۲۴ ساعت

آرشیو ژوئن, 2025

30 ژوئن
۱ دیدگاه

دلِ بیمار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۹ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۳۰ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

دلِ بیمار

 در دلِ شب هوسِ دیدنِ یاری دارم

 شوقِ دیدارِ  قدِ  سروِ  نگاری دارم

 ماه را می نگرم، چهرهُ او در نظرم

 جلوهّ نورِ رُخ اش در شبِ تاری دارم

آهِ حسرت بدل و بر لبِ من مُهرِ سکوت

 برُخِ خسته  چو آیینه  غباری دارم

 شوقِ پرواز بسر و  بال و پری نیست مرا

 کنجِ زندانِ  قفس،نالهّ زاری دارم

 میبَرَد تاب و  توان این دلِ بیمار از من

 بهرِ دیدارِ  طبیب ،صبر و قراری دارم

 شکوه یی نیست  ز بیرحمی  و بیدادِ خزان

 مهرِ او در  دل و  در سینه بهاری دارم

 مریم نوروززاده هروی

 دوازدهم جون ۲۰۲۵ میلادی

 از مجموعهُ”پاییز “

 هلند.

30 ژوئن
۳دیدگاه

گفتگویی با محترم جنرال حسن شاه فروغ

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۹ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۳۰ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

در ادامهِ گفتگو ها با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت

اینک صحبتی داریم  با  شاعر  شیرین کلام جناب محترم

جنرال حسن شاه فروغ که حضور خواننده گان محترم

پیشکش میگردد.

 بشیر هروی :

جناب فروغ گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی کنید و بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟

 

حسن شاه فروغ :

بشیر عزیزو گرامى ام را درود و سلام فراوان میفرستم. امیدوارم جناب شما همراه با فامیل محترم و همه عزیزان صحت و سلامت باشید. تشکر از فرصت داده شده براى مصاحبه. معرفى مختصر اینجانب حسن شاه ( فروغ ) فرزند مرحوم عادل شاه بوده و درسال ١٣٣٢ در ولسوالى کِشم ولایت بدخشان چشم بدنیا کشوده ،  دوره ابتدایه و متوسطه را در مکتب میر فضل الله ولسوالى کِشم بپایان رسانیده و بعداً شامل لیسه تربیت بدنى که در جریان تحصیل به انستیتوت تربیت بدنى ارتقا کرد شامل شده تحصیل را بپایان رساندم .

بشیر هروی :

لطف نموده در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان قدری روشنی انداخته و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه فعالیت ها می باشید؟

حسن شاه فروغ :

پس از پایان تحصیل در ابتدا بحیث معلم در ولایت بدخشان اجراى وظیفه کرده و بعداً در اواخر سال ١٣۵٨ شامل پوهنحٰى تانک حربى پوهنتون کابل گردیدم.  بعدِ از فراغت نظر به لزومن دید مدتی در چوکات وزارت دفاع

اجراى وظیفه نموده و درسال ١٣۶۴

عازم اتحاد جماهیر شورى وقت شده و شامل کورس عالى اکادمى پولیس در رشته قوماندان ولایات شدم.  بعد از فراغت و بازگشت بوطن بحیث آمر امنیت ولایت بدخشان و بعداً بحیث آمر امنیت و قوماندان امنیه ولایت سمنگان و سپسً بحیث قوماندان امنیه زون شمال شرق و قوماندان امنیه ولایت کندز و تبدیلاً بحیث قوماندان امنیه ولایت بدخشان ایفای وظیفه می نمودم.

بشیر هروی :

علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام کشور زندگی می کنید؟

حسن شاه فروغ :

 بعد از سقوط نظام بحیث معاون گارد مقرر شدم و بعداً نسبت ادامه جنگ و خانه جنگى ها مجبوراً تن بمهاجرت داده و سرنوشت بعد از ایمیدان و طى میدان و خار هاى بیابان و پشت سرگذاشتن دشت هاو بیابان به انگلستان کشیده و تا سال دوهزار ده درین کشور زیست و زندگى کردم درسال دوهزارو ده سفرى به افغانستان داشتم و بعد از ملاقات دوستان و تقاضاى عده اى در سال دوهزارو سیزده دوباره شامل نظام شده و در خدمتِ مردم خود قرار گرفتم.  ابتدا در أواخر سال دوهزار پانزده بحیث قوماندان زون شمال غرب که مرکز آن در ولایت زیباى هرات بوده و شامل ولایات هرات ، فراه ، غورو بادغیس میشد مدت قریب دوسال اجراى وظیفه نمودم و بعداً روى ضرورت و خرابى وضع امنیتى کابل بحیث قوماندان زون ۱۰۱ آسمایى و قوماندان امنیه کابل تقرر حاصل کردم که بعد از مدت چهار ماه نبست عدم سازگارى با مافیاى قدرت در کابل و عدم شراکت در جرایم آنها وسر تسلیم نگذاشتن بجنایت پیشه هاى شامل قدرت بالا در نظام قربانى دسایس شده وظیفه ام بحال تعلیق درآمد. یکسال بعد جبراً در زمره ى سایر جنرال هاى وطندوست و افسران مسلکى و باتجربه بتقاعد سوق داده شدم.

 و در سال ۲۰۱۸ نبست خطراتی که متوجه جانم بود دوباره مجبور بترک کشورم شدم و تاحال با بخش از اولاد ها در گوشه ى از انگلستان در زمره دگر مهاجران دور از وطن زندگى دارم .

 بشیر هروی :

در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟

حسن شاه فروغ :

 درمورد اینکه از چه وقت بسرودن شعر آغاز کردم باید گفت که از آوان جوانى احساس میکردم که چنین استعدادی را در خود دارم و بصورت جسته و گریخته پیش خود و نزد دوستان میگفتم اما بدبختانه فریب إحساسات و شعار هاى انقلابى را خورده دنباله رو سیاست شدم و دقیقاً از سال ۱۹۹۴

به اینطرف شروع بسرودن پیگیر شعر کرده ام .

بشیر هروی :

آیا مجموعه هایی از اشعار شما تابحال بصورت مستقل به زینت چاپ آراسته شده یا خیر ؟ اگر شده بفرمایید که چند مجموعه و چطور خوانندگان محترم میتوانند انها را بدست بیاورند؟

حسن شاه فروغ :

بلى تا حال یک مجموعه ى شعرى ام با تیراژ یکهزار جلد بکمک یکى از عزیزان فرهنگ دوست هرات در زمان خدمت درآن ولایت تحت نام دلنوشته هاى غربت بچاپ رسیده و عمدتاً بدسترس عزیزان هرات و سایر دوستان ولایات أطراف طور مجانى قرار گرفت .

 شش مجموعه دیگر آماده چاپ دارم ، اما نسبت عدم توانایى هاى اقتصادى از چاپ بازمانده .

بشیر هروی :

آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟

حسن شاه فروغ :

در مورد فعالیت هاى فرهنگى باید گفت با تاسف فعالیت هاى فرهنگى در دنیاى غرب اکثرا شکل تجارتى را دارد و بدبختانه اکثرا آلوده با دامن زدن هاى مسایل قومى ، زبانى ، سمتى و مذهبى همراه شده . از آنرو از همه دورى جسته و همه فعالیت هاى من مستقلانه متکى به فضاى مجازى فسبوک و علاقه مندان سروده هایم میباشد و بس

درمورد کار و فعالیت  در سالهاى اول مهاجرت تکسى و زمانى هم پیزه شاپ داشتم حالا الحمدالله فرزندان کار میکنند و من بیکارودعاگوی ام.

بشیر هروی :

شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟

حسن شاه فروغ :

درمورد تعریف شعر بشیر عزیز شما خود شاعر اید و میدانید که شعر داراى تعریف هاى گوناگون میباشد و دیدگاه شعرا نظر بتعریف شعر فرق میکند.  از دیدگاه من شعر مجموع از سوژه های احساس و الهامات درونى یک شاعر نبست به فضاى ماحول واطراف شاعر و قضایاى است که شاعر بچشم سر دیده و یا در ذهن و خیال خود تصور میکند و الهام بخش میشود که با انتخاب سوژه و در کنار هم قرار دادن واژه هاى شیرین و تلخ مطالب مورد نظر را رنگ و رونق بخشیده و با وزن و قافیه آراسته کرده روى صفحه هاى حقیقى یا مجازى ریخته خدمت خوانندگان تقدیم میدارد

بشیر هروی :

اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟

حسن شاه فروغ :

 راست بگویم سروده هاى همه شعرا را دوست دارم و هرکدام جاه و مقام و منزلت خود را در جامعه و بین مردم دارند و اکثراً الهام میگیرم.

بشیر هروی :

نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:

 حسن شاه فروغ :

در مورد سایت ٢۴ساعت من از سالهاى قبل همراه سایت ٢۴ همکارى دارم جا دارد که با استفاده از فرصت از مهدى بشیر عزیز و بعداً از جناب شما بشیر عزیز اظهار سپاس و قدردانى نمایم.

 سایت ٢۴ ساعت آینه ى قدنماى بوده که در آن تمام افغانهاى خارج از کشور صرف نظر از اینکه در کدام گوشه ى دهر قرار دارند بدون در نظر داشت زبان ، سمت و قوم خود را یکسان در آن دیده و در پخش و اشاعه فرهنگ و ادبیات مردم ما در خارج از کشور از هیچگونه سعى و تلاش دریغ نکرده و دست اندرکاران آن که شما دوبرادر باشید قابل قدرو عزیز براى همه بخصوص براى فروغ اید.

 بشیر هروی :

برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه های دارید؟

حسن شاه فروغ :

براى جوانان وطن عزیزم توصیه نه بلکه پیشنهاد دارم از دنباله روى سیاست مدار هاى کلاه بردار که مردم ما را بنام قوم و زبان و سمت و مذهب ازهم پاشانده اند خود دارى نمایند چرا که همه امتحان خود را داده و از آزمون زمان ناکام بدر آمده اند. شما جوانان آینده سازان کشور عزیز تان هستید.  آینده هریک شما را مجهز بودن باعلم و دانش و دسترسى به تخنیک وتکنالوژى هاى جدید عصر تان تعین میکند نه دامن زدن بمسائل زبانى ، قومى ، سمتى و غیره .  نا امید نباشید زیرا چرخِ هاى تاریخ باهمه عقب گردى ها بپیش میرود و از سیاهى ها گذشته بروشنى و نور میرسد.

بشیر هروی :

در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.

حسن شاه فروغ :

در پایان براى مردم عزیزم خواهان صلح و امنیت و یکدیگر پذیرى و براى کشور عزیزم که سخت دوستش دارم خواهان ترقى و پیشرفت و براى آنان که فعلاً در راس قدرت قرار دارند گذشت و انعطاف پذیرى و دست کشیدن از انتقام و ظلم و ستم و برادرکشى و پند گرفتن از دروس گذشته را آرزو دارم.

بشیر هروی :

درود بر شما فروغ عزیز  و گرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف  شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و طول عمر با برکت برایتان تمنا دارم.

 *   *   *

 

 

 

 

 

 

29 ژوئن
۳دیدگاه

تو می خندی

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 تو می خندی

                               به پروردگارم

دلم برای عشقی می تپد

که مرا به تو وصل می کند

شتابان و پر ماجرا

 

خورشید چه عاشقانه صدایم می زند

و ماه و ستاره گان در سجده ی عشق خفته اند

و من در محراب نگاه هات

همان کولی بی سر زمین و سرگردانم

 

پا هام هنوز

در زمین چرکین گیر کرده

و یارای کوچیدنم نیست مگر…

و بالها یم در دستان تو می رقصند

و چشمان منتظرم

سیلاب عشق را مهمان شده

وقتی صدایت می زنم

در کنارمی

و وقتی می بینمت

در تمام هستی ام  می چرخی

دستان سردم را در دستان گرمت نگهدار

و منی مسافررا در سفر کوتاه اش تنها مگذار

 

بنده بودن چه زیباست

تا ذات تو خدا باشد

و چشمان تو نور راه باشد

و در هستی من 

بخندی

و بخندی

و بخندی

هما طرزی

نیویورک

۱۰ جنوری ۲۰۲۴

29 ژوئن
۳دیدگاه

خطِ نجات

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

خطِ نجات

 

تا وسوسه ها دیو و دد  این سان کشیده اند

دل  ها  به  سوى   منزل  ویران   کشیده  اند

تا دیو   و  شان  جلوه  به   میدان   نموده  اند

جان را  برون  زروضه ى  رضوان   کشیده اند

آیینه    را    شکسته   و  هر راست  را  دروغ

تصویر  حق  ز   طلعت     ماران    کشیده اند

زشتى به جاى حسن وبدى را به جاى خوب

بر هر  کرانه   بین  که   خرامان   کشیده اند

از حق چه لب گشوده و  حق  را  هزار حیف

در ا نزواى    جاده ى     نسیان    کشیده اند

افسوس کاندرین  همه  بزم و بساط فسق

خطّ  نجات  خویش   به   بطلان   کشیده اند

شیبا رحیمی

 

 

29 ژوئن
۳دیدگاه

بیهوده

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

بیهوده

مکن  بیهــوده  من را تو صدا

ولی   از  تـو  ندیدم   جـز جفا

به راه تو نشستم  روز  و شب

که  آیی  باز  سویـم   بی صدا

امیدی نیست به دیدار تو جانا

مگر  خالق  دهـد تـو  را جزا

ز تو دارم شکایت  بـی  شمار
ندیدم   از تـو   یکدم  هم وفا

شکستـم   انتظـارت   را  دگر

برو  دور از  بـرم   بهـرِ خدا

به‌ خالق‌ خویش‌ را«سیمین» سپرد

برو و ترک  کـن  این مـاجرا

سیمین بارکزی

۲۱ می ۲۰۲۰

29 ژوئن
۱ دیدگاه

دیوارها قد می کشد…

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۹ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

دیوارها قد می کشد…

 

یک سایه  بر  من کن  گذر  ، تا  آفتاب  من  شوی

یک سینه صبح ستان بشو، تا چون دلم روشن شوی

با   اوج  ها   شو آشنا  ، رویا    به   سر  انداز   تا

دریا شوی صحرا شوی، یک جاودان میهن شوی

ای  ناشنای   آشنا ،   سرگشته ای     بیگانه ای

من «ما»ی خود بخشم به تو، از «ما»ی من تا «من» شوی

از تنگنای   خود برا  ، با   بیکران   شو  هم  کران

از آسمان   دامن بکن  ، تا بر جهان  دامن  شوی

یک کهکشان را کشت کن، از حاصل اش بیرون برا

«نٌه آسمان گل در بغل»*، تا عشق را خرمن شوی

در سینه ات آتش فروز، این شب عجب سنگین تر است

تا بر چراغان خموش، هم شعله ، هم روغن شوی

عریان تر از زخم زمان ، جسم زمین خواهد ز تو

بر زخم او مرهم شده ، از عشق  پیراهن شوی

دیوارها  قد  می کشد ، دروازه ها لب بسته اند

کلکین  فردا  کور  شد  ، بر خیز   تا روزن  شوی

بیرون ز جنگل راه زن، از گله گی ** شو دور تا

مرد   جهان   تازه  و  فتح  جهان   را  زن  شوی

فاروق فارانی 

می ۲۰۲۵

——————–

 ‌*

در نو بهار لم   یزل  ،  جوشیده   از   باغ  ازل

نهُ آسمان گل در بغل ، یک برگ سبز گلشن ات

« بیدل »

**

قوم گرایی در عصر حاضر همان میراث و تکرار پوشیده گله گرایی در عصر وحشت و جنگل است.

انسان معاصر به عنوان شهروند مستقل در جامعه ظاهر می شود، نه به عنوان عضوی از گله ی انسان ها.

28 ژوئن
۳دیدگاه

 کــربــــلا ی حـســیـــــــن( ع)

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۷  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۸ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 کــربــــلا ی حـســیـــــــن( ع)

 

مــرا بـبـخــش خـــدا یــا! بـه مـدعــای حـسیـــن

به بلـبلـش علی ا صغـر، که شـد فــدای حـسیـــن

چــه ا فــتـخــا رگــرازلـطـــف، خـا لــق مـنـّـا ن

کـنــد ســرمـهء چـشــمم، زخـا ک پـای حـسیـــن

گــریـســت آ د م وحــوا ونـــوح وا بـــرا هــیـــم

چـو بـر زمیـن فـتـا د، پـیـکـر رســـا ی حـسیــن

” تـوخـواه خـنـده کـنـی، خـواه گـریـه مـخـتـاری

مـلـک زنـد به سـروسـیـنـه،ا زبـرای حـسـیــن “

کـنــد نـظــا رهء رحـمـت، خــدا ی عــزّ وجــــلّ

بـه هـر کجـا کـه بُـوَد مـا تــم و عــزای حـسیـــن

نـکــرد شــرم ززهـــراء، د خــت پـیــغـمــبـــــر

هـرآ نکـه آ تـش کیـن زد، بـخـیـمه های حـسیــن

نـبـا شـد ش بـه قــیـــا مــت، شــفـا عـت ا حـمــد

ورا کـه بغــض بــورزد، بـه قـبـلـگـای حـسیـــن

بـه سـروقــا مــت ا کـبــر، کـه مـا د رش لـیــــلا

بدا د جــا ن عــزیـــزش، بـــر وفـــا ی حـسیـــن

ا گـرچه حیـد ری غـرق ا ست، در گـنـاه یـا رب

بـبـخـشـش ا زسـرشَــفْـقـت، بــر ولا ی حـسیـــن

روا مـداررود، خــا لــقـــا! بــه خــا ک ســـیــــه

کــه دا رد آ رزو وشـــوق کـــر بــلای حـسیـــن

رود بـه کــربـُـبـَـلا، جــا ن خــویــش بـسـپــا رد

بـه زیـــرقـبــهء زریـن و جـا نـفــزا ی حـسیـــن

نـُمـازلــطــف وکــرم، پـا د شــاه کـون ومکــا ن

تــو خـا ک بـنـدهءعـا صی، به نـیـنـوای حـسیــن

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

دهم اپریل ٢٠٠٠

سد نی – آسترالیا

 

 

27 ژوئن
۱ دیدگاه

فرا رسیدن ماه محرم الحرام و ایام سوگواری حضرت امام حسین (ع) بر عموم آزاده گان جهان تسلیت باد!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه ۶  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۷ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

فرا رسیدن ماه محرم الحرام و ایام سوگواری

حضرت امام حسین (ع) بر عموم آزاده گان

جهان تسلیت باد!

مسئولین سایت ۲۴ ساعت

 

 

26 ژوئن
۱ دیدگاه

دل حزین

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۵  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۶ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

دل حزین

دلی دارم حزین و  خون چکان  است

ز  دوری  دوستانـم  در  فغـان  است

گذر   دارد   غــم   و  درد  و   الـم  ها

فگار است قلب من چون  ناتوان  است

نویسم شعر و  افسـانه ی  هجـران

برای   میهنــم   و   دوستـــان است

شب‌و روزم‌چنین‌یکسان گذر داشت

همین  رمز  و رموزِ این جهان است

خداونــدا    سپــاس  از  تــو  گذارم

کنـارم  هم  وطن  با من روان است

سیمین بارکزی

۱۲ مارچ ۲۰۲۰

26 ژوئن
۱ دیدگاه

مناجات !

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه ۵  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۶ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

مناجات !

یارب! از خبث درون، پاک نما  سینه‌ی ما

  روشن  از   نور   هدایت   بکن   آیینهٔ ما

 هرچه کردیم خطا، پرده بپوش از کرمت

 رحم کن، در گذر  از  لغزش  دیرینه‌ی ما

 دست ما گیر، که افتاده ایم بر چاهِ عمیق

 درگذر، رحم  نما،   بر   خطِ   بالینه‌ی ما

 گر ز درگاه  تو دوریم ، پشیمان  گشتیم

باز گردان  ز  لطف ، گوهر  و  گنجینهٔ ما

 درِ شر بسته شود، گر تو گشایی درِ خیر

 رحمتی  کن  که نمانَد  شررِ  کینه‌ی ما

 هرچه داریم، ز فیضِ کرمِ ذاتِ تواست

 تو که باشی، نشگفد خار به گلچینه‌ی ما

با تو شب‌های خموشی همه اشراق شود

 بی تو خاموش  شود آتشِ  آئینه‌ی ما

هر که یکبار ز چشم تو نظر یافت، بس است

 بی‌تو خاک است همه دولت و  زرّینه‌ی ما

 انوری را نه زر و تخت و نه جا هست امید

 داریم امید ببخشی جرم پیشنه ی ما

 انوری فکری

۵ سرطان ۱۴۰۴

پنجشیر – افغانستان

 

25 ژوئن
۳دیدگاه

قاب کهنه

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

قاب کهنه

                  به همسرم

من ترا از قاب کهنه ی تقویم در آوردم

و در برگه پر نور قلبم گذاشتم

 

تو هنوز در من می رقصی

و تو هنوز در من نفس می کشی

و تو هنوز در من عشق را تکرار می کنی

 

ما خدایان عاشق

در سرزمین پرشکوه عشقیم

 

وقتی در خوابم

و دستانت بر بدنم می لغزند

و نفس هات

هنوز بوی عطرت را می افشانند

آه که گرمایت را چه نزدیک حس می کنم

 

آری تو از من جدا نیستی

و تو در من به عبادت نشسته ای

و من درکتاب زندگی ات استخاره می کنم

 

سال های خوشی را

در سر زمین عشق زیستیم

که صدات

همان نسیم پرتلالوی زندگی بود

که موهایم را به بازی می گرفت

و با تیک تاک قلبم همرا می شد

و آرامش من همان

آغوشت بود

و هنوز هر شب در آغوشت به خواب می روم

و بالش ات را

روی بالشم میگذارم

تا بیشترین لحظه ها را

در آغوشت باشم

 

و هنوز در روز شماری زندگی

چشمم به در دوخته شده

تا روزی در را باز کنی و بگویی:

هما جونم حالت چطوره؟

هما طرزی

نیویورک

۹ جنوری ۲۰۲۴

 

25 ژوئن
۱ دیدگاه

شعر غربت

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی .  فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

شعر غربت 

 

منکه دورم  از  تو ای  میهن  بلا  ها از تو دور 

خواهم از  حق تا گردد  دست اعدا از تو دور 

تا جهان  باشد ز خالق رشک جنت خواهمت 

حیله  و  کین  و  ریا و  دست  اغوا  از تو دور 

دست ظالم ، پای ملحد ، چشم حاسد تا ابد 

بر اساس امر  و  نهی حق تعالی  از تو دور 

روزوشب خواهم که گردد دشمنت خوار وزبون 

خفت  امروز   و  طعم  تلخ  فردا  از  تو دور 

التجای  من ز حق  این  باشد  هنگام   دعا 

از ریاضت  باد   بدعت  ،  تا ثریا   از  تو  دور 

من اگر دورم ز  تو ،  باشد  الهی ای  وطن 

رنج  و   آزار   و   توقعات   بیجا   از  تو دور 

دیگر ای  خاک  عزیز  و  مدفن  آبای  من ! 

آرزودارم که باشد شوروغوغا از تو دور !!!!!!

صابر هروی

پشاور – پاکستان 

۱۳۷۲

 

 

 

25 ژوئن
۳دیدگاه

ســـــــــــــرو روا ن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

ســـــــــــــرو روا ن

 

ای صبا! مـژدهء نیکو، زجها نی بـه من آ ر

بهـرآ زا دی کشور، سـخـنـا نی بـه مــن آ ر

شاه شجاعـا ن زمان را، زوطن د ور نـمـــا

شیرمـردا ن وطـنخواه،چواما نی بـه من آ ر

عـمر بی حا صل من، مـیگـذ رد درغـربـت

آ خِـرا زبهـر خـدا، نَکهـت جا نی به من آ ر

درد هـجـرا ن مرا،ا زگـل میهـن بـِــــزُدا ی

لا له و یا سمن،هـم شـوروفغا نی به مـن آ ر

یـا رسـا نم به وطن، یــا زغـمـم کــن آ زا د

یا چو یعقوب ز یوسف،تو نشا نی به من آ ر

گـر نبا شـد مــرا، قســمـت رفتــن بـه وطـن

تـُر بت کوی شهیـدا ن، زمکـا نی به من آ ر

روزگاریست که دورم،زوطن صدا فسو س

مَـه سیـما صنمی، راحت جـا نی بـه مـن آ ر

میشـودعـمر من آ خِر، زرهء لــطـف وکـرم

هـمد م سـروسهی، تا ب وتوا نی به مـن آ ر

 گـذ رت گـربشود، سوی بـد خـشـا ن وطـن

یا ر گـلچـهرهء بـا درد و بیـا نی به مـن آ ر

حیدری  تا به کجــا،ا زغم جا نان د رسـوز

آ خِـرای با د صبا! سـرو روا نی به من آ ر

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

۱۷ فبروری٢٠٠۶ 

سدنی – آسترالیا

25 ژوئن
۱ دیدگاه

رنگ عناب

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

رنگ عناب

دلم هردم به یادش در عذاب است
لبان  ناز او   رنگ  عناب  است
گل   عطر   تنش   بوئیده   بودم
که بهتر از همه گلهای ناب است

عالیه میوند

فرانکفورت – آلمان

۱۰ اپریل ۲۰۲۵

25 ژوئن
۴دیدگاه

ای کاش خــوار و زار و پریشان نمی شدیم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه ۴  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۵ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

ای کاش خــوار و زار و پریشان نمی شدیم

با رنج و غصـــه دست و گریبان نمی شدیم 

محتـــاج پیش هــــر خس و نادان نمی شدیم 

از آشنــــــــا و دوست گــــریزان نمی شدیم 

در انتهـــــای کوچـــه پشیمــــان نمی شدیم 

—————————————

از جـــــور عشق اینهمه ســــوز و نوا نبود

از خون دیـــــده دامن هــــــر دل حنــا نبود 

درمــــــان نبـــود، درد نبــــود و دوا نبـود

تشویشـــی از رسیـــــــدن روز جـــزا نبود

هرگــــز دچار تهمت و عصیان نمی شدیم

—————————————

خلق خـــــدا ز بهـــــر خدا بــــودی مهربان

هر کس به هر کجا به خودش داشت آشیان

سر ها فـــرو نگشتــــی ز تهـــــدید امتحان 

از بهـــــــر کسب روزی نبودیم دوان دوان 

در زیــــــــر پای غول بیــــابان نمی شدیم

—————————————

تا آشنـــــــا کنـــــــاره ز هــــــر آشنا گرفت

جای وفــــــا و همـدلی خوف و خطا گرفت 

اوقــــــــات شــــادی را فلک پر جفا گرفت

روزی کــــه نعمــت نفس مـــــا خدا گرفت

کو فرصتی که دیــده ای حیران نمی شدیم

—————————————

هر ســـــــوُی بود سبــزه و گل در کنار ما 

پایـــــــان نداشـــت دوره ای فصل بهار ما 

بر کف ایــــــاغ داشت مـــه ی هوشیار ما 

تــــــا روزگــــــار بـــود همیـن روزگار ما

گـــــــر مـا موفـــق گپ شیـطان نمی شدیم

—————————————

جام شـــــراب و مستی می در سبو چه شد

شــــان و شکوه و نیک ترین آرزو چه شد

 در ســاحل ادب سخن مــو به مــو چه شد

کسب نشـــــان و منـــــزلت و آبرو چه شد

بـــودن، اگـــــر منــــافق دوران نمی شدیم

—————————————

یــــادش بخیـــــــر دوستی و دوره ای وفاق 

نالــــــه نبود و ســـــوز نبود از غـــم فراق 

رخنــــــه نـکرده بــــود به افکـــار ما نفاق

هـــر سوی میل شـــادی بود و گرم اشتیاق

آری اگــر شکستــــه و بی جان نمی شدیم

————————————–

یک لحظه گـــر نبـودی به ما رحمت کریم

از بوی معــــــرفت نرســــــدی به ما شمیم

بــــاور بکن که حالت ما می شـــدی وخیم

این عقل گــــر نمی بودی در مغـز ما مقیم

فرقی میـــــان اشتــــــر و انسان نمی شدیم

—————————————

محمود در کلام تو هـــر نکته روشن است

اوراق گل ز لعــــل لبــت در شـگفتن است

طرز هـــــزار گفتــه ز فهمی شنفتن است

این نفس زانی در بر ما سخت دشمن است

گـــر رو سیــــاهی پاس نمکدان نمی شدیم

—————————————

شاعر: احمد محمود امپراطور 

24 ژوئن
۱ دیدگاه

شبِ تار

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه ۳  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۴ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شبِ تار

 

از  وطن  هر  کس  گریزان  و  فرار

مرگ مان جاریست  هر سو  وکنار

روز و  شب در ماتم و غم بوده ایم

یک رقم فصل است و دایم بی بهار

در به  در  گشتند  مردم  هـر  کجا

کودکـان  و  نـو  جوانـان    داغدار

سال ها شد جنگ ها  پایان نشد

نیست دیگـر هیـچ  کس   امّیدوار

خسته و افسرده عمرم  می گذشت

در عبث  شـد   تیـر  پـای  انتظـار

ای   خداوندی  جهـان  یاری  بکن

ملّـتِ  مظلـوم  مـا  را   زنـده  دار

گرچه«سیمین»شد مهاجر باک‌ نیست

لحظه یی اینجـا ندارم  من قرار

سیمین بارکزی

۱۳ آگست ۲۰۲۰

 

 

23 ژوئن
۱ دیدگاه

فاصله

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۲  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۳ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

فاصله

 پشتِ این پنجرهُ رو به غروبِ دریا

 چشم  در  راهِ   شبی  بی   فردا

 با    خیالِ    تو     نشستم    تنها

 تو که رفتی،همه چی ویران شد

 اخترِ روشن و تابندهُ شبهای دلم

 پشتِ  ابرِ  سیهی  ،  پنهان  شد

 تو  که  رفتی  ، گل  مریم پژمرد

 موسمِ  زردی  و  برگریزان  شد

 قدمِ     اردیبهشت     در  نظرم

 فصلِ   پاییز    و   مهُ  آبان  شد

 و سر آغازِ جدایی و   شبِ هجران شد

 تو که رفتی ، با اشک معنیِ فاصله را فهمیدم

 بعدِ آن گریهُ پنهانی و بارانِ سرشک

من  به  تنهایی   خویش   خندیدم

معنیِ     فاصله    را  فهمیدم.

مریم نوروززاده هروی

 بیست و یکم آپریل

۲۰۲۵ میلادی

 از مجموعهُ”پاییز “

 هلند

23 ژوئن
۳دیدگاه

تنویر

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۲  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۳ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

تنویر

۱۰۴ الف

 

جرآتی کن بازکن  از دستت  این زنجیر را

 یک تبسم  بشکند  صد عقده ی دلگیر را

 هر کسی  را از  ازل  آیینه  بی گرد آمده

پاک کن  بی گرد  کن  آیینه ی  تقدیر  را

 تا به  کی  باید  سفیدی ات  سیه پرداخته

 رنگ آورسرخ کن لبهای  این تصویر را

 هر دروغی را  به گور  نامرادی  ها مبر

 آفتابی شو  و  نوری  افگن هر تکفیر را

 چشم هایت را چو بندی میشود تاریک تر

 چشم  بگشا  تا   بیابی  معنی   تنویر  را 

 یک تن  و یک جان  نمی آرد نشان آدمی

 راستی و صدق لازم باشد  این تخمیر را

 آیت  امید  را  باید   که   دریابی  در  آن

 باور  بیجا  چرا  داری  هر آن  تفسیر را

 تا کلیدی است قفلی بسته مگذار ای عزیز

 یک  قدم  بردار و بنگر  رحمت  تدبیر را

 بی تکلم هیچ برگی نیست بر دوش درخت

 گوش  دل  آور  شنو  آهنگ  نا  تقریر را

 این نه شعری است تابا نام خود ثبتش کنم

 هر زنی امضا کند باید  که  این تحریر را

شکیبا شمیم رستمی

 

 

 

 

23 ژوئن
۱ دیدگاه

درس اخلاص 

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه ۲  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۳ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

به استقبال سروده ی شاعر ذواللسانین جناب

استاد غلام سخى وکیل زاده اندخویى

 

درس اخلاص 

ازدل وجان خواهم این خوشبخت هم میهن شود

میهن  ما  خرم   و  شاداب  چون  گلشن  شود

گردد اولاد  وطن   از  علم  و  دانش  بهره ور

صاحب  علم  و  کمالات   و علوم  و   فن شود

سوى  میهن  هر که  با چشم   حقارت  بنگرد

کشت عمرش سوزدو بى حاصل و خرمن شود

طفل  را آموخت  باید  درس   اخلاص   و وفا

ورنه چون گردد بزرگ  او قاتل و رهزن شود

اعتلاى     مملکت    در   اتحاد   و  همدلیست

تیره شب از مهر وحدت صبح سان روشن شود

تا نرنجانى  دلى   سنجیده    گو   حرفت   ثنا

زانکه از گفتار ناخوش دوست هم دشمن شود

محمد اسحاق “ثنا “

ونکوور ، کانادا

٢٢ جون ٢٠٢۵

 

22 ژوئن
۳دیدگاه

آبستن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۲ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

آبستن

 

آه چه آبستنم از عشق

و از هوای پر عطر دوست داشتن ها

و چه آرام آرام نگاهت می کنم

در قاب قلبم

تا بی انتها

روزی از تو نگینی می سازم

بر انگشتر قلبم

و در دستان عشق

می کشانمت امیدوار

و چون حلقه ای مهری

در دستانم می چرخانمت پر صدا

و هروقت هوست کردم

لمست می کنم

و هر بارخواستمت

می بوسمت

و هر وقت آزارم دادی

روی میز می گذارمت

و از دور تماشایت می کنم

تا در چشمان فراموشی

جاودانه گردی

 

هما طرزی

نیویورک

 ۹ جنوری ۲۰۲۴

22 ژوئن
۱ دیدگاه

اختران واژه های مشتعل اند …

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۲ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

اختران واژه های مشتعل اند …

سایه ی سایه ی خودت گشتی، آن سر پر ز آفتاب ات  کو؟

سینه ات لانه پریدن بود، چه شد آن قلب پر  عقاب ات کو؟

اختران واژه های مشتعل اند، که ز سر پنجه ات گریخته‌اند

چه فزودی به شاهنامه عشق، قلم و قصه و کتاب ات کو؟

زلزله سکته کرده ، طوفان مرد، آسمان سنگی از سکوت شده است

تا ز سیم ستاره نعره جهد، زخمه بر کاسه ی رباب ات کو؟

مانده ققنوس ها به خاکستر، سر ز آتش برون ن  می آرند

درٍ  تاریخ عشق  را  بگشا ،  انقلابی   در   انقلاب   ات کو؟

تو که می دادی از سر و سینه،‌ مژده بحر را  به  صحرا ها

چشمه ها کور شد میان سر ات، آن زلال  روان  و  آب ات کو؟

از جهان و خودت نهان گشتی ، پشت کردی  به  شهر بیداری

تا که اندیشه ات جذامی شد، چهره ی پشت آن  نقاب ات کو؟

عشق طوفان پرست تا خوابید، زندگی سر نهاده در تابوت

سر کشد عشق تا به سرمستی، خم و خمخانه شراب ات کو؟

جنگل دست ها و  پرچم  ها ، تا که  این  دشت را بپوشاند

آن صلا آن صدای آتش بار، سینه، آن کوره ی مذاب ات کو؟

صبر را دفن کن  به  دیروزت ، کوه ها  را  چو رود جاری کن

پرسشی بر لبان فردا است:
                       سوی من
                                 آمدن،
                                      شتاب ات
                                                   کو؟
فاروق فارانی 
جون ۲۰۲۵
22 ژوئن
۱ دیدگاه

سوختم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۲ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شاعر : زنده یاد استاد صابر هروی . فرستنده : محترمه ادیبه صابر صادقیار

 

سوختم

 

سوختم در آتش تخریب  کشور  سوختم 

هر کی میسوزد ، ولی من صد برابر سوختم 

نیست پروائی مرا از  درد  و  بیماری تن 

در غم این مردم نادار  و مضطر سوختم 

ناله  و   فریاد  مادر  ها  بجانم   زد شرر 

در   رثای  خواهران  بی  برادر  سوختم 

سالها شد میکشم رنج و  جفای  بی کسی 

از فراق  همرهان   ناز   پرور   سوختم 

انتظار   وصل  یاران   مهاجر می کشم 

مثل شمع نیم سوزی پای تا سر سوختم 

اشک من خشکید و نخل آرزو آتش گرفت 

همچو مرغی که بود بی بال و بی پر ، سوختم  

زآتش قلبم بود دود وطن خواهی بلند 

همچو عود آتش گرفتم ، همچو عنبر سوختم . 

صابر هروی

22 ژوئن
۳دیدگاه

ســــرمــهء چــــــشـم

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۲ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

ســــرمــهء چــــــشـم

 

هـیچ ملکی به جهان، غـیـروطـن  کـا رم نـیـسـت

کـه بجـز کـشـور مـن، هـیـچ خــریـدا رم  نـیـست

نیست روزی که زدردش ، نخــورم  خـون جگــر

نیست یک شب که ز یا د ش، تن تب دارم نیست

کــا ش خا کـت بـشــود ســرمهء چـشـمم مـیهــن

دوستا ن دغـلـت، جـزبه بـصر، خـا رم نـیـســت

درد ها ی د ل ریـشــم بـه کـی گــویـم، مــا در ؟

کـه جزازتـود گـری، مؤنـس غـمخـوارم نـیـسـت

چه خـوش آ نوقـت، کـه درسـا یهء مهـرت بـودم

درفــرا قــت هــوس، رفـتــن گـلـزارم نـیــســـت

تـرک دا مـا ن تـو، بـا نــا لـه وا فـغـــا ن کــردم

حـیـف وصدحیـف ترا، قـد رت د یـدارم نـیـسـت

دشـمـنــا نـت زخــدا، مـحـووفــنــا مـیــخـواهـــم

جـزمحـبـا ن تـو، بـا خـصـم، سـروکارم نـیـسـت

دوری وهـجـرتوبـنـمـوده مــرا،هـمـچـون قـیــس

وزغـم ودرد تـو، جــزنـا لــهء بـسـیـارم نـیـسـت

خـا ک عـا لـم بـسـرم، گـربکـنـم بـا دچـه سـود ؟

حـیـدری جـزوطنـت، هـیـچ پـرسـتـارم نـیـســت

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

٢٣ اگست  ٢٠٠۵

 سد نی – آسترالیا

 

 

22 ژوئن
۱ دیدگاه

مناجات به درگاه قاضی الحاجات!

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۲ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

مناجات به درگاه قاضی الحاجات!

 

یارب بـه جز تـو نیست، کسی  دستگیر ما

 جـز لطـف  خـاص تـو نبـود کس ، نصیر ما

 بــر درگـــه تــو آمــده‌ایـم  ای  خـدای مهر

  بگـــشا  ز  رحمتــــت    درِ    لطـــــفِ   کثیـــر   ما

 دل را تهــی ز غیــر تــو  کـردیـم  ای کــریم

 پُـر کـن ز نــور خــویش، فضــای ضمیر ما

 مـا را گنــاه و  لغــزش بسیــار بــوده‌ است

 بخشــــنده‌ای، ببخــش خـــطای کبــیر ما

بیــزار از فســوس و فــریــبِ زمــانــه‌ایـم

بــــرگـــرد، ای امـــــید دل  دل‌ پـــذیـــر ما

یارب! پــناه مــا تــویــی در  ظلمت فـــراق

 روشــن کــن از حضورِ خود، شـام اسیر ما

 آگــاه ز حــال مــا نبــود جـز تو، هیچ کس

 تسکیــن نمــا تــو روح و تـن بـی‌نظیــر ما

درمـانـده‌ایم و غـرق بـه  گرداب  مانده ایم

 یارب مـکن بـه پیـش خــلایــق، حقیــر ما

 این «انـوری» دگـر نبُــوَد، هیـچ  امیـد وار

 داریــــم آرزو کــــه ببخـــشی قصـــــیر ما

انوری فکری

۱ سرطان ۱۴۰۴

پنجشیر – افغانستان

 

22 ژوئن
۱ دیدگاه

عزّ و شرف وطن

( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۱  سرطان  ( تیر ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۲ جون  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

عزّ و شرف وطن

 

در خانـه قـوی باش که چورا چور است

دزدان به کمین فانوس شب بی نوراست

بشنو ز فرخی که خوب گفـت و  درسـت

رو زوربه دست آرکه حق با  زور است

*******
از مام وطـن  دفـاع  جـانـانـه کنید

درسنگرمرزوبوم  خود خانه کنید

گرزلف وطن خصم پریشان سازد

زلفـین پـریـشـان ورا شـانـه کنید

*******

هشدار! که دشمن وطن غـدّار است

کودک کشست و از خدا بیزرا است

از عاطفه و رحم و مروت خالیست

دیــوانـۀ مزدور فـقـط بـیـمار است

*******

هر مرغک  زنـده  آشیانی دارد

در باغ وطن نام  و نشانی دارد

نفرین برآن که بهر قتل مرغان

بمب مادر و تیر و کمانی دارد

*******

بشر در زیر ظلم  ظالمان است

هـلاک تـیــر ظلم  ظالمان است

زخـون کـودکان زار ومعصوم

دریغـا بـیـر ظلم  ظالمان است

*******

دردا که جهان در آتش و خون غرق است

شهر و ده و بوستان و هامون غرق است

گـویی که  ویـتـنــام  دیگـر خـواهـــد بــود

ضحـاک  بـه  خـطـۀ فـریـدون غـرق است

*******

از کاخ ستم  جور و جفا می خیزد

جرثومۀ جنگ  و ماجرا می خیزد

با طـیـف سـلاح  کـشـتـار جـمـعی

گاهی کرونا و گاهی وبا می خیزد

*******

دیـوانـه  یی آهـنگ  تجاوز دارد

در دسـت ستم سنگ  تجاوز دار

ازقصۀ ویتنام مگربی  خبراست

یا این که فـرهنگ تجاوز  دارد

*******

تاریخ و تمدن و وطن  یکجایند

مـیــراث بـزرگ  پــدر  و آبایند

دل‏ها همه زنده اند از حب وطن

سرها همه در مرز وطن بالایند

*******

اندیشه مکن که  زندگی دو روز است

پاییز و تموز و خُنُک  و نوروز است

در چـنگ  تجـاوزگـران  حـق حـیــات

تحقیر وشکنجه وعذاب و سوز است

*******

شمشیر دفاع مرز و بوم عریان باد

لعنت بـه  تجاوزگـر بی  وجـدان باد

در راه غرور و  شرف  و عزّ وطن

جان و دل و سرمایه همه قربان باد

*******

بر یاد خراسـان  بزرگ افتادم

در فکر حماسۀ سترگ افتادم

در بحـر تمـدن  قــدیــم ایـران

باپنجۀ شیرچنگ گرگ افتادم

*******

گویی به نبرد  شیر، موش آمده است

درمیدان رخش درازگوش آمده است

از نعــرۀ رسـتم دل  تاریـخ پـر است

دیـو ســفید وجهـل بـوش آمده است

*******

این مهد تمدنست ویران نشود

جولانگه‏ی گـرگان  بیان نشود‏

تاریخ  و تمدن  هـزاران ساله

هرگز اسیر  زرپرستان نشود

*******

ایران وخراسان دوپیکریک جان اند

فـرهـنــگ و تمـدن کهــن  دوران اند

از جـام جـم عـقــل و  خـرد نوشیدند

امروز چو اجداد خـود هم پیمان اند

*******

تسـلیم شـدن بـه اجنبی  ها ننگ است

دورازشرف ونجابت  و فرهنگ است

در هــرقــدم دفــاع  و مـیـدان  نـبـرد

حماسۀ فردوسی چه خوش آهنگست

*******

از جنگ سـوم جلوگیری باید کرد

لعنت به جنگ ودرگیری باید کرد

صد تف به روی جنگ افروزپلید

هم بر رخ زشت قلدری باید کرد

*******

مردم جهان علیه جنگ و خون اند

از دبــدبـۀ سـلطه گـران بیرون اند

در زیـر فـشار مالیات  خرد شدنـد

برحکومت و نابرابری مظنون اند

*******

صد نه به  جنگ  امریکا  باید  گفت

بـر سـلطۀ  تک روی  بلا باید  گفت

اکنون که جهان نظام چندقطبی شده

از صلح و تعادل  همه  جا باید گفت

*******

هـشـدار! که  امریکا  بـلا می آرد

کـشتار و جنگ  و  ماجرا می آرد

غارت بکند روی زمین زیرزمین

ظالم همه جا جور و جفا می آرد

*******

ازظلم و ستم به هر زبان بنویسند

غـمـنامـۀ غـزه را عـیان  بنویسند

در صفحۀ تاریخ جهان نام ترامپ

با خـون زنان و کـودکان بنویسند

*******

بر سـوریـه و لیبی و  لـبنان بنگر

برخواری وویرانی اوکراین بنگر

در غـزه ببین جـنـایـت  جنگی را

بر مـردم عــراق  پـریـشـان بنگر

*******

با زدن راکتور کُشند  مـردم  را

صد بمب هروشیما  کنند اتم را

برآدم وجاندارنکنند رحم هرگز

آلـوده کـنـند مـزارع  گـنـدم را

********

آزادی زن بهــانـه  و تـرفـنـد است

گفتاردموکراسی  یک نیرنگ است

هرسوکه نگه کنی فقط افراط است

طالب بـه دادن حـقـوق پابند است؟

*******

افغانسَتان که شد زندان  زنان

گرگان فتاده اند بر جان  زنان

طالب ز امـریکا بگـیرد  دالـر

اینست مگربهای ارمان زنان

*******

بر چال وفریب غرب باور نکنید

صد بار اگر کردید،  دیگر نکنید

از لـیـزر بنـگاه خبـر بگـریـزیـد

گفتار سراطون زا در سر نکیند

*******

در انجمن شـرق  چـراغ  افروزید

در شهر دل وملک  دماغ افروزید

در دامن کاخ وکوخ هرشهرودیار

در دهکـده و درّه و بـاغ افروزید

*******

از عمق دل ملک  خراسانم من

فرزند نیک هرات  باستانم من

تاریخ وزبان مشترک داریم ما

همسایـه و هم تبار ایـرانم من

*******

در آتش امریکا  وطـن  سوخته است

یکباره حقوق مردوزن سوخته است

پیمان قـطر که بمب مـادر بـودسـت

آزادی مـرغـان چـمن سوخته است

رسول پویان

۲۱ جون ۲۰۲۵