۲۴ ساعت

29 مارس
۳دیدگاه

سفرنامه ناظر خودرو هروی

تاریخ نشر : جمعه ۱۰ حمل (فروردین) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۹ مارس ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

همچشمی با سفرنامه ناصر خسرو علوی

سفرنامه ناظر خودرو هروی

سفرنامه زنده یاد استاد غلی اصغر بشیر هروی ،  می باشد که پس از یک

سفر کاری که با تنی چند از روزنامه نگاران دیگر  بدعوت مؤسسات مطبوعاتی ایران

( اطلاعات و کیهان ) از کابل به تهران رفته بودند نوشته و  از شماره ۴۲ سال

 پنجم  هفته نامه وزین ترجمان  مؤرخ ۲۶ دلو (بهمن) ۱۳۵۱ خورشیدی

بصورت هفته وار به نشر می رسید.

، اینک پس از ۵۱ سال آنرا با خوانندگان عزیز ۲۴ ساعت شریک می سازیم.

 

قسمت سوم:

شبی با اهل مطبوعات

شام دوشنبه ۲ دلو ، از طرف سناتو عباس مسعودی صاحب مؤسسهء اطلاعات ، به افتخار روز نامه نگارانی که مهمان مؤسسهء اطلاعات بودند ، در منزل پانزدهم هوتل آریا شرایتون ، دعوتی بسیار مجلل ترتیب یافته بود که البته ما روزنامه نگاران افغانی هم دعوت شده بودیم ودر ساعت شش شام همراه با مهماندار مؤظف خود به آن جا رفتیم.

درین مهمانی علاوه بر تقریبا پنجاه نفر روزنامه نگار خارجی مهندس جعفر شریف امامی رئیس مجلس سنا ، مهندس عبدالله ریاضی رئیس مجلس شورا ، اقای حمید رهنما وزیر اطلاعات ، آقای باقر نیک انجام مدیر رونامهء فردا و عده ای از مطبوعاتیان ایران هم حضور یافته بودند .

محفلی بود ، مملو از صمیمیت و صفا و باید هم چنین می بود ، اگر اهل قلم نسبت به یکدیگر صمیمی نباشند ، از دیگران چه توقع می توان داشت.

آقای فرهات مسعودی پسر و قائم مقام سناتور مسعودی در سرپرستی مؤسسهء اطلاعات ، بگرمی از مهمانان افغانی استقبال کرد و از هر در سخن به میان آمد تا رسید به روابط ادبی افغانستان و ایران.

آقای فرهاد مسعودی گفت :

راستی مدتی است که ورود مجله « جوانان » که یکی از مجلات وابسته با مؤسسه اطلاعات است ، در افغانستان ممنوع شده و ما انتظار داریم که دولت افغانستان مجددآ ورود آنرا به کشور خود اجازه بدهد.

یکی از رفقا ، در پاسخ گفت :

شما بهتر میدانید که از ورود مطبوعات یک کشور به کشور دیگر ، در پهلوی هدفهای فرهنگی استحکام روابط دوستانه مردم هردو کشور نیز انتظاربرده میشود ، اما متأسفانه مجله جوانان ، این هدف عالی را از یاد برده بود و در جهت عکس آن حرکت میکرد و به انتشار مطالبی عاری از حقیقت می پرداخت که مطالعه آن جز اینکه احساسات مردم افغانستان را جریحه داد می ساخت ثمر دیگری نداشت.

یک رفیق دیگر ما گفت :

علت منع ورود مجله جوانان به افغانستان هم جز آنچه برادر ما گفت چیز دیگر نبود ، آیا اگر شما بجای ما می بودید همین کار را نمیکردید؟

آقای مسعودی گفت :

اگر چه تصور نمیکنم که نویسنده مطالبی که شما میگویید از راه سؤ نیت دست بقلم برده باشد ، ممکن است سهو کرده باشد و ممکن هم هست که عمدآ چنان مطالبی را نوشته باشد ولی بهرحال ، چون مجلهء جوانان مربوط به مؤسسه اطلاعات است و اطلاعات هم برای تمایلات برادران افغانی ارزش و احترام  خاصی قابل است . من از اینکه در مجله جوانان چیزی بخلاف انتظار برادران افغانی ما انتشار یافته است خیلی متأسفم و اطمینان می دهم که ازین پس چنین کاری صورت نخواهد گرفت و بخصوص در انتشارات مؤسسه ما مطلبی ازین سنخ بنظر نخواهد رسید و بنا برین بازهم آرزوی خود را در باره اجازه ورود مجله جوانان به افغانستان ، اظهار می کنم.

چطور دری فارسی شد ؟

در آن محفل ، یکی از منسوبان مطبوعات ، از نویسندهء این سطور پرسید : شما چطور به این روانی صحبت می کنید ؟

مخلص شما جواب داد :

مگر توقع داشتید که با لکنت زبان صحبت کنم؟

او گفت : استغفرالله  ، منظور من این بود که شما به زبان فارسی خیلی خوب صحبت می کنید می خواستم بپرسم که این زبان را در مدرسه یاد گرفته اید یا همینطوری در وطن شما رایج است ، چون می بینم که حرفهای ما را خیلی خوب می فهمید و خودتان هم خیلی خوب حرف می زنید.

مخلص شما گفت :

معذرت می خواهم ، مثل اینکه جنابعالی اطلاع ندارید که این زبان اصلا در محیط افغانستان به وجود آمده ، در همانجا پرورش یافته و رشد ونمو کرده و بعدا دامه اش به سرزمین های دیگر واز آن جمله ایران وعراق و تاجکستان و هند وحتی یوگوسلاویا گسترده شده و هنگامی که به ایران آمده زبان پهلوی را که در قسمت های مرکزی و عربی و جنوبی ایران رایج بود از میدان بیرون کرده و خود جانشین آن شده ودر نتیجه شما اسمش را زبان فارسی گذاشته اید در حالی که اسم اصلی آن زبان دری است !

گفت : چرا ، چرا؟ من ازین موضوع اطلاع دارم ولی خیال میکردم که امروز تنها در دبستانها و دبیرستان های افغانستان به صورت یک مضمون ادبی ، تدریس می شود و بین سایر افرا عمومیت ندارد.

گفتم: پس اجازه بدهید به اطلاع شما برسانم که ما در افغانستان دو زبان رسمی داریم که یکی پشتو و دیگری دری است ، این هر دو زبان در مکتب ها و مدرسه های ما یا به اصطلاح شما در دبستانها و دبیرستان های ما دوش به دوش یکدیگر تدریس می شود ، از طرف دیگر ، سایرطبقات مردم چون ناچارند که منظور ومقصود خود شان را به یکدیگر افهام و تفهیم بکنند. اگر زبان مادری شان پشتو است از فرا گرفتن زبان دری ناگزیرند واگر دری زبان هستند ازیاد گرفتن زبان پشتو ناچارند و بهمین سبب من می توانم ادعا کنم که نسبتآ آنقدر گوینده و متکلم به زبان دری که درافغانستان است ، در ایران نیست.

گفت : آقا چه میفرمایید؟ چطور همچو چیزی ممکن است ؟

گفتم : همانطور که دودوتا چهار تا می شود ، آخر مگر نگفتم که هریک از دری زبان ها و پشتو زبان های ما زبان دیگری را یاد دارد ، پس روی این حساب هر فرد افغانی دواللسانین است و به دوزبان پشتو و دری می تواند تکلم کند.

گفت : خیلی جالب است ، ممکن هست که یک جمله یا عبارتی به زبان پشتو برای من بگویید ؟

گفتم : چرا نه ؟

و  در همان وقت این بیت شیوای رحمان بابا بیادم آمد و گفتم :

لکه  ونه  مستقیم  پخپل  مکان  یم

که خزان را باندی راشی  که  بهار

وبعد آنرا به شعر دری چنین ترجمه کردم :

بر جای خود درخت صفت هستم استوار

دیگر چه  باک ازاینکه خزانست یا بهار

گفت : خواهش میکنم : این شعر و اسم گوینده اش را با ترجمه آن به رسم یادگاری در دفترچه من بنویسید ، و من هم نوشتم.

دوست ما گفت : ببخشید : شما از گسترش زبان فارسی …

گفتم : زبان دری .

گفت : خیلی خوب ، زبان دری ، شما از گسترش زبان دری تا حدود یوگوسلاوی یاد کردید ، ممکن است توضیح بدهید؟

گفتم : بلی ، زبان دری از طریق ترکیه ، به یوگوسلاویا رفت و در آنجا بقدری نفوذ کرد که یک عده از شعرای آن کشور به این زبان شعر گفتند که اسمشان در تاریخ ادبیات اروپا درج است و شاید تعداد آنها به انزده شاعر برسد . البته اسم  همه آنها بیاد بنده نیست ، اما از یکی از آنها که هرگس نام داشته و در قرن هفتدهم میلادی زندگی میکرده ، این شعر را برای شما میخوانم:

مکتوب  جانفزای  تو  آمد  به  سوی  من

چون خوانده گشت بر دل سوزان نهادمش

از  ترس  آنکه  آه   دل    من   بسوزدش

فی الحال  بر  دو   دیده  گریان   نهادمش

از خوف  آنکه  آب  دو  چشمم  بشویدش

از  دیده   بر  گرفتم  و  بر جان  نهادمش

گفت: این شعر را هم در دفترچه من بنویسید ونوشتم .

محفل تا ساعت نه شام دوام یافت و بعدا هریک از مدعوین با میزبان خود ودیگر مهمانان وداع کرده براه خود رفت و ما نیز پس از خدا حافظی به اقامتگاه خود در هوتل کینگز بای گشتیم در حالی که برف بشدت می بارید و شیشه های موتر را متأثر می ساخت.

ادامه دارد …

 

۳ پاسخ به “سفرنامه ناظر خودرو هروی”

  1. admin گفت:

    خوشحالم که از جریان سفر کاری زنده یاد پدر عزیزما که ۵ دهه قبل انجام یافته بود مطلع شدم ، روان شاد شاد ویادشان گرامی باد.
    باعرض حرمت
    قیوم بشیر هروی

  2. مهدی بشیر گفت:

    روح پدر عزیزما شاد یاد و خاطره هایش گرامی ، تشکر از قیوم جان عزیز که این سفر نامه را نشر نموده اید و با دوستان شریک کردید . مهدی بشیر

    • admin گفت:

      درود بر شما حاجی مهدی جان عزیز ، برادر گلم ، سعادتمند و سرفراز باشید.

دیدگاه بگذارید

لطفاً اطلاعات خود را در قسمت پایین پر کنید.
نام
پست الکترونیک
تارنما
دیدگاه شما