۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

03 آوریل
۱ دیدگاه

بال های آزادی

تاریخ نشر: چهارشنبه ۱۵ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بال های آزادی

نه در ظلمت چشمان شب

نه در دیده گان پر فروغ روز

میخواهم در سایه دلاویز تو

به عبادت  باغچه روحت بنشینم

و به پرستشگاه سبز قلبت

به سجده بپردازم

میخواهم با تو دور از خود

در آبی امواج اقیانوس ها

با بال های آزادی به پرواز در آیم

وسفر نو آغاز کنم

ای رویایی بی فرجام من !

خورشید را بگذار بدرخشد

تا دور از سنگینی لحظه ها

تجسم بهار بودن را بیآموزم

و سکوت عشق را

با ترنم شعله های لبخندت

بر هم زنم.

      میترا وصال      

سوم اپریل 2024

لندن

02 آوریل
۳دیدگاه

خمارِ مهر

تاریخ نشر : سه شنبه 14 حمل ( فروردین ) 1403 خورشیدی – 2 اپریل 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

خمار مهر

همیشه زنــدگـی  زیــبا   نبـا شد    

گل عیـش  ابــد، حــاشـا  نباشـد

دلی ســوزد کـه دارد  آتش غـم

دل بـی غصه را ســودا  نباشـد

بکــن جــامم تهــی ازبــادۀ کـه

خــمــارمـهــررا دارا  نــبــاشــد

چـه دیـده گوهــر نــایــاب ازآب

که جــایش جــزدل دریـا  نباشد

غلام خــود پــرستی آن نگــردد

که دنبال هوس هــرجــا نـبـاشد

(عزیزه) درپـی مقصود بشتــاب

که اکـنون فـرصت وفردا نباشد

عزیزه عنایت

02 آوریل
۱ دیدگاه

دلِ من

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

   دل من

از قلب    پاره  پاره

یارم    خبر    نداره

صد پاره شد دل من

هر پاره اش شراره

بر  یاد  روی   دلبر

این  دل  کند  گذاره

نه دست ان که گیرم

از    آسمان   ستاره

در چشم اشک بارم

اشکم همیشه قطاره

برمن مگو که  بگذر

از  راه  او    کناره

باشد که  باز    بینم

دیدار    آشنا     ره

ای (شکیلا) دلبرت کو

دستت گیرد دو باره

شکیلا نوید

قوس ۱۳۹۲

 

01 آوریل
۳دیدگاه

ادب

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

ادب

(15) 

هر روز کنم تازه  نفس های  ادب را

با رنگ حنا سرخ  کنم  پای  ادب را

با آنکه فقط قطره  گک   کوچک آبم

خالی کنم از وسوسه  دریای ادب را

آنجا که سخن است  چرا قند  نباشد

شیرین نکنم حیف که حلوای ادب را

آنجا که دلی است چرا عشق  نباشد

پرواز به عرش است چو رویای ادب را

آنجا که هنر است چرا رنگ  نباشد

صد رنگ کند ولوله دنیای  ادب را

آنجا که قلم است  چرا شعر  نباشد

گنجیست در این خاطره فردای ادب را

شکیبا شمیم

01 آوریل
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

  خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

 

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 

خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها

 

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 

خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 

و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 

قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

 

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

 

هما طرزی

18 نوامبر 2010

نیوجرسی – امریکا

01 آوریل
۳دیدگاه

آفتابِ رخِ تو

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

آفتاب رخ تو

در باغ دلم رسیدی

هزاران برگه امید و عشق

کاشتی

شعله های چل‌چراغ آیینه

شعرم قافیه می‌بافد

طعنه زنان به خاور زمین

وجودم پنهان

هم‌چو دریای خروشنده

به طغیان آمد

در باغ‌چه چشمانم سبزه دمید

گل احساس شکفت

چنار های سرخ در بیابان

های وحشی با آغوش

سپیدای شفق پیوست

همه جا پویا و جویا شد

لاله دستانم با واژه های

مست نغمه سرا

با بانک فراق می رقصیدند

ظلمت شب بهم ریخت

آفتاب رخ تو

کوچه و پسکوچه دلم

را نور باران کرد

عالیه میوند

18 مارس 2024 میلادی

فرانکفورت

01 آوریل
۳دیدگاه

میدانی ؟

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

میدانی ؟

‎غم انگیز ترین لحظه همان است

‎که نه بتوانی بنویسی!

‎نه بتوانی بسرایی!

‎نه بتوانی زمزمه کنی

‎که مبادا آوار بدنامی

‎گریبان لحظه ها را بدرد

‎که مبادا واژه ها سنگسار شوند

‎وقتی که در شهر ما

‎ عشق گناه است

‎و من عاشقانه هایم را

‎به پنجره میبندم

‎که یک سرش به کوچه ی بن بست

‎به دار میرسد

‎و سر دیگرش به نخلی که

‎قد کشیده تا آسمان

‎و من تا هنوز

‎به خاطر دارم که

‎« فروغ »میگفت

‎” پرواز را به خاطر بسپار پرنده مردنیست “

میترا وصال

31 مارس 2024

لندن

01 آوریل
۱ دیدگاه

پیمان شکن ها

تاریخ نشر: دوشنبه ۱۳ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

پیمان شکن ها

طبيبا  از سر  بالين  من  آهسته  تر  بر خيز

كه ترسم  زينبم  داند  پدر  بارى  سفر بسته

بماند زينبم بارى ستم هاى  جهان   بردوش

نخواهد زاده مادر مثل او  انسان. بر  جسته

ازآن روزى كه مولايم محمد (ص) رفت از پيشم

تمام دوست و دشمنها به مرگ من كمر بسته

شدم تنهاى تنها بى كس و بى ياور و مظلوم

شده جًزدرگه خالق  ديگر درها  به من بسته

بودم من حيدرى كراركه كندم درب  خيبر را

وحا لا من شدم  تنها چه  شد اسلام  وارسته

اگرمن  ذولفغارگيرم كشم اين ناجوان مردان

ديگراسلام نه خواهد ماند شوند آنهاهزاردسته

گرفتم  گوشه گيرى  و نشستم   گوشهً  خانه

كه گويا  نيستم  من  شير غراى   كمر بسته

بود  پيروزى اسلام ز  ضرب  ذولفغارى من

وحالا گشته ام  بى كس به كنج خانه بنشسته

و گفتم  بر پسر آندم  که  اینک  قاتلِ  من  را

پذيرايى كنيد  وي را  اگر چه  فرقم  بشكسته

به شهرى كوفه من بودم  پدر بهرى يتيمانش

كي ميگيرد خبرزين پس كي نان آورشان هسته

به  دنيا    آمدم   من خالقا  در خانه ی  پاكت

شهيد  گشتم درمحراب چو بودم من شايسته

چوخرسندم از اينكه مي روم من پيش زهرايم

چه خواهند آن یتمیان بعدِ من با آن دلِ خسته

هزاران دشمنِ خونخوار نا انسان سر راه اند

که هریک بد تر ازحيوان همه ازدين بگسسته

منم آن  یارِ  یغمبر که  گفت  روزِ قدیر آنجا

بگفت من كنت مولايى على مولاى او هسته 

ولی بنگر قدح بشكست و پيمانها  دگرگون شد

و آن پيمان  شكن ها کرده اند تهمت  بمن بسته

روم ازپيشتان مردم ولى با صد هزار ارمان

جفا دیدم من از جمعی  که بر دشمن  دلبسته

شكايت  مى  كنم  من  از شما در نزد پيغمبر

ببين اين امت  خود را چسان این قلب بشكسته

حنيفه آرزویش بود اگر مى زيست  در آن ایام

و جانش  را  فدا می کرد  برای دین پیوسته

حنیفه ترابی بهنام

31 مارس
۵دیدگاه

شفیع

تاریخ نشر : یکشنبه ۱۲ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۱ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) را خدمت

همه مسلمانان جهان بخصوص هموطنان عزیزم تسلیت

 عرض نموده ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات همه

 درین شب های قدر التماس دعا دارم.

 قیوم بشیر هروی

ملبورن – استرالیا

شفیع

بیا به کوفه رویم زان کرانه سر بزنیم

به سوی بیت علی عاشقانه  پر بزنیم

خبر ز گوشه ای ماتم سرای او گیریم

چو زینب و حسنین ناله ازجگر بزنیم

شب شهادت مولای متقیست علی (ع)

علی علی همگی  بانگ  با  اثر بزنیم

شب دعا و نیایش  بود شب قدر است

دعا کنیم نشود بی هدف به سر بزنیم

رویم  دلی  ز  یتیمان  آندیار   جوییم

« بشیر» به خانه مولا رسیده دربزنیم

دعا  کنیم  و بخواهیم  شفیع  ما گردد

حکایت دلِ  خویش  نزد  حیدر بزنیم

چهارم جون ۲۰۱۸

31 مارس
۲دیدگاه

دعای پدر

تاریخ نشر : یکشنبه 12 حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳1 مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

دعای پدر

سینـــــه ام  آهی  بی اثـــر دارد

دیـــده ام لختــــه ای جگر دارد

پشت خنـــدیدنم چـــه  میگردی

غصــــــه از درد من خبر دارد

نان و حلـوای زندگی تلخ است

تن بیمــــــار مـــــا شــکر دارد

دل معشوقـه بردن آسان نیست

مـــاه نو تیـــــــغ  در کمر دارد

سخن کوتــــــــه می برد دل را

خامشــــی ارزش دیــــگر دارد

نشود ایمن هر که هر جا است

زیــــر این زنـــدگی  زبـر دارد

قـــدر انســـان به پیش انســان

قـــدر ناکس هـــرآنکه خر دارد

کیست آن پادشـــاه و دولتمنـــد

مشت دریــوزه ای که زر دارد

پشت دربـــار و در بـه در  آیی

راحتش نیست هــر که در دارد

میشود هر که در جهان محمود

به دعــــــای که از پــــدر دارد

بامداد دوشنبه 10 حمل 1400 خورشیدی

که برابر میشود به

30 مارچ 2021 ترسایی

سرودم

احمد_محمود_امپراطو

30 مارس
۳دیدگاه

نورِ سبز

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نور سبز

مثل نور بهاری تو

گل های امیدم

را پر ثمر کن

لاله ها را از

چشمانم بچینی

از نیزه انگشتانت

عشق را بریز

تنم را بپوشان

قبله ات را طاق

ابروانم بساز

بیا !

عبادت گاه

عشق یعنی اینجاست

عالیه میوند

29 جنوری 2021

فرانکفورت

30 مارس
۱ دیدگاه

مرغِ سحر

تاریخ نشر : شنبه ۱۱ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۳۰ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

مرغِ سحر

مــرغ سحــر بانگ زد, غفلتم آگه نمـــود

دیده گشودم زخواب, صبح  دل افروزبود

صبح  پر از نور مهر , صبح دل  آویزوشا د

دامن شب  چیده  بود , صفحه ء چرخ کبـود

پــرده زدم  در کنــار ,  تـــا   نگرم  کوهسار

جلوه کنان   مرغزار , دل  ز کفم  در ربــود

چهچهـۀ بلبلان , شاد کــند  رو ح  و جـــا ن

ابربؤد در, فشان, با د  صبـــا   همچو عــود

موسم فصل بهار, بزم و  طرب  هــر  کنــا ر

در پی نقصان مبا ش , سیر نما فصـــل سود

لاله چــراغان نمـود, زیـب  گلستان  فــــزود

هــر نفسی بــوی  گل, عقــدۀ دلها  گشـــــود

کاش (عزیزه ) بؤد , سیــر چمن   اینچنـــین

فرصت ارزنده است ,  موسوم نـای و سرود

عزیزه عنایت

 

 

30 مارس
۳دیدگاه

خانه ی بیگانه

تاریخ نشر : شنبه 11 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 30 مارس 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خانه ی بیگانه

به خانه ام ، به وطنم 

خانه مرا بیگانه شده

خانه از حجم عشق خالیست

خانه ویرانه ی تولد است تا مرگ

خانه سفر ننگین تاریخ را همراه شده

خانه ای که دیوار هایش

نوید تاریخ ها بوده

عظمت و شکوه

زیبایی  و گیرایی

ترا به آستانش می‌ کشاند

 خانه ای که پر از رسالت ایمان های راستین بوده

و در معابدش خدایان را دعوت می‌ کردند

صداقت هایش بیانگر پاکی ها

و سادگی هایش وجود اصالت ها …

خانه ی توپ و تفنگ

خون و جنگ

غربت و بی‌ خبری

ثروت های نا پاک و پر از ننگ

 خانه دیگر دیوار ندارد

و دیوار های فرو ریخته را

با خون دوباره بنا‌ می‌ کنند

دیوار های بی‌ صدا پر صدا شده ا‌ند

 و خاک پر ثمر

در زیر لگد های بی‌ شمار بیگانگان

نطفه روییدن  را عقیم کرده

کسی‌ دیگر از عشق سخن نمی‌ گوید

و عظمت عشق جایش را

به سستی رابطه ها داده

عشق به خمپاره و بمب

بازار چه ها را رنگین ساخته

 قلب ها سیاه و تاریک

پر از کینه و کدورت…

برکت از خانه رفته

و باران بی‌ برکتی

چون سیل مهیبی همه چیز را در ربوده

فریاد دشت ها و کوه ها به گوش کسی‌ نمی رسد

آب ها خشکیده

صبح ها چون شب های تاریک

و شب ها نوای فقر و ظلمت

اندوه جایگزین هوای پاک

نا پاکی جا یگزین خیر اندیشی‌ و مروت

خانه عقیم و نا زا

حیران و متحیر

به هرکس پناه می‌ برد

تا شاید بکارت از دست رفته اش را

دوباره برگرداند  ؟

هما طرزی

نیو جرسی

18 نوامبر 2010

30 مارس
۱ دیدگاه

غم مخور

تاریخ نشر : شنبه 11 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 30 مارس 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

غم مخور

روز رفت

آفتاب نشست

تیره شام شد

چون رفت و بر نگشت

مکن غصه غم مخور

هر گز مکن فکر آب رفته را تو هم

چون رفت که رفت

در غم و در فکر آن مباش

بین دفن زمان گشت

سخنی از پسش مگو

تو پشت سخن مگرد

شکری بکن دم غنیمت دان

که این دم غنیمت است

فرداست در خیال

شب تار در میان

شب ترس و هم هراس

قسمت اگر بر آید آفتاب بخت ما

از آن دور

از آن پشت ابر های بی ستون

تا جان بدمد بر تن ما

باز به فردا

یا اینکه ما بخواب فرو رفته

تا ابد

داؤد عاشوری

بیستم جنوری 2024

ملبورن – استرالیا

30 مارس
۱ دیدگاه

ایستاده ام

تاریخ نشر : شنبه 11 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 30 مارس 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

ایستاده ام

آن کشتی ام

که تسلیم تلاطم دریا نمیشوم

آری نمیشوم:

حاشا نمیشوم:

هرگز نمیشوم:

بنگرچه سان

بر سلی موج بوسه می زنم

رویین تنم،با این تنم

ایستاده ام و برشکست تو لبخند می زنم

شلاق بدست کور

بر پشت من نویس:

باخون من نویس:

آزاده ام٫زندان دیده ام

نه یک بار

که بار بار دیده ام

تصمیم من همین

سوگند به عقل و عشق

تا پای جان

این جان نیم جان

تا پای دار ظلم

لبخند زنان گویم

آزاده ام،آزاده ام

آزاده هم می میرم

صامدی

ملبورن – آسترالیا

30 مارس
۱ دیدگاه

کوچه ی دل

تاریخ نشر : شنبه 11 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 30 مارس 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

کوچه ‌ی‌ دل

کوچه‌ی دل شده بی‌ باغ  واناری  نکفید

ناله‌ ی نی‌ لبک و بانگ  هزاری  نکفید

دگر از چرخش چرخشت نباشد  خبری

خشم  آشفته ‌ی  مستور  خماری   نکفید

بسکه  آبستن کولاک  بود بهمن   و دی

خنده‌ ی  گل ‌نفس   سبز  بهاری   نکفید

مویه  شد موی و گره در نگه  بوم افتاد

رنگ نیرنگ زد و نقش و نگاری نکفید

در شب تار و‌ سراپرده‌ی خالی از عشق

ذوق و بی‌ ذوقی  پنهان  سه‌ تاری  نکفید

سربداری که  انالحق نزند  محکوم است

آسمان  هو  نزد و حلقه‌ ی  داری  نکفید

خامه خنجرشده درپنجه‌ ی سرشارازخشم

شاهکاری   ندرخشید  و  شعاری  نکفید

همچو  پوقانه   کفد    باور  آتش  ‌افشان

در   تساهل‌  کده   آیینه‌   مداری   نکفید

باغبان خسته و پیوسته  نویسد بر خاک:

کوچه‌ی دل شده  بی ‌باغ  واناری  نکفید

عبدالغفور آرزو

هانوفر

9 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی

28 مارس 2024 میلادی

30 مارس
۱ دیدگاه

تارِ عنکبوت …

تاریخ نشر : شنبه 11 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 30 مارس 2024 میلادی – ملبورن – آسترالیا

تار عنکبوت …

صبح بخیر هموطن !

ما به فکر زنده ماندن   جاهلان  دعوا کنند

رنگ و رنگی بیرقی   بر  میل دل  بالا کنند

غنچه ی  امید  ما  در   بین   تار  عنکبوت

پیچ  و  پیچ  افتاده  دستانی   ندیدم  وا کنند

جوی خشک مغز اشراف ازغضب پرگشته باز

بغض  را  بین گلوی   بی نوا     دریا  کنند

صلح  شد خواب  و خیال  از  ابتدا  تا انتها

دو جناح  اجنبی  مکتوب  مرگ  امضا کنند

یک  گروه  تازه  دم در این   وطن پیدا نشد

تا که طفل وبیوه زن را فارغ  ازغم ها کنند

بی خیالی ها گذشت از حد  نمی  داند  کسی

بعد  مردن  دفن  خاک  مرده   را  تنها کنند

پیش پا بینان فقط  امروز  را   ترجیح  دهند

ضعف ایمان را بلند  از غصه ی   فردا کنند

زیر پا کرده  لگد  مال  اصل  فرهنگ  قدیم

پیروی از کلچر ………….……… کنند

هما احد لیان

26 مارس 2024

29 مارس
۱ دیدگاه

نیمه شب ها

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

نيمه شب ها

نيمه  شب ها  با  خدا  خلوت  كنم

يار  بى  همتاى  خود  دعوت  كنم

تا  كه  حاضر گشت رو بر او  كنم

راز دل  را  من  به او باز  گو كنم

او كه   مى داند همه  اسرارِ   من

خسته  كي   گردد  از  تكرارِ   من

چونكه فرموده است درقرآن خويش

كى فراموشت كنم اى جان خويش

هر نفس كه  مى كشى مى  دانمت

قصه  و اندويى  تو  مى خوانمت

گر  نباشم    من   با   تو    لحظء

هر چه  دادم  با  تو  با  اندازه ای

چند روزى در جهان  مهمان شوى

بعد  پرواز  كرده  با جانان شوى

هرچه كردى كوله بارى خويش را

گر گرفتى  دستِ  يك درويش را

آن تو  را آيد  در آن دنيا به كار

كوله بارى  از گناه  با خود نيار

گفت  حنيفه  اى خداى مهر بان

دست ما گير تا كه باشيم  در امان

حنیفه ترابی بهنام

5 نوامبر 2018 میلادی

 

29 مارس
۱ دیدگاه

تنورِ عشق

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  تنور عشق

مپرس از من و از درد  و  تلخی کامم

ز اشک وناله وغمهای بی سرانجامم

منم کبوتر  ِ بشکسته  بال  ِ زخمی تو

که  در امیدِ  پیامت نشسته    بر بامم

اگر توان  ِ  ترحم    نداری ای   صیاد

مپرس از قفس و صید و دانه و دامم

کجا توان که شوم پخته در حرارت ِعشق

که در تنور  ِ محبت   نپخته  و  خامم

اگرچه شهرت ِمن پرنموده مدرسه ها

ولی چه سود که در درس عشق ناکامم

  مکن   توقع   نام  ِ  نکو  ز من  زیرا 

ز عشق  ِ چشم تو دیوانه خوی و بدنامم

خدای  را مددی  کن  برای من ساقی

شرابِ   ناب   بده  از  لب    دلآرامم

وگر   شراب   ندارد  شمیمِ   لبهایش

به سنگ ِ کعبه شکن فرق شیشه و جامم

برای آنکه شود شعر ِمن عروس  ِفلک

ز آیه  آیه ی عشقت  بده  تو الهامم

مسعود خلیلی

29 مارس
۳دیدگاه

بهار آرا

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی -۰ ملبورن – آسترالیا

 بهارآرا

به  فصلِ  نوبهار آبستنِ  گل  را  تماشا کن

گل آورده به عقدِ خویش بلبل را، تماشا کن

بنازم عشق بازی را که مشتاقانه  می پیچد

به دورِنسترن، گیسوی سنبل  را تماشا کن

به سازِباد، روی شانه های  بیدِ مجنون هم

غِرِموی درازو رقصِ  کاکُل   را  تماشا کن

زبعدِ فصلِ سردِ سختِ دی، نشوو نماها، از

بهارِخوشگوارِشوخ و شنگُل را تماشا کن

خمارآلوده شد باغِ جهان، چون ساقی هستی

گرفته درکف اش جامِ پُراز مُل را تماشا کن

زمان مطبوع، زمین مینو برآمد، دختِ فروردین

نموده غارتِ دل ها، چپاوُل  را  تماشا کن

بهارآرا شده، گل کاشته، شوق آفرین گشته

میانِ   باغچه ،  کارِ  قرنفُل  را  تماشا کن

سه فصلِ سال را کرده صبوری تا گل افشانده

طلوعِ طالع و طرحِ  تحمُل  را   تماشا کن

دگرگون ساخت اوضاعِ  چمن را سبزجوشی ها

تب و تابِ تمامِ  این  تحول   را  تماشا کن

علی احمد زرگرپور

دوم حمل 1403 خورشیدی

 

29 مارس
۱ دیدگاه

زبان شیرین پارسی

تاریخ نشر : جمعه 10 حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲9 مارس ۲۰۲۴ میلادی -۰ ملبورن – آسترالیا

مخمسی بر یک غزل شاعر زنده یاد مرحوم قهار عاصی

زبان شیرین پارسی

زبان   نیم  قاره ی   آسیاست   پارسی

شرین و دلپذیر و خوشنواست  پارسی

از بهر ما حسین  و دل آراست  پارسی

دریای عشق و موج گهر زاست پارسی

اوج ادب ،  نوازش  دل هاست  پارسی

 

در  بزمِ   عاشقان  صفا   زیورِ   سخن

خوشبوچوعطرعود وکه درمجمر سخن

آراسته  شد به او همه  با ل و پر سخن

در سر  زمین عاطفه  ها  محور  سخن

خورشید  تابناک  چه  زیباست  پارسی

 

در حرف حرفِ صحبتش بینی کمال مهر

از آسمان  سبز   او   ریزد   شمال  مِهر 

در واژه های  نغز او  رنگین  مقال مهر

گسترده  در  مسیر  عبورش  زلال  مهر

آهنگ    دلنشین   غزل هاست   پارسی

 

خواهند اگربه مطلبی روح و روان دهند

یا  زینتی   به  پیکره ی   واژگان  دهند

لابد  مقامِ  عمده ی  با  این   زبان دهند

آنجا که  عشق  را  بنگارند  جان  دهند

قلب سخن  قریحه ی  یکتاست  پارسی

 

ور تو سخن  ز واژه های  ژرف  میزنی

حرف سپید و راست همچو برف  میزنی

با خنجری سخن  ز نحو و صرف میزنی

گر  با  من  از حرارت  دل حرف  میزنی

روح  کلام  وعطر سخن هاست  پارسی

شیخ خنجری

9 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی 

کابل – افغانستان

29 مارس
۳دیدگاه

سلسله

تاریخ نشر : جمعه 10 حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲9 مارس ۲۰۲۴ میلادی -۰ ملبورن – آسترالیا

سلسله

14

دوری بردست دگر از دل  من  حوصله را

در کجا  مانده ام  آیا  طرب   و  هلهله را

دانه در دانه  به  تار  دل  من    مروارید

تا  کنم  جلب  نگاه  تو   مگر  سلسله را

راست کوتاه ترین راه میان من و توست

نقطه بر نقطه گذارم  چه   کنم  فاصله را

هرشب همسایه شکایت کند  از دک دک تو

ای دلم چند کشم  وحشت  این   زلزله را

شکیبا شمیم

28 مارس
۳دیدگاه

صدای گم شده

تاریخ نشر : پنجشنبه ۹ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی -۰ ملبورن – آسترالیا

صدای گم شده

                                به زن افغان

صدایم را پرندگان ربودند

صدایم همبستر بیگانگان بود –

در سرزمین بی‌ صدا و تو خالی‌ از-

احساس انسان بودن

وجهش …

صدایم را پرندگان به آهوان مضطرب

و سر خوش صحرا ها داده بود ند-

تا به دشت های خشک شده

از زیستن بسپارند

و من در عمق پر خروش  ترین لحظه ها

بی‌ صدا شده بودم

فریادم در گود ترین چاه نفس هایم

آرام به خواب رفته بود

از بی‌ صدایی به خودم می‌ لرزیدم

از بی‌ صدایی به انتهای وجودم می‌ اندیشیدم

از بی‌ صدایی خودم را

با لباس های رنگین

دلخوش می‌ ساختم …

صدایم را از دور می‌ شنیدم

که با من غریبه بود

و از بودن با من منزجر

نفرت را می‌ دیدم

که با صدایم عشق بازی می‌ کرد

و در زیر درختان کاج

عرق های سردش را خشک می‌ کرد

هدیه نفرت

عشقی‌ بود پر از فریب

پر از تقلب

پر از خالی‌ بودن

و پر از واژه های توهم

و دستانی پر شده از نا امیدی ها

و این صدای ساکت

و عقیم شده از هستی‌

در دستانش چیزی نداشت

مگر ستودن گمراه کننده

و بی‌ مفهوم زندگی‌ …

و دشت ها

و صحرا ها

و آهوان

و بره ها

صدایم را دیده بودند

شنیده بودند

و از عشقش سهمی برده بودند

و آن  خوش باوران ساده دل

دمی در کنارصدایم زیسته بودند

و به او عشق ورزیده بودند

در اوج بی‌ صدایی

و قدرت خفقان آور ناتوانی

و در انتهای نفس های خوابیده از احساس

در گودال پر عمق غربت

صدایم را دیدم

صدایم را شنیدم

و صدایم پر امید تر از پیش

به سراغم آمد

مرا چون گمشده یی به آغوش کشید

و بار دیگر با من هم سفر گشت

گرمای وجودش را احساس کردم

که خواب سردی ها را ربود

قصه های کهنه را یک به یک بدور ریخت

و در باغچه دلم

سفره ی سروده هایش را دوباره پهن  کرد

آرام آرام دستم را گرفت

و مرا در نردبان کاغذی زندگی‌

همراه گشت

با خطوط  درشت و پر معنی‌

مشق های تازه تری نوشت

و در اوج بی‌ صدا یی

دوباره با صدا شدم …

هما طرزی

نیویورک

17 نوامبر 2010

28 مارس
۱ دیدگاه

قیدِ جنون

تاریخ نشر : پنجشنبه ۹ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۸ مارس ۲۰۲۴ میلادی -۰ ملبورن – آسترالیا

 قید جنون 

با غیر چو آسوده و بی گانه ی  خویشیم

بی گانه ز همخانه و کاشانه ی  خویشیم

بر حالت   ویرانی  ما   چیست   تعجب ؟

ویرانگر دیوار  و در خانه ی   خویشیم

بر  دیدن  ما   خسته  دلان   سیل  نیامد

تنها تنِ این گوشه ی ویرانه ی خویشیم

اسباب  شکستیم   و  فتادیم   به   گریه

ما خوار ازین خصلت طفلانه ی خویشیم

با شمعِ شبِ  افروز عجب  کینه  گرفتیم

خودشیفته گردیده و پروانه ی خویشیم!

دندان   که  نمودیم  به  هر باغ  چو ارّه

ما رانده ز هر باغ ز دندانه ی‌ خویشیم!

در قید ج نونیم  و  خرَد  نیست  ملامت

دیوانه ز دست  دل  دیوانه ی  خویشیم

ماییم و همین  محبس  اوهام و  تجاهل

گشتیم چو زندانی و زولانه ی خویشیم!

در صیدگهِ   حادثه  درگیرِ  خود  استیم

خود دام ره خویشتن و دانه ی خویشیم!

یک پا ورقی هیچ به صد صفحه ز ما نیست

بیهوده پُر از لاف ز افسانه ی خویشیم

در میکده ی عشق که سرشار بوَد  می

ای داد که محدود به پیمانه ی خویشیم!

(حکمت) به  بر  یار شود  تازه  دل ما

دلباخته ی   الفتِ   جانانه ی  خویشیم!

حکمت هروی

ملبورن – استرالیا

28 مارس
۱ دیدگاه

کهن افسانه ها

تاریخ نشر : پنجشنبه 9 حمل (فروردین) 1403 خورشیدی – 28 مارس 2024 میلادی -0 ملبورن – آسترالیا

کهن افسانه ها

برآمد آفـتاب از مشـرق دل در سحـرگاهان

شب یلـدای تار زلف هجـران را دهـد پایان

خروس صبحدم درگوش یلداشب میخواند

که طفل آفتاب آورده با خود برف ویخبندان

کلاغ پیر غرغر می زنـد برشاخۀ خورشید

ولی با چنگ زهره میسراید بلبل خوشخوان

کلاه و نیزه وخورجین و رخش تیزگام آرید

که بهـرام فـلک یاری کـنـد با رسـتم دسـتان

دل ازشیر ورخ ازخورشید عالمتاب میگیرم

قمر افشان کنم تا مشتری را درشب هجران

هـلال مـاه را بـا تـاق ابـرو می کـنمتـشبـیه

که یـزدان سخن تیرادب را می دهد جولان

من و دل تا که بـر عـرابۀ خورشـید بنشینیم

زکیوان بگذرد در لحظه یی گردونۀ گردان

کلاه مهـر بـر سر می نهد پـیـر خـرد آن دم

که در جـام جـم دوران ریـزد بـادۀ رخـشان

فلک از ناوک مژگان عاشق کرد تیرش را

که آب زندگی ازسنگ خارا می زند فوران

نماد شادمانی را صلیب رنج و غم بشکست

قـرون تـیـرگی شـد جانـشـین پـرتـو زروان

نیابی در زمین و در زمان هرگز جانداری

اگر خورشید نورافزا شود از دیده ها پنهان

نـزاده مـادر لای و لـجــن هـرگـز انـسـانی

ز قعـر تیرگی ها کی برآیـد مهر نورافشان

بشررا درتنور نفرت ونفرین وجنگ افکند

بـه نـام دهـشــت یَـهُـوَه و جبّاری و فـرمان

کتاب سوزی تمدن را به قعـر تیرگی افکند

کتابخـوانی کند دنیای انسان را نـور افشان

ندارد حاصلی کشتار و ویرانی بجر نفرت

ولی عشق ومحبت شهردل رامیکند عمران

بـه جای قبله و دیـوار زاری کعبۀ دل سـاز

که حکم مطلق و افراطیت آورده در میدان

طلسم تنگ باورهای مطلق را ز بن بشکن

به زنجیر بسته روح ومغز آدم را درزندان

دل اهـریمنان تا صخرۀ تاریک شب گردید

خـدای مهـربانی هـا کـنـد روشـن دل پاکان

زاشـک دیـدۀ میترا کـشم  تصویر اشـکانی

که حماسـی کنم باعهد وپیمان نقل پارسایان

برآمد ازدل مشرق زمین مهر جهان افروز

نگیرد درغـروبستان طلوع شـرق دل پایان

در آیین خرد قـربانی و کشتار انسان نیست

مدارا و صفا و صلح وشادی میکند درمان

به جای تیغ خونین دانش و ابزار کار آورد

به جای کینه ونفرین، جشن ونیکی وآرمان

شکـوه گـنج تاریـخ و تمدن را کنون دریاب

که دارد ریشه اقلیم خراسـان در دل باستان

زمهر وماه و ناهید و عطارد قصه ها گفتند

بچنگ زهره در بزم فلک  آرم طرب جویان

سـرود ورقص وموسیقی کند شادان دلها را

نیارد جنگ و افـراط و ستم جز دیدۀ گریان

دل افـسـانـه پـرور در خـیــالات کهـن دیـدم

همـیشـه بحـر مـوّاج تخـیّـل در سـر انـسـان

کهن افـسانـه ها را با نگاه بکر و نـو خوانم

که عشق وعقل ودانش را کنم پیغمبردوران

پراز احساس ومهر وعاطفه سازید  دنیا را

جهانی درتکامل را نگردرحرکت و جریان

کتاب باز هستی را اگـر با چشم دل خوانید

هزاران باب بگشاییدوبی حدوحساب عنوان

رسول پویان

24 دسامبر 2023 میلادی