دیوارها قد می کشد…
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه ۸ سرطان ( تیر ) ۱۴۰۴ خورشیدی – ۲۹ جون ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
دیوارها قد می کشد…
یک سایه بر من کن گذر ، تا آفتاب من شوی
یک سینه صبح ستان بشو، تا چون دلم روشن شوی
با اوج ها شو آشنا ، رویا به سر انداز تا
دریا شوی صحرا شوی، یک جاودان میهن شوی
ای ناشنای آشنا ، سرگشته ای بیگانه ای
من «ما»ی خود بخشم به تو، از «ما»ی من تا «من» شوی
از تنگنای خود برا ، با بیکران شو هم کران
از آسمان دامن بکن ، تا بر جهان دامن شوی
یک کهکشان را کشت کن، از حاصل اش بیرون برا
«نٌه آسمان گل در بغل»*، تا عشق را خرمن شوی
در سینه ات آتش فروز، این شب عجب سنگین تر است
تا بر چراغان خموش، هم شعله ، هم روغن شوی
عریان تر از زخم زمان ، جسم زمین خواهد ز تو
بر زخم او مرهم شده ، از عشق پیراهن شوی
دیوارها قد می کشد ، دروازه ها لب بسته اند
کلکین فردا کور شد ، بر خیز تا روزن شوی
بیرون ز جنگل راه زن، از گله گی ** شو دور تا
مرد جهان تازه و فتح جهان را زن شوی
فاروق فارانی
می ۲۰۲۵
——————–
*
در نو بهار لم یزل ، جوشیده از باغ ازل
نهُ آسمان گل در بغل ، یک برگ سبز گلشن ات
« بیدل »
**
قوم گرایی در عصر حاضر همان میراث و تکرار پوشیده گله گرایی در عصر وحشت و جنگل است.
انسان معاصر به عنوان شهروند مستقل در جامعه ظاهر می شود، نه به عنوان عضوی از گله ی انسان ها.
جناب استاد فارانی عزیز یکی بهترین هاست که شما میخوانم ، قلم تان همیشه رنگین باد.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی