۲۴ ساعت

آرشیو ژوئن, 2025

14 ژوئن
۳دیدگاه

در آیینه ی چند سخن و  چند شعر از محمود طرزی (قسمت اول)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 24  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 14 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 نوشته ء : نصیرمهرین

قسمت اول :

 فهرست موضوعات

  • در آیینه ی چند سخن و چند شعر از محمود طرزی
  • در آیینه ی این بیت های مردمی
  • پیشنهاد طرزی در باره ی آگاهی از لهجه های محلی
  • چرا تاکید بر این موضوع
  • نه! به مکتب های دانش ستیز
  • فرهنگ احترام و بی حرمتی جاهلانه
  • منابع

 در آیینه ی چند سخن و  چند شعر از

محمود طرزی

اشعار و نکاتی که در پایین می آیند، تاکید و تاییدی اند بر آن بخش از سخنان شخصیت چند بُعدی، محمود طرزی که مُهر ونشان نهادن ویژه گی های محلی در شعر را طرف توجه قرار داده بود.

شایان یادآوری است که طرزی یکی از معروفترین چهره های سیاسی و ادبی، به ویژه در حوزۀ تأثیر نهادن از راه برگردانی، نوشتن چندین کتاب و مهمترین عنوان های جریده ی سراج الاخبار است. دقیقتر آن: او« انديشمند بود، نويسنده بود، شاعر بود، مترجم بود، سياستگر بود، دولتمرد بود، معرف ادبيات مدرن بود، بيگانه ستيز بود و فراتر از همه متجدد و هماورد جويي عليه سنت گرايي بود.»(1)

 اما  نباید فراموش نماییم که او مانند هر ادیب و دانشمند و متفکری، به گفته ی پیشینیان ما، جامع الاطراف و جامع الکمالات نبود. اشتباهاتی که از او سرزد از نارسایی ها و نابسنده بودن اطلاعات او ازجامعه شناسی، نقش زبان ها و سیری که جامعه ی دارنده ی اقوام به سوی ملت شدن طی کنند، در آن برهه از تاریخ حاکی است. زمینه های پدید آیی، شکل گیری و حفظ چنان اشتباهات را در پیوندهای اجتماعی محدود و سنتی زمان نگارش نوشته هایش میتوان سراغ گرفت.

آنچه در سطرهای پایین می آید، یادآوری از سعی او است برای جلب توجه خواننده گان سراج الاخبار به سوی سطح عامیانه. تاکیدی است برای درک سطح عوام و تنوع لهجه ها و شیوه های رنگارنگ زبان فارسی و با پیشنهاد ارتقا.

نخست از برداشت طرزی می آغازیم که با این سخنان مقدمه گرفته است:

«مقصد عاجزانۀ ما از نوشتن مقالۀ “اشعار ملی” این است که نظر (و) توجه قارئین کرام خویشتن را به سوی اهمیت زبان قومی و ملتی خود معطوف نمائیم که ترکیب  زبان فارسی ملتی از چه گونه لهجه ها وشیوه های رنگارنگی تشکیل یافته است.»(2)

در ادامۀ چنین نظری، برداشتش را تعمیم میدهد و به درستی  وارد قلمرو زبان پشتو می نماید: «و این متنوع یعنی رنگارنگی لهجه ها و شیوۀ زبان افغانی ( پشتو. ن. مهرین) قندهار هیچگاه به شیوۀ زبان ننگرهار نمی ماند که در آن خصوص مبحث جداگانۀ مستقله از یک نقطۀ نظر دیگر محاکمه نمائیم» (3)

طرزی با نشان دادن بیت هایی از  کلیم همدانی، توضیح میدهد که عوام سواد نیاموخته، از درک مقصد ومدعای یک غزل آبدار معنی دار عاجز میماند:

فصل گل روی تو جوان ساخت جهانرا

حسن  تو  برون  کرد  ازین  باغ خزانرا

مژگان   تو   خنجر    برخ   ماه  کشیده

ابروت   زده   بر سر  خورشید کمانرا …

پس از آن، با آوردن نمونه هایی از شعر فارسی در چند محل، ویژه گی های بومی، محلی  وملی آنها را با ساختاری در لهجه های رایج نشان میدهد که زودتر درک میشوند. اما آنجا که به ویژه گی محلی ارتباط می گیرد، برای مناطق دیگر فارسی زبانها ناشناخته است. 

مثال هایی را که طرزی آورده است، همچنان نتیجه و ارزیابی از آنها، حتی امروز با گذشت بیش از یک سده، به قوت خود باقی مانده اند. پیشنهاد های طرزی و علت پسمانی و تحول نیافته گی را در پایان موضوعات مطرح شده می آوریم.

طرزی نخست این شعر را از صاحبداد کوهستانی می آورد:

بلبــل ارباتو کند دعوی  شیرین سخنی

سرکـَنی، بال کـَنی ، لایق غولک زدنی

گـر سرت  درد  کنـد ، خیل  ملا  نگذارم

بــه رخت  چــف  کـَدنی ، کـف  کـُـدنی

سرو  اگـر  ناز  کنـد  ، با قد  تو ای  دلبر  

سر زنی، بیخ زنی، لایق آتش کــدنی

بَرُخ لاله رخان شب همه شبصاحبداد” 

ببینـی و ببینـی، یکــذره پلـک نــزنی  (4) 

در شعر بالا، عناصر مروج و لهجه ی زبان فارسی ویژه ی شمالی– کوهستان و مناطق مجاور، جلوه ی بارز دارند. از اینرو چنان که برای مردم آن محل میتواند روان آشنا، دلنشین و پذیرنده باشد، در مناطق دور افتاده ی دیگر از مردم فارسی زبان، آن شناسایی و پذیرنده گی را در سطح کوهستان نتواند داشت.

در این راستا، آنچه فراسوی منظور اصلی و با اهمیت طرزی این اشعار را طی بـــعُد زمان جذابتر می نماید، مضمون و محتوی اجتماعی نهفته در آنها است.می بینیم که در آیینه ی این شعر، سخن دیگری هم قد برافراشته که سزاوار توجه جدی می شود:

گـرسرت درد  کنـد ، خیل  ملا نگـذارم

بــه رخت چــف کـَـدنی ، کـف کــَـدنی

شاعر از یک واقعیت میسر تلخ تاریخی- سنتی، اما ناخوشایند، سخنی را درمیان می آورد. آن سخن از سوی عاشق، موقع ندادن به ملا است که نباید بیاید و در کنار بالین معشوق او بنشیند، “چف” کند و با دهان کف کرده، دعاهایی را بخواند. اگر سایر صفت ها را هم بیفزاییم، نباید برای معشوق او، تعویذی بنویسد و بگوید که در کجای بیمار ببندند. زیرا عصری فرا رسیده بود که مردم عقب نگهداشته شده، از جهان دیگر و از جمله از ابزار علمی برای کاهش و مقابله با بیماری ها آگاهی می یافتند. بازتاب گسست از “چف وکف” ملا در شعر صاحبداد کوهستانی، نشان میدهد که چنین آگاهی اگر در سراج الاخبار، آنجا که روشنگران  این سخن را نیز می گفتند: عصر تیلگراف و خط آهن است، طنین تکاندهنده داشت، در دهات نیز چنان شمع ها روشنی میدادند. همچنان که در نشریات پنهانی می سرودند که:

نور  بیداری    جهانی    را   گرفت

خواب غفلت ای حریفان تا بکی (5)

ویا  بر پسمانی ها می خروشیدند و به مخاطبان پیام میدادند:

ای ملت از برای خدا زودتر شوید…(6)

بیت های صاحبداد کوهستانی توضیح میدهند که آگاهی نپذیرفتن “چف و کف” ملاها، که سرتاسر کشور را به عنوان همه کاره و از جمله دارندۀ قدرت مداوا در انحصار داشتند، در کوهستان صاحبداد راه پیموده بود.

عصر خط آهن و تیلگراف، پایان یابی کاروان های شتری و حیوانی را اگر دیگران می سرودند، آنانی که روی به پذیرش دانش و علم داشتند، با نپذیرفتن “چف وکف”این نماد سنتی و نه کارساز و مداواگر، در شعر سادۀ تغزلی پیام زیبایی را در گوش معشوق و درواقع به گوش پذیرنده گان تمدن و گسست از سنتی که عمرش به پایان رسیده بود، می آویخت.

                                                          *

محمود طرزی، پس از آوردن بیت های صاحبداد کوهستانی، وبیتی از خواجه محمد سیالنگی که با مطلع “سرخُ سفید دمدم خوبانمی” آغاز می شود، این برداشت را مطرح میکند که:«انصاف بفرمائید! هرگاه هزار گونه شعرهای آبدار خواجه محمد سیالنگی یا صاحبداد کوهستانی را در پیش یک هزارۀ وطنی افغانی(افغانستانی) بخوانیم، ایا بدرجۀ شعر ذیل یک تأثیری  برو خواهد بخشید؟ نی، نی! آن اصطلاحات و کلماتی که آنها در شعر خودشان استعمال کرده اند، در نظر رفیق هزاره گی ما، بیگانه وناشناس می آید. بلکه کلمات و الفاظ این شعر(شعرپایین) بر طبعش گوارا و بر حسیاتش لذت پیرا می شود:

ای خدا، سینۀ مو قاقروق شده، دق دق موکنه

ناظر    از   ما    طلب   مال  ،  به  نا حق  موکنه

موصلاتش    ز  سر  قار   و   غضب   آمده   بود

غُر  زده ،  فش زده ، و  قره   ره   ابلق   موکنه

موگومش : روغون  صاف و جو و گندم ندوروم 

موگه غلغل تونکو، بوزک تو بق بق موکنه. (7)

در تایید آن برداشت می بینیم که دراین بیت ها، اصطلاحات و لهجه ی فارسی مردمان هزاره ی کشور تبارز دارند. هرگاه این بیت ها را به ویژه در آن زمان و در اوضاعی که ارتباط اجتماعی، آشنایی و تبادل سخن میان مردمان کشور اندک بود، در نظر آوریم، برای مردم کُهدامن و کوهستان مأنوس و آشنا نبوده و در ایجاد احساس آنها نیز، میزان تأثیری را که بر خود مردم هزاره ی کشور دارا بود، نداشته است.

اندکی یادآوری می شود که در زبان گفتاری – شفاهی لهجه ی هزاره ی زبان فارسی، واو(و) در جای یا(ی) نشسته است:

میکند ( موکنه)

می گویمش ( موگومش)

واو (و) در اینجا  و در موارد دیگر در جای الف می آید: ندارم- ندوروم

اما در زبان شفاهی  و در همه لهجه های متنوع فارسی، پسوند هـا(ه) وظیفۀ دال(د) را انجام میدهد: مانند: میتواند ( میتانه – موتانه)

ادامه دارد …

13 ژوئن
۱ دیدگاه

سرود ترا

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 23  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 13 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

         سرود ترا

 

من انگشتری از نگین صدای خروسان بسمل

که آوازشان را به خورشید بستند

به گنجینه ی دل نهان کرده دارم

چه دانی که این آفتاب سحرگاه امروز 

همان آفتاب سحر گاه دیروز مرده ست 

شبانی که پیوند دیروز و امروز را گسستند

هزاران چراغ تپش را

                       ز دلها ربودند

چه دانی کدامین تپش

آفتاب مرا تا هنوزم به عصیان خود

                     نهان کرده دارد؟

بیا دست خود را

در آوای دل آتشینم نهان کن 

که جاری شود در تو خورشید آوازه خوانی

 که در سایه های گریزان تردید 

هنوزم سحر را به لب می سراید 

بیا دست خود را به انگشتری خوشنما کن

کزان عشق آبادگر

                 بربادگر

                      جلوه دارد.

بیا دست خود را به گنجینه ی قلب من آشنا کن

که من لحظه ها را

با تپشهای فریادیی قلب خود

                              گره بسته ام.

بیا تا سرود ترا سر کشم

چون شرابی

که در رگ رگ آدمی

غم خفته ناگفته را

به وسواس تا واپسین وسوسه

جستجو می کند

و با پرسش بی صدای نگفته

شستشو می کند.

گفتگو می کند.

 

فاروق فارانی

 اپریل ۱۹۹۲

 

 

 

 

 

 

 

 

13 ژوئن
۱ دیدگاه

جنگ مذهب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 23  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 13 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار . شاعر: زنده یاد استاد صابر هروی

جنگ مذهب 

ای مدعی فگنده ای ما را بجان هم 

ما را نموده  تفرقه ات دشمنان هم 

سنی و شیعه، ازبک و افغان ، هزاره ها 

بودیم  قرنها  بوطن   دوستان  هم 

دین و خدا  و  قبله و  قرآن ما یکی 

ما را نبود فرق و  تباعد  میان  هم

مذهب نبود حائل توحید  و عزم ما 

ما سنییان هم بودیم  و  شییعان  هم 

سمت و نژاد و قوم و زبان در میان نبود 

چون آشنا بدیم  بفکر  و  زبان هم 

با هر زبان و  لهجهٔ  غمخوار هم بدیم 

کی میزدیم مشتِ  جدل  در دهان هم 

ما را  نمی فکند  بهم  رهبران  ما 

بودیم شریک واحد سود و زیان هم 

هشدار بیش  ازین  نتوانی  زهم جدا 

هستیم گوشت و خون و رگ و استخوان هم . 

 

صابر هروی

 

13 ژوئن
۱ دیدگاه

من و دل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 23  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 13 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

من و دل

۱۰۲ الف

 دلم موج و منم دریا ، چه طغیان گر چه بی پروا

گهی  تنها  شود  با من  ، گهی ساحل  رود تنها

 نه او موجی شود بی من  ،  نه من دریا شوم بی او

 نه او بی جا شود با من ، نه من با او شوم بی جا

درختم   او  بهارش   من ، نگاه   کردگارش  من

نه او حال و نه من حالم ، منم دیروز و دل فردا

سرشکم او و من  چشمش ، چکد  از من چکانم او

 منم پیدا و  دل  پنهان ،  منم  پنهان  و دل پیدا

 دلم نرگس و من باغش، نروید جز به باغ خود

 نه او بی من شود زیبا ، نه  من بی  او شوم زیبا

 دلم آب و منم ظرفش، نریزد جز به ظرف خود

 منم داغ و دلم جوشد ، من آشفته و دل شیدا

شکیبا شمیم رستمی

13 ژوئن
۱ دیدگاه

دوری از مادر وطن!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 23  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 13 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

دوری از مادر وطن!

 

 طاقتِ  دوری  ندارم ،  من  ز آغوشِ وطن

 بوسه بر خاکم زنم ، گر باز گردم در مَکَن

 دورم از آغوش  مادر  ، دورم از  خاکِ پدر

 مانده‌ام با درد و غربت ، خسته از جَورِ زَمن

 هر که دور اُفتد ز خاکش، دل پریشان می‌شود

می‌زند آتش به جانش ، داغِ  دوریِ وطن

 چشمِ او پُراشکِ حسرت ، سینه‌اش لبریز آه

 در فراقِ میهنِ  خو د ، نالد  از  دردِ کهن

 هر سحر با یاد میهن، می‌نهد دل را به خاک

 نغمه‌ی غربت زند او، با نوایی از سخن

دل پُر از سوزِ جدایی، دیده‌اش لبریز اشک

 می‌کشد بار غریبی، خاطرِ  فرزند و زن

 در غریبی شب‌ نشانم اشک و آهم بی‌صداست

جز خداوندی  نبیند  حالِ  زارِ خسته‌ تن

 بر دلم سنگین‌تر از کوه است بار این فراق

ناگهان بشکست صبرم ،  مانده‌ام اندر مَحَن

«انوری» گفتا: غریبی دردِ دارد جان گداز

 کاش روزی بازگردم، من به خاکِ خویشتن

 انوری فکری

 ۲ جوزا ۱۴۰۴

 پنجشیر –  افغانستان

 

نوت : بناء بر درخواست یکی از دوستان که در دیار غربت

بسر می برد به طور بداهه این غزل را سروده ام خدا کند

طرف توجه همگان قرار گیرد.

 

 

 

13 ژوئن
۳دیدگاه

غربت

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 23  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 13 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

غربت

            به همسرم  

من در غربت آغوشت

میلادم را در نور تنهایی

جشن می گیرم

باشکوه و دلپذیر!

 

اما تو آیه ای از عشق نگفتی

تا نکند آغوشم در میخانه ی دل باز شود

و هما هنوز ترا

در تنهایی اش تکرار کند

 

هما طرزی

نیویورک

1 جنوری 2024

 

 

12 ژوئن
۶دیدگاه

گفتگویی با محترم پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه  22  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 12 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا
 

24 ساعت تصمیم گرفته است تا ازین پس بصورت

هفته وار گفتگو هایی را با همکاران قلمی اش انجام

دهد که اینک نخستین مصاحبه را که با محترم پوهنوال

داکتر اسد الله حیدری صورت گرفته حضور

خوانندگان محترم  پیشکش مینماید.

=====================

 

بشیر هروی :

 جناب داکتر صاحب حیدری گرامی با امتنان از همکاری های قلمی شما و همچنین سپاس از اینکه وقت گرانبهای تانرا در اختیار ما  گذاشتید تا صحبتی با هم داشته باشیم،  میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت 24 ساعت معرفی کنید و بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟

  داکتر حیدری:

بنام خـداوند لـوح  و قـلـم

حقیقت نگار وجود از عدم

در ابتدا وقبل ازمعرفی کوتاه خود سلام های گرم وصمیمانۀ خویش را خدمت همه خوانندگان گرامی وهمکاران سایت وزین 24ساعت ،اخصاً بنیانگذارآن آقای محمد مهدی بشیر وبرادر گرامی شان آقای قیوم جان بشیر، فرهنگیان ساعی ونیکوکار جامعۀ افغانی ما درملک غربت تقدیم میدارم.

اینجانب پوهنوال داکتراسدالله حیدری ولد مرحوم حاجی محمد حیدرخان،قوم الکوزی وسکونت آبائی،آببازک ولایت لوگربه تاریخ دوم عقرب 1316 هجری شمسی مطابق 24 اکتوبر 1937میلادی درچنداول، شهر زیبای کابل دیده بجهان گشودم.ازآوان طفولیت به تلاوت قرآن عظیم الشأن علاقۀ زیاد داشتم.وقبل ازرسیدن به سن بلوغ تلاوت قرآن کریم را با تجوید

آموخته بودم.

تعلیمات مکتب را الی صنف نهم درلیسۀ عالی نجات  و صنف دوازدهم را درمکتب تخنیک ثانوی و با درجۀ اعلی به پایان رسانیدم وبدون گذشتاندن امتحان کانکورشامل دانشکدۀ انجنیری دانشگاه کابل گردیدم.

درسال 1341ازدا نشکدۀ انجنیری دانشگاه کابل با احراز درجۀ اول فارغ وبلا وقفه درکادرعلمی همان فاکولته شامل وظیفه گردیدم.

بنده ازلطف بی پایان الهی دارای سه دختروسه پسرمیباشم که همه دارای تحصیلات عالی میباشند.

از فرزندانم 12 پسرو9 دختر،نواسه دارم که همه ازلطف الهی  صحتمند میباشند.

سه پسرم با همسران واطفال شان با دو دخترم با فامیل های شان در شهر

سدنی منطقۀ کمپلتون ودر نزدیکی ما زندگی مینمایند. یک دخترم با همسر واطفالش در امریکا اقامت دارند.

بشیر هروی :

لطف بفرمایید در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان قدری روشنی بیاندازید و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه کار ها می باشید؟

 داکترحیدری:

بنده درافغانستان عزیز غیراز وظیفۀ مقد س استادی بکدام کار دیکری دولتی یا شخصی مصروفیت نداشتم. دروطن محبوب ما پیش ازاعزامم برای تحصیلات عالیتر به اتحاد جماهیرشوروی سوسیا لیستی آنوقت مدت دوسال را با استادان امریکا ئی درفاکولتۀ انجنیری تدریس مینمودم.

بعدازختم موفقانۀ تحصیلات درشوروی وبازگشت به وطن عزیزم در   اواخر سال 1349 درانستیتوت پولی تخنیک کابل وفاکولتۀ انجنیری دانشگاه ننگرها ر در دیپارمنت های ساختمانهای صنعتی ومدنی،مهندسی  ،سرک سازی وبند و انهارتا ترک اجباری وطنم برای مدت پانزده سال ، دیزاین وسنجش ساختمان های آهنکانکریتی را تدریس میکردم. باصطلاح انگلیسی مضمون:

 Reinforced  Concrete  Constructions

درحال حاضر درسدنی از جملۀ متقاعد ین بوده درخانه ویا   درمسجد با خواندن ونوشتن مصروف میباشم.

بشیر هروی :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال وارد آسترالیا شدید و در حال حاضر در کدام شهر زندگی می کنید؟

 داکتر حیدری:

 بنده مانند صدها وهزاران افغان وطنپرست که نخواستند تحت قیادت غلامان حلقه بر گوش وقلاده بر گردن روس های اشغال گر خد مت نمایند، قصد ترک وطن محبوب خودرا گرفته وچهار بار کوشش  نمودم که یکبار در نیمه راه گرفتاروزندانی شدم.بلاخره دراگست  سال  1985 باقبول خطرات بسیار زیاد ازراه کوه های صعب العبورلوگرو تره منگل با همسر واطفالم  پس از سه شبانه روزسفرداخل خاک پاکستان  گردیده و  مدت یکسال دراسلام آباد اقامت داشتیم.سپس بتاریخ  16 جولای 1986 وارد شهر زیبای سدنی شدیم. تاحال دراین شهر زندگی داریم.

بشیر هروی :

طوری که اطلاع یافتم از شما بیشتر از 20 جلد کتاب با عناوین مختلف به زیور چاپ آراسته شده ، لطفآ بگویید که این کتب در چه موردی نگارش یافته است ؟

داکتر حیدری:

پیش ازترک اجباری وطن عزیزم 25 اثرعلمی مسلکی نشر شده داشتم برعلاوه دوکتاب درسی اولی راجع به ساختمانهای کانکریتی ودومی در باره ساختمانهای سنگی وخشتی آماده چاپ شده بود که متأسفانه ترک وطن نمودم.از سرنوشت آن کتابها تا امروز معلوماتی ندارم.شاید لقمۀ آماده خوراک گرگان شده باشد.از زمان آمدنم به آسترالیا تا حال آثار نشر شدۀ  نثری ونظمی ام قرار  ذیل می باشد:

خلاصۀ تجوید، چاپ سدنی،

راهنمای مناسک حج (فشرده وبزبان ساده)، چاپ سدنی،

 تعلیم قرآن عظیم الشأن برای نوآموزان، چاپ اول سدنی ،

تعلیم قرآن عظیم الشأن برای نوآموزان چاپ دوم، ایران،

برگ سبزمجموعهء اشعار، چاپ سدنی،

فریاد مهاجرمجموعهء اشعار، چاپ اول ایران،

مختصری از تعلیم تجوید قرآن کریم، چاپ ایران،

فریاد مهاجر مجموعهء اشعار، چاپ دوم ایران،

فاطمهء زهرأ (س) شمهء از ولادت تاشهادت، چاپ سدنی،

گزیدۀ مقالات اسلامی،اخلاقی،اجتماعی، فرهنگی وسیاسی چاپ سدنی،

قلب آسیا مجموعهء اشعار، چاپ سدنی،

گزیدۀ اشعارمشتمل از مناجاتیه ها،میهنی ،سیاسی،قطعات ،دوبیتی ها رباعیات وتک بیت ها،چاپ سدنی،

منتخب سروده ها چاپ سدنی،

درد ها ورنج های وطن، چاپ سدنی،

دوبیتی ها یا رباعیات، قطعات  وتک بیت ها، چاپ سدنی،

کلیات اشعارجلد اول، چاپ سدنی،

کلیات اشعار جلد دوم، چاپ سدنی،

کلیات اشعارجلد اول چاپ دوم،چاپ سدنی،

کلیات اشعار جلد دوم چاپ دوم ، چاپ سدنی،

مجموعۀ شعری یاد وطن، چاپ سدنی،

مجموعۀ شعری عشق وطن، چاپ سدنی،

جانیا ن مسند نشین، مجموعۀ شعری، چاپ سدنی،

دزدان حرفوی، مجموعۀ شعری ،چاپ سدنی،

یاد گل های وطن، مجموعۀ شعری،چاپ سدنی،

وطن جانم کجا ئی؟ آمادۀ چاپ کردن است.

بشیر هروی :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

داکترحیدری:

بعد از آمدن به سدنی ودرک هجران ودوری وطن، از سن شصت ودو سالگی (1999)بسرودن اشعارمیهنی آغاز نمودم. راجع به قالب های شعری پرسان کرده اید.باید بعرض برسانم که:

ندانستن شرم نیست مگر ندانستن ولی تظاهر بدانستن شرم است. چون در نوجوانی وجوانی که ایام آموختن قالب ها وسبک های شعری بود،  من از شعر و شاعری و ادبیات کاملاً بدور بودم واز قالب های شعری و سبک های شعری نابلد میباشم.

بشیر هروی :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

داکترحیدری:

بلی درهرگونه فعالیت های مثبت ومفید بقدر توانم حصه  می گیرم،  

قابل ذکر است که با رسیدن به سدنی دیپلوم وسایراسناد تحصیلی خودرا برای ارزیابی به مقامات مربوط دولت آسترالیا فرستادم که دیپلومم بدرجۀ دکتورا  P H D تأیید و تثبیت شد.ازابتدأ آمدنم به آسترالیا درتمام مجالس اسلامی،اجتماعی وفرهنگی هموطنانم سهم فعال داشتم.

قرارگفتۀ حضرت حافظ که میفرماید:

حافظ چو شدی پیر ازمیکده بیرون شو. منهم حالا که 87 سال دارم واز فعالیت های اجتماعی ام خیلی ها کاسته شده است.

مگر بارزترین فعالیتی که درجمع یک تعداد هموطنان عزیز خود داشتم تأسیس انجمن فرهنگی المهدی(عج) در سال 1994 بود و متعاقباً اعمار مسجد ومرکز اسلا می المهدی (عج) بود که در سال 1999 در حضور بالغ برهزارنفر اعم از ذکور واناس ونمایندگان دولت های اسلامی ودولت آسترالیا رسماً  افتتاح گردید.

بشیر هروی :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

داکتر حیدری:

 من درخود شا یستگی ولیاقت آنرا نمی بینم که شعر را تعریف کنم مگر استاد ملک الشعرأ “بهار” راجع به شعرمیفرمایند:

   

شعر دانی  چیست؟  مرواریدی  از  دریای  عقل

هست شاعرآنکسی کاین طرفه  مروارید سفت

صنعت وسجع قوافی هست نظم ونیست شعر

ای بسا  ناظم  که  نظمش  نیت   الا حرف مفت

شعر آن  باشد  که  خیزد  از  دل  و جوشد  زلب

باز  در  دلها  نشیند  هر   کجا  گوشی   شنفت

 

در ارتباط به قسمت دوم سؤال شما باید بگویم :  به نظر من شاعرخوب کسی میباشد که اشعارش دارای پیام ومحتوای خوب بوده وسهل وآسان فهمیده شود.

بشیر هروی :

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

داکتر حیدری:

هر شاعری که اشعارش ساده وسلیس،روان والهام بخش باشد بیشتر می پسندم.

بشیر هروی :

نظر تان در مورد سایت 24 ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

داکتر حیدری:

من سایت وزین 24 ساعت را مانند باغی پرازگلهای رنگا رنگ دانسته وخدمات این سایت را برای فرهنگیان وطن عزیز ما نهایت مفید میدانم و از  دومین سال افتتاح آن در زمره همکاران این سایت وزین می باشم.

بشیر هروی :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه ها ی دارید؟

داکتر حیدری:

توصیه های من برای جوانانیکه دردیار غربت زندگی میکنندعبارت است از: اولاً خداوند کریم ودین خودرا فراموش نکنند. بعداً وطن محبوب خود  را ازیاد نبرده  واز کمک های مادی ومعنوی خود به غربا ، مستمندین و ایتام وطن دریغ نفرمایند.چنانچه گفته اند.

برگ سبزی بگور خویش فرست

کس نیارد زپس توپیش فرست

بشیر هروی :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

 

داکتر حیدری:

درآخر میخواهم راجع به سوابق تحصیلی ام در اتحاد شوروی سابقه قدری روشنی بیاندازم.

در اواخر میزان 1343 برای تحصیلات عالیتر در زمرۀ 48 نفرهم میهنان باتحاد شوروی اعزام گردیدم. در حوت 1349 بعداز ختم موفقانۀ تحصیلات واخذ درجۀ دکتورأ در رشتۀ ساختمانهای کانکریتی تقویه شده بوطن محبوبم عودت  کردم .

سال اول رفتن بشوروی را در تاشکند مرکز ازبیکستان برای آموختن لسان روسی سپری نمودم. بعداً ازجملۀ 48 نفرما 32 نفردرقسمت های  اروپائی تقسیمات شده وباقی 16 نفر بشمول بنده در تاشکند ماندیم. هیچ یک ازین جمله به ماندن در تا شکند راضی نبوده وهمه قول و قرار گذاشتند که در تا شکند درس نمی خوانند وباید مثل دیگران در شهر های اروپائی تقسیمات گردند.

باکمال تأسف که حتی یکنفرغیرازمن به قول و قرارخود ایستادگی نکردند. ومن برای دوماه در تاشکند وماسکو بسیار کوشیدم حتی با معین وزارت تحصیلات عالی شوروی قسمت خارجی ها درین باره صحبت کردم که کاملاً بی نتیجه بود وآن فرعون زمان برایم گفت ؛غیر از تاشکند هیچ جای دیگر نمی توانی درس بخوانی.

برافروخته شده وپاسپورت خود رابه شدت روی میزش زده وگفتتم تکت و ویزایم را بدهید بوطن عزیزم میروم .آن فرعون برایم گفت برو از سفارت خود بگیر.ازآنجا مستقیمآً نزد مرحوم جنرال عارف خان سفیر کبیر افغانستان در ماسکو رفته وتمام جریان را خدمت ایشان بیان کردم.

مرحوم جنرال عارف خان که واقعاً یک شخص وطن پرست بود ومن قبلاً ازتاشکند برای شان نتائج سه سالۀ مکتب تخنیک ثانوی وچهارسالۀ فاکولتۀ انجنیری خودرا   فرستاده بودم وایشان از مشکلات تبدیلی ام کاملاً واقف بودند، با بسیار لطف ومهربانی برایم گفتند، برو پسرم اگر تا فردا همین وقت تبدیلت نکردم نام خود را عارف نمی گذارم.همین بود که فردا همان وقت بخدمت ایشان رفتم.رویم را بوسیده  وگفتند فردا ساعت 8 صبح در ستیشن قطار لینن گراد نمایندۀ انستیتوت انجنیری ساختمانی لینن گراد استقبالت می نماید. جنرال عارف خان ازعزم راسخ واستقامت بی پایانم ستایش نمودند.

بلاخره از لطف بی پایا ن الهی وکمک مرحوم جنرال عارف خان که خدایش غریق رحمت بی پایان خود بگرداند از مشکلات تبد یلی خلاص  شده ودر یکی از بهترین انستیتوت های انجنیری ساختمانی آنوقت شوروی به درس های خود  ادامه دادم.

بعدازختم  تحصیلاتم، از تیزس دکتورای خود در شورای عالی دفاع تیزسها که مشتمل از 17 پروفیسورعالی رتبۀ آن انستیتوت بودند، از  لطف خدای بزرگ آنچنا ن دفاع نمودم که همه اعضای شورای دفاع باتفاق آرأ برایم رأی مثبت دادند.

ناگفته نماند که برعلاوه آثار منتشرۀ فوق ،اشعار ومضامین بنده که از ویب سایتها گفتمان،کاتب هزاره،24 ساعت ،رهروان،خاوران،روزنه، کابل ناته ،افغان جرمن،شعرافغانی، هفته نامۀ وزین افق، هفته نامۀ وزین امید درامریکا،اخبارها ومجلات چاپی آسترلیا مانند آریانا، مجلۀ گلبرگ ،مجلۀ آفتاب،نوای فرهنگ وانیس مهاجر بالغ بر صد ها مطلب بچاپ رسیده است.همچنان درگوگل وبعضی سایت های دیگروفیس بوکهای افغانی ما آثارزیادی از من بنشر رسیده است.

ازنگاه ترفیعات دولتی ،در ثور 1363  برتبۀ دوم ترفیع نمودم. مطابق لایحۀ ترفیعات علمی پوهنتون کابل در سرطان 1353از رتبۀ پوهنمل به رتبۀ پوهندوی ترفیع نمودم. مگرترفیع پوهنوالی ام با وجود داشتن بیشتر ازدو چند آثار لازمه برای ترفیع ، متواتر رد میشد. سرانجام با مشکلات زیاد وسه سال بعد ازوقت لازمۀ آن برتبۀ علمی پوهنوال ارتقأ نمودم.

بشیر هروی :

جناب داکتر صاحب از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

داکتر حیدری:

برادر گرامی آقای قیوم جان بشیرهروی ، شما وبرادر بزرگ تان آقای مهدی جان بشیر  از فرزندان مرحوم  استاد علی اصغربشیر هروی شاعر، نویسنده ومنجم بی بدیل، مهد فرهنگی وطن عزیز ما میباشید ودر راه شگوفائی فرهنگ وطن بسیار زیاد می کوشید جهان سپاس.از این همه زحما ت شبا روزی تان. اجر تان  با خدا باد.

با عرض حرمت 

12 جون 2025

 

 

 

 

 

 

 

 

 

11 ژوئن
۱ دیدگاه

 روایتِ عشق

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 21  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 11 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 روایتِ عشق

 ما را برنگ و  بوی  زگلها نشانه بود

 آنروزها که پای  چمن  در میانه بود

 آکنده کوچه ها ز هیاهوی عاشقان

 بر هرگذرگه نالهُ  چنگ و چغانه بود

 در دفترِ خیالِ من از رنگ و بوی عشق

 هر لحظه نقشِ صد غزلِ عاشقانه بود

 در کلبه  های  روشنِ  یارانِ با صفا

 تا صبحدم روایتِ عشق و فسانه بود

 در  دادگاهِ  اهلِ  مُروًت  زروی عقل

حرف از عدالت و سخنِ عادلانه بود

 دلهای مردمان همه خالی ز خشم و کین

 صلح و صفا و مهر و وفا جاودانه بود

 خوش آنزمان که مرغکِ شیدای رَسته را

 در شاخسارِ میهنِ عشق آشیانه بود.

مریم نوروززاده هروی

 ۲۷ آپریل ۲۰۲۵ میلادی

 از مجموعهُ”میهنِ عشق”

هلند.

11 ژوئن
۳دیدگاه

ذهن ِ تخیل

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 21  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 11 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

ذهن ِ تخیل

 این دل غلطیده  در   خون خانۀ بیتاب ِ کیست

 این سر ِ اندیشه سایی غرقۀ گرداب ِ کیست

 این تن ِ خم گشته  قامت   بار ِ غم را می برد

 دست و پایی خسته گی ها نسخۀ آداب ِ کیست

 گلشن ِ پر رنگ و بویی  را نمی یابد دوچشم

جفت ِ ابروی ِ کی بیند خادم ِ محراب ِ کیست

 خرمن ِ  استاره  دارد  کاروان ِ  اشک ِ چشم

نورِ پاک ِ دل سمن را حاصل ِ  مهتاب ِ کیست

عشق گلبن کرد در دل گلخنی  بیرون کشید

 آبروی رفته ام  در کوچه ی  بی آب ِ کیست

 دامنی صبری گرفتم  خامه  رقصیدن گرفت

 جامه ی خوشبینی ام در خاطر ِ بی تاب ِ کیست

 استقامت   در   توان ِ   عزم  راسخ  گُل کند

 پهلوان ِ عشق اینجا رستم و سهراب ِ کیست

 آنچه از ذهن ِ تخیل  سر  زند   گلشن شود

 حاصل ِ رویای رنگین در نهاد ِ خواب ِ کیست

 عمر ِ خود برباد  دادی  تا همایون در جهان

 معنی در امواج ِ شعرت گوهر ِ نایاب ِ کیست

 همایون شاه «عالمی»

۱۰ جون ۲۰۲۵م

11 ژوئن
۳دیدگاه

این زن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 21  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 11 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

این زن

         تقدیم به زن افغان

باز در کوچه های بیدادگر

در شهر فتنه ها

بوی دود

و تعفن اندیشه ها

ترا به ژرف ترین  اندوه ها مهمان میکند

واژه آزادی 

وسلامت فکر 

همان قصه دیرینه هاست 

هوای شهر

در بی‌ اکسیژنی ،

در بی‌ خبری ،

در بی‌ دانشی ،

و در بی رحمی، 

شش های بیخبران را آزار نمیدهد 

ولی این  زن است

تا در آتش بسوزد

و قصه دیرینه مانرا

تکرار کند .

هما طرزی

نیویورک 

۴ اپریل ۲۰۱۵

 

11 ژوئن
۱ دیدگاه

کابل زخمی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 21  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 11 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

کابل زخمی

 

فصل گل اکاسی، گلهای زخم داری

 از آن به بار بودی، اکنون ازین به باری

 

 آن آسمان صافت اکنون بدود اندود 

ای شهر پیرگشته کابل همه غباری

 

 لبخند از لبانت  بیگانه   شد  زاندوه

 حالا  بجای  لبخند   فریاد   بیقراری 

 

ای شهر انتظارم  در  انتظار  مرگی 

نه خنده از تو بینم نه قطره اشک جاری

 

 دلهای بیشماران بوده شکار لطفت 

از تیرها و آتش اکنون خودت شکاری

 

 در چهر  کودکانت  بینم غبار پیری

 يك شهر شور بودی حالا همه شراری

 

 گم کرده ام بخاکت دنیای کودکی را

 از آن بجز خیالی در خاطرم نیاری

 

 ای کاش خاک پاکت روزی بسر نمایم

در مانده و غریبم از من مجوی یاری

 

ای قلب پاره پاره ایوا چه داغداری

یکسوی نوش گرگی یکسو به نیش ماری 

فاروق فارانی

توضیح:

این شعر در زمانی که رژیم داکتر نجیب آخرین نفس‌های خود را می کشید و تنظیم های ساخت پاکستان کابل را در هم می کوبیدند ، سروده شده است.

زنده یاد استاد زلاند، هنرمند نامدار ما برای این شعر آهنگ ساخت که در رادیوی دویچه ول (رادیوی آلمان) ثبت گردید.

 

11 ژوئن
۳دیدگاه

هفت سین عشق

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 21  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 11 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

هفت سین عشق

هفت سين عشق  را خوانم بگوش

زانكه بى عشقت  نيايد كار هوش

هفت سين  عشق  ار  جولان كند

پهنه ى روح  و  تنت  رخشان كند

سين اول سين سرمستى  و شور

بى خيال از ما و من ها، زرّ و زور

سين   دوم  سر  بلندى   و  وقار

وا رهاندن خويش را از ننگ و عار

سين سوم سيره ى عدل و شعور

فارغ از هر كينه  و  كبر  و  غرور

چارمين سين سينِ  سرتا  پا  اميد

با   خلوص  نيت  و  صبر   مزيد

پنجم آن سين است  سين سبز مهر

زانكه بى مهر است تاريك اين سپهر

سين ششم سلمِ اين روح است و تن

بى سلامت كى شود خوش انجمن

هفتمين سين سربه كف بودن به حق

در  ره   حق   ايستادن   تا  رمق

سفره ى جان را تو گر  گسترده يى

هفت سين  عشق را  پرورده يى

مطمئن بادا  كه  عمرت  را بهار

مينمايد   پر   طراوت   پر ز بار

مطمئن   بادا    زمستان   تنت

ميشود سرسبز  و تابان  گلخنت

هفت سين عشق ار جولان كند

پهنه ى روح و تنت رخشان كند

شیبا رحیمی

11 ژوئن
۱ دیدگاه

بگذار 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 21  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 11 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : نده یاد استاد صابر هروی . فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

بگذار 

بگذار ببارد ابر 

بگذار بخندد گل 

بگذاربغرد رعد 

بگذار بتابد خور 

بگذار بلغزد آب 

در مزرعه ها یکسان 

بگذار بجنبد نبض 

اندر رگ بیماران 

بگذار بنالد نای 

بگذار بموید تار 

بگذار زند پرپر 

موسیچه و موسیقار 

بگذار بپاشد نور 

مهتاب به بام و در 

بگذار کند خورشید 

روشن همهٔ خاور 

بگذار درین پهنا 

پهنای همین دنیا 

انسان زید شادان 

شادان زید انسان 

بگذار شود روشن 

هر کلبه که تاریک است 

باشند کنار هم 

چه ترُك و چه تاجیک است 

بگذار بشر باشد 

آسوده ز‌رنج و غم 

با صلح زید دأیم 

بی دغدغه و ماتم . 

صابر هروی

کابل  – افغانستان

قوس ۱۳۶۵

رادیو تلویزیون 

11 ژوئن
۳دیدگاه

یــــا ر شـــوخ وشـــنـــگ

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 21  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 11 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

یــــا ر شـــوخ وشـــنـــگ

 

یـار ِشـوخ وشـنگ من،جـز توکـس  نگارم نیست

همچـومـاه رخـسارت، جـلوه در  دیـارم نـیــست

بـس قـشـنگ وزیبـا ئی، وصف تـو بـود مـشـکـل

گـرشـوی مـراهـمـد م،حا ل احـتضا رم نـیـســت

دا م مـرغ د ل گــرد ید ، کـا کـل  قـشـنـگـت یـا ر

جـان مـن ا زاین حـلقـه،چا ره جز فـرارم نیـسـت

صفـحــهء  د ل  زا رم ، ا ز  خـد نـگ  مــژگــا نــت

آ نـچـنـا ن شـده مجـروح، لـحـظهء قرارم نیـست

جان من میازا رم، حا ل د ل چـو مجـنـون اســت

دست ودامنـت گـیرم، بی توجان به کارم نیـسـت

ا زرهی وفـا جـا نـا! شـو بــه حـیـد ری مـشـفـق

د رفـرا قـت ای رعـنـا، د ل بـه اخـتیـارم نیـست

پوهنوال داکتر اسدالله حیدی

۵ سپتمبر ۲٠٠۵

 سدنی – آسترالیا

 

 

10 ژوئن
۱ دیدگاه

پرتو عقل و خرد

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 20  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 10 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

پرتو عقل و خرد

 

جهان که  در دل  دانش می‏کند تابـش

به جهل تیره و فاسـد نمی‏کند سازش

گـذشت جور  کلیسا و  عصر  تاریکی

کسی نبرد صلیبی کند مگر خواهش

زجنگ وکین عقاید چه میشود حاصل

به جز کشتن انسان و گریه و  زارش

دو بـاره خـنجـر افـراطیت شـده  بـالا

دیموکـراسـی بـزایید  چـوچـۀ داعش

دیموکراسی شـده  مسخـره  سـیابازی

ترورودهشت وافراط وسلطۀ فاحش

صدا   زنید  بـه  روشنگـران   دیروزین

که باززنده شود ذهن عقل و پیمایش

ز عدل و  رحم و  مدارا   بس  گریزانند

همه تجاوزوجنگست قول و  فرمایش

زمین به جنگ سوم جهان شود نابود

نه زرماند  و  نه زور و سرحد و ارزش

به ذهـن فاسـد دجّالِ جهل وسرمایه

برای عقل وخردنیست هیچ گنجایش

شده بازی مرموز وزشت جاسوسی

به ضد نـور تمدن ، شرافت  و  بینـش

همه دروغ و همه توطئه  همه نیرنگ

همه گـزارش  و  اخبار فتنه  و چالش

بمرده ارزش و اخلاق پاکی و راستی

دیگر  نمانده  خلوص گذشتن از آتش

به  خاک  و خون فکندند مادر و کودک

گرسنگی شده جنگی سلاح آزمایش

برای نسل کُشی آب و دانـه  آوردنـد

همه جنایت جنگی و حق  در کاهش

ز قتل عام  بشر تا  که  می‏برنـد  لـذت

کجاست رحم خداوند و حفظ پیدایش

ز مـوج  شعلۀ طـور  و  فسانۀ اعجاز

چرا دشمنی  و جنگ  مانده  درپایش

یَهُوَه خون  دل و  مغز کودکان خواهد

دو مار  شانۀ  ضحاک  می‏کند   خارش

مگـر زنـسـل کـیــانـی کاوه‏یی خیزد

قیـام صلح و  تعـادل  قـدرت و رانـش

خدای جان و خرد مهربان و رحمانست

نمی‏کـشـد؛ ولـی زنــده  می‏کـنـد آیـش

به صدگونه به  خورشیدم ی‏کنند دعوا

به صـد شـیوه  بـبـنـدنـد  روزن تابش

به دست جهل و خرافات طالب ظالم

به زوربند کنند درب مکتب  و خوانش

چرا ز  پرتـو  عقل  و  خـرد  هراسانند

که تیغ جهـل کـشـیدنـد بر سر دانش

پیام وحدت انسان دانش وعقل است

  1. زجهل، ظلم و جفا و ستم در افزایش

ز رشـد نطفۀ  خورشید  در نهاد شب

به دست دایۀ خیزش سحرکند زایش

کسی که  در دل شبها  چراغ افروزد

بسنده است که برکارخود کند نازش

ز عـمق  دل  بـدرآرد  ریـشــۀ غـم را

نوای تار  و  غـزل  بزم باده  و رامش

دلی که شـاد و  حمایت می‏کند دل را

چه رحمتی ک ه در باغ دل کند بارش

 

رسول پویان

8 جون 2025

 

 

09 ژوئن
۴دیدگاه

افق های مه آلود

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 19  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 9 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

افق های مه آلود

                         به وطنم

در افق های مه آلود

صورتت هنوز پیداست

کوچه های نمناک

مرا به شهر عشق ها می‌ برند

در شهری که با گرمای ما

درهایش بافته  شده  …

و قفل های سرخ رنگ عشق را

با کلید های محبت

به آن آویخته ا‌ند

و عطر انسانیت ،

آرامش را به مردم هدیه میکرد .

آن وطن کجاست ؟

هما طرزی

نیویورک

۴ مارچ ۲۰۱۵  

09 ژوئن
۱ دیدگاه

توبه شکن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 19  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 9 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

قالب شعر – مخمس

توبه شکن

گر شیشــــه ای قلب من  شکستی خیر است

از چنگ رضـــــای عشق  رستی  خیر است

همـــــــراهی رقیـــب من نشستی  خیر است

با من تـــــو اگر عهــــد نه  بستی خیر است

پیمانـــــه زدی و بــــــــاده مستی خیر است

—————————————-

هـــر چنـــــد ز  خاطـــــرت   فراموش  هستم

هجـــــــر تو کشیـــده  لیــــک خاموش هستم

دیوانـــه و رنــــد و مست و  مدهوش  هستم

آری ز فـــــراق تــــــــو سیــــه پـوش هستم

خوش باش اگــــر غیــــر پرستی خیر  است

—————————————-

حـــــــالا تو اگر شــــاًن و  کــــــلاهی داری

بر عــــــرض کـــلام خــــود  گــواهی داری

بــــر زندگـــی یی خــــودت  رفـــاهی داری

کی ســـــوی غـــریب خــــود نگاهی  داری

گر هرچه که بودی هرچه استی  خیر است

—————————————-

تو یـــــــار عزیـــــز و نیــــک  خویم  بودی

تـــــو هــــــر نفســـــی  ز آرزویـــــم  بودی

جــــام مـــــی و بـــــاده  و سبــــــویم بودی

بـــــاور نه کنی؟ تـــــو آبـــــــــرویم  بودی

گر تــــــــار وفــای خود گسستی خیر است

—————————————-

این سینـــــــــــه فـــــــــــراق تو تحمل دارد

ســـــــوی تــــــــــو رسیــــــــدنم توکل دارد

این زندگــــــــــی گـــــاه، گــــاه  تحول دارد

از تــــــار نــــــــگه دو دیـــــده ام پُـل دارد

چون خواب اگــــر ز دیده جستی خیر است

—————————————-

هـــــــرکه ز تو گفت، شخ  کمــــــانی کردم

صــــد جــــای دل از غمــــت  نشانی کردم

بر بــــــاد تمامـــی نـــــــو جـــــوانی کردم

این عمــــــری بهـــــار خـود  خزانی کردم

گر عایـــــل این بلنـــــد و پستی خیر است

—————————————-

محمـــود اگـــــــــــر ز هجر خود  خم کردی

روزی خــــوش و شادمـــــــانی ماتم کردی

هم عیـــــــد و بـــــرات  را محـــــرم  کردی

این زنــــــدگی داغــــــــــدار و مبهم  کردی

ای توبه شـــــکن، توبه شکستی خیر است

شاعر: احمد محمود امپراطور

09 ژوئن
۴دیدگاه

عید قربان

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 19  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 9 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی . فرستنده : محترمه ادیبه صابر هروی

 

عید قربان

 

عید قربان آمد و حالم سخت زار و بر هم  است 

در چنین   روزی   دلم   آغشتهٔ   درد  و غمست 

گر  پذیرد   جان   خود   را  می کنم   بهرش فدا 

شرم دارم  زانکه ن قد جان ، پیش او کم است 

عید    آن   به    تا    کنار    او    بیاسایم    دمی 

حالیا  ز   افسردگی  بر دل  مرا صد ماتم است 

از    برای   عید  هر کس   جامهٔ    نو  می خرد 

جامهٔ من وصله دار و کیسه ام بی درهم است 

بی وجود یار   یارب  چون   کنم   این   عید را ؟ 

دل پر از خون و یخن چاک و دو چشمم پر نمست 

در بساط  عید  ( صابر )   گریه اش   آذین  بود 

عمر ها شد طفل اشک دیده مارا همدمست . 

 

صابر هروی

بغلان – افغانستان

عید قربان  سال ۱۳۳۰

09 ژوئن
۱ دیدگاه

عید قربان

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 19  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 9 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

عید قربان

ای   وطندار   عید  قربان  شد   قربانت  شوم

صدقه‌ی حال  خراب و  چشم   گریانت  شوم

نی به خوانت نقل و بادام و نه هم جلغوزه‌ی

سفره‌ی خالی ز نان و  چشم  حیرانت شوم

نی خریدی جامه‌ی عیدی به   فرزندان  خود

مفلس و درمانده هستی من پریشانت شوم

عید سالی میرسد تا  خنده  و  شادی کنیم

این وطندارم بخند تا من غزل  خوانت شوم

سفره ات خواهم پر از نقل و نبات و دشلمه

آیم آن روزی  چنین  تا  آنکه  مهمانت شوم

ای وطن آباد  خواهم،  دشمنت  زار و ذلیل

این دعا از دل کنم هم من ثنا خوانت شوم

محمد اسحاق ثنا

ونکوور کانادا

۵ جون ۲۰۲۵

 

09 ژوئن
۱ دیدگاه

تنهایم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 19  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 9 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

تنهایم

به رسم زندگی چرخم   به داغ  بی کسی هايم
بساط  غم    بدل   دارم    فشانم   تا  به  رویایم

جهان خواب  است و من بیدار  و غرقم درتمنای
خیال      عاصیم       غرق      وصال     آرزوهایم

چه خوش بخشیده رویای شکوهی باغ دل هردم
چه باشد جز مراد دل  بگو، ای  غمِ ، که تنهایم

چرا دردست تقدیرم ؟ جهان پررنگ ونیرنگ است
به تلخی های شیرین ‌اش  رها  در فکر فردایم

بخواهم یا نخواهم من ، غرورم سهم زهر گشته
تن   بیچاره‌ام   پیچم   به   درد  و رنج  شبهایم

عالیه  میوند
فرانکفورت 

15 می 2025

 

 

 

 

 

09 ژوئن
۱ دیدگاه

چه بودم ؟

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 19  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 9 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

چه بودم ؟

۱۰۱ الف

مجویید مجویید  ، که  من   نیستم    اینجا

 نیابید  نیابید   ، دگر  نی  من   و    نی ما

 قلم مرد به دستم ، نه بودم و  نه  هستم

چه آزادم و مستم ، نه زشت است  نه زیبا

 بسوزید در آتش، هر آن جلوه ء  عشقم

که نی جلوه دگر است ، نه پیمانه نه مینا

مچینید   مچینید  ،  گل  از  خاطره  هایم

 که چون لاله رمیدم ، نه دشت است و نه صحرا

 گذارید  گذارید  ، من   بی  سر  و  پا  را

 که زان ضربه ء محکم ، نه سر مانده و نی پا

 بخوابید   بخوابید  ، که  در خواب ببینید

 یکی بود و یکی است، یکی رفته ز دنیا

سپارید  سپارید  ،  مرا    در تهء  خاکی

گلی نی به چپ و راست ، نه پایین و نه بالا

 بپرسید بپرسید ، خدا را که چه بودم ؟

 دمی از نفس صبح ،دمی از شب یلدا

شکیبا شمیم رستمی

 

 

09 ژوئن
۱ دیدگاه

عیدِ پر از درد و ماتم!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 19  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 9 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

عیدِ پر از درد و ماتم!

 

 این چه عیدی‌ست یارب ، اشک در چشم گداست

 سفره‌ها خالی‌ست و دل‌ ها پر از  سوز و نواست

 کودکی   بی ‌مادر  افتاده  به   خون   نیمه  ‌جان

 بر لبش  لبخند  مرده  ، دیده‌اش   در  کربلاست

 آسمان خون ‌بار و خاکِ کوچه  ‌ها رنگ فناست

 هر طرف نعره‌ی دردی ، هر صدا  فریاد ماست

 نانی از دل  نیست باقی  ، اشک  نان ‌آور روان

 عید در خانه‌ی مظلومان ، غم‌ افزون‌ و جفاست

 مادری  در کنج شب ،  با چشم‌   تر  می‌ گریدی

 طفل او  بی‌ گور مانده ، این عذاب  بی ‌جزاست

 ای خدای کعبه ، اینجا کوچه‌ ها  محراب  نیست

 گرچه تکبیراست جاری، بوی خون ازکربلاست

 طفلِ  معصومان ما  در  خون  خود  غلطیده‌اند

 ناله‌شان خاموش و دنیایش  پُر از شور  و صداست

 دستی اگر بالا رود، از درد  و  حاجت  می‌ رود

 سفره‌ها خالی‌ست  و دل ‌ها پر از  زخمِ  جفاست

 این چه عیدی‌ست یارب، کاین همه اشک و عزاست

 در دل هر مادری، داغی ز  فرزندش به ‌جاست

 شهر  ،  بی ‌لبخند  مانده ،  عید بی ‌آوازه  شد

 خنده‌ها خاموش وهر دل، تشنه‌ی مهر و  وفاست

 در  منای  عشق دیگر ذبح  نَفس افسانه  شد

 عاشقان در خون تپیدند، بی‌گناه و بی‌صداست

 عید  اگر  روزِ  خلیل   است  و فداکاریِ  ناب

پس چرا در کلبه‌ی دل، زخم و آه بی ‌دواست؟

 عیدِ پُر ازدرد و ماتم، عید  قربان است وبس

 دردل هر خانه‌ای، داغی ز فرزندش بجاست

 انوری فکری

 

09 ژوئن
۱ دیدگاه

 مهمانی باران

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 19  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 9 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

از هجوم اشک ما بیدل مپرس
 یار می آید چراغان  کرده ایم
 “بیدل”
——————-
 مهمانی باران
———————-
من به  مهمانی ی  باران  بهاران  رفتم 
با  بهاران   به    تماشاگه   باران   رفتم
خنده ی آیینه را  صاعقه ی  صیقل  زد
 من در آن خنده  ترا دیدم و گریان رفتم
چشمه بودی و سراپای تو عریانی آب 
به تماشای تو از خود شده عریان رفتم
خنده ی صبح به مژگان تر ات می آویخت
برق اشکی  شده از  چشم تو  پنهان رفتم
نفس ات  عطر  شکوه  آور  باران بهار
روح جنگل  شده سوی تو  پریشان رفتم
در زلال تو شمع اشك من آویخته بود 
شدم از  گریه  چراغان و چراغان رفتم
جنگل از بوسه ی باران شده در رخوت ناز
یاد سبز تو مرا خوانده به باران رفتم
فاروق فارانی
۱۹۹۱ 
شهر آخن آلمان

 

03 ژوئن
۱ دیدگاه

اطلاعیه

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر:  سه شنبه 13  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 3 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

اطلاعیه

هموطنان گرامی ، دوستان عزیز ،همکاران محترم

قلمی و سایر خواننده گان محترم سایت 24 ساعت!

بدینوسیله به اطلاع شما عزیزان رسانیده میشود

که  24  ساعت   از   امروز  سوم  جون   2025 تا 

 دوشنبه نهم جون 2025 نسبت معاذیری نشرات

ندارد ، ضمن  آرزوی  صحتمندی ،  سرافرازی و

کامگاری همه عزیزان بدینوسیله فرا رسیدن عید

سعید قربان را نیز  پیشاپیش خدمت  همه شما

و خانواده های معزز تان تبریک وتهنیت گفته ایام

خوشی را برایتان آرزومندیم.

ایام بکام و سعادتمندی همگام همه شما باد.

 

باعرض حرمت

مسئولین سایت 24 ساعت

محمد مهدی بشیر 

و

قیوم بشیر هروی

 

02 ژوئن
۱ دیدگاه

محملُ لیلی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 12  جوزا  ( خرداد ) 1404  خورشیدی – 2 جون  2025   میلادی   ملبورن  استرالیا

محملُ لیلی

 

 ای خوش آن لحظه که یار آید و هجران گذرد

صبحِ  صادق  بدمد ،  شامِ  غریبان گذرد

 نکهتِ   یاسمن   و لاله   بیارد   ز  چمن

گر صبا از   برِ آن   غنچهُ   خندان   گذرد

 خاکِ صحرا بشود سُرمهّ چشمُ مجنون

 تا دمی محملِ   لیلی   ز  یبابان   گذرد

بنگر زاهدِ خود  بین   که بهنگامِ   سحر

 جامِ می در کف و از کوچهّ رندان گذرد

 آنکه عهد بسته که ترکِ می و ساغر بکند

 چشمِ ساقی چو بدید،از سرِ پیمان گذرد

 ساربان را برسانید  خبر  از   ابرِ سیه

 کاروان را مکن آشفته که باران گذرد

 مشو آزرده زگفتارِ حسودان  دلِ من

 روسیاهی به ذغال مانده،  زمستان گذرد.

مریم نوروززاده هروی

بیست و هشتم می ۲۰۲۵

از مجموعهُ”پاییز”

هلند