رؤیا های شبانه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
رؤیا های شبانه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
رؤیا های شبانه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
خیال
۸۶ الف
خیالم خام و فکرم پخته و من در میان تنها
گهی این می دهد جایم گهی آن می کند بیجا
خودم افسانه می سازم خودم هم می کنم باور
گهی پا می زنم بر سر گهی سر می زنم در پا
گهی دل با بزرگی جا شود در غار یک سوزن
گهی تنگ است و از تنگی نمی گنجد در یک دنیا
خیالم گه شود غالب و فکر پخته ام سوزد
گهی اما خیال خام دودش می شود بالا
خموشی بهترین درمان درد بی علاج من
نه من از دست او رسوا نه او از دست من رسوا
بسی امروز ها تکرار دیروز اند و دیگر هیچ
بسی دیروز ها افتیده در راه اند تا فردا
شکیبا شمیم
.
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
خاطرات تو
هنوز حرفم را نگفتم !
کلمات یاریام نکرد
حتی در فکر کردن هایم
کنارم هستی
چون خیال نکردن به تو گناه است
در اوج دوری شانه های تو کوه استوار من بوده
کار هر روز مرور
خاطرات تو بر من است
غزل غزل نگاهت را میخوانم
شربت نگاه تو اگر بهاری باشد
دشت سینه ات نشیمنگاه امن است
بنویس از عشق
تا به شکیب روزگار برسم
عاقله قریشی
ملبورن – استرالیا
.
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
نعرهِ تبر
ز قعر قهر قرون آمده است در امروز
چراغ و نغمه و عشق است دربدر امروز
فلق به سان شفق رو به سمت شب کرده است
سپیده خفته به خوناب و بی سحر امروز
ز کوچه ، کوچ نموده است خانه و کودک
گشوده است به دیوار بسته در امروز
ستاده جنگل خاموش تا ز پا افتد
صدایی نیست به جز نعره تبر امروز
چراغ عصمت بیدار باش صبح کجاست؟
ز ننگ دامن شب گشته است تر امروز
ترانه بارترین چشمه، چشم خود بسته است
خیال مرده مرداب ، کرده سر امروز
نه آتش است و نه گوگرد، نه طلیعه عشق
فقط ز فضله سگ می جهد شرر امروز
فاروق فارانی
۲۰ سپتمبر ۲۰۲۱
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
حلقهُ زر
دیدم ات بعدِ سالها که گذشت
از پیِ دوری و جدایی ها
زنده گشت یاد و خاطراتِ قدیم
لحظهّ عشق و آشنایی ها
تو همان مردِ مهربان بودی
بردبار و خموش و رام و صبور
در نگاهت نهفته شعلهُ عشق
بحری آرام و کوهی پر ز غرور
گفتی آهسته، چیست این گوهر
میدرخشد بَرویِ حلقهُ زر
نورِ آن همچو اختری تابان
میدهد از وفا و عهد خبر
میروم من کنون زشهرِ شما
بر تو پاینده باد کوکبِ بخت
دور گشتی و زیرِ لب گفتم
بیتو هرگز نبوده ام خوشبخت .
مریم نوروززاده هروی
دوم سنبله ۱۴۰۳ خورشیدی
۲۸ آگست ۲۰۲۴ میلادی
از مجموعهُ”پاییز ” هلند
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – آسترالیا
یک دریچه
به یار
بسویت آمده ام
با یک سبدعشق
یک دریچه امید
و یک دریاچه آب تواضع
تا مرا در سجده های سحری
پذیرا شوی
سجاده دل پهن شد
نورت در آسمان درخشید
و عطرت –
مرا بیشتر از پیش مست نموده …
هما طرزی
نیویورک
۲۹ اپریل ۲۰۱۳
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
جوهر سبز عشق
عمر ما چون حباب در گذر است
زندگی بهر مــا چو درد سر است
جـــوهـــر سـبـز عـشـق مـي مـاند
نور پاکش به قلب جلـوه گر است
قطره ی اشک صبحدم صدف است
در فــرازش جـهـانِ صـد گُـهَـر است
کـی تــوانـیـم بـه قُـلّـه ها برسیم
باز و شاهین مـا شکسته پر است
وادیِ اَیــمَـــن اســت دور و دراز
بی مـحـابا مرو کـه پر خطر است
تـخـت و تـاجـی بـه دردِ مـا نخورَد
کلبه ی عاشقان بی سیم و زر ا ست
خـنـجـری مـی سـرائی شیر و شکر
قـلمـت شاخـه ی ز نـیـشـکر است
شیخ مولوی خنجری
6 دلو 1403 خورشیدی
کابل – چهاردهی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 5 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 24 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
باران رنگ ها
به حق
باران آیه های ترا تفسیر کرد
در یک تابلوی پر رنگ
در خلوت درون
رنگ ها زنده بودند
رنگ ها می پریدند
رنگ ها می خندیدند
ومی درخشیدند
مکرر می بارید
مکرر با تو بود
دگر من و تو نبود
تنها لفظ )ما (
و آیه های خدایی …
هما طرزی
نیویورک
۸ جولای ۲۰۱۳
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 5 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 24 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
من به یمگان به بیم و خوار و به جرم
ایمن اند ، آنکه دزد و می خوارند
« ناصر خسرو »
یمگان
تنها ترین ایستاده ام ، بر باره یمگان خود
شمشیر «نه» دارم به کف، آواره یمگان خود
خون زمین در خون من، روح زمان در جان من
هستم برون از هر تبار ، یک پاره یمگان خود
بر اخته گان شعر باف ، نفرین دنیا گشته ام
در شعر پنهان کرده ام ، پیغاره یمگان خود
زین مسخ ها آزرده ام، زین خنده ها افسرده ام
لعل بدخشان غمم ، غم باره یمگان خود
بر من نگردد سایبان ، دیوار کاخ آسمان
خو کرده در تبعید عشق، دیواره یمگان خود
می پرورم این شعله را، این شعله بنهفته را
در گاهوار سینه ام ، گهواره یمگان خود
این «در» فروشان قبیح، مداح «خوکان» گشته اند
من نام خود را کنده ام، بر خاره یمگان خود
فاروق فارانی
پنجم نوامبر 2022
ویسبادن
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 5 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 24 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
حرفِ بی سخن
در خلوتم همیشه به پیمانه در سکوت
دیوانه ای نشسته و دیوانه در سکوت
دنبال راه چاره منم ، ترک تو کنم
افتادهام به دامِ غم و دانه در سکوت
چشمم به انتظار سحر میرسد ز ره
بنگر نشسته ام چه غریبانه در سکوت
حک گشته عشق، در تن و جانم به دست تو
آغوش گیرمت که صمیمانه در سکوت
می ریزد از لبت شکرین حرف بی سخن
وقتی که می زند مژه جانانه در سکوت
عاقله قریشی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 5 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 24 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
پناه
آن گاه که خورشید عزم رفتن دارد
ماه آرام آرام
بر شانه های تو چکه می کند
آن گاه که زمین نفس می کشد
و پرندگان در خواب آغوش ستاره ها را
لمس می کنند
سایه ها در نور آرام می گیرند
و هیچ طوفانی
به دیوارها نمی رسد
آن گاه که تمام دریاها
برای این لحظه سکوت کرده اند!
من در کنار تو پناه می گیرم
پروانه شیرین سخن
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 3 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 22 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
شور دل
یار من د ر باغ بستان دلربایی میکند
در میان گلرخان بین خود نمایی می کند
در حقیقت تا بدیدم بی خود و شیدا شدم
ناز ا و را میخرم دل همنوایی میکند
از برش گشتم جدا کی من توانش داشتم
عشق او بنگر مرا هردم هوایی میکند
گشتهام زارو پریشان رحم بر حال دلم
وصل او رویای من دل هم گدایی میکند
در غم دیدار او غرق و پریشان وای من
شور او بردل فتاده کی جدایی میکند
عالیه میوند
فرانکفورت
15 دسامبر 2024
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 3 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 22 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
بی ریا
به یار
من در تواضع بید مجنون شریکم
و در سرازیری یک آبشار پر آب –
در رکوع ایستاده ام
با عشق
آنچه از من تراوش میکند
بی ریاست
و صداقت در من ترا صدا میزند
در نیایش هام در نوسانی
و در پندار هام …
)من( ترا زمزمه میکند
)من( ترا می جوید
)من( در شکوه عشق فریاد میزند
مگذار ،
بنده بودنم را از یاد برم …
هما طرزی
نیویورک
۶ جولای ۲۰۱۳
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :چهارشنبه 3 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 22 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
همرنگ
۸۵ الف
میشود هم رنگ گردم با زمین
میشود همرنگ گردم با فضا
میشود هم رنگ گردم با سکوت
میشود هم رنگ گردم با صدا
میشود هم رنگ آتش هم شوم
میشود هم رنگ گردم با هوا
میشود هم رنگ گردم با نماز
میشود هم رنگ گردم با دعا
میشود هم رنگ گردم با ستیز
میشود هم رنگ گردم با صفا
میشود هم رنگ گردم با خودم
میشود هم رنگ گردم با قبا
میشود بی پرده گویم حرف دل
میشود هم رنگ گردم با خدا .
شکیبا شمیم
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 2 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 21 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
شاید در جامعه ایکه کین و خشونت حکم می راند، از
خشم و کینهبه عنوان گمشده یاد کردن، گپ نادرست
جلوه کند، اما اینگمشدگی خشم و کین مقدس
است که به کین و خشم و خشونت جنایتکاران
اجازه میدهد که از مردم قربانی بگیرد.
ای دست سرخ حادثه …
ای دست سرخ حادثه از آستین برآ
طوفان لب گزیده دمی از کمین برآ
ای کهکشان کینه هزاران ستاره ریز
آتشفشان مرده صبح از زمین برآ
ای خشم پر گشای و در آفاق بیضه کن
از پرده های سینه برون ، از جبین برآ
چون بمب ساعتی خبر اضطراب باش
در راه کاروان خموشی چو مین برآ
ای عشق جامه گونه روان را برهنه مان
وی عشق پر ز شعله ز هر دل عجین برآ
دل را ز عشق، عشق کشان دو رو بروب
با عشق راستین حقیقت نگین، برآ
فاروق فارانی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 2 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 21 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
قهر تاریخ
ای که هستی دشمنِ فرهنگ ها
می بری میهن به دَور سنگ ها
این قدر ها فتنه برپا میکنی
دیده های خلق ، دریا میکنی
از جهالت تو خ صومت میکنی
پا فشاری بر خشونت میکنی
خنجر جور ات به متن استخوان
بُرده این فریا د ها تا کهکشان
چهره ات حتی برای کودکان
فاش گشته ای غلام دشمنان
جیره از ا غیار گیری بار- بار
این حمایت ها نباشد پایدار
بر جهالت تکیه داری تا به کی
می نترسی از خدای پاکِ حی
صبر مرد م را نکن ت و امتحان
بار سنگین را کجا داری توان
طاقت مردم شود آخر به سر
از برای ظلم های مستمر
می رسد روزی که مردم عاقبت
میکند ایستادهگی از هر جهت
بر قف ا راهی نداری بر فرار
باز خواهی رفت در تنگیِ غار
توره بوره باز هم جای شماست
قهر تاریخی به فردای شماست
#فرحت_رحمان
۱7 جنوری ۲۰۲۵
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 3 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 22 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
عقاب زخمی
نمای شعر من از صورت نگار بس است
دگر سرودن از آن بوسه و کنار بس است
عقاب زخمیِ بی آشیانه را و مرا
نگاه نافذ و لبخند پای دار بس است
به جای شیر در آن قله رفته گلهی گرگ
دگر ترانهی شادی به کوهسار بس است
فضای دهکده را تا گرفته غم سر غم
سرود تازه و آهنگ خوشگوار بس است
به روی هرچه سیاهی و جهل و فاجعه است
دگر سکوت فرو خفته در نهار بس است
عبورِ خنجر خونین به استخوان وطن
نگاه بسته و تکرار بار - بار بس است
میان این همه زنجیر ها و مرگِ آزادی
به غم نشستن و تقبیح روزگار بس است
برای آن که ز ره میرسد سروش نجات
امیدِ کاذب و القاب شهسوار بس است
قریحه را که به دل واژه – واژه خون دارد
به جز سرایش آن شعر اشکبار بس است
احمد هنایش
۶ دسامبر۲۰۲۴
آلمان
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 2 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 21 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
سخن پرداز
بی تو تنها تر از آنم که بودم هستم
خسته از وضع جهانم که بودم هستم
می تپم چون که تپیدن شده است عادت من
روز و شب در نوسانم که بودم هستم
من ز روزی ازلی زندگی عاشق بودم
گر شوم پیر جوانم که بودم هستم
هر کجا دانش و فرهنگ و هنر می جویم
در پی علم روانم که بودم هستم
نفرت انگیز ترین واژه برایم جنگ است
ز جمع صلح طلبانم که بودم هستم
از دو رویی و دو پشتی و دو رنگی سیرم
چون کف دست عیانم که بودم هستم
از بد انديش و سبک پاچه و حاسد دورم
دشمن دیده درانم که بودم هستم
کشتی عشق به دریای ادب می رانم
شاعری سوخته جانم که بودم هستم
از بدخشانم و محمود سخن پردازم
ذره پرورده ای کانم که بودم هستم
———
دوشنبه اول دلو۱۴۰۳ خورشیدی
که برابر میشود به January 20, 2025
سرودم
احمد محمود امپراطور
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 2 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 21 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
موش و گربه
یکی موشی بغُــریـده بـه گــربــه
که هوشدارت دهم، گـرسـویم آئی
من یک موشم،ولی ازنسل شیران
اگـر مـردی ؟ بیــا کـن زور آزمـائی
بخـنـد یـده ز دل مـغــرور گــربــه
بگفـتـا مـوش مـزدورم ، کـجـائی؟
نمک خورده و لی پاسش نکــردی
بخـدمـت مـیـرســم درهـرســرائی
بـدادم ســالهــا یـت نـاز و نـعـمــت
توای بیعقل مکـن، این خود نمـائی
بیک لحظه ســرت، بر زیـر بالـت
نـمــایـم تـا بـفـکــــرِ خـویـش آئی
چــو مـوش بی خـرد دید قهر گربه
شروع کرده ز گـربـه ، عـذرخوائی
خطـاکـردم خطـا کــرم، ببخشــای
که باشم دیـگــرت،من یک فـدائی
نـه بـیـنـی زرهء بیــگـفـتـی ازمـن
نمــا ازلطـف خـویشـت راهنمـائی
بگـفـتـا این غـلام و چـاکــرت مـن
ببخـشـم گـرچـه کـردسـتـم خطائی
شــوم قـربــان زیـبـا پـنـجه هـایت
بـه امــرتـونـمــودم خــود نمــائـی
ولی مـن موشــکی بیـچـاره هسـتم
نــدارم هـیــچ وصفـی جـز گـدائی
شنیدست“حیدری“چون قصه ءموش
به موش گفتا بس است،یاوه سرائی
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
16 مارچ 2014
سیدنی – آسترالیا
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 1 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 20 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
چشمهّ عدالت
حافظ بیا دوباره ، یک طرحِ نو درانداز
بشکاف سقفِ میهن ،یک نظمِ بهتر انداز
چند قطره صلح خواهیم از چشمهّ عدالت
خوبانِ تشنه لب را ، در حوضِ کوثر انداز
حافظ دوباره برگرد ، بنگر بحالِ ساقی
شور و نشاط و مستی در جام و ساغر انداز
رنگین گشته ساحل ، از خونِ بیگناهان
کشتیِ صبرِ ما را ، در بحری دیگر انداز
جانها رسیده بر لب از سایهّ شیاطین
بالِ فرشتگان را ، بر بام و هر در انداز
گنجِ عزیزِ ما شد ، پامالِ چهار پایان
طوقی زلعن و نفرین، بر گردنِ خر انداز.
مریم نوروززاده هروی
۱۵ سپتامبر ۲۰۲۳ میلادی
از مجموعهُ ” میهن عشق “
هلند.
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 30 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی 19 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
خمِ الفت
شبی آی و منور کن فضای خانه ای ما را
ز نور عشق جهانِ بی سر و سامانه ای ما را
بتاب بر آ سمان دل چو ماه نو به لبخندی
چراغان کن سراسر کلبه ای ویرانه ای ما را
غزل خوان تا سحرگه شمع سان از شور و شیدایی
به شور آور ز سوز و ساز دل پروانه ای ما را
بریز از خم الفت باده ای الفت به جام دل
ز شربی مست کن مست ساقیا پیمانه ای ما را
به شهر افسانه میگویند ز لطفت مردمان هر جا
بیا ای شهسوار افسانه شو کاشانه ای ما را
ز گلزار محبت بخش گل خوشبو به بیمارت
نما خوشبو حریم خانه و گلخانه ای ما را
دو چشم در انتظارت می چکد آوا ز نای دل
بیا و بین ز ملک دل می و میخانه ای ما را
مکن محروم ز دیدارت نگاهی انتظارم را
صفا بخش با نگاهی دیده و دلخانه ای ما را
گذر گاهی سحرگاهان به آغوش چمنزارم
چو شبنم لحظه ای بشنو تو هم افسانه ای ما را
بیا با شوکت حسنت طبیبانه به بالینم
ببخشا جان به تن ای جان تن گلگونه ای ما را
به پرسشم قدم نی که نباشد اعتبار دم را
دمی شو همدم ای دم و دمخانه ما را
نیستان وجود را ساز و آهنگی بیا بشنو
به گوش دل( حبیبا ) قصه و افسانه ای ما را
نجیب حبیب فاریابی
سلیتگایم – ستراسبورگ
فرانسه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 30 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی 19 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
در سایه ی درختان کاج
به وطنم
صدا کن مرا
صدا کن به بیشه های سبز
در سا یه ی درختان کاج
در کنار جوی آب
که عشق در آن جاریست
و ایمان در آن موج میزند
در انتهای باغ
گل های صمیمیت روییده
دسته یی از آن گل ها را بچین
در سرای خاموشی بمن هدیه کن
من دگر تنها نیستم
من با خودم همسفرم
تو در من نشسته ای
تو در من نمو کرده ای
صدا کن مرا
در پرش پرنده ی آزاد
درمیان گندم زاران عاشق
در شکوه شاخه های طلایی
که با ساز باد میرقصند پر موج
و ترا پر امید صدا میزنند
من با آهنگ عشق آشنایم
چون کبوتران پارسا
در آسمان یک احساس پاک
صدا کن مرا
در التهاب شب های داغ
و در روزی که در تو بدنیا آمدم
و نطفه صداقت را به باغ هدیه کردیم
و در آغوشت آرام خفتم
و زیبا رقصیدم
صدا کن مرا
در آرامشی چند
در کوشه های خلوت
در بیشه های سبز
در سایه ی درختان کاج
در کنار جوی آب
و به آغوش عشق ها ….
صفا ها …
ایمان ها …
هما طرزی
نیویورک
۱۰ جولای ۲۰۱۳
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 29 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی 18 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
حرارت عشق
تا تُـــرا دیــــدم ز جان و دل گرفتــارت شدم
عاشق چشمانِ مست و محـو دیـدارت شدم
اتشی در سیــــنه ام افـــروختي ای نازنیـــن
بیتو من دیــوانه گشـــتم عـاشقِ زارت شدم
گــرم کردي سینهء سـردم به پای عشق خود
شد زمســـتانم بهــــار ماننــد گلزارت شدم
نرگسِ مست ات دلـم را از قفــس آواره کرد
در میـــان عاشــــقانت نـــاز بــردارت شدم
عاشـــقانِ بیشـمار دیـــدم خریـــدارِ تو بود
در میان جمـلهء شـان مـن خریــدارت شدم
عشق گرفته سخت مـرا با تیشه در تدبـیرِ تو
مثل فرهـاد و شیرین در عشق بیمارت شدم
آن لبـــان سُــرخ تو مانند قــوغ دوزخ است
لـــرزه بر جانم فـــتاد در فکـرِ اسرارت شدم
من علـــیم گشتم خراب از دوری چشمانِ تو
بی خبـــر رفـــتي ز پیشم محو کردارت شدم
صدیق علیم
بورک ویرجینیا
19 اپریل 2023
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 29 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی 18 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
با وجودی که آسمان و زمین را بقول فروغ فرخزاد ،،اندیشه های
پست،، قومی، تسلیم طلبانه و خود فروشانه آلوده کرده اند و
قافله جنبش عدالت خواهی از هر طرف در تیررس دشمنان
گوناگون قرار داردو از جانب دیگر خواب و خمیازه قافله
داران نیز قافله را دچار سستی کرده است،
باز هم می بینم که این قافله کوتاه
زخمی به پیش گام بر می دارد.
این شعر در سال ۱۹۹۵ سروده شده بود.
فاروق فارانی
هنوز قافله در راه است
هنوز قافله در راه است
هنوز بانگ جرس
خواند
اگرچه کوره رهی پیچ پیچ
در راه است
هنوز قافله در راه است
اگرچه قافله سالار و ساربانی
نیست
اگرچه قافله را
طاعون طعنه
همراه است
اگرچه هر قدمی در کمین شغاد و
چاه است.
هنوز قافله در راه است
اگرچه هر قدم
هر فرسخ اش
پر ز سال و هفته
و ماه است
هنوز قافله در راه است
اگرچه باد مخالف
با شن شناور صحرا
ستار خیل طراران پست
بدخواه است
اگرچه صبح دروغین
سراب بی ثمر
سنگراهه ای
سحرگاه است
هنوز قافله در راه است.
اگرچه قافله در راه دور
کوتاه است
هنوز قافله
در راه است
هنوز قافله در راه است
فاروق فارانی
۱۹۹۵
آلمان
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 29 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی 18 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
شب پرست
۸۴ الف
شب است و شب پرست از خشم آتش میزند شب را
و بیمار از طبیبش جای دارو می خرد تب را
چرا سنگی نمی افتد به جای رحم از عرشش ؟
که شیطان رفته در بازار و میزان می کند رب را
مقام آرزو گاهی به بالا می رود بی حد
که دیگر زیر پایش می کند کرسی و منصب را
پریشانی ندارد نقش خوش پرداز در تخته
تباشیر از حیا ننموده اما ترک مکتب را
به نام دین همین درزی که افتیده ست بس باشد
دگر راهی نباید داد هرگز قوم و مذهب را
به هر حیوان که کشتم خون او را سرخ دیدم بس
گرفتم از همین یک رنگ من بسیار مطلب را .
شکیبا شمیم