چشم اشک بارم

اشکم همیشه قطاره

برمن مگو که  بگذر

از  راه  او    کناره

باشد که  باز    بینم

دیدار    آشنا     ره

ای (شکیلا) دلبرت کو

دستت گیرد دو باره

شکیلا نوید

قوس ۱۳۹۲

 

01 آوریل
۳دیدگاه

ادب

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

ادب

(15) 

هر روز کنم تازه  نفس های  ادب را

با رنگ حنا سرخ  کنم  پای  ادب را

با آنکه فقط قطره  گک   کوچک آبم

خالی کنم از وسوسه  دریای ادب را

آنجا که سخن است  چرا قند  نباشد

شیرین نکنم حیف که حلوای ادب را

آنجا که دلی است چرا عشق  نباشد

پرواز به عرش است چو رویای ادب را

آنجا که هنر است چرا رنگ  نباشد

صد رنگ کند ولوله دنیای  ادب را

آنجا که قلم است  چرا شعر  نباشد

گنجیست در این خاطره فردای ادب را

شکیبا شمیم

01 آوریل
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

  خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

 

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 

خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها

 

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 

خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 

و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 

قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

 

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

 

هما طرزی

18 نوامبر 2010

نیوجرسی – امریکا

01 آوریل
۳دیدگاه

آفتابِ رخِ تو

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آفتاب رخ تو

در باغ دلم رسیدی

هزاران برگه امید و عشق

کاشتی

شعله های چل‌چراغ آیینه

شعرم قافیه می‌بافد

طعنه زنان به خاور زمین

وجودم پنهان

هم‌چو دریای خروشنده

به طغیان آمد

در باغ‌چه چشمانم سبزه دمید

گل احساس شکفت

چنار های سرخ در بیابان

های وحشی با آغوش

سپیدای شفق پیوست

همه جا پویا و جویا شد

لاله دستانم با واژه های

مست نغمه سرا

با بانک فراق می رقصیدند

ظلمت شب بهم ریخت

آفتاب رخ تو

کوچه و پسکوچه دلم

را نور باران کرد

عالیه میوند

18 مارس 2024 میلادی

فرانکفورت

01 آوریل
۳دیدگاه

میدانی ؟

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

میدانی ؟

‎غم انگیز ترین لحظه همان است

‎که نه بتوانی بنویسی!

‎نه بتوانی بسرایی!

‎نه بتوانی زمزمه کنی

‎که مبادا آوار بدنامی

‎گریبان لحظه ها را بدرد

‎که مبادا واژه ها سنگسار شوند

‎وقتی که در شهر ما

‎ عشق گناه است

‎و من عاشقانه هایم را

‎به پنجره میبندم

‎که یک سرش به کوچه ی بن بست

‎به دار میرسد

‎و سر دیگرش به نخلی که

‎قد کشیده تا آسمان

‎و من تا هنوز

‎به خاطر دارم که

‎« فروغ »میگفت

‎” پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست “

میترا وصال

31 مارس 2024

لندن

01 آوریل
۱ دیدگاه

پیمان شکن ها

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

پیمان شکن ها

طبيبا  از سر  بالين  من  آهسته  تر  بر خيز

كه ترسم  زينبم  داند  پدر  بارى  سفر بسته

بماند زينبم بارى ستم هاى  جهان   بردوش

نخواهد زاده مادر مثل او  انسان. بر  جسته

ازآن روزى كه مولايم محمد (ص) رفت از پيشم

تمام دوست و دشمنها به مرگ من كمر بسته

شدم تنهاى تنها بى كس و بى ياور و مظلوم

شده جًزدرگه خالق  ديگر درها  به من بسته

بودم من حيدرى كراركه كندم درب  خيبر را

وحا لا من شدم  تنها چه  شد اسلام  وارسته

اگرمن  ذولفغارگيرم كشم اين ناجوان مردان

ديگراسلام نه خواهد ماند شوند آنهاهزاردسته

گرفتم  گوشه گيرى  و نشستم   گوشهً  خانه

كه گويا  نيستم  من  شير غراى   كمر بسته

بود  پيروزى اسلام ز  ضرب  ذولفغارى من

وحالا گشته ام  بى كس به كنج خانه بنشسته

و گفتم  بر پسر آندم  که  اینک  قاتلِ  من  را

پذيرايى كنيد  وي را  اگر چه  فرقم  بشكسته

به شهرى كوفه من بودم  پدر بهرى يتيمانش

كي ميگيرد خبرزين پس كي نان آورشان هسته

به  دنيا    آمدم   من خالقا  در خانه ی  پاكت

شهيد  گشتم درمحراب چو بودم من شايسته

چوخرسندم از اينكه مي روم من پيش زهرايم

چه خواهند آن یتمیان بعدِ من با آن دلِ خسته

هزاران دشمنِ خونخوار نا انسان سر راه اند

که هریک بد تر ازحيوان همه ازدين بگسسته

منم آن  یارِ  یغمبر که  گفت  روزِ قدیر آنجا

بگفت من كنت مولايى على مولاى او هسته 

ولی بنگر قدح بشكست و پيمانها  دگرگون شد

و آن پيمان  شكن ها کرده اند تهمت  بمن بسته

روم ازپيشتان مردم ولى با صد هزار ارمان

جفا دیدم من از جمعی  که بر دشمن  دلبسته

شكايت  مى  كنم  من  از شما در نزد پيغمبر

ببين اين امت  خود را چسان این قلب بشكسته

حنيفه آرزویش بود اگر مى زيست  در آن ایام

و جانش  را  فدا می کرد  برای دین پیوسته

حنیفه ترابی بهنام

01 آوریل
۱ دیدگاه

یادی از شاعرِ پیشکسوت و دردآشنای سرزمینم زنده یاد محمد ناصر فرخاد « صابری »

تاریخ نشر: دوشنبه 13 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 1 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – استرالیا

یادی از شاعرِ پیشکسوت و دردآشنای

سرزمینم زنده یاد محمد ناصر

فرخاد « صابری»

قیوم بشیر هروی

1 اپریل 2024

ملبورن – آسترالیا

زنده یاد محمد ناصر فرخاد فرزند مرحوم علی اصغر فرزند شادروان محمد حسن،  در سال 1333 خورشیدی در شهر هرات دیده بجهان گشود ، پس از ختم تحصیلات ابتدایی ، لیسه عالی جامی را به پایان رسانید و دیپلم فراغت را بدست آورد.

با تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان ، ناگزیر به ترک زادگاهش شده و روانه ایران گردید. د رایران به بفعالیت های فرهنگی ادبی آغاز کرد و به سرودن شعر پرداخت و در انجمن شعرای مهاجر شرکت می جست که می توان اورا از شاعران نسل اول مهاجرت دانست.

در کتاب کاج ها هنوز ایستاده اند تألیف محترم محمد ظاهر رستمی هروی ،  او خودش را چنین معرفی نموده است:

” از آن جایی که شعر و شاعری میراث ارجمندی از نیاکان پر تلاش این مرز وبوم بوده است و اشعار فارسی ، جزء لالایی های مادران با احساس و خوش قریحهء مردم ما بوده ، من از آوان کودکی به شعر ذوق و علاقه داشتم و همیشه زمزمهء آرامش بخش مادرم که می گفت :

دلی دارم چو مینای شکسته … به گوشم طنین می افکند.

بعد ها که بزرگ تر شدم احساس کردم می توانم چیز هایی بنویسم که مثل شعر باشد، لذا بدون توجه به تمسخر بزرگ ترها به راهم ادامه دادم ، اما بعدا با شاعران شهر خویش آشنا شدم و دست به تجربه های بیشتر در زمینه های شعری زدم. دیوان های متقدمین را خیلی مطالعه کردم واز بزرگان خیلی چیز ها یاد گرفتم ، تا این که در حلقهء شعر استاد فدائی راه یافتم و خود مدتی در زمینهء شعر صاحب ادعا گردیدم ، ولی خیلی زود ادعای خویش را پس گفتم ، چون شاعر شدن و ادعای شاعری خیلی هم آسان نیست . “

اولین بار در ایران با نامش آشنایی حاصل نمودم ، اما خودش را از نزدیک ندیده بودم تا اینکه اوایل ماه حوت 1365 خورشیدی برابر با مارچ 1987 میلادی زمانیکه هوای هندوستان به سرم زده بود و عزم سفر به دیار بت داشتم در شهر لاهور پاکستان بصورت تصادفی در دهلیز هوتلی که در آن اقامت داشتیم با وی سر خوردم وپس از سلام و احوالپرسی پی بردم که این همان شاعر خوش کلام همدیارم ناصر فرخاد است. از آن شب پیوند دوستی و آشنایی ما رقم خورد . شب ها به اتاقش میرفتم و به شنیدن دکلمه های اشعارش گوش فرا میدادم. و گاهی از سروده هایم برایش می خواندم.  این سر آغازی بود برای آشنایی و دوستی ما. از قضای روزگار از سفر به هند منصرف شدم و دوباره به شهر کویته برگشته ومدتی را آنجا ماندم. چندی پس از آن  در سفری که از شهر کویته پاکستان بسوی ایران داشتم نیز تا شهرک رباط که منقطه مرزی میان افغانستان ، پاکستان و ایران می باشد با فرخاد عزیز همسفر شدم ، سفری که هرگز خاطرات خوش آن فراموشم نمی شود، سفری که تمام راه را با خواندن شعر طی کردیم.

سال ها این آشنایی وارتباط ادامه یافت تا اینکه دست سرنوشت مرا دوباره راهی غربت سرای پاکستان نمود جاییکه بحیث مسؤول امور فرهگی شورای ولایتی کابل حرکت اسلامی افغانستان  و مدیر مسؤل جریده پیام شهداء مقرر شدم و بدین ترتیب چند سالی اورا ندیدم.   

آخرین باری که او را ملاقات نمودم برج سپتامبر 1991 میلادی برابر با سنبله 1370 خورشیدی بود که طی سفردیگری به ایران به دیدنش رفتم و پس از آن نیز به پاکستان و بالاخره به آسترالیا آمدم.                                   

گرفتاری های روزگار و مصروفیت های زندگی باعث شد تا سالها از او بی خبر بمانم. تا اینکه بر حسب تصادف با مامایش در شهر کنبرا آشنا شدم و گاهگایی جویای احوالش ازین طریق میشدم.

اواسط سال 1397 بود که از طریق مامایش اطلاع یافتم که ناصر عزیز پس از یک سکتهء مغزی قدری از توانمندی جسمی و قدرت تکلم را از دست داده ، این خبر خوبی نبود و سخت موجب تآثرم گردید ، اما چه می توان کرد جز اینکه برایش دعا نمود و آرزوی صحتمندی و بهبودی اش را داشت.

اما در ادامهء آن خبر خوشی را نیز دریافت کردم و آن انتشار مجموعه اشعارش بود تحت عنوان افسانهء ناخوانده که توسط انتشارات بدخشان به زینت چاپ آراسته شده است که توسط مامایش برایم ارسال شد.    

          این مجموعه وزین با مقدمه آقایان محمد کاظم کاظمی شاعر و پژوهشگر و بصیر احمد حسین زاده روزنامه نگار گرانقدر همدیارم دربیشتر از270 صفحه به چاپ رسیده که شامل غزلیات  ، چهار پاره ها ، مثنوی ها و نوسروده های شاعر می باشد و جا دارد از شاعر گرانمایه محترمه فریبا صابری خواهر گرامی جناب فرخاد عزیز که بانی نشر این اثر شده اند  نیز اظهار سپاس و امتنان نمایم.  

در بخشی از مقدمه ایکه محترم محمد کاظم کاظمی نوشته است چنین می خوانیم:

 “شاعر گرانقدر ناصر فرخاد را می شود یکی از پیشگامان شعر امروز هرات دانست. وقتی می گوییم « شعر امروز هرات» ، منظور مان شعری است که از دایرهء سنت رایج در شعر متأخر افغانستان رسته وافق های تازه ای را جستجو می کند.”                        

او علاوه می کند:

” ناصر فرخاد همانند شادروان سعادتملوک تابش ، نوذر الیاس، ضیاءالحق سخا و حمیرا نکهت دستگیر زاده از هم نسلان خویش ، در مفصل سنت و تجدد ایستاده است واز این روی هم در قالب های کهن آثاری ارجمند دارد وهم در قالب های نو. والبته چنان که رسم نوگرایان آن سال هاست ، به قالب چهار پاره گرایشی ویژه دارد.”                             

و همین طور در قسمتی از یادنامه ایکه  توسط  محترم بصیر احمد حسین زاده  تحریر  یافته  اینطور آمده است:                                                                            

” دیروز به سراغش رفتم . زنگ منزلش را زدم ، خودش با سختی در را به رویم باز کرد. مردی را در مقابل خود دیدم که هیچ شباهتی با آن جوان رشید و خوش قد وبالایی که 25 سال پیش دیده بودم نداشت. در شگفت شدم از بازی روزگار و چرخ کژمدار.              

جویای احوالش شدم و گفتم : « شما در مشهد بودیم و ما خبر نداشتیم.؟ دیدم اشک در چشمانش جمع شد و در حالی که به سختی صحبت می کرد، چند کلمه ای بر زبان آورد و گفت: « بله، من سال ها است که سکتهء ناقص کرده ام و یک دست وپای من حس ندارد و در تکلم هم به شدت مشکل دارم ودر چند سال اخیر دردهای زیادی را تحمل کردم . کسی هم در این سال ها سراغی از من نگرفته است. اما به هر حال خدا را شاکرم و راضی هستم به رضای او …»                                                                                   

چهره اش خیلی تغییر کرده بود و اصلآ نمی توانستم باور کنم که این ناصر فرخاد است.

راستش از خودم خجالت کشیدم که چگونه این شاعر همشهری من در طول این سال ها با این بیماری سخت در این شهر دست و پنجه نرم کرده است و من از او بی خبر بوده ام. حقیقتآ حالم از خودم به هم خورد.”    

اما چه باعث شده که فرهنگیان ما اینچنین از حال هم بیخبر بمانند و در حالیکه محافل و گردهمایی های فراوان ادبی و هنری هر از چند گاهی در مشهد برگزار می شد ، اما چرا کسی از فرخاد عزیز یادی نکردو گویا او را به فراموشی سپرده بودند؟

چه علتی را می توان یافت که  در جامعه هنری فرهنگی کشور کمتر توجهی به هنرمندان ، نویسندگان ، شاعران، استادان و در مجموع اهل فرهنگ صورت نمی گیرد و چه بسا از هنرمندان کشور بخصوص در سال های اخیر حیات شان با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می کردند ، در فقر و تنگدستی درگذشتند و  هرگز کسی به سراغ شان نرفت و توجهی به آنها ننمود.                                        چنانچه  محترم بصیر احمد حسین زاده در بخش دیگری از یادنامه اش می گوید:

” راستی چرا دراین سال ها که این همه جلسهء شعر و شاعری و سیمینار وجشنواره برگزار شده ،کسی از او یادی نکرده است؟ ”      

آیا آنعده از فرهنگیان ما که در همسایگی ناصر عزیز  بود وباش داشتند پاسخ قناعت کننده ای به پرسش بالا دارند؟ بدون شک باید گفت نه !                                               

آری ! ناصر فرخاد عزیز سالهای اخیر عمرش را در بستر بیماری گذراند و سرانجام روز شنبه 11 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی در شهر مشهد جان به جان آفرین تسلیم نمود و روز گذشته در بهشت رضای آن شهر بخاک سپرده شد ، روحش شاد ویادش گرامی باد.

در پایان ضمن عرض تسلیت به خانوادهء معزز فرخاد عزیز و جامعه فرهنگی کشور از زحمات همه عزیزانی که در چاپ  افسانهء ناخوانده زحمت کشدیدند اظهار سپاس و قدردانی نموده اینک نمونه ای از کلام شاعر گرانمایه را خدمت شما عزیزان تقدیم می نمایم.

فسانهء ناخوانده

تو ای بلور غرور از غرود  می شکنی

مرا چو سنگِ صبورِ  صبور می شکنی

بیا  و  مطلع   شعرِ  نگفته ی  من باش

اگر چه واژهء عشرم به زور می شکنی

تنور  قلب  مرا  گرم  کرده  آتشِ  شوق

تو از چه مشعلهء این تنور  می شکنی

چگونه با تو بگویم که بی تو می میرم

ز بعد  مرگ  مرا  زیر گور  می شکنی

چو عنکبوت تنیدم ب ه خویش تارِ امید

تواش ببازی، چون پای مور می شکنی

یکی   فسانهء  ناخواندهء    زمانم من

که وقت خواندنم از یک مرور می شکنی

تو آن ستارهء عشقی که در سپهر خیال

مرا به چشمکی از راه دور می شکنی

ز انتظار تو شد کور، دیدهء « فرخاد»

چرا عصای محبت ز کور می شکنی؟

31 مارس
۱ دیدگاه

سواد چیست و با سواد کیست ؟

تاریخ نشر : یکشنبه 12 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 31 مارس 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

سواد چیست و با سواد کیست؟

سواد فراتر از خواندن و نوشتن به مفهوم تغییر شناخته شده است – تغییر بسوی متعالی یا سیر صعودی بسوی درک حقیقت که لامنتهی می باشد…!

شرح با سواد:

با سواد یا حکیم که حکمت پدیده ها را٬ در علوم انسانی راه حل یا استنتاج تلقی می کند. که جوهر عقل تنها در فعالیت مغز که شامل حواس می شود٬ خلاصه نبوده و یا تکیه به مدارک صوری دانشگاهی و در پی شهرت بودن٬ که این حالت را جزیه دادن به غفلت دانست. و یکی از عوامل عدم تغییر افغانستان دانشمند نما های اند که اکنون شهرت نیز پیدا کرده اند و فاقد یافته علمی تخصصی در رسانه های نوشتاری و دیداری ظاهر می شوند.

حالا سوال این است که: مدرک دکترای ارسطو ، افلاطون٬ سیرون … کجاست؟ آنها در فقدان امکانات امروزی سنگ بناهای حکمت را٬ برای بشریت گذاشته اند. البته آوردن این سوال به مثابه نفی یا منتفی کردن روش منظم و عالی دانشگاه امروزی نیست. منظور اینکه با همه کمک های مالی و امکانات تحصیلی توسط خارجی ها در طول بیست سال جمهوریت٬ شاهد درج یکی از دانشگاه های٬ افغانستان در یک هزار بهترین دانشگاه دنیا٬ که هر سال اعلان می شود٬ نبودیم.

مشکل بنیادی ما٬ فارغین دوره های تحصیلی صوری می باشد. که در برابر بنیادگرایی دینی٬ جامعه سیاسی ما ناکام یا مغلوب شده است.

در نتیجه:

  •  جوانان باید متعهد شوند٬ که:  درس بخوانند تا وظیفه را خلق کنند – نه اینکه برای شغل یا در پی مدرک باشند.
  •  جدایی سليقه های فردی از جوهره عقلانیت: می توان از جوهره حکمت دینی وارد معرفت شناسی پدیده ها شد – اما هرگز نباید توسط نقل دینی منتفی علوم عصری شد.
  •  معارف و تحصیلات روابط بنیادی علمی و مفهوم دارد: در تحول و مدرنیته سازی آن در افغانستان٬ تحقیق شود.
  •  در علوم انسانی رشته ها٬ باهم روابط مفهومی دارد: که رشته های میان رشته ای در بین دو یا چند رشته نیز داریم – اما هیچ رشته ای منتفی رشته دیگر نیست.
  •  مراکز تحقیقی و انتشارات علمی: به مثابه ماشین محرکه توسعه دانسته می شود. که در زمان نبی اکرم (ص) چون بهترین ساجدین خلقت بودند از سه یا چهار مسجد بیشتر نبود٬ یعنی مساجد از حد ضرورت بیشتر در افغانستان می باشد – امید ست با ایجاد مراکز تحقیق و مطالعات٬ قلب توسعه را٬ درافغانستان زنده و زنده نگه داشت…

محمدآصف فقیری

31 مارس
۵دیدگاه

شفیع

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را خدمت

همه مسلمانان جهان بخصوص هموطنان عزیزم تسلیت

 عرض نموده ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه

 درین شب های قدر التماس دعا دارم.

 قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

شفیع

بیا به کوفه رویم زان کرانه سر بزنیم

به سوی بیت علی عاشقانه  پر بزنیم

خبر ز گوشه ای ماتم سرای او گیریم

چو زینب و حسنین ناله ازجگر بزنیم

شب شهادت مولای متقیست علی (ع)

علی علی همگی  بانگ  با  اثر بزنیم

شب دعا و نیایش  بود شب قدر است

دعا کنیم نشود بی هدف به سر بزنیم

رویم  دلی  ز  یتیمان  آندیار   جوییم

« بشیر» به خانه مولا رسیده دربزنیم

دعا  کنیم  و بخواهیم  شفیع  ما گردد

حکایت دلِ  خویش  نزد  حیدر بزنیم

چهارم جون ۲۰۱۸

31 مارس
۲دیدگاه

دعای پدر

تاریخ نشر : یکشنبه 12 حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳1 مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دعای پدر

سینـــــه ام  آهی  بی اثـــر دارد

دیـــده ام لختــــه ای جگر دارد

پشت خنـــدیدنم چـــه  میگردی

غصــــــه از درد من خبر دارد

نان و حلـوای زندگی تلخ است

تن بیمــــــار مـــــا شــکر دارد

دل معشوقـه بردن آسان نیست

مـــاه نو تیـــــــغ  در کمر دارد

سخن کوتــــــــه می برد دل را

خامشــــی ارزش دیــــگر دارد

نشود ایمن هر که هر جا است

زیــــر این زنـــدگی  زبـر دارد

قـــدر انســـان به پیش انســان

قـــدر ناکس هـــرآنکه خر دارد

کیست آن پادشـــاه و دولتمنـــد

مشت دریــوزه ای که زر دارد

پشت دربـــار و در بـه در  آیی

راحتش نیست هــر که در دارد

میشود هر که در جهان محمود

به دعــــــای که از پــــدر دارد

بامداد دوشنبه 10 حمل 1400 خورشیدی

که برابر میشود به

30 مارچ 2021 ترسایی

سرودم

احمد_محمود_امپراطو

30 مارس
۳دیدگاه

نورِ سبز

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نور سبز

مثل نور بهاری تو

گل های امیدم

را پر ثمر کن

لاله ها را از

چشمانم بچینی

از نیزه انگشتانت

عشق را بریز

تنم را بپوشان

قبله ات را طاق

ابروانم بساز

بیا !

عبادت گاه

عشق یعنی اینجاست

عالیه میوند

29 جنوری 2021

فرانکفورت

30 مارس
۱ دیدگاه

مرغِ سحر

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مرغِ سحر

مــرغ سحــر بانگ زد, غفلتم آگه نمـــود

دیده گشودم زخواب, صبح  دل افروزبود

صبح  پر از نور مهر , صبح دل  آویزوشا د

دامن شب  چیده  بود , صفحه ء چرخ کبـود

پــرده زدم  در کنــار ,  تـــا   نگرم  کوهسار

جلوه کنان   مرغزار , دل  ز کفم  در ربــود

چهچهـۀ بلبلان , شاد کــند  رو ح  و جـــا ن

ابربؤد در, فشان, با د  صبـــا   همچو عــود

موسم فصل بهار, بزم و  طرب  هــر  کنــا ر

در پی نقصان مبا ش , سیر نما فصـــل سود

لاله چــراغان نمـود, زیـب  گلستان  فــــزود

هــر نفسی بــوی  گل, عقــدۀ دلها  گشـــــود

کاش (عزیزه ) بؤد , سیــر چمن   اینچنـــین

فرصت ارزنده است ,  موسوم نـای و سرود

عزیزه عنایت

 

 

30 مارس
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر : شنبه 11 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 30 مارس 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم 

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها …

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت…

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

هما طرزی

نیو جرسی

18 نوامبر 2010

30 مارس
۱ دیدگاه

غم مخور

تاریخ نشر : شنبه 11 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 30 مارس 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

غم مخور

روز رفت

آفتاب نشست

تیره شام شد

چون رفت و بر نگشت

مکن غصه غم مخور

هر گز مکن فکر آب رفته را تو هم

چون رفت که رفت

در غم و در فکر آن مباش

بین دفن زمان گشت

سخنی از پسش مگو

تو پشت سخن مگرد

شکری بکن دم غنیمت دان

که این دم غنیمت است

فرداست در خیال

شب تار در میان

شب ترس و هم هراس

قسمت اگر بر آید آفتاب بخت ما

از آن دور

از آن پشت ابر های بی ستون

تا جان بدمد بر تن ما

باز به فردا

یا اینکه ما بخواب فرو رفته

تا ابد

داؤد عاشوری

بیستم جنوری 2024

ملبورن – استرالیا