لبخندِ ناتمام
تاریخ نشر : یکشنبه 24 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 14 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
تاریخ نشر : یکشنبه 24 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 14 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
تاریخ نشر : شنبه 23 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 13 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
زندانِ جهل
شرم باداش تا قیامت ، آنکه میهن را فروخت
شامِ تیره هدیه اورد ، صبحِ روشن را فروخت
اتشِ جور و جفا زد بر گلستانِ وطن
جلوه های باغ و بوستان ، زیبِ گلشن را فروخت
گوشهُ زندانِ جهل افگند و با بی حرمتی
آبرو و اعتبار و عزتِ زن را فروخت
تلختر از این چه باشد اینکه دلخون مادری
از برای لقمه نانی ، پارهُ تن را فروخت
با سوادان خوار گشتند ، رانده و بی خانمان
جاهل آورد روی کار و شوکت و شاُن را فروخت
کاش گیرد آهِ پاکان دامنِ ناپاکِ او
آن خیانت پیشه یی که خاکِ میهن را فروخت
مریم نوروززاده هروی
سوم سنبله ۱۴۰۲ خورشیدی
25 آگست ۲۰۲۳ میلادی
از مجموعهُ”میهنِ عشق”
هلند
تاریخ نشر : شنبه 23 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 13 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بذرِ شادی
کاش می شد طرحی از رویا کشید
عاشقی را تا دل فردا کشید
آبیِ احساسِ دل را تازه کرد
تا شبیه ِ آسمان زیبا کشید
طرحی از گلبوته های عاشقی
در دل هر لاله ی صحرا کشید
حسً لبخند و نگاهی مهربان
بر لبِ خشکیده ی دنیا کشید
زندگی با عشق معنا می شود
بذر شادی را اگر هر جا کشید
#یحیی_ماندگار
تاریخ نشر : شنبه 23 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 13 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
شاعر جوانی از ولایت بدخشان
اخیرآ تعدادی از سروده های شاعر جوانی هموطن ما از ولایت بدخشان که در حال حاضر در نیمروز اقامت دارند بدست ما رسید که علاوه بر سرودن شعر به سایر فعالیت های فرهنگی و اجتماعی نیز مشغول بوده و کمابیش ادامه میدهد.
این شاعر گرامی محترم سیدعنایت الله “عادلی” فرزند مرحوم حضور مُکّی(موکی) شاه عزت الله “شاه حبیب” میباشد که در بهار سال۱۳۷۸(ه خ) در دهکده خواجه دوآب ولسوالی درایم ولایت بدخشان در یک خانواده علم دوست وادب پرور دیده به جهان گشوده است.
او درسن ۷سالگی باحمایت پدرش که خود یک عالم دینی بود نزد ملا عبدالقادر و قاری عبدالصابر “قادری” رو خوانی قرآنکریم را فرا گرفت درسال ۱۳۸۵(ه خ) وارد دوره ابتدائیه مکتب در همان زادگاهش گردیده و درسال ۱۳۹۷(ه خ)به درجه اعلی از لیسه مختلط دوابه منجی فارغ گردید.
در کانکور عمومی سال ۱۳۹۸(ه خ) شرکت وموفق شد به دیپارتمنت جنگلات و منابع طبیعی دانشکده زراعت دانشگاه بدخشان راه یابد. باهمه فراز ونشیب ها و مشکلاتی که سر راهش قرار داشت ۵ سمستر را به خوبی به پایان رساند و بعد از سقوط حکومت جمهوری نظر به مشکلاتی که داشت از دانشگاه باز مانده و فعلا مصروف کار و فعالیت شخصی در ولایت نیمروز میباشد.
او خدمت به همنوعان خویش را همیشه در اولویت های زنده گی اش قرار میدهد سال های متمادی قبل از ورود به دانشگاه به حیث رضا کار صحی در قریه خدمت مینمود وتا اواخر سال ۱۴۰۰(ه خ) عضو کلیدی شورای رهبری قریه ای که در آن زنده گی میکرد بود.
در سال های ۹۷_۹۸(ه خ) در سیمنار های صحی دفتر AKHS (ای،کی،ایچ،ایس)خدمات صحی آقاخان شرکت نموده وبعد از ختم این سیمنار با کمک و همکاری دفتر نامبرده در سطح ولسوالی درایم آموزش های صحت طفل و مادران حامله را برای چندین بار برگزار نموده است .
طوری که خودش میگوید از خورد سالی علاقه زیاد به شاعری ونویسنده گی داشت که سرانجام مدت دو یا سه سال میشود شعر میسراید بیشترین سرود های اورا قصيده، مرثیه شعر نو، غزل ،رباعی ،و دوبیتی تشکیل میدهد .
اشعار زیادی از او در کتاب ها، روزنامه ها و سایر نشرات داخلی وخارجی اقبال نشر یافته است .
اخیرآ با مشوره و همراهی تعدادی از دوستانش انجمن ادبی و فرهنگی گویندگان پارسی را ایجاد نموده است.
او دو مجموعه شعری دارد که قرار است بزودی به زیور چاپ اراسته شود.
با ارزوی مؤفقیت این شاعر جوان اینک نمونه ای از کلام او را خدمت شما خوانندگان محترم پیشکش می نماییم.
فیض آباد
یک بدخشان لاجورد آوردهام در دامنم
لعل ها پنهان دارد کوه و دشت و برزنم
از دیار ناصر خُسرو همان مرد سخن
فارسی را پاس دارم، دوست دارم میهنم
افتخارما بلندی های نام و شوکت است
سبزه ها روییده در دامان سبز گلشنم
آرزویم از خدا باشد همیشه صلح و خیر
گم شود تا تیرهگی از میهن و پیراهنم
حضرت بیدل مرا آموخت از شورِ غزل
لطف ایشان بوده سرمد در زبان گفتنم
عادلم درقصهی ناگفته های زنده گی
ای بدخشانم فدایت باد این جان و تنم
سیدعنایت الله عادلی
1403 خورشیدی
تاریخ نشر : شنبه 23 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 13 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
یـــــــا عـــبـــــــــــا س (ع)
زمــا نــه کــرده مــرا بـیــقـــرا ر، یــا عـبــا س
فــلــک نمــوده بـســی خوارو زار، یــا عـبــا س
نـمــوده د ور زخــویــش وتــبـــار، یــا عـبــا س
شــکــسـتــه قـا مـتــم از روزگــار، یــا عـبــا س
بـکــن خلا صـم ازایـن حـا ل زا ر، یــاعـبــا س
…..
زبـس کــه رنـج دهــد، د ردهـجـروبـی وطـنــی
نبــا شــد م، د م را حـت، که ســرکـنــم سـخـنــی
زجـــورو ظـلـــم ِپــلــیـــدا ن، د ون اهـــرمـنــی
خـرا بـه گــشـت مـرا، مـلـک ولا نــه وچـمـنــی
نـمــا نــده ا ســت د گـرآ ن د یـا ر، یــا عـبــا س
…..
زد سـت پـرچـم وخـلــق، نــوکــرا ن بـیـگــا نــه
شـهـیــد گــشــت هــزا را ن، جـــوا ن د ردا نــه
نه بـاغ مـا نـد ونـه راغ و نـه جــا وکــا شــا نــه
بـســوخـت بــا ل وپــر مــا، بـمـثـــل پـــروا نــه
چــرا؟ بـرون نکــنـی ذوالــفـقــا ر، یــا عـبــا س
…..
ا مـیـن وبـبـرک وهــم نـا نـجـیـب،ا زرهء کــیـن
کــه دا شــتـنـد بـه ا ســـلا م، عــدا وت د یـریــن
زد نـد را کــت روســی، زآ ســمــــا ن وزمـیــن
بــرا ی مـحــو مـســلـمــا ن ومـسـجــد وآ یــیـــن
تــفــقــدی تــو بــه ا یــن حــا ل زا ر،یا عـبـا س
…..
زقـتــل عــا م کـه بـرپــا نـمــود، حـفـیـظ لـعـیــن
هــم ا زتــرکــی وهــم، یــا ورا ن آ ن بـی د یــن
نـمــا نــد د ر وطــن مــا، ا ثــرزعــا لــم د یـــن
شـد نـد جـمـلـه شـهـیـد، بـهـرحـفـظ د یـن مـبـیـن
بــرس بــدا د هــمـــه د لــفـگـــا ر، یــا عـبــا س
…..
کـنـون ببـیـن کـه هـــزا را ن هـــزا را فـغـا نــی
د را نـتـظــا رعـزیـزا ن، تـوخــود هـمی دا نــی
چـه ســا لـهــا ســپـری شـد، د ر پَــر یـشـــا نــی
نه ا زحـیــا ت خـبــر، نــی زمــرگ وزنـدا نــی
کـه تــا کـنـنـد هـمــه فـکــرکـــا ر، یــا عـبــا س
…..
بـه شــهــرکـــا بـل ود یــگــربــلا د ا فـغــا نـــی
کـه دا شتـنـد هـمـه جـا، روضـه وثـنـا خــوا نــی
نـمـــا نــده ا ســت د گـــرراه ورســم ا نســا نــی
زکـــوفــیــا ن و یــزیـــدا ن ومـــــرد م جــا نــی
نـمـــوده عــلــم زکــشــورفِــرا ر، یــا عـبــا س
…..
بـه حــق خــا لـق یـکــتـا، تـو فـکــرکــا رنـمـــا
بـه مـلــک مـا زکــرم، صـلــح را قـــرا ر نـمـــا
تـود شــمـنـا ن وطــن را، ذ لـیـل وخــوا رنـمـــا
بـه ذ وا لـفـقـا ر، عـد ورا، تـو تـا رو مـا ر نـمــا
بـه مـا د رت شــهء تـوسـن سـوا ر، یـا عـبــا س
…..
نـمـا زگــوشــهء چـشــمـی، بـه کــربـلای وطــن
نـگـــرتـوحــا لـت فـعـلــی وپــــا رهـــای وطــن
حـقـیــروخـوا رهـمـه گـشـت، د رجـلا ی وطــن
زلـطـف یک نـظــری کـن، بـه ا بـنـــا ی وطــن
تـوئــی بـه مـلـت مـاغـمـگــســا ر، یـا عـبـــا س
…..
بـه د رگــه تـــوبــــرا ی پــنـــــا ه ، آ مــــده ا م
زفـــرط مـعـصـیـتـــم، روســیـــــاه آ مـــــده ا م
بـه حـضـرت تــوبـحـــا ل تــبـــا ه ، آ مـــــده ا م
مرا ن زخـویـش کـه من،عـذ رخـواه آ مــــده ا م
تـوعـرض”حیـد ری“بـر، نـزد یا ر، یا عـبـا س
داکتر اسدالله حیدری پوهنوال
٢۵ اپر یل ۲۰۰۰
سد نی – آسترالیا
تاریخ نشر : شنبه 23 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 13 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
مژده پر . . .
بر قله های منتظر ، آیا عقابی می پرد؟
یک جرقه یی یک اختری، از آفتابی می پرد؟
در سطر سطر زندگی ، افسانه ها دل مرده اند
اندیشه ی آتش پری ، از دلکتابی می پرد؟
درخاک وخاکسترنشست آن درهی رنگینِ عشق
آیا پلنگِ عاشقی بر ماهتابی می پرد؟
* ابرعطش باران شده ، ازقطره ها بیگانه است
یک چشمه سوی آسمان از این سرابی می پرد؟
شب خویی و در آسمان در جستجوی چیستی؟
از شهوتِ شب جویی ات ، آیا شهابی می پرد؟
بیگانه با دل با سر ات ، بیگانهتر با چهره ات
اشکی، نگاهی، واژه یی، پشتِ نقابی می پرد؟
پرمیزند، یک مژده – پر، با رقص خود درآسمان
یعنی ز تخمِ آفتاب از نو عقابی می پرد
فاروق فارانی
مارچ ۲۰۲۴
* معروف است که در شب های صاف مهتابی ، پلنگ ها بر قله های بلند می روند و بعد از نظاره ماه، با پرش بسوی ماه ، در عمق دره ها سقوط می کنند.
در توجیه شاعرانه، پلنگ ها با عشق پیوستن به ماه و با پرش به سوی آن، خود را فدا می کنند.
تاریخ نشر : شنبه 23 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 13 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
نکهت شعر
برایت بی بهانه می سرایم
غمام را دانه دانه می سرایم
خیالت نکهت شعراست والهام
حسام را عاشقانه می سرایم
غزل بر بیتِ ابروی کمانت
برایت صد ترانه می سرایم
شدم عاشق شدم شیدای دلدار
به چشمانت فسانه می سرایم
قد سرو نگارم شاخ شمشاد
به گلزارش جوانه می سرایم
فدای قلب پر مهرِ نگارم
نگاهش را نشانه می سرایم
نوای هجر تو دارم به سینه
به شِکوهَ از زمانه می سرایم
نگار تو به سر دارد هوایت
به دل ارمان ” نمانه ” می سرایم
هما باوری
24 می 2024
جرمنی
تاریخ نشر : جمعه ۲۲ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
در رثای امام حُسین (رض)
بخوان ! تو بلبل شیرین زبان ثنای حسین
دل غمدیده ی من گشته چو شیدای حسین
گل رنگین شهادت ببر به روضه ی پاک
سلام ما برسان تو به کربلای حسین
برو ای باد صبحدم به طَرْفِ کرب بلا
بگو به صدر شهیدان شوم فدای حسین
ببر به سوی جیگر گوشه ی رسول خدا
سلام اُمَّتِ شرمنده از برای حسین
به مُحَمَّد برسان شِکوه ازین ظلم و ستم
که چه کردند ؟ به دلبند تو بابای حسین
بگو ریحانی که حلقوم او بوسیده بودی
بخون سُرخ شده روی مه لقای حسین
نکرد خم سر خود را به جابرانِ زمان
نوید نور عدالت شده ندای حسین
محبتش به دل ما ببین که خانه نمود
چراغ روشنِ اُمَّت رُخِ زیبای حسین
ببین ای دیده که اینجا بُوَد مزار کسی
چه لاله های بخون خفته به صحرای حسین
بیاد شام غریبان ز دیده اشک روان
قلم به شور و فغان است در رثای حسین
تنش به پیش علی سر به پیش فاطمه رفت
آزرده گشته بسی قَلبِ مصطفای حسین
هزار بار درود و سلام به آل نبی
به تشگانِ سر به کف زیر لوای حسین
به جای اشک اگر خون رود زچشم کسی
که دجله گریه کند خون در بلای حسین
نریرزد اشک خنجری چرا به یاد حسین
بخون فِتاده که بی سر قَدِ رسای حسین
شیخ مولوی خنجری
کابل – افغانستان
22 سرطان 1403 خورشیدی
تاریخ نشر : جمعه ۲۲ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
دل پُر حسرت
دو قدم مانده که بارانه و سرما برسد
موسم تند حریصانه ز پهنا برسد
چرخ گردون وفلک برسر ما تیغی داشت
کاش می شد عِوَض برف ز گرما برسد
چه کنم من ز دلِ تنگ که غم ر ا بِکَشم
مَگَرم عشق به دادِ دِلِ شید ا برسد
دل پر حسرت من بود که شبها خون شد
آنقدر سوخت که دودش به ثُریا برسد
نیست ما را حسرتِ باده و ساغر بر سر
مگرم باده ء تلخ از طور سینا برسد
هرکه را دیدم و در بادیه سرگردانست
غیر ما کیست درین قافله دریا برسد
می نویسم آنچه دل گفت بگو می گویم
که ز حلقوم کسی ناله به نجوا برسد
حکمتِ داشت مه تابان و سیاهی زلفش
نگذارم دِلِ شب در رُخِ فردا برسد
بقایی (قطره)
تاریخ نشر : جمعه ۲۲ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
خوبی ها
به هموطنانم
بامن از خوبی ها بگو
و با من از دوست داشتن ها بگو
دستانم با کدورت ها آشنا نیست
دستان من در سرزمین عشق ها
روییده
و دستان من در آمیزش صمیمیت ها
بهم رسیده
من ترا در آیینه سرزمینم
در سرزمین باور های دیرین
و یاد ها جاودانه
و آغوش های گرم و عاشقانه
و خوبی های پردوام
تراشیده ام و بتو عشق ورزیده ام
ولی امروز در آیینه به جز کدورت
چیزی نم بینم …
هما طرزی
2 می 2023
نیویورک
تاریخ نشر : جمعه ۲۲ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
چشم افق بینی بیار . . .
آن گریه های بی ثمر ، یک نعره دریایی نشد
آن ناله فریادی نشد، یک شمه غوغایی نشد
آن گفتگوی مور ها ماند و زبان مرچگان
از آن چه می گفتیم آن ، آوای از مایی نشد
قاموس هستی طعمه ی، موشان صحرایی شده
پیدا در آن چه مانده است، نامی ز فردایی نشد
مجنون جنون خویش را یک سکه بازار کرد
لیلا ز محمل شد فرو، لیلایی ، لیلایی نشد
جر پنجر این راه ها ، گمگشته ی گم راه شد
رهرو ز ره بیگانه شد ، ره آشنا پا یی نشد
تکفیر شد پرواز تا ، در سفر تکوین* سقوط
بالی سحر پوشی نرست، پرواز پر وایی نشد
چشم افق بینی بیار ، این پیش پا دیدن بمان
پیدای نا پیدا رسد ، هر چند پیدایی نشد
برخاک ها افتاده ای ، چشمت به زرآلوده اند
دراین سکونِ بیصدا ، جز صفر پیمایی نشد
از نورِقلبِ خویشتن، جاری بکن دشامِ شوم
مهتاب مصنوعیِ شان، یک شمعِ شبهایی نشد
این خانه را دیوان گرفت ، دیوانه را زندان گرفت
تا روح آزادی دمد ، پیدا پریسایی نشد
خورشید با حلقومِ خود، گوید دگر باور مکن:
در ذهنِ فردا باوری روییده رویأیی نشد
فاروق فارانی
مارچ 2024
* اشاره به کتاب سفر تکوین تورات عهد عتیق (سفر بر وزن صفر)
تاریخ نشر : جمعه ۲۲ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۲ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
راستی را پیشه کن!
در مسیر زندگانی خود شناسی حکمت است
باهمه شیب و فرازِ دورِگردون رحمت است
در ره آزادگی ایثار جان باید نمود
ورنه در زیر ستم زیستن یوغ ذلت است
مرغ آزادی به اوج آسمان ها م ی پرد
جغد در ویرانه جا دارد که آنجا ظلمت است
موریانه تار و پود ما ز هم وا می کند
تفرقه هر جا که افتد پاره پاره کسوت است
اینکه گویند همدلی از همزبانی بهتر است
همدلی رمز بقا و همزبانی عزت است
در بیان با هم یکی و در عمل از هم دور
خویش را ازدیگران برترشمردن ذلت است
از دورنگی ها” زمانی “رنج ها باید سرود
راستی را پیشه کن زیرا که شرط وحدت است
علی احمد زمانی
تاریخ نشر : جمعه 22 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 12 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
به دشت خشک کاغذ
دلم از هجر او پیهم گرفته
گُلِ چشمم به خود شبنم گرفته
شب ِ مهتاب و من در فرقت یار
پریشانم گلویم غم گرفته
شراب ناب نوشم مست گردم
هجومِ درد ها ماتم گرفته
به سیل اشکها حیران ، حیران
خیالش دست دل محکم گرفته
بیاید گل بریزم من به راهش
گلی از شاخه یی مریم گرفته
نسیم کاکلش آلوده با عطر
روانم را نفس درهم گرفته
ز لب هایش عقیق بوسه چینم
لبانم بر لبش محکم گرفته
دلش لرزد و از چاک گریبان
یخن بگشوده و هر دم گرفته
کند او پیکرم را بوسه باران
شقایق چیده و همدم گرفته
طراوت بخشدم عطر گل یاس
به گیسویم گل شرشم گرفته
گل عشقم شکفت در باغ مهرش
تمام باغ را در هم گرفته
غزل دروصف یارمن چنین شد
که دشت خشک کاغذ یَم گرفته
هما باوری
2 می 2024
جرمنی
تاریخ نشر : پنجشنبه ۲۱ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱۱ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
گروگان
51 الف
عشق هر چه جستم بدیدم آن بالا
هر چه پیدا شد همچنان بالا
با همین ماندم و همین بالا
با همان رفتم و همان بالا
من و یک در گرفته دل در من
دود آهش در آسمان بالا
هر قدر آب می زنم رویش
باز آتش به کهکشان بالا
دل گروگان عشق تا کردم
تن زمین ماند رفت جان بالا
حاصلش نیست غیر زیبایی
زین سبب قدر باغبان بالا
رایگان را مگیر از بازار
قیمت هر چه رایگان بالا
شکیبا شمیم
تاریخ نشر : پنجشنبه 21 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 11 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
خواب
ناگه كنارِ بستر ، سر زد يكى نگارى
رنجيده خاطر ازمن ، آن شوخِ دلفگارى
زرخند بلب نمايان ، در ظاهرش پريشان
بر كف گرفته جامى ، گفتا كه ميل دارى
پاشان بروى شانه ، افگنده خرمنِ مو
لرزان قدم بسويم با چشمِ پُر خمارى
بر خواسته ز جايم ، دلهره و پريشان
بِفشُرد مرا درآغوش ، از روى بيقرارى
گفتم رميده آهو ، يك عُمر در كجايى
گفتا گذار ما را ، برگو چه حال دارى
گفتم كه دور از يار ، با دردو غم گرفتار
با صبر و برده بارى ، يك عُمر انتظارى
هرگز بفكرو ذهنم ، يكبار خطور نكرده
با رنگ زرد بينم ، بشكسته اعتبارى
برگو ببينم از چه ؟ ترك ام نمودى جانا
بر گشته با ندامت ، اظهار شرمسارى
گفتا كه خواب بينى ، من نيستم كنارت
آواره چون ( فروغ ) ام درشهرو از ديار
حسن شاه فروغ
3 جولای 2024
تاریخ نشر : پنجشنبه 21 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 11 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
ای آن که در سرای شبستان خاطـرم
یادنگـاه سرکش و سردت چواختر است
دست من از لطافت آن عصـر تا کنون
ازبرگ های غنچهی شعرت معطراست
دل در میان پنجهی هنگامهی وداع
چون شاخه های زرد خزانی تپیده بود
همچون کبوتری که کشد سر ز ابرها
بر قله های سبز محبت رسیده بود
گل برگهای شعرک هآن هدیهی تـوبود
پروانه های سبز نگاهم به اونشست
از هررگش که نگهت عشقی جهیده بود
در برگها خیال تو رخداد و نقش بست
احمدهنایش
زمستان 1380
تاریخ نشر : پنجشنبه 21 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 11 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بسم الله الرحمن الرحیم
مـنـــا جــــا تــیــــــه
بـــزرگـــوار خـــدا یـــــا! بــه قــا ف قـــرآ نــت
بـه مـیـم نـام محـمـّـد « ص» بـه یـای یـــزدا نـــت
به عـرش وفـرش و به کـرسی، هـم بلـوح وقـلــم
بـه بــأ بـسـمـلــه تــا ســـیــن خـتـــم فــر قــا نـت
بـه حــا ی ا ول نــا م حـســیـــن و نــا م حـســــن
بـه فــا ی فـا طـمــه وعـیــن شــا ه مــــردا نـــت
بـه عــیـن عــا بـد ســجــاد وبـا ی بـا قـــر د یــن
بـه جـیــم جـعـفـــر صا د ق بـه رأ رحـمــا نـــت
بـه کــا ف کــا ظــم و رأ رضـــا خــــدا ونـــدا !
بـه نـوح وآ د م وعـیـسـی، هـمــه رســـولا نـــت
بـه مــیــم و تـای تـقـی و بـه عـیــن و نـون نـقـی
بـه عـیــن عـســکـری ومـیــم شـــا ه د ورا نــت
بـه حــق خـون شــهـیــدا ن کــربــلای حـســـیـن
کـه د ر رهء تـو نـمـود ند، جـا ن بـه قــربـا نــت
بـه روی گـشــته کــبــود ســکــیـنـه، ازســـیـلـی
بـه بــا زوا ن بـغُــــل بـســــتهء ا ســــیــرا نـــت
بـه اهـلُ بـیـت حـسـیـن،آ نـکــه روزعــا شـــورا
شــد نـد ســپـنـد عـــد و، زآ تــش لــعـیــنـا نـــت
بـه پــا هـــای پــرا زخــون طـفــلـکا ن حـســیـن
زخــا رهـای مُـغِـــیـلا نِ د شــت و دا مـــا نـــت
بـه خـا ک پـا ک رقـیـه کـه د ر خـرا بـهء شــا م
ســپـرد جـا ن عـزیــزش، بـه حـیّ سـُبـحـا نـــت
بـه د ســت هـای بـریـــده، ز جــعــفــر ثـــا نــی
بـه مـعـجــر ســر زیـنــب ، زراه ا حــســا نـــت
بـه آ ه وا شــک یــتــیــمــا ن کــشــورا فـغــــا ن
بـه ا بــرهــای بــهــا ری، نــزول بــــا را نــــت
بـه ســوز ود رد د ل مــرد مــا ن آ ن سـا مــا ن
بـه رنــج هــای فــقــیــــرا ن ومـســتـمـنـدا نـت
״ بـه ســیـم سـوزن ِ مـژگا ن وریـشهء رگ دل״
کـه د وخـت حـضرت زهـراء، قبـای مهـما نــت
بـه راد مــرد زمــا ن، مُـســلـــم ا بـن عــقــیــــل
بـه طـفـلـکــا ن وی وجــورهــا ی، زنــدا نــــت
بـه بـوســه گـاه پـیـا مـبــر، لـبـا ن پـا ک حـسیـن
کـه زد یـزیــد پـلـیـد ش بـه چـوب خَــزرا نــــت
بـبـخــش حــیـد ری را، ا زکـــرم خــدا ونــــدا !
کـه ا ســت بـنـدهء بـیــچــا ره و پَـــریـشـا نــــت
روا بــدا رورا ا زکــــرم، تــوچـنـــد حــا جـــت
بـه آ بــروی حــبــیــبـت، بـه نــــورقــــرآ نــــت
بـه وقـت دا دن جـان، برسـرش رسا ن ا زلـطف
مـحـمّـــد وعــلــی وفــا طــمــه، ا مــا مــا نــــت
بـه ظـلـمـت شــب قـبـر،ا ی کــریـم بـنـده نــوا ز
گـُـشــا ورا د ررحـمـــت، زبـــاغ رضــوا نـــت
بـه روزحـشـرکـه بـا شد، بـرا ش روزحـســـا ب
بـه دا د وی بــرسـان، یــاغـفــور! غـفــرا نــــت
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
۲۰ اپریل ۲۰۰۰
سـدنی – آسترالیا
تاریخ نشر : پنجشنبه 21 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 11 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
درد را آتش کن . . .
راست می گویی که بیزاری ز درد؟
زخم های سینه می خاری ز درد؟
یا که می گویی جهان گندیده است
پس چرا خاموش و بیماری ز درد؟
گر که بیداری به دارت ره نبرد
صرف بیداری و بیداری ز درد
حلقه شد حلقوم تو از چنگ مرگ
ناله ها در دل فقط کاری ز درد
درد می آرد ترا تا ناله صرف
بعد آن چون لاشه بر داری ز درد
درد درمان دارد و دارو و دست
تا که بیداری تو بر داری ز درد
گر که بیداری ترا در سر شود
می توانی دل برون آری ز درد
درد را آتش کن و طوفان بکن
تا جهانت را کنی عاری ز درد
بس که دیدی سوختن ، نه ساختن
دود را آیینه پنداری ز درد
انتظارت، خورده گشتن،گشته است
لقمه لقمه خویش را خواری ز درد
کوه یخ هستی ، بشو آتشفشان
تا شوی مستانه تر جاری ز درد
فاروق فارانی
مارچ ۲۰۲۴
تاریخ نشر : چهارشنبه 20 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 10 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
حسين (ع)
اى حسين من جانِ خود بر جانِ جانی میدهم
در مرامت خون خود را بی امانی میدهم
گرد راهت مي شوم با اشك سوزان هر نفس
گوهر جان را به راهت رايگانی میدهم
مي كنم سجده به خاك كربلايت در نماز
پیش ایزد وعده ها در زندگانی میدهم
آرزويم باغ سازم د ر اميد وصل تو
گل ستانِ مهر خود بر دلستانی میدهم
قامتت چون سرو بوده عارضت مانند گل
یاد قد و گلِ رویت نقد جانی میدهم
هر که اشکی درعزایت ریخت بُرد فیض مدام
من به نامت عمر خود را در جوانی میدهم
دل ز عشق و آرزويت بيقرارى مى كند
پرفشان چون مرغ بسمل پر فشانی میدهم
در مصاف حق و باطل حیدرم آمد به یاد
نین ا و کربلا بر او نشانی میدهم
عاشقانت هست افزون لیک جلال درعشق تو
جان خود در پیش پات تا امر ثانی میدهم
سید جلال علی یار
ملبورن استرالیا
دهم جولای ۲۰۲۴
تاریخ نشر : چهارشنبه 20 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 10 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
شاعر! سزای تست که
درهم شکسته ای
تا كه چمن صحيفه ى سبزينه رنگ نيست
هرگز دگر تلاوت بلبل قشنگ نيست
اين آسمان تلخ ، به دامان رحمت اش
چيزى به غير بارقه هاى فشنگ نيست؟
شاعر!
سزاى تست كه درهم شكسته اى
حالا سزاى آيينه ها ، غير سنگ نيست
تا پرچم ِقلم نكند رقص روى شهر
بيرق به دوش ديگرى غير از تفنگ نيست
جاى كه دست ها به تفاهم نمى رسند
بايد كشيد پاى ، كه جاى درنگ نيست
هر رشته ى كه ثقلت قلاب مى كشد
صيدش به غير وحشت بار نهنگ نيست
با پاى خشك غربت خود راه مى روم
آرى! كسى به غير عصا يار لنگ نيست
وقتى خلوصِ وسعت سبزى نيافتى
تنهايى ات خوشا!
كه وسيع است!
تنگ نيست
بارى!
چه شرم ِ اين كه به تاراج رفته گنج
با زرخريد، دغدغه ى نام و ننگ نيست
گيرم شبانه نعره به مهتاب هم زند
كفتار لاش خوار بيابان ، پلنگ نيست
سید ضیأالحق سخا
29 جون 2024
تاریخ نشر : چهارشنبه 20 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 10 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
کــربــــلا ی حـســیـــــــن( ع)
مــرا بـبـخــش خـــدا یــا! بـه مـدعــای حـسیـــن
به بلـبلـش علی ا صغـر، که شـد فــدای حـسیـــن
چــه ا فــتـخــا رگــرازلـطـــف، خـا لــق مـنـّـا ن
کـنــد ســرمـهء چـشــمم، زخـا ک پـای حـسیـــن
گــریـســت آ د م وحــوا ونـــوح وا بـــرا هــیـــم
چـو بـر زمیـن فـتـا د، پـیـکـر رســـا ی حـسیــن
” تـوخـواه خـنـده کـنـی، خـواه گـریـه مـخـتـاری
مـلـک زنـد به سـروسـیـنـه،ا زبـرای حـسـیــن “
کـنــد نـظــا رهء رحـمـت، خــدا ی عــزّ وجــــلّ
بـه هـر کجـا کـه بُـوَد مـا تــم و عــزای حـسیـــن
نـکــرد شــرم ززهـــراء، د خــت پـیــغـمــبـــــر
هـرآ نکـه آ تـش کیـن زد، بـخـیـمه های حـسیــن
نـبـا شـد ش بـه قــیـــا مــت، شــفـا عـت ا حـمــد
ورا کـه بغــض بــورزد، بـه قـبـلـگـای حـسیـــن
بـه سـروقــا مــت ا کـبــر، کـه مـا د رش لـیــــلا
بدا د جــا ن عــزیـــزش، بـــر وفـــا ی حـسیـــن
ا گـرچه حیـد ری غـرق ا ست، در گـنـاه یـا رب
بـبـخـشـش ا زسـرشَــفْـقـت، بــر ولا ی حـسیـــن
روا مـداررود، خــا لــقـــا! بــه خــا ک ســـیــــه
کــه دا رد آ رزو وشـــوق کـــر بــلای حـسیـــن
رود بـه کــربـُـبـَـلا، جــا ن خــویــش بـسـپــا رد
بـه زیـــرقـبــهء زریـن و جـا نـفــزا ی حـسیـــن
نـُمـازلــطــف وکــرم، پـا د شــاه کـون ومکــا ن
تــو خـا ک بـنـدهءعـا صی، به نـیـنـوای حـسیــن
پوهنوال داکتر اسدالله حیدری
دهم اپریل ٢٠٠٠
سد نی – آسترالیا
تاریخ نشر : سه شنبه 19 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 9 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
پاییز
پاییز پر صداست
پاییز پر صداست
پاییز آغوش سرد رنگهاست
و پاییزهمان قصه های ناتمام
در افق های رنگین بی انتهاست
پاییز پر صداست
وپاییز خانه ی من و تست
در ادامه راه پر غرور
پراز رنگ های زیبا
رنگ های زنده و تابنده
رنگ های عشق بر انگیز
رنگ های با صفا
رنگ های شفاف و پر از صمیمیت ها
آری پاییز پر صداست
و پاییز چه زیباست
و چه زیباست…
ومن در آسمان های پر مهرت
ودر باغ های پراز ترانه ات
هنو ترا می سرایم
و ترا می سرایم
و ترا می سرایم
تا بی انتها
در آغوش رنگها
در شکوه باغ ها
و در سکوت نگاه ها
ای جاودانه یار!
هما طرزی
23 اکتوبر 2023
نیویورک
تاریخ نشر : سه شنبه 19 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 9 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
سرود تیشه ها…
یک صدا بالا بکن، از بی صدایی خسته ایم
وز صدا های که دارد، بی ندایی خسته ایم
از همه تاریخ نویسان ، گله ی دیروز خود
از فراموشان فردای رهایی خسته ایم
از تحمل ، صبر و از افتادن و گمگشتگی
زین همه بیگانگی و ناکجایی خسته ایم
ازافق های که خورشیدش دهد تن برغروب
از سپهر خالی و از بی همایی خسته ایم
از هبوط قلب ها ، اندیشه ها و از همه
عشق های را که مرده از جدایی خسته ایم
پرچم تسلیم تا لشکر به دشمن هدیه کرد
بود در دست خدا یا بی خدایی خسته ایم
تا جنون لیلا دهد ، صحرا و ما در انتظار
تا سرود تیشه های ره گشایی خسته ایم
فاروق فارانی
18 اپریل 2024
تاریخ نشر : سه شنبه 19 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 9 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
دوبیتی
بیا بنشین که بینم روی ماهت
دلم زخمی شد از نیمِ نگاهت
لبانت قند مصری کم نیارد
خدای دو جهان پشت و پناهت
فرحت_رحمان
دسامبر 2023 28
تاریخ نشر : سه شنبه 19 سرطان ( تیر ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 9 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
عمر میگذرد یاد جوانی هم کیفیت دارد
« گره گریبان »
آورده مگر صبح ِ بهار عطر ِ تنش را
یا نگهت ِ آن زلف ِ شکن در شکنش را
چون غنچه بشد باز در آغوش بهاران
آنشب که برآورد ز تن پیرهنش را
شمع و گل و پروانه فتادند بپایش
عریان چو نمود ان مه سیمین بدنش را
باران بهاریست و یا باد سحرگه
کاورده به میخانه شمیم دهنش را
آن ماه لقا گر بسخن لب بگشاید
سعدی بخورد حسرت شیرین سخنش را
چون بلبلکی دور ز کاشانه همی خواند
بیچاره مهاجر غم و درد ِ وطنش را
مسعود خلیلی