۲۴ ساعت

14 ژوئن
۳دیدگاه

در آیینه ی چند سخن و  چند شعر از محمود طرزی (قسمت اول)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۲۴  جوزا  ( خرداد ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱۴ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 نوشته ء : نصیرمهرین

قسمت اول :

 فهرست موضوعات

  • در آیینه ی چند سخن و چند شعر از محمود طرزی
  • در آیینه ی این بیت های مردمی
  • پیشنهاد طرزی در باره ی آگاهی از لهجه های محلی
  • چرا تاکید بر این موضوع
  • نه! به مکتب های دانش ستیز
  • فرهنگ احترام و بی حرمتی جاهلانه
  • منابع

 در آیینه ی چند سخن و  چند شعر از

محمود طرزی

اشعار و نکاتی که در پایین می آیند، تاکید و تاییدی اند بر آن بخش از سخنان شخصیت چند بُعدی، محمود طرزی که مُهر ونشان نهادن ویژه گی های محلی در شعر را طرف توجه قرار داده بود.

شایان یادآوری است که طرزی یکی از معروفترین چهره های سیاسی و ادبی، به ویژه در حوزۀ تأثیر نهادن از راه برگردانی، نوشتن چندین کتاب و مهمترین عنوان های جریده ی سراج الاخبار است. دقیقتر آن: او« اندیشمند بود، نویسنده بود، شاعر بود، مترجم بود، سیاستگر بود، دولتمرد بود، معرف ادبیات مدرن بود، بیگانه ستیز بود و فراتر از همه متجدد و هماورد جویی علیه سنت گرایی بود.»(۱)

 اما  نباید فراموش نماییم که او مانند هر ادیب و دانشمند و متفکری، به گفته ی پیشینیان ما، جامع الاطراف و جامع الکمالات نبود. اشتباهاتی که از او سرزد از نارسایی ها و نابسنده بودن اطلاعات او ازجامعه شناسی، نقش زبان ها و سیری که جامعه ی دارنده ی اقوام به سوی ملت شدن طی کنند، در آن برهه از تاریخ حاکی است. زمینه های پدید آیی، شکل گیری و حفظ چنان اشتباهات را در پیوندهای اجتماعی محدود و سنتی زمان نگارش نوشته هایش میتوان سراغ گرفت.

آنچه در سطرهای پایین می آید، یادآوری از سعی او است برای جلب توجه خواننده گان سراج الاخبار به سوی سطح عامیانه. تاکیدی است برای درک سطح عوام و تنوع لهجه ها و شیوه های رنگارنگ زبان فارسی و با پیشنهاد ارتقا.

نخست از برداشت طرزی می آغازیم که با این سخنان مقدمه گرفته است:

«مقصد عاجزانۀ ما از نوشتن مقالۀ “اشعار ملی” این است که نظر (و) توجه قارئین کرام خویشتن را به سوی اهمیت زبان قومی و ملتی خود معطوف نمائیم که ترکیب  زبان فارسی ملتی از چه گونه لهجه ها وشیوه های رنگارنگی تشکیل یافته است.»(۲)

در ادامۀ چنین نظری، برداشتش را تعمیم میدهد و به درستی  وارد قلمرو زبان پشتو می نماید: «و این متنوع یعنی رنگارنگی لهجه ها و شیوۀ زبان افغانی ( پشتو. ن. مهرین) قندهار هیچگاه به شیوۀ زبان ننگرهار نمی ماند که در آن خصوص مبحث جداگانۀ مستقله از یک نقطۀ نظر دیگر محاکمه نمائیم» (۳)

طرزی با نشان دادن بیت هایی از  کلیم همدانی، توضیح میدهد که عوام سواد نیاموخته، از درک مقصد ومدعای یک غزل آبدار معنی دار عاجز میماند:

فصل گل روی تو جوان ساخت جهانرا

حسن  تو  برون  کرد  ازین  باغ خزانرا

مژگان   تو   خنجر    برخ   ماه  کشیده

ابروت   زده   بر سر  خورشید کمانرا …

پس از آن، با آوردن نمونه هایی از شعر فارسی در چند محل، ویژه گی های بومی، محلی  وملی آنها را با ساختاری در لهجه های رایج نشان میدهد که زودتر درک میشوند. اما آنجا که به ویژه گی محلی ارتباط می گیرد، برای مناطق دیگر فارسی زبانها ناشناخته است. 

مثال هایی را که طرزی آورده است، همچنان نتیجه و ارزیابی از آنها، حتی امروز با گذشت بیش از یک سده، به قوت خود باقی مانده اند. پیشنهاد های طرزی و علت پسمانی و تحول نیافته گی را در پایان موضوعات مطرح شده می آوریم.

طرزی نخست این شعر را از صاحبداد کوهستانی می آورد:

بلبــل ارباتو کند دعوی  شیرین سخنی

سرکـَنی، بال کـَنی ، لایق غولک زدنی

گـر سرت  درد  کنـد ، خیل  ملا  نگذارم

بــه رخت  چــف  کـَدنی ، کـف  کـُـدنی

سرو  اگـر  ناز  کنـد  ، با قد  تو ای  دلبر  

سر زنی، بیخ زنی، لایق آتش کــدنی

بَرُخ لاله رخان شب همه شبصاحبداد” 

ببینـی و ببینـی، یکــذره پلـک نــزنی  (۴) 

در شعر بالا، عناصر مروج و لهجه ی زبان فارسی ویژه ی شمالی– کوهستان و مناطق مجاور، جلوه ی بارز دارند. از اینرو چنان که برای مردم آن محل میتواند روان آشنا، دلنشین و پذیرنده باشد، در مناطق دور افتاده ی دیگر از مردم فارسی زبان، آن شناسایی و پذیرنده گی را در سطح کوهستان نتواند داشت.

در این راستا، آنچه فراسوی منظور اصلی و با اهمیت طرزی این اشعار را طی بـــعُد زمان جذابتر می نماید، مضمون و محتوی اجتماعی نهفته در آنها است.می بینیم که در آیینه ی این شعر، سخن دیگری هم قد برافراشته که سزاوار توجه جدی می شود:

گـرسرت درد  کنـد ، خیل  ملا نگـذارم

بــه رخت چــف کـَـدنی ، کـف کــَـدنی

شاعر از یک واقعیت میسر تلخ تاریخی- سنتی، اما ناخوشایند، سخنی را درمیان می آورد. آن سخن از سوی عاشق، موقع ندادن به ملا است که نباید بیاید و در کنار بالین معشوق او بنشیند، “چف” کند و با دهان کف کرده، دعاهایی را بخواند. اگر سایر صفت ها را هم بیفزاییم، نباید برای معشوق او، تعویذی بنویسد و بگوید که در کجای بیمار ببندند. زیرا عصری فرا رسیده بود که مردم عقب نگهداشته شده، از جهان دیگر و از جمله از ابزار علمی برای کاهش و مقابله با بیماری ها آگاهی می یافتند. بازتاب گسست از “چف وکف” ملا در شعر صاحبداد کوهستانی، نشان میدهد که چنین آگاهی اگر در سراج الاخبار، آنجا که روشنگران  این سخن را نیز می گفتند: عصر تیلگراف و خط آهن است، طنین تکاندهنده داشت، در دهات نیز چنان شمع ها روشنی میدادند. همچنان که در نشریات پنهانی می سرودند که:

نور  بیداری    جهانی    را   گرفت

خواب غفلت ای حریفان تا بکی (۵)

ویا  بر پسمانی ها می خروشیدند و به مخاطبان پیام میدادند:

ای ملت از برای خدا زودتر شوید…(۶)

بیت های صاحبداد کوهستانی توضیح میدهند که آگاهی نپذیرفتن “چف و کف” ملاها، که سرتاسر کشور را به عنوان همه کاره و از جمله دارندۀ قدرت مداوا در انحصار داشتند، در کوهستان صاحبداد راه پیموده بود.

عصر خط آهن و تیلگراف، پایان یابی کاروان های شتری و حیوانی را اگر دیگران می سرودند، آنانی که روی به پذیرش دانش و علم داشتند، با نپذیرفتن “چف وکف”این نماد سنتی و نه کارساز و مداواگر، در شعر سادۀ تغزلی پیام زیبایی را در گوش معشوق و درواقع به گوش پذیرنده گان تمدن و گسست از سنتی که عمرش به پایان رسیده بود، می آویخت.

                                                          *

محمود طرزی، پس از آوردن بیت های صاحبداد کوهستانی، وبیتی از خواجه محمد سیالنگی که با مطلع “سرخُ سفید دمدم خوبانمی” آغاز می شود، این برداشت را مطرح میکند که:«انصاف بفرمائید! هرگاه هزار گونه شعرهای آبدار خواجه محمد سیالنگی یا صاحبداد کوهستانی را در پیش یک هزارۀ وطنی افغانی(افغانستانی) بخوانیم، ایا بدرجۀ شعر ذیل یک تأثیری  برو خواهد بخشید؟ نی، نی! آن اصطلاحات و کلماتی که آنها در شعر خودشان استعمال کرده اند، در نظر رفیق هزاره گی ما، بیگانه وناشناس می آید. بلکه کلمات و الفاظ این شعر(شعرپایین) بر طبعش گوارا و بر حسیاتش لذت پیرا می شود:

ای خدا، سینۀ مو قاقروق شده، دق دق موکنه

ناظر    از   ما    طلب   مال  ،  به  نا حق  موکنه

موصلاتش    ز  سر  قار   و   غضب   آمده   بود

غُر  زده ،  فش زده ، و  قره   ره   ابلق   موکنه

موگومش : روغون  صاف و جو و گندم ندوروم 

موگه غلغل تونکو، بوزک تو بق بق موکنه. (۷)

در تایید آن برداشت می بینیم که دراین بیت ها، اصطلاحات و لهجه ی فارسی مردمان هزاره ی کشور تبارز دارند. هرگاه این بیت ها را به ویژه در آن زمان و در اوضاعی که ارتباط اجتماعی، آشنایی و تبادل سخن میان مردمان کشور اندک بود، در نظر آوریم، برای مردم کُهدامن و کوهستان مأنوس و آشنا نبوده و در ایجاد احساس آنها نیز، میزان تأثیری را که بر خود مردم هزاره ی کشور دارا بود، نداشته است.

اندکی یادآوری می شود که در زبان گفتاری – شفاهی لهجه ی هزاره ی زبان فارسی، واو(و) در جای یا(ی) نشسته است:

میکند ( موکنه)

می گویمش ( موگومش)

واو (و) در اینجا  و در موارد دیگر در جای الف می آید: ندارم- ندوروم

اما در زبان شفاهی  و در همه لهجه های متنوع فارسی، پسوند هـا(ه) وظیفۀ دال(د) را انجام میدهد: مانند: میتواند ( میتانه – موتانه)

ادامه دارد …

 

۳ پاسخ به “در آیینه ی چند سخن و  چند شعر از محمود طرزی (قسمت اول)”

  1. admin گفت:

    جناب استاد مهرین عزیز از نوشته ی زیبای تان ممنون و سپاسگزارم ، سعادتمندی و کامگاری حضرتعالی را تمنا دارم.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

  2. سپاسگزار زحمات فرهنگی و لطف شما که این نوشته را انتشار داده اید. با بهترین آرزو ها.
    نصیرمهرین

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما