۲۴ ساعت

11 دسامبر
بدون دیدگاه

باز گشت

نـوشتـه : سمیع الدین افغانی

باز گشت

داستان  کوتاه

قسمت هشتم و آخر

تاریخ نشر یکشنبه ۲۰ قوس ۱۳۹۰ یازدهم  دسامبر ۲۰۱۱

سميع الدين افغانی

سميع الدين افغانی

نسیم نادیه وجاوید را به منازلشان رسانید وخودش به خانه خاله اش رفت واز پدر نادیه به مادروخاله اشقصه کرد۰

مادروخاله نسیم پـــریشان شدند وبه حالت پدرنادیه ودریورشاظهارتاثر نـــمودند و تصمیمګرفتند تا فردا به عیادت ایشان به شفاخانهبروند۰

فردا نسيم مادر وخاله اش را جهت عيادت پدر ناديه به شفاخانه بردند که به فضل خداوندمتعال حالتش رو به بهبود بود٠

به همین ترتیب نادیه ونسیم هرروز در خـــدمتوپرستاریپدر مصروف بودند.

بعد ازسپری شدن یک هفته پدری نادیه صحت یاب ګرد یدو داکتران موظف از صحت يابی وی برايش اطمینان داده به نرس موظف اجازه مرخص شدن وی را هدايت دادند٠

پدر ناديه نيز از زحمات داکتران و کارمندان موظف اظهار سپاس نمود ٠

بعد از مرخص شدن پدر ناديه از شفا خانه نسيم و ناديه وی را به خانه بردند که صحت یابی وی باعث خوشنودی فاميل ، عقارب و دوستانشان ګردید٠

درهفته دوم پدر نادیه دعـــوت مجلل را بر ګذار نمود وتمام دوستان واقارب خویش را به افتخاری صحت یابی وی دعوت نمود ،نسیم ،مـادر ،خـــاله و خواهر خوردش نـــازی را نیزدعوتکرد،مراسم مجلل وباشکوهی بود ۰

در افتتاح محفل پدر نادیه روبه مهمانان کرد و ګفت:

دوستان وعزیزان محترم :

یک باریدیګرتشریف اوری شما دوستان ګرامی رادرین محفل صحت یابی وخوشی خوش امدید ګفته امیدوارم لحظات که با مـــا هستید خـوشباشید ۰

طـــوریکه شـــما اطلاع دارید حادثه ترافیکی که با من ودریورم رخ داد واقعا حــادثه یی خطر ناکی بود ، و یګانه عامل نجات ما خداوند متعال ودر قدم دوم کمک به موقع یک جوان با احساسوخیر اندیش بوده است۰

بعدروبه نسیمکرد و ګفت :

بلی : اګر کمک به موقع این جوان نه می بود ،ما جان به سلامت نه میبردیم۰

میخواهم این جوان با احساس را که نسیم نام دارد به شما دوستان ګرامی معرفی نمایم۰

پد ر نادیه به پهلوی نسیمامده واز دستش ګرفت وګفت:

با نسیم جان اشنا شوید۰

مهمانان با معرفی شدن نسیمکف زدند واز وی اظهارسپاس نمودند۰

بعداپدر نادیه چنین ادامه داد :

دوستان عزیز همچنان میخواهم به یک موضوع جالب وحیاتی توجه شما را معطوف سازم :

هفته قبل مادر وخاله ای نسیمجهت خواستګاری دخترم نادیهجان به خانه ما تشریف اورده بودند ، باید ګفت کهنسیمهمصنفی دوران تحصیلنادیه جاننیز بوده است۰

پدر نادیهبعدااز دست نادیه ګرفت وچنین ادامه داد:

مه هم کمک های انسانی نسیم جـــان رانـــادیده نګرفته ودخترم نـــادیه را درحضورشما دوستان ګرامی شریک زندګی وی ساخته و زندګی خوشی برایشان از بارګاه يزدمتعال ارزو میــکنم وپیونداین دوجوان را برایشان تبریک میګویم۰

باشنیدن سخنان پدر نادیه همه چک چک کردند واز هر طرف صـــدای مـــبارک باد بلند شد۰

بعدا پطنوس پر ازنقل ، شيرنی و دستمالنامزدی نادیه را که قبلا اماده ساخته بودندبه مادر نسيم تحفه کرد و اين پيوند را برای شان تبريک ګفت و در اخیر صحبت هايش به حاضرین وعده داد که همه مصارف و تدابير عروسی راخودم عهدهدار خواهم بود ٠

باختمسخنان پدر نادیه همه حاضرين دوباره چک چک کردند واز هر طرف صـــدای مـــبارک باد بلند شد۰

حالت خـــوشی در فضای محفل بـــه میان امده همه مهمانان به پدرومادرنادیه ومادر نسیم تبریکګفتند۰

مادر نسيم نیز با ګرفتن دستمال از پدر ،مادرنادیه و همه مهمانان اظهار سپاس نموده که به کف زدن های مهمانان بدرقه ګردید٠

در ختم محفل نسيم ، مادر ، خاله و خواهرش نازی پطنوس دستمال نامزدی نادیه ونسيم را ګرفته و خوشی کنان به خانه خاله ایشا ن امدند،دختران خاله اش نيزنامزدی نسيمرا تبريکګفت واظهار خوشی کردند۰

فردا مادر نسيم و خاله اش برای خريداری مواد مورد نيازی عروسی به بازار رفتند و تا ناوقت روز مصروف خريداری بودندوبرای اماده کردن اطاق عروس و داماد در خانه خاله ايشان فرش

،پرده ، بستر و ديګر اشيای ضروری را خریداری نمودند ٠

هفته بعد پدر نادیه عروسی مجللی را دریکی از هوتل های شهر بر پا کرده ودست دخترش نادیه را به دست نسیم بعدازنکاح شرعی تسلیم داد وبـــه همین ترتیب بعد از ختم مراسم عـــروسی نسیم عروسش رابه خانه خاله اش باخوشی برد٠

نسيم که يک هفته ديګراز رخصتیاشباقی ماندهبود در خانه خاله اش سپری نمود ودراخيرهفتهمادر ، خواهروعروسش نادیه را در موتر ګلپوششانده وبهخانه ابائی شان د رشهر زیباکابلباز ګشت نمودند۰

ختم

 

 
بدون دیدگاه

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما