غزل خزان
( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه مؤرخ ۶ قوس (آذر) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲۷ نوامبر ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
غزل خزان
ز برگ زرد پاییزم ، دلم شد غرقه در ماتم
نسیم سرد میپیچد، به جانم شعلهای مبهم
درختان جامهی زرین، به تن کردند از حسرت
که تا پنهان کنند از ما ، غم ایّامِ بیمرهم
به هر سو برگ میرقصد، چو مجنون در هوای یار
زمین را فرش میسازد، ز رنگ و بوی این عالم
دل من نیز چون برگی ، رها در باد پاییزی
نهان در خویش میسوزد، به آهی سرد و بینظمم
غروب آفتاب امروز، چه دلگیر است و خاموشی
به یاد آن نگاهت شد، دلم چون شمعی از شب کم
در این فصلِ پر از حسرت، دلم را رنگ دیگر داد
که هر برگش حدیثی شد، ز عشقی پاک و بیتُهم
خزان آموخت بر دلها، که زیباییست در رفتن
که گاهی مرگ هم زیباست، چو باشد با دلِ محکم
به هر سو رنگها رقصان، به هر برگش هزاران راز
جهان چون دفتر عشقیست، پر از اشعارِ بیخاتم
و من در گوش این پاییز، سرودم نغمهی دل را
که باشد نام من در دل، به یادِ شاعرِ فائز هم
خلیل الله فائز تیموری
۵ قوس / آذر ۱۴۰۴ خورشیدی
تهران

فرهیخته گرامی جناب فائز تیموری عزیز قلم تان رنگین و طبع تان رسا باد ، زیبا سرودید.
باعرض حرمت
قیوم بشیر هروی
ملبورن – آسترالیا