۲۴ ساعت

آرشیو جولای, 2025

01 جولای
۱ دیدگاه

قدِ رعنا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

قد رعنا

 در چمن لاله و سنبل چو تو پیدا گردد

 به خیال  عکس  رخ  یار   هویدا  گردد

مى شود حلقه بدر کوب  ببینم دم در

 جلوه گر در  نظرم  آن   قد رعنا گردد

 حیف باد عمر   اگر دور ز  یاران  گذرد

 نقد عمر آه به دیدار تو  سودا   گردد

 آ دمى در برم و  جلوه  نما  باز که تا

 چشم نادیده ى من غرق تماشا گردد

 بس که از دورى او، دل بتپد در سینه

 به دل از جور رخش داغ هویدا گردد

 نکنى ناله دمى سر  ندهى آه ز دل

که خبر دار صنم از این دل  شیدا گردد

 هر که دل صاف ز زنگار نمود هاى”امان

چون صدف پاک به هر سینه ى دریا گردد

 امان قناویزى

فرانکفورت – آلمان

01 جولای
۱ دیدگاه

روز بهی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی .   فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

روز بهی

 

میرسد  روزیکه  چشم   قوم ما بینا شود 

افتخار ات   کهن  در  ملک   ما  احیا شود 

می‌رسد روزیکه که گردد امتیاز نیک و بد 

جنبشی آید که فرق  زشت  از زیبا شود 

میرسد روزیکه کاخ ظلم گردد  سر نگون 

خائن و غدار و دزد و مرتجیع رسوا شود 

می‌رسد روزیکه گیرند دست غارت پیشگان

شام   تاریک   الم   افزای   ما  فردا شود 

می‌رسد روزیکه جهل و  فقر  گردد مضمحل 

هر طرف هنگامهٔ روز  بهی   بر پا شود 

می‌رسد روزیکه  گردد  ملک   ما آبادتر 

این (خری لنگی) که ما داریم (هواپیما )  شود 

می‌رسد روزیکه انصاف و عدالت  گسترند 

راحت و امن و ترقی ها نصیب ما شود 

می‌رسد روزیکه گردد شاد و  خرم رنجبر 

امتیازی   در  میان  جاهل  و  دانا شود 

می‌رسد روزیکه وامانند ز پا  زورآوران 

ماسک ها دور افتد و این حیله ها  افشا شود 

ای خوشا آنروز و آن هنگامه و آن گیر و دار 

کاش زود آید که از من دفع صد سودا شود . 

صابر هروی

کابل – افغانستان

 ۱۳۴۵ خورشیدی

 

01 جولای
۱ دیدگاه

قیام امام حسین (ع)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

فرستنده : دکتور علیشاه جوانشیر .   شاعر : زنده یاد باقی قایل زاده 

 

قیام امام حسین (ع)

اى  مسلمانان   حسین   نامدار

شد  به  میدان  با   سر  افتخار

از تآًثر چشم سوى دجله دوخت

ماهى شط فُرات از دردسوخت

جانب  خورشید  روى  کًرم  کرد

سردشد صحرا و آتش شرم کرد

با لب پُر  خنده  آن  رشک قمر

زد به زخم  کشتکًان  برق نظر 

نو جوانان از ادب خُفته خموش

خون به استقبالش در رکًهابجوش 

دل به شوق آرزو سودا کًرفت

اندکى بالاى مطلب جاءکًرفت

عقل سالم پیش عزمش بست صف

داد نفس مطمئن قول شرف

پس به آواز  بلند  آن  کاردان

کًفت هان اى کوفیان اى  شامیان

هیچ میدانید  از  منظور من

آکًه اید از خاطر  مسرور من

 فاش سازم قصهٌ آهنکً خود

پرده برادرم ز روى جنکً خود

من ندارم خواهش تاج و کلاه

من ندارم  احتیاجى  با سپاه

اى   کًروه   نامراد   بى خبر

اى به دریاى جهالت غطه ور

هست امید من ازین کًیر و کًرفت

افتتاح سازم دبستان شکًفت 

میکًذارم سنکً تهدابش به خون    

پایه  اش   انا الیه   راجعون

من ازین کًفتار ها راضیستم 

فاعل عالم نه از  ماضیستم 

خنده بر قانون عیسىٰ میزنم

پای بر دار   مسیحا   میزنم

سر    دبیر   دفتر   پیغمبرم

منشى   فرمایشات   حیدرم

خوانده ام درس فداکارى بجان

مکتب من دامن احمد عیان

در کتاب ما غلامی نا رواست 

فاعل مختار بر حرفم کًواهست

دست بر زنجیر غیرت افکًنم

خاک  بر  فرق  مُزلت افکًنم

کى بودپستی سزاى رادمرد

کًر سیاه است و سفید و سرخ و زرد

پس چنین فرمود پایان سخن

کًوش داریداى کسان برحرف من

   ……………………… 

مردمان دارید یزید کینه جو

بر اساس  مجلس  روم آرزو

مطرب ،چنکً و نى و نُقل و شراب

ساقى و رقاصه هاى بى حجاب

انجمن آراى آن بى نام و ننکً

امرود و موسایى و دخت فرنکً

رسمیت داده است شطرنج ،قمار

میکند از مى  کًُسارى افتخار

پرده  شرم  و  حیاء  بالا زده

طبل رسوایى به مافیها زده

روى قانونى که شب ها تا سحر

خون دل خورده ابوبکر و عمر

خط بطلان میکشد این نا خدا

زان سبب سازم جان خود فدا

من کجا و بیعت این مسخره

نیست استقلال در مستعمره

گِردِ هم جمع اند در هر انجمن

مُفت کًیر و لاش خوار و زهزن

پول بیت المال صرف خوردنوش

کس ندارد عرض و داد خلق کًوش

رفته قانون مساواتى به باد

نه به دربا و نه در شاه اعتماد

خوردن خون غریب  و بینوا

نزد خویشان و عزیزانش روا

غارت و یغما و تاراج و خراج

بر یتیم و بیوه زن دارد رواج

عالمان پابوسى  جاهل کنند

 زورمندان دعواى باطل کنند

کًشته فاسد مکتب اهل یزید

دست حق باید سر فاسد برید

کًر نسازم جان به قربان جهان

تن به خِفت میدهند آزادکًان

میشوم  آینده  مسوٌل بشر

کى روا دارم  تحمل  بیشتر

باقى اینجا میکند ختم کلام

 راست میکًویم تو دانى والسلام 

شعر از : مرحوم باقی  قایل زاده

فرستنده : دکتور علیشاه جوانشیر

سیدنى— آسترالیا

 

01 جولای
۱ دیدگاه

آزادی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

آزادی

 

ای بـرادر هـر کـه  دارد  حُـب  میهـن  در دلـش

گلخن مُلکش  برایش ، به زکـاخ  دشمـن است

جان من در اشـتراکی  کردن   کشـور  مکـوش

این تـلاش نـابـجـا ،از دشمـن  دیـن مـن است

کـم مصیـبـت  دیـده؟  مُلک ما ز دسـت خائنان

عامـل اصلـی هـمـانـا،اشتـراکـی کـردن است

نیـسـت آزادی به مُـلکی ،کـز جـفـای ظالـمان

پشـت ملت خـم زبـاراشـتـراکـی کـردن اسـت

قصهءگـرگ و سـگ فـربـه  را  نـشـنیــده ای؟

آن یکی آزاد  و دیگر،حلقه اش  درگردن است

حیـدری” تا می تـوانـی  کـوش  در آزا د یـت

این متـاع بهتـر ازجـان ،دیـن وآئیـن من است

 

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۲  اپریل۲۰۰۷

سیدنی – آسترالیا

01 جولای
۱ دیدگاه

نوید وصل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۱۰ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱ جولای  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

با الهام از سروده ی زیبای شاعر ذواللسانین بانو

دوکتور شفیقه یارقین دیباج به نظم آورده شد.

 

نوید وصل

 

دیشب به  یاد  روى  تو دل در برم تپید 

چشمم به خواب هم رخ زیباى تو ندید

میخواستم که  وصف  لبت را رقم زنم

بر روى کاغذ از قلمم  شهد مى چکید

کاکل فشان ز خانه چو بیرون شدى به ناز

عنبر شمیم از آن به مشامم خوشا رسید

چشمم در انتظار تو شب تا سحر نخفت

باشد صبا  که  آورى  از  وصل او نوید

بر دوش من که بار غم زنده گى فتاد

بنگر که  از  گرانى   آن   قامتم خمید 

شعرى که در ثناى نگاهت سروده ام

شور آفرین بود  اگرش  بار ها  شنید

محمد اسحاق “ثنا “

١۶ جون ٢٠٢۵

ونکوور کانادا