بلاگ

  • طوفانِ خشم

    تاریخ نشر: دوشنبه 7 جوزا ( خرداد ) 1403 خورشیدی – 27 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    طوفان خشم

    طوفان    خشم  خلق  اگر  شعله ور  شود

    بنیادِ   ظالمان   همه   زیر  و   زبر  شود

    اين  وعده  خداست  به  قرآن   كه عاقبت

    ظالم  ز  حیله  های  خودش  دربدر  شود

    روزی  رسد که  کاخ  ستمگر شود خراب

    دنیا  ز آه  و غصه ی  مظلوم   خبر  شود

    هر قطره  اشکِ   چشم   یتیمانِ   روزگار

    سیلابی  گشته  حیله در آن غوطه ور شود

    قلبِ   ستمگران   که  به   غم  آشنا  نبود

    دانم  که عاقبت  همه  خونین  جگر  شود

    هر ناله ای  که از دل  مظلوم   شود  بلند

    مانند  شعله  گشته  به   ظالم   شرر شود

    دست  دعاى  بيوه  زنان   نيمه  هاى شب

    بر ظالمان چو حلقه ی  دار  پر خطر شود

    بیداد  ز  بیخ  و  ریشه  شود  مضمحل بدان

    نامش چو لکه ننگی   به  تاریخِ د هر  شود

    برخیز« حنیفه » دختِ وطن راامید بخش

    فریاد  بزن  که  دورِ  جهالت به سر شود

    حنیفه ترابی بهنام

  • اجازتِ یک روز

    تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

    اجازت یک روز

    تو جرعه ای از لب ده، مستانگی اش با من

    کن فارغم از عالم ،   بیگانگی اش با من

    چرخنده بیا سویم  با  رقص  و دل آرائی

    آغوش مرا پر کن ، جاودانگی اش با من

    مستی و طرب پاکن، صد  هلهله برپا کن

    تو شادی و غوغا کن دیوانگی اش با من

    دل کعبۀ آباد است از محضر تو شاد است

    تو گنج دل من باش، ویرانگی اش  با من

    تو عرف و نشان من ، تو گنج گمان  من

    شو قصۀ عشقم  تو ،  افسانگی اش با من

    در جمعیت عشاق ، خاموش مباش ایجان

    تو باده به ساغر ریز، رندانگی اش با من

    در دیدۀ من بنشین،هوش از سرمن برچین

    تو در تن من جان شو، جانانگی اش با من

    راهی تو به من بگشا،«واهب» به سر کویت

    یک روز اجازت ده، سالانگی اش  با من

    11 سپتامبر 2020

    صالحه واهب واصل

    در مشاعره با بهروز ایرانی

    دف زن تو به شیدائی، با رقص فریبائی

    پر کن قدح عشقت، مستانگی اش با من

    بهروز ایرانی

    هالند

     

  • قافلهِ عمر !

    تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

    قـافـلـۀ عمـر  !

     زنـدگی میگــذرد بـا همــه زشتــی وصفا

     بگـــذرد قــافــلـۀ عمـرچــه زود ازبــرمـا

     لحظه ها همچورعد وبرق یکی بعد دیگر

     میـرونـد دسـت بـدست مـژه بهـم بستن ما

      شاد باد آنکه به اخلاص کند خدمت خلق

     کـه بمانـد پـس ازآن نـام نکــویـش برجـا

     ازچه مغرور درآسایش وهستی ی زمان

     که جهانرا به زرومال وشکوه نیست بقا

    طمعی نیست ز دنیای پــراز فـتنـه وغـم

    زانکـه رفتند ازاین دهـر بسی شاه وگـدا

    عاشق عشرت گردون ای”عزیزه” نشوی

    که نـدیـدیـم ونکـرده ست بکس هیچ وفــا

    عزیزه عنایت

    7 جنوری 2018

    هالند

         

  • تهیه مونوگراف

    تاریخ نشر: یکشبه ۶ جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ می  ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

    تهیه مونوگراف

    برای تهیه مونوگراف با ما ثبت نام کنید. هرنوع مونوگراف و پایان نامه تحصیلی به اسرع وقت و بصورت تخنیکی با کمترین هزینه تهیه میگردد.

    برای تهیه مونوگراف فقط کافی است موضوع را بصورت دقیق به ما بسپارید و بعد ازیک هفته  مونوگراف چاپ شده را در دو کاپی  از ما تحویل بگیرید، البته فیس پیش پرداخت از شما اخذ میگردد. امکانات فست مونوگراف یا مونوگراف سریع را نیز ما داریم، که می توانیم مونوگراف را طی مدت دو روز بصورت کامل در سه کاپی با جلد مقوایی به شما تحویل دهیم ، در این صورت موضوع مونوگراف را ما تعین می نماییمُ. 

    فیس فست مونوگراف یا مونوگراف سریع دو برابر مونوگراف نارمل است. کسانیکه از استادان مورد نظرما مو نو گراف دارند یعنی مونوگراف از استادانی که در ارتباط با شرکت سهامی ما هستند، از امتیاز بیست فیصد تخفیف بهره مند شده می توانند .

    مونوگراف های که یک بار استفاده شده است به قیمت نازل به اختیار محصلان محترم قرار گرفته می تواند   البته اگر از جانب استاد مربوط رد شد ما در زمینه مقصر بوده نمی توانیم . البته اگردر این مورد قبلا صحبت شده باشد ما میتوانیم با مصرف اندکی مشکل را بر طرف کنیم البته خوبست از قبل ما در جریان قرار داشته باشیم.

    شرکت ما در ارتقاع ظرفیت کامل علمی هم وطنان گام های مفید برمیدارد از ما حمایت کنید.

    سید عبدالقادر رحیمی

  • حریمِ شوق

    تاریخ نشر: یکشبه 6 جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 26 می  2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    حریمِ شوق

    در تخیل   بوسه  ا ز  نیلوفرت  بر  داشتم 

    از انار و سیب و لیموی   ترت  بر داشتم

    با حریر  عشق  پیچیدم  ز  سر تا  ناخنت

    از  حریم  شوق  جامِ   شکرت  بر داشتم 

    کردم انگشتان خود در لای گیسویت به عشق 

    بوسه ها از دیده ای  جادوگرت بر داشتم

    با نفس سحرت نمودم با سخن رامم شدی 

    با محبت بیخود و ز آنسوترت  بر داشتم

    بحر جوشان  تلاطم  بودی   و  پر ماجرا 

    با فنی تردستی  موجِ  گوهرت  بر داشتم

    در فضای عالم دیگر شدم بی باده مست 

    عطر فردوس برین از پیکرت  بر داشتم 

    سخت پیچیدی توهم ای شوخ بی پروای من

     در جنونستان هستی محشرت  بر داشتم

    آنچه در پندار محمود آمدی  اینگونه بود

    نامه را از روی میزی  دفترت بر داشتم 

    احمد محمود امپراطور

    سه شنبه ۰۴ جوزا ۱۴۰۰ خورشیدی

    25 می 2021 ترسایی 

     

  • آرزوی خام

    تاریخ نشر: یکشبه 6 جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 26 می  2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    آرزوی خام

    خدایا ! هست و بودم  را   برای   او رها کردم

    برای او  ببین  این دل  به غم  ها  مبتلا  کردم

    خدایا!  می شود روزی  دلم پر  آرزو  ها کرد؟

    برای  آرزوی  خام   ببین  جان  را   فنا  کردم

    خدایا !  با کی  گویم از  دلِ  پر  آرزوی  خود

    که  صد ها آرزو دارد ولی آن   را  رها کردم

    خدایا ! این چه قانون است دلم همواره پرخون است

    شکست این دل به هنگامی که از یارم جدا کردم

    ندیدم من چنین رسمی که دل در بند یار باشد

    و من اینسان ( شکیلا) ناگهان برخود جفا کردم

    شکیلا نوید

  • یادی از زنده یاد حاجی محمد اسماعیل سیاهِ سپید اندرون

    تاریخ نشر: یکشبه 6 جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 26 می  2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    یادی از زنده یاد حاجی محمد اسماعیل سیاه ِ

    سپید اندرون

    قیوم بشیر هروی

    26 می 2024

    ملبورن – استرالیا

     

    هرگاه تاریخ پربارخطه ی ادب خیز و هنرپرورهرات را با ژرف نگری ورق بزنیم ، نه تنها در هر فصل آن ، بلکه در هرصفحه ی از آن به فرزانه مردی بر می خوریم که در بٌعد های مختلف سیاسی ، فرهنگی و اجتماعی زحمت کشیده و افتخاراتی آفریده اند. یکی ازین شخصیت ها شاعری بود بذله گو و شوخ طبع که در زمان سلطنت چندین پادشاه از امیر حبیب الله خان  گرفته تا محمد ظاهر شاه زندگی کرد.

    این شخصیت نامدار کسی نبود جزء حاحی محمد اسماعیل سیاه  فرزند آخوند زاده ملا عبدالاحد که در سال 1236 خورشیدی در ولسوالی کرخ ولایت هرات دیده به جهان گذاشت.

    از تحصیلات حاجی اسماعیل سیاه اگرچه معلوماتِ دقیقی  در دست نیست ، اما او توانسته بود خودش را در جایگاهی برساند که علاوه بر سرودن شعر بعنوان یک سیاستمدار آزادیخواه نیز شناخته شود.

    او بمدت دوسال  به حیث حاکم غور که در آنزمان از توابع ولایت هرات بود نیز خدمت نموده است.

    مرحوم حاجی اسماعیل علاوه بر سیاه  با القابی چون سپید اندرون و گوزٌگ نیز شناخته میشد که در پایان بعضی از سروده هایش می نوشت و از محبوبیت خاصی در میان مردم برخوردار بود.

    او در حالیکه بعنوان شاعر طنز نویس و بذله گو در میان مردم شناخته می شد در میان درباریان نیز به صفت یک شخصیت با نفوذ فرهنگی سیاسی یاد می شد که در بذله گویی و شوخ طبعی حریفی نداشت، تا جاییکه در محافل دربار همیشه از جانب حاکمان ، والیان و بزرگان با رسوخ دعوت می گردید و همه در تلاش بودند تا اورا در بذله گویی و شوخ طبعی شکست دهند ، اما او آدمی بود حاضر جواب و برایش فرقی نمی کرد که طرف مقابل او چه کسی و در چه رتبه و مقامی قرار داشت و کمتر اتفاق می افتاد که شکست بخورد هرچند باری از یک کودک نیز شکست خورده بود.

    جا دارد درین قسمت دو حکایت مشهوری را که در کتابِ (سیاهِ سپید اندرون) نوشتهء دکتور عبدالغفور آرزو آمده بیاوریم که نشانه شکست و پیروزی حاجی میباشد:

    ”  روزی حاکم شهر کابل به هرات می آید و همراه با اسماعیل سیاه برای خوردن پکوره به بازار می رود ، والی در حال خوردن پکوره است و اسماعیل در حال خوردن چوریدن استخوان ، والی که در حال پکوره خوردن است با استفاده از فرصت خطاب به اسماعیل سیاه می گوید:

    شما هراتی ها که این همه استخوان می خورید ، پس سگ های شما چی می خورند؟

    حاجی بلافاصله جواب می دهد:  پکوره.

    در مواقعی نیز حاجی تلاش کرده تا کس یا کسانی را بخنداند و همزمان به شوخی شکست دهد ، اما بر عکس آن اتفاق افتاده است. بطور مثال روزی کودکی در حال جمع آوری قشاد( سرگین حیواناتی مانند خر و گاو) بود.

    حاجس از کنارش رد شد و به شوخی رو به کودک کرد و گفت :

    اگر من هم سرگین کنم جمع می کنی؟

    کودک گفت نه !

    حاجی پرسید چرا؟

    کودک گفت :

    مادرم مرا توصیه کرده است که سرگین خر پیر را جمع آوری نکنی.”

    از مرحوم حاجی اسماعیل سیاه دو اثر معروف باقی مانده که نخستین اثرش بنام دیوان شاعر با کوشش مرحوم عبدالرحیم خان نایب سالار والی وقت هرات که شوهر خواهر زنده یاد استاد خلیل الله خلیلی بود در هرات به چاپ رسید ، اما پس از مدتی توسط وابستگان حکومت بطور کامل جمع آوری شد .

    اثردیگرش (گرگ و شغال) نام دارد و در بعضی جا ها ( سگ و شغال) معرفی شده که در قالب مثنوی ودر حدود 627 بیت دارد. این اثر  در انتقاد از حاکمیت شاه امان الله خان سروده شده و به زوایای مختلف آزادمنشی او در مقابله با استبداد دینی ، خرافات ، قانون شکنی ، بی امنی  ، فحشا ، بی عدالتی و غیره نابسامانی های آن دوران می پردازد که بیانگر احساس پاک  و بی آلایشانه ِ آن شاعر گرامی می باشد.

    از شوخ طبعی و بذله گویی مرحوم حاجی اسماعیل سیاه که بگذریم تمامی اشعارش تبلوری است از افکار آزادیخواهانه و آزاد منشانه او در مقابله با حاکمین زمانش . گفته شده که مشروطه خواهان وقت به نسبت انتقادات تند و بی باکانه اش  اورا واجب القتل دانسته بودند.

    ناگفته نباید گذاشت که شوخ طبعی مرحوم حاجی اسماعیل سیاه زبان زد خاص و عام بوده و حتی با گذشت تقریبا 80 سال از وفاتش هنوز هم در اذهان عامه نامش پابرجا و قابل احترام است.

    آری ! سرانجام  این شاعر گرامی و خوش طبع ما در چهارم عقرب سال 1324 خورشیدی جان به جان آفرین تسلیم و به دیار ابدی شتافت و پیکر پاکش در جوار زیارتگاه حضرت صاحب کرخ بخاک سپرده شد.

    روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

    اینک نمونه ای از کلام آن مرحوم را که در شماره  بیست و یکم سال اول جریده معروف ترجمان مؤرخ پنجشنبه 14 سنبله 1347 خورشیدی برابر با 5 سپتمبر  1968 میلادی بچاپ رسیده بود تقدیم حضور شما خوانندگان محترم می نمایم:

    فریاد نارسا

    بخ بخ باین سیاست و هی هی به این نفاق

    عصمت ز خانه گم  شده و فرش  از اطاق

    بر ما همیشه  رسم  مساوات   جاری است

    از پیش روی سیلی  و از پشت   سر قفاق

    هر جای هر که را که بینی  ز  ضرب دزد

    از پای لنگ باشد و از دست   خود  چلاق

    هر شب کشیک دارم و هر  روز  مرد کار

    اکنون  تفاق  را   که  کند   فرق  از  نفاق

    فریاد   ما    بسمع      وزارت   نمی رسد

    داریم  همچو  طفل  به حلقوم  خود  خناق

    مستوره  همچنان  به  در و کوی می رود

    از سر فکنده معجر و از پای خود  دولاق

    ساق و سرین  برهنه   و  مقطوع   آستین

    خوشحال ناظری که نظر  می کند به ساق

    « گ…گ » دوسال مانده زعیش تو یا سه سال

    بر … جفت  می فکن  و بر … وت   طاق

    مرحوم حاجی اسماعیل سیاه

    منابع:

    1 – هفته نامه فکاهی ، سیاسی ، انتقادی و اجتماعی ترجمان سال اول.

    2 – ویکی پدیا – دانشنامه آزاد.

  • داروی گیاهی

    تاریخ نشر: شنبه 5 جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 25 می  2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    داروی گیاهی

    تو در بستى ، كجا  با خود برم  اين بى پناهى را 

     کجا  این  کفش‌ های  در  مسير  عشق  راهى را 

     مرا هم زنده مى خواهى وهم از خويش مى رانى 

     نمي دانى كه بيرون مي كشى  از  آب  ماهى  را 

     كسى كه داده  دل از كف به خود هرگز  نيانديشد 

     به سر سودا  نباشد غير جان  دادن   سپاهى   را 

     در اينجا سنگ  تهمت مى خورد  بر فرق زيبايى 

     كه  يوسف مى برد با خود به زندان بى گناهى را 

     سیاهی  بیش  و کم   بر  روزگارم   سایه   افگنده

     تو گویی   هیچ   پایانی  نمی‌ باشد    سیاهی   را 

     دواى  درد ما  را  بى سبب  در  شهر  مى جويى

     پسندد   روستايى  زاده     داروى     گياهى   را 

    عصمت وجدانی

    ملبورن – آسترالیا

  • اشک

    تاریخ نشر: شنبه 5 جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 25 می  2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    اشک

                  به کابل

    می بارم

    می بارم

    برف …

    بر زمین ترک خورده ای عشق

    در گوشه ای تنهایی

    و این اشک های من است

    بادلی پر از غم

    اما با چشمان روشن از نوردانایی…

    هما طرزی

    نیویورک

     2 فبروری 2023

     

     

  • مجلسِ یاران

    تاریخ نشر: شنبه 5 جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 25 می  2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

      مجلس یاران 

    چه خوش باشد هوای نو بهاران
    هوای  خوشگوارِ  چشمه ساران 

    بدل  دارم  غمی  از  درد هجران
    که  ماوای  دلم  شد  خار  زاران

    به گوشم   می ‌رسد   آواز  بلبل
    به یاد   آید   آن    مجلس  یاران

    مرا بی‌ بال و  پر  کردی  تو آخر
    چومرغی بسملی  در مرغزاران

    هلاکم    کرد     دوریت   وطندار
    شرردر سینه  دیده  اشک باران

    بیابان  دلم  از   بس  کویر است
    دلم خواهد  خروش  چشمه‌ ساران

    کی می‌ داند ز  سوز و درد این دل
    به هر  سو ناله  های غم‌  گساران

    عالیه میوند

    7 می 2024

      فرانکفورت

  • صدای کلام تو

    تاریخ نشر: جمعه چهارم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 24 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    صدای کلام تو 

    نفس هایم را
    در باغچه‌ی عاشقانه هایت
    می کارم
    تا همیشه سبز بمانند
    و حقیقتم را
    در واژه واژه شعر های ناسروده ات
    نقاشی می کنم
    تا کسی جز من
    تصویر وصدای کلام تو
    نباشد
    میترا وصال

    24 می 2024 

    لندن

  • یادی از زنده یاد استاد فیض محمد عاطفی هروی ، شاعر طنز پرداز  و خوش کلام کشور.

    تاریخ نشر: جمعه چهارم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 24 می  2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    یادی از زنده یاد استاد فیض محمد عاطفی هروی ،

    شاعر طنز پرداز  و خوش کلام کشور.

    قیوم بشیر هروی

    24 می 2024

    ملبورن – آسترالیا

    یکی دیگر از فرزانگان شیرین کلام سرزمین ما شاعریست بذله گو ، نویسنده ایست خوش قلم و طنز پردازیست توانا بنام فیض محمد عاطفی هروی.  

    استاد فیض محمد عاطفی هروی فرزند میرزا خیر محمد در سال 1303 خورشیدی در شهر هرات دیده بجهان گشود، هرچند بعضی ها سال تولدش را 1306 خورشیدی گفته اند.

    او تحصیلات ابتدایی را در مکتب بابا ولی مست آغاز و بعدآ در لیسه رشدیه ادامه داد و سپس وارد دانشگاه نظامی کابل ( حربی پوهنتون) گردید .

    با وجودی که در دانشگاه نظامی به تحصیل پرداخت ، اما علاقمندی اش به ادبیات اورا بسوی شعر و ادب کشانید و دیری نگذشت که بعنوان یک نویسنده به مطبوعات روی آورد و اشعار طنزی اش جلوه گر قلم سحرآمیزش گردید.

    اشعارش را در قالب مثنوی و طنز می سرود.

    روی آوردن او به اشعار طنزی و انتقادی او را در صف طنز پردازان ماهر  کشورقرار داد وقلم به بیان ناهنجاری های  جامعه به زبان طنزگرفت وبا طنز های انتقادی اش  اربابان زر و زور و تزویر را هدف قرار داد.

    در اکثر آثارش صدای آزادی خواهی و دفاع از عدالت اجتماعی را میتوان حس کرد. سخنش را بی پرده و بدون واهمه بیان می کرد.

    او پس از پایان تحصیلات نظامی بحیث مدیر مسئول مجله اردو و همینطور ریاست نشرات وزارت دفاع و ریاست مطبعه عسکری کار کرد.

    مهمترین اثر استاد عاطفی را که بصورت طنز منظوم چندین بار اقبال چاپ یافت بنام ( آیینه محیط ) میباشد که کاستی ها و نارسایی های حکومت ظاهر شاهی را با صراحت لهجه بیان نموده .

    او که با روحیه آزادی خواهی قلم بدست گرفته بود در یکی از سروده هایش خطاب به  پادشاه ( محمد ظاهر شاه)  چنین میگوید:

    خطاب به شاه

    ای شاه جوان  چرا به خوابی

    مفتونِ    کدام      لعل   نابی

    رنگ تو پریده  از غمِ کیست

    اشک تو روان به ماتم کیست

    دلداه ی   قامتِ  کی   هستی؟

    آشفته ی  طلعت  کی هستی ؟

    تو  عالم  و مقتدا  ولی   چٌپ

    تو شاهِ جوان  و شانه ها کٌپ

    حکام تو خون  خلق خوردند

    عمال  تو  مال  جمله  بردند

    از بسکه  گدا شده است ملت

    محکومِ  فنا  شده  است ملت

    بدخواه   تو گشته  افسرِ  تو

    با خون تو  تشنه  عسکر تو

    از بدو جلوس  تا به این دم

    بر مسند جم  نشسته بی غم

    در راهِ مقام  و قوم  و توده

    کاری که تو کرده ای چه بوده ؟

    مردم   دلِ   بی   قرار دارند

    از  نزد   تو    انتظار  دارند

    چون دست تو  بر کنار باشد

    مارا  ز  که   انتظار   باشد

    گیریم  که  نیتِ   تو پاکست

    فکرتو به اعتلای خاک است

    دانستگیت   چه  سود   دارد

    چون  سیرِ عمل  نمی سپارد

    ای شه  به  خدا  توکلی   کن

    زین  بی  خبری تحولی  کن

    بردار  بساط  خود سری  را

    منسوخ   نما  ستمگری   را

    آیین   فساد     را   بر انداز

    از عدل  صلای   علم  انداز

    فرهنگ ضعیف را جوان کن

    برنامه ی  تازه  را عیان کن

    از سینه ی  کوهسارِ  میهن

    بیرون  بنما   هزار   معدن

    بیکاری  و فقر  را  دوا کن

    آزادی   خلق   را  عطا کن

    برعکس خویش مهربان شو

    تو شاه جوانی  و  جوان شو

    آنها  که  ترا  مدیحه   گویند

    یا راهِ  خوش  آمدِ  تو  پویند

    زنها  مخور فریب  شان  را

    بر دارِ رژیم  و تیپِ شان را

    کاین ها  همه  مارِ آستین اند

    آمادهِ   فرصت   و  کمین اند

    خواهند  در این  بساط ِ  یغما

    از راهِ  فریب  و رمز و ایما

    همچو   پشک  و بساطِ  دنبه

    بر   مقعد   ما   کنند    سنبه

    منظورهمه گرفت وخورد است

    کوتی و اتو مبیل   فورد است

    دیو اند  ولی  به  شکلِ انسان

    گرگ اند ولی به رنگ چوپان

    همدست مشو  به حزب خایین

    از   قهر  خدا   مباش    ایمن

    با قدرت و  ثروت  و صداقت

    سهل  است   ترقی  و سعادت

    امروز     تو   اعتبار   داری

    سرمایه     و   اقتدار    داری

    یک جنبش مختصر به کار است

    یک حرکت با  ثمر به کار است

    آری ! مرحوم استاد فیض محمد عاطفی با چنین روحیه ای زیست و قلم بدست گرفت و هرگز زبان به مدح و ثنای حکام عصرش نگشود. مجموعه ی (آیینه ی محیط ) که گفته می شود اولین بار تو سط مرحوم استاد اثیر هروی به زینت چاپ آراسته شد نمایانگر فصاحت کلام اوست که بی باکانه نوشت .                  

    آنچه در را می توان در آثار اکثر طنز پردازان و طنز نویسان به درستی درک کرد و دید روحیهِ نترس آنهاست که بدون ترس و واهمه قلم بر میدارند و بعباره ای بخاطر بیان ناهنجاری های جامعه در مقابل حاکمان عصر شان می نویسند ، که استاد عاطفی مرحوم نیز یکی ازین قلم بدستان بود که در مقابل نارسایی ها و مشکلات موجود عصرش با قلم منتقدانه اش  نظام حاکم ظاهر شاهی را نشانه گرفته بود.

    مقالات فراوانی در مورد زنده یاد استاد عاطفی توسط نویسندگان سرزمین ما نوشته شده  ، چنانچه در بخشی از مقاله ی جامعی که توسط استاد گرامی محترم محقق عبدالغنی نیکسیر در سالهای اخیر عمر آن مرحوم به  رشته ی تحریر درآمده چنین می خوانیم:

     ”  او بیاد می آورد که در کنارش کسانی چون شایق ، فکری ، عطار ، غواص ، توفیق ، مایل ، بشیر هروی ، صابر هروی ، مشعل و مانند ایشان بوده اند ، که باید گفت همدوشی با ایشان چه خاطراتی خجسته را بذهنش تداعی میکند .

    عاطفی با همه این پیشکسوتان معاشر و مباشر بوده واز تبار این نسل بشمار می آید، که از کارکردهای آنها فیض ها برده و ثمر ها برگرفته است .”

    روان همه این عزیزان شاد و خشنود باد.

    مرحوم عاطفی هروی علاوه بر شاعری و نویسنده گی در هنر موسیقی نیز علاقمندی خاصی داشته و گفته می شود در نواختن تنبور و هارمونیه نیز مهارت داشته است.

    و سرانجام این مرد وارسته و روشن ضمیر  و آزادمنش بتاریخ پانزدهم حوت 1389 خورشیدی جان به جانان سپرد و رخ در نقاب خاک کشید. روانش شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

     

    منابع :

    1 – تارنمای افغان موج ( مقاله ی از استاد نیکسیر).

    2 – بی بی سی فارسی.

    3 – تارنمای مشعل ( مقاله ی از دکتور حمیدالله مفید).

     

  • ماجرا

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    ماجرا

     ای از دلم برون شده  رفتی  کجا شدی

    دل را به غم گذاشتی و ازدل  جدا شدی

     من بی توهمنشین غم ودرد ومحنت ام

     چه دیده یی زما که چنین در جفا شدی

    بودم ترا شفیق و انیس  و ز جان حبیب

     راستش بگوچگونه، چرا بی ‌وفا شدی

     بارِ غم  فراق  تو را می کشم به دوش

     باری  بگو  تو  آفتِ  جانم  چرا  شدی

     تا کی کمر به کشتن من بسته می کنی

     جانا چرا تو دست به این  ماجرا شدی

     بیگانگی  نمودی  و با طرزی دیگری

     دیدم   که  با رقیب  خودم  آشنا  شدی

     سودای این جهان بگذار و گذر از ان

     سودا  گرم چرا  و چگونه  سودا شدی

     نقشی خیالِ  روی تو در سر مرا هنوز

    کی میروی زدل که تو در  دل بقا شدی

     سید جلال علی یار

    ملبورن – آسترالیا

  • رباعیات

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    رباعیات

    رنگینه جبین زنیم سرِ خویش  زمین

    تا بارِ گناهِ خویش  ، نهیم   این چنین

    یکسو غمِ غربت و ، جدا ایم ز اصل

    یکسو ، شر شیطان لعین است کمین

    آنان که به هر شئ ، رُخ یزدان بینند

    پیوسته ز حق ، بوحدت  ایمان  بینند

    آنان  که  ستیزند ،  به  آن  دین  خدا

    دیدار شریر و ،  مکر  شیطان  بینند

    درسی که تو را ، بداد  فلک این دم باش

    ماحول تو هر که هست ،  از او کم باش

    خود خواهی و خود بینی و خود شیفته چرا

    با دین  مَستیز  و  با  خدا  ،  آدم  باش

    پیوسته  دلم  ، به  خالقِ  یزدان  است

    ببریده ز هر کسی ، به او پیمان است

    در ماحصلِ ، زندگی  خواهی  دانست

    فضل و کرمش ببنده ها یکسان است

    پیمانه بده  مرا  ، به  دربِ  حرم ات

    تا سجده  کنم  به پیش  پا  و قدم ات

    یک یک بِشمارم ، گنه و  تقصیرات

    تو  عفو  کنی   و ،   بوسم  قلم ات

    محمدابراهیم زرغون

    21 می 2024

    ناروی

  • پیچ وخم زنده گی

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    پیچ وخم زنده گی

    شده آيا كه جوان   ناشده  و… پير  شوى؟

    مثل  يك   كوه  به   يكباره   سرازير شوى

    شده آيا كه دلت از  تو به   تنگ  آيد و تو

    از دل ِسختْ به تنگ آمده ات  سير شوى؟

    شده در قاب  زمانى  كه   فراموشت  كرد

    رفته از  یاد تر از غربت   تصوير شوى؟

    مثل يك خواب كه رؤياى پُر از كابوسى ست

    شده آيا كه به  هر گونه ى   تعبير شوى؟

    شده    در  پيچ  و  خم   زنده گى  ناكرده

    نا رسيده به هدف، سخت زمينگير شوى؟

    شده آيا كه به رَغْم  همه ى   باور  خود

    بار ها  منفجر  از  نعره ى  تكبير شوى؟

    و شده اين كه به جرم دو غزل حرف دلت

    اهل  دوزخ  بشوى،  لايق  تكفير  شوى؟

    شده آيا  كه  اگر   تن   به  بلاهت  ندهى

    سُخره ى  خيل  رسولان  اساطير شوى؟

    من كه آرى شده ام، حال خودت چيست سخا!

    شده آيا كه جوان ناشده و…

                                  پير شوى؟!

    سید ضیأالحق سخا

    22 می 2024

  • غزلی از نقیب الله رهسپر

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    غزلی از نقیب الله رهسپر :

    با خویش باش، منزل حیرت دراز نیست

    رفتن کنار  جاده ی  شک ، امتیاز نیست

    امواج رودخانه، چه زیبا و سرکش است

    در ساحل  شکیب  نشستن ،  نیاز  نیست

    این چهره ی  حقیقی  دنیاست ؛ پر فریب

    در قبض و بسط عالم هستی مجاز نیست

    دست کمک  ز دامن امکان ، اندک است

    سوی  گدا ،  تبسم  سلطان ، اندک  است

    هردرکه خوش خورد به نگاه تو، بازنیست

    درسین و صاد، صوفی و سالک؛ تاملی!

    هرقصه ایکه عرصه نگردیده، رازنیست

    این حق توست ، دیدن صبح و شکوه باغ

    راهی  مراد ، بی  ز نشیب و فراز نیست

    بیخود مشو، که جلوه ی رنگ است؛ رهسپر!

    جز  عجز ؛  در  تمیز  محبت  ، جواز نیست

                            نقیب الله رهسپر               

       (مضارع مثمن اخرب مکفوف مقصور )

           15 جدی 1402

  • گریه ی پنهانی

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    گریه ‌ی پنهانی

    ابر  سیاه   و   تیره    سپهر   دلِ  مرا

    پوشیده زانکه خاطر نازت مُکدر است

    من آمدم که بستر  خرسندی‌ ات  شوم

    اما دراین معاشره  غم ‌ها  مُقدر است

    با عمر ِ رفته در  نفسم   جا   گرفته‌ای

    تو قوّتِ  منی  و  تو  هم   سُستیِ منی

    پی برده‌ام  که جز تو کسی در دلم نبود

    ای  آنکه  زندگیِ  من   و  هستیِ منی

    تاعشق می‌شناسم و در خودنشان مهر

    همواره خواست‌ گاه دلم دست‌های توست

    در من چوعینِ عقربه تکرار می‌ شوی

    این لحظه‌ ها و بار نفساز برای توست

    در لابه ‌لای فاصله  ‌ها  دود  و  آتشاند

    اینرشته‌یی که با تو من از جانگرفته‌ام

    پیوند  عشق  را  که   خدا   آفریده بود

    مهرت  ز یک معامله   از آن  گرفته‌ام

    دستم به لحظه ‌ی که رها می‌کنی و‌ این-

    پس‌ لرزه ‌های حالت تو فانیِ من است

    گیرم   ندیده‌ ای    دل    بارانیِ    مرا

    این شعر تر ز گریه‌ی پنهانیِ من است

    احمدهنایش

    ۱۳ مارچ۲۰۲۴

    اسلام آباد

  • ذوقِ خدا

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    ذوقِ خدا

    38 الف

     بگذارید   که  من    تار   دوانم   به  خدا

    که ندانید   از  این  ذوق  که  دانم  به خدا

     گاه گاهی که خودم گم شده از پیش خودم

    باز  یابم  که  مگر باز   همانم    به   خدا

     در دلم  رقص  عجیبی ست  ندانم  سازش

     حرف  هایی   برسد  نوک  زبانم  به خدا

    این جهان نیست کم از جنت فرودس ، چرا

    آن دگر خواسته  در  ذکر و بیانم  به  خدا

    شکیبا شمیم

  • مادر

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    مادر

    تویی  جان  و  جهانم مادرِ من

    عزیزِ   مهربانم     مادرِ   من

     تو  کردی  آرزوهایت   نثارم

     فدای   قهرمانم  ، مادرِ  من!

    حضور تو  شمیم    ناب  دارد

     جمالت نور عالم    تاب  دارد

     من از متن  وجودت  جان گرفتم

    وجودت   جوهر   نایاب  دارد

    نمِ اندک  به   چشمانت  نبینم

     لباس  درد  بر   جانت  نبینم

    دلت لرزد  به  هر لرزیدنِ من

    گهی ، هرگز   پریشانت  نبینم

    فرحت – رحمان

    12 می 2024

  • پرتوِ عشق

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    پرتوعشق

    ما تابنده ترین واژه های عشق

    ما اسطوره های بی مانند احساس

    ما خدایان هم آغوشی های پرصدا

    و ما بازماندگان صمیمیت های دلپذیر

    در کدامین سرزمین پیدایت کنم؟

    ای واژه زنده تر از ایمان!

    ترا باوری نیست مگر مرگ عشق

    در دشت های سبز و بیکران!!!!!!!!!!

    من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

    من در بلوغ زندگی به تو وابسته ام

    و من در بلوغ آغوشم گلی کاشته ام

    با برگ های( سبز و آبی و کبود- زرد و نیلی و بنفش)

    و من در بلوغ ادراکم به هیچ پیوسته ام

    و هیچ من پر از قصه های گرم و جاودانه است

    و هیچ من پر از شعله های عاشقانه است

    صدای پیری بگوشم زمزمه میکند

    آهنگ دلخراشش با الهه موزیک(ایوترپیه) بیگانه است

    و در سرزمین خشونت ها جاودانه است

    و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

    و به موزیک دلنواز دلم گوش میدهم

    که هنوز سیتارش با ویولن هم نواست

    و پیانو ترا بخواب می برد

    و من در بلوغ احساس همیشه عاشقم

    و ترا حس می کنم با تمام وجود

    و خوب می بینمت

    و خوب می بینمت

    که به آغوش هم پناه می بریم

    و تو آن پرتو عشقی که از دور ها می تابی

    و برای هم قصه های (هزار و یک شب) را تکرار می کنیم

    و نغمه های ما هنوز عاشقانه است

    و چون اسطوره های کهن صادقانه است

    و هنوز دلنشین تر از تمامی قصه های کودکانه است

    ما تابنده ترین واژه های عشق

    ما اسطوره های بی مانند احساس

    ما بازماندگان روز های رخشنده

     خوب می دانیم

    خوب می دانیم

    که فرصت کم است

    و زمان زیادی به آخر راه نمانده

    و من هنوز می سرایم

    و تند تند می سرایم

    آخرین گفته ها را باید گفت

    آخرین پیام ها را باید زنده کرد

    و آخرین قصه ها را….

    و میدانم که فرصت زیادی نمانده

    تا بتو گویم محبت را

    تا در سفره ات بچینم عشق را

    با زبان سادگی هام

    با زبان دلبستگی هام

    و با زبان پاکی هام

    و میدانم که فرصت کم است

    و من در حادثه ی دلنشین یک زایش

    از انسان عبور کردم

    از آسمان گذشتم

    و آنگه در چشمان عشق نوری دیدم

    درخشانتر از خورشید

    و گویا تر از قصه های من

    که تو در هر گوشه اش می نوازی-

    عشق را و زیستن را

    و هم آغوشی را در باور های راستین

    آری عزیز!

    و آنگه در چشمان تو نوری دیدم

    انگارکه سالهاست در دلم می نوازی

    آرام آرام

    ای غریبه ی آشناترینم!

    و من ژرفتر به سراغت می روم

    تا در قهوه ی چشمانت

    الماس زندگی را پیدا کنم

    هما طرزی

    1 اکتوبر 2023

    نیویورک

     

  • بیکار و پریشان

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    بیکار و پریشان

     من خانـه نشیـن استـم  بیکـار و پریشـانم

    از نقــد نمـی ترسـم از قـرض  گریزانـم

    یکسـو غـم نـاداری  یکسو  غم  معشوقه

    یارب چـه کنـم چـاره ایـن  درد فریمـانم

    هرصبـح که بـرخیـزم غـم های جدید آید

    غـم بـر سَرِ غـم بـارد  تـا  شـام غریبـانم

    درکوچه و پس کوچـه هـرروزقـدم دارم

    من  عـابـر گـم  گشتـه  مقصـود  نمیدانم

    هرگـز نکنـم شکـوه از جور خلای جیب

    من غیـرت وجـدان را ،در بـاد نریزانـم

    بـا  قـامت   بشکستـه   نالیـدم  و غلتیـدم

    لیکـن  نکنـم  سـر خـم  در  پای  رقیبانم

    آواره و مسکینـم  در خویش سفـر کردم

    ازسـوز و  گـدازِ   دل می نالـم و گریانم

    با هرکه طرف گشتم با کس نشدم همسر

    بازیچـه ی  طفـلانـم  هـم  پـای ضعیفانم

    در کشـور جـان  مـن  افتـاده  سیه  سایه

    سرد است جهـان دل ،از جـور  رفیقـانم

    درمجمـرهجـرانم می سوزم و می سازم

    خاکستـر عشـق  استـم  در  راه  فقیـرانم

    کوه غـمو  اندوهـم   مردانـه  نگـه دارم

    یک  سینه  سخن دارم  در چشم  یتیمانم

    من بیخود ورنجورم ازوضع ادب دورم

    زندانـیِ تشـویشـم، از خویـش  هراسـانم

    اسرار عـدم خوانـم  در جیفه ی این دنیا

    من قطـره ی ابحـارم حیرت زده هیجانم

    محمد ادریس بقایی (قطره)

    کابل – افغانستان

  • تسکینِ دل

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    تسکین دل

    دلم تا کی ز غم  هایت  بمیرد

    و دور از چشم زیبایت  بمیرد

     بده تسکین دل  بیچاره ام  را

     وگر نه در قدم  هایت  بمیرد

     دلم رفت از کف و اما  ندانم

    چگونه در سرو پایت   بمیرد

     به دل گفتم روم با  دلبر خود

     ولی  نا دیده  دنیایت   بمیرد

    نفس بیرون شد آخرای(شکیلا)

     دل از اندوه وسودایت بمیرد

    شکیلا نوید

    22 جدی 1395

  • دیارم

    تاریخ نشر: پنجشنبه  سوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – 23 می 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

    دیارم

    درون   سینه ام   را   غم    گرفته
    وطن  را  غصه ای   پیهم   گرفته

    عزیزان درد غربت  را  چه  گویم
    فضای  سینه  را  محکم    گرفته

    جهالت    پیشگانِ      میهن    ما
    تمام   سر زمینم     سم    گرفته

    چنان  بغضی   دلم  را  می فشارد
    چراغ    علم   را   شبنم   گرفته

    به کی  گویم  ز دردت ای  دیارم
    دیارم  را چه   محکم  غم  گرفته

    عالیه میوند

    30 اپریل 2024

    فرانکفورت

  • چه سُود

    تاریخ نشر: چهار شنبه دوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

    چه سُود

    عُمرِ إنسان در قفس صدسال گرباشد چه  سُود

    بال و پر بشكسته بر هر حال گر باشد چه سُود

    فرصتِ جولان  و پرواز گر بگيرند از تو باز

    سر تا  پايى  وجودت  بال  گر  باشد چه سود

    مي توان  بر  توسن  آمال سوار  قمچين نمود

    آرزو  ها  فاقد  إقبال   گر   باشد   چه   سود

    جان  دهى  در عشقِ  ميهن اندر اين  آوارگى

    كشورى بيگانه  فارغبال  گر  باشد  چه سود

    دستگيرِ    مردمِ    بيچاره ى    خود   نيستى

    دستِ خيرت كوه از هر مال گر باشد چه سود

    جُرأتِ امداد و  دست  پيشى  ندارى  بهر كس

    اشكِ  تمساح  ريختن  با  قال گر باشد چه سُود

    دهر   جايى   امتحان    بندگى   خالق    است

    بنده ى  از امرِ حق إغفال   گر باشى  چه سُود

    غافل از مرگ در غمِ جمع كردن  مال و منال

    همچو قارون غرق و مالامال گر باشد چه سُود

    در   بساطِ  خامه ى  ما  روشنايى  بيش نيست

    بى ( فروغ ) هر خامه و اقوال گر باشد چه سُود

    حسن شاه فروغ

    20 می 2024

  • قمری سرمست

    تاریخ نشر: چهار شنبه دوم جوزا ( خرداد )  ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ می ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

    قمری سرمست

    پرواز كن”قمرىِ سرمست”دل من

     تا …بر  فرازِ  آسمان  پُر  ترانه

    از ساحل  دلتنگى ام  پرواز  كردم

     باز آمدم  با  شعر و شور عاشقانه

    مى بارم از ابر بهاران چكه چكه !

     گلواژه هاى دلخوشى را در كرانه

     بايد دريد اين پرده ى افسردگى را

     لازم  نمى بينم  دگر  عذر و بهانه

     دمنوشِ داغى ازغزل دم كن بنوشم

    دربزم عشقى ، فارغ از دردِ زمانه

    محمد میرزایی

    22 می 2024

     آلبوم (قمرى هاىِ سرمست )