خفاش
خفاش
سید محمد اشرف فروغ
کابل – افغانستان
تاریخ نشر سه شنبه ۳۰ جوزا ۱۳۹۱ – ۱۹ جون ۲۰۱۲
من خفاشم.
روشنی را نمی شناسم.
میلاد من تاریکی و سکوت است
پدرم در هنگام گرسنگی،
پرهای پرواز،
پاها،
دست ها،
و چشم های مادرم را می خورد
و من تمام عمر
خون خواهرم را مکیده ام
تاریکی را دوست دارم.
در تاریکی ها مادرم را در آغوش فشرده ام
و با خواهرم در یک بستر خوابیده ام
من سفیدی را نمی شناسم.
امپراطوری ام با تاریکی شکل می گیرد
خفاشان ضعیف تر را در تاریکی می خورم،
در تاریکی به ریش عدالت،
برابری،
برادری،
و آزادی می خندم،
و در تاریکی روی تمام قوانین
پدر و پدر بزرگملگد میزنم .
من خفاشم
زیبایی،
بهار،
عشق به گل،
و زیبایی بابونه و مریم را نمی شناسم.
در عاشقانه ترین لحظه هایم،
به نیلوفر کثیف و کبودی که در میان لجنزار،
در تاریکی،
در مرداب،
سر زده،
عشق ورزیده ام.
من خفاشم.
آفتاب،
روشنی،
و نور را نمی شناسم.
لطفا به من از آفتاب،
نور،
تازگی،
و زیبایی حرف نزن.
بگذار که در تاریکی ها،
امپراطور و خدای خودم باشم.
به تاریکی عشق بورزم
و فقط به خدایان تاریکی ایمان داشته باشم
سید محمد اشرف فروغ
دیدگاه بگذارید