دریای بی نهنگ
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۱ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
درياى بى نهنگ
تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۱ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
درياى بى نهنگ
تاریخ نشر : پنجشنبه 11 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
سرخ و پریسا
ایکه تو در هر دلی ماوا کنی
هر یکی را وامق و عذرا کنی
عشق همان به که زسودای خود
خلق جهان را همه شیدا کنی
باز به یک جلوهٔ مستانهٔ
هلهله در اوج ثریا کنی
چهرهٔ هر نازک زیبا جمال
در نگهی سرخ و پریسا کنی
آن گل سرخ و لب نوشین یار
در نظری مقبول و زیبا کنی
نوش کنم از لب او نوش نوش
قلب مرا پاک و مصفا کنی
آتشی از چشم به چشمی نهی
شور درین گنبد خضرا کنی
تیری ز مژگان به قلبی زنی
مست و الست همچو زلیخا کنی
بس دل پر نور و تن پاک پاک
بسته به یک زلف سمن سا کنی
مطلب من کوکب دیدار تست
منتظرم رویت حسنا کنی
شهناز من بهر تماشای تو
واعظی شسته که تما شما کنی
ملاعبدالواحد واعظی
هرات – افغانستان
تاریخ نشر : پنجشنبه 11 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بمناسبت جشن توت پنجشیر سروده شده.
سیمای دره
من به نام خالق هستی و جــــان
میــگشایم درب این بــاغ بیـــان
بهرجشن تــوت و این آزاده گـان
با خود آوردم پـــیام و ارمغـــان
این پـــیام و ارمغــان را برشما
میدهم از سرزمـین صـخرهـا
میلهی نارنج در مشرق زمین
می نماید روی فرهنگ ،این چنین
میله های توت ما دارد برین
مینماید کام محفـل را شرین
این نماد همدلی فـرهنگ ماست
از فضای با همی آهنـگ ماسـت
ما وجود خسـته دریک پیرهــن
خار چشمانیم برخصـم وطــن
ژرف خـواهی دید قلـب دره را
پر زمهر وگرم دست صخره را
درنگاهِ دره برق قصــه هـاسـت
قصـه ازطوفان وشور وماجراست
ازحکایت های چـون افسانه ها
از طلسم و رمـز آزادی مــا
تاج آزادی به سر آویــــخته
رنگ ومعنایش به خون آمیخته
سنگها این جا طلاتم کـرده اند
شهسـوار دره را گُم کــرده اند
شهســوار دره ازدور دست هــا
دست میساید به این بن بست ها
او در این میـدان و در این آزمون
نــا خلف هــا را همی دارد زبون
نــاخـلف هایی که بـردند از زمین
خــاک پــــای قهرمان در آستین
سـاختــند از او ولـی بازیـچه یی
چـون گیاه هرزه یی بی ریشه یی
بعــد بـفروختند بر ابلیس شهر
این متاع و گوهر نـــا یاب دهر
حـــال هــردم آن متـاع پر بهـا
نـــا خــلف را گشته زنجیز بــلا
گاه پا و گاه شصت و گاه دست
ناخلف هارا همین زنجیر بست
حال شان زاراست این خودکرده گان
صــــاحبان زیور اما برده گــان
حال هم روز نبردو محشر است
حرف ازنسل نو این محضر است
میکشد بـــر دوش بار آزمـــون
پـــرچـــم سبز بلند غـرق خون
تــــا بر افرازنـد در آواره گی
این درفش عزت و آزاده گی
جولای ۲۰۱۷
پنجشیر
احمد هنایش
تاریخ نشر : پنجشنبه 11 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
چراغ غزه . . .
مگو که راه به بیراهه ها حضر کرده
چراغ ها ز شبِ بی سحر سفر کرده
مگو که عشق و دل از هم شدند بیگانه
و روشنی ز سر و سینه ها حذر کرده
مگو غروب غمِ شهر ، گشته جاویدان
سحر خجل شده، دامانِ خویش تر کرده
بگو! که بیرقِ امید همچنان برپاست
نگو که مرگ، جهان زیر یا زبر کرده
ببین که کودکِ خوابیده شیرِ بیداری
مکیده رفته و رویای تازه سر کرده
ببین که در نگهِ دختران شراره بپاست
ببین که عشق دلِ مرد را شرر کرده
هوای حوتِ زمستانِ کابل است ببین
که ریشههابه دلِ خاکِ مرده سرکرده
ببین که نغمه ز لبهای چشمه جوشان است
بهار آمده با رنگ ها ، هنر کرده
بگیر از پرِ اندیشه بند و بال گشا
که مرغِ عشق، سپهرت به زیرِ پر کرده
پیامِ مژدهی تابندهی ستارهی شام
ستارهی سحری را ، ستاره تر کرده
اگرچه نقب پر از گژدم است و تار و تنگ
ولی رهاییِ فردا از آن گذر کرده
چراغِ غزه فرازِ جهانِ مرده بپاست
جهانِ گمشده را در جهان خبر کرده
فاروق فارانی
دسمبر ۲۰۲۳
تاریخ نشر : پنجشنبه 11 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
گوشۀ خلوت
سـا قـیا دور مکن سـاغــر پــر صهبا را
بـاده در جـام بکــن تــا شکنــد غمها را
می خوریم یک دوقدح لحظـۀ مدهوش شویم
نخـوریم غصـۀ امـروز و غمی فردا را
ای فلک سلسلـۀ کارگهت چیست مدام؟
گـاه مـا تشــنه لـبی گـه دهــی دریــا را
عا قبـت میکشدم شور جنـون در دامان
تا زخونـم که پر از لاله کنم صحرا را
گوشـۀ خلوت و تنهای گزیدم که د گـر
نکشم تعنـۀ هر مجلس پــر غــوغـا را
چرخ دوران بکشانــدم به جهان غربت
بشکند چون دل من , غـصه دل خارارا
ای ( عزیزه ) به کجا پـای نهـم تـا نبــرم
رنـج و آشـب و فسـونها وغم د نـیــا را
عنایت عزیزه
هالند
تاریخ نشر : پنجشنبه 11 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اگست ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
استقبال از ” خر نامه ” میرزاده عشقی با مطلع:
دردا و حسرتا که جهان شد به کام خر
زد چرخ سِفله ،سکهء دولت به نام خر
دزدان حرفوی
افسوس،صدافسوس که وطن شدبکام دزد
تــرک وطــن نـمـوده هــزاران ، ز دام دزد
” ازبـسـکه آسـمــان و زمیـن سِفله پرورند “
زد دهـر دون سـکـه ء دولــت بـه نــام دزد
دزدان و نـوکــران ، وزیــران دولــت انـــد
یـا رب ! تـا به کی بُوَد، این احـتشــام*دزد؟
” روزیـکـه جـلـسـه ء وزرا منعـقـد شــود “
مـجـلـس شــود شـغــالی ، از ازدحـــام دزد
دزدان سـَروَرنـد *و !! از اینـرو به ملک ما
دارنـد عـده یی ، ارادتِ محکـم،به نام دزد
دزدان وکـیــل مــلــت و حـکــام کـشـورند
زیـن بیـشـتـر چه میطلبـیـد ، از مقـام دزد؟
دزدان مـا ، صـاحـب قـدرت به مـیهـن انـد
پس لازم است تاهمه داریم، احتـرام دزد!!
گردد مستدام ،حکومت دزدان به مملکت
تـا غـربـیـان لـــزوم بـدانـنـــد ، دوام دزد
قـتـل و قـتـالِ عـام به هـر سوی کـشـورم
برپـاسـت از قـدوم ، خـواص و عــوام دزد
در غـیـبـت غـنـی ، چـو کـرزی بُوَد کفـیـل
ایـن حـیــلـه گــر لایـق، قـایــم مـقــام دزد
آگـــاه ز ارتـبـــاط ، دزدان کـســی نـشـــد
بـا طــالـبــان و داعـشیـان ، و ز مـرام دزد
ای حیـدری زچه کـردی ترک ، کشورت؟
زآنـرو که در حیـات نگـشتـم ، غلام دزد
امـروز ، روز قـدرت دزدان حـرفـویـست
فـــردا زمــان دزد کُـشی و انـتـقـــام دزد
پوهنوال داکتراسدالله حیدری
17 دسامبر 2016
سدنی – آسترالیا
* احتشام – حشمت وبزرگی ، جاه و جلال یافتن.
* سَروَر – رئیس ، پیشوا ، سرپرست.
فرهنگ فارسی عمید
تذکر:- در سرودهء فوق نخواستم مانند مرحوم میرزاده “عشقی” ازک لمهء ” خر ” استفاده نمایم . زیرا به نظرمن این یک توهین بزرگ است به مقام خر . زیرا خر حیوانیست در خدمت بشر ، دزدی نمی کند ، به وطن خود و به صاحب خود جفا و خیانت نمی کند ، غیر از آخور خود ، از آخور حیوانات دیگر استفاده نمی کند ، بار می برد و گاه میخورد . اما پناه به خدا از دزدان وطن ما که از هیچ جنایت و خیانت به مادر وطن خود و هموطنان خود دریغ نمی ورزند.
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
شگوفه های امید
کلبهُ سرد و تار و خاموشم
آمدی، رنگِ نوبهار گرفت
در دلِ شب نگاهِ خستهُ من
نقشِ پایانِ انتظار گرفت
صُبحُدَم پنجهُ طلایی نور
درِ شب را دو باره می بندد
مست و شادان میانِ باغ و چمن
دُختِ میخک بناز می خندد
نرم و رقصان ز گوشهُ بامی
بال و پر می کشد پرستویی
شاپَرَک عاشقانه می چرخد
گردِ نسرین ویاس خوشبویی
تو بمان در کنارِ من که دلم
فارغ از نکهتِ بهار شود
بوی عطرِ شگوفه های امید
اندرین خانه ماندگار شود
مریم نوروززاده هروی
5 قوس ۱۴۰۲ خورشیدی
14دسامبر ۲۰۲۳ میلادی
از مجموعهُ “پاییز”
هلند.
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
یک کسی هست ناز ما بخرد
ما کمی از زمانه دل گیریم
بی تو ای درد وغصه می میریم
نه از این عمر زندگی دیدیم
نه از این قوم بندگی دیدیم
نه به مستی شکسته ساغر می
نه به امید ، رسته از غم دی
نه گذر از دل سیاه کردیم
سال ها بی ثمر گناه کردیم
کس به توفان باد دل ندهد
دل وابسته بی سبب نرهد
عالمی درد و نا بسامانی
مانده از تحفه های درمانی
گر هنر از دو چشم ما افتاد
نا سپاسی شد و جفا ا فتاد
ما هوس دیدگان ، دل آ زاریم
سکه قلب هر دو بازاریم
تشنه ایم با سراب ، هم خوییم
بس که بشکسته ایم ،می موییم
خود نمودیم و خود همی نالیم
سرمه در چشم کور هم ، مالیم
یک کسی هست ناز ما بخرد
گنج ویرانه پر بها بخرد
چاره کن نان ما دو تا گردد
رنج نا آدمی دوا گردد
محمد زرگرپور ( پرند )
31 جولای 2024
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
ره روان راه عشق
هر شعرِمن غمین است، من شعر ترندارم
طوطیئِ تلخ کامم ، شیر و شکر ندارم
برقِ نگاهِ چشمش ، مسحور کرده ما را
بر رویِ همچو ماهش ، تابِ نظر ندارم
ما رهروانِ عشقیم ، از ترک سر نترسیم
در راهِ عشق بازی ، پروای سر ندارم
عشق است شور ومستی، راز ونیازهستی
من پاکباز عشقم ، دیگر هنر ندارم
می سوزد اندرونم ، از آتشِ جدائی
افسرده تر بسوزم ، لهب و شرر ندارم
نشنید و آشنا هم ، فریادِ خنجری را
چشمِ اُمید واری ، جایِ دیگر ندارم
شیخ مولوی خنجری
9 اسد 1403
چهاردهی – کابل – افغانستان
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
مجلسِ امشب
شام و سحرم ماه شبستان من اینجاست
بلبل صفت مرغ خوش الحان من اینجاست
من تازه اگر مطرب این ساز و نوازم
در خلوت دل سرو خرامان من اینجاست
گر ساز و نواز جلوه کند دل برباید
زیرا که درین بزم هنر جان من اینجاست
مستانه اگر رقص کنم عیب مجوئید
چون موج اثر کردهٔ طوفان من اینجاست
گر عشوه کنم غمزه و چون شمع بسوزم
آتشکدهٔ ناوک مژگان من اینجاست
با خندهٔ مستانهٔ خود خوب بجوشید
شهناز من آن طلعت دوران من اینجاست
با غمزه بگو تا که دل از دست ندادم
سلطان جهان خورشید خوبان من اینجاست
این حور پری چهره به این ناز و نوازش
گویا که همه جملهٔ حوران من اینجاست
یارب چقدر گرم کنم مجلس امشب
چون زهره جبین ماه درخشان من اینجاست
گر ظلمت شب خنده زند تیره کند دل
این شمع ببر خورشید پنهان من اینجاست
در کوی خرابات چه کند واعظ مسکین
بازار بتان گل به گلستان من اینجاست
ملا عبدالواحد واعظی
8 اسد 1403
هرات – افغانستان
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
رباعیات پریشان
ای دختر کاکای عزیزم چه شدی
ازدردِ تو زرد وزار و پیرم چه شدی
چون خواهرکم عزیز و نازم بودی
از رنج زمینگیر و حزینم چه شدی
******
چون خواهرمن عزیز و نازم بودی
گاهی تو به من محرم رازم بودی
دردی که کشیدی بخدا معلوم است
غمگین که بودم تو روحنوازم بودی
******
دیدار ترا هیچ ندیدم گل من
رفتی و گلی به تو نچیدم گل من
افسوس ودریغ که رفتی ازعالم رنگ
من گوشه ی انزوا گزیدم گل من
******
دنیا و جهان است به من تیره و تار
تا قصه ی من بودبه آن سنگ مزار
در خاک سیاه چگونه خفتی خواهر
آمد اجل و ترا چسان کرد شکار
******
کو حوصله تا شعر درازی سازم
کس نیست که ورامحرم رازی سازم
از اندوه تو مریضی ام افزون شد،
از واژه و شعر نی نوازی سازم
******
این دهر زبون به کس بقایی نکند
بر شاه و گدا هیچ وفایی نکند
هر کس به جهان آ مد آخر برود،
چون مرگ رسد کار دوایی نکند
عبدالخالق تنها (کاشفی)
9 اسد 1403
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
جنگل! ز خاک برخیز…
جنگل ز خشکسالی از شرم خویش تر شد
بیزار از سکوت اش ، در خواهش تبر شد
بر شاخه های خشک اش بادی گذر نکرده
مرغان آسمان خوی ننشسته در گذر شد
ابری بر او نپیچید ، اشکی بر او نبارید
چوب درخت هایش ، در شهر در بدر شد
جنگل تهی ز خود شد، برگ و بهار از او رفت
روح بهار بخش اش ، تا مرد ، بی ثمر شد
صحرای تشنه آمد ، جنگل به کام او رفت
نامی نمانده از او ، از یاد ها بدر شد
جنگل! ز خاک برخیز ، با اختران در آویز
دفن و دوباره رستن، این قصه تازه سر شد
روح بهار می نوش ، از عشق پر جوانه
ریشه به راه افتاد ، در خاک در سفر شد
آن سایه های پنهان ، در استتار مهرت
خورشید خوی گشته ، از عشق راهبر شد
اندیشه، ای طراوت ، ای عشق ای نجابت
سبزینه جنگلی خیز ، خواب تو بیشتر شد
فاروق فارانی
دسمبر ۲۰۲۳
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
تردید
56 الف
شمس در آیینه ء خود دید یک درویش را
گفت آیا شمس میبینم و یا خود خویش را ؟
شمس اگر باشد نگنجد اندرین آیینه او
من اگرباشم چه سازد عشق خیراندیش را ؟
شمس اگر باشد نتابد اینقدر پر نور او
من اگر باشم ز دستش داده دیگر کیش را
شمس اگر باشد بخوابد شب و تاریکی شود
من اگر باشم به فردا می کشانم پیش را
شمس اگرباشد چرا کم یابمش در روی خود
من اگر باشم به کم قسمت نمایم بیش را
دست بر آیینه بنهاد و دلش را سرد دید
دست بردل بردوگفتا وای وای این ریش را
شکیبا شمیم
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
مکتوب وفا
دل به گیسوی تو دادیم ، توکل به وفا
ما به دام تو فتادیم ، توکل به وفا!
محوِ دیدار تو جز دربدری نیست بلد
واله در دشت و بلادیم ، توکل به وفا!
کاج کهسار وفاییم ، قوی ریشه و سبز
ایمن از تندیِ بادیم ، توکل به وفا !
تو بر آن عهد که بستیم نپاییدی اگر
ما بر آن عهد ستادیم ، توکل به وفا!
شوخِ سنگین دل ما مست بوَد ازمیِ ناز
ما که خود شیشه نژادیم، توکل به وفا!
گر حدیثی ز وفا هست درین کینه سرا
با همه حادثه شادیم ، توکل به وفا!
درظلامی که خس ازدوست مشخص نشود
پا در این عرصه نهادیم ، توکل به وفا!
شیخ اگر کرد توکل به خدایش ، بکند
به وفا ! عاطفه زادیم ، توکل به وفا!
بهرِمکتوب همین اشکِ وفا کاتب ماست
خود که بی خطّ وسوادیم، توکل به وفا!
حکمت هروی
30 جولای 2024
ملبورن – آسترالیا
تاریخ نشر : چهارشنبه 10 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 31 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
باور
گل خوشبوی من نیلوفرم باش
بمان پیشم بیا دور و برم باش
بپاش عطر بهارت بر سر من
به باغ هستی ام تو باورم باش
3 جولای 2022
* * * * * *
هجران
هوایت می زند بر سینهام پر
فراقت میبرد هوش من از سر
ز یادم کی رود شبهای هجران
که بودی در برم تا صبح دلبر
29 جولای 2022
* * * * * *
شیدا
اگر دریا شوم شیدای من باش
اگر شیدا شوم دریای من باش
بمانم در هوایت لحظه لحظه
اگر لیلا شوم رویای من باش
هما باوری
جرمنی
29 آگست 2022
تاریخ نشر : سه شنبه 9 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 30 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
انتظار
به انتظار او من شب را سحر کردم
چه شبی بود که غم راهمه سپر کردم
به انتظار او عمرم تباه شد و رفت
به یاد او به این قافله نظر کردم
به انتظار او خیال سرم آمد و رفت
به این خیال همه سال را گذر کردم
به انتظار او چندین بهار آمد و رفت
فقط این همه را بیهوده بسر کردم
به انتظار اوگل نرگس به من آهسته گفت
(شکیلا) غم مخور باتو من سفر کردم
شکیلا نوید
قوس ۱۳۹۱
تاریخ نشر : سه شنبه 9 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 30 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
تیر دعا
نیست کسی همدم و افغانی ام
سوخت مرا درد و پریشانی ام
گرد و غبار لب ساحل من ام
گر تو نباشی همه تن فانی ام
حسرت سیلاب و فغان میشوم
شوق بدل دارم و طوفانی ام
تیر دعایم به خطا می زند
سوی تو می آیم و می رانی ام
بلبلم افتاده به دور از چمن
می تپم از ، آتشِ هجرانی ام
بنده ی محصور فراقم ز غم
کنج قفس ولچک و زندانی ام
یخ زده بود این دِلِ افسرده ام
در لَبِ دریا شَبِ طولانی ام
کوه و کُتل دارد و بس جاده ها
آن شب پر خوف ،خطر رانی ام
کاش پسندیده سفر میکدم
عاشق خود بین رجز خوانی ام
رفته بُدم در چمن و سیر گل
بال و پَرِ گل شَود ار بانی ام
هیچ بسر نیست هوای دگر
مضطرب از خار مغیلانی ام
حسرت ساحل نَبَر از داغ من
ابر خزان و مُژه بارانی ام
مُفتَعِلن مُفتَعِلن فاعِلن
کشت مرا هیچ تو میدانی ام
محمد ادریس بقایی (قطره)
۱۴۰۱
تاریخ نشر : سه شنبه 9 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 30 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
تمنای وصال
با خون ِجگر ساخته ام ، قسمتم این است
این فاصله ها سرد ترین جای زمین است
خواندم غزلم را به تمنای وصالت
هرجا که نباشی تلی از غم به کمین است
می بارم و می لرزم و حیران و پریشان
از دوریِ تو حالِ من امروز چنین است
اکنون که نمانده ست مرا تاب و توانی
باید بپذیرم که ره ی عشق همین است
از شعرِ پر از درد من امروز بخوانید
من زنده به عشقم که مرا خوب ترین است
یحیی_ماندگار #
تاریخ نشر : سه شنبه 9 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 30 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
راغب
چو خورد م آن می جانانه امروز
شدم مدهوش و هم دیوانه امروز
بیـاد آمــد مــرا چشــمان مست ات
شکستــم ساغـــر و پیمانه امروز
کمال الدین راغب
تاریخ نشر : سه شنبه 9 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 30 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
تکرار می کنم
ای مرد !
در سیاهی چشمان مست تو،
صدها هزار شأم بهاری نهان شده
وآن پاکی و صفا که با دانههای اشک
در زیر مژه ها
چون شبنم سپید،
یا گوهری اصیل
در گوشه ی صدف،
از کنج جامهای دو چشم سیاه تو
با غم عیان شده،
من عشق را برای تو تکرار میکنم.
من عشق را برای توای روح پر غرور
ای چشمه ی صفا !
وای مظهر سرور!
همچون زمانههای گریزنده در سکوت
زان شامهای خوب
وان روزهای دور،
تکرار میکنم.
تکرار یک حیا،
تکرار یک صفا،
و……تکرار لحظه ها
آن لحظه ائ که جان من و جان تو ز شوق
در هم نهان شوند.
وین جسمهای غمکش و افسرده و کهن
با آن همه هوس،
با آن همه نیاز
محو زمان شوند،
من عشق را برای تو تکرار میکنم.
تکرار می کنم .
هما طرزی
30 مارچ 1972
کابل – افغانستان
تاریخ نشر : دوشنبه 8 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 29 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
سروده ى براى ميهنم
تاجِ کرامت
از سر هواى عشق تو هرگز نمى برم
جز ياد تو ، به باغ خيالم نپرورم
در پيش مفسدان ستم پيشه همچو كوه
در پرتو شكوه تو از ذره كمترم
من صيد دام و دانه ى ذلت نميشوم
عنقايم و به غير بلندا نمي پرم
تا چشم دل به پستى دنيا گشوده گشت
بى ميلى بر متاع جهان شد ميسرم
بفروختم ذخارف دنياى دون به هيچ
جز از قماش عزت فردا نمي خرم
با تار اعتماد كنم وصل ، فصل را
با خنجر جفا صف وحدت ، نميدرم
چون سوزنم كه دامن عزت رفو كنم
چون خار بن به پاى خليدن نه در سرم
بى قدر تر ز خاك رهم در مقام عجز
تاج كرامت است ازين عجز بر سرم
هشدار زانكه با همه عجز و فروتنى
بر ديدگان خصم وطن ، همچو نشترم
چون موم نرم در كف ارباب راءفتم
فولاذ گونه ، در بر خصم ستمگرم
پژواك خشم و نفرت مظلوم بينوا
با دشنه ى سخن جگر خصم ميدرم
خواهان عدل باشم و جوياى حريت
از بهر اين دو، از سر جان نيز بگذرم
با ارزوى صلح و عدالت براى تو
اى از رفاه و عدل ، تهى مانده ميهنم.
محمدعلى فرحتيار
فرايبورگ المان
26 جولای 2024.
تاریخ نشر : دوشنبه 8 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 29 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
بی قرار
۵۵ الف
یارب به چشم رستم رز خواب کن مرا
در بازوان عاشق او آب کن مرا
فرزند ناخلف شده ام عشق می کشم
چشمت ببند بر من و سهراب کن مرا
در آسمان آبی ِ تو یک ستاره چیست
لطفی بکن به بنده و مهتاب کن مرا
دیگر قرار در دل این بی قرار نیست
چاهی بکن ز حوصله پرتاب کن مرا
پندم دهند و هیچ ندانند از دلم
ای غم بلند تر شو و محراب کن مرا
من نقشی از جفای زمانم به رنگ سرخ
در چارچوب خاطره ات قاب کن مرا
خار وخس وغروربه هم خورده بی رقم
ای ابر تیره آمده سیلاب کن مرا
شکیبا شمیم
تاریخ نشر : دوشنبه 8 اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 29 جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
نا محرم
دلا کس در جهان بی غم ندیدم
کسیکه در غم است خُرم ندیدم
چه زخمِ زد نگر این تیغِ هجران
که جزوصلش درآن مرهم ندیدم
دلی چون در کمندِ عشق گرفتار
شب و روزش به جز ماتم ندیدم
دریغا دل ز کف بُردست به یغما
چو او دلبر درین عالم ندیدم
مشو تجرید در آ در جمع مستان
که در تفرید کسی همدم ندیدم
حدیث عشق به نامحرم نگویید
بغیر از دوست کسی محرم ندیدم
درخت از میوه ی پر بار خم شد
ثمر نیست انکه را که خم ندیدم
همه درعشق زنند لاف و گزافی
بجز عاشق کسی محکم ندیدم
سید جلال علی یار
ملبورن استرالیا
بیست و هشتم جولای ۲۰۲۴
تاریخ نشر : یکشنبه ۷ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
نورِ زندگی
من از دیارِ خفته و تاریکیِ شب ام
تو سرزمینِ نوری و از نسلِ آفتاب
چون ماهِ روشنی و کنارات ستاره ها
آن بختِ تیره ام که دمادم رَوَد بخواب
من چون کتابی کهنه به کنجی فتاده، تو
مانندِ قصه هایی ، پُر از واژه های ناب
چون تک درختی خشک ام و درحسرتِ بهار
تو سروی قد کشیده ای اندر کنارِ آب
همرنگ غنچه هایی تو،در فصلِ عاشقی
من همچو برگی زردام و درحسرتِ شباب
چشمم در انتظارِ تو در خلوت و سکوت
ای نورِ زندگی دمی بر کلبه ام بتاب
امشب مسیح گونه تو جانی دوباره بخش
بر جسمِ خسته یی که فرومانده در عذاب
مریم نوروززاده هروی
سوم عقرب ۱۴۰۱ خورشیدی
۲۵ اکتوبر ۲۰۲۲ میلادی
از مجموعهُ “پاییز”.
هلند
تاریخ نشر : یکشنبه ۷ اسد ( مرداد ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ جولای ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
دوری
شب تاری هوایت بر سرم زد
خیالت خنجری بر جیگرم زد
بیا ای همنشین لحظه هایم
که دوری آتشی بر پیکرم زد
9 دسامبر 2021
بوسه
شب یلدا برایم گل بیاور
گلی از شاخهٔ سنبل بیاور
بزن بر گیسویم با بوسه وناز
انار و سنجد از کابل بیاور
21 دسامبر 2021
آغوش
از شهد لبت بیا و سیرابم کن
پاییز شدم بهارِ شادابم کن
ازعطرتنم نفس بکش محبوبم
آغوش گشا بیا و بیتابم کن
3 فبروری 2022
هما باوری
جرمنی