تاریخ نشر : یکشنبه 10 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 30 جون ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بمناسبت چهل و پنجمین سالروز درگدشت زنده یاد صوفی غلام نبی
عشقری شاعر شیوا بیان ، محبوب وپر آوازهء وطنِ ما
قیوم بشیر هروی
30 جون 2024 میلادی
ملبورن – آسترالیا
قسمت دوم
اشعار عشقری بدون شک حاوی مطالب ناب بوده و توجه خواننده را بخود معطوف و جذب می کند که برایش لذت بخش می باشد.
طوری که قبلآ تذکر یافت دکان صوفی عشقری به کانون فرهنگی غزل سرایان و عارفان صوفی مشرب مبدل شده بود .
یکی از فرزانگانی که علاقه و ارادت خاص به مرحوم صوفی عشقری داشت ، شادروان استاد محمد حسین سرآهنگ بود که روزها به دیدار صوفی میرفت و از همصحبتی با وی فیض میبرد.
از زنده یاد استاد حیدری وجودی نقل شده که دو هفته قبل از وفات صوفی عشقری، استاد سرآهنگ از وی در مورد معنای بیتی از حضرت ابوالمعانی می پرسد:
صوفی که دل از زندگی کنده بود به سرآهنگ گفت :
مرا از حرف خودم خوشم نمی آید ، شرح بیدل را چه می پرسی؟
درین لحظه سرآهنگ به وجد می آید و فریاد می زند و صوفی را در آغوش می گرفته و میگوید:
عشقری آن شور بازارت چه شد ؟
غرفهِ خالیِ ز نصوارت چه شد
نی جمالی ماند و نه شایق ترا
هم نشینِ نغز گفتارت چه شد؟
قاسم استادِ خراباتت خموش
چنگ و شهنایی و سه تارت چه شد؟
کاکه های چوک و شور بازار کو؟
بالکه های رند و چوتارت چه شد
آنچه توانسته بیش از هرچیز دیگری صوفی عشقری را شاعر محبوبی بسازد استفاده از ترکیبات عامیانه مردم است که در سروده های او به وضاحت دیده میشود . او شاعر زبان عوام بود که با بهره گیری از فرهنگ عامیانه در دل همگان راه یافته بود.
” به رسیدن وصالت به خدا تلاش دارم
تو بیا به کلبه ی من چلوی رواش دارم
ز فراق تو مریضم ، بنما عیادتم را
جگرهزار پاره، دل قاش قاش دارم “
این شاعر وارسته سرانجام پس از 87 سال فراز و نشیب زندگی بتاریخ نهم سرطان 1358 خورشیدی جان به جان آفرین سپرد و در شهدای صالحین کابل بخاک سپرده شد. روانش شاد و یادش گرامی باد.
او قبل از مرگش چنین سروده بود:
روزی بیا به فاتحه سوی مزار من
تا دور قامت تو بگردد غبار من
در زیر خاک گرچه تنم شد سوا سوا
در فکر و ذکر تو ست دل بیقرار من
شاید دعا کنند عزیزانم ای صبا
پیغام مرگ من ببرید در دیار من
ای عشقری بجوش جوانی شدم اسیر
بر خاک ریخت میوه باغ و بهار من
پس از درگذشت آنمرحوم مجموعه ی غزل هایش توسط زنده یاد استاد حیدری وجودی جمع آوری و تحت عنوان کلیات اشعار عشقری به زینت چاپ آراسته شد. روح هردو شاعر گرامی شاد وخشنود باد.
و اینهم نمونه ی از کلام مرحوم صوفی عشقری:
شکستِ دلها
دنياست خوب و دنيا ليكن بقا ندارد
دارد چو بيوفايی يك آشنا ندارد
هرچيز در شكستن فرياد می برآرد
اما شكست دلها هرگز صدا ندارد
دانی چنار باخود آتش زند چه باعث
سرتابپای دست است, دست دعا ندارد
شخصيکه بينوا شد خانه بدوش گردد
در هر کجا که باشد بيچاره جا ندارد
هرچند دختر رز در ميکده عروس است
افسوس دستُ پايش رنگ حنا ندارد
دلدارِ پرغرورم بسيار مستِ ناز است
چون سايه در پيش من, رو بر قفا ندارد
اين حرف را به تكرار از هر كسی شنيدم
ظالم به روی دنيا ترس از خدا ندارد
با رهروئ بگفتم اينراه کدام راه است
گفتا که راه عشقست هيچ انتها ندارد
کرد هرکه را نشانه يکذره بج نگردد
دست قضا بعالم تير خطا ندارد
فرزند ارجمندم گرچه قمار باز است
ليکن نماز خود را هرگز قضا ندارد
نزد طبيب رفتم خنديده اينچنين گفت
درد تو درد عشق است هرگز دوا ندارد
در صفحهء کتابی ديدم نوشته اين بود
صد بار اگر بميرد عاشق فنا ندارد
يارب تو کن حفاظت پامانده عشقری را
بر دشت حيرت آباد پشتُ پناه ندارد
افتاده عشقری را بالای خاك ديدم
گفتم به اين اديبی يك بوريا ندارد
صوفی عشقری
منابع :
1 – بی بی سی فارسی .
2 – تارنمای بیتوته.