۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

05 اکتبر
۱ دیدگاه

سراسیمه

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه 14 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 5 اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

سراسيمه

 

جان و جگر از  وضعِ  بدخشان  خبرم  دِه

از  زيرِ   چهار   روى   خيابان  خبرم   دِه

از مندوى كهنه  و   هر  آنچه   شده  نو

از  هر  گذر و  رسته  و  دُكان  خبرم  دِه

زآن كوكچه ى كرده دونيم لعلِ بدخش را

سركش بوَدو مَست و خروشان  خبرم دِه

يك عُمر شده غوطه  نخوردم  به كنارش

گر بهرِ شِنا  جمع  شده  ياران  خبرم دِه

هرچند كه محروم شده ى سازو سروديد

وز دشتِ قُرغ ميله ى دوستان خبرم دِه

دانم كه بسى خسته و دلگيرو غمين ايد

گر ديدى كسى با  لبِ  خندان  خبرم دِه

بشكسته اگر چنگ و  رُباب تبله و تارى

گر بر سرِدشت ديدى غزلخوان خبرم دِه

از گردشِ اين  چرخ   سراسيمه  نگرديد

از  حوصله  و  صبرِ  جوانان  خبرم دِه

بر زخمِ دل و ديده كم نورِ ( فروغ ات )

آنجا اگر است دارو  و درمان  خبرم  دِه

گويند كه امسال بدخشان جم و جوشست

زآن پيش كه مرا ميكنى مهمان خبرم دِه

حسن شاه فروغ

1 سپتامبر 2024

 

 

05 اکتبر
۱ دیدگاه

جنجال‌های موهوم تاریخ گذشته . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه 14 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 5 اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

جنجال‌های موهوم تاریخ گذشته . . .

 

«پیش بینی کن ز ننگ حسرت ماضی برآ

 بر قفا نظاره کردن ریش را دم می کند»

«بیدل»

آیا ما در گورستان تاریخ می خواهیم ، واقعیت امروزین خود را ثابت کنیم یا در مسیر آینده و رویا های برای آینده؟

 آیا ما از امروز به تاریخ نگاه می کنیم یا از تاریخ به امروز؟

تاریخ چیز های متضادی به ما می گوید، مثلاً اگر کسی بخواهد انتخاب دلبخواهی از یک «سند» تاریخی داشته باشد، طرف مقابل می آید و ده ها تفسیر و «سند» ردی بر آن ارائه می کند.

در صورت دیگر بیایید آزمایش کنیم:

همین سقوط «جمهوری» دزدان را  در نظر بگیریم.

یک نظر است که آمریکا در مقابل طالبان شکست خورده است. نظر دیگر این است که آمریکا شکست نخورده و آمریکا طالبان را به قدرت رسانده است.

بین این دو نظر نمی توان شباهتی یافت. خوب وقتی ما در عصر انترنت و انکشاف غول آسای تخنیک معاصر نمی توانیم در برابر واقعیت بدین روشنی به یک نتیجه مشترک برسیم، چگونه ممکن است که در عصر ماقبل دانش معاصر به اسنادی که نتیجه یک تحقیق علمی نبوده و بر پایه «میگویند» و «روایت» و «قال و قال» و غیره نوشته شده و حتی از اصالت آن نمی دانیم به «ثبوت» های دست پیدا کنیم که نتیجه اش برای امروز ویرانگر باشد.

وقتی در دهه سوم قرن بیست و یکم که خود شاهد چنین قضایا هستیم، دچار چنین بحران تحلیل می باشیم ، ولی در عوض اگر بخواهیم بر روی «اسناد»ی به «نتیجه قاطع» برسیم که متضاد و گنگ اند آیا به ریش خود نخندیده ایم.

ملت ها یا مردمی که زنگوله های سربین و سنگین تاریخ (حتی تاریخ های با مستندات بسیار واقعی ) را به گردن آویخته اند، گردن شان خم شده و در ذلت فقر و عقب ماندگی افتاده اند. اروپای جنوبی مخصوصاً یونان و روم (ایتالیا) که تمدن درخشانی داشته اند و در تمام کشورهای این منطقه نشانه های آن دیده می شود ، امروز فقیرترین کشورهای اروپایی به شمار می آیند.

حتی در ایتالیا, شمال آن که تمدن چندانی نداشته ، بسیار پیشرفته تر از جنوب آن است که صاحب بزرگترین امپراتوری و تمدن عهد قدیم بوده است.

هند با آن تاریخ گذشته اش، در فقر شنا می کند و چین اگر بر پایه تمدن گذشته اش میماند ، هنوز هم کشوری ناتوانی بیش نبود. از چنین مثال ها به وفور می توان یافت.

اسکندناوی کشور های وایکینگ های وحشی و دزد های دریایی بوده که تاریخ کوتاهی دارند. سطح زندگی امروز در این کشورها از جمله بالاترین سطح زندگی در هر زمینه است.

 سویس کشوری که فقط سربازان اجیر می فرستاده، اکنون بالاترین اقتصاد را دارد.

آفریقای سیاه (ظاهراً بی تاریخ) هم‌اکنون از بسیاری از کشورهای «تاریخ دار» پیش‌تر می تازد.

تحقیق تاریخی درست است. آموختن از تاریخ هم. اما اگر «بر قفا دیدن» یا به گذشته دیدن و فقط در تاریخ ماندن باشد همین بیتی که از بیدل در بالا گذاشتم:

«پیش بینی کن ز ننگ حسرت ماضی برآ *

بر قفا نظاره کردن ریش را دم می کند»

از ما موجوداتی می سازد که به علت ندیدن به آینده (به قول بیدل «پیش بینی») دمی مانند حیوانات اما در صورت آویخته داشته باشیم. «ننگ حسرت ماضی» یا ننگ ماندن و پوسیدن در تاریخ، از ما بهایمی می سازد که بجای علف و سبزه، تاریخ نشخوار می کنیم. از همین خاطر است که عوض داشتن رویاهای بزرگ برای امروز و آینده، سر ملت های پامال شده را در بوجی تاریخ فرو کرده اند.

استعمار و امپریالیسم برای ما مرزهای مورد منازعه را به ارمغان گذاشت. حالا با هزاران ترفند ناسیونالیسم های قومی و ویرانگری را به کمک خود ما پرورش می دهند و به اضافه آن جنجال‌های موهوم تاریخ گذشته را در این کشورها دامن می زند.

از این ها پرسیده شود که دو جنگ جهانی در قاره اروپا ملت های اروپایی را در کشتار هم تا به سرحد نابودی به جلو برد، ولی همان ها دیگر از جنگ های بیشتر از هزار ساله خود یاد نمی کنند ولی به جهانی که باید بر پای خود بایستد ، جنگ «تاریخ» را پیشکش کرده و براه انداخته اند. منظور این نیست که خود ما در این زمینه مقصر نیستیم. این بزرگترین تقصیر است که چرا در این دام می افتیم؟ امروز ما را خراب می کنند و رویا های ما را فقط به «رسیدن به غرب» تقلیل می دهند.

شاه امان الله (افغانستان) ، ناصر (مصر)، نکروما (گانا)، آلینده(چیلی)، سوکارنو (اندونیزیا) ، لومومبا (کانگو) ، مصدق ( ایران) ،آربنز گوسمان‌ (گواتمالا)، توما سانکارا (بورکینافاسو) و غیره به اشکال گوناگون (مستقیم و غیر مستقیم) سرنگون می شوند، چون برای امروز و آینده کشور های شان رویا داشتند.

به نظر اربابان جهان، داشتن رویا های بزرگ برای مردم کشورهای که باید بیدار شوند ممنوع است. آنها از ما می خواهند:

« بروید در چراگاه گذشته بچرید و بچرخید و بخاطر گذشته موهوم، همدیگر تان را تکه و پاره کنید.»

ما امروز فقط بر پایه دموکراسی و عدالت می توانیم جهان امروز و فردای خود را بسازیم. به شرط اینکه برای دموکراسی و عدالت و رفاه رویا داشته باشیم و برای تحقق آن اراده.  

 

 آزادگی و عشق . . . 

خورشید خویشتن شو، از سایه گی حذر کن

 بر دوش پینه  پوشت  ،  پیراهن  سحر کن

 زهدان  تست  تاریخ ، پس بند ناف بگسل

 ای شیر خوار برخیز ، دنیای   تازه  سر کن

گر ریشه ریشه گویی، پس میوه  های آن باش

 در زیر خاک مردی ، بیرون  شو و ثمر کن

 گاوی  گذار ، بگذر   از  کاهدان   موهوم

 از  گله ها  برون آ ،  از گله گی  گذر  کن

 زندان پرست هر سو ،  زندان تازه خواهی

 در های عشق بگشا ،  دیوار  غرق در کن

 تو خود صدای خود شو  ، از  چشم خود نگه کن

 از گور ها برون شو ،  با  زندگان حشر کن

 تاریخ را چو  عکسی در قاب  کن به دیوار

 از کودک ات  بیاموز ، در این زمان بسر کن

جنگل تبار آنجا  ،  گم می شوی  چو خاری

 خود سرو شو  سر افراز ، با آسمان تکر کن

 گل های سرخ تاریخ  ،  آزادگی  و عشق است

 آن را  فقط نگهدار  ، بر مابقی  شرر کن

فاروق فارانی

05 اکتبر
۴دیدگاه

روز

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه 14 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 5 اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

روز

       به یارم

من در باران احساس

و در ترنم پر صدا و گوارای نسیم

چه دلپذیر دیدمت

و در زیستنم بارها بوییدمت

و شنیدمت

و به آغوش کشیدمت

ودر دنیای ناپیدایی

پیدا ترینم توبودی

 

امیدم را در باغچه عشقت جا داده ام

تا چشمان منتظرم

با نور دیدارت روز گردند

و شاخه گل سرخی را پیش پایت گذارم……..

 

هما طرزی

نیویورک

 17 اگست 2024

03 اکتبر
۳دیدگاه

کلبه‌ی مهر

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه 12 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 3 اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

کلبه‌ی مهر

تویی  سرو  رسا  بالا  فزایی

از این کلبه‌ی  مهرِ ما جدایی

 دلم بر لاله‌ی  رویت  گرفتار

عجب شیرین زبان و مه لقایی

غم عشقت مرا  دیوانه کرده

نمی دانم چرا تو   بی وفایی

 سرو کارم همه با  درد‌و داغست

روان  عاشق   شیدا   کجایی

تویی آن چلچراغ  این دل من

که روشن کلبه‌ی  تارم نمایی

ز بهر دیدنت دل بی قرار است

اگر   آیی   کنارِ   من   بپایی

خوشا آن دل که باشی در برش تو

تو هستی دلبرم هم  دلربایی

بگردم دوری آن نرگس چشمت

ز بس زیبایی و هم خوش ادایی

نظر فرما بسوی   این دل زار

که هر دم دارد از مهرت گدایی

 

عالیه میوند 

فرانکفورت   
30 / 8 / 2024
03 اکتبر
۳دیدگاه

گرهگشا

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه 12 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 3 اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

گرهگشا

 

 

 مرا که دل بجز از عشق آشنا نشده

 به پای ِ غیر ببین  قامتم دوتا نشده

نمود ِ چهرۀ خندان ِ من مبین که بسی

 نماد ِ عشقِ درون گریه  را روا نشده

سرود ِ عیش اگر خفته در  گلوی نژند

 عروج ِ شوق گهی نقش بوریا نشده

 بدان کسی که زهجران کشد  سرودۀ درد

 بغیر ِ وصل   دوای  دگر  دوا نشده

 گناه ِ من  نَبوَد  گر کسی  نمی بینم

بغیر ِ حسن ِ تو در چشم جابجا نشده

 نشاط و دلخوشی ام یاد آن نگاه تو است

 بجز تبسم ِ  تو  غم  گرهگشا نشده

به پاس ِ دیدن و شرمیدنت نشسته غمین

بدانی عاشق ِ تو هیچ بی وفا نشده

 اگر چه موی سپیدم مرا شکنجه کند

هوای ِ زلف سیاه ِ تو  بی  بقا نشده

مرا بهانه ی این زندگی خیال ِ تو است

 بدون ِ عشق همایون سخنسرا نشده

 

همایون شاه عالمی

26 سپتامبر 2024 میلادی

 

03 اکتبر
۱ دیدگاه

ترسیم ِ دل

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه 12 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 3 اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

ترسیم دل

 ۶۷ الف

 

دل گد و گدی دارد ،  تنظیم کنم دل را

 پاکش کنم و از نو ، ترسیم  کنم دل را

 گر بی ادبی کرده ، مالش بدهم گوشش

گر رسم ادب دارد ،   تکریم کنم دل را

گر ریخته خونش را ، پرسم که چرا باید؟

 گر خون کسی خورده ، تحریم کنم دل را

گر برده دلی از کس ، پرسم چه به جا داده ؟

 بستانده کس ار او را ،  تسلیم  کنم دل را

 گمراه  اگر  گشته  ،  راهش   بنمایانم

 گر راست رود ره را ،  تعظیم  کنم دل را

 گر قصد گنه   دارد ،  شلاق زنم او را

 گر رفته ز سر فهمش تفهیم کنم دل را

گر عشق یکی دارد ، صد بوسه زنم دستش

 گر رفته پی چندی ،  تقسیم کنم دل را

ای عشق دلم خواهی ؟ ، فکری بکن از بهرش

 خواهی اگر این خانه ، تسنیم کنم دل را

 یارب تو چه فرمایی ؟ ، با دل چه کنم باید!

 حکمی بکن و من هم ، تقدیم کنم دل را 

شکیبا شمیم

2018

03 اکتبر
۱ دیدگاه

در سکوتم محشر است . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه 12 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 3 اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

در سکوتم محشر است . . .

یک سپهر آیینه و  یک کهکشان، سنگم ز عشق

 غرق خون خویش و خورشیدم، به خون، رنگم ز عشق

 راه گم راهم ، که می جویم شروع و ختم خود

نه کران  بی کران  نه  سنگ  فرسنگم ز عشق

 از  سکوت  این  جهان  خوابمرگان   خسته ام

 نغمه بیداریم،  صد چنگ  در  چنگم  ز عشق

 کوه پر آتشفشانم ، در  سکوتم  محشر است

می تراود چو ن شرر از سنگ  آهنگم  ز عشق

 مانده از فریاد و شیون، از نفس افتاده عشق

 در  خلای  بیکرانی ،  سخت  دلتنگم  ز عشق

خواب ها  کابوس  رویانند و رویا  بی خروش

می خراشم گوش دنیا را  خطر  زنگم ز عشق

 سر سپهر  و  پای  بر   خاکم    مثال  گردباد

 با خدا و با خودم با  خاک  در  جنگم ز عشق

فاروق فارانی

02 اکتبر
۱ دیدگاه

فصل عشق

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه 11 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 2 اکتوبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

فصل عشق

 

 درد هجران شعله بر جان  آورد

 در دلِ من شور و طوفان  آورد

 دربساط فصل عشق و رنگ ها

 بر دلِ من ، برگ  ریزان   آورد

 سینه  لبریز از هوایت   یار من

 ذکر نامت   بوی  ریحان   آورد

می شوی  تصویر  در  باغ‌‌  دلم

پیکر افسرده   را    جان   آورد

دل  ندارد    طاقتِ    دوری‌ِ   تو

 اشک  دیده  سخت باران  آورد

 شعرِ چشمانت   برای   خاطرم

هدیه‌ ی  خورشید  تابان   آورد

 فضل پاییز و درخت  دل خزان

 این همه شکوه ز هجران آورد

فرحت  رحمان

 1 اکتوبر ۲۰۲۴

 

30 سپتامبر
۱ دیدگاه

به ‌یاد عاصی عزیز و بزرگوار

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه 9 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 30 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

به ‌یاد عاصی عزیز و بزرگوار

 

بیا دلبر   که  تا   یکجا  شویم  ما

 از این گم‌گشته‌گی پیدا شویم ما

 بیا که  چون  قناری‌ های  عاشق

 ز کنج این  قفس  رها  شویم ما

 بیا   تا  دست    یکدیگر   گرفته

 روانه بر چمن‌ زار ها   شویم ما

 بسوی  بیکران‌ ها   راه  بگیریم

 جنون عشق را  معنا  شویم ما 

 من و تو دو بدن، یک روح   باشیم

 مثال ماهی و  دریا  شویم ما

 به اقیانوس  بی‌پایان این عشق 

 دو غواص  تک و تنها  شویم ما

 رَویم با هم  بسوی  آسمان‌ ها 

 که با خورشید و ماه یکجا شویم ما

 میان تاریکی‌  ها  نور   باشیم 

 به ظلمت‌های شب فردا شویم ما

 همانجا منزل  و  مأوا  گزینیم 

 از این ماتم‌سراها وا شویم ما 

 همانجا رَخت عشقِ خویش ریزیم 

 جدا  از  پیکر  دنیا   شویم ما

 «دیگر اینسو نیاییم و نخوانیم» 

 که آنجا فارغ از غم‌ها شویم ما

 جهان ما و تو مملو ز عشق است

 خدایا کی شود یکجا شویم ما؟!

 

 وحدت‌الله درخانی

30 سپتامبر 2024

 

30 سپتامبر
۱ دیدگاه

که می یابم نمی خواهم . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه 9 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 30 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

که می یابم نمی خواهم . . .

 

 که می‌یابم، نمی‌خواهم، که می‌خواهم، نمی‌یابم

 چه‌ را یابم؟  نمی‌دانم ! که  جویان  سویِ  نایابم

 در این شامی که رنگین است از نیرنگِ  بی‌رنگی

 دو چشمم سوزد از رویا، که بیدار است در خوابم

 روانم چشمه‌ی عاصی‌ست از جنسِ عطش ، آتش

 در این جویِ که می‌جویی، روان کی می‌شود آبم

شکستن می‌پرستم تا شکستِ خویش همچون برق

 نه پای‌ اندازِ ظلمت‌ باره‌گان ، خورشید  و مهتابم

 نیستان گنگ و خاموش است، ساز از سوز افتاده

 سر و اندیشه‌، سازِ من ، دلِ پر  عشق ، مضرابم

دلم دل‌ گیر  زین دریا و  موجم  پنجه‌ زن بر ماه

 اگر ابری  شوم   بهتر ،  فرا   از   ننگِ   مردابم

 اگر پژواکِ  یک فریاد‌  می باشم ، همینم  بس

نه گورِ مرمرین خواهم ، نه تندیسم ، نه محرابم

فاروق فارانی

29 سپتامبر
۱ دیدگاه

پاییز آمد

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه 8 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 29 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

پاییز آمد

پاییز  آمد  که  گلدسته  به  یغما  ببرد

 طاقت و صبر و قرار از دلِ شیدا ببرد

 زند آتش به چمن، نسترن و سروِ سهی

 سوسن و یاسمن  و لاله به  یکجا ببرد

 غنچه را با گذری ، پرپر و  پژمرده  کند

 نالهُ    مرغِ   گرفتار   به    ثریا   ببرد

 رنگِ زرد هدیه دهد خسته دلِ عاشق را

 همه یی شور و نشاط اش ، سراپا ببرد

 سالها بگذرد و فصلِ  خزان آید  و لیک

 رنگِ مهرات  نتواند  ز  دلِ   ما   ببرد

 مریم نوروززاده هروی

هشتم میزان ۱۴۰۳ خورشیدی

۲۹سپتامبر ۲۰۲۴ میلادی

از مجموعهُ “پاییز”

 هلند.

29 سپتامبر
۳دیدگاه

طلوع خورشید

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه 8 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 29 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

طلوع خورشید

                    به یارم 

پرندگان کوچ می کنند

تند باد بی رحم

درختان را می لرزاند

و زندگی در سراسیمگی

دست و پا می زند

 

و اما

طلوع خورشید

درخشیدن چشمان تست

بر سر زمین هستی

که لبخند را بر لبانم می کارد

ومن فریاد می زنم

دوستت دارم ای پرورد گارم!

دوستت دارم ای خداوند گارم!

و دوستت دارم ای آموزگارم!

 

لبخند بنده بودن را از من مگیر

و در این طوفان زندگی

یاورم باش!

ای دوست و ای دیرینه یارم!

 

هما طرزی

نیویورک

 8 اگست 2024

 

 

29 سپتامبر
۱ دیدگاه

برق غزل

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه 8 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 29 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

برق غزل

 

 ز آب دیده ام امشب  ، چرا  مژگان نمی‌سوزد

 درون  سینه‌ام   آتش  چرا  پنهان  نمی‌سوزد

کمی از خویش تا گفتم ، همه  الفاظ  آتش شد

 شگفتی دارم از این که مرا  دیوان نمی‌سوزد

گل عشقم  شمیم  مهر  یارم  عرضه  می‌دارد

 شرار آتش  چشمم   چرا   مژگان  نمی‌سوزد

 ز چشمان تو روشن  می‌شود برق غزل‌هایم

 گداز عشق تو هردم  چرا هجران  نمی‌سوزد

برایت صدغزل ازدل  رباعی  پی به پی گویم

 ز طبع  آتشین  من  قلم   عریان   نمی‌سوزد

 قلم در دست ‌های من کشد شهکار  حسن تو

 گلستان است تصویرت که این دستان نمی‌سوزد

 هما  دلتنگ آغوشت ، سراید تا سحر امشب

ولی بر  من   دل   استارهٔ  تابان   نمی‌سوزد

هما باوری

 جرمنی

1 اگست 2024

 

 

29 سپتامبر
۳دیدگاه

سـجـایـای وطــن

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه 8 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 29 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

سـجـایـای وطــن

 

یـادایـامی کـه درمـیـهــن ، مـکــانـی  داشــتـیـم

در مـیـان هـمجـواران،  یک مقــامی  داشــتـیـم

یارب!ملک ما بودی ، فـردوس در روی زمیـن

دوسـتی هـا ومحـبــت هــا ، فـراوانی داشــتـیـم

هـم بـه غـزنی وهـرات وبامیـان ، لوگـرزمـیـن

درجـلال آبـاد وبـه قـنـدار، دوسـتانی داشــتـیـم

هـرطـرف درکُـل  کـشــور ، مـردمـان یـارِدگـر

مـلـت خـوب ومسـلـمـان،مهــربـانی داشــتـیـم

درگـل ســرخِ مــزار و مـیـلـه  هـای بـزکـشـی

هـرکجا سـمـت شـمال،بـس هـمدلانی داشـتـیـم

 کـشـورچـون گـل سـتـانـم،جـنـت روی زمـیـن

 هـرطـرف درشـهـرکابـل،گـلـرخـانی داشـتـیـم

 درمـزاروغـزنـی ولـوگـر، قـبــوراولـیـــاســت

 هــرکجـا درخــاک پـاکــم،آســتــانـی داشــتـیـم

 مـیـلـه هــای گـل نـارنـج،درجـلال آبــاد وطـن

 وه چـه فـصل بـا صـفـــاودلـســتـانـی داشــتـیـم

 سـیـب لـوگـر،تـوت خـنـجــان وانــارقـنــدهــار

مـیـوه هــای،جـنـتـی درهــرکـنــاری داشــتـیـم

قــرغـه وپـغـمــان وبــابـر،بـاغ زیـبــای وطـن

هـرکـنـاری شــهـرکابل، مـیـله جـائی داشــتـیـم

درخـیـالـم می نگـنـجـیـد،این چـنـیـن روزگاربـد

دروطــن هـم مـیـهـنــانِ مـهـــربــانـی داشــتـیـم

  کرد مـُلک ما خراب ، دیـوانـه ی کامـل عـیـار

 ورنـه مُـلک اَمن و آرام ، لقـمه نـانی داشـتـیـم

 مـردمـان ما هـمه،بس مهـربان  خیـلی شفیـق

 نی که هـمچـون اینزمان،قتل وقتالی داشـتـیـم

 هـیـچ درملکِ مـا نبــاشـد،خـانــهءآرام واَمــن

 زانکـه درنـیـم قـرن آخر،نـوکـرانی داشــتـیـم

ای خـدا روزی رسان،با صلح بیـنـم کـشــورم

کشورم کانجا هـزاران،شـیـرمردانی داشــتـیـم

“حیـدری”هـرچـنـد بگـوئی،ازسـجایـای وطــن

وصف آنراکی توان بشمرد،کانزمانی داشـتـیـم

 

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

7 آگست 2021

سدنی – استرالیا

28 سپتامبر
۳دیدگاه

دل و من

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه  7 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 28 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

دل و من

65 الف

باز طوفانی شدم  سر  بر  هوا

پر هیاهو ، پر غریو  و  پر صدا

رعد در آنجا کند  با   ابر   جنگ

 سبزه سر بیرون کشددر هرکجا

 باز با  خود  می شوم  نا آشنا

 باز با من  می شود  او  آشنا

باز کوه  نور  می  خندد  بلند

 باز هم آن عنکبوت  و آن حرا

دل مگر یونس و من ماهی بدم

در دهانم رفت  با  دست خدا

هیچ جایی نیست کو من نیستم

هیچ جایی نیست دور از مدعا

دل مگر یوسف و من چاهش بدم

تشنگی لب های خشکم کرد وا

 دل مگر موسی و من ایمن بدم

او چو خود من شد بگفتم لن ترا

در تموز این چشم ها را یخ زده

 آفتابا   باز    کن   آغوش  را

شکیبا شمیم

  2018

28 سپتامبر
۳دیدگاه

اگر همنفسی بود

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه  7 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 28 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

27 سپتامبر
۴دیدگاه

در حسرتِ پریدن

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه 6 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 27 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

در حسرتِ پریدن

ای پنجره‌ی فصول
چراغ مهرت را خاموش مکن
در انتهای شب تاریک
وقتی ستاره های چشمانت
به سوی من می‌تابد،
آسمانم می‌خندد!

در انتظار صبحدمی با طلوع نور
آرام و بی‌صدا اینجا نشسته‌ام
در بندبند آستانه‌ام
دیوار عشق را مهار کردی
حسرت در نگاه‌ام
بغض سنگین در انتظار
غروب های نارنجی
باد خشک پاییز
رنگ‌ام را زرد ساخته

برگ هايم پرپر شد
خیال داشتنت را
در حسرت پریدن کنار
تو سوختم
برگرد برگرد
شهر دلت را با بوی
پیراهن گل نارنجی‌ام
چراغان می‌کنم!

عالیه میوند 

 فرانکفورت  

نهم سپتامبر 2024 میلادی

 

27 سپتامبر
۱ دیدگاه

طبل آتشین مهر . . .

(هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه 6 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 27 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرال

طبل آتشین مهر . . .

بزن با تیشه بر این سنگ، نقب از خواب خواهد خاست

 دهانش گرم  نور از  سینه ی  سرداب  خواهد خاست

 زلال   عشق   در    اندیشه   های    سبز  جاری  کن

 هزاران   برکه ی  آیینه   از  مرداب   خواهد   خاست

 ببین  این کوه  همچون  لاشه  ، در  فردای   بیداری

چو ابر و باد در رقصی، به پیچ  و  تاب خواهد خاست

 اگر چه     آفتاب     صبح    فریاد    عطش    دارد

 ز زخم تشنه اش سرچشمه  های آب  خواهد خاست

 نگاهت  را ز  پیش  پا  به   چشمان   افق   می دوز

 ز چشم و قلب تو شعر  و شراب ناب خواهد خاست

 شغاد و چاه  و تنهایی ، نصیبت باد ای بی عشق !

 فرو در چاه می گردی ، ولی سهراب خواهد خاست

چراغ افروز ! آزرم   از دریغ  و  صبرِ خود  می کن !

به بطلان  شبان  پروانه   شبتاب  خواهد    خاست

بزن   بر  بام ،  طبلِ  آتشین ِ  مهر   را    از  خشم

ز خوابِ تیره ، دنیا با   تن   مه  تاب خواهد خاست

مسافر راه پر پیچ است ،  کفش   عشق در پا کن

به راهت چون گلاب آن منزل نایاب خواهد خاست

فاروق فارانی

                                                                                                                                                                                                                      

 

27 سپتامبر
۳دیدگاه

نسترن

تاریخ نشر : جمعه 6 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 27 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

نسترن

و امشب که سراغم آمدی

یک آغوش گل نسترن بیار

و یک باغچه لبخند صمیمیت

و در میان بازوانت

عطر کابلم را به امانت گیر

و در بسترم بپاش

تا قصه ی دیرینه ها زنده گردد

و من و تو بسان روز های دور

به هم سلام کنیم

و از حال هم باخبر شویم!

 

هما طرزی

نیویورک

 27 اگست 2024

24 سپتامبر
۱ دیدگاه

به زنجیر است آزادی . . .

تاریخ نشر :سه شنبه 3 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 24 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

به زنجیر است آزادی . . .

از آن گمگشته باز آید مگر روزی    نشان آیا؟

 ز گام او زمین لرزد ، ز دستش   آسمان آیا؟

 شود این شام دود آلوده مهمان گاه  ماه و مهر

 سپهر از اختران لبریز و پر از  کهکشان آیا ؟

 بروید در چمن‌زاران هستی، چشمه  های عشق؟

جوانه سر زند کاج  کهن   گردد   جوان  آیا؟

 ز دیواری به پهنای جهان ،  پژواک  می پیچد

 مگر در کندن نقب است  فردای نهان آیا؟

 طنین انفجار عشق  می جوید   مگر یابد

 دلی را ، خانه خود در زمین یا  در زمان آیا؟

نگه کن در کف دستت ، خطوط صبح می خواند

 مرا تعبیر خواهی کرد: روزی در شبان آیا؟

 به زنجیر است آزادی و بر دیوار می کوبد

 شود آزاد،  آزادی  ،  ز  زندان   زبان آیا؟

فاروق فارانی

24 سپتامبر
۱ دیدگاه

گم کرده ام

تاریخ نشر :سه شنبه 3 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 24 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

گم کرده ام

دل گرفتار  است و من دلدار را  گم  کرده ام 

در  بیابان   مانده ام   گلزار  را   گم کرده ام 

خانه بر دوش و گریبان پاره ام از دست عشق 

راهی  قشلاق و  رهی  بازار  را  گم‌  کرده ام 

هوش رفت و عقل  شد  درگیری  رنج روزگار

عقل مند و  بخرد و  هوشیار  را گم کرده ام 

در خراب  آباد  این شهر  پر از  بیم  و  امید

کوچه و  دروازه  و  دیوار   ر ا گم  کرده ام 

 چهره ام ژولیده فکرم غرق در   بی بهرگی

از کفم   آیینه ای  اسرار   را  گم  کرده ام 

سیم و زر شد سفله پرور قدر آدم شد به پول

مردمانی   کاکه  و   عیار  را  گم کرده ام

گرچه موجودی دو پا بسیار باشد گرد من 

دیده ای حق بینی دل بیدار را گم کرده ام 

درد ما بسیار و رنج ما نمی گردد حساب 

حسرتا من قوطی  عطار  را  گم‌ کرده ام 

تیر ما را از  کباب  و  منتو  و  لاندی پلو 

نان خشک و کاسه ای آچار را گم کرده ام 

 الحذر از روزگاری سخت  و  بد فرجام ما

میکشم خود را طناب دار را  گم کرده ام 

کابل هستم میروم گاهی به بغلان و مزار 

آمدم کندز رهی  تخار  را   گم‌   کرده ام 

مدت شد میشوم تهدید لیکن چاره چیست 

زین سبب سر رشته ای اشعار را گم کرده ام 

مشکل است محمود تفکيک بد و خوب جهان

فرق بین دوست تا اغیار را گم کرده ام

یکشنبه اول میزان ۱۴۰۳ خورشیدی

22 سپتامبر 2024 میلادی

#احمد_محمود_امپراطور

 

 

 

23 سپتامبر
۱ دیدگاه

لیلای داستان من

تاریخ نشر : دوشنبه 2 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 23 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

لیلای داستان من

 لبریز از   هوای  توام   در  خزان  دل

 با رنگ یاد  های  ت  و  بوستان  دل

از شعر خاطرات تو  در  شهر  عاشقان

دارم صحیفه‌ای که   بخواند  زبان  دل

 تصویر  می‌ کند  خبر   عاشقانه   را

 لیلای  داستان  من   از   بایگان   دل

مجنون که اززمانه‌ی خود شرح می‌دهد

 حالا منم که  می‌ شنوی   داستان دل

 سنگینیِ نبود  تو   را  پرسه  می‌زند

 دیگر تحملی  که   ندارد    توان  دل

 پاییز! فصل ناب و قشنگی؛ ولی چرا

 نقاش دردهای  منی  در  مکان  دل؟

احمد هنایش

روز اول خزان/۲۰۲۴

 

 

22 سپتامبر
۱ دیدگاه

حس بیگانه

تاریخ نشر : یکشنبه 1 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 22 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

حس بیگانه

ترا از دور میدیدم که سویم دیده  می آیی

مرا از من ربوده در دلم بنشسته می پایی

به تمکین  خرامت  میخورم  سوگند دلدارم

که از خود می روم وقتی قدم بر دیده می سایی

به من بیگانه بود این حسِ بار اولت دیدن

نداشتم هیچ گاهی این چنین احساس شیدایی

تو خندیدی، سخن گفتی و جنبیدی و بنشستی

دلم از خانه بیرون کردی با همچون فریبایی

شدم غرق تو و محو تو و  محو  ادا هایت

نمی دانم که آگه بودی یا نه؟ زین دل آرایی

از آن روزی که از چشمم گذشتی بسملم کردی

به روز ها حسرت تو دارم و شب های سودایی

من عاشق گشته ام شاید ولیکن خود نمی دانم

همه گویند عشق پیری دارد  سر  به رسوایی

4 آگست 2021

صالحه واهب واصل

هالند

 

22 سپتامبر
۳دیدگاه

تلخی روزگار

تاریخ نشر : یکشنبه 1 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 22 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

 

تلخی روزگار

 

لطفا  دگر  برای   دلم   درد  سر  نشو

هردم  کنار  پنجره ی   ما   خطر  نشو

 

صد چاله خورده است، دلم باز گویمت

دگر نمک به زخم منی خون جگر نشو

 

تلخیِ   روزگار    برایم    بسی   گران

شیرین به کام تلخ من ای دادگر نشو

 

بارِ خودم  گرانی  کند  روی  شانه ام

یارا توهم اضافه و  یک درد سر نشو

 

این اشک ها و ماتم من بس بوَد مرا

لطفا! دیگر تو باعث چشمان تر نشو

 

(عادل‌!) بس است قصه نوشتن به یادگار

بر گوشهٔ نشین و دیگر نوحه گر نشو 

سید عنایت الله عادلی

 

 

22 سپتامبر
۳دیدگاه

کلبه ی گِلی

تاریخ نشر : یکشنبه 1 میزان  ( مهر ) ۱۴۰۳  خورشیدی – 22 سپتامبر   ۲۰۲۴  میلادی – ملبورن – استرالیا

کلبه ی گِلی

به یارم

از سرزمین نور

در قالب گِلی کِدرو ناشفاف

و قلبم هنوز

تورات آیینه هاست

و دستانم در سبد خاطره ها

در گمراهی

و سرگردانی

و آهنگ دوری همان پل رابطه هاست

و ایمان دارم

و ایمان دارم

روزی به خانه ی نور خواهم رفت!

هما طرزی

نیویورک

 17 اگوست 2024