نفرت
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه ۱۰ قوس (آذر) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ نوامبر ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا
نفرت
برو ای مرد! برو یکه و تنها بگذار
باز در کلبه ی من کعبه ی من پا مگذار.
تو دگر نیستی آن مظهر هستی و امید
تو دگر نیستی آن معنی عشق
تو دگر نیستی آن جلوه ی یاد
تو دگر نیستی فرشته ی من
تو…دگر شیطانی!
تو نکو یان جهان را همه والا بودی
و تو خوبان جهان را همه مظهر بودی
تو، ز هر خوب که در عالم بود:
در نگاه دل من ، از همه برتر بودی
برو ای مرد ! برو ، دور برو
دگر اندیشه مکن:
به من و شور من و شادی من
من دیگر نیستم آن دختر خاموش
که در بند تو بود.
برو ای مرد! برو باز چرا آمده یی ؟
باز امید چه داری ؟ به کجا آمده یی ؟
باز امید همان دخترک مستت هست ؟
یا که با یاد دگر، خانه ی ما آمده ای ؟
باز گویم به تو صد حیف ، خطا آمده ای ؟
من دگر نیستم آن که تو می جو یی باز
تو برو، دور برو، جای دگر خانه بکن
در دل دختر خوش باور دیگر حالا:
با دو صد مکر و فسون ، لانه بکن !
هما طرزی
۱۵ جنوری ۱۹۷۲
کابل – افغانستان
بانو طرزی گرامی بسیار زیبا سرودید ، سعادتمند و سرافراز باشید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی
آقای هروی بزرگوار با نشر این سروده مرا بردید به سالیان دانشجویی و ایام خوش ۲۱ سالگی. سپاسگذارم از لطف تان . سر افراز و موفق باشید!
درود بر شما بانو طرزی گرامی ، خاطرات خوش آن ایام جاودانه باد.