۲۴ ساعت

05 دسامبر
بدون دیدگاه

تعلیق و تحشی بر تکملهءمولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر: سه شنبه ۱۴ قوس ۱۴۰۲ خورشیدی – ۵ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء جاوید بنمای

« جامی »

فصل دوم

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء

شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش چهارم  :

ص ۱۱ س ۲۹ – مولانا محمد جارجرمی مولانا شهاب الدین محمد جاجرمی « از افاضل مباحثان زمان خود بوده و از سلسلهء تلمذ بحضرت مولانا سعدالدین تفتازانی میرسیده اند. ظاهرآ این شخص غیر از مولانا شمس الدین محمد جاجرمی است که از جملهء رؤساء مدرسه و خانقاه شاهرخیه ( واقع در داخل شهر هرات در محاظ قعلهء اختیارالدین ) بوده که در روز اجلاس خود بحضوی علمائی که در مدرسه حاضر آمده بودند بر حاشیه ای که تفتازانی بر تفسیر آیه شهدالله انه لااله الاهو از تفسیر کشاف نوشته دره اعتراض ، نخست بعربی و سپس بفارسی آورده و مولانا جلال الدین یوسف اوبهی از شاگردان تفتازانی شش اعتراض را بفارسی رد کرده و گفته چهاردیگر را براین شش قیاس کنید (۱)                

ص ۱۱ س ۳۱ – از وی دو سخن شنیدیم: این دو سخن را مؤلف رشحات از زبان مولانا جامی بدین صورت توضیح نموده است : « میفرمودند که چند گاه بدرس وی میرفتیم از وی دو سخن شنیدیم که بکار می آمد یکی در کتاب تلویح که بعضی اعتراضات مولانا زاده خطائی را دفع میکرد ، روز اول برای آن اعتراض دوسه مقدمه القا کرد آنرا باطل ساختیم و مجلس دیگر بعد از تآمل وافی صورت جوابی بیان کرد که فی الجمله وجهی داشت . وسخن دیگر در فن بیان از مطول تلخیص بوده که مناقشه می نموده و اگر چه آن سخن را در اصل زیاده وقعی نبوده وتعلق بلفظ و عبارت کتاب میداشت اما در توجیه وی استقامتی بوده .(۲)                                                                                             

ص ۱۱ س ۳۲ – در سمرقند: بطوریکه ازرشحات عین الحیات بر میآید، مولانا جامی سه نوبت بسمرقند سفر نموده است:           

۱ – در زمان میرزالغ بین (۸۱۰ – ۸۵۳) که بصحبت قاضی زادهء رومی و مباحثه باوی رسیده است                              

۲ – سفری که برای دریافت صحبت خواجه عبیدالله احرار بآنجا نموده وتاریخ رفتن چنانچه از خط خود جامی نقل شده است شب شنبه هشتم محرم سال هشتصد وهفتاد بوده است .     

۳ – سفری که باز بمنظور صحبت با خواجه عبیدالله احرار بآنجا نموده و هنگامی بآن شهر رسیده است که خواجه احرار برای مصالحه عمر شیخ میرزا و سلطان احمد میرزا پسران سلطان ابوسعید عزیمت ترکستان کرده بوده و چون سه روز از ملاقات و صحبت گذشته ، خود بجانب ترکستان متوجه شده و جامی را بفاراب فرستاده و بعد از مصالحه شهزادگان مذکور ، بتاشکند آمده وجامی را نیز از فاراب بآنجا خواسته و چندشبانه روز ا یکدیگر مجلس میداشته اند(۳)                                                                           

ص ۱۱ س ۳۳ – قاضی زادهء روم صلاح الدین موسی ابن محمد از جملهء علمای هیآت و نجوم و اصلآ از مردم آسیای صغیر و نواسه قاضی محمودی بوده است که در زمان سلطان مراد عثمانی (۷۶۱ – ۷۹۲) قاضی بروسه بوده و بهمین سبب صلاح الدین مذکور را قاضی زاده رومی لقب داده اند ، وی تحصیلات خود را در سمرقند پسر رسانیده و الغ بیک او را به معلمی خود برگزیده بود و در مدرسه ای که الغ بیک در سمرقند ساخت ، قاضی زاده را بر همه استادان و معلمان برتری داد و او یکی از دستیاران مهم الغ بیک در کار رصد بوده و قبل از سال ۸۴۱ که سال اتمام رصد است وفات یافته است . شرح چغمینی و شرح اشکال تأسیس در ریاضیات از آثار برجسته اوست . (۴)                                

ص ۱۲ س ۲ قاضی بصحبت ایشان آمده : فخرالدین علی در رشحات راجع به روابط علمی قاضی زاده رومی و مولانا جامی گفته است :                                                    

مولانا فتح الله تبریزی که از دانشمندان متجر و پیش میرزا الغ بیک مرتبه صدارت داشته ، حکایت میکرده است که در آن مجلس که میرزا  قاضی روم را در مدرسه خود در سمرقند اجلاس کرد ، همه اکابر و افاضل جهان در آن مجلس حاضر بودند.                

قاضی روم در آن مجلس بتقریب ذکر مستعدان و خوش طبعان میگرد ، در صفت مولانا عبدالرحمن جامی چنین فرمود که تاا بنای سمرقند است هرگز بجودت  طبع وقوع تصرف این جوان جامی کس از آب آمویه بدین جانب عبور نکرده .           

مولانا ابو یوسف سمرقندی از شاگردان مقرب قاضی روم نقل کرده است که چون حضرت مولانا عبدالرحمن جامی بسمرقند آمدند ، اتفاقآ بشرح تذکره در فن هیآت اشتغال نموده و تصرفات بر چیده معدوده که قاضی بر حواشی آن کتاب ثبت کرده بود وسالها قرار یافته هر روز در هر مجلس از آن سخنان مقرر یک دوسخن بمقام حک واصلاح میرسید و قاضی از آن بغایت ممنون میشد» (۵)                                                                        

ص ۱۲ س ۱۲ – سعدالمله والدین الکاشغری : از بزرگان عرفانی مقیم هرات و از رهبران کامل طریقهء نقشبندیه بوده است ، اصلا بازرگانزاده بود و در اوایل حال بتحصیل علوم رسمی اشتغال داشت و سرانجام در سلک مریدان نظام الدین خاموش در آمده و صحبت مشایخ نامی هرات مثل سید قاسم تبریزی و جلال الدین ابوزید بورانی و شیخ زین الدین خوافی و شیخ بهاء الدین عمر را در یافته و سرانجام بر مسند ارشاد نشسته است . وفاتش در هنگام نماز شهر روز چهارشنبه هفتم جمادی الاخر سال ۸۶۰ بنا بروایت نفحات  (۶) یا روز ششم ماه مذکور بنا بروایت حبیب السیر (۷)  اتفاق افتاده و مزارش در مجاورت مزار شاگر و مرید و خلیفه اش (مولانا جامی ) واقع است ( برای اطلاع بیشتر رجوع شود به رشحات ص ۱۱۷ – ۱۳۳ ).                                                                       

ص ۱۲ س ۲۱ – از او نیست گزیر : این سه بیت از غزلی است که در ص ۴۲۸ – ۴۲۹ دیوان چاپ تهران درج است.                        

ص ۱۳ س ۱۸ – افتدش ماهی مقصود بشست : این ابیات از مثنوی سبحه الابرار جامی است (رک : هفت اورنگ چاپ تهران ص ۵۱۷ – ۵۱۸ ).                                     

ص ۱۳ س ۹ – المعروف بنقشنبد : خواجهء بزرگ بهاء الدین محمد بن محمد ابن سید جلال الدین بن سید برهان الدین بن سید عبدالله بن سید زین العابدین بخاری معروف بنقشبند ، از مریدان خواجه عبدالخالق غجدوانی و امیر سید گلال بوده است کهدر بخارا بسال (۷۲۸) ولادت یافته و در روستای قصر عارفان در یک فرسنگی بخارا در سوم ربیع الاول ۷۹۱ در گذشته و در همانجا مدفون گردیده است ، خواجه بهاءالدین در حقیقت مصلح مکتب تصوفی است که بنام طریقهء خواجگان مشهور است و بهمین سبب آنرا طریقه نقشبندی  میگویند و جماعت بسیاری از افاضل علما و ادبا پیر و طریقه مذکور بوده اند که یکی از آنان مولانا جامی است (قدس سره ).                                                              

ص ۱۴ س ۱۲ – نظام الدین خاموش : مولانا نظام الدین خاموش هروی از اجلهء اصحاب خواجه علاءالدین محمد عطار(آتی الذکر) و از مقتدایان طریقه نقشبندیه است که نخست در بخارا با خواجه بزرگ بهاءالدین نقشبندی ویرا اتفاق صحبت افتاده و سپس بصحبت خواجه علاءالدین عطار پیوسته است . مولانا سعدالدین کاشغری از تربیت یافتگان وی بوده ودر کتب تذکرهء مشایخ صوفیه نکات واشاراتی عارفانه باو نسبت داده شده است ( برای اطلاع بیشتر رجوع شود به رشحات ص ۱۰۸ – ۱۱۷ – نفحات ص ۴۰۰ – ۴۰۱) حبیب اسیرج ۴ ص ۶ ، ۵۹ – ۱۰۹                                            

ص ۱۴ س ۱۴ – المشتهر بعطار : خواجه علاأالدین محمد بن بخاری معروف بعطار از بزرگان اصحاب خواجه بهاءالدین نقشبند و خلیفه و جانشین خواجه موصوف بود میرسید شریف جرجانی سابق الذکر صحبت ویرا دریافته و گفته است !  تا بصحبت خواجه عطار قدس سره نه پیوستم خدای را نشناختم (۸) وفات خواجه علاءالدین در شب چهارشنبه (۲۰ رجب ۸۰۲) اتفاق افتاده است . (۹).                                                              

ادامه دارد …

 

پاورقی ها :

۱ – رشحات ص ۱۳۴ حبیب السیرح ۴ ص ۶ – ۷ .

۲ – رشحات ص ۱۳۴.

۳ – رشحات ۱۴۲ . ب حبیب السیرج ۴ ص ۳۴ ، هدیه الاحباب . ص ۲۱۵ مقاله رصد خانه سمرقند از طاهری شهاب .

۴ – برای اطلاع بر احوال این شخص حبیب السیرج ۴ ص ۵۱ ، ۵۳ ، ۱۰۲.

۵ – رشحات ص ۱۳۴ – ۱۳۵ .

۶ – نفحات ص ۴

۷ –  حیب السیرج ۴ ص ۵۹ .

۸ – نفحات ص ۳۸۹ .

۹ – رشحات ص ۸۹ .

 

 

 

13 نوامبر
بدون دیدگاه

تعلیق و تحشی بر تکملهءمولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر : دوشنبه ۲۲ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۱۳ نوامبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء  جاوید  بنمای

« جامی »

فصل دوم: 

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء

شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش سوم :

۱ – اینکه نویسندهء تکمله ننوشته است که آن مسئله چه بوده ، وقوع سوال و جواب مذکور را منتفی نمیسازده ، زیرا گذشته از اینکه « نمیدانم» غیر از (نیست است وعدم وجدان برعدم وجود دلالت نمیکند لازم نیست که برای اثبات یک مسئله را که جزئیات آن بیان نشده باشد ، مورد تردید قرار دهیم ، اکنون می بایست نیمی از کتب رجال و تاریخ را بدور می انداختیم زیرا اغلب این قبیل کتب فاقد توضیح جزئیات است مثلآ در شرح حال یکی از دانشمندان میخوانیم که پنجاه مجلد کتاب نوشته است.

آیا بدلیل اینکه چون نویسندهء شرح حال او نام کتابها را بتفصیل ننوشته است می توانیم بکلی منکر تصانیف او بشویم ویا اگر نام کتابها را نوشته باشد بدلیل اینکه موضوع آنها را ذکر نکرده است در وجود خارجی کتاب مذکور تردید نمائیم؟ واضح است که خود خوانندهء محترم میداند که استدلال شاغلی مدرس جز بر همین اساس نبوده است !

۲ – در بارهء اینکه شاغلی مدرس صحت ادعای نویسنده تکمله را بتواتر موکول نموده باید یادآوری شود که قضیه مذکور اگر بحد تواتر نرسیده باشد باری از جملهء اخبار آحاد خارج شده و در صف قضیه های مسلمه وارد گردیده است زیرا غیر از لاری نویسندهء تکمله دیگری فخرالدین علی صفی نیز این حکایت را بصورت واضحتر نقل کرده است و اگر گفته شود که فخرالدین علی از شاگردان ویا از جملهء دوستان لاری بوده واین حکایت را از او روایت کرده است ازاینکه فخر الدین علی از یکطرف نام فاضل قوشجی را یاد کرده واز طرفی دیگر طرز ورود او را نزد جامی بهیئت و رسم ترکان و مطایبه جامی را با او که ( مولانا در جمتای شما ازین چیزی بهتر نبود در کتاب خود آورده و این مطالب در تکمله نیست ، واضح میشود که مأخذ صاحب رشحات غیر از تکمله بوده!

۳ – اتفاقآ در خصوص احاطه و تبحر مولانا جامی در علوم ریاضی غیر از شخص عبدالغفور لاری و فخرالدین علی عده ای از معاصرین وی مطالبی گفته اند که مندرجات تکمله را تأیید مینماید و ما مطالب مذکور را در سطور آینده بمناسبت موضوعات متن نقل خواهیم نمود و بنابر آن در صحت قضیهء پرسش قوشجی (۱) (هرچه بوده است) شکی باقی نمیماند.

ص ۱۰ س ۱۴ – نفس قدسی : اصطلاحی است فلسفی که از آن قوهء دریافت مطالب مشکله را در کمترین مدت بدون کمک و دستیاری فکر اراده کنند و بهترین توصیف و تشبیهی که برای آن در آثار قدما توان یافت شاید نوشتهء ابن سینا در کتاب  « الاشارات و التنبیهات » باشد بدینقرار :

« و من قواها مالها بحسب حاجتها الی تکمیل جوهر ها عقلا بالفعل فاولها قوه استعدادیه لها نحوالمعقولات و فدیسمیها قوم عقلا هیولانیا و هی المشکاه» و تتلو ها قوه اخری تحصل لها عند حصول المعقولات الاول لها فنتیهیا بها الاکنساب الثوانی اما بالفره وهی (اشجره الزیتونه) ان کانت ضعفی او بالحدس فهی (زیت) ایضأ ان کانت اقوی من ذلک فتسمی عقلا بالملکهه وهی ( الزجاجه). والشریفه البالغه منها قوه قدسیه (یکاد زیتها یضیئی) ثم یحصل لها بعد ذکلک وقوه و کمال ، اما الکمال فان تحصل لها المعقولات بالفعل مشاهئه  متمثله  فی الذهن و هو (نورعلی نور) و اما القوه فان یکون لها ان تحصل المعقول المکتسب المفروغ منه کالمشاهد متی شائت من غیر افتقار الی اکتساب و هو ( المصباح ) و هذا الکمال یسمی عقلا متفادا و هذا القوه تسمی عقلا بالفعل و الذی یخرج من الملکه الی الفعل التهام و من الهیولانی ایضآ الی الملکه  فهوالعقل الفعال  و هو (النار) (۲) .

ص ۱۰ س ۱۶ – طریق خواجگان : اصطلاحی است از روش عرفانی صوفیان نقشبندی (پیروان مکتب تصوف خواجه بهاءالدین نقشبند قدس سره ) که اساس تعلیمات ایشان بر روی این هشت اصل قرار دارد :

۱ – هوش دردم ، یعنی انتقال از نفس بنفس دیگر باید از روی آگاهی باشد .

۲ – نظر بر قدم ، یعنی تمرکز همت و جلوگیری از تشتت و پراکندگی نظر .

۳ – سفر در وطن ، یعنی خود را از منزل صفات زمیمه بمقام صفات حمیده رسانیدن .

۴ – خلوت در انجمن ،ۀ یعنی بظاهر با خلق و بباطن باحق بودن.

۵ – یاد کرد ، یعنی ذدکر لسانی یا قلبی .

۶ – بازگشت ، یعنی اخلاص در ذکر و عبادت .

۷ – نگاهداشت ، یعنی مراقبت خاطر از توجه بغیر حق .

۸ – یادداشت یعنی دوام آگاهی بحق .

تعبیر اصول هشتگانهء مذکور از خواجه عبدالخالق غجدوانی است واین طریقه را بدانسبب طریق خواجگان نامیده اند که بنیان گذار نخستین مکتب عرفانی آن خواجه یوسف همدانی بوده و خلافای او نیز تا خواجه عبیدالله احرار غالبآ بنام وعنوان خواجه یاد میشده اند. ( برای اطلاع بر جزئیات تعالیم خصائص طریق خواجگان نفحات الانس جامی و شرح رباعیات ایضآ از عارف مذکور و رشحات از فخرالدین علی و متن تکمله یعنی کتاب حاضر دیده شود.)

ص ۱۱ س ۸ – اتقوا فراسه المؤمن … : حدیث نبوی (ص) است که در جامع صغیر (ج ۱ ص ۸) تمام آن بدینقرار روایت شده است :

اتقوافراسه المؤمن فانه ینظر بنورالله عزوجل ( و نیز رجوع شود به نفحات ص ۸۱ و ۳۷۸ ) ص ۱۱ س ۱۱ – العلم نقطه کثرها الجاهلون : برای اطلاع بر شرح و تفسیر دقیق عبارت فوق بهترین وسیله نوشته ها و منظومات مولانا جامی قدس سره بخصوص مثنوی نفیس سلسله الذهب وبالاخص دفتر اول آن مثنوی است .

ص ۱۱ س ۱۷ – پیش پدر خود گذرانیده بودند : مدرس گیلانی در مقدمه هفت اورنگ نوشته است : « لاری در شرح حال جامی راجع بتحصیلات وی گفته :

روزی سخن از استادان و معلمان ایشان در میان آمده بوده است ایشان فرموده اند که ما پیش هیچکدام از استادان چنان سبقی نگذرانیده ایم که ایشانرا بر ما غلبه و استیلائی بوده باشد ، بلکه همیشه بر هریکی در بحث غالب بودیم ، احیانآ بما سر بسری میکردند ، هیچیک را در ذمهء ما حق استادی ثابت نیست و ما بحقیقت شاگرد پدر خودیم که زبان از وی آموختیم چنین معلوم شده است که  ۳ » برخلاف تصور و ادعای ناشر هفت اورنگ ، عبارات مذکور در فوق از لاری نیست واز فخرالدین علی در رشحات می باشد (رک: رشحات ص ۱۳۵ – ۱۳۶).

ص ۱۱ س ۲۰ – مولانا جید : از شرح حال مولانا جنید با وصف اینکه از استادان مدرسه معروف نظامیهء هرات بوده است ، متأسفانه اطلاع زیادی بدست نیست جز انیکه فخرالدین علی صفی در رشحات ویرا بلقب اصولی خوانده واز مهارت و شهرت او در علوم عربیت یاد نموده واز اینکه مولانا جامی درس خود را نزد مولانا جنید در نظامیه میخوانده است سخن گفته (۴) و همه تذکره نویسان احوال جامی این مطالب را از رشحات گرفته و در ضمن احوال وی نقل نموده اند.

ص ۱۱ س ۲۲ – مختصر تلخیص : شرحی است که علامهء تفتازانی (سعدالدین مسعود بن عمر بن عبدالله التفتازانی متوفی بسال  ۷۹۷ هجری ) در سال (۷۵۶) در شهر عجدوان بر تلخیص المفتاح خطیب قزوینی نوشته و آنرامختصرالمعانی نام نهاده است .

ص ۱۱ س ۲۳ – شرح مفتاح : شاید شرح قسم ثالث از مفتاح العلوم سکاکی باشد که علامهء تفتازانی در سمرقند بسال ۷۸۷ نوشته است .

ص ۱۱ س ۲۳ – مطول : شرحی است که علامهء تفتازانی بر تلخیص المفتاح سابق الذکر در سال (۷۴۸) هنگامی که در شهر هرات بوده نوشته است وآنرا بنام سلطان معزالدین کرت (۷۳۲ – ۷۷۱) مصدر ساخته است .

ص ۱۱ س ۲۴ – حاشیه : گویا مقصود از حاشیه تعلیقات دقیقی است که میرسید شریف الدین علی بن محمد حسینی جرجانی معروف به میر سید شریف بر مطول نوشته و بحاشیهء میر معروف است (ایضآ رجوع شود بسطور آینده).

ص ۱۱ س ۲۴ – خواجه علی سمرقندی : از شاگردان میر جرجانی و مورد احترام علما و فضلای هرات بوده و بروایت رشحات از مولانا جامی «اکثر مستعدان و افاضل هرات پیاده در رکاب … و مولانا خواجه علی سمرقندی میرفتند » (۵) سال وفاتش معلوم نیست .

ص ۱۱ س ۲۵ – سید شریف جرجانی سید شریف الدین علی بن محمد جرجانی از معروفترین علماء قرن هشتم و معاصر علامهء نفتازانی و مصنف کتابهای مفید و مهم مانند شرح مواقف و تعریفات و صرف میر و نحو میر و کبری در منطق و رساله مراتب وجود و حاشیه بر مطول و غیره . در جرجان متولد شده و پس از تحصیل علوم متداوله درسال (۷۵۹ – ۷۸۶ش) بود . به شاه شجاع معرفی شد ، وبعدآ بمسرقند رفته با علامه نفتازانی مباحثات علمی بسیار نموده سپاس بشیر از برگشته و همانجا تا زمان مرگ اقامت اختیار کرده است و الادتش در سال (۷۴۰) و وفاتش بسال ۸۱۶ اتفاق افتاده و سی و یک مجلد کتاب باو نسبت داده اند.(۶)

ادامه دارد …

 

پاورقی ها :

 ۱ – مولانا علاءالدین علی بن محمد بقول مؤلف حبیب السیر اعلم علماء زمان بود و در صغر سن منظور نظر میرزا الغ بیک (۸۱۰ – ۸۵۳ شده بیمن تربیت آن پادشاه در علم بدرجات عالیه تصاعد نمود ومیرزا الغ بیک او را فرزند میخواند (حبیب السیر ج ۴ ص ۳۸) و از فرط محبت گاهی در شکار گاه قوش خاصه بدست وی میداد و باین سبب ظرفا او را بملاعلی قوشجی مشتهر ساختند بهمته کمل ذیح الغ  بیک و کتب رساله  فتحیه فی الهیئه توفی سنه ۸۷۹

(هدیه الاحباب ص ۲۲۱ – ۲۲۲).

۲ – الاشارات و التنبیهات ص ۱۲۶ – ۱۲۷ .

۳ – مقدمهء هفت اورانگ ص ۸.

۴ – رشحات ص ۱۳۴ .

۵ – رشحات ص ۱۳۶ .

۶ – هدیه الاحباب ص ۱۶۱ ، از سعدی تا جامی ص ۳۷۶ – ۳۷۸ .                                                                                                                                                                                                     

 

31 اکتبر
بدون دیدگاه

تعلیق و تحشی برتکملهء مولانا عبدالغفور لاری

تاریخ نشر : سه شنبه ۹ عقرب ۱۴۰۲ خورشیدی – ۳۱ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

الهی  غنچهء   امید  بکشای

گلی از روضهء  جاوید  بنمای

« جامی »

فصل دوم: 

تعلیق و تحشی بر تکملهء مولانا عبدالغفور لاری

به تصحیح و مقابله و تحشیهء

شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی

بخش دوم  :

دیوان شعری از وی باقی مانده است که راوی آن ابوبکر والبی بوده و بنام دیوان قیس بنی عامر یا دیوان مجنون شهرت داردو شنیده ام که یکی از فضلأ معاصر آنرا بنام ترانه های مجنون ترجمه کرده است .                                             

سرگذشت مجنون موضوع چندین منظومهء شیوای دری واقع شده که ازآنجمله لیلی مجنون نظامی ، لیلی مجنون امیرخسرو دهلوی ، لیلی مجنون مکتبی ولیلی مجنون مولانا جامی است .                                                                         

ص ۸ س ۸ – هذا یدالله : برای تفسیر و شرح این حدیث بفص حکمه مهیمیته فی کلمه ابراهیمیه از کتاب نقدالنصوص مولانا مراجعه شود.                                            

ص ۵ س ۱۷ – دل فارغ ز درد عشق …. از منظومه های سبعه « هفت اورنگ است بیت » مذکور و ابیات بعد از آن در هفت اورنگ چاپ مدرس گیلانی بصفحه ۵۹۳ درج است .

ص ۶ س ۲ – بحمدالله که تا بودم …. این بیت و ابیات بعد از آن نیز از منظومهء یوسف و زلیخا است ( رک : هفت اورنگ چاپ مذکور ص ۵۹۴) .                                      

ص ۶ س ۸ – لذت عشق …. مطلع غزلی عارفانه از مولانا جامی است که در صفحه (۷۱۰) دیوان وی ثبت آمده است.     ص – ۶ س ۱۵ – رفت آنکه …. ( رک : دیوان ص ۸۲۵ و لوایح ص ۶ ).

ص – ۶ س ۱۷ – رفت سحر …. ( رک : لوایح جامی ص ۵) .

ص – ۶ س ۲۳ – جنید : سیدالطائفه ابوالقاسم جنید بن محمد زجاج معروف به جنید و قواریری و خراز از بزرگان صوفیه ومؤسس فرقه جنیدیه بوده که یکی از مهمترین فرق صوفیه است . وی مورد احترام تمام مشایخ ، عرفاء و اصلا از مردم بهاوند بوده ولی مولد و مشاوی بغداد بود . بسیاری از سلاسل تصوف ، نسبت خود را باو میرسانند. او شاگرد سری سقطی بوده و در تذکره های احوال عرف ، سخنان و کراماتی از او نقل شده است .

مرحوم محمد قزوینی در حواشی شدالازار ( ص ۴۳ ) این نکته را در بارهء جنید یاد آوری نموده که « در جمیع مأخذ مذکوره ( حلیه الاولیا ج ۱۰ ص ۲۵۵ – ۲۸۷ ، و تاریخ بغداد ۷ ص ۲۴۱ – ۲۴۹ و فشیری ص ۱۸ – ۱۹ و ابن خکان در حرف جیم و نفحات ص ۸۹ – ۹۲ )وغیر مذکوره از سایر کتب رجال و تواریخ نام و نسبت جنید را بهمان نحو که ما در فوق مرقوم داشتیم ( جنید بن محمد بن جنید) ضبط کرده اند فقط صاحب قاموس برخلاف عموم مأخذ دیگر گفته که نام او سعید بن عبید است و جنید لقب او بوده و ماهیچ ندانستیم که وی این مطلب عجیب را از کجا نقل کرده است».                        وفات جنید بروایت جامی از طبقات و قشیریه درسال (۲۹۷) و از تاریخ یافتی در سنه (۲۹۸ – ۲۹۹) اتفاق افتاده است ( نفحات چاپ تهران ص ۸۰).                              

ص – ۶ س ۲۳ شبلی : ابوبکر جعفر بن یونس یا جعفر بن جحدر یا دلف بن جحدر معروف بشبلی از بزرگان مشایخ صوفیه و در طریقت شاگرد جنید و در فقه بمذهب مالکی بوده و کتاب موطارا از برداشته است و از او نیز کرامات و حکایات و سخنان بسیاری در باره مباحث عرفانی نقل شده است . وفاتش در بغداد بسن (۸۷) سالگی در سال (۳۳۴ یا ۳۳۵) واقع شده ( برای اطلاع بیشتر در بارهء شرح حال واقوال او رجوع شود به نفحات الانس ص ۱۸۰ – ۱۸۳ و دهخدا ص ۳۷۹ و معجم البلدان ج ۳ ص ۲۵۶ و تذکره الاولیا ج ۲ ص ۳۸ ).                                                                           

ص ۷ س ۶ – رفتم بتماشای گل… . ( رک: لوایح ص ۶).

ص ۷ س ۸ – از لطف قد …. (رک : لوایح ص ۶ ، دیوان ص ۸۳۶ ) .

ص ۷ س ۱۱ – المجاز قنطره الحقیقته : بهترین شرح وتفسیر این عبارت بوسیلهء مولانا درمثنوی زیبای یوسف و زلیخا ضمن داستان بازغهء عادیانی آمده است.                    

ما خوانندهءمحترم را بمطالعهء منظومهء مذکور توصیه میکنیم و ضمنآ این ابیات را بطور نمونه از آنجا نقل مینمائیم:                                                                        

جمالش  پاک بو د از  تهمت  عیب

نهفته    در   حجاب    پردهء   غیب

ز  ذرات  جهان  آئینه   ها  ساخت

زروی خود بهریک عکسی انداخت

بچشم تیز بینت  هر چه  نیکوست

چو نیکو بنگری  عکس  رخ  اوست

چودیدی عکس سوی اصل بشتاب

که  پیش  اصل  نبود عکس  را تاب

معاذ الله   ز  اصل   ار   دور   مانی

چون عکس آخر شود بی نور مانی

نباشد   عکس   را   چند   ا نبقائی

ندارد   رنگ   گل    چندان   رفائی

بقا   خواهی    بروی   اصل   بنگر

وفا  جویی   بسوی    اصل   بگذر

نشیمن  بر تر از کوی  و مکان گیر

فراز  کاخ  معنی  آشیان گیر.  (۱)

ص ۷ س ۱۵ – بنظم یوسف و زلیخا بطوریکه ناظم قدس سره در اواخر مثنوی مذکور یاد کرده است سال (۸۸۸) بوده و عین گفتهء مولانا چنین است :                                                                                                                

قلم  نساجی  این جنس   فاخر

رسانید      آخر    سالی    بآخر

که  باشد  بعد از آن سال مجدد

نهم سال ازنهم عشرازنهم صد.

وواضح است : سالی که بعد از آن سال نهم از عشر نهم از قرن نهم باشد سال (۸۸۸) است یعنی ده سال قبل از وفات مولانا.                                                                  

ص ۸ س ۱۲ – از خدنگ خود …. بیتی است کاز غزل شیوائی که مطلع آن در صفحه (۷۹) نقل شد و اصل غزل در صفحه (۴۰۹ – ۴۶۰ ) دیوان جامی طبع تهران ثبت شده است .                                                                                    ص ۸ س ۲۱ – خواهم از حسنش … : از غزلی است بمطلع ذیل :

هر شبی کز ماه مهر افروز خود یاد آورم

از فغان  و  ناله  شهری  را   بفریاد  آورم

 و تمام آن در صفحه (۵۳۸) دیوان موجود است .

ص ۸ س ۲۵ – باز گوید غایرت … : مقطع غزل فوق است .

ص ۹ س ۲۱ – بکتابت نفحات الانس مشغول بودند: مصنف رحمهالله در حواشی نفحات الانس _( که کتاب حاضر تکلمه آنست ) مطالب متن را با اندکی تغییر آورده از انجمله گفته است : روزی فقیر بخدمت ایشان قدس سره در آمدم وایشان بتألیف این کتاب مشغول بودند و از صحبت خلق شکایت کردم فرمودند که خلق خدای تعالی را از عالم بیرون نمیتوان کرد …(حواشی نفحات الانس نسخه خطی موزیم هرات).                                          

ص ۱۰ س ۹ – یکی از دانشمندان ماوراءالنهر : شاغلی مدرس گیلانی ناشر هفت اورنگ در مقدمه ای که بر کتاب مذکر (چاپ تهران) افزوده است نوشته که « گویا سائل در این مسأله هیوی همان علاء الدین علی قوشجی مؤلف شرح تجریدجد است که از راصدان مرصد سمرقند بسال ۸۴۱ است ۲».                                                             

شاغلی مدرس گیلانی بر مطلب فوق ، این مطلب را نیز افزوده که : « هرچند صحت این سوال و جواب بآن کیفیت که لاری یاد کرده معلوم نیست زیرا که اولا ننوشته که آن مسئله چه بوده دیگر آنکه هرگاه این امر صحت میداشت تحقیقآ شهرت پیدا میکرد و ناگزیر دیگران نیز می نوشتند و اگر نیز نوشتند باید ملاحظه کرد ناقلین خود دیده و شنیده بودند یا از همین لاری شاگرد جامی نقل کرده اند (۳).                                                    

شاغلی مدرس در ضمن این چند سطر که اتفاقا یگانه قسمت تحقیقی و انتقادی مقدمهء هفت اورنگ بشمار میرود ، دو مطلب را گنجانیده است : نخست وقوع سولا و جواب بین مولانا جامی و دانشمند ماوراءالنهری آنهم بدلیل اینکه لاری ننوشته ست که آن سوال وجواب چه بوده و یا بدلیل اینکه دیگران غیر از لاری از آن یاد نکرده اند.                             

برای اینکه اشتباه و تردید شاغلی مدرس بکلی برطرف شود و جویندگان شرح حال عارف جامی بصحت واقعهء مذکور ( مذاکرهء قوشجی و جامی) اطمینان حاصل نمایند، میگوئیم : اگر چه شاغلی مدرس مدرک استنباط خود را در بارهء اینکه پرسنده آن مسئله فاضشل قوشجی بوده است ، بدست نداده اند ولی حقیقتآ شخص مذکور فاضشل قوشجی بوده بدلیل اینکه در رشحات عین الحیات کیفیت این پرسش و پاسخ بشرح ذیل آمده است :              

« روزی در هرات مولانا قوشجی بهیات و رسم ترکان جمتای عجیب بر میان بسته بمجلس شریف ایشان در آمده است و بتقریب شبههء چند بغایت مشکل از دقائق فن هیأت القا نموده ، ایشان بدیهتآ هریکی را جوابی شافی گفته اند چنانچه مولانا علی ساکت شده متحیر بمانده وایشان برسبیل مطائبه فرموده که مولانا در جمتای شما بهتر ازین چیزی نبود؟ مولانا علی بعد ازان بشاگردان خود میگفته است از آن روز باز مرا معلوم شد که نفس قدسی درین عالم موجود بوده است !(۴).       

و از گفتهء مولانا علی قوشجی راجع به وجود نفس قدسی که در تکمله نیز از زبان دانشمند ماوراء النهری نقل شده است ، واضح میشود فاضل قوشجی باشد در صحت نوشته صاحب تکلمه اظهار تردید کرده است . نکات آینده قابل توجه خواهد بود:         

ادامه دارد …

پاورقی ها :

۱ – یوسف زلیخای جامی ( هفت اورنگ) ص ۶۵۲ – ۶۵۴ .

۲ – مقدمه هفت اورنگ : ص ۶.

۳ – ایضأ ص ۶ .

۴ – رشحات : ص ۱۳۵ .

 

 

03 اکتبر
۲دیدگاه

شمس رحمت

تاریخ نشر : ۱۱ میزان ۱۴۰۲ خورشیدی  – هفدهم ربیع الاول ۱۴۴۵ هجری قمری –

۳ اکتوبر ۲۰۲۳ میلادی – ملبورن – آسترالیا

 خجسته میلاد با سعادت حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفی (ص )  پیامبر بزرگ اسلام مبارکباد      

بدین مناسبت پارچه شعر زیبایی را که پدر بزرگوار ما شادروان استاد علی اصغر بشیر هروی ۷۰ سال قبل از امروز در سال ۱۳۳۲ خورشیدی در شهر کابل سروده بودند تقدیم شما عزیزان می نماییم و این میلاد با سعادت را به همه هموطنان عزیز و تمام مسلمین جهان تبریک و تهنیت عرض نموده ، روح پدر عزیز ما را شاد و خشنود طلبیده و یادشان را گرامی میداریم.                     

با عرض حرمت

قیوم بشیر هروی

 

سروده از : شاد روان استاد علی اصغر بشیر هروی

     کابل – ۲۷ / ۸ /۱۳۳۲

 شمس رحمت

چارده قرن پیش از این که بشر

دشمن دانش و فضیلت بود

کاروان زمانه سرگردان

در بیابان جاهلیت بود

علم اگر بود بهر صاحب خویش

  هم بلا بود هم مصیبت بود

مادر روزگار را فرزند

جهل و ظلم و نفاق و شهوت بود

  کشتی آدمیت و اخلاق

غرق در ورطه ضلالت بود

  شاهد دلربای آزادی

  مستتر در حجاب وحشت بود

  ظلم سرمایه تفاخر بود

عدل تحت الشعاع قدرت بود

  رحم و انصاف و نیکمردی را

  جای در محبس نحوست بود

از نگاه عموم خونریزی

  برترین پایه شجاعت بود

خسروان را ز در اشک یتیم

  تخت و دیهیم غرق زینت بود

  تار پود لباس میر و وزیر

  از نخ پشم کبر و نخوت بود

  خون بیچارگان به ساغر و جام

  اقویا را بجای شربت بود

هر که میزد دم از حقوق بشر

  مال وی غارت و سرش چت بود

  مایه امتیاز نیک از بد

  علم و تقوی نبود ثروت بود

  راد مردان پاک طنیت را

  خانه در کوچه مذ لت بود

  سفله طبعان سست عنصر را

  فخر بر جاه و مال و مکنت بود

  بشریت به حالت اغماء

  مانده وز غفلتش چپرکت بود

یعنی از دست ظلم و نادانی

  بر سر مرد و زن قیامت بود

هر که را حس و درد بود آنروز

   مرگ از بهر او سعادت بود

********

  در چنان روزگار قوم عرب

  مست از باده جهالت بود

عربستان محیط فتنه و شر

  بلکه سر چشمه فضیحت بود

  ویژه خاک حجاز کاندروی

  آنچه معنی نداشت حکمت بود

    بالاخص شهر مکه کاند ر آن

  بت پرستی شعار ملت بود

  اطلاع از نژاد اسب و شتر

  مایه احترام و عزت بود

  در لغتنامه عرب خالی

  جای الفاظ رحم و شفقت بود

  زنده در گور کردن دختر

  معنی واژه حمیت بود

  آری آنروز نام دختر و زن

  مترادف بلفظ نکبت بود

  فالگیری و جنبل و جادو

  جانشین علوم مثبت بود

  قصه کوتاه که سزرمین عرب

  اندران عصر مهد ظلمت بود

  *********

  ناگهان گشت اختری طالع

  اختری نه که شمس رحمت بود

  یعنی آمد کسی که طلعت او

  شاهکار بدیع خلقت بود

  متولد شد آنکه بر در او

  خلق را دیده شفاعت بود

   احمد مرسل آنکه یزدانرا

  مظهر رحمت و عدالت بود

  آنکه حق را غرض ز بعثت او

محض تکمیل آدمیت بود

آنکه زاد مقدسش همه وقت

  بهترین مظهر شرافت بود

  آنکه همواره پیش دشمن و دوست

  توامش نام با امانت بود

  آنکه در گیتی مجاز پسند

  روز و شب حامی حقیقت بود

  آنکه قانون او هین (۱ ) قانون

بهر اصلاح حال امت بود

  آنکه دارالفنون ایمان را

  اوستاد ستوده سیرت بود

   آنکه آسیب دیدگان ستم

  را مبشر بعدل و رافت بود

  آنکه دنیای فتنه پرور را

  موجد امن و استراحت بود

    آنکه لب تشنگان عاطفه را

  خلق او منبع محبت بود

   آنکه سرگشتگان حیرت را

  رهبر جاده اخوت بود 

   آنکه اندر جهان تفرقه زای

  رهنمای طریق وحدت بود

   آنکه اندر محیط جهل و فساد

  بانی کاخ علم وعفت بود

   آنکه بر مژده ولادت او

طاق کسرا گواه و حجت بود

   آنکه بر فرقش افسر توحید

  بر تنش خلعت نبوت بود

   آنکه از قوم هر چه سردی دید

  باز سرگرم کار دعوت بود

   قهرمان فضیلت و تقوی

  خسرو کشور هدایت بود

   منجی خلق بود و بنده حق

  دین او دین عقل و فطرت بود

   دین او را بجان و دل پذیرفت

  هرکرا دیده بصیرت بود

  *****

    قلم اینجا رسید و در فضلش

  گشت حیران که بی نهایت بود

   کاشکی طبع نا توان مرا

  اندکی بهره از فصاحت بود

   کاشکی این زبان الکن من

   کمتر از این دچار لکنت بود

   تا بمدح وجود ذیجودش

  که مبرا ز نقص و علت بود

  آنچنان چامه کردمی انشاد

   که ورا در خور لیاقت بود

  گرچه اوصاف ذات پاکش را

  متضمن کتاب و آیت بود

  یعنی او را ستوده است خدای

  به مدیح منش نه حاجت بود

  ****

  خرم آنکس که در طریق کمال 

+  پیرو مصطفی وعترت بود

  ونداران راه متکی چو « بشیر »

  به یدالله مع الجماعت بود

  کابل – ۲۷ / ۸ / ۱۳۳۲

 شاد روان استاد بشیر هروی