۲۴ ساعت

آرشیو می, 2024

12 می
۱ دیدگاه

جعبه های نیشتر

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

جعبه های نیشتر

درسرا پای  چمن بوی  سحر پیچیده است

ناگهانی این خبر دردشت ودر پیچیده است

نسخه  های   تازۀِ  بهر  تَلََطًُف   بی گمان

درفضای  سبز هر کوی وگذر پیچیده است

روح اندیشه  چرا  در چنگِ دیو و دد اسیر

ولوله در فکر  اصحابِ  هنر  پیچیده است

تا بکی  مهر خموشی  برلبِ  سرشارِ شور

پیش تان شیرینی هر حرف تر پیچیده است؟؟

عطر مشک صد ختن در پیچ وتابِ لحظه ها

از بدخشان تا به دورِ کاشغر پیچیده است

بانگ سر شار از رجا آید به  گوش هوش دل

خوف بی خود ازچه رو در بوم وبر پیچیده است

هین  مپنداری  پیش  کاروانسالار   جهل

راه برگشتت به دوران حجر پیچیده است

عزم  بربادی فرهنگِ  هزاران  ساله ات

در ضمیر دزدِ رندِ  خانه بر پیچیده است

تا روانِ دخت عصرت را  کند  آلوده سم

شرح بینِ جعبه های نیشتر پیچیده است

غزه سان باید به خودآیی  وگرنه همسفر

راه این وادی ازان هم پیشتر پیچیده است

نورالله وثوق

جمعه 21 ثور (اردیبهشت) 1403

12 می
۱ دیدگاه

باور

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

باور

شك داشتم كه دل ببرى، … دلبرم شدى

آخر بلاى اين   دل  خوش  باورم  شدى

چون برق بى امان كه در افتد به خرمنى

آتش فروز سينه ى  چون  مجمرم شدى

اى    خارِدر نگاه ِ پر از  اشتياق   من !

ابريشم    نوازش    چشم    ترم    شدى

پنداشتم    فريب   سرابى  ،    ننوشمت

اما    زلال   آبى    و در   ساغرم شدى

مثل  گلى  كه   در دل   مرداب   بشگفد

عمرت   دراز   باد   كه   نيلوفرم شدى

سِحر ات چه بود بر من شكاكِ  بى يقين

كاين  گونه  پايدار  ترين  باورم   شدى

سید ضیأالحق سخا

12 می
۳دیدگاه

تمنا

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تمنا !

پـرپـرواز  رویــا  دارم امـشب

که سیری تا ثریا  دارم امـشب

به خلــوت گـاه  آرام شب خود

فــروغ آسمــانهـا دارم امـشب

بسرافتــاده اسـت شــورجنونی

کـه بــالــی ازتمنـا دارم امشب

بیـاد لحظه هـای تـلخ و شیرین

هـوای بــاغ بــالا دارم امشــب

بـدامـن رشک ابـری نوبهـاری

سرشکی همچودریادارم امشب

زنیـرنگ وفســونهــای زمـانـه

حـدیـث وگفتنی ها دارم  امشب

زســوزسینـه ی پـر از شـرارم

شبی پــر نالـه وآه  دارم امشب

عزیزه” دربساط  اشک وانده

گـل امـیــد فـــردا  دارم امشــب

عزیزه عنایت

لیل 9/4/2017

هالند

12 می
۳دیدگاه

یک خاطرهء فراموش ناشدنی ازمحبت های مرحومه مادرم

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یک خاطرهء فراموش ناشدنی ازمحبت های

مرحومه مادرم

نخست ازهمه روزجهانی مادررا خدمت همه مادران جهان عموماً واخصاً خدمت تک تک مادرا ن هموطن ما،به ویژه خدمت آنانیکه از دست ظالمان ووطنفروشان درچهار دههء اخیر،اسپندواردراطراف واکناف این کرهء خاکی درحالت آوارگی ومشکلات گوناگون زندگی دارند،تبرک وتهنیت عرض میدارم.

مقام والای مادرآنقدر بلند است که قلم توانائی تحریرآنرا ندارد.

محبت مادران برفرزندان شان بی نهایت بوده که غیرازخداوند عالمیان وخالق مادران،دیگران قادر به درک آن نمی باشند.

بطورمثال یکی ازاین محبتهای مادرمرحومهء خودراخدمت خوانندگان گرامی تقدیم میدارم.

سالهای۱۹۶۷ یا۱۹۶۸ بود که دررخصتی تابستانی خود،از شوروی سابقه که درآنجا تحصیل میکردم، بوطن عزیزم رفته بودم. درآنزمان برعلاوه کابل درلوگرهم جایداد، زمین وخانه داشتیم که دراین روز های رخصتی چند روزی را به لوگررفته بودم. درآنروزها فرش یکی از اتاق هارا کاه گل نموده بودند که من متوجه  نشده وپایم را روی کاه گل تازه گذاشتم و چاپ کف بوتهایم روی آن نقش شده بود.

مادر مهربانم که متوجه نقش کف بوتهایم درآنجاشده بود،آنرا طوری محافظه کرده بودکه خراب نگردیده وازبین نرود.بعدازچند روزی

دوباره روانه اتحاد شوروی سابقه گردیدم. یکسال بعد که بازهم در رخصتی تابستان بوطن عزیزم رفته بودم چندروزی را به لوگررفتم.

مادرمهربانم همان نقش کف بوتهایم را بسیارخوب نگهداری کرده بود وبرایم گفت که هرروزبیادت نقش کف بوتهایت را می بوسیدم.

این خاطره ومحبت مادر مرحومم را تاکه زنده باشم فراموش نخواهم کرد، ودرهمین دقایقیکه این سطور را می نویسم اشکهایم از چشمان سرازیر گردیده است.

بلاخره از جور روزگار وخیانت وطنفروشان ونوکران بیگانگان مادرم تقریباً سی وچهار سال قبل درملک غربت درشهر مشهد مقدس داعی اجل را لبیک گفتند ودورازوطن دوستداشتنی اش دربهشت رضا در مشهد مقدس سر به تیرهء تراب گذاشتند. خداوند منّان مادر بنده را با تمام مادرانیکه درغربت، دهر فانی را وداع گفته اند،غریق دریای رحمت بی منتهای خویش بگرداند.

مادربه ملک غربت رفتی زپیش ما

جانم فدات بهر چه کردی پریش ما

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

14 می 2017 

سدنی – آسترالیا

 

12 می
۳دیدگاه

جاده

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

جاده

در امتداد جاده ی عشق

به باغی رسیدم که امیدوار بود

و لب بر خنده گشوده بود

و ترا خوش آمدید می گفت

با صدای عشق

تاک انگور

به عشق بازی ناژو برخاسته بود

و در خت سیب در زیر دیوار اطاق خواب

مرا به عشق می خواند

و درخت عکاسیبر مو هایم عطر می پاشید

آغوشم باز بود

و قلبم با تیک تاکش به من مژده ی عشق میداد

و بازوانم گشوده

و لبانم هنوز رنگش قرمز بود

و لبان ترا حس می کرد

و گرمای دستانت

بر شانه هایم نور می پاشید

و من در عریانی بدنم

پیچک تاکی بدورم پیچیده بودم

و از شرم

به آغوش برگها پناهنده بودم

و پستان هام

آشیانه قناری های عاشق

و کبو تران سرگردان به دنبالم می دویدند

درخت نسترن

همان عروس باغ

به من چشمک میزد

و من در سبزه ها غلطان

در انتظار تو

نفس هات را حس میکردم

و گرمای بدنترا

که سبزه ها را آتش باران می نمود

و من در چرخش خودم

صدایت میزدم

و به سبزه ها عطر می پاشیدم

و سبزه ها به عشق بازی ام برخاسته بودند

آه که چشمانت

یکباره در آبی بزرگ بمن خیره شد

و عشقت بر بدنم ریخت

و آن تو بودی

که در تمامی هستی ام

سرازیر شدی

سرازیر شدی

 سرازیر شدی…

هما طرزی

21 فبروری 2024

نیویورک

12 می
۱ دیدگاه

خوش می شویم

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خوش می شویم 

در تغیرات سیاسی کشور، ما همواره خوش می شویم ولی بعد ها از خوشی خود پشیمان می شویم و باز دوباره خوش می شویم. 

وقتی ظاهر شاه حکومت می کرد خوش بودیم که استقلال داریم و مرفع و ازادیم  ووقتی پسر کاکایش اورا ساقط کرد و سکه رابه نام خودش زد بازخوش شدیم و برایش خواندیم “تا جهان است خدایا به سلامت باشد”.

وقتی داود خان کشته شد باز خوش شدیم ووقتی که تره کی به قدرت رسید خوش شدیم ووقتی تره کی را شاگرد وفادارش با بالش خفه کرد بازخوش شدیم. 

از مرگ حفیظ الله امین به دست روس ها هم خوش شدیم.  

از فرار ببرک کارمل هم خوش شدیم. از کشته شدن داکتر نجیب الله هم خوش شدیم و امدن صبغت الله مجددی را جشن گرفتیم و خوش شدیم. 

از رفتن صبغت الله خان باز خوش شدیم هر چند او می گفت یک روز دیگرهم از دوره ریاستش باقی مانده است ولی توجه نکردیم و با اوهمکاری نکردیم که بیست چهار ساعت دیگر هم به قدرت می بود و از رفتنش خوش شدیم.

وقتی که استاد ربانی حکومتش را به حامد کرزی تحویل داد خوش شدیم و به امدن حامد کرزی هم باز خوش شدیم و اما وقتی زمان حکومت اقای کرزی به اخر رسید باز به رفتن حامد کرزی هم خوش شدیم. به امدن اشرف غنی هم خوش شدیم حتی داکتر عبدالله که رئیس اجرائیه شد خوش شدیم و باز از فرار غنی خوش شدیم اگرچه که با بکس های پر از دالرفرار کرد.

از رفتن طالب هم خوش می شویم و به امدن هرکس که بود خوش می شویم و باز وقتی رفت بازهم خوش می شویم و خوش می شویم و خوش می شویم.

 

12 می
۳دیدگاه

سیلاب

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

سیلاب

هر چند،كه با دردِ  خود  آميخته است

بر دارِ   غم   جهالت    آويخته  است

سيلاب ، نديدى كه به  پيمانه ى او؟

 اين بختِ  بدِ  زمانه سَم ريخته است

 محمد ميرزايى

آلبوم(قمرى هاىِ سرمست)

 

12 می
۳دیدگاه

به مادرم

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

به مادرم

مادرم   مهر تو  روشنگر  شبهاي من است

ياد تو خاطره اي اين   دل   تنهاي من است

مادرم  مهر و  وفا   را  به   من آموخته اي

هر دعاي تو  مرا  توشه ی فرداي من است

مادرم تا  به   سحر  بر سر  گهواره اي من

خودنخفتي كه چنان آن شب يلداي من است

 مادرم  حرف   نخست   دهنم   نام   تو بود

مادرم جاي  تو اندر  دل   شيداي  من است

 مادرم  دست   گرفتي  و  به   راهم  بردی

هر قدم  گر  بنهم  يادي  دل آراي من است

مادرم لحظه  اي  از چشم  تو گر دور شدم

ناله كردي وپريشان كه چه سوداي  من است

مادرم  تا   به   تنم   دردي   نمايان   گردد

آن دعاهاي  شبت داروي دردهاي من است

مادرم   دیدنِ  رخسارِ  تو   بود عالم ِ   من

ايكه تصوير  تو آئينه اي   رؤياي من است

مادرم  صبر  ترا  دیدم  و   حیران    گشتم 

ايكه آن صبر وشكيبايي دل آساي  من است

مادرم كيست كه  گويد بعد ازين  جان مني؟

مادرم  جاي   تو  در  عالم  والاي من است

مادرم   رفتی   و   یکباره   ملولم    کردی

مادرم خاك رهت سرمه ی چشمهاي من است

مادرم از غم  و  سوداي  تو   دلتنگ  شدم 

رفتنت تا به ابد هم غم  و سوداي من است

مادرم   لطف  خدا   شامل   ارواح   تو باد

مادرم   شادی  روح  تو   تمنای من است

مادرم  راز  و  نياز  تا   دم  مرگ بنمودي 

با خداي  كه  بعا لم  رب  يكتاي  من  است

مادرم  آه   و  فغان   دل   « قيوم »  بشنو

ايكه ميگفتي بمن سينه ی تو جاي من است

قیوم بشیرهروی

ملبورن – استرالیا

http://www.youtube.com/watch?v=LUOUG6z6guE

12 می
۱ دیدگاه

مادر

تاریخ نشر: یکشنبه ۲۳  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مادر

ای مادر  من   فرخ    و     آباد   بمانی

پر خنده  به  لب خرم   و  دلشاد  بمانی

باشی چو چمن خرم و دلشاد به هر فصل

با  قدر  رسا   هم  سر  شمشاد   بمانی

از تیر   حوادث   نرسد  بر تو  گزندی

از  بند  غم   و   فاجعه   آزاد   بمانی

اینست   دعا  بهر  تو   مادر  به زبانم

تابنده   و  مصئون   ز   بیداد   بمانی

امروز بنام   تو   مبارک    بود ای مام

دور از همه غم  ها  به دل   شاد بمانی

نام تو« ثنا »  خواهد   در صفحه ‌ی گیتی

با (مخفی)۱و هم (نادره)۲ هم زاد بمانی

 محمد اسحاق ثنا

10 می 2024

ونکوور – کانادا

۱ مرحوم شاه بیگم مخفی بدخشی شاعر پرآوازه کشور

۲ نادره شاعره‌ی نیمه قرن نزدهم 

12 می
۱ دیدگاه

روز خجسته مادر مبارکباد

تاریخ نشر: یکشنبه 23  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – 12  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

امروز مصادف است با روزجهانی مادر، بدینوسیله این روز خجسته را

به همه مادران عزیز  در سراسر جهان ، بخصوص مادرانِ درددیده 

و مهربانی که در سرزمینی بنام افغانستان به اسارت گروه ضد

فرهنگ طالبانی قرار دارند تبریک و تهنیت عرض نموده و

جا دارد تا روح پاک مادر مهربان ما و همه مادران سفر

کرده را شاد و خشنود  طلبیده و آرزو نماییم خداوند

سایه پرمهر  هیچ  مادری را از سر فرزندانش

  کوتاه نفرماید. 

باعرض حرمت

 محمد مهدی بشیر – صاحب امتیاز و مسئول عمومی سایت 24 ساعت

و قیوم بشیر هروی – سرپرست سایت 24 ساعت

 

11 می
۳دیدگاه

خصمِ وطن

تاریخ نشر: شنبه 22  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – 11  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خصم وطن

ای خـدا ! آرامـش وصلـح  وطن گم کرده ام

سرزمینـم رفت زدسـت،آرام  تن گم کرده ام

آن فضــای باصفــایِ میـهنـــم افغــا نْسِــتان

را زدست جانیـان، خصـم وطن  گم کرده ام

بسکه افـزون شد به ملکم،آدم حیـوان صفت

فـــــرق بـیــن آدم وگـرگِ دمـن گم  کرده ام

دشـمنــان کـشــورم گــردیـده اند  بـــادار ما

دوســتــداران وطــن،ازانجـمـن  گم کرده ام

خلـق وپـرچـم نوکـران خِـرس  قطبی،میهنم

رایگان دادند به دشمن،آن چمن گم کرده ام

جنگ سالاران بیـرحم،بهـرکسب جاه ومال

میکنند ویران وطن،باغ وچمـن گم کرده ام

نـوکـران اجـنـبــی،بــرگــردهء  ملـت سـوار

قاتل صدهـا هــزارند،مـردوزن  گم کرده ام

طـالـبــان دیـوبـنــدی،دشـمـن اســلام نـا ب

با عملکردهایشان،دیـن ازوطن گم کرده ام

چـورکردند موزیـم وتخـریـب نمودند آبدات

زان سبب ازمیهنـم، یـاد کُهــن*گم کرده ام

از خیانت های کــرزی بـا همـه دورو برش

ثــروت ودارائیِ مُلـک ووطــن  گم کرده ام

رشــوه ورشـوه ستـانی،گـشته امری آشکار

حـاکـمـان صادق وخـادمْ وطـن  گم کرده ام

در محـاکـم غیـر جیـبـت را نبـیـنـند خائنـان

عادلانه حکـم حق،ازاهـل فَـن**گم کرده ام

عـالـم و فاضل همـه،ترک وطن کردند زظلم

درعــزای نخـبـگان،روح از بدن گم کرده ام

باحمـایـت هـای شـیـطــان،روبهـی مکـارِ پیــر

گـشـتـه سلطــانِ وطـن،شـیـر ژِیَن گم کرده ام

سفله پرورگشتـه است بس آسـمـان وهم زمین

جُـغـد شـده بلبـل ولی،سَـروِ سـمن گم کرده ام

یــا الهــی! مـیـهـنــم تـا کــی بـود زیــرســتـم

حیدری” زین بخت بد،مادروطن گم کرده ام

پوهنوال داکتر اسدالله حیدری

14 نوامبر 2012 

سدنی – آسترالیا

*– یاد کهن_ یادگارهای تاریخی،آثار عتیق

**– اهل فن_ قضات، علمای شریعت

11 می
۳دیدگاه

گلریز

تاریخ نشر: شنبه 22  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – 11  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

گلریز
پر شور و  پر اشتياق  گلريز بيا 

با   زمزمه ى  بهار و  پاييز  بيا

دنيا گذران است دراين آخر عمر 

چون  جام  شراب ناب لبريز بيا

سید محمد ميرزايى 

آلبوم ( قمرى هاىِ سرمست )

11 می
۳دیدگاه

رباعیات گونهِ تازه

تاریخ نشر: شنبه 22  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – 11  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رباعیات گونهِ تازه

پیوسته  مرا به  خود  چنان  می خواند

از  میل  درون  و  ،  ناله ام   می داند

هرگاه  که شویم ز صد  هزار دَر نامید

در  کرسیِ  درب  عزت اش  ، بنشاند

تو زر بِفشان ، چنانکه هستی زرغون

از خاک شدی زاده و در خاک  مدفون

زر مایهء  عمرِ تو ،  سخن   می باشد

فرصت  مده از دست ، نویسان اکنون

زرغون نَفَست گهی  چنان  تنگ  شود

شرازهء عمرِ تو ، ب ه صد  رنگ شود

غافل  منشین  ، بسجده   می باید  بود

ورنه دل تو ، به  مثل  آن  سنگ شود

زرغون توشکربِکن که بشکسته دل ات

آزرده مباش ، چنان که وارسته  دل ات

بی کبر و ریا ، رسی به فضل و کرمش

طی کن تو به اوجِ ، آن  رضا منزل ات

عیش و طربِ ، دو روزه مغرور نکند

از عشق  و  ،  حقیقتِ  خدا  دور نکند

زیرا که   بقا  ندارد  ، این دهرِ غریب

شیطان نزند  زخم ، ترا و ناسور نکند

این  شامِ  سیاه  و جهل ،  گذشتن دارد

چون شیشهء  عمر تو ،  شکستن دارد

هر چیز که بینی آخرش در گذر است

آخر   همه     پیوند  ،  گسستن   دارد

با عشق بِمان ، زنده و  با عشق   نواز

در عشق بِمیر و ، با همه  عشق  بِساز

بنیاد و  سرشت  ما ،  همه  عشق  بوّد

با عشق بِسوز و ، با همان  جلوه گداز

غافل منشین به  لحظه  از عشق  خدا

بعدش  به  رسول  و ،  جمله ای انبیا

عشقِ  پدر و مادر  و ، همسر   میهن

این است ترا  ، وارثِ   نیکی  و جزا

الحاج محمد ابراهیم زرغون

روز جمعه دهم می 2024

اسلو – ناروی

11 می
۳دیدگاه

خُمر خیال

تاریخ نشر: شنبه 22  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – 11  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خُمر خیال

بستر    افسانوی     بر   دل    مهیا    می کنم

خاطرات عشق را  بر  نقشه اش  جا  می کنم

چهره ات  را  دسته ی  گل  ، قامتت  را آبشار

روز  و شب  تصویر  زیبایت  تماشا  می کنم

بوسه   بر  لب   میزنم   خُمرِ   خیالم   بشکند

رنگ  ‌زیبای   دلم   را  فرش   رویا  می‌کنم

ساعتی   با  بیخودی   در انزوا   با  ساز دل

 غرق عشقت گشته و  دل را  تسلی   می کنم

تا هوای عاشقی رنگش دگرگون کرد و رفت

همسفر با اشک ، آه ، عادت به نجوا می کنم

حد و مرز  عاشقی  را هیچکس  معنا  نکرد

در رهش جان می دهم خود را  زلیخا می کنم

کاروان   عشق   را  گر   مهلت    فردا  نبود

در شبستان    وصالش    ناله   بر  پا  می‌کنم

همااحد لیان

18 اپریل 2024  

11 می
۱ دیدگاه

سرودِ هستی

تاریخ نشر: شنبه 22  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – 11  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

سرودِ هستی

تو اوجِ یک  غزلی ، شعرِ عارفانه تویی

شروعِ   قصهُ   شیرینِ   عاشقانه   تویی

سرودِ هستی وعشقی،نوای شادی وشور

به بزمِ  خلوتِ دل ، نغمه  و  ترانه تویی

گهی به  خوابِ من آیی  و گه به رویایم

دلیلِ    چشمِ تر  و  گریهِ  شبانه   تویی

ستارگان  همگی  شاهد و  گواهِ  من اند

در آسمانِ   دلم   آن  مهُ   یگانه   تویی

خیال  و مهرِ تو از خاطرم  برون نرود

که ماندگاری و هم عشقِ  جاودانه تویی

بیادِ روی تو ،سر می کنم به غربتِ تلخ

برای بودنِ  من ،  بهترین   بهانه تویی.

 مریم نوروززاده هروی

شانزدهم سنبله ۱۴۰۱ خورشیدی

هفتم سپتامبر ۲۰۲۲  میلادی

از مجموعهُ “پاییز”

هلند

11 می
۱ دیدگاه

منطقِ بی منطقی

تاریخ نشر: شنبه 22  ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – 11  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

منطق ِ بی منطقی

دانم  که   زدانایی   بسی    فاصله دارم

از   بهر ِ فراگیری  مگر  حوصله دارم

صد شکر که قانع ام  و برخویش نبالم

با نقش ِ  قدم   قصد ِ یکی  قافله  دارم

آن قافله  یی است  که غفلت  نشناسد

در مستی ِ مستانه ی شان ولوله دارم

گویم ز بزرگانی که خاکی  صفتان اند

گویند نکاتی  که  از آن   زلزله دارم

در دست  ندارم لب ِ نانی  به   خدایی

در پای  ازین راه  دوصد   آبله دارم

درمحفلی کانجا گذر ِ خود  صفتی بود

بیزارم و  بیزاری ازآن  مزبله  دارم

زآنکس که ز دانایی زند  لاف گریزم

از مردم  نادان نه  چندان   گله  دارم

مست ِ سخن ِ خویشتن و نیست دلیلی

با منطق ِ بی منطقی من مسئله دارم

تا نیست مرا سنجش هرگفته همایون

خاموشم و خاموش کجا  قلقله  دارم

همایون شاه «عالمی»

9 می 2024 میلادی

 

 

10 می
۱ دیدگاه

تشنه

تاریخ نشر: جمعه ۲۱ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

تشنه

34 الف

تشنه هستم  آب  می خواهم خدا

موجی از دریاب  می خواهم خدا

قطره قطره  تشنه   تر سازد مرا

یک نفس سیلاب  می خواهم خدا

سیرم  از  دردانه   های   پر بها

گوهر  نایاب    می خواهم    خدا

گوهر    نایاب     بهرم    توستی

یک دل  بی تاب  می  خواهم خدا

تا تو بر احساس من شوری دهی

شعر های  ناب   می  خواهم  خدا

گر تو در خوابم  بیایی بعد از این

چشم بندم  خواب  می خواهم خدا

شکیبا شمیم

7 جون 2018

10 می
۱ دیدگاه

رمز و راز دهر !

تاریخ نشر: جمعه ۲۱ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  رمز و راز دهر !

  این رمـزو رازدهر ببین تــا کجـا رسد

 یک گل نچیده ایم که عمری به پا رسد

 گیتی زاول است درایــن سیـر زنـدگی

 درپیچ وتـاب غـم که بــا فتـنـه هـا رسد

عمریکــه میبــریــم بــدل عــالمی امیـد

 زان جمـلـه آرزو  یـکـی گـربمـا رسد

 مـایـیـم و تنـگنـدلی بـه طـوفـان موجها

 کشتـی نشسته گـان کـه تــا نـاخدا رسد

 چند روزه بیش نیست دراین وادی گذر

 یک لحظه گررسـد خوش و آشنـا رسد

 این چـرخ زندگی پر از فتنه است وغم

 آنجــا کــه مــا نــه ایم بگو یـاد ما رسد

 تـا بنگـرد به خویش”عزیزه“چوذره ی

درپیـش آفتــاب بــه  گــرد هــوا رســد

عزیزه عنایت

4 فبروری 2017

هالند

10 می
۳دیدگاه

آب و ابر

تاریخ نشر: جمعه ۲۱ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

آب و ابر

جنسیت من از آب دریاست

و جنسیت تو از ابری که از تفت تنم ساخته شدی

اگر دریایی نباشد

ابری نیست

و اگرابری نباشد

دریایی نیست

و خورشید

همان عشقیست

که ما را بهم پیوند می زند

هما طرزی

22 دسامبر 2023

نیویورک

10 می
۱ دیدگاه

گلِ احساس

تاریخ نشر: جمعه ۲۱ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

گلِ احساس

در باغ دلم رسیدی
هزاران برگه امید و عشق
کاشتی
شعله های چلچراغ آیینه
شعرم قافیه می‌بافد
طعنه زنان به خاور زمین
وجودم پنهان
همچو دریای خروشنده
به طغیان آمد
در باغچه چشمانم سبزه دمید
گل احساس شکفت
چنار های سرخ در بیابان
های وحشی با آغوش
سپیدای شفق پیوست
همه جا پویا و جویا شد
لاله دستانم با واژه های
مست نغمه سرا
با بانک فراق می رقصیدند
ظلمت شب بهم ریخت
آفتاب رخ تو
کوچه و پسکوچه دلم
را نور باران کرد

 عالیه میوند
18 مارچ 2024

فرانکفورت

10 می
۱ دیدگاه

بعضی آفریده شده اند٬ تا به بعضی خدمت کنند!

تاریخ نشر: جمعه ۲۱ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بعضی آفریده شده اند٬ تا به بعضی خدمت کنند!

این گفته افلاطون و ارسطو در قرن هفدهم خیلی نقد شد٬ که بعضی آفریده شده اند٬ تا به بعضی خدمت کنند٬ اما تخصص گرایی و شایسته سالاری در نظام های مردم سالار٬ یعنی اینکه: هرکس برای کاری آفریده شده و حقوق کار هم٬ به این تکریم انسانی که٬کارمند کالا نیست….!

اما فلسفه وجودی ما مردم افغانستان چیست؟

بخشی از مردم ما که در دام گروه های تند رو دینی افتاده اند و جان و پوست شان٬ در خدمت آزمایش اسلحه های شرق و غرب٬ و بعضی دیگر چون پناهنده در خدمت جوامع منطقه و فرا منطقه و بدتر از همه٬عده ای با مدارک تحصیلی یعنی تکنوکرات در جامعه٬از کشورهای غرب چون دوره بیست ساله جمهوریت به غارت وارد می شوند.

آخر این درد وطن در کجا دوا شود؟ و بدتر از این چه خواهد شد٬ که بعضی دیگر جز تجزیه راه حل دیگر نمی بیند. و این بینیش های کوتاه و خام را کجا ژرف و پخته کرد؟ در حالیکه جهان در ۲۰۲۴ قرار دارد٬ اما افغانستان در توقف زمان همانا حالت قرون وسطایی…

در نتیجه:

قدم نخست بسوی دانایی٬ شناسایی جهل موجودست که: در جامعه خود٬ بی تفاوت و تماشاگر و در خاک دیگران خدمتکار نباشیم – در این حالت آسیب شناسی و معرفتی که خرد جمعی تولید کند٬ لازم و الزامات وجدان جمعی پسا بیداری اعضای جامعه پدیدار می شود. یعنی بیداری وجدان٬ پسا درون سازی معنی در وجود پدیدار می گردد.

محمدآصف فقیری

http://www.youtube.com/@AsifFaqiri-xv7bx

 

 

 

10 می
۱ دیدگاه

 شیشۀ دل

تاریخ نشر: جمعه ۲۱ ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۰  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

 شیشۀ دل

ای که می گویی  سزاوارِ  تو  نیستم  چیستم

تو تویی اما  مگر  دانم   که   من  من نیستم

بیقرار و مجنونم ،   آواره   می خوانی  مرا

عاشقم  دانی  و یا    دیوانه   ،  بگو  کیستم

دررۀ عشقت سر از پا ، پا  ز سر  نشناختم 

گوش به فرمانِ دلم ای  جان  مگو باغیستم

روز ها من در خیالت شب ها شب زنده دار

ای فدایت  از فراقت  خونِ   دل   بگریستم

سالها  شد  نقد  جان  در عشق  پاکت باختم

هر قدم   از  پا فتادم  گر چه  بار ها  ایستم

گر شوم در پیش چشمت در حضور آینه وار

می شکنی شیشۀ دل سخت تر از سنگ نیستم 

گر کنی ترک محبت   از  من ات وا حسرتا 

اما   با  تو  هر  کجایم   غیر  تو    یاغیستم

شکر یزدان  می نمایم  با  تو  دارم   زیستن

هر نفس  از تو  بگویم  در سرورم  زیستم 

دست  طالع  تو کجایی تا  نشینم بهر دوست

خاکسارم عاشقم  از عشق  خود   راضیستم

سید جلال علی یار

اپریل 2024 میلادی

ملبورن –  استرالیا

10 می
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد رهنورد زریاب، نویسنده، خبرنگار ،پژوهشگر و داستان نویس چیره دست معاصر کشور

تاریخ نشر: جمعه 21 ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی – 10  می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

یادی از زنده یاد استاد رهنورد زریاب ، نویسنده، خبرنگار ،

پژوهشگر و داستان نویس چیره دست معاصر کشور

قیوم بشیر هروی

10 می 2024 میلادی

ملبورن – استرالیا

به سلسله معرفی شخصیت های فرهنگی سرزمینم خرسندم که اینک یادی می کنیم از زنده یاد استاد رهنورد زریاب نویسنده، خبرنگار ، پژوهشگر و داستان نویس چیره دست معاصر کشور.

محمد اعظم رهنورد زریاب در سوم ماه سنبه 1323 خورشیدی در گذر ریکا خانه ی شهر کهنهِ کابل دیده بجهان گشود، پدرش از اهالی غزنه و مادرش اهل کندز بود. تعلیمات ابتدایی را در مسجد گوری های بازار سراجی کابل فرا گرفت و بعدا شامل مکتب حبیبیه شده و تا پایان تحصیلات ادامه داد. پس از آن در سال 1344 در رشتهِ خبرنگاری شامل دانشگاه کابل گردید و با یک بورسیه تحصیلی به کشور زلاند نو رفت ، اما پس از مدتی نسبت ناسازگاری طبیعتش با آب و هوای آن کشور مجددآ به کابل بازگشت و  در دانشگاه کابل تحصیلاتش را ادامه داده و با کسب لیسانس خبرنگاری فارغ شد و متعاقبا بخدمت سربازی رفت و پس از ترخیص بحیث کارمند وزارت اطلاعات و فرهنگ در مجله ژوندون شروع بکار نمود.

مرحوم استاد رهنورد زریاب به زبان انگلیسی هم تسلط کامل داشت.

در سال 1350 خورشیدی بازهم با گرفتن یک بورسیه تحصیلی دیگر به کشور انگلستان رفت و تصدیقنامه  کارشناسی ارشد را از دانشگاه ویلز جنوبی بدست آورد و در 1351 خورشیدی به کابل بازگشت .

او در سال 1353 با بانو سپوژمی زریاب ( نویسنده ی نامدار) کشور ازدواج کرد که ثمره ی این پیوند سه فرزند میباشد.

زنده یاد رهنورد زریاب با کودتای هفت ثور دستگیر و مدتی را در زندان پلچرخی سپری نمود. پس از آزادی در سال 1358 بار دیگر در وزارت اطلاعات و فرهنگ بکار گمارده شد و در سال 1368 با گشوده شدن فضای سیاسی در کشور ، نامزد غیر حزبی انتخابات ریاست اتحادیه ی نویسندگان در رقابت با بارق شفیعی عضو حزب حاکم گردید که با رأی اکثریت به ریاست اتحادیه انتخاب شد. اما پس از دو سال ازین سمت استعفا داد و در سال 1371 خورشیدی  با سقوط  رژیم کمونیستی و روی کارآمدن مجاهدین ،  کابل را بصوب پاکستان ترک نموده وبعدا به همسر و فرزندش در فرانسه پیوست. تا اینکه در سال 1382 با درخواست ریاست جمهور کرزی به کشور برگشت و بحیث مشاور وزیر اطلاعات و فرهنگ شروع بکار نمود، اما در 1383 پس از آنکه طرح ها و برنامه هایش عملی نشدند از مقامش استعفا داده و بعنوان ویراستار خبر در تلویزیون خصوص طلوع پیوست که تا پایان عمرش بدان ادامه داد.

سایر فعالیت های کاری مرحوم رهنورد زریاب قرار ذیل میباشد :

1 – خبرنگار در مجله ژوندون .

2 – مدیر عمومی خبرنگاران روزنامه های اصلاح و انیس .

3 – مدیر مسئول فصلنامهء آریانا که به زبان انگلیسی به نشر میرسید.

4 – مسئول بخش هنر در وزارت اطلاعات و فرهنگ .

5 – آمر دفتر فرهنگ مردم.

6 – دبیر روزنامه کابل تایمز .

7 – دبیر بخش داستان نویسی اتحادیه ی فرهنگی .

زنده یاد زریاب داستان نویسی را از دوران مکتب آغاز نموده بود و نخستین داستانش در سال 1342 خورشیدی در  مجله ی پشتون ژغ  زیر عنوان « بی گل و با برگ» به نشر رسید.

گفته میشود که او  تنها نویسنده ی است که مؤفق شده بیشتر از یکصد داستان کوتاه و بلند بنویسد و ازین جهت یکی از پرکارترین نویسنده گان کشور در نیم قرن گذشته بوده که به سبک های مختلف می نوشت.

داستانهایش حکایت از ذهن روشن و آگاهی فراوانش از اجتماع  و ادبیات  غنی زبان فارسی دارد.

زنده یاد زریاب از آندسته نویسندگانی بود که علاوه بر افغانستان ، در کشور های منطقه ، بخصوص حوزه زبان پارسی نیز طرفدارانی فراوانی داشت . آثار ادبی که از او به یادگار مانده خلاقیت نویسنده را در نگارش میرساند . بعضی از آثارش برنده ی جوایز مختلف ادبی در داخل و خارج از کشور شده است.

در آثار مرحوم رهنورد زریاب تنوع سبک نگارش را بخوبی می توان حس کرد.

 او اولین مجموعه داستانی اش را در سال 1362 بنام « آوازی از میان قرن ها» به چاپ رسانید

و همینطور مجموعه های دیگرش به ترتیب ذیل اقبال چاپ یافتند:

1 – مجموعه ی شش جلدی داستان های کوتاه .

2 – شهر طلسم شده .

3 – مردی که سایه اش ترکش کرد.

4 – دزدِ اسپ .

5 – و باران می بارید.

6 – سک و تفنگ .

7 – مار های زیر درختان سنجد .

8 – پیران ها ( ترجمه چند داستان از نویسنده گان جهان .

9 – حاشیه ها ( مجموعه مقاله های پژوهشی ).

10 – گنگِ خوابدیده ( مجموعه مقاله های پژوهشی) .

11 – پایان کار سه رویین تن ( مجموعهِ مقاله های پژوهشی) .

12 – زیبای زیر خاک خفته ( گزیده ی داستان های کوتاه ).

13 – گلنار و آیینه ( رمان ) .

14 – چه ها که نوشتیم ( مقاله های پژوهشی و یادواره ها ) .

15 – دورِ قمر ( که بین سالهای 1373 تا 1375 بطور مسلسل در نشریه ( وفا) چاپ پشاور به نشر رسید.

16 – و شیخ گفت – نشر زریاب

17 – چار گرد قلا گشتم ( زمان ) – نشر زریاب .

18 – شورشی که آدمیزادگکان و جانورکان بر پا کردند ( رمان) – نشر زریاب .

19 – قلندرنامه .

20 – کاکه شش پر و دختر شاه پریان (رمان) .

21 – درویش پنجم (رمان) –  نشر زریاب .

22 – سکه ای که سلیمان یافت (رمان) – نشر زریاب .

23 – آزادی اندیشه و گفتار ( مجموعهِ مقاله های پژوهشی ).

24 – هذیان های دورِ غربت ( طنز ها) .

و آثاری که ناتمام ماندند و یا اقبال چاپ نیافتند:

1 – سیب و ارستا طالیس .

2 – راز های دایه ی پیر .

3 – و سرانجام آقای سحر خیز بیدار می شد.

4 – زن بدخشانی .

استاد رهنورد زریاب مقالاتی نیز در مورد صادق هدایت و بزرگ علوی نوشته است.

 و همچنین گزیده ای از داستان های کوتاه او  بنام « تصویر» به زبان روسی  ترجمه شده است و فیلمنامه « اختر مسخره» نیز از آثار آنمرحوم میباشد.

قابل یادآوری میاشد که مرحوم رهنورد زریاب علاوه بر ادبیات پارسی به ادبیات جهان نیزبلدیت وعلاقمندی خاصی داشت که بدون شک می توان اورا از صاحب نظران درین باب دانست. او همچنین در روان شناسی ، جامعه شناسی ، فلسفه و تاریخ نیز آشنایی کامل و مطالعات گسترده ای داشت .

سرانجام این نویسنده شهیر کشور پس از ابتلا به ویروس کرونا  و بستری شدن  در بیمارستان 400 بستر کابل در 21 قوس 1399  وفات یافت و در شهدای صالحین آن شهر در کنار پدر و مادرش آرمید. 

روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

و اما ” گلنار و آیینه » عنوان رمانی است از زنده یاد رهنورد زریاب که نویسنده های زیادی درمورد آن مقالات نوشتند  که اینک توجه شما را به بخشی از نوشته ی  جلب میکنم که توسط دوست فرهیخته و نویسنده آگاه جناب صبورالله سیاه سنگ  تحت عنوان  آیينه ‌يی در برابر ” گلنار و آيينه” تحریر یافته است :

 در آغاز  محترم سیاه سنگ  نوشته اش را اینچنین می آغازد :

” رهنورد زرياب يكی از چهار، پنج تن پيشگام در قلمرو داستاننويسی افغانستان است و بر نگارنده اين يادداشت حق استادی دارد. حتا اگر من آن را به همين صراحت ننويسم يا او خود اين را نداند يا نپذيرد، باز هم حق استاديش نه از من واپس ستانيده خواهد شد و نه كاستی خواهد گرفت.

اين حق ادا نشدنی برميگردد به سی و چند سال پيش، روزگاری كه خواندن نوشته‌ها و گوش دادن به سخنهای رهنورد يكی از آرزوهای من و چند همدرس ديگرم بود.

امروز كه اين سطرها را مينويسم، افزون بر آرزوهای ديروز، ميخواهم “حق” همانگونه كه بايسته است، بر جا باشد. ”

در بخش دیگری از نوشته محترم سیاه سنگ  اینطور  می خوانیم:

 فشرده “گلنار و آيينه”

 ” مردی كه نزديك شصت سال دارد، پس از ديدن رقص زنی كنار گورستان در خواب، بيدار ميشود و ميبيند كه همان زن (ربابه گذشته و گلنار كنونی) آمده، بر تخت خواب اتاق خودش نشسته است. زن ميپرسد: “تو آن قصه را نوشتی؟” مرد در پاسخ ميگويد: “مينويسم. همين لحظه مينويسم.” و به نوشتن می ‌آغازد.

 و آن “نوشته” چنين است: راوی (داستاننويسی كه در جوانی دانشگاه ادبيات ميخواند) با رقاصه‌ يی به نام ربابه آشنا ميشود. ربابه از افسانه مادر مادر مادر مادر مادرش كه رقاصه دربار مهاراجه ‌يی در لكهنو بوده و به مسابقه رقص با تصويرش در آيينه وادار شده، تا مادر خودش كه رقاصه‌ يی در كابل بوده و پس از رقص خودخواسته در برابر آيينه جان سپرده است، می آغازد و سلسله رقصهای درباری يا محفلی خود و خانواده اش را به او باز ميگويد.

 روزی ربابه از زبان خاله شيرين كفشناس به راوی ميگويد كه آنها با هم خواهر و برادرند. با شنيدن اين خبر دنيای راوی دگرگون ميشود. پس از چندی، ربابه با استفاده از سفر راوی به باميان، به هندوستان ميرود. “برادر” از دوری خواهر بار ديگر بيچاره ميشود. ولی “خواهر” همانگونه كه بيخبر رفته بود، پس از يك سال ناگهانی برميگردد. راوی آرامش گمشده اش را باز مييابد. اين بار ربابه با استفاده از دور امتحانات دانشگاهی راوی با خاله شيرين و دو برادر خانگی (امير و خسرو) به هند ميرود.

 شبی، پس از سی ‌و‌ پنج سال، ربابه در كنار بستر راوی پيدا ميشود و از او ميپرسد: “همه چيز را نوشتی؟” راوی پاسخ ميدهد:‌ “ها، همه چيز را نوشتم.”

 طبعاً داستانی كه راوی نوشتنش را به ربابه وعده داده بود،‌ همين جا پايان مييابد.  وانگهی راوی ميپرسد: “اما تو چرا ناگهان مرا رها كردی و رفتی؟” پاسخ ربابه خود آويزه ديگر و گويا دنباله ننوشته داستان نخست است. اين بار او از زندگی سرگردان در دهلی و حيدرآباد، بيماری و مرگ خاله شيرين، برگشت پنهانی به كابل، رفتن به پشاور، واپس آمدن به كابل، كودتای ثور، مجاهدين، طالبان و مرگ امير و خسرو ميگويد و خاموش ميشود. ربابه با همين خموشی ميميرد.

 راوی ميرود و بر زينه زيارتی كه در جوانی وعده‌ گاه ديدار او با ربابه بود، مينشيند. درويشی می آيد و چيزهايی به او ميگويد كه فشرده اش چنين است: “تو دختر ربابه را جستجو ميكنی./ همين جاست. در خرابات زندگی ميكند. /برخيز كه برويم./ دختر ربابه گلنار نام دارد./ گلنار خواهر توست./ پس ربابه مادرت بود؟” و راوی ميگويد: “ها، او مادرم بود.”

 درويش و راوی به سوی خرابات ميروند. و داستان با اين سه سطر پايان مييابد:‌ “به نظرم آمد كه هوا كم كم روشن ميشود. باران هنوز هم ميباريد. و من آواز تك تك ساعت ديواری را ميشنيدم.”

زيبايی گلنار و آيينه :

تقابل آدمها و اشيا با تصوير ميان آيينه و گسستن پيوند، حتا بيگانگی، ميا ن آنها در شعر و داستان ديروز از يونان تا هند پديده تازه ‌يی نيست؛ ولی برخوردی كه رهنورد زرياب با راه انداختن مسابقه ميان رقاصه و تصوير به هدف از پا درآوردن پديده ميان آيينه ميكند، ستودنی است.

 افسانه “گلنار و آيينه”  از روانی خوشايندی بهره ‌ور است. نثر گيرای رهنورد، داستان را پذيرا تر از آنچه كه است، مينماياند. بسا پردازهای نيمه نخست كتاب شاعرانه اند:

 “ماه در آسمان به تنهايی جلوه ميفروخت؛ مثل اينكه ستاره‌ ها را گذاشته بود كه بروند و بخوابند.” ص5، “ديگر كليد سپيده‌دم قفل سياه شب را باز كرده بود و خورشيد ميخواست آزاد شود و به بلنديهای آسمان برود.” ص30، “كوچه‌ های قديمی كابل خاموش و آرام بودند و كتاب سياه شب با واژه ‌های ستاره ‌يی، همچنان گشوده و باز بود.” ص 5، “اصلاً او خودش به رقص مبدل شده بود. خودش يك پارچه رقص شده بود. گلنار ديگر وجود نداشت. تنها رقص بود و رقص بود. چرخيدن بود و پاكوبی بود و جنبش و تموج اندامها بود.” ص56، “از آسمان شب، سرمه و ستاره ميباريد.” ص91، “سرش را بلند كرد. در تاريكی به سوی آسمان نگريست. در ديده‌ گان اشك ‌آلودش ستاره‌ های آسمان منعكس شدند. انبوهی از ستاره ها را در چشمان او ديدم.” ص113 و چندين نمونه زيباتر و بهتر ديگر. “

منابع :

1 –  ویکی پدیا – دانشنامه آزاد.

2 – افغان موج –   ” آيينه ‌يی در برابر ” گلنار و آيينه “ ( محترم صبورالله سیاه سنگ )

 

09 می
۳دیدگاه

آئینهِ دیدار

تاریخ نشر: پنجشنبه 20 ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی –9 می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

آیینه ء دیدار

۳۳ الف

 در  را بگو  فریاد  زن ،  کر ساز هر  دیوار را

در خواب  نه  خوابیده  را ،  بیدار کن  بیدار را

جام آر از  عشقش  مرا  ، تا عشق را لایق شوم

هوشیار کن دیوانه را ، سرمست کن هوشیار را

داسی بیار و ریشه کش، از هر کجا دل سر زند

دل بخش بر هر بی دلی  ، بی  دل بکن دلدار را

مهر و صفا را جمع کن ، ضربش بده تقسیم کن

بخل و حسد انبار  کن ،   آتش   بزن  انبار  را

باید چراغی آوری   ،   بر مغز  های  کور  ما

تاریک نه محراب  را  ، روشن  بکن  افکار را

کانِ  سخن  لبریز  شد ،  لبریز  تر  دیگر  مکن

اندر دهن  مهری بزن  ، آغاز   کن  کردار  را

سوز فراق آور گهی  ،  تا  نرم  سازد  سینه را

تا درد را درمان  کنی  ،  دردی  بده  بیمار  را

تن سیر ماند ساعتی  ، هر  چند  بسیارش  دهی

جان را به اندک سیر کن ،  گل  کار گندمزار را

یک شب برو در خویشتن، بین چیز ها اندر بدن

با   چشم   بست ه کن  نگه  ،  آیینهء  دیدار  را

شکیبا شمیم

18 سپتامبر 2017

09 می
۱ دیدگاه

شعرِعارفانه

تاریخ نشر: پنجشنبه 20 ثور (اردیبهشت)  ۱۴۰۳ خورشیدی –9 می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا 

شعر عارفانه
همه دیوانِ غزل های عاشقانه تویی

میان فکر و خیالم به هر زمانه تویی 

کنون به دام تو افتاده این دل مهجور 

حدیث گلشن این  کوکب کرانه تویی 

قلم بدست  گرفتم  ز  درد   هجرانت

قصیده و غزل و شعر عارفانه تویی

به غیر تو منِ دلداده دل به کس ندهد 

به تیغ ناوک مژگان من نشانه  تویی 

همیشه روح و روان مرا نوازش کن 

بروی سینه من  لاله  و جوانه  تویی
عالیه میوند

5 مارچ 2024

فرانکفورت