۲۴ ساعت

27 آوریل
۴دیدگاه

سخن شاعر

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۷ ثور  ( اردیبهشت ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۲۷ اپریل  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

سخن شاعر

هیچ زوالی جان‌فرساتر از سقوط ساحت قدسی

انسانیت نیست؛ 

آن دم که نور شرافت از مشعل جان رخت بربندد، 

جلال هر عظمت، چون وهمی لرزان در افق خیال، 

در تاریکی نیستان معنا رنگ می‌بازد و محو می‌شود.

نویسنده: احمد محمود امپراطور

 

 

 

19 آوریل
۴دیدگاه

دامِ بلا

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۳۰ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱۹ اپریل  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

دامِ بلا

 

نفس آریم برون شمس و قمر می سوزد
 
تنِ  ما  در   تپش   آباد    جگر   می‌سوزد
 
بسکه  در  قلزمِ گ ردابِ  جهالت  غرقیم 
 
ادب و معرفت و  شعر  و  هنر  می‌سوزد 
 
بچه  ها   ناخلف  و   مادرِ  مسکین  ناچار 
 
از غمِ روزی دو  چشمانِ  پدر می سوزد 
 
حلقه‌ ای  دامِ  بلایم   به   چشمِ  همگان 
 
که ز ما مهلکه و ترس و خطر می سوزد
 
آنقدر  پا   گلِ  بختِ  نگون   گیر   هستیم
 
 که به  وضعِ اسفِ  ما دل خر می سوزد
 
بس سیاه بخت و سیهکار و سیه گام شدیم
 
چمن  و  باغچه  و سیر و چکر می سوزد
 
آفت  اندیشیم و  آفت  نگه  و  آفت  عمل 
 
سعی می لرزد و اذهان و خبر می سوزد 
 
با چنین شعله‌ای جانسوز که داریم محمود
 
چشمه‌ و دجله و  دریا و شمر می سوزد
پنجشنبه ۱۴۰۴/۱/۲۸ خورشیدی 
۱۷ اپریل ۲۰۲۵ ترسایی
احمد محمود امپراطور 

 

13 آوریل
۴دیدگاه

سخن شاعر

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۴ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱۳ اپریل  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

سخن شاعر : 

اگر دعای پدر و مادر بر جانت نشسته باشد،

زمین برایت آرام می‌شود و آسمان، گشاده ‌دست.

قدم‌هایت بی‌آنکه بدانی، در مسیر نور می‌افتد،

و حوادث، به احترام دعای آن دلهای پاک، نرم می‌گذرند.

اما اگر آه‌ شان از دل شب برخاسته باشد،

حتی روشن‌ ترین روزها نیز رنگ تیرگی می‌گیرند،

و خورشید، با چشمی نمناک، طلوع می‌کند.

در چنین حالی، زمانه آیینه‌ای ست

که اندوه را بی‌هیچ واژه‌ای در چهره‌ات می‌تاباند.

——-

نویسنده: احمد محمود امپراطور 

یکشنبه ۱۴۰۴/۱/۲۴ خورشیدی 

 

11 آوریل
۴دیدگاه

احمدمحمود امپراطورشاعرونویسندهء وارسته

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۲۲ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۱۱ اپریل  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

احمد محمود امپراطور شاعر و نویسندهء وارسته

 

محترم احمد محمود امپراطور ، شاعر و نویسندهء جوان و یکی از همکاران با سابقه سایت ۲۴ ساعت میباشد که اینک نظر خوانندگان گرامی را به زندگینامه ایشان جلب می کنیم:
محترم امپراطور متولد ۱۳ حوت ۱۳۶۳ خورشیدی میباشد که در شهر زیبای بدخشان افغانستان دیده به جهان گشود.
او به خاطر اشعار زیبا و عمیق خود در ادبیات افغانستان شناخته شده است.
 او معمولاً به مسائل اجتماعی؛ فرهنگی، طبیعت و عشق می‌پردازد. 
امپراطور یکی از شاعران تاثیرگذار و محبوب در میان مردم افغانستان است و توانسته با استفاده از زبان ساده و موثر، احساسات و تجربیات زندگی را به زیبایی بیان کند.
امپراطور در سال ۱۳۶۳ هجری شمسی متولد شده است.
اگر سال ۱۴۰۳ هجری شمسی را در نظر بگیریم، او در حال حاضر حدودا ۴۰ سال سن دارد. 
شخصیت احمد محمود امپراطور: 
احمد محمود امپراطور شخصیت چند‌ بعدی و ارزشمند است که ابعاد مختلفی از زندگی‌اش او را برجسته کرده‌.
 او شاعری عمیق و اندیشمند با تخصص در موضوعات عشق، عرفان و زیبایی‌های معنوی است و اشعارش بر دل‌ها تأثیر می‌گذارد، تا جایی که او را «شاعر دل‌ها» می‌نامند.
وی به دلیل چهره زیبا و جذاب، با موهای بلند و ابروهای مشکی، به “یوسف ثانی” نیز مشهور شده است. 
او علاوه بر چهره دل‌نشین، رفتاری مهربان، متواضع، و شوخ‌ طبع دارد. با وجود طنز و لطافت، او در کارهای خود بسیار جدی و متعهد است.
احمد محمود امپراطور هنرمندی خلاق است که علاوه بر سرودن شعر، به طراحی گرافیکی نیز می‌پردازد و آثار هنری زیادی خلق کرده است. او در کنار فعالیت‌های ادبی و هنری، به مردم‌دوستی نیز شهرت دارد و در خدمت به دیگران، به‌ویژه از طریق دانشش در زمینه طب گیاهی، تلاش می‌کند.
او فردی است که در هر کاری که انجام می‌دهد، نیکی و خیر را به دیگران هدیه می‌کند. این ترکیب از عشق، هنر، دانش، و خیرخواهی، شخصیت او را به نمادی از محبت و خرد در جامعه تبدیل کرده است.
اشعار و دکلمه‌های احمد محمود امپراطور با موضوعات متنوعی مانند عشق، طبیعت، هویت فرهنگی و مسائل اجتماعی سروده شده‌اند. 
او در اشعار خود به زیبایی از زبان و واژگان ساده اما عمیق استفاده می‌کند
تا احساسات و تجربیات زندگی را بیان کند. 
دکلمه‌های او نیز با صدای آرام و دلنشین، مخاطبان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. 
اشعار او به صورت غزل؛ مثنوی؛ قصیده؛ مخمس؛ مثلث، مستزاد، رباعی و چهارپاره هستند و هر کدام از این قالب‌ها را برای بیان بهتر موضوعات انتخاب می‌کند.
دکلمه‌های او نیز از طریق رسانه‌های مختلف منتشر شده و طرفداران زیادی دارد، 
زیرا او با قدرت بیان بالا و صدای جذاب خود توانسته است ارتباط قوی‌ با مخاطبان برقرار کند. 
برخی از موضوعات مورد علاقه او در اشعار عبارتند از: 
– عشق و دلبستگی‌های عاطفی
– فرهنگ و هویت افغانستان 
– دردها و مشکلات اجتماعی
– صلح و آرامش 
– طبیعت و زیبایی‌های آن 
امپراطور با این اشعار و دکلمه‌ها، به یکی از چهره‌های برجسته در ادبیات معاصر افغانستان تبدیل شده است.
دوران جوانی امپراطور دوره‌ای از رشد فکری و هنری او بوده است.
در این دوران، او با علاقه و شور و شوق به مطالعه و نگارش شعر پرداخت و توانست به تدریج سبک خاص خود را در شعر ایجاد کند. اشعار او از همان آوان جوانی نشان از ذهنی جستجوگر و روحی حساس داشت که به مسائل اجتماعی؛ فرهنگی، عارفانی و عاشقانه با دیدی عمیق نگاه نموده.
امپراطور در دوران جوانی تحت تاثیر تحولات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی افغانستان قرار گرفته و این تجربیات در اشعار او منعکس شده است. 
او از همان زمان شروع به خلق اشعاری کرد که به موضوعات مهم و پیچیده می‌پردازند
و با استفاده از زبانی ساده و قابل فهم، این مسائل را به خوانندگان منتقل نموده است. 
دوران نو جوانی او پر از تلاش برای بهبود هنر شعری‌اش بوده، و در این راه، او از منابع مختلفی الهام گرفته است، از جمله ادبیات کلاسیک فارسی دری و آثار شاعران برجسته افغانستان. این تلاش‌ها، تمرینات و نبوغ او، زمینه‌ ساز شد تا به یکی از شاعران برجسته و محبوب در ادبیات افغانستان گردد. 
شخصیت فردی:
احمد محمود امپراطور، شاعر و ادیب اهل بدخشان افغانستان، به عنوان فردی با شخصیت پیچیده و عمیق شناخته می‌شود. در طول زندگی خود تأثیر زیادی بر ادبیات افغانستان گذاشته است. 
شخصیت او معمولاً به عنوان فردی متفکر، با بینشی فلسفی و نگاه عمیق به زندگی توصیف می‌شود. 
ویژگی‌های شخصیتی او شامل مهربانی، انسان‌دوستی، و تعهد به ارزش‌های فرهنگی و ادبی بوده است.
اشعار او اغلب بازتاب‌دهنده افکار و احساسات عمیق انسانی، درد و رنج مردم، و آرمان‌های والای انسانی است.
این نشان از ذهنی پرشور و قلبی حساس دارد که همواره در جستجوی معنای زندگی و حقیقت بوده است. 
او همچنین فردی پایبند به اصول اخلاقی و انسانی در جامعه شناخته میشود
و همین ویژگی‌ها موجب محبوبیت و احترام زیادی در میان مردم و همکاران ادبی‌اش شده است. 
پدر و مادر:
امپراطور به پدر و مادر به عنوان بزرگترین نعمات الهی و زندگی انسان نگاه می‌کند.
او آنها را منبع اصلی عشق، فداکاری و الهام می‌داند.
در دیدگاه او، پدر و مادر نه تنها مسئولیت بزرگ تربیت فرزندان را بر عهده دارند، بلکه از طریق رفتار و ارزش‌های خود، الگوهایی برای زندگی معنوی و اخلاقی فرزندانشان هستند. 
امپراطور به اهمیت احترام به پدر و مادر تأکید دارد و آن‌ها را شایسته بالاترین درجه محبت و قدردانی می‌داند.
او باور دارد که خدمت به والدین و مراقبت از آنها، وظیفه‌ای انسانی و اخلاقی است که هر فرد بی قید و شرط باید به آن پایبند باشد. 
از نظر او، پدر و مادر با از خود گذشتگی و عشق بی‌پایان خود، پایه‌های اصلی هر خانواده و جامعه‌ای را می‌سازند و نقش آنها در شکل‌دهی به شخصیت و آینده فرزندان غیرقابل جایگزینی است. 
دیدگاه مذهبی: 
امپراطور دیدگاه‌ دینی و مذهبی خاصی دارد که در آثار او نیز بازتاب یافته است.
اگرچه او بیشتر به عنوان یک شاعر شناخته می‌شود، اما درک او از مسائل مذهبی و دینی نیز بخشی از شخصیت و آثارش را تشکیل می‌دهد. 
دیدگاه مذهبی او به نظر می‌رسد با نوعی نگاه باز و انسانی به دین همراه بوده است. 
او یک مسلمان با دیانت و به مسائل اخلاقی، معنویت، و انسانیت توجه خاصی داشته و در آثارش به ارزش‌های اخلاقی و اصول انسانی و اسلامی اشاره کرده است. 
هرچند که او به دین و مسائل مذهبی پایبند بوده، اما رویکردش به دین و مذهب بیشتر از زاویه‌ای انسانی و اخلاقی بوده و کمتر به تعصبات و قالب‌های سنتی محدود میگردد. 
در اشعار و نوشته‌هایش، نوعی جستجو برای حقیقت و معنا دیده می‌شود، 
که می‌تواند نشان‌دهنده علاقه‌اش به بعُد معنوی زندگی باشد. 
این نگاه معنوی و فلسفی او را از بسیاری شاعران و ادیبان متمایز کرده است. 
احمد محمود امپراطور به شعر: 
به عنوان یک وسیله‌ی قوی برای بیان احساسات، افکار، و تجربیات انسانی نگاه می‌کند. 
او شعر را نه تنها یک هنر، بلکه یک ابزار ارتباطی می‌بیند که می‌تواند به عمق قلب و روح انسان‌ها نفوذ کند. امپراطور باور دارد که شعر می‌تواند تأثیرات عمیقی بر مخاطبان داشته باشد و آنها را به تفکر، احساس، و عمل وادارد. 
از دیدگاه امپراطور، شعر نه تنها وسیله‌ای برای ابراز احساسات و عواطف شخصی است، بلکه همانند ابزار فرهنگی و اجتماعی نیز نقش مهمی ایفا می‌کند. او معتقد است که شعر می‌تواند بازتاب دهنده‌ی وضعیت اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی یک جامعه باشد و از این رو، مسئولیت‌های بزرگی را بر دوش شاعران می‌گذارد. 
همچنین، امپراطور به زیبایی و ظرافت زبان در شعر توجه ویژه‌ای دارد. او شعر را هنری می‌داند که با استفاده از زبان، می‌تواند تصاویر زیبا و معانی عمیق را در ذهن مخاطب ایجاد کند. 
به همین دلیل، در اشعار خود از زبان فاخر و تصویری استفاده می‌کند تا پیام‌های خود را با نهایت تأثیرگذاری به مخاطب برساند. 
از دیدگاه امپراطور، شعر نه تنها یک هنر است، بلکه یک رسالت انسانی برای بیداری و آگاهی دادن به مردم نیز محسوب می‌شود.
در مجموع، برای امپراطور، شعر یک سفر معنوی و هنری است که هم شاعر و هم مخاطب را به دنیایی پر از معنا، احساس و تفکر می‌برد. 
زن: 
امپراطور به نقش و جایگاه زنان در جامعه نگاه ویژه‌ای دارد و همواره از برابری و حقوق زنان دفاع کرده است.
و معتقد بر این است که زنان نه تنها ستون خانواده بلکه پایه‌های اصلی پیشرفت و توسعه‌ی یک جامعه هستند.
امپراطور زنان را قشری دارای ظرفیت‌های بالای فکری، هنری و اجتماعی می‌بیند و بر این باور است که توانایی‌های آنان نباید نادیده گرفته شود. 
در اشعار و نوشته‌هایش، بر اهمیت آموزش و توانمندسازی زنان تأکید می‌کند و معتقد است که جامعه‌ای که زنان در آن از حقوق برابر برخوردار نباشند، هرگز به رشد و توسعه‌ی واقعی دست نخواهد یافت. او همچنین به نقد تبعیض‌ها و نابرابری‌های جنسیتی می‌پردازد و از لزوم ایجاد فضایی که در آن زنان بتوانند به تمامی پتانسیل‌های خود دست یابند، سخن می‌گوید. 
از دیدگاه امپراطور، زنان باید از فرصت‌های برابر با مردان در تمامی عرصه‌های زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار باشند. او همچنین به نقش مهم زنان در تربیت نسل‌های آینده اشاره می‌کند و بر این باور است که زنان آگاه و تحصیل‌کرده می‌توانند تأثیرات عمیقی بر شکل‌گیری آینده‌ی جامعه داشته باشند. 
مطالعه: 
امپراطور به اهمیت مطالعه به یکی از عوامل کلیدی برای رشد فردی و اجتماعی تأکید زیادی دارد. او مطالعه را راهی برای گسترش دانش، پرورش فکر، و تقویت اندیشه می‌داند. از نظر او، مطالعه دریچه‌ای است که انسان را به افکار جوامع مختلف آشنا می‌کند و به او کمک می‌کند تا به فهم عمیق‌تری از زندگی، جامعه، و خود دست یابد. 
امپراطور معتقد است که مطالعه نه تنها به فرد امکان می‌دهد تا آگاهی و اطلاعات خود را افزایش دهد، بلکه باعث می‌شود تا فرد بتواند با دیدگاه‌های مختلف آشنا شود و به تفکر انتقادی بپردازد. او مطالعه را یک نیاز ضروری برای هر انسانی می‌بیند که به دنبال رشد و پیشرفت در زندگی خود است. 
همچنین، امپراطور باور دارد که مطالعه می‌تواند باعث تغییرات مثبت در جامعه شود. او از مردم می‌خواهد که با مطالعه و آگاهی، نقش فعال‌تری در جامعه ایفا کنند و به شکلی آگاهانه در تصمیم‌گیری‌ها و اقدامات اجتماعی شرکت کنند.  
موسیقی:
امپراطور موسیقی را یکی از زیباترین و مؤثرترین هنرها می‌ داند. 
او معتقد است که موسیقی توانایی ایجاد ارتباط عمیق با احساسات و عواطف انسانی را دارد و می‌تواند پل ارتباطی میان فرهنگ‌ها و مردم باشد.
از دیدگاه او، موسیقی یک زبان جهانی است که می‌تواند انسان‌ها را فراتر از مرزها، زبان‌ها و تفاوت‌های فرهنگی به هم نزدیک کند. 
او همچنین به نقش درمانی موسیقی اشاره دارد و بر این باور است که موسیقی می‌تواند تأثیر مثبتی بر روح و روان انسان داشته باشد. موسیقی برای امپراطور ابزاری است که می‌تواند به تسکین دردها، تقویت امید، و بیان احساساتی که شاید با کلمات قابل بیان نباشند، کمک کند. 
در اشعار و نوشته‌هایش، به زیبایی‌های موسیقی اشاره می‌کند و گاهی موسیقی را با احساسات ناب انسانی همچون عشق، اندوه، و شادی مقایسه می‌کند. او موسیقی را یکی از منابع الهام برای شاعران و هنرمندان می‌داند و تأکید دارد که موسیقی می‌تواند روح خلاقیت را در انسان بیدار کند.
وطن: 
امپراطور در آثار و اشعار خود به موضوع وطن به شکل بسیار عمیق و احساسی پرداخته است. 
او وطن را نه فقط یک مکان جغرافیایی، بلکه نماد هویت، تاریخ و فرهنگ ملت خود می‌بیند. و در اشعارش از وطن به مکانی که انسان را با ریشه‌هایش پیوند می‌دهد یاد می‌کند و به تأکید بر عشق به وطن و مسئولیت‌هایی که هر فرد نسبت به آن دارد، می‌پردازد. 
برای او، وطن یعنی جایی که در آن ارزش‌ها، فرهنگ، نژاد و زبان مردم حفظ می‌شود و از این جهت، وطن برای او مقدس و باارزش است.
در اشعارش وطن را مادری مهربان و گاهی به سرزمینی زخم‌خورده یاد می‌کند
که نیاز به حمایت و حفاظت دارد. 
همدیگر پذیری: 
امپراطور همدیگرپذیری را یک اصل اساسی در جامعه انسانی می‌داند. 
معتقد است که برای رسیدن به یک جامعه‌ی مترقی و صلح‌آمیز، افراد باید توانایی پذیرش و احترام به تفاوت‌های یکدیگر را داشته باشند. 
باور دارد که تنوع فرهنگی؛ زبانی؛ نژادی، مذهبی و فکری نباید منجر به جدایی و دشمنی شود، 
بلکه این تفاوت‌ها می‌توانند منابع متعین برای یادگیری و تقویت همبستگی اجتماعی استفاده شوند.
او همدیگرپذیری را شرط لازم برای ایجاد همزیستی مسالمت‌آمیز و کاهش تنش‌ها و اختلافات در جامعه می‌داند. 
در اشعار و نوشته‌هایش، امپراطور به ضرورت درک و پذیرش دیدگاه‌ها و عقاید مختلف تأکید می‌کند و همواره به انسان‌ها توصیه می‌کند که با قلبی باز و ذهنی پذیرنده و روشن به دیگران نزدیک شوند.
این نوع نگرش از دیدگاه او می‌تواند به ایجاد یک جامعه‌ی که در آن عدالت اجتماعی، صلح، و همبستگی حاکم است، کمک کند. 
احمد محمود امپراطور و سیاست:
از دیدگاهی انتقادی و همزمان ایده‌آلیستی نگاه می‌کند. 
او معتقد است که سیاست باید در خدمت مردم باشد و منافع عمومی را تأمین کند، 
نه اینکه به وسیله‌ای برای قدرت‌طلبی و سوءاستفاده از منابع تبدیل شود. 
امپراطور سیاست را یک ابزار مهم برای پیشرفت و توسعه جوامع می‌بیند، اما هشدار می‌دهد که اگر سیاستمداران از اصول اخلاقی و انسانی دور شوند، سیاست می‌تواند به فساد، تباهی و به فروپاشی جامعه منجر شود. 
در اشعار و نوشته‌های خود، امپراطور گاهی به نقد سیاست‌های ناعادلانه و فساد در حکومت‌ها می‌پردازد.
او از سیاستمدارانی که وعده‌های بی‌پایه می‌دهند و به جای خدمت به مردم به منافع شخصی خود می‌اندیشند، انتقاد می‌کند. 
امپراطور در عین حال باور دارد که سیاست می‌تواند نیرویی مثبت باشد، اگر با صداقت، شفافیت و احترام به حقوق انسان‌ها همراه باشد.
از دیدگاه او، سیاست باید بر پایه عدالت، همدیگرپذیری، و رعایت حقوق بشر بنا شود تا بتواند جامعه‌ای عادلانه و پر از آرامش را به ارمغان آورد. 
گل و گیاه: 
امپراطور در اشعارش از گل‌ها و گیاهان به‌عنوان نمادهای طبیعت، زیبایی، و زندگی استفاده کرده است. 
گل‌ها و گیاهان در ادبیات و شعر فارسی همیشه نمادهای خاصی داشته‌اند،
و امپراطور نیز از این نمادها برای بیان احساسات و مفاهیم عمیق انسانی استفاده کرده است. 
از گل‌ها نمادی از زیبایی زودگذر و طبیعت ناپایدار زندگی انسانی در اشعار او ظاهر می‌شوند.
این تصاویر همچنین می‌توانند نمادی از عشق، عشق‌ورزی، و لطافت روح انسانی باشند.
مثلا، گل می‌تواند نمادی از محبوب یا معشوق، و باغ می‌تواند نمایانگر دنیای ایده‌آل و پر از آرزوها و رویاها باشد. 
گیاهان و گل‌ها در اشعار او ممکن است نشانگر از رشد، تحول، و تغییرات زندگی به‌کار رفته باشند. 
این نمادها به او این امکان را داده‌اند که زیبایی و پیچیدگی زندگی را به تصویر بکشد و احساسات انسانی را به شکلی ملموس‌تر بیان کند.
لازم بذکر است که امپراطور در پرورش گل و گیاه مهارت خاص دارد. 
طبیعت: 
محمود امپراطور در اشعار خود به طبیعت منبعی از الهام و زیبایی نگریسته است. 
طبیعت در آثار او نه تنها جلوه‌ای از زیبایی‌های جهان مادی، بلکه نمادی از نظم، هارمونی، و معنای عمیق‌تر زندگی مطرح می‌شود. 
او با توصیف عناصر طبیعی مانند کوه‌ها، رودها، درختان، آسمان و دشت و دامنه توانسته است احساسات و افکار خود را به‌طور موثر بیان کند.
این عناصر طبیعی در اشعار او نمادهایی از عظمت و بی‌کرانگی جهان خلقت به‌ صورت تجلیات قدرت و حکمت الهی ظاهر می‌شوند. 
طبیعت برای او منبعی از آرامش و تفکر بوده است؛ 
جایی که انسان می‌تواند به دور از هیاهوی زندگی شهری و دغدغه‌های روزمره، به تفکر در مورد معانی زندگی، مرگ، و ارتباط خود با جهان بپردازد. این ارتباط عمیق با طبیعت همچنین در برخی از اشعار او به شکل توصیفات زیبا و هنرمندانه از مناظر طبیعی، تغییرات فصول، و دیگر پدیده‌های طبیعی بیان شده است. 
به طور کلی، طبیعت در آثار امپراطور به‌ مثابه عنصری پویا و زنده حضور دارد که در خدمت بیان تفکرات فلسفی و احساسی او قرار می‌گیرد. 
حیوانات:
امپراطور به حیوانات با ترحم و محبت نگاه می‌کند و آنها را بخشی از جهان طبیعی و آفریده‌ های خداوند می‌داند.
او باور دارد که حیوانات نیز همانند انسان‌ها حق زندگی دارند و باید با آنها به مهربانی و انسانیت رفتار شود. 
در دیدگاه امپراطور، حیوانات نه تنها موجوداتی بی‌زبان و نیازمند محافظت‌اند، بلکه می‌توانند نمادهایی از معصومیت، وفاداری و طبیعت خالص به انسان‌ها درس‌های ارزشمندی بیاموزند. او به اهمیت حفظ حقوق حیوانات و برخورد انسانی با آن‌ها تأکید دارد و معتقد است که رفتار صحیح با حیوانات نشانگر میزان تکامل اخلاقی و معنوی یک جامعه است. 
امپراطور همچنین به ارتباط عمیق بین انسان و حیوان اشاره می‌کند و بر این باور است که مراقبت از حیوانات و محیط زیست، بخشی از مسئولیت‌های اخلاقی انسان است. او معتقد است که مهربانی به حیوانات، بازتابی از محبت به تمامی موجودات جهان است و به نوعی احترام به خالق آن‌ها نیز محسوب می‌شود. 
عشق: 
در اشعار امپراطور یکی از مضامین محوری و اساسی است.
او به عشق نه تنها به‌عنوان یک احساس انسانی، بلکه به‌ منزلت یک نیروی معنوی و الهی نگاه می‌کند. 
عشق در آثار او می‌تواند نمادی از تجربیات عمیق و همه‌ جانبه باشد که فراتر از عشق زمینی و جسمانی است
و به‌سوی عشق به خدا، حقیقت، یا معانی عمیق‌تری از زندگی سوق پیدا می‌کند. 
در اشعار امپراطور، عشق منزلت نیرویی توصیف می‌شود که انسان را به تعالی و رشد روحی و معنوی هدایت می‌کند.
این نوع عشق بیشتر جنبه‌های عرفانی و فلسفی دارد و راهی برای دستیابی به شناخت و اتصال به خدا و حقیقت مطلق در نظر گرفته شده است. 
از سوی دیگر، عشق در اشعار امپراطور می‌تواند به شکل عشق مجازی و رمانتیک نیز ظاهر شود. 
در این حالت، او احساسات عمیق و پرشوری را که انسان در عشق به معشوق تجربه می‌کند، با زبانی زیبا و ظریف شاعرانه توصیف نموده است. 
این عشق زمینی در اشعار او ممکن است با نوعی از درد و رنج همراه باشد که از ناپایداری و گذری بودن زندگی و عشق ناشی می‌شود. اما در این حالت نیز، عشق نیرویی مثبت و سازنده که انسان را به سمت درک بهتر از خود و جهان هستی هدایت می‌کند، دیده می‌شود. 
به طور کلی، عشق در اشعار امپراطور نه تنها یک تجربه شخصی بلکه یک مسیر برای درک و تجربیات معنوی و انسانی است. 
هنر: 
امپراطور؛ جایگاه ویژه‌ای برای هنر در زندگی و آثار خود قائل بوده است. 
او هنر را نه تنها وسیله‌ای برای بیان احساسات و افکار، بلکه ابزاری برای جستجوی حقیقت و زیبایی در زندگی می‌داند. 
**هنر در اشعار و آثار امپراطور** 
به مثابه ای یک نیروی خلاقانه و الهام‌بخش ظاهر می‌شود که می‌تواند جهان را به شکلی جدید و عمیق‌تر به تصویر بکشد. 
او هنر را یک زبان جهانی می‌داند 
که فراتر از مرزها و تفاوت‌های فرهنگی می‌تواند انسان‌ها را به یکدیگر نزدیک کند. 
**دیدگاهش نسبت به هنر** 
شامل احترام به ارزش‌های هنری و فرهنگی بوده؛ و هنر را بخشی از هویت فردی و جمعی می‌داند 
که می‌تواند به حفظ و انتقال فرهنگ و ارزش‌های انسانی کمک کند.
در همین راستا، او معتقد است که هنر باید همواره در خدمت انسانیت و اخلاق باشد و بتواند پیام‌های عمیق و معنادار به جامعه منتقل کند. 
**هنر وسیله‌ی تربیتی و روحانی** 
امپراطور؛ هنر را راهی برای رسیدن به تعالی روحی و معنوی می‌داند.
در آثارش، هنر نه تنها برای لذت‌ بردن و تفریح، بلکه برای رشد و توسعه‌ی فردی و جمعی به کار رفته است. 
در نهایت، هنر در زندگی امپراطور بازتاب‌دهنده‌ی نگاه عمیق او بجهان و تلاش برای کشف زیبای ها و حقایق زندگی بوده است.
هنر برایش پلی است که انسان را بسوی درک بهتر از خود و جهان اطرافش هدایت می‌کند. 
فناوری روز:
امپراطور به فناوری روز به عنوان یکی از عوامل مهم در تحول و پیشرفت جوامع نگاهی مثبت دارد. 
او فناوری را ابزاری می‌داند که اگر به درستی استفاده شود، می‌تواند زندگی انسان‌ها را بهبود بخشد و ارتباطات، آموزش، بهداشت، و بسیاری از جنبه‌های دیگر زندگی را ارتقا دهد. 
از دیدگاه امپراطور، فناوری روز می‌تواند به حل بسیاری از مشکلات جهانی مانند فقر، بیماری‌ها، و تغییرات اقلیمی کمک کند. او معتقد است که دسترسی به اطلاعات و دانش از طریق فناوری، امکان پیشرفت‌های علمی و اجتماعی را برای همه افراد فراهم می‌کند و می‌تواند به ایجاد یک جامعه عادلانه‌تر و آگاه‌تر کمک کند. 
با این حال، امپراطور هشدار می‌دهد که استفاده نادرست یا بی‌رویه از فناوری می‌تواند به چالش‌های جدیدی مانند کاهش ارتباطات انسانی، افزایش نابرابری‌ها، و تهدیدهای امنیتی منجر شود.
  تأکید بر آن که فناوری باید با مسئولیت و با توجه به ارزش‌های انسانی مورد استفاده قرار گیرد تا بتواند به بهبود واقعی زندگی بشر منجر شود. 
در مجموع، امپراطور به فناوری روز با دیدی متعادل و انتقادی نگاه می‌کند و بر اهمیت استفاده هوشمندانه از آن برای بهبود فردی و اجتماعی تأکید دارد. 
سخن آخر: 
امپراطور در سخن آخر خود به اهمیت عشق، عدالت، و انسانیت تأکید دارد. 
او باور دارد که زندگی انسان باید در خدمت به دیگران و تلاش برای ایجاد جهانی بهتر سپری شود.
از دیدگاه او، تنها از طریق پیروی از اصول اخلاقی و گسترش عشق و همدلی می‌توان به یک جامعه عادلانه و انسانی دست یافت. 
او انسان‌ها را به تفکر و تدبر عمیق‌تر دربارهٔ معنای زندگی و مسئولیت‌های فردی دعوت می‌کند. پیام امپراطور به خوانندگان این است که هر فرد باید با استفاده از قدرت درونی خود، نقشی مثبت در جهان ایفا کند و به دنبال خلق زیبایی، معنا، و عدالت در زندگی باشند.
07 آوریل
۴دیدگاه

روزیکه من ز درگهی عشقت بدر شدم

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : دوشنبه ۱۸ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی – ۷ اپریل  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

روزیکه من ز درگهی عشقت بدر شدم

روزیکه من ز درگهی عشقت بدر شدم 

در کوچــه های در بـدری در بدر شدم 

با نردبـــانِ نالــــه برفتــــم ز خویشتن

تا جـــــای که ز عالــــمِ بـالا خبر شدم 

آنجا که سوخت کــامِ من از آتش فراق 

از آبِ دیـــده نخـلی امیــــدِ گهـــر شدم 

در موج حادثــــات شکستـــم هزار بار 

امــــا هــــزار بــار به ره پی سپر شدم

از کانِ واژگـانِ سخن عشق چیــــده ام 

با کـاروانِ بیت و غـــزل همسفر شدم 

محمود بی مقـــاتله در گــــردش زمان

با جیب خالــی صاحبِ گنــجِ هنر شدم 

———————————–

سه شنبه ۱۹ حمل ۱۳۹۹ خورشیدی

که برابر میشود به ۰۷ اپریل ۲۰۲۰ ترسایی

سرودم 

احمد محمود امپراطور 

 

29 مارس
۱ دیدگاه

شب حریم اسرار و آستانه‌ی الهام

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه  ۹ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی -۲۹ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

شب حریم اسرار و آستانه‌ی الهام

شب، حریم اسرار و آستان قدس الهام است، 
قلمرویی که در سکوتش، روح به بلندای افلاک عروج می‌کند 
و در ظلمتش، شعله‌های اشتیاق، فروزان‌تر از اختران می‌درخشند.
 هنگامی که جهان در ژرفای آرامش فرو می‌رود 
و زمان در ساحت سکوت متوقف می‌گردد، 
جان‌ های بصیر از حجاب‌ های روزمرگی عبور کرده
 و در اقیانوس بی‌کران معنا، غوطه‌ور می‌شوند. 
در این خلوتگاه قدسی، حقیقت با لطافت واژه‌ها تجلی می‌یابد 
و ادراک در بارگاه شب به کمال می‌رسد.
من نیز در سایه‌سار شب‌های جاودانه، از قید و بند عالم خاکی 
رهایی یافته و به آستانه‌ی معرفت پای نهاده‌ام.
 در خلوتی که آسمان، سرود حضور می‌خواند 
و ستارگان، رازهای ازلی را زمزمه می‌کنند،
 با قلمی برخاسته از جوهر عشق، سرنوشت محبت را بر الواح زمان حک کرده‌ام. 
در هر شب، نوری از سرچشمه‌ی ادراک در جانم طلوع می‌کند 
و در شعاع آن، جهان را از پنجره‌ای دیگر به نظاره می‌نشینم. 
در همین سکوت متبرک و آگاهی بی‌کران، 
ناله‌ی دلدادگان را به زبان حقیقت سروده‌ام و فریاد مظلومان را شجاعانه در هیئت نثر و نظم، به گستره‌ی هستی سپرده‌ام.
سپاس بی‌حد معبود را که در این تیرگی‌های شبانه، قلب و ذهنم
 را از خورشید مهر و معرفت منور ساخته است. 
آن‌گاه که اختران در طاق کبود آسمان می‌درخشند، دل من در ژرفای تفکر بیدار است. 
آنچه در تابش روز پنهان می‌ماند، در حریم شب بر من مکشوف می‌گردد. هر خاموشی، آوایی از حقیقت را در وجودم بیدار می‌کند
 و هر تیرگی، نوری را در ژرفای جانم می‌افروزد.
بی‌شک، شب برای من حریم قدسی و فرصتی بی‌بدیل بوده است؛
 تا اندیشه‌هایم را در آسمان خیال پرواز دهم، 
عواطفم را در ساحت کلمات ابدی سازم و در فراسوی مرزهای 
عالم خاکی، حقیقت را جست‌وجو کنم. 
در این خلوتگاه آسمانی، با دلی آکنده از محبت و چشمی بینا 
به افق‌های معنا، اسرار هستی را در آیینه‌ی سخن منعکس ساخته‌ام. 
حقیقت را در آغوش واژه‌ها زنده کرده‌ام و نغمه‌ی خاموش دل‌های شکسته را با طنین عشق در گستره‌ی شب طنین‌انداز نموده‌ام.
با مهر و عشق
احمد محمود امپراطور
سه شنبه ۰۵ حمل ۱۴۰۴ خورشیدی

 

28 مارس
۳دیدگاه

لیله القدر بیدار شدن است نه بیدار ماندن!

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه ۸ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی -۲۸ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

لیله القدر بیدار شدن است نه بیدار ماندن!
====================

شب قدر، شب برداشته‌شدن حجاب‌هاست؛ شبی که فاصله خاک و افلاک رنگ می‌بازد و درهای غیب به روی دل‌های بیدار گشوده می‌شود.
 در این شب، نه زمان قید دارد و نه مکان، که همه چیز در نور بی‌کران الهی محو است.
فرشتگان با کاروانی از نور، بر جان‌ های صاف و دلباختگان فرود می‌آیند.
 دفتر قضا و قدر در دستان ملائک است و سرنوشت‌ها به قلم حکمت ازلی نوشته می‌شود. 
سالکِ راه، در این شب بندهای نفس را می‌گسلد و سبک‌بار، از حصارهای دنیا و گناه رها می‌گردد. 
هر ذکری نغمه‌ای است از بربط عشق که در گوش هستی طنین می‌افکند، 
و هر اشکی، مرواریدی است که بر دامان مقربان می‌درخشد.
زمین و آسمان، کوچک و بزرگ، همه به هم گره می‌خورند. 
دل عاشق، چون مرغی رها شده از قفس جهل، پر در پر فرشتگان می‌زند
 و رو به آشیانه قرب می‌رود. 
در سکوت رازناک این شب، نغمه بازگشت در گوش جان شنیده می‌شود؛ 
همان صدای آشنا که می‌فرماید:
«ارجعی الی ربکِ راضیه مرضیه»
خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد.
پس دل را با اشک توبه بشوی، بند تعلقات را بگسل، که نسیمی از باغستان مهر الهی جانت را به سرمنزل نور برساند.
یا ربّ! امشب که درهای فیض بی‌پایانت گشوده و ملکوت، چراغان از نور حضور توست، دل‌های ما را از غبار تیرگی و پرده‌های غفلت بزدای. 
ما را از بندهای سنگین نفس برهان و به کاروان سبک‌بالان وصال ملحق کن؛ 
در شمار آن دل‌آگاهانمان آور که جان‌شان در شعاع قرب تو آرام گرفته و از جام معرفتت سیراب شده‌اند.
ای ساقی ازل! نصیب ما کن جرعه‌ای از آن باده ای طهور که جان را زنده و دل را از خود بی‌خود سازد. 
ما را اهل بیداری کن، تا ذکر نامت در جان‌ مان چون نغمه‌ای بی‌پایان طنین اندازد. 
بر دل‌های شکسته و توبه‌پذیر ما، بارانی از لطف و رحمت فرو فرست؛ دست‌های تهی ما را به فضل بی‌کرانت لبریز گردان، و ما را در حریم خلوت‌ نشینان مهر خویش جای ده.
یا ارحم الراحمین!
نویسنده: احمد محمود امپراطور
پنجشنبه ۱۴۰۴/۱/۷ خورشیدی 
۱۴۴۶/۹/۲۶ هجری قمری
۲۷ رمضان الکریم 
23 مارس
۳دیدگاه

تو آیی سال نو آید . . .

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۳ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی ۲۳ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

تو آیی سال نو آید . . .

چه می شود که  بیایی  بهارِ  من باشی

مه و ستاره و خورشید  و  یارِ من باشی 

در  اُستان   دلم     می کنم   مکانت   را

به فرش  سرخ  جگر  افتخارِ  من باشی

تو  بلبلی  و   به  هر جا  بهار  ناله  کنی

تو باغ  یاسمن   و  لاله  زارِ  من  باشی 

بغل  کنم   به  هوای    تو  من   خیالاتم 

بهشت و  دار جهان  و  دیارِ  من  باشی

به شور پیرهنت عطرِ  عشق  ارزن کن

سکون وسوسه ای بی ‌قرارِ من باشی

تو آیی سال  نو  آید  تو آیی   عید شود

تو نازنین  خوشی   روزگارِ   من باشی

قدم گذار به چشمانِ خسته  از هجران 

که فصلِ آخرِ  چشم  انتظارِ من باشی 

تو سال هاست به محمود  سوژه‌ای جانم

تو بهترین   ز هزاران  هزارِ  من باشی 

————–

      جمعه اول حمل ۱۴۰۴ خورشیدی

             ۲۱ مارس ۲۰۲۵ میلادی  

              احمد محمود امپراطور

 

 

21 مارس
۵دیدگاه

مقدم بهار خجسته باد!

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه  ۱ حمل  ( فروردین ) ۱۴۰۴  خورشیدی ۲۱ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

مقدم بهار خجسته باد! 
==========
بدشت عشق من هر سال منتظر هستم 
که  همچو  لاله   برون  آیی  و  بهار  کنیم
درود بر بهار، درود بر جان‌های بهاری.
به نام یگانه دانای گیتی‌آفرین، آن که دفتر آفرینش را به مُهر بهار مُزیّن ساخت و در گردش روزگار، نسیم نوزایی را در لوح جان‌ها دمید؛
اکنون که بار دیگر چرخ کبود، جامه زمستانی از تن برکنده و به زیور سبز و زرین بهار آراسته شده است و سال ۱۴۰۴ خورشیدی با شکوهی تمام‌عیار گام بر عرصه گیتی نهاده، فرصت را مغتنم می‌شمارم تا با دلی سرشار از مهر و صفای ناب، آکنده از خلوص و بی‌آلایشی، درودی صمیمانه و تهنیتی فاخر و بی‌ریا به عزیزانم تقدیم دارم.
به خانواده بزرگوارم، یاران نیک‌خوی، دوستان گرانمایه و فرهیخته، هم‌میهنان ارجمند و همزبانان فرخنده‌سرشت که در هر کران این پهنه خاکی زیست می‌کنند و به نوروز، این آیین کهن‌سال و آفتاب‌گون، دل بسته‌اند، خاضعانه می‌گویم:
فرّ و فروغ نوروز بر جان و جهان‌تان سایه‌گستر، دل‌هایتان بهاری، کامتان شیرین، روانتان آرام، و روزگارتان سرشار از فرخندگی و شادکامی باد.
نوروز، این گوهر تابناک گنجینه فرهنگ و تاریخ، فراتر از دگرگونی فصل‌هاست؛ آیینه‌ای است که زلالی روح، طراوت اندیشه، و پاکی نیت را به یادمان می‌آورد. 
بهار، نغمه‌سرای همیشگی نو شدن است؛ می‌آید تا غبار کهنگی از جان‌ها بشوید و بار دیگر جان و جهان را به نغمه مهر و امید آراسته سازد.
در این موسم شکوفایی، از ژرفای وجود، آرزو دارم که سال پیشِ‌رو، سرشار از نیک‌بختی، دانایی، داد و دهش، شکوه و شایستگی برای همه عزیزان باشد؛ سالی که در آن تیرگی کینه به روشنی دوستی بدل شود، و دست‌ها به گرمی فشرده گردد.
باشد که سفره زندگی‌تان گسترده، دل‌های‌تان آرام، همّت‌تان بلند، و همواره آفاق زیست‌تان مملو از نور، برکت، آسایش و سرافرازی گردد.
نوروز خجسته و بهار جان‌نواز بر شما و عزیزانتان مبارک باد؛
بادا که هماره چون شاخساران سرسبز، بر قامت زمانه سایه‌گستر و سرافراز بمانید.
با مهر بهاری 
شاعر و نویسنده:
احمد محمود امپراطور

 

19 مارس
۳دیدگاه

از غبار خاک تا افلاک عشق:

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه  ۲۹ حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی ۱۹ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

نویسنده : احمد محمود امپراطور

در پهنه‌ی بی‌انتها و سکوت ژرف آفرینش، آن دم که انسان چشمان جان را از خواب فراموشی می‌گشاید و پرده‌های سنگین غفلت را یکی‌یکی از آیینه‌ی دل می‌زداید، نسیمی از عالم قدس بر باغ جانش می‌وزد و افق‌های نادیده، پیش چشم دل، گشوده می‌گردد. 

در آن لحظه‌ی ناب، انسان درمی‌یابد که وجودش بازیچه‌ی حادثه و اسیر باد و خاک نیست، بلکه شراره‌ای از آتش جاودان حقیقت در نهاد او افروخته شده؛ نوری از سرچشمه‌ی ازلیت که از اقیانوس بی‌کران رحمت الهی در پیاله‌ی وجودش ریخته‌اند.

 

این انسانِ به ظاهر خاک‌نشین، حامل رازی ملکوتی است؛ رازی که فرشتگان از دریافت آن عاجزند و آسمان‌ها در برابر آن سر به تعظیم فرو می‌آورند. 

هرگاه که زنجیر تعلقات دنیایی از پای جان فرو افتد و دلبستگی‌های فانی به کناری نهاده شود، در پس این قالب خاکی، جلوه‌ای از حقیقتی بی‌پایان رخ می‌نماید. 

آدمی درمی‌یابد که خشت و گل وجودش تنها نقابی است بر سیمای نوری که از مشرق ازل بر دلش تابیده.

 

این سیر، سفری است از ظلمت‌سرای ناسوت به آستان قدس، از غوغای غفلت به آرامش وصال. 

سفرنامه‌ای است از خود تا خدا، از منیّت تا نیستی، تا جایی که سالک، در آغوش بی‌کرانه‌ی رحمت، قطره‌ای از اقیانوس وحدت گردد و از مستی ساغر وصل، جرعه‌ای از بقاء بنوشد.

 

سپاس و ستایش بی‌پایان شایسته‌ی آن معمار بی‌همتایی است که از خزانه‌ی بی‌پایان قدرت خویش، قطره‌ای هستی بر کویر عدم چکاند و با دم مسیحایی اراده‌اش، آفتاب خلقت را از پس حجاب عدم برآورد. 

همان خالقی که با قلم صنع بی‌نظیرش، نگین آفرینش را بر انگشت هستی نهاد و با نفخه‌ی روحانی‌اش، جان را در کالبد خاکی دمید تا مشتی غبار، منزلگاه نور گردد و لانه‌ی شعور سرمدی شود.

 

او که دل انسان را آیینه‌خانه‌ی تجلیات لایزال ساخت و جان را میدان عنایت‌های بی‌کرانه.

 هر ذره از وجود انسان پژواکی از نغمه‌ی ربانی، و هر نفسش دم مسیحایی از عالم قدس است.

 آن دانای حکیم که رشته‌ی هستی را با تارهای مهر و حقیقت در هم تنید، و انسان را گل سرسبد گلزار خلقت، مایه‌ی مباهات فرشتگان، و نشانه‌ی کمال خویش گردانید.

 

درود بی‌پایان بر آن ماه‌روی هدایت، پیام‌آور مهر و محبوب جان‌ها، که با جام یقین، دل‌های غبارگرفته را صیقل داد و جان‌های در بند را به سرچشمه‌ی هدایت فراخواند. 

آن جان‌فروز که با مشعل معرفت، شب‌های تیره‌ی جهل را روشن ساخت و با نسیم عشق، گلزار دل‌ها را شکوفا نمود. 

او که با کلام آسمانی‌اش، پرده‌های جهل را درید و راه بندگی و دلدادگی را پیش پای بشریت نهاد.

 

بدان ای سالک طریق حقیقت! 

که روح تو شراره‌ای از مشعل ازلی است؛ شعله‌ای که از افق بی‌کران حقیقت برخاسته و در قفس ناسوت، در حسرت پرواز به مأوای نخستین خویش بی‌قرار است. 

این گوهر نایاب که در تار و پود وجودت نهاده‌اند، ودیعتی است که از ملکوت به امانت گرفته‌ای؛ تاج کرامتی که از خزانه‌ی قدس بر فرق انسان نهاده شده و پرتوی از خورشید بی‌زوال در ژرفنای جانت تابیده است.

 

اما این کالبد خاکی، خانه‌ای است ناپایدار و سایه‌ای است گذرا؛ سرایی که در معرض طوفان حوادث، همواره لرزان و رو به زوال است. 

آن‌که راز جان را دریابد و غبار وابستگی‌های فانی را از آینه‌ی دل بزداید، می‌داند که این شعله‌ی سرمدی اگر از بند زنجیرهای دنیا رها گردد، از ساغر وحدت، شراب بی‌خودی خواهد نوشید؛ و در خلوت دل، خویشتن را فانی خواهد ساخت تا در محضر معشوق جاودانه گردد.

 

آری، روح آدمی نوری است از آفتاب حقیقت که بی‌قرار دیدار است. 

خوشا آن دل بیدار که آیینه‌ی وجودش را از زنگ هوا و هوس صیقل دهد، و پروانه‌وار، گرد شمع جمال دوست بسوزد تا در مسیر فنا، به منزلگاه بقاء جاودانه رسد.

 

رستگار آن است که قدر این ودیعت ربانی را بداند، گوهر جان را به بهای زنجیرهای خاک نفروشد و دست در دامن راهنمایی آگاه سپارد. 

قدم در وادی سیر و سلوک نهد، تا پرده‌ها از پیش چشم جان کنار رود، نقاب‌ها یکی‌یکی فرو افتد و در میخانه‌ی عشق، ساغر وصال از دست ساقی ازل بنوشد. تا در بارگاه انس، مأوای جاودانه‌ی خویش را باز یابد.

 

ای مسافر این کاروانسرای فانی! 

دریاب که آنچه ماندگار و جاویدان است، نه این قالب خاکی، بلکه شراره‌ی فروزان روح است.

 پس بکوش که دل خویش را از زنگار دلبستگی‌های فانی بزدایی و در آغوش مهر بی‌کران الهی، آرام گیری.

 

سعی کن نقاب‌ها را یک‌یک فروگذاری، از غوغای کثرت برهی و به خلوت وحدت گام نهی. آنگاه، در آستان بی‌نهایت حقیقت، خود را آن‌گونه خواهی دید که پیش از هبوط به این خاکدان بودی:

 نوری بی‌حجاب، روحی بی‌مرز، و قطره‌ای که با اقیانوس یکی شده است.

 

پروردگار بی‌همتا!

آغاز و انجام هستی به اشارت توست و جان‌ها در قبضه‌ی مهر و حکمت تو سیر می‌کنند. 

دل‌های ما را از زنگار غفلت پاک گردان و آیینه‌ی وجودمان را به نور معرفتت صیقل ده. 

ما را از وابستگی‌های فانی برهان و در سایه‌سار رحمت بی‌کرانت پناه ده. بینایی عطا کن تا جمال بی‌مثالت را در هر ذره ببینیم 

و گوشی ده که ندای حق را از پسِ هر حادثه بشنویم. 

توفیق ده که ودیعت نورت را پاس داریم و در مسیر عشق و فنا، به لقای تو برسیم. 

شعله‌ی جانمان را خاموش مگردان و در وادی حیرت، دست‌گیر ما باش. 

ما را از خود، از منیّت، از غفلت، از هر آنچه میان ما و تو حجاب است، رها فرما تا چون پروانه‌ای سوخته در آتش عشق تو، از خود بگذریم و در دریای بیکران وصالت غرق شویم.

آمین رب العالمین

با مهر و فروتنی

 

14 مارس
۲دیدگاه

حکایت بلند فرومایگان: از اوج وهم تا حضیض نابودی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : جمعه  ۲۳ حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی ۱۴ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

حکایت بلند فرومایگان:       

      از اوج وهم تا حضیض نابودی

آنان که از گوهر اصالت و جوهر شرافت تهی‌اند، اگر هزار جامه‌ی فضل و فرزانگی بر تن کنند، 

بر بلندای جبروت و اقتدار جلوس نمایند، یا خزائن عالم را به چنگ آورند، از زندان طینتِ خویش گریزی نخواهند یافت.

 عظمت را نه به جلال و شکوه می‌توان سنجید، نه به زخارف دنیا، و نه به علمی که در کوره‌ راه‌ های دنائت، آتش‌افروز شرارت گردد.

 شکوه راستین، در بلندی همت، صلابت اندیشه و طهارت جان ن مکر می‌سازند. 

اینان نه طلایه‌ داران فضیلت‌اند، نه پیشاهنگان معرفت، که در سایه‌ی حیله و ریا، شالوده‌ی اخلاق را سست می‌کنند و خرمن ارزش‌های انسانی را به تند باد هلاکت می‌سپارند.

حضور چنین عناصر تباه‌ سرشت در پیکره‌ی اجتماع، همچون طوفانی است که اساس انسانیت را در هم می‌شکند و خرابه‌ای از امید و آرزو بر جای می‌نهد. 

هرچه بر گستره‌ی قدرتشان افزوده شود، دامنه‌ی فساد و دهشت‌افکنی‌ شان ژرف‌تر خواهد شد.

 نه مرهمی بر زخم‌های عمیق بشری‌اند، نه فروغی در ظلماتِ اندوه، که چنان سایه‌ های وهم و نکبت، روشنی را می‌ بلعند و تیرگی می‌ پراکنند.

اما تاریخ، این داور بی‌طرف و حقیقت‌گویِ روزگاران، همواره شهادت داده است که نه تاجِ سلطنت، خسیسان را به بزرگی می‌رساند، نه سیم و زری که در چنگال آزمندی فشرده شود، اصالت می‌آفریند، و نه قدرتی که بر ویرانه‌ی تقوا بنا گردد، دوام می‌یابد. 

آنان که از گوهرِ عزت و بلندای همت محروم‌ اند، هرچه گرد آورند، جز باری گران بر دوش انسانیت نخواهند افزود، و سرانجام، در گردابی که از حرص، تزویر و ستم گسترده‌اند، خویشتن را خواهند بلعید.

 و این است فرجامِ محتومِ آنان که بر بستر نخوت و شرارت، بنای اقتدار خویش نهاده‌اند.

 

با مهر و آزادی …

شاعر و نویسنده: احمد محمود امپراطور 

حوت ۱۴۰۳ خورشیدی 

 

12 مارس
۳دیدگاه

جلوه‌ ی عشقِ

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  چهارشنبه  ۲۲ حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی ۱۲ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

جلوه‌ ی عشقِ

 

خورشید  توهم تو  کهکشانم  باشی 

در هر دو سرایی هستی جانم باشی

 موجِ  گهری  و  بحر  و  کانم باشی

شاه  بیتِ  قصیده ی  زبانم  باشی 

سرخی به رخی چو  زعفرانم  باشی

————–

آوازه ی عشق مان جهان گیر شود 

از قصه ی ما جهان جوان پیر شود 

هر نکته به ضمِ هرکه تفسیر  شود

آغوش  کشا  عزیزِ  من  دیر شود

دنیایی   قشنگ و  مهربانم  باشی

—————- 

من  عاشقم  عاشقانه  گفتار کنم

خاکِ در و  درگه ات  گهربار  کنم 

شامِ رمضان از لبت  افطار  کنم 

جانا  چه  کنم  تو  را گرفتار  کنم 

امیدِ من  و  تاب  و توانم  باشی

———— 

ای باده سرشت و جذبه‌ ی خیزابم 

از بسکه نموده عشق تو بی تابم 

با هیچ  مسکنی  نه  یاید خوابم 

غیرِ  تو  کسی  نمی‌ شود اربابم 

تو  تاجِ م رصع  و نشانم  باشی

———

لبهای قشنگِ خود عنابی کردی 

چشم هایت به لنز رنگه آبی کردی

مو تا به کمر رنگِ شرابی کردی

بی محکمه قتلِ من حسابی کردی

ماهی  شبی  تارِ آسمانم باشی

———-

عطرِ بدنِ تو چوبی است و یاسی 

پیراهنی لیمو رنگِ  تو  مجلاسی  

پاجامه ی پای چاقک ات الماسی 

بر فتیش پای کرده ای وسواسی 

تو جلوه‌ ی عشقِ جاودانم باشی

——— 

دوری و مرا کُشد همین درد و محن 

بی غسل و جنازه کردی صد بار کفن

ذهن و دلِ من فتاده در  دامِ فتن

می رقصی میانِ باغ و گلهای چمن

ای چشمه‌ی عشق ارمغانم باشی 

———

دل را ز برم  ربوده ای باور کن 

بیچاره مرا  نموده ای  باور کن 

با این که غمم فزود ای باور کن 

با هر صفتی ستوده ای باور کن

دلبند و عزیز و دلستانم  باشی

———-

می بخشی که هر چه بود افشا کردم 

چند لحظه خیالِ خود تماشا کردم 

خون و شکری  حسود  بالا کردم 

چون شرژه عقاب  بال و  پر وا کردم

اعماقِ  جنونی   بیکرانم   باشی 

———-

گاه از سری لطف خود پیامم می‌کن 

از دور علیکی بر سلامم می کن 

شاه ها چه شود به خود غلامم می کن 

از شربتِ زندگی به کامم می کن

ای  مرحمتِ   نهان عیانم باشی

———-

محمود به لطفِ خویشتن شاد نما 

افتاد به کنجِ غصه   را یاد نما 

ویرانه ای  عاشقانه  آباد  نما

زنجیر ز دست و پایم  آزاد نما 

آرامشِ روح  و  آشیانم  باشی

———-

یکشنبه ۱۴۰۳/۱۲/۱۹ خورشیدی 

که برابر میشود به ۲۰۲۵/۳/۹ میلادی 

سرودم

احمد محمود امپراطور

08 مارس
۳دیدگاه

زن؛ سرود جاودان عشق و فداکاری

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  شنبه  ۱۸ حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی ۸ مارچ  ۲۰۲۵   میلادی   ملبورن  استرالیا

 

 

روز زن، روز نکوداشت این گوهر یگانه، پیام‌آور عشق
و خرد، بر خردمندان، حقیقت‌جویان و رهپویان دانایی
فرخنده و مبارک باد.

 

زن، مرقع‌نگار بی‌همتای لطافت هستی و پرتوی حکمت ازلی است؛ گوهری درخشان که در سیمای معنوی‌اش، روشنای مهر، شکوه وقار، ژرفای فداکاری و استواری اندیشه درهم‌تنیده‌اند. 

وجود ارزشمند او، آیینه‌ای صیقل‌یافته از معرفت، و نگاهش پژواکی از خرد ناب است.
زن، فراتر از بعد مادی، سرودی جاودان از عطوفت، نغمه‌ای هماهنگ از عشق و ازخودگذشتگی، و فروغی خاموشی‌ناپذیر از بینش و دانایی است. 
هر گامش نمایانگر عظمت پایداری، و هر نگاهش دریچه‌ای به افق‌های خردورزی دارد. 
حضور کم‌نظیرش، نماد مهر و فرزانگی، و قلبش، اقیانوسی ژرف از محبت آسمانی است.
افزون بر لطافت آفرینش، او ستون استوار تمدن و چراغ روشنی‌بخش مسیر حقیقت است. 
زن، پیونددهنده گذشته و آینده، و خورشیدی فروزان در سپهر ماندگاری حیات است. 
دستان نوازشگرش، آرامش‌بخش جان‌های خسته، و آغوش پرمهرش، مأمن جویندگان معرفت است. 
صدای دلنشینش، طنین نغمه ازلی هستی، و حضورش، سرچشمه طراوت و رویش در پهنه آفرینش است.
او، چشمه‌ای جوشان از زایش و شکوفایی، و نوری ابدی در گستره زندگی است که از دامان پرمهرش، فردایی تابناک زاده می‌شود.
روز زن، روز نکوداشت این گوهر یگانه، پیام‌آور عشق و خرد، نماد طراوت آفرینش، منبع دانش، جلوه آرامش و مهر، و ستاره درخشان سپهر انسانیت، بر خردمندان، حقیقت‌جویان و رهپویان دانایی فرخنده و مبارک باد.
نویسنده:
احمد محمود امپراطور
۱۸ حوت ۱۴۰۳ خورشیدی 
هشتم مارس ۲۰۲۵ 

 

23 فوریه
۴دیدگاه

پارسی، شُکوهِ جاودانه‌ی اندیشه، هنر و هویت

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر :  یکشنبه  ۵ حوت  ( اسفند ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۲۳ فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

پارسی، شُکوهِ جاودانه‌ی اندیشه، هنر و هویت

 

زبان مادری من، پارسی است؛ زبانی که از ژرفای تاریخ همچون ققنوسی سر برآورده و در تندبادِ حوادث، با شکوه و وقاری بی‌زوال، بر آسمانِ فرهنگ و تمدن درخشیده است. 

این زبان نه‌فقط وسیله‌ای برای بیان، که آیینه‌ای تمام‌نما از تفکر، احساس، معرفت و جانِ آگاهان، شاعران و حکیمان است؛ زبانی که در هر واژه‌اش، روحی زنده می‌تپد، در هر جمله‌اش، نغمه‌ای جاودان می‌پیچد و در هر بیتش، حقیقتی ژرف رخ می‌نماید.

 

پارسی، این گوهرِ بی‌همتای ادب، کهن‌ترین دفترِ فرهنگ، خرد و تمدن ماست؛ زبانی که پیشینه‌اش از ۲۵۰۰ تا ۳۰۰۰ سال فراتر می‌رود و ردپایش بر الواحِ سنگیِ شاهان، در دیوانِ شاعران و در مکتوباتِ دانشمندان، جاودانه نقش بسته است. 

 

از پارسیِ باستان تا پهلوی، و از پارسیِ دری تا امروز، واژه‌های آن، دُرهای تابناکی‌اند که در صدفِ زمان، درخششِ خیره‌کننده‌ی خود را حفظ کرده‌اند و همواره بر تارکِ گنجینه‌ی فرهنگ و ادب می‌درخشند.

 

پارسی دری، این اقیانوسِ بی‌کرانه‌ی سخن و دانایی، از قرن نهم میلادی تاکنون، با نوایی دلنشین و آهنگی جاودانه در جان و جهان جاری است. 

این زبان، پرچمدارِ فرهنگ، معرفت و تمدنِ حکومت‌های باشکوهی همچون سامانیان، غزنویان، تیموریان و صفویان بوده و در دامانِ خود، گوهرانی بی‌مانند پرورانده است؛

 زبانی که مولانا را در سماعِ عشق، 

فردوسی را در شکوهِ حماسه، 

سعدی را در بوستانِ حکمت، 

حافظ را در خلوتِ راز، 

بیدل را در دنیای پیچیده‌ی عرفان، 

ناصر خسرو را در حکمت و اندیشه

 و خیام را در فلسفه‌ی هستی آفرید.

 

این زبان، همچنین، زادگاه اندیشه‌های سترگ و ژرف‌اندیشی‌های فیلسوفان و دانشمندانی بوده که بر تارکِ تاریخ درخشیده‌اند؛ رودکی، پدرِ شعر فارسی، 

بوعلی سینا، نابغه‌ی طبابت و فلسفه، 

ابوریحان بیرونی، ستاره‌شناس و پژوهشگر بی‌بدیل، 

حکیم ناصر خسرو، شاعر، فیلسوف و مبلغِ برجسته، 

جامی، شاعر و عارف برجسته، و هزاران فیلسوف، نویسنده و شاعرِ دیگر که هر یک، مشعلی از دانش و ادب را در شبستانِ تمدن برافروختند.

 

افغانستان، ایران و تاجیکستان، سه جلوه از یک گوهرند؛ سرزمین‌هایی که پارسی در تار و پودِ هویت‌شان تنیده است و از گهواره‌ی نیاکان تا امروز، موسیقی دلنواز و شورانگیزِ این زبان را در کوچه‌باغ‌های شعر، معرفت و عرفان شنیده‌اند.

این سه دیار، نه‌فقط مرز مشترک، که میراث‌دار اندیشه‌ای یگانه، فرهنگی هم‌ ریشه و گنجینه‌ای از خرد و حکمت‌اند که از چشمه‌ی بی‌پایانِ پارسی، جان گرفته و شاداب مانده‌اند.

 

من نیز، از برکتِ این زبانِ فاخر، صاحبِ اشعار و مکتوباتی هستم که با جوهرِ جان نگاشته شده‌اند؛ 

زبانی که چون رود، اندیشه را زلال می‌سازد و بر صفحاتِ دل و جان، نقشی از جاودانگی و شکوه می‌زند. 

اما پارسی را نمی‌توان در چارچوبِ یک روزِ گرامی‌داشت محصور کرد، چراکه این زبان، همچون خورشیدی درخشان، هر بامداد از افق‌های تازه سر برمی‌آورد و چون رودی خروشان، پیوسته در بسترِ زمان جاری است.

 

پارسی، زبانی نیست که غبارِ کهنگی بر آن بنشیند؛ این زبان، در عمقِ تاریخ، در قلبِ مردمان ایران، افغانستان و تاجیکستان، و در جانِ عاشقانِ شعر، عرفان و معرفت در هر گوشه‌ی جهان، زنده و جاودانه خواهد ماند.

با مهر و ارادت

نویسنده:

احمد محمود امپراطور 

سوم حوت ۱۴۰۳ خورشیدی 

۲۱ فبروری ۲۰۲۵ 

 

16 فوریه
۵دیدگاه

طواف عشق در حرم واژگان!

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه  ۲۸ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۶ فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

طواف عشق در حرم واژگان!

 

اگر شاعری در زلالِ سحرنوازِ نرگسِ فتنت‌زایِ تو اسیر گشت

 و دل را در محرابِ ملکوتیِ مهرت نهاد، 

بدان که نامت را، نه بر صحیفه‌ی نسیان‌ خیز و نه بر رقعه‌ی زوال‌پذیر، که بر دیبایِ مرصعِ سخن، به لثه‌ی روح و حبرِ فؤادِ مجذوب، مذهب خواهد نگاشت.

 

او در هر بیت، تنسیجِ شفق‌ گونه‌ی عشقِ تو را، بر نسیمِ السنه‌ی مستوحی خواهد تنید 

و در هر مصراع، نغمه‌ی تجلیِ تو را، در صمیمِ هستی متشحر خواهد ساخت، 

چندان‌که هر آوا، بازتابِ انکسارِ نورِ طلعتِ مستسنرِ تو گردد.

 

آنجا که لهیبِ دهر، طروسِ خاطرات را در جحیمِ نسیان مندثر می‌کند و اشعارِ فانیان، در زمهریرِ نیستی مستهلک می‌شود، 

نامِ تو در دوانِ سرمدِ او، همچون دُرّه‌ی تاجِ ادب، بر مسامعِ جاودانگی مشرف خواهد شد. 

هیچ یدِ اعتساف بر آن دست نخواهد یافت، هیچ غبارِ فنا به آن راه نخواهد گشود و هیچ صوارفِ زمان، آن را معترض نخواهد شد.

 

او تو را، در سفینه‌ی تخیلِ خویش، چون منقوشِ ازلیِ تسنیم‌فشان، در قابِ فصاحت خواهد نشاند، 

چنانکه در اغوارِ الفاظِ منتشر حلول کنی و هر واژه، صورتی از انعکاسِ لمحه‌ی بصرِ تو گردد. 

در هر صفحه‌ی مشروقه، رایحه‌ی هبوبِ تجلی‌ات خواهد پیچید و در هر سطرِ مشعشع، اریجِ رؤیتت متضوع خواهد شد.

 

پس، اگر شاعری دل در زلالِ طلعتِ تو باخت، بدان که نه در عالمِ فنا، بلکه در سطورِ متناغمِ ازل مأوا گرفته‌ای. 

قنادیلِ دهور، در تراب خواهند افتاد، اجیال، در بادیه‌ی نسیان مضمحل خواهند شد، اما تو، در توازنِ ابیاتِ او، همچنان متفرد و متعذرِ زوال خواهی ماند، 

بی‌آنکه قوارصِ ازمنه، سنایِ وجودت را مکدر کند یا زمهریرِ نیستی، زهوه‌ی لقایت را پژمرده سازد.

نویسنده: 

احمد محمود امپراطور

 

15 فوریه
۴دیدگاه

یارِ بی پروا

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه  ۲۷ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱۵ فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

یارِ بی پروا
————
من ز دستِ  یار بی پــــــروا   شـدم   بی بال و پر
زنـــدگی  دارم  به  روی   خنجــــرِ   تیــــز  و تبـــر
غیــــــرِ حق از حال من  دیگر   نمی باشد  خبــر
بستـــــرِ خوابـــــم شده در  دوزخِ یـــــوم البـدتر
سوختـــــم وا سوختــــم از  دستِ   عشـقِ بی پدر
————————————————-
نالـــــه ی خود را به ســــوی کهکشان  باید کنم
رفتـــــه رفتـــــه تا به دشتِ بیــــکران  باید کنم
این سیـــــــه بختـــــم دگــر بار امتحان باید کنم
یــــــا به جانِ درد منـــــــدم قصـدِ جان باید کنم
زنــــدگی دارم سراســـر در مجــــازات  و خطر
————————————————
بلبـــــــلِ داستـــــان سرایی ســــروی آزادم نشد
حسِ خرسنـــــدی به حـــــالِ زار و ناشـادم نشد
مــــانعی ایــن درد و آه و داد و فـــریـــــادم نشد
بسمل افتــــــــادم به پایش لیــــــک صیـادم نشد
گپ نشـــد گریــــه نشــد در قلبِ سنگش کارگر
———————————————-
یا الهــــــــا توبه کـــــــردم در نمــــــاز افتاده ام
در نهـــــان خود به ســـــوز و در گذار افتاده ام
عذر خواهــــــی کرده و با صـــد نیـاز افتاده ام
همچــو مــــــرده پیش پــــــای او دراز افتاده ام
صبـــــــر میخواهـم به خود با اینچین نوع بشر
——————————————–
خون ز چشمــــم از سحر تا نیمـه شبها میـــرود
شیـــــــون من گاه گــــــاهی تـــا ثـــریا میـــرود
بیخـــودی هایـــــم به گـــــردون تماشا میـــرود
عمــــر من با درد و غم اینـــگونه شیدا میـــرود
کس مبــــــادا همچـون افتـــــــاده با این درد سر
——————————————–
گــاه به طعنه گــاه به تهمت گاه به سنگم میزند
گــاه در بیـــــن خـــــــلایق نـــــام و ننگم میزند
گــاه به عشــــــوه میبــــرد گـــاه با تفنگم میزند
آتشِ آشــــــــوبِ خــــود در خُلــقِ تنـــگم میزند
کــــــاش از اول ز خوی او همـــــی بــودم خبر
——————————————–
صد پشیمـــــــانم مـــــرا از زنده بـــودن میکند
صد مـــــراتب هر چـه را بدتر ز دشمن میکند
زندگـــانی برســـــرم چون جان سپردن میکند
طالب و داعش نکرد او آنچــــــه بــا من میکند
مشکل مــــا حل نمی گــــردد به دوحـه و قطر
——————————————–
می کشی محمود یا که زنده می مانی بس است
اینقــــدر ظلم و جفـــا و نامسلمـــــانی بس است
یک کمی آبــــــاد میکن خانه ویرانی بس است
هی رهایم کن.! ستــم بر جان زندانی بس است
در زمین گــر جا نـــدادی میــــــروم سوی قمر
——————————————–
احمد محمود امپراطور
جمعه ۰۵ میزان ۱۳۹۸ خورشیدی
برابر  به ۲۷ سپتمبر ۲۰۱۹ ترسایی
13 فوریه
۳دیدگاه

پیام تبریکی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه  ۲۵ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی –۱۳  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

شاعر ، نویسنده و هنرمند گرامی جناب احمد محمود امپراطور عزیز ، همکار فرهیخته و محترم سایت ۲۴ ساعت با محبت های همیشگی و لطف بی پایان خویش پیام بسیار زیبایی همراه با تصویری از اینجانب  را بخاطر سالروز تولدم جهت نشر ارسال نمودند که ضمن سپاس و قدردانی از ایشان سعادتمندی و سرفرازی محمود جان عزیزرا تمنا دارم.

باعرض حرمت

قیوم بشیر هروی

سرپرست سایت ۲۴ ساعت

پیام تبریکی

شاعر و نویسنده گرانقدر، جناب محترم استاد قیوم بشیر هروی!

با عرض ادب و احترام زادروز فرخنده و باشکوه شما را از صمیم قلب تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. 

بی‌تردید، حضور فرهیخته‌ای چون شما در عرصه‌ی ادب و فرهنگ، مایه‌ی افتخار و روشنی دل‌های دوستداران شعر و اندیشه است. 

شما با قلم فاخر و احساس عمیق خویش، همواره روشنی‌بخش محافل ادبی بوده و با آثار ارزشمند خود، گنجینه‌ای ماندگار از عشق، معرفت و انسانیت را به یادگار گذاشته‌اید.

در این روز خجسته، از درگاه حضرت باری‌تعالی، برای شما استاد گران‌قدر، عمر دراز، تندرستی، سرافرازی و توفیق روزافزون در عرصه‌ی شعر، نویسندگی و خدمت به فرهنگ و ادب این سرزمین آرزو می‌کنم. امید است که همواره در قله‌های رفیع دانش، هنر و خردورزی درخشان باشید و شاهد شکوفایی هرچه بیشتر آثار و اندیشه‌های گران‌بهای شما باشیم.

 

زادروزتان مبارک، همراه با بهترین آرزوها و نیکوترین لحظات.

با مهر و ارادت 

احمد محمود امپراطور 

۲۴ دلو ۱۴۰۳ خورشیدی

۱۲ فبروری ۲۰۲۵ میلادی

 

09 فوریه
۴دیدگاه

از سایه های نیستی تا فروغ جاودانگی

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۲۱ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۹  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

آنگاه که از سرزمینِ بی‌حدّ و مرزِ اندیشه سخن می‌گویی،

از اندیشه‌ای که در ژرفای لاهوت، در انعکاسِ نورِ بی‌آغاز مشتعل گشته، در تلاطمِ اشراقِ سرمدی صیقل یافته و در زهدانِ معنا، در تلاقیِ راز و حکمت، زاده شده است…
آه، چه اندک‌اند آنان که زمزمه‌ های نامکشوفِ واژگانت را در حصارِ ناسوت به بند نکشند!
چه قلیل‌اند آنان که ارتعاشِ پنهانِ کلماتت را در محاقِ ادراکِ سایه‌ نشینان، به پژواکی گمشده بدل نسازند!
ای رهگذرِ آستانه‌های ناپیدا!
ای آواره‌ی افق‌های دور دستِ راز!
ای بیننده‌ی انعکاسِ ازلی بر صفحاتِ ناپدیدِ سرنوشت!
بدان که حقیقت، در آیینه‌ی چشم‌ های فروبسته، جز سرابی نیست.
نغمه‌ی معنا، در ازدحامِ صدا های تهی، به محاقِ خاموشی می‌لغزد.
چگونه آنان که در پیچا پیچِ تاریکی، در تکرارِ خواب های بی‌سرانجام، در زنجیرِ جزم‌ های متروک، فراموش گشته‌اند، خواهند توانست لرزشِ نادیدنی‌ ترین حقیقت را دریابند؟
آن هم در تار و پودِ ناپیدای واژگانی که از ورای طورِ ادراک، 
از ژرفای صُقعِ قُدس، برخاسته‌اند؟
و این است رمزِ هستی!
هرچه ژرف‌ تر در مُغاکِ معرفت فرو روی، حلقه‌ های محوِ انزوا تو را تنگ‌ تر در بر خواهند گرفت!
هرچه گستره‌ی شهودت بسط یابد، سایه‌ی سکوت، حضورت را ناشناخته‌ تر خواهد کرد!
آه، دانایی!
آن شعله‌ی سر به مُهر در ظلمتِ کثرت!
آن تیغِ دو دمی که حاملش را نه‌ تنها به زخمِ جاودان محکوم می‌سازد، بلکه در درز های گسسته‌ی میانِ هستی و نیستی، در برزخِ تردید، سرگردان می‌گذارد!
حقیقت، نه در نگاهِ بینایان است، نه در خاموشیِ نابینایان؛
نه در پرتگاهِ ظاهر، نه در ژرفنای باطن!
و تو…
که در شکاف‌ های ناپیدای زمان، در کوچه‌ پس کوچه های بی‌نامِ هستی، در لحظاتِ تعلیقِ محض، میانِ بودن و نبودن، معلقی!
تو که در میانِ خیلِ بی‌شمار ایستاده‌ای که صدای تو را می‌شنوند اما سخنت را نمی‌فهمند!
حضورت را لمس می‌کنند اما حقیقتت را درنمی‌یابند!
در کنارتند، اما از تو دور تر از غبارِ نیستی!
تو که سایه‌ات را در هزار تویِ آیینه‌ های سراب گم کرده‌ای،  
در گردابِ صیرورت، در مدارِ ناپایداریِ معنا، بی‌پایان می‌چرخی!
و اینک…
در ارتفاعِ بیداری!
در شکوهِ تجلی!
در صعودِ بی‌ وقفه‌ی معنا!
نه در وادیِ حیرت، که در طوافِ شهود!
نه در ورطه‌ی تعلیق، که در پیوستگیِ نابِ یقین!
دیگر نه در سرگردانیِ بی‌نشان، بلکه در گستره‌ی نور ایستاده‌ام!
من، نه پژواکی محو در چاهِ خاموشی، که انعکاسی از حقیقتِ بی‌زوال!
نه نغمه‌ای مدفون در صمت، که طنینِ ازلی‌ای در ابعادِ ناپیدای کائنات!
و این روز… آه، این روز!
دیگر نه در تکرارِ وهم، بلکه در مسیرِ وضوح و آرامش گام برمی‌دارم!
دیگر نه در چرخه‌ی بی‌آغاز و بی‌انجام، بلکه در امتدادِ صعودِ ادراک!
و مگر نه این است که هر پایان، خود آغازِ ناپیدای دیگری‌ست؟
مگر نه این است که هر زایش، تجلیِ حقیقتی نو در باغِ ازلیت است؟
آری!
من در انحلالِ مطلق، نه به نیستی، که به بی‌کرانگیِ وصال بدل شده‌ام!
نه در زوال، که در شکوهِ حضور مأوا گرفته‌ام!
من دیگر نه آواره‌ی تردید، که همسفرِ یقینم!
و در این مسیر، هر گام، نقشی از حقیقت را در سینه‌ام حک می‌کند!
و من، در آغوشِ نور، در طوافِ سرمدی، در مدارِ حقیقتِ مطلق،
در آن “او”ی بی‌آغاز، بی‌پایان، به خود بازمی‌گردم!
إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ…
نه در فقدان، که در حضور!
نه در زوال، که در شکوهِ بی‌کران!
نه در سایه، که در عینِ نور!
نه در بی‌نشانی، که در ساحتِ مطلق!
نه در سرگردانی، که در منزلِ وصالِ ازلی!
و اینک…
در حضوری که زمان را در می‌نوردد،
در نوری که خاموشی را به تسخیر درمی‌آورد،
در حقیقتی که ازلی‌ست و به ابدیت می‌پیوندد،
در آن هستی که نه ابتدا دارد و نه نهایت، آرام گرفته‌ام…
نویسنده: 
احمد محمود امپراطور
شهر بیم و امید 
زمستان ۱۴۰۳خورشیدی

 

06 فوریه
۳دیدگاه

سخن شاعر 

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۱۸ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۶  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

سخن شاعر 

به‌خاطر بسپار که اگر طلا هم باشی، 

برای بقا و استحکام ناگزیر از آنی که با دیگر فلزات درآمیزی. 

در خلوصِ محض، شکنندگی نهفته است،

 و استواری در هم‌نشینی و تعامل پدیدار می‌گردد.

 پس نیک بیندیش که چه می‌گویم، 

زیرا حکمتِ این سخن در ژرفای زندگی نهفته است.

احمد محمود امپراطور

۶ فبروری ۲۰۲۵

 

01 فوریه
۴دیدگاه

بحران عمیق روانی و اخلاقی جوامع انسانی؛  تهدیدی بزرگ برای آینده بشریت.

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : شنبه ۱۳ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی – ۱  فبروری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

بحران عمیق روانی و اخلاقی جوامع انسانی؛ 
تهدیدی بزرگ برای آینده بشریت.
مقدمه:
در دهه‌های اخیر، جهان با موجی از بیماری‌های روانی، ناهنجاری‌های رفتاری و بحران‌های اخلاقی روبه‌رو شده است که سلامت فردی و اجتماعی را به شکلی جدی تهدید می‌کند. این معضلات، که در بسیاری از موارد از بیماری‌های ویروسی، میکروبی و ژنتیکی خطرناک‌تر به نظر می‌رسند، ریشه در تغییرات شتابان اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارند. این تغییرات بنیان‌های ارزشی انسان‌ها را به‌شدت متزلزل ساخته و موجب کم‌رنگ شدن مفاهیمی همچون مهربانی، محبت، آرامش، احترام متقابل و لذت بردن از نیکی در جوامع شده است.
۱. حاکمان بیمار؛ ظلم و ستم در سایه اختلالات روانی
یکی از نگران‌کننده‌ترین ابعاد این بحران، گسترش بیماری‌های روانی در میان صاحبان قدرت و نخبگان سیاسی و اقتصادی است. بسیاری از کسانی که در ارکان حکومت‌ها و مراکز تصمیم‌گیری قرار دارند، دچار اختلالات روحی و اخلاقی هستند که آنان را به ظلم، بی‌عدالتی و خشونت سوق می‌دهد. طمع، جاه‌طلبی، خودبرتربینی و عطش سلطه بر دیگران، آن‌ها را از درک ارزش‌هایی همچون عدالت، شفقت و همدلی بازداشته است. چنین رهبرانی، نه‌تنها به گسترش نابرابری و ستم در سطح جهانی دامن می‌زنند، بلکه سلامت روانی و اجتماعی جوامع را به‌شدت تهدید می‌کنند.
۲. آرامش کاذب؛ ریشه‌های نفرت، خودخواهی و تحقیر دیگران
در سوی دیگر این بحران، گروهی از افراد در نوعی آرامش کاذب و فریبنده فرو رفته‌اند که بر پایه نفرت، تحقیر دیگران، مداخله در امور شخصی دیگران و دیگر رفتارهای مخرب بنا شده است. اینان گمان می‌کنند که با کوچک کردن و تضعیف دیگران، به آرامش و برتری می‌رسند، درحالی‌که این مسیر نه‌تنها آن‌ها را از سعادت واقعی محروم می‌سازد، بلکه جامعه را نیز درگیر بحران‌های عمیق روحی و اخلاقی می‌کند. چنین افرادی، همچون آتشی خاموش‌نشدنی، پیوسته بر تنور اختلاف، دشمنی و کینه‌توزی می‌دمند و بذر ناامیدی، افسردگی و بی‌اعتمادی را در میان مردم می‌پراکنند. این آرامش ظاهری، چیزی جز خلئی درونی و نابودی تدریجی روح انسانی‌شان نیست—خلئی که دیر یا زود در قالب افسردگی، نارضایتی و پوچی آشکار خواهد شد.
۳. فروپاشی خانواده؛ گسست ارزش‌های بنیادین اجتماعی
یکی دیگر از پیامدهای این بحران گسترده، تضعیف و فروپاشی نهاد خانواده است. در گذشته، روابط خانوادگی بر اساس عشق، درک متقابل و احترام بنا شده بود، اما امروزه در بسیاری از جوامع، این پیوندها به میدان نزاع‌های بی‌پایان، سوءتفاهم‌های عمیق و گسست‌های جبران‌ناپذیر بدل شده‌اند.
عوامل مؤثر بر فروپاشی خانواده‌ها:
سبک زندگی فردگرایانه و کاهش تعاملات انسانی
افزایش مشغله‌های اقتصادی و فشارهای مالی
گسترش افسارگسیخته فضای مجازی و کاهش ارتباطات واقعی
تغییر در الگوهای تربیتی و فاصله میان نسل‌ها
خانواده‌ای که در آن محبت کمرنگ شود و گفت‌وگو جای خود را به بی‌توجهی بدهد، به بستری برای تولید و بازتولید ناهنجاری‌های روانی و رفتاری بدل خواهد شد—امری که در نهایت کل جامعه را در بر خواهد گرفت.
۴. مدیریت جمعیت و شیوع ویروس‌های ساختگی
در کنار بحران‌های روانی و اخلاقی، یکی از تهدیدهای خاموش و مرگبار دیگر، تولید و انتشار ویروس‌های دست‌ساز توسط انسان‌هایی است که با بهره‌گیری از فناوری‌های پیشرفته و حمایت‌های مالی بی‌پایان، اقدام به مدیریت جمعیت جهانی می‌کنند. این ویروس‌ها، که گاه در پوشش بیماری‌های همه‌گیر ظاهر می‌شوند، نه‌تنها سلامت جسمانی انسان‌ها را به خطر می‌اندازند، بلکه به تشدید بحران‌های روانی و اجتماعی نیز دامن می‌زنند. افراد جوامع، در اثر چنین تهدیداتی، دچار استرس، افسردگی، بی‌حالی، ناامیدی و کاهش انگیزه برای زندگی می‌شوند، که در نهایت، به نفع نظام‌های سلطه‌گر خواهد بود.
۵. ضرورت اقدام جهانی؛ پیش از آن‌که دیر شود
ریشه‌یابی این بحران چندوجهی، نیازمند پژوهش‌های گسترده در حوزه‌های روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و علوم رفتاری است. فشارهای اقتصادی، شکاف‌های اجتماعی، تغییر سبک زندگی، کاهش تعاملات انسانی و گسترش فضای مجازی از جمله عوامل کلیدی در شکل‌گیری این بحران هستند. اما آنچه بیش از همه اهمیت دارد، تدوین راهکارهایی علمی و عملی برای بازگرداندن تعادل، آرامش و اخلاق‌مداری به جوامع است.
در جهانی که اکثریت انسان‌ها به فناوری‌های پیشرفته مجهز شده‌اند و کشورهای قدرتمند، بیش از ۱۲۷۰۵ بمب هسته‌ای در اختیار دارند، هیچ تضمینی برای بقا، امنیت و صلح پایدار وجود ندارد. جهان بیش از هر زمان دیگری نیازمند یک کمپین جهانی، فراگیر و عملی است—کمپینی که در تمام عرصه‌های زندگی بشری اجرا شود و با بسیج تمامی ظرفیت‌های علمی، فرهنگی و اجتماعی، برای مقابله با این بحران عظیم و کشنده گام بردارد.
نتیجه‌گیری
اگر این روند همچنان ادامه یابد و بشریت در برابر این بحران سکوت اختیار کند، فجایعی در راه خواهند بود که نه‌تنها جبران‌ناپذیر، بلکه غیرقابل پیشگیری خواهند بود. انسان، که روزگاری وارث زمین و نگهبان ارزش‌های متعالی بود، به تدریج به دشمن خود بدل خواهد شد، و این کره خاکی، که می‌توانست مهد عشق، صلح و همبستگی باشد، به میدان جنگی بی‌پایان و مخروبه‌ای از روح‌های فرسوده و ذهن‌های بیمار تبدیل خواهد شد.
اما شاید هنوز فرصتی باقی باشد…
شاید هنوز بتوان مسیر را اصلاح کرد، اما این اصلاح به تعهد، آگاهی و همبستگی تمام بشریت نیاز دارد.
نویسنده: احمد محمود امپراطور
زمستان ۱۴۰۳خورشیدی 
28 ژانویه
۶دیدگاه

واقعیت تلخ و جانسوز

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۹ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی  ۲۸  جنوری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

 

واقعیت تلخ و جانسوز

 

واقعیت تلخ و جان‌سوز این است که کارد از استخوان مردم این سرزمین بسیار فراتر رفته و زخم‌هایی که روزگاری تنها در جسم‌های شکسته نمایان بودند، اکنون به عمق قلب‌ها و جان‌های خسته نفوذ کرده‌اند.

 این زخم‌ها دیگر صرفاً بر جسم‌ها محدود نمی‌شوند؛ بلکه به گونه‌ای دردناک‌تر، قلب‌ها و روح‌ها را شکافته و هر لحظه، آتشی خاموش‌ناشدنی را در درون انسان‌ها شعله‌ور می‌کنند. 

دردهایی سهمگین و زخم‌های بی‌درمان، همچون طوفانی بی‌پایان و وحشی، همه‌چیز را در هم کوبیده و آرامش را به افسانه‌ای دوردست و دست‌نیافتنی بدل کرده‌اند؛ گویی آرامش، مفهومی است که هیچ‌گاه در این خاک مجال ظهور نخواهد یافت. 

رنج نه تنها بر شانه‌ها سنگینی می‌کند و قامت‌ها را خم کرده است، بلکه همچون زهری کشنده، در رگ‌هایمان جاری است و هر روز ذره‌ای از وجودمان را به سوی نیستی می‌کشاند.

 امیدهایی که روزگاری مانند شعله‌ای گرمابخش دل‌های ما بودند، اکنون در ظلمت مطلق گم شده‌اند و چیزی جز خاکستر سرد ناامیدی از آن‌ها باقی نمانده است. 

گویی آسمان زندگی ما برای همیشه از نور محروم شده و تنها شبِ بی‌پایانی است که بر ما سایه افکنده است.

ما، غم‌زده‌ترین مردمان این جهان، به مانند سایه‌هایی بی‌رمق و خسته، در گردبادی از اندوه، پریشانی و اضطراب سرگردانیم.

 گویی زمین و زمان سوگند خورده‌اند تا آخرین بارقه‌های شادی و آرامش را از ما بربایند و ما را در چنگال سرنوشت تلخ و بی‌رحم رها کنند؛ سرنوشتی که هیچ‌گاه برایمان جز رنج و عذاب ارمغانی نداشته است. 

سایه‌ای سیاه و سنگین، همچون شبحی از عذاب و یأس، بر سر این ملت گسترده شده و نور را از دیدگانمان دزدیده است. 

این سایه سیاه، گویی ابرهایی از غم و اندوه است که هیچ نسیمی نمی‌تواند آن را کنار بزند، هیچ بارانی نمی‌تواند آن را بشوید، و هیچ طلوعی نمی‌تواند آن را بشکند.

 دیگر هیچ صدای نجات‌بخشی از دوردست‌ها به گوش نمی‌رسد؛ تنها زمزمه‌ی بغض‌هایی که در گلو خفه شده‌اند و اشک‌هایی که هرگز مجال جاری شدن پیدا نمی‌کنند، در این سکوت مرگ‌بار طنین‌اندازند.

 گویی این سکوت، خود فریادی از عمق رنج و ناامیدی است که به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد.

در میان این دریای بی‌کران و توفانی از درد، یأس، و ناامیدی، تنها تکیه‌گاه و ملجأ ما، بارگاه بی‌کران و رحمت خداوند متعال است؛ خدایی که به گوشه‌گیرترین اشک‌ها و بی‌صدا‌ترین ناله‌ها نیز گوش می‌سپارد و ناله‌هایی که حتی انسان‌ها توان شنیدنشان را ندارند، در درگاه او به فریادی بلند تبدیل می‌شود.

 تنها اوست که می‌تواند این آوار سنگین و خردکننده را از دوشمان بردارد و نوری تازه در دل تاریکی بی‌پایانمان بیفروزد. در جهانی که هیچ دستی برای یاری به سوی این ملت دراز نمی‌شود، هیچ صدایی برای امید دادن به گوش نمی‌رسد و هیچ چراغی برای نشان دادن مسیر روشن نمی‌شود، تنها امیدمان به لطف و رحمت بی‌انتهای اوست؛ خدایی که قدرتش فراتر از تمامی طوفان‌ها و تمامی رنج‌هاست و تنها نسیم شفقت او می‌تواند این غبار سیاه و سنگین را از آسمان زندگی‌مان بزداید.

اما آیا این غبار، این سایه‌ی مرگبار، و این شب تاریک هرگز به پایان خواهد رسید؟ 

آیا این ملت، که زیر آوار سنگین زخم‌های بی‌درمان و دردهای بی‌پایان مدفون شده‌اند، روزی بار دیگر طلوع آرامش و نور را خواهند دید؟ 

خدایا! در میان این همه ناامیدی، رنج، و سیاهی، آیا هنوز بارقه‌ای از امید باقی مانده است؟ 

آیا هنوز سحرگاهی در پس این شب بی‌پایان نهفته است؟ 

یا این ملت برای همیشه در گرداب سرنوشت تلخ خویش گم شده‌اند؟

 خدایا! تویی که قادر مطلقی، تویی که توان شکستن تمامی سدهای ناامیدی را داری، آیا هنوز نگاهی به این ملت دردمند خواهی داشت؟ 

تنها نسیم رحمت توست که می‌تواند این دریای طوفانی را آرام کند و این خاک خسته از رنج را به بهاری تازه بازگرداند.

 

نویسنده: احمد محمود امپراطور 

۱۴۰۳خورشیدی 

26 ژانویه
۴دیدگاه

نفرت از برتری جویی!

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : یکشنبه ۷ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی  ۲۶  جنوری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

 

 

بیزارم از قلم‌ به‌ دستان خودبین و متکبر، آنان که با داشتن دانش و آگاهی، گوهری به ارزشمندی وقت خویش را در راه توهین و نمایش برتری بر دیگران هدر می‌دهند. 

چنین افرادی گمان می‌برند که با رفتار متکبرانه و نگاه تحقیرآمیز می‌توانند جاودانه شوند.

 بی‌آنکه دریابند سرانجام شان همچون برگ زرد پاییزی است که از برگه‌ای تقویم زندگی جدا می‌شود و در طوفان فراموشی گم می‌گردد.

 شاید نامشان برای مدتی کوتاه بر زبان‌ها جاری بماند، اما قلبی از محبت برای آنان نه تپیده و خاطره‌ای از احترام به آنان در اذهان باقی نخواهد ماند.

اینان، در واقع، به دست خود، مسیر انزوا و نابودی اعتبارشان را هموار می‌کنند.

 

من، به‌عنوان انسانی اندک‌دان، با تکیه بر تجربیات محدود و دانسته‌های ناچیز خویش در عرصه نوشتن و سرودن، به این باور رسیده‌ام که در پهنه بی‌پایان شعر و نویسندگی، صداقت و سادگی، چون گنجینه‌ای گران‌بهاست. 

هرچه نویسنده با روراستی بیشتری از فراز و فرودهای زندگی و اجتماع سخن بگوید و در رفتار خویش تواضع و فروتنی را پیشه کند، نه‌تنها کلامش در قلب مردم جای می‌گیرد، بلکه نام او نیز در جان‌ها و خاطره‌ها ماندگار خواهد شد.

 

در نهایت، حقیقتی آشکار و انکارناپذیر پیش روی ما قرار می‌گیرد: 

ماندگاری و قدرت یک نویسنده یا شاعر، نه در تکبر و نمایش برتری، بلکه در صداقت، فروتنی و انعکاس واقعیت‌های ناب و بکر زندگی پنهان است. 

تنها زمانی که کلامی از اعماق دل برخیزد و صداقت آن، زلالی روح را به مخاطب منتقل کند، می‌تواند در قلوب انسان‌ها جایی ابدی بیابد. 

چنین فردی، با فروتنی و احترام به ارزش‌های انسانی، نه‌تنها از اعتبار و اعتماد مردم بهره‌مند می‌شود، بلکه همچون چراغی روشن در تاریکی‌های زندگی، مسیری الهام‌بخش برای دیگران می‌گشاید.

 

شاعر یا نویسنده‌ای که حقیقت زندگی را با زبانی ساده، اما عمیق به تصویر می‌کشد، در واقع درختی است که در سایه‌سارش آرامش و اطمینان برای نسل‌ها فراهم می‌آورد.

 او به جای اینکه به دنبال تحمیل خویش باشد، در میان مردم به جستجوی معنا می‌پردازد و نامش، نه به خاطر بزرگی ظاهری، بلکه به سبب بزرگواری باطنی‌اش، بر زبان‌ها جاری می‌شود.

 این انسان‌های وارسته‌اند که اثری ماندگار در تاریخ بشریت به‌جا می‌گذارند، زیرا آنچه از دل برآید، هرگز در گردباد فراموشی گم نمی‌شود.

 

به راستی، چه زیباست آنکه با هر کلام و قدم خویش، نه برای اثبات خود، بلکه برای بهبود پیرامون جهان تلاش می‌کند. 

چنین کسی، نه تنها در قلب مردم جاودان می‌شود، بلکه در گستره زمان، همچون نسیمی معطر، همواره یادش ماندگار و نامش ستوده خواهد بود.

نویسنده: 

احمد محمود امپراطور

۱۴۰۳خورشیدی

23 ژانویه
۴دیدگاه

عشق و هدایت

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : پنجشنبه ۴ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی  ۲۳  جنوری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

مناجات:

عشق و هدایت

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ای معبود مطلق،

ای آرام‌بخش اضطراب‌ها

و منبع بیکران عنایات سرمدی،

سپاس که مرا پذیرفتی

و بی‌شائبه،

گنجینه‌های رحمت و نعمتت را

بر وجود کوچک و بی‌مقدارم ارزانی داشتی.

تویی که انوار معرفت را

بر دل‌های تهی از دانایی می‌تابانی

و ظلمت‌کده‌ی اذهان غافل را

با نور حکمت و رأفت روشن می‌کنی.

شاکرم که در نهادم،

این قلب ضعیف و لرزان،

جوشش عشق و شهود را جاری ساختی

و بر زبان ناتوانم

واژگانِ نهادی که جز ذکر تو،

حکایتی از حضور تو نیستند.

هر واژه که از این لبان خاموش

برمی‌آید،

آوایی است به بارگاهِ کبریایت

و هر شعری که از قلم ناتوانم جاری می‌شود،

گامی است لرزان در مسیر حقیقت

و تلاشی کوچک برای دستیابی به ژرفای معنا.

راهنمایم باش،

این بنده‌ی ناتوان و درمانده را

در راه صداقت و پاکدامنی پایدار کن

و از وسوسه‌های بی‌پایان دنیا

و آزمون‌های سنگین آن

در پناه رحمتت محافظت فرما.

مشعل حقیقت را

در دل تاریک و لرزانم بیفروز

تا در سایه‌ی عشقت

رهسپار قرب تو شوم

و دل‌های دیگران را

با یاد نامت آرام بخشم.

پروردگارا،

این دل شکسته و ناتوان را

در دریای وحدت خود غرق کن

و بذر محبت و یگانگی را

در خاک خشکیده‌ی دل‌ها برویان.

بگذار این دنیا،

این سرای گذرا،

باغی شود که از شاخه‌هایش

میوه‌های آرامش و دوستی

برای بندگان نیازمندت فرو ریزد.

مرا که اسیر غرور و خودبینی‌ام،

از بند این زندان آزاد کن

و این روح پریشان

و این جسم ناتوان را

به عشق و لطف بی‌کرانت وابسته ساز.

تا لحظه‌لحظه‌ی این حیات بی‌مقدار

سرشار از نور تو باشد

و آکنده از مهر بی‌حدت.

آمین

نویسنده:

احمد محمود امپراطور

پنجشنبه ۰۴ دلو ۱۴۰۳ خورشیدی

22 ژانویه
۵دیدگاه

مردانگی فراتر از جنسیت

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : چهارشنبه ۳ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی  ۲۲  جنوری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

مردانگی فراتر از جنسیت

مردانگی از نظر من فراتر از جنسیت است؛ 
کیفیتی است که در قلب و روح انسان‌ها می‌درخشد. 
مردانگی شجا عت در برابر سختی‌ها، وفاداری به اصول، 
صداقت در گفتار و کردار، و حمایت از حق و عدالت است.
این واژه، متعلق به همه انسان‌هایی است
که با عزت نفس و بزرگی روح، در مسیر راستی
و نیکویی گام برمی‌دارند،               
بی‌آنکه مرزهای جنسیت این ارزش والا را محدود کند.
نویسنده: 
احمد محمود امپراطور
21 ژانویه
۴دیدگاه

سخن پرداز

( هفدهمین سال نشراتی )

تاریخ نشر : سه شنبه ۲ دلو  ( بهمن ) ۱۴۰۳  خورشیدی  ۲۱  جنوری   ۲۰۲۵   میلادی – ملبورن استرالیا

سخن پرداز

 

بی تو تنها  تر از آنم   که   بودم  هستم

خسته از وضع جهانم  که  بودم  هستم

می تپم چون که تپیدن شده است عادت من

روز و شب در نوسانم که  بودم هستم

من ز روزی ازلی  زندگی  عاشق بودم

گر  شوم  پیر  جوانم   که   بودم هستم 

 هر کجا دانش و فرهنگ و هنر می جویم

در پی  علم   روانم   که   بودم   هستم 

نفرت انگیز ترین  واژه برایم جنگ است 

ز جمع   صلح طلبانم   که  بودم هستم 

از دو رویی و دو پشتی و دو رنگی سیرم 

چون کف دست عیانم که  بودم هستم

 از بد اندیش و سبک پاچه و حاسد دورم 

دشمن   دیده   درانم   که   بودم هستم

کشتی عشق  به دریای  ادب می رانم 

شاعری سوخته جانم که بودم  هستم 

از   بدخشانم  و  محمود  سخن  پردازم 

ذره  پرورده ای  کانم   که  بودم هستم 

——— 

     دوشنبه اول دلو۱۴۰۳ خورشیدی

     که برابر میشود به January 20, 2025 

       سرودم 

             احمد محمود امپراطور