از هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی
تاریخ نشر دوشنبه دوم عقرب ۱۴۰۱– ۲۴ اکتوبر ۲۰۲۲ هالند
دوستان نهایت عزیز و گرامی !
با نشر حکایت ۳۲۳ سلسله این حکایات جالب و خواندنی یا جلد اول کتاب هزار و یک حکایت ادبی و تاریخی که نزد برادر عزیزم قیوم جان بود پایان یافت . این کتاب باید دارای ۳۳۹ حکایت میبود که متاسفانه چند صفحه آخری آن ناقص بوده که ۱۶ حکایت میشود و از برادر عزیزم جهانی سپاس که زحمت تایپ این کتاب را همیشه کشیده واز شهر سیدنی کشور آسترالیا به دسترس سایت ۲۴ ساعت و خواننده گان عزیز آن گذاشته اند. همچنان از آنعده عزیزانیکه کتاب هزار و یک حکایت را بصورت کامل داشته باشند تقاضا میکنم که لطف نمایند از حکایت ۳۲۴ تا ۳۳۹ را کاپی و یا عکس بگیرند و به این ایمیل آدرس: mehdibashir@gmail.com ارسال نمایند تا بنامشان نشر شود.
با عرض حرمت
مهدی بشیر
——————————————–
حکایت ۳۲۳
بر آورد مفرط
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
« سعدی »
دهقانی از غور برای داد خواهی از بیحسابیهای تحصیلداران مالیات نزد بابر شاه (ظهیرالدین محمد بابر ابن عمر شیخ بن سلطان ابو سعید ۸۹۹-۹۳۷هجری) آمد و شکایت نمود که ده خروار غلهء مرا صد خروار برآورد کرده اند و مالیات گزاف از من می خواهند.