۲۴ ساعت

آرشیو جولای, 2025

16 جولای
۱ دیدگاه

زنده گی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه  25 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 16 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

زنده گی

دل  نرنجانید  مردم  در  حذر   باشید زود

ناگهان  آید  اجل  هم با  خبر  باشید زود

ای خدایا تو هدایت کن سراسر خلق را

تیـر آهِ گر  رون  آید   به   در باشید   زود

ظالمان کردند  بد  دنیـای  مردم را تباه

پس دهیدآخر تقاصش در شرر باشید زود

خوابگاهِ این‌بشرشد  دامن ِ صحر ا و دشت

گر نیابیدآن سکون را در به در باشید زود

زندگی پیهم گذر دارد چو آب صاف جو

دربهار عمر تان پر بار و بر  باشید زود

سیمین بارکزی

5 مارچ 2020

 

16 جولای
۵دیدگاه

را ه  ثـــــوا  ب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه  25 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 16 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

را ه  ثـــــوا ب

 

دانی که چیست عـزت،  در ملک خویش بـــود ن

بـا د وستــا ن نشستــن، ا زخصــم رو نـمـــود ن

آســا یش روا نــت، ا ین بــا شــد ا ی بــــرا د ر

د ر قـلــب آ شــنــا یــا ن، را ه صفــا گـشـــود ن

کی بــوستــا ن اغـیــا ر، ا لـفــت پذ یـر حا لست

کــــزنــا زُبــوی میهـــن، آ نجــا گــلی نـد یــد ن

را ه صــلا ح نــبود، د ر سَیــــر زنــد گــــــا نی

هـــرآ نـکـه  آ زمـــود ی، تکـــرا ر آ زمـــود ن

بهـــر خــوشی نــا کــس، یــا بــهـر چا پلـــوسی

ا فـرا د بی خـرد را، بیـش ا زحــد ش سـتــود ن

را ه ثــــوا ب بــا شــد، بــا د وسـتــا ن مُـــروّت

ا زاهل کین و غـیـبـت، خود را جــد ا نـمـــود ن

هـرچـند میـتـوا نی، کـن حـیـد ری تـو کــوشــش

بهر رضا ی یـزدا ن، زنـگ ا ز د لــی زد ود ن

داکتر اسدالله حیدری

31 اکتوبر 2005

سیدنی – آسترالیا

15 جولای
۱ دیدگاه

عشق وطن 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  24 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 15 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی .    فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

                          عشق وطن 

وطن ریاض جنان بهتر از  دیار تو نیست 

بهار روضهٔ رضوان به از بهار  تو نیست 

جلال   و  حشمت  شاهنشهی روی  زمین 

شکوهمند  تر از عشق  پایدار  تو نیست 

بهیچ  کشور  دنیا   به   غیرت و حشمت 

چو مردمان سلحشور  و هشیار تو نیست 

به  آتش  حسدش  می شود   کباب  مدام 

هر آنکه  مائل آزادی  و  وقار  تو نیست 

خراب   اگر  که  شدی از  جفای بدکیشان 

به شرق وغرب شکوه خرابه زارتو نیست 

پر اضطراب دل  من به مثل سیماب است 

دمی  قرار  ندارد  چو  در کنار تو نیست 

چه   غم  که  مدعی  دارد  سر عناد  بتو 

به غیر لطف  خداوند  پاسدار  تو  نیست . 

صابر هروی

نوامبر سال ۱۹۹۵ 

راولپندی پاکستان . 

 

 

15 جولای
۳دیدگاه

چرخ دون پرور

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  24 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 15 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

چرخ دون پرور

اى دل از  نا مهربانان  هيچ  گه  يارى  مخواه

آرى از دون مشربان يك ذرّه  همكارى مخواه

صبركن برحال خويش هرآنچه بود از خوب وبد 

زينها را بهر  خود  جز  خويشتندارى   مخواه

بهر همياران بشو   هميار  و  بهر خوب خوب

بر گذر از  نا جوانمردان  تو  هميارى  مخواه

چرخ دون پرور چه دون پرور تر از ديروز شد

هان ز چرخ دون پرو ر جز  دل  آزارى مخواه

هرگزت يارى نباشد آنكه را دل  نيست پاك

بى خود از نا پاك دل ها حرف دلدارى مخواه

آنكه بر خوان  كرم يك  يك  شمارد لقمه را

حاتم طايى شدن از او گر هشيارى مخواه

سفلگان سفله بمانند گر چه بر شاهى رسند 

هيچگاه از سفلگان جز مردم آزارى مخواه

غمگسار خويش باش و غم به كس قسمت مكن

مردم نا اهل را هرگز  به غمخوارى مخواه

شیبا رحیمی

15 جولای
۳دیدگاه

شهر آفتاب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  24 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 15 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شهر آفتاب

           به همسرم

تو از شهر آفتاب می آیی

و من در ابر های عشق

هنوز دیدنت را زمزمه می کنم

و اشک هایم به پیشوازت می خندند

 وقتی به من میرسی

در آغوشت یک بغل نور بیاور

و یک سبد صمیمیت

تا خانه ای سرد  تنهایی ام

دوباره نورانی شود

و بدنت را با چشم باز لمس کنم

ودوباره به حافظه ام بسپارم

هما طرزی

نیویورک

11 جنوری 2024

 

15 جولای
۳دیدگاه

قصر دل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  24 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 15 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

        قصر دل

درخت   عشق   هرگز   بی  ثمر نیست

هر آن کس عشق دارد بی هنر نیست

اگر     آباد     شد       قصر      دل     ما

بدان  آن  عشق  در  دل  بی اثر نیست

                     عالیه میوند

               فرانکفورت – جرمنی

 

15 جولای
۳دیدگاه

مهاجر وطن !

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  24 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 15 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

مهاجر وطن !

بلبل خوشخوان چمن، خوش آمدی  به  گلشنت

روشن و پـــر فــروغ  شــد ، نور بصــر  ز دیـدنت

فرش رهــت سبزه وگل ،است مرا شور  به دل

باد صبا عطــر فشان، بـاغ شگفته از   رسیدنت

هستی تــو ربوده انـــد، با تـــو جفــا  نموده اند

تا نگـــرنــد شکستن وبــه خاک و خون  تپیدنت

مــرغ مهــاجـر وطن، بـاتـو نگفته  خوش سخن

شــاد شــده قلــب عــدو ز جــور وپا فـتـیـدنـت

خوش آمــدی هموطــنم ، در ایــن دیــار کهنـم

دل بــه تــپــش آمــده، از آمــدن و شـنــیـدنـت

مردم بــا صفــای تــو،  آمــده انــد  بــرای تـــو

هریکی بشتافــتــه است، به عزت وبه دیـدنت

عزیزه” در نیمه شبـان، ابــر حــریــرآسمــان

بهــرمهــاجــر وطن، است گواه دل شکستنت 

عزیزه عنایت

8 جولای 2025 

هالند

 

15 جولای
۸دیدگاه

گفتگویی با شاعر و نویسندهء گرامی محترم احمد محمود امپراطور

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه  24 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 15 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

در ادامهِ گفتگو ها با همکاران قلمی سایت 24 ساعت اینک

صحبتی داریم با شاعر و نویسندهء ژرف نگر جناب محترم

احمد محمود امپراطور که حضور خواننده گان محترم

پیشکش میگردد.

سوال :

جناب محمود جان امپراطور گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت 24 ساعت معرفی کنید و بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟

 

جواب: 

با درود و احترامات صمیمانه حضور گرامی جناب استاد قیوم بشیر هروی، دست اندرکاران پرتلاش و ارجمند سایت وزین «۲۴ ساعت» و همه خوانندگان فرهیخته و فهیم آن.

اینجانب احمد محمود امپراطور هستم؛ در واپسین روزهای زمستان سال ۱۳۶۳ خورشیدی، آنگاه که نوید گام‌های بهار ۱۳۶۴ در هوای کابل طنین می‌افکند، در ناحیهٔ کارته سوم این شهر کهن، در دامان خانواده‌ای از تبار اشراف‌زادگان خردمند و دانش‌ پرور بدخشان، چشم به جهان گشودم و با نفس نخست، به کاروان پر رمز و راز هستی پیوستم.

و در پیوند به فرزند باید عرض کنم که در سال ۱۳۹۵ خورشیدی پیمان ازدواج بستم، اما تا به امروز که با شما همسخن هستم، از نعمت فرزندی برخوردار نگشته‌ام.

 

سوال :

لطف نموده در مورد کار و فعالیت های تان در افغانستان قدری روشنی انداخته ، بفرمایید در حال حاضر چه مصروفیت دارید؟

 

جواب: 

بیشتر ایام زندگی‌ام به کارهای هنری و طراحی‌ های گرافیکی، پرورش گلها و گیاهان زینتی، و پژوهش در باب خواص و کاربرد های گیاهان دارویی سپری میشود.

علاقه‌ای که از دوران نوجوانی در دل داشتم و از سال ۱۳۸۱ خورشیدی بدینسو، با الهام از همین دلبستگی، توانسته‌ام انسانهای بسیاری را بی‌ هیچ چشم‌ داشت مالی و تنها با انگیزه‌ی خدمت و نوع‌ دوستی، با ترکیبات درمانی گیاهان یاری رسانم.

البته با دگرگونی نظام و فروپاشی وضعیت اقتصادی، این خدمات اکنون به سطح راهنمایی محدود شده است؛ اما نیت پاک و رسالت انسانی‌ام همچنان پا برجاست.

از همه ارزشمندتر و والاتر، این موهبت الهی است که بخش بزرگی از لحظاتم در خدمت مادر مهربان و عزیزم سپری می‌شود.

 نعمتی سترگ که جز از فضل پروردگار حاصل نمی‌گردد. 

در همین راستا، دست به آسمان بلند می‌کنم و از عمق دل، برای مادرانی که در قید حیات اند، عمرِ دراز، سلامت پایدار و زندگی سراسر عزت و خوشبختی مسئلت می‌نمایم؛

 و برای آنانی که رخ در نقاب خاک کشیده‌اند، آرامشی جاودانه در سایه‌ سبز رحمت بی‌پایان خداوند متعال خواهانم.

باشد که منِ بندۀ ناتوان، همچنان لایق چنین سعادتی باقی بمانم و در پرتو مهر مادری، راه خدمت و محبت را ادامه دهم.

 

سوال :

در حال حاضر در کدام کشور زندگی می کنید و آیا به جمع مهاجرين پیوستید یا خیر؟

 

جواب: 

با آن‌که تحولات سیاسی و اجتماعی سرزمین ما همواره در تلاطم و نوسان بوده است، اما من در مسیر زندگی‌ام، آموزه‌ های گران‌ بهایی را از پدر مرحوم و مغفورم، شیر احمد یاور کنگورچی، به یادگار دارم؛ آموزه‌ هایی که چون مشعلی فروزان، راه زندگی‌ام را روشن ساخته و سرلوحه کردارم شده است.

پدرم، مردی نستوه و وفادار به خاک و مردم خویش بود که در عرصه‌ های گوناگون خدمت به وطن، نقشی پررنگ و تأثیرگذار ایفا کرد. 

از یاوری در صفوف نیرو های یاوران نظامی در عهد اعلی‌حضرت المتوکل علی‌الله محمد ظاهر شاه گرفته تا معاونت اجرایی جمعیت سره میاشت افغانی؛ از فرماندهی میدان هوایی بین‌المللی کابل تا مسئولیت غند ۲۱ محافظ و قوماندان اطفائیه کابل و دیگر مأموریت‌ های دشوار و پرچالش، که هر یک را با عزت، صداقت، تعهد و سرافرازی پشت سر گذاشت.

او نه وابسته به هیچ حزب سیاسی بود و نه دل‌ بسته به قدرت‌ طلبی؛ بلکه همواره، راستی، بی‌طرفی، وطن‌دوستی و خدمت به خلق خدا را سرلوحه راه خود قرار داد.

در سال ۱۳۷۱ خورشیدی، به ولایت اجدادی‌مان کوچ کردیم و ده سال از عمر مان را در آن دیار سپری نمودیم.

 برای من، آن روزگار، بزرگ‌ترین مکتب ایثار، پایداری، خویشتن‌ داری و شناخت عمیق از آداب، فرهنگ و رسوم خطه‌ی شمال کشور بود— تجربه‌ای که تا امروز بر جانم نقش بسته است و پیوند مرا با این خاک، ژرف تر و ماندگار تر ساخته.

آری، سرنوشت انسان در دستان بلاکیف خداوند متعال است؛ هیچ‌ کس نمی‌داند که روزی، مرگ یا تقدیر، او را به کجا خواهد کشاند.

 اما آنچه می‌ماند، یاد نیک، راه روشن، و سعی در خدمت به مردم و میهن است—آن‌گونه که پدرم زیست و آموخت، 

و تا اکنون با فشار های گوناگونی که وجود دارد تا این دم به وطن مانده ام

 

سوال :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری میسرایید؟

 

جواب: 

طبیعی‌ست که در خانواده‌ای چشم به جهان بگشایی که ریشه‌ های آن در خاک معرفت و دانش تنیده باشد؛ جاییکه نیاکان فرهیخته‌ام در روزگار خویش به بلندای قله‌ های علمی صعود کرده بودند و لقب داملا را از دیار پرفیض بخارا شریف کسب کرده بودند.

 پیش از آنکه نوبت به پدرکلانم برسد، این دودمان در علوم دینی تبحر داشتند، و سینه‌ هایی آکنده از غزلیات بیدل، مثنوی معنوی و اشعار حافظ، چون حافظان عاشقانه‌ سرای ادب، در دل جامعه می‌درخشیدند.

پدرکلانم از تیز قلم‌ ترین میرزا های روزگار سلطنتی در ولسوالی کشم و شهر فیض‌آباد – مرکز ولایت بدخشان – به شمار می‌رفت و پس از سال‌ها خدمت صادقانه، از سوی مردم بدخشان به مقام وکالت مشوره برگزیده شد؛ افتخاری که نشان از اعتماد و جایگاه رفیع وی در میان مردم داشت.

پدرکلان مادری‌ام ملا، اهل اندیشه و بی‌ نهایت کتاب‌ خوان بود.

بدیهی‌ست که چنین زمینه‌ی خانوادگی و تربیتی، بی‌تأثیر در سرنوشت من نبود. 

ذوق نگارش و شور درونی برای نوشتن مقاله، از دوران مکتب در من جوانه زد.

 با رسیدن به سنین بلوغ، نگارش اشعار کوتاه و تجربیات نوجوانی – از جمله عاشق شدن‌ های آن روزهای بی‌قرار، هه‌هه‌هه –

 رنگ و بوی جدی‌ تری به خود گرفت.

هرچند شاعر تا واپسین دم حیات، عاشق است و دلباخته، اما آغاز اساسی‌ تر این راه پُر رمز و راز، در سال‌ های ۱۳۹۰ و ۱۳۹۱ خورشیدی رقم خورد؛ سال‌ هایی که شعر، زبان دل و راهی برای تبلور درونی‌ترین احساسات و اندیشه‌هایم شد. 

و اما در گذر این مسیر، طبع خویش را در بیشتر قالب‌ های شعری آزمودم؛ از مثنوی و قطعه گرفته تا رباعی و مسدس. با این‌ همه، غزل و مُخَمَّس، بیشترین جلوه‌ی الهامات درونی‌ام را در بر گرفته‌اند و سنگین‌ ترین بخش سروده‌هایم را تشکیل می‌دهند؛ گویا جانِ سخنم در این قالب‌ ها مجال رهایی و شکوفایی می‌یابد.

 

سوال :

آیا مجموعه هایی از اشعار شما تابحال بصورت مستقل به زینت چاپ آراسته شده یا خیر؟ اگر شده بفرمایید که چند مجموعه و چطور خوانندگان محترم میتوانند آنها را بدست بیاورند؟

 

جواب: 

تا به امروز، اشعار و آثارم هنوز به زیور طبع و چاپ آراسته نشده‌اند؛ 

چرا که آنگاه‌ که خالق اثر تنها بماند و دست یاری‌گری از سوی دیگران دراز نگردد، راه به دشواری و سنگلاخ بدل می‌شود.

 اجازه دهید اندکی شوخی هم چاشنی سخن کنم:

یعنی هم خودم بسرایم، هم بنویسم، هم ویرایش کنم، هم طراحی جلد و صفحه‌ بندی انجام دهم، و تازه خودم چاپ هم کنم؟!

پس دوستان فرهیخته، یاران هم‌ قلم، و جامعه‌ی ادبی و فرهنگی‌ مان کجای این ماجرا ایستاده‌اند؟

گویا رسالت حمایت و همراهی، پشت درِ انتظار جامانده است…

 

سوال :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

 

جواب: 

 شعر را ابزاری نیرومند برای بیان احساسات، اندیشه‌ ها و تجربیات انسانی می‌دانم؛

 هنری که توان نفوذ به عمق دل و جان انسان‌ ها را دارد و می‌تواند مخاطب را به تفکر، احساس و حتی عمل وا دارد.

از نگاه من، شعر افزون بر بیان عواطف فردی، نقش پررنگی در عرصه‌ های فرهنگی و اجتماعی ایفا می‌کند

 و آیینه‌ای از وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی جامعه است. 

از این‌ رو، شاعر را حامل مسئولیتی بزرگ و بیدارگر می‌دانم.

من به زیبایی و دقت زبان در شعر ارج فراوان می‌نهم و باور دارم که با واژگانی فاخر و تصویر ساز، می‌توان پیام‌ هایی ژرف را با تأثیری ماندگار در ذهن و جان مخاطب نشاند.

برای من، شعر سفری است در گستره معنا و احساس؛ راهی برای روشنگری، آگاهی‌ بخشی و پیوند جان‌ ها با حقیقت و زیبایی.

 

سوال :

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

 

جواب: 

البته که گزینش و ترجیح سروده‌ های یک شاعر بر دیگری کاری‌ست دشوار و بغرنج، چرا که هر بیت شعر، برآمده از جانِ احساس‌مند و روانِ پُرآتش انسانی‌ست که آن را با خونِ دل نگاشته و از اعماق خانه‌ی روح خود سیراب کرده تا بر صفحۀ کاغذ تجلی یابد. بنابراین، هر شعر در زمان و فضای خاص خود، معنایی یگانه و کاربردی ویژه دارد.

با این همه، اگر ناگزیر باشم نامی ببرم، باید بگویم که دل و جانم با شاعران بزرگ و کلاسیک همسوتر است و با آنان بیشتر احساس آرامش و نزدیکی می‌کنم. این حس، احساسی‌ست شخصی و درونی. 

از میان این بزرگان، حضرت ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل و صائب تبریزی برایم جایگاهی ویژه دارند و بیش از دیگران مرا شیفته‌ی ژرفای اندیشه و شورِ بیانشان می‌سازند.

 

سوال :

نظرتان در مورد سایت 24 ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید؟

 

جواب: 

در حقیقت، رهبری فرهیخته و مدیریت مدبّرانه‌ی سایت وزین ۲۴ ساعت که زیر نظر و هدایت استاد گران‌مایه جناب استاد محمدمهدی بشیر هروی و همراهی ارزنده‌ی جناب استاد قیوم بشیر هروی اداره می‌شود، زمینه‌ ساز آشنایی من با جمعی از فرهیختگان عرصه‌ی ادب و فرهنگ در نخستین روزهای تأسیس این رسانه گردید.

به‌واسطه‌ی تلاش‌های دلسوزانه‌ی این بزرگواران، افتخار آن را یافتم تا با شماری از شاعران بلند پایه و اندیشمندان عرصه‌ی سخن آشنا شوم؛ از آن‌جمله می‌توان نام برد از:

شاعر نغزگوی خوش‌بیان، قیوم بشیر هروی

شاعر شورانگیزِ عشق و گداز، محمدنعیم جوهر

شاعر میهن‌دوست، حسن‌شاه فروغ

شاعر شیرین‌کلام، رسول پویان

شاعر وارسته و فهیم، اسدالله حیدری

شاعر فصیح‌گویِ عاشق‌پیشه، نذیر ظفر

شاعر وطن‌پرست، حنیفه بهنام

شاعر واژه‌پردازِ اندیشه‌ور، امان قناویزی

شاعر خوش‌خلق و آرام‌سخن، محمداسحاق ثنا

شاعر نکته‌سنج و نیک‌بیان، همایون‌شاه عالمی

شاعر خوش‌بیان، محمدعزیز عزیزی

شاعر متفکر و ژرف‌اندیش، محمدنعیم کریمی

شاعر زیبا‌سخن و نیکو، بانو صالحه‌جان وهاب

شاعر دل‌آگاهِ عشق و معنا، بانو زهره‌جان صابر هروی

شاعر گران‌قدر و پُرمایه، حشمت امید

شاعر خلاق و رنگ‌آمیزِ اندیشه، عزیزه عنایت

و دیگر سرایندگان فرهیخته‌ای که هر یک، به‌سان ستارگانی تابناک، آسمان ادبیات معاصر ما را روشنایی بخشیده‌اند.

این نهال نوپای فرهنگی، امروز به همت این بزرگان، هر روز ریشه‌دارتر، پربارتر و اثرگذارتر می‌گردد و به سوی بالندگی و شکوفایی روزافزون ره می‌پوید.

 

سوال :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه های دارید؟

 

جواب: 

پیام من به جوانان سرزمینم:

در سراسر اشعار و آثارم، همواره پژواک عشق به میهن، روح مقاومت، و امید به طلوع فردایی روشن برای افغانستان طنین‌افکن است. 

من، با الهام از رنج‌های مردم و تجربیات شخصی‌ام از روزگار کودکی تا به امروز، با صداقت و جان‌سوزی، از قلب درد ها سخن گفته‌ام و به نسل جوان این پیام را دارم:

بر نیروی درونی خویش تکیه زنید، امید را در جان و دل خویش زنده نگه دارید، به آموختن علم، هنر و مهارت روی آورید و در مسیر آبادی و اعتلای وطن بکوشید.

میهن‌ دوست و جان‌فشان باشید،

امیدوار و استوار بمانید،

با جان و دل برای سازندگی کشور تلاش کنید،

از شور و نیروی جوانی‌تان خردمندانه بهره گیرید،

و از هرگونه تبعیض، برتری‌جویی، و تفرقه دوری گزینید.

فراموش نکنید:

کودک امروز، جوان آینده است؛

و جوان امروز، کهنسال فرداست.

اگر از همین امروز، تغییری در اندیشه و کردار خویش نیاوریم،

و راه را برای فردا هموار نسازیم،

در پیری جز اندوه و حسرت نصیبی نخواهیم داشت.

آنانکه اهل اندیشه‌ اند و نگاهی روشن به فردا دارند، نیازی به اصلاح جامعه نخواهند داشت؛ چرا که خود، بنیاد آن جامعه‌اند.

جامعه چیزی جز من و تو و ما نیستیم.

پس بیاییم از خود آغاز کنیم.

 

سوال :

محمود جان عزیز و گرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

 

جواب: 

منم از ژرفنای دل، مراتب سپاس و امتنان خویش را خدمت شما بزرگوار عالی‌قدر، شخصیت فرهیخته و گران‌مایه، تقدیم می‌دارم که با بزرگواری تمام، فرصت گرانبهای خود را در اختیار من نهادید و زمینه‌ گفت‌وگویی را فراهم ساختید تا آنچه در دل داشتم، چه گفته و چه ناگفته، با شما در میان نهم.

برای شما و تیم اندیشمند و پرتلاش رسانه‌ وزین «۲۴ ساعت» از درگاه ایزد منان، توفیقات روز افزون و کامیابی‌های بی‌پایان را خواهانم؛ باشد که همواره در مسیر ترویج ادب، فرهنگ، و هنرِ روشنگرانه، گام‌ های استوار و خستگی‌ناپذیر بردارید و چراغ دانش و آگاهی را فروزان‌ تر سازید.

 

با مهر و ارادت

احمد محمود امپراطور 

۱۴۰۴/۴/۲۴ خورشیدی 

کابل/افغانستان 

 

 

 

14 جولای
۱ دیدگاه

سخاوت کن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه  23 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 14 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

سخاوت کن

سخاوت کن  که  دنیا را بقا نیست

جوانمردی کم از جود وسخا نیست

ز تو خیری  که  بر  خلق  خدا  شد

دعای خیر خلق از  تو  جدا  نیست

دلآرامی که داشت این خوی عادت

به نزدش ناز و  عزت ناروا  نیست

ببار   از  ابر  قلب   خود  تواضع

تواضع از وجودت ماسوا   نیست

چراغی باش  در  هر ظلمت شب

که بی نورت درین خانه جلا نیست

یقین دارم که بخشش خصلت تست

که جز بخشش هنر نزد شما نیست

ترحم کن تو ای    فرزانه   روشن

به قلبت غیر نیکی  مدعا  نیست

به هر کس میرسی  شادی  بیفزا

که جز خوبی سزاوار شما  نیست

به هر کس مهر و لبخندی ببخشا

که راهی بهتر از مهر و وفا نیست

بده دستت که دستت  بر فشارم

که این پیشه کم از هفت اولیا نیست

ببین ای   طیبه  در  نور  رحمت

به جز خوبی دیگر نقشی سزا نیست

طیبه احسان حیدری

سیدنی – استرالیا

14 جولای
۳دیدگاه

مــــا در ا فــغــــــا ن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه  23 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 14 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

مــــا در ا فــغــــــا ن

 

مــــا د ر ا فــــغــــا ن ،   تـــو  فــخـــــرآ ســـیـــا

بـــا وقـــــا رو بــــا حــجــــا ب  و  بـــــا خــــــدا

بـــوده ای د ر فــکـــر مـیـهـــن ،  هـــرزمــــا ن

غـمـگــســا رو قــلــبِ پـــا ک و  بــــا صــفــــــا

پـــرورا نـیـــدی تـــود ردا مـــــا ن   خــــویـــش

چــــون مــلا لـــی هـــــا و  زرغـــــونــــه ا نـــا

را بــعـــه بـلـخـی  و مـحـمـــود بــــت  شــکــــن

شــــاه ا مـــا ن ا لله غــــــا زی ، جـــــا ن فــــدا

سیــــد جــمـــا ل ا لــد یــن، آ ن نـیــکو ســیــــر

نــــا م نــیــکــــش، نــــزدهــــرکـــس آ شـــنــــا

دا دی قـــربـــا نـی، تــو فــرزنـــدا ن خـــویــش

هــــــر زمــــــا ن لا زم بــــد یــــــدی و بــجــــا

لا لـــــه، ا زخــــــون شـــهـــیـــــــدا ن وطـــــن

ســـرزنـــد د ر کــــوه وصــحـــرا ، هــرکــجــــا

مـد فـــن شــمــس وســنــا ئــی، ســیــــد حـــسن

خــــا ک پـــا کــــت، مـــرقــــد   شـــیــــر خــــدا

شـــد زیـــا رتــگـــــاه مــــرد م  هـــــرطـــــرف

چـــونـــکه خــــا کـــت پـُــربــــودا زا ولــیــــاء

درس عــبــــرت دا ده، فــــــرزنـــــــدا ن تـــــو

هــم بــه چـنــگــیــزو بــه ا نـگــلــیـــس دغـــــا

شــــوروی ا زهــم فــــروپــــا شــیــــد ورفــــت

ا ز فــــــــدا کــــــــا ری مــــــــــر دا ن خــــــدا

د شــمــنــا نــت روســیاه خـــوا هــنــد گـشــــت

ا ز نـــبـــــرد پـــیــــروا ن مــصــطــفـــی(ص)

کــرد ویــــرا ن کـشــــورت ا زحــــرص و آ ز

ا یــن بــزرگ شــیــطــا ن بـــی شـــرم وحـیـــا

د ســـت د را زی مـیـکــنــد ا یـــن بــی خــــرد

گـــاه بــه ا یـــــرا ن وعـــــرا ق و کـــــوریــــا

تــحـــت نــــا م ا یـــن و آ ن، آ ن نـــا بــکـــا ر

مــی کــنـــد کــشــتـــا رجــمــعــی، نـــا بــجـــا

شـِـکــــــوه دا رد ا ز تــــروریـــــزم جــهـــا ن

خـــود بــــود حــا مــی آ ن، ا نـــد ر خـــفــــاء

بـــــا تــــوکـــــل بــــرخـــــدا ی مــهـــربـــا ن

کـــن زبـــونـــش، تــا نــا یـــســـتــد روی پـــا

بــا یـــد ش زد آ نــچــنــا ن ســیـــلـی بــــروی

تـــا کـــه بـگـــریـــزد، نــبــیــنــد بــر قـَــفـــاء

لــکــــهء د ا مــــا ن پـــا کـــت، بـــــوده ا نـــد

هــــــم تـــــره کــــی و ا مــیـــــن بــــی خــــدا

نـــا نـجــیـــب وکــــا رمـــل د و نــــا خـلــــف

را یـگــــا ن دا د نـــد بــه د شــمــن خــا ک را

خـلـق وپـرچــم، هــردو نــوکــــر بــوده ا نـــد

د شـــمـــنـــــا ن مـــیـــهـــنــت را زا بــتـــــدا

مــیــهــنــم، ا ی مــــا د رم، جــــا ن پـــرورم

کــــن بــحـــق حــیــــد ری، ا ز د ل دعـــــــا

گــرنــصــیـــب ا وشـــود ا یـــن ا فــتـخــــا ر

بـــخــشــش حـــق حــا صـــلــش، روزجــــزا

 پوهنوال داکتراسدالله حیدری

23 می 2003

سیدنی – آسترالیا

 

14 جولای
۴دیدگاه

آیتِ عشق

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه  23 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 14 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

آیتِ عشق

 

شود هامون  گلستـــــان  از کــراماتِ  تماشایت

نــــزول آیت عشق است  در طـرز  سخن هایت

قیامت  میکند  چشم  غــــزال   ســـرمه آسایت

ز دل بیــــرون نگردد قامت  موزون و رعنایت

سری سودایم بر سنـــگ خورد از درد سودایت

——————————————–

ز اول نــــاز پــــرورد و عزیز و دلــــربا بودی

میـان خوبرویان خوش پسند  نــازک ادا بودی

دل  بشکسته گان را دارو  وهم  مومیــــا بودی

متیــــن و با مــــروت پاکبـــــازی بی ریا بودی

بری دلــــــدادگان جنت فــــروشد حسـن زیبایت

——————————————–

ز روز دیــدمت من دست را تــــا پاچه گم کردم

تفــــــاوت را میــــــان سیب تـــا آلوچه گم کردم

روان گشت بســـوی خانه راهی کوچه گم کردم

خیــــالاتی شــدم بــــام و در و دالانچه گم کردم

نســــازم کاش از بی فکـــر پیش خلـق رسوایت

——————————————–

ندانم من مسلمانــــــم یا گبــــر یــــا مسیحــــایی

به دین و مذهب زرتشت یــــــا  در دین بــودایی

به کیش حضرت داوود  یــــــا آییــــن  موســایی

خدا میــــــگویم و در دست من  الـــکل خـرمایی

به سجده تا فتـادم  یـــادم آم د پاشنــــه ی  پایت

——————————————–

چه بودی و که بودی اینقدر محشر به پا کردی

مرا بیــــگانه از خود خویشتــــن را آشنا کردی

کنـــــم اقرار ای  شــــوخ  بلا آخــــــر بلا کردی

بیـــــاض گردنت  از زیــــر  چـادر برملا کردی

بری بوسیدن و عشق است رنگارنگ اعضایت

——————————————–

شب تاریک من با صورت خود مــــاه کامل کن

ســــرم را روی زانوی خودت آهستــه مایل کن

برای درد بی درمـــــان من درمــــان عاجل کن

تمام خواهشـــــات قلب من با عشــق حاصل کن

به مو هایم گره  زن  رشتـــــه  زلف چلیپـــایت

——————————————–

ز پیشـــم میگذری من هر دمی دیوانه تر میشم

ز عطر دامنت چون میکشـــان مستانه تر میشم

تو گرچــه از خودی اما ز خود بیگانه تر میشم

خدا میـــداند از قلبــــم که من ویــرانه تر میشم

تو نقل مجلسی  بنشین  بنوشـــم  پیاله ی چایت

——————————————–

شده یک مدتــــی نطقی نیــــاید در زبـــــان من

کمی بشکستـــــه و رنجور شد روح و روان من

همیــــن چند روز باشد آخــــر هـای امتحان من

حضورت سبــــز یـــــار نازنیـــن و مهربان من

بگوشم میــرسد در نیمــه  شب  آهسته نجوایت

——————————————–

ز جاهل در گریز و با خردمند  مست و خشنودم

لبـــم خاموش لیکن تا  فلک  پیچیـده است دودم

نبـــوغـــم در مخمـس باشـــد مانـــــده ای رودم

ز فیض شعـــر دارم عـــزت  بسیــار و محمودم

مصــلا بیـــر و بار است  میروم سوی کلیسایت

——————————————–

جمعه 27 سرطان 1399 خورشیدی 

که برابر میشود به 17 جولای 2020 ترسایی

سرودم

شاعر و نويسنده: احمد محمود امپراطور 

13 جولای
۱ دیدگاه

مظهر عشق و محبت

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه  22 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 13 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

تقديم به كسانيكه براي برگشت داده گان

به ميهن خدمت مي كنند.

مظهر عشق ومحبت

هريوايي  خدا   يار ي  تو باشه

جوان مردانه  رفتاري  تو باشه

برايي  خدمتي  خلقي  مهاجر

فداكاري  به  افكاري  تو باشه

هراتي ها چقدر همت  نموديد

به مهمانان عجب عزت نموديد

به استقبال شان تا مرز رفتيد

برايي هر يكي خدمت نموديد

هراتي  پرتوي   از   مهر باني

هراتي   افتخاري   جاويداني

هراتي  مظهر  مهمان  نوازي

هراتي ها  پيامي  شادماني

هراتي مكتبي از عشق و ايثار

هراتي وارثي جامي و انصار

به رسمي عزت و مهمان نوازي

سزاوارش بود واژه ي سردار

هراتي مظهر عشق و محبت

هراتي سمبلِ عهد و رفاقت

فدايي نام هراتي شوم من

هراتي ها نمادي از صداقت

هرات جان شهر عرفان وسخاوت

هرات جان شهر دوستي و رفاقت

هرات جان شهر، شهروند هراتي

زهرجاي كه باشي، نيست حسادت

محمد ظاهر عظیمی

11 جولای 2025

13 جولای
۳دیدگاه

فریب مجازی – دزدی با ماسک مهربانی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه  22 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 13 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

فریب مجازی 

(دزدی با ماسک مهربانی)

نوشته ولی شاه عالمی

 

ای مردم عزیز، خواهران  و برادران گرامی !

این روزها فضای مجازی ُپر شده از دزدهای جدید نه با چاقو و تفنگ، بلکه با موبایل

عکس های دروغی و بازی با احساسات ما

دزدهای امروزی خیلی هوشیار شدند

از صد رقم راه استفاده می‌کنند 

تا از جیب ما پول بکنن

یکی زنگ می‌زنه، خوده کارمند بانک معرفی می‌کند، رمز کارتت ره می‌گیرد؛

 یکی پیام می‌دهد، می‌گوید برنده شدی، روی لینک کلیک کن، کارت‌ات قفل می‌شه؛

 یکی صفحه جعلی می‌سازد به نام یتیم‌خانه، مسجد، مریض‌خانه… و شروع می‌کند به جمع‌کردن پول

یکی هم فیسبوک و تیک‌تاک را ُ پر از اشک و درد دروغی می سازد

 دروغ با لباس درد

دیگر کار به جایی رسیده که بعضی‌ها حتی 

از مریضی هم کاسبی می‌سازند

 یک عکس دزدی از انترنت می‌گیرد، می‌نویسد ،من سرطان دارم… فقط ۵۰ دالر کمک کن تا زنده بمانم

پایینش هم حساب بانکی، پی‌پل یا کَش‌اَپ می‌گذارد، و یک ویدیوی غمناک نشر

.می‌کند

خوب، ما هم آدمیم، دل ما  نرم است، اشک می‌ریزیم و پول می‌فرستیم

،ولی وای وقتی بفهمی که کلش دروغ بوده

نه مریضی در کار بوده، نه دوا، نه داکتر

همه‌چیز ساختگی، همه‌چیز برنامه‌ریزی‌شده فقط برای یک چیز: پول

 این فقط گدایی نی، جنایت است!

برادر عزیز، خواهر گرامی

اگر واقعاً مریض هستی، ما کنارت هستیم

اما اگر سالمی و فقط می‌خواهی از احساسات پاک مردم نان بخوری

نه تنها نان حرام می‌بری به خانه‌ات

بلکه حق کسی را ضایع می‌کنی که واقعاً سرطان داره، درد داره، اما رویش نمی‌شه گدایی کنه

 

دیگه در این بازار مجازی

وجدان قیمت پیدا کرده

دروغ شده داکتر

اشک شده سرمایه

کاش یکی دوا بسازه برای این بی‌غیرتی دیجیتالی

که هر روز شکل نو می‌گیره، رنگ تازه می‌گیره!

پس چی کنیم؟

 هیچ‌وقت اطلاعات شخصی‌ات را به کسی نده

 به هر پیام اشک‌دار، فوری باور نکن

 پیش از کمک‌ کردن، تحقیق کن

اگر شک داری کمک نکن

 گزارش بده! هشدار بده

فریب نخور

مردم را بیدار کن

دیگه وقتشش است مردم آگاه شوند

 

اما توجه کنید! این حرف‌ها به این معنی نیست که ما نباید کمک کنیم! نه، هرگز!

ما نباید به خاطر چند دزد و شیاد بی‌وجدان، دل‌سوزی و انسان‌دوستی را فراموش کنیم. اتفاقاً امروز بیشتر از هر زمان دیگر، مردم ما در رنج‌اند و محتاج کمک‌اند.

همین حالا هزاران مهاجر افغان از ایران با بدترین رفتار و بی‌رحمی اخراج می‌شوند، بی‌سرپناه، بی‌نان، و بی‌امید.

در چنین روزهایی، اگر هر افغان خارج‌نشین که دستش به دهنش می‌رسد، فقط ماهانه ۱۰۰ دالر (یا معادل آن در ارز محلی) به یک فامیل نیازمند کمک کند، یک خانواده‌ی پنج‌نفری می‌تواند دست‌کم یک ماه، سه وعده نان بخورد.

این است معنی واقعی انسانیت و غیرت افغانی!

ما باید فرق بگذاریم میان دروغ و دردِ واقعی. میان دزدی و درمان. میان اشک‌سازی و اشکِ حقیقی.

 

 – Virtual Deception 

Theft Behind the Mask of Kindness

Written by Walishah Alimi

Dear people, respected brothers and sisters,

These days, the digital world is full of a new kind of thief—

Not with knives or guns, but with smartphones.

Fake photos and manipulations of our emotions…

Modern thieves have gotten very clever.

They use a hundred different tricks

To take money from our pockets.

One calls you and pretends to be a bank employee,

Steals your card PIN.

Another sends a message saying you’ve won a prize—click the link,

And your account gets locked.

Some create fake pages claiming to be orphanages, mosques, hospitals…

And start collecting money.

Others flood Facebook and TikTok with fake tears and pain—

Lies dressed as suffering.

It’s come to the point that some even turn illness into a business.

They steal a photo from the internet, write:

“I have cancer… just $50 could save my life.”

Below, they post a bank account, PayPal, or CashApp,

And share a heart-wrenching video.

Well, we’re human—our hearts are soft.

We cry, we send money.

But oh, the heartbreak when you find out it was all a lie…

No illness, no medicine, no doctor—

Just a script, a performance, all for one thing: Money.

This is not just begging—

It’s a crime!

Dear brother, dear sister,

If you’re truly sick, we stand with you.

But if you’re healthy and simply trying to eat off the emotions of kind people,

You’re not just bringing forbidden food into your home,

You’re stealing the rights of someone who actually has cancer,

Someone who’s suffering but too proud to beg.

In today’s virtual marketplace,

Conscience has a price.

Lies are the doctors,

Tears are the investment.

If only someone could invent a cure

For this digital disgrace

That changes shape every day and wears a new color every time.

So, what should we do?

Never share your personal information with strangers.

Don’t believe every sad message right away.

Before donating, do your research.

If you’re unsure, don’t send money.

Report it. Warn others.

Don’t get fooled.

Wake people up.

It’s time.

It’s time we all become aware.

But let’s be clear—this does not mean we should stop helping those truly in need. Never!

We must not let a few heartless scammers make us forget compassion and humanity. In fact, today more than ever, our people are suffering and desperately need support.

Right now, thousands of Afghan migrants are being forcefully and shamefully deported from Iran, left homeless, hungry, and hopeless.

In these difficult times, if every Afghan living abroad who is financially stable were to support just one needy family with as little as 100 Afghanis (or its equivalent) per month, a five-member family could afford three meals a day for an entire month.

That is the true meaning of humanity and Afghan dignity.

We must learn to distinguish between fake pain and real suffering, between scammers and those genuinely seeking relief, between manufactured tears and the ones that come from true hardship.

13 جولای
۱ دیدگاه

 التماس با خدا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه  22 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 13 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 التماس با خدا

۱۰۶ الف

 

 خدا جانم تو مهمان عزیزم می شوی فردا ؟

 بگو جانم مگر جان عزیزم می شوی  فردا ؟

 خدا جانم  گلی از باغ جنت دسته  کن بهرم

 بگو نورم که ایمان عزیزم می شوی فردا ؟

هوای خانه را با عطر مرسل میکنم خوشبو

 بگو عشقم که جانان عزیزم می شوی فردا ؟

 برایت سفره می چینم ز تند و شور و شیرینت

 تو آیا رونق خوان عزیزم  می شوی فردا ؟

 مسلمان هستم و فردا مسلمان تر شوم یارب

 بگو دین  مسلمان عزیزم می شوی فردا ؟

 غزل زیبا تر از هر روز دیگر می نویسم من

بگو  آیا غزلخوان  عزیزم  می شوی فردا ؟

 بهارت  در  بغل  گیرم و   در راه تو بگذارم

 مگر جانا بهاران عزیزم  می شوی فردا ؟

شکیبا شمیم رستمی

19 مارچ 2022

 

13 جولای
۱ دیدگاه

خسته از زندگی . . .

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه  22 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 13 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

خسته از زندگی . . .

عمر  ما  آب  روان   است ،  روان  می‌گذرد

 آنچه در قسمت ما حک شده آن  می‌گذرد

 زندگی درد عجیب است، عجیب است  و عجیب

 گاه   می‌ماند  و   ناگاه     دوان    می‌گذرد

 خوب و بد ریشه به  جان   و   دل آدم دارد

 هرچه آید به دل و ذهن و  زبان   می‌گذرد

 هیچ آرامش در دست جهان  باقی نیست

 درد و اندوه و عذاب است و همان می‌گذرد

 روی   تقدیر    نوشتند     همان   روز   ازل

ما به این فکر که  امروز  چسان   می‌گذرد

 فوق این عمر  دو  سه  سال  تفاوت دارد

 زندگی با همه‌ای  چون  و  چنان می‌گذرد

 زندگی گاه بهشت است، قشنگ است و قشنگ

 گاه گاهی چو جهنّم  به   فغان   می‌گذرد

 عمر ما یک شب در خنده به فرق افتاد و…

 یک شبی غرق به رنج است، زمان می‌گذرد

 خسته از زندگیم، یکسره این عمر گران!

 آه… افسوس کلاً بی‌هیجان می‌گذرد…. 

 # محرابی_صافی

13 جولای
۱ دیدگاه

باده فروش

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه  22 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 13 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

باده فروش

 شبی ز میکده ای اين صدا به گوش  آمد

 ز شیخ و  زاهد و  رندان  باده   نوش  آمد

 یکی قدح  بکف  و  دگری  بدوشش  خم

 چه خوش بانگ نوای کمی به نوش آمد

 میان هلهله ای می کشان  باده فروش

چو نسترن  به  خیالم  سبو  بدوش  آمد

 فسرده   خاطر   بیمار    کنجی   افتاده

به لب تبسم و بر دل خروش و جوش آمد

 خبر رسید چنین مژده از سوی ساقی

 امام مسجد و  ملای  زهد  فروش آمد

 ز خود ستای و خود  خواهی  ریاکاران

قسم به ذات الهی دلم  به  جوش آمد

اگرچه باده پرست و خمار و مست نییم

 ولی ز محفل ایشان مرا چه خوش آمد

 به محفلی که همه شور و شر و غوغا بود

 به کام خشک “امان با لب خموش آمد

 امان قناویزی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

13 جولای
۳دیدگاه

انتظار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه  22 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 13 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر  : زنده یاد استاد صابر هروی .   فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

انتظار

از دوری تو  هر چه  تپیدم  نیآمدی 

زهر فراق هر چه چشیدم نیآمدی 

با وعدهٔ وصال که دوشم  فریفتی 

بسیار    انتظار   کشیدم   نیآمدی 

در وادی فراق تو از فرط جستجو 

چون طفل اشک هر چه دویدم نیآمدی 

یکشب ز لطف رخ  ننمودی بسوی من 

دادی هزار   وعده وعیدم نیآمدی 

در بستر فراق تو مردم ز بیکسی 

( ظالم بحال مرگ رسیدم نیآمدی

چشمم سفید گشت پی انتظار تو 

ای دلشکار چشم سفیدم نیآمدی 

یک آمدن که شاد  کنی خاطر مرا 

با نقد جان اگر چه  خریدم  نیآمدی 

باری بسوی (صابر ) غم مبتلای خود 

ای مایهٔ رضا   و   امیدم  نیآمدی .

صابر هروی

کابل  – افغانستان

سال ۱۳۲۹ خورشیدی

 

 

 

 

 

 

 

11 جولای
۱ دیدگاه

بزم دوست داران

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 20 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 11 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

بزم دوست داران

 باز اين  دل  یاد   یاران  ‌ میکند

 یاد  فصل   نو   بهاران   میکند

 آن زمانها هر که با دلدار  خود

 در چمن ها زیر  باران   میکند

 جمع چون بیند نیکویان  گرد هم

یاد بزم  دوست  داران  میکند

 از میان جمله  خوبان  انتخاب

 او یکی را  از  هزاران   میکند

 آن زمانها غم سراغ از  ما نداشت

 یادی از آن  روزگاران   میکند

 چون ببیند حال خود دیوانه وار

 قهقه ای چون میگساران میکند

 ماند چون از خیز و جست و پا،”امان

حسرتی بر شهسواران میکند

 امان قناویزی

11 جولای
۱ دیدگاه

سماع مهربانی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 20 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 11 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

سماع مهربانی

 

موج رستاخیز مردم در هری توفانی است

نوح  دریادیده  داند  مستی   ایمانی است

می‌ خروشد  ناخدا  در  اوج   توفان بامداد

مقصد  دریانوردان  ساحلِ  انسانی است

دل به  دریا می‌زند  دریادلی  دریا خروش

آسمان مستی‌ فزای  باورِ  بارانی  است

در   هریوای  ادب‌  پرور   سرود  روشنی

هفت اورنگ سخن آهنگ پشتیبانی است

«میزبانِ ماست هرکس می‌شود مهمان ما»(۱)

این نوای آفتابی مشق دسترخوانی است

سُفره‌ی ما را صفا گسترده در پهنای عشق

راز  عریان  محبت  معنی  پنهانی است

خانقاه  خواجه  عبدالله  سخاوت پرورد

شور مشرب‌پرورش از نشئه‌ی خرقانی است

آن‌ چنان   مرز  هری  گردید   لبریزِ کرم

در فضای غصّه‌پرور گوئیا مهمانی است

بر   روانِ  زخمی  آوارگان    مرهم نهند

شیوه‌ی درمان مردم نوش مارستانی است(۲)

شکوه از نامردمان کردن اگر بِشکوه نیست

هرکه‌ما را نابسامان کرد ناایرانی است

فرّه‌ی فرهنگ ایران کهن دریادلی‌ست

ای کویرِ خسته، بنیادِ تو بر ویرانی است

ماخ‌سالاریم و هم‌پیمانه‌ی نستوه توس

شور من شهنامه‌خوانی، شعر من میدانی است

از تساهل ساحلِ مستِ خراسانِ  بزرگ

هم‌گرایی جرعه‌نوش جرأت عرفانی است

در سماع مهربانی صوفی دل هو زند

وجد گردون‌سای ما آسایش ربّانی است

اشک شوقم ترنوازی کرد و شد آوای  عشق:

موج رستاخیز مردم در هری توفانی است

دکتور عبدالغفور آرزو

هانوفر

۸ جولای ۲۰۲۵م

۱۷/ ۴/ ۱۴۰۴ خورشیدی

(۱) صائب تبریزی .

(۲) مارستان یعنی محل درمان، جایگاه سلامتی(شفاخانه). بار معنایی مثبت دارد.

بیمارستان، جایگاه بیماران است. بار معنایی اش مثبت نیست. به جای بیمارستان باید مارستان گفت.

 

11 جولای
۳دیدگاه

طلــــــــب فـَـــــَر ج

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 20 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 11 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

استقبا ل از شعر حضرت حافظ (رح)  با مطلع

 ( این چه شوریست که در دور قمر می بینم ) .

طلــــــــب فـَـــــَر ج

 

ا یـن چـه غـوغـا ست زابنـا ی بشــر ، می بـینــم

ا ین جها ن راهمــه در فــتـنـه و شـر، می بـینــم

ا ز جـفـا  کا ری  شیـطـا ن  بزرگ  و  انـگــلیــــس

پنـــج قــا ره همــه در حــا ل خــطــر، می بـینــم

ا یـن پلـیــدا ن  زمــا ن  و  هـمـــه یـــا را نــش را

جـمـلـه جـا نی و ز فــرعــون ، بـتـــرمی بـیـنـــم

ز رهء شیـطنــت و فـتــنــهء  ا یــن بی د یـنــــا ن

کــرهء ا رض هـمــه را نــا ر  و سـقــر می بیـنــم

ا ستـفــا ده ز سـلا حـهــا ی  ا تـــومی ، ا مـــروز

بــا عــث محــوهــمـــه نســـل بشــر،می بـیــنــم

کــشتــن  و بستــن مخــلـــوق خــدا را، بـیــجـــا

زکـثـیــفــا ن تــرورســت چــو هـنـر، می بیـنــم

ظـلـم بـیـحـد بـه ســرمـردم  بـیــچــا ره چـــرا ؟

ز قــوی پنـجـــه وا ز صــا حـب   زر،  می بـیـنــم

هـمـه مــردا ن شــده ا ند خـا نم و  زنـهـا شـوهـر

پســـرا ن را هــمــه بـــا دا رپـــد ر، می بـیــنــم

دخــتـرا ن  را  نـبــود  عــرض  ا د ب،  بــر مـا در

مـا د را ن فـا قـد ا لـفـت، بـه پــســـر مـیـبـیــنــم

سوء اخـلا ق رسیده ا ست به حـدی ، کـه کـنـون

مــرد وزن را هـمــه عــریـا ن، د م د ر می بینـم

حـا فـظــا! ســربــدر آ ور تــو ، زآ را مگــــه ا ت

آ نچــه در خــوا ب ند یــدی، بـه بصرمی بـیـنــم

حـیدری روبه خـدا کـرده، فـَــَرج کــن توطـلــب

همـه ا کـنـا ف جهــا ن ، پــرزشـرر، می بـیـنــم

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

٢۴ اکتوبر ٢٠٠٥

سیدنی – آسترالیا

 

 

11 جولای
۴دیدگاه

افتاده زار و خون  جگرم  وقتی نیستی 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 20 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 11 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

افتاده زار و خون جگرم وقتی نیستی 

افتاده زار و خون  جگرم  وقتی نیستی 

از   ذره  کرده  ذره   ترم  وقتی نیستی

ما را نه طالع دست گرفت و نه عافیت

یعنی همیشه خاک درم وقتی نیستی 

در   چنگ  حادثات  زمان   گیر  کرده ام

پر میزنم شکسته پرم  وقتی  نیستی 

بر من نصیحت کسی  کی می‌کند اثر 

دیوانه‌ی ز  گوش  کرم  وقتی  نیستی 

دستم تهی و دست به گریبان خود شوم

فارغ ز مال و گنج و زرم وقتی نیستی  

شعر و ادب خطور به  ذهنم نمی کند 

گویی که فردی بی هنرم وقتی نیستی

 دنیا که با وقاحت خود  می‌کند ستم 

با مرگ می‌شود گذرم  وقتی نیستی

قدر مرا  فقط   تو  بدانی  و  بعدی تو 

چون شامگاهی بی سحرم وقتی نیستی 

محمود را مپرس  کجایی  چه میکنی

در جاده های پر خطرم وقتی نیستی 

———————– 

یکشنبه ۱۹ سرطان ۱۴۰۱ خورشیدی 

که برابر میشود به /2022/07/10 ترسایی

سرودم

احمد محمود امپراطور 

11 جولای
۳دیدگاه

دخترِکاکل زری

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 20 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 11 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

دخترِکاکل زری

 

کاکل  مزن در  پیش  من  ای  دخترِ  کاکل  زری   

با  عشوه  و  ناز و  ادا  دل   از بر  من  می بری

                  

گفتم برو از پیش من ، ننگر به  درد و ریش من

هرچند گشتی خویش من ترک ام بکن ز افسونگری

 

افسوسِ من در این بوٓد ، بارِ  زبان سنگین بوٓد

این گفتگو غمگین بود نتوان گذشتن سرسری

 

دانم که  کافر دل  بُدی ، در کشتنم  مایل بُدی

معشوق من کامل بُدی‌ ، من مسلم و تو کافری

            

ای آفت جان دل بری ، نی همچو کبکان دری 

با  دختر  کابل  تو را  جانا  چه باشد همسری 

             

نازم به  این  جادوی  تو  با  تیغ  دو  ابروی تو     

این غمزه های چشم تو دل می‌برد با دلبری

 

نقاشِ  صورتگر  بیا  این  روی   زیبایش  ببین

نقشی چو نتوانی زدن رو رو ازین صورتگری

   

روی کدامین گل جلال اینگونه باشد درجمال

لیکن پری رخساره را  بنگر  هزاران  مشتری

                                                 

سیدجلال علی یار

ملبورن استرالیا 

 

10 جولای
۱ دیدگاه

شير يزدان

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 19 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 10 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

 

شير يزدان

صداى پاى  شير حق  ز نخلستان  نمى آيد

به مسجد ديگرآن سردارمظلومان نمى آيد

به فرقش خوردشمشير زهرآلودجفا كارى

دگر سردار لشكر  در صف  ميدان  نمى آيد

چنان خورشيد خجل گشته زانوار جمال او

شب قدر است و ديگرآن مه تابان نمى آيد

بباريد خون امشب چشم بى بى زينب كًبرا

چرا امشب پدر بر روى دسترخوان نمى آيد

شهى كه نام او لرزه بر اندام  ستم  مى زد

به كوفه ديگر آن پادشهى  خوبان  نمى آيد

چقدر رنج و علم بًرد او به طول عمر پربارش

كه اين صبرو تحمل بر كسى آسان نمى آيد

عجب آموزگارى بود بعداز ختم رسول مولا

مثال او ديگر هرگز به هيچ  دوران  نمى آيد

پدر بهر يتيمان بود  و  غمخوارى .ستمديده

به احوال پرسي آنان ديگر جانان. نمى آيد

شهيد راه حق گشته امير موًمنان. امشب

ديگر نان  آور   و   باباى   يتيمان.   نمى آيد

حنیفه ترابى بهنام

 
10 جولای
۱ دیدگاه

فریب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 19 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 10 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

فریب

 خوردیم فریب ما چه ما ساده بوده ایم

بگذشت  کاروان  ما  ایستاده  بوده ایم

هر کس  طلب نمود  ز  ما کم  اگر  زیاد

 از جان گذاشته مایه به او داده بوده ایم

 هر   بینوا  گرفت   به   آغوش   ما پناه

خود بی پناه به گوشه ی هر جاده بوده ایم

 با این امید که   او  نظری  افگند به ما

 چون گرد پیش پای او افتاده بوده ایم

 تا آفتاب عمر به   پایان   رسد “امان

ما رونق  جوانی   خود داده  بوده ایم

 امان قناویزی

10 جولای
۱ دیدگاه

کوچِ پرستو ها

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 19 سرطان  ( تیر ) 1404  خورشیدی – 10 جولای  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

کوچِ پرستو ها

 من امشب با تو ایدوست قصه ها دارم

 نه از لیلی، نه از مجنون

نه از شیرین، نه از فرهاد

نه از یک عشقِ بی بنیاد

 که دیگر کهنه و دیرینه شد اینها

 من از بی‌مهری گردون

 و از صدها دلِ پرخون

 من از کوچِ پرستوهای عاشق

 و از تنهایی و مرگِ شقایق

من از آن مهربانانی که رفتند

 و از دلهای پاک و صاف و صادق

 با تو خواهم گفت

من از مرگِ هزاران غنچهّ نشگفته و زیبا

 و از بشکستنِ بالِ پرستو ها

 من از اجبارِ یک هجرت

و از آوارگی و تلخی غربت

 با تو قصه ها دارم

 من از سردی زندانهای پر غم

 و از عمقِ سبه چالهای پر نم

 من از آه و فغان و درد و ماتم

 از آن زندانی بسته به زنجیر

 و آن دستی که نامش است تقدیر

 با تو خواهم گفت

من از ظلمِ ستمکاران و دژخیمان

 هزاران کلبهّ ویران

 و از آن کودکِ گریان

از آن مادر که داغ بر سینه دارد

 و راهی جز شکیبایی ندارد

 قصه خواهم کرد

من امشب با تو از دردِ وطن گویم

ز غمهای کهن گویم

 و از بدبختی و بیچارگی مردم خود

 صد سخن گویم.

 

مریم نوروززاده هروی

 هشتم جون ۲۰۲۵ میلادی

 هشتم جون ۲۰۲۵ میلادی

از مجموعهُ”میهنِ عشق”

هلند