۲۴ ساعت

06 ژانویه
۳دیدگاه

آواز من

تاریخ نشر : شنبه ۱۶ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آواز من

در آواز من زنجیری ست

که نه بدایتی دارد

و نه نهایتی

در آواز من

تمام مردم را خواهی یافت

از جنس خدا

بگذار تا با هم بخوانیم سرود

عشق را

چرا که آواز من ،

کبوتری ست که

برای رسیدن به دریا

رها می شود

بال می گشاید

تا پرواز کند

بسوی آزادی وعدالت.

میترا وصال

۶ جنوری ۲۰۲۴ میلادی

لندن

05 ژانویه
۱ دیدگاه

عشقِ من

تاریخ نشر: جمعه ۱۵ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

عشق من

چه زیبا چشمت

محو پیمانه می شود

برای معنای من

نگاهت آیینه می شود

به واژه ها ، مگو چرا در گلویم خفته اند.

ز لعل لبت پرس

که در گشاده می شود

برای بودنم

عطر نفس هایت کافیست

برای نبودن ام

سفر بهانه می شود

تو گل غنچه بهاری ،

نشاط سبزه زاری

در اوج عشق

خورشید سروده می شود

به واژه ها پر و بالم

به جان سخن بسترم

صد چشمه ی عاشقانه

ز تو جاودانه می شود

میترا قربان لحظه های نوید بخش

عشق من

امید من بهترین

ترانه می شود.

میترا وصال

اول جنوری ۲۰۲۴

لندن

02 ژانویه
۱ دیدگاه

رسالت انسانی

تاریخ نشر : سه شنبه ۱۲ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ جنوری ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رسالت انسانی

با تو

هزاران لحظه را

سرفرازی میشوم

از کابل تا بخارا

پرچم پیروزی میشوم

باتو

همچو قله های پامیر

هزاران آواز شکسته را

مرهم و دلنوازی میشوم

در نگاهت ایمان عجیبی ست

با لمس دستانت

ترانه سرای

مردان خراسانی میشوم

با تو

حماسه رستم زنده شد دوباره

من که در خروش آمو

ندای آزادی میشوم

قامتت استقامت راه من

من که با تو

سر برافراشته

رسالت انسانی میشوم

میترا وصال

۲۶ دسامبر ۲۰۲۳

لندن

 

29 دسامبر
۱ دیدگاه

فردای سبز

تاریخ نشر : جمعه ۸ جدی ۱۴۰۲خورشیدی – ۲۹ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

فردای سبز

مرگ چه خاموشانه میرقصید

بر گلوی خون آلود مادر وطنم !

و انتحاری افکار یک عبادت است

که بر مدار کینه و نفرت میچرخد

و تنها طعام زورمندان

گوشت انسان

وشربت شان

 خون انسانیت است

که در تصویر خدا پنهان شده اند

من دیگر حرفی نخواهم زد

و دیگر حرفی نمانده است

تنها حرفی نمانده است

وتنها کلام خداست که باید

تفسیر شود

آری !

ایمان آورید

و بپا خیزید

به فصل ” خواستن توانستن است “

ایمان آورید

به فصل ” نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ “

  پیروزی از آن ماست

ایمان آورید

 به نسل نو که

از جنس عدالت است

و فردای سبز.

میترا وصال

۲۸ دسامبر ۲۰۲۳

لندن

26 دسامبر
۳دیدگاه

عصر ممنوعه

تاریخ نشر: سه شنبه ۵ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۶ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

عصر ممنوعه

نگاهم را 

معصومیتی کودکی به تصویر 

کشید که

هراسیده از آژیر جنگ

لبخندم را

تلخی عصیانی فرو خوردهء

نوجوانی نقش زد که

شوریده از تحمیل تهدید

وتحریم.

و چهره ام را

سکوت جوانی فریاد کرد که 

وامانده در نقاب خاک

آری !

من متولد عصر ممنوعه ام

نگاه ممنوعه

کلام ممنوعه

شعر ممنوعه

زیبایی ممنوعه

زندگی ممنوعه

عشق ممنوعه

و نقطهء آخر خط

مرگ ممنوعه

من از جسن هیچم

واز سرزمین خاکستر

مرا به اینجا الحاق کردند

غافل از اینکه

در تهء خاکستر

شعله یست فروزان مرا

از نور عشق 

انسانیت

و آزادی

میترا وصال 

۲۵ دسامبر ۲۰۲۳ 

لندن

20 دسامبر
۱ دیدگاه

زن ، زندگی ، آزادی

تاریخ نشر : چهارشنبه ۲۹ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۰ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

زن ، زندگی ،آزادی
از مو هایم
پرچمی میسازم
تا باد از اعجازش
عشق را درو کند
و دخترانم
از گور های دسته جمعی خانه ها
بیرون
به خیابان ها
به مکتب ها
زن
زندگی
آزادی را
فریاد زنند
میترا وصال
14 دسامبر
۲دیدگاه

ای شرقی ترین یار من !

تاریخ نشر: پنجشنبه ۲۳ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۴ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

ای شرقی ترین یارِ من !

05 دسامبر
۱ دیدگاه

ترانه های خوشبختی

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۴  قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

ترانه های خوشبختی

اگر روزی

بی دریغا برایم بخندی

همه ترانه های خوشبختی را

به پای تو خواهم ریخت

ودر سینه ام

گلی خواهم کاشت

که فقط اسم ترا شگوفه کند

واز برگ ، برگ آن

پیراهنی خواهم دوخت

که در تن مردانه ِ تو

سبز شود

که من سال هاست

خنده را

گم کرده ام.

میترا وصال

 

03 دسامبر
۲دیدگاه

هیچ نمیدانم

تاریخ نشر: یکشنبه ۱۲ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – استرالیا

هیچ نمیدانم
که چندمین بار است
از من تولد میشوی
میان خواب های که
خیالت حتی آبستن هم نمیشود
هیچ نمیدانم
چندمین« مریم» هستم که
آغوشم درد می زائید
و برای بی پدر بودن« عیسی »
مقدس میشوم
هیچ نمیدانم چندمین« لیلی» هستم
که « قیس » در حجله ی نگاهم عاقل میشود
و بیابان سهم شتروان های میشود
که عشق را زنده به گور میکنند
هیچ نمیدانم چندمین« رابعه »هستم
که شعر هایم را با خونم حمام میدهم
تا عشق را فریاد زند
میان این همه نمیدانم ها،
نمیدانم ها
فقط میدانم ،
زنی در شب ها
با نگاه هایش ستاره میچیند
و در سپیده دمان افتاب
از چشمانش طلوع میکند
تا برای تو آغوشی باز میکنم
از جنس نور و هستی .
میترا وصال
02 دسامبر
۲دیدگاه

به انگشتانت بگو

تاریخ نشر: شنبه ۱۱ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا
به انگشتانت بگو
لب های مرا ببوسند ،
به انگشتانت بگو
راه بروند روی صورتم
بپیچند لای موهایم
لمس کنند باغ تنم را
آنگاه خواهی دید
دستان تو عاشق می شوند و من عاشق ترین
اما گاهی هم
نفس عمیق بکش و
مگذار تنم از حسودی بشکند
آخر من گلی در دست تو ام
گلهای دگر را بو مکن.
میترا وصال
28 نوامبر
۲دیدگاه

های مردم !

تاریخ نشر : سه شنبه ۷ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۸ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

! ‎های مردم
‎که من
‎ رویایی دارم
‎رویایی سبز و شگفتن ستاره
‎رویایی لبخند بی وقفه
‎از جهان بی کینه
‎رویایی انسان بودن و انسان ماندن
‎در برگه های سیاه قرن بیست و یک
‎رویایی سپید از پیراهن بیداری
‎رویایی از دنیای بی مرزی
‎رویایی آزادی و رهایی
‎رویایی ختم درد های تکراری
‎درد های که ما را از عشق تهی کرده
‎رویایی که هیچ کودکی محکوم به یتیم بودن نیست
‎رویایی که هیچ زنی محکوم به زن بودن نیست
‎رویایی که هرگز پول ایمان مردم نیست
‎رویایی که نفرت راز پنهان گندم نیست
‎رویایی دنیای بی جنگ و بی ارتش
‎رویایی بی اشک و بی آتش
‎رویایی لبخند گل ها
‎رویایی امید دل ها
‎رویایی برابری و برادری
‎رویایی همزیستی و همدیگر پذیری
‎رویایی از جنس مهر
‎ … رویایی از دنیای نور
میترا وصال
25 نوامبر
۲دیدگاه

مرگ من روزی فرا خواهد رسید

تاریخ نشر: ۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۲۵ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

به استقبال شعری از « فروغ فرخزاد »
« مرگ من روزی فرا خواهد رسید »
امروز،
یا فردا
در لابلای هیاهوی ابر ها
در سکوت بی درنگ نیمه شب ها
در تحیر لحظه های آشنا
در نجوای دریایی بی صدا
در معصومیت خار ها
در پریشانی گل ها
در سینه تنگ برگ ها
در اشک فرو ریخته « مادرم»
آنجا که دیگر چشمان من
به انتظار سپیده صبح نخواهد ماند
“گونه هایم”
خالی از بوسه های داغ « دخترم »
لب هایم خاموش از مستی گفتن « پسرم »
مو های پیچ پیچانم در ابدیت حجاب
دست هایم خنک از عاشقانه های ناب
آوازم با آهنگ سفر
همسفر به سوی خاک
عزیزان میگذارند به قبرم
و
من آهسته آهسته
سنگینی خاک را
در بر و دوش خویش
احساس میکنم
روح من به دنبال نور
در کهکشان بی فرجام
سرگردان ،
پنهان ،
تنها ،
پس از آن
در قلمرو هستی
مرثیه خوانی میکنند
و بعد
“گور من”
در غروب ابدی
در غربت بی پایان
در بی کجا ،
در ناکجا
در تنور های داغ نام ها
ننگ ها
در گمنامی مطلق ،
فراموش میشود
دقیقا” آنجا که شاه و گدا
همه بی همه رفتند و بر نگشتند
آری !
” مرگ من روزی فرا خواهد رسید “
میترا وصال