حسرت دیدار
تاریخ نشر سه شنبه ۱۵ جنوری ۲۰۱۳ هالند
حسرت دیدار
نذیر احمد مشفق
هالند
***
حسرت دیدار یارم محنت سرشار داشت
چند بهارازماگذشت وآن خزان بازار داشت
طاقت دوری نمانده در تنمایش شدم
نه در این اشیاء ناچیز برملا ابزار داشت
بی تقافل عمر خود را در گروگانش زدم
همچوگل ازباد گریزان در برم آزار داشت
چون گلستان پیر برنا خادمی در لحطه ام
بر دیدارش حضورم تا رسم اغیار داشت
زانکه مجنون در بیابان عقل لیلا میبرد
درخرام گیسو یش کی عقل دل هوشیارداشت
یک محبت گرشود از آن پری وحش برمن
ناز را برمن بیفزود صد ادا بسیار داشت
باخبر از زندگی جزء روز ازل نیستم
غافلم که این چرخ گردون اینقدر اجبار داشت
شفقتی از آن زمان در دور گردون شد پسند
گرکسی ازعشق سخن سرداد سربردار داشت
صد که فرهاد بر معشوقش جبل را سیر کرد
بی طلب در سیرعشقی کی چنین افکار داشت
هرکسی را سیر معنای بود در زندگی
همچو مشفق دره ی پیموده اش پیکار داشت
نذیر احمد مشفق
از برای دیدنِ روی تو ( مشفق ) دل مدام
روزوشب گشت وگذار درکشورِاغیار داشت
جوهر
جناب مشفق صاحب ، عالیست . زنده باشید.
مهدی بشیر
عاشق بیچاره ام معشوقه ام دلدار داشت
در گلستانِ بُتان هم هر کجایی خار داشت
فروغ
( هر کسى را سیر معنایى بود در زندگى ) درست فرمودید جناب مشفق . شعر تان را همچو دریا روان میخواهم.
هرکجا داشتم تمنای ترا کردم عزیز
این جوهر بود که صدلطف دیگر بسیار داشت
هرکجا داشتم تمنای ترا کردم عزیز
این جوهر بود که صدلطف دیگر بسیار داشت
از لطف تان سپاس جوهر گرانقدر
جناب آقای مهدی جان بشیر از لطف همیشگی تان سپاسگذارم ممنونم دوست نازنین
مشفق گران ارج زیبا و پر مفهوم سرودیده اید الهام تان گرم باد
آقای شریف جان حکیم از لطف مشفقانهء تان جهان سپاس آرزوی موفقیت برای جنابعالی را دارم
جناب فروغ عزیز از الطاف گرم ومحبت همیشگی جنابعالی متشکرم وسپاسگذار
جناب اقای ظفر عزیز الطاف گرم ومحبت شما عزیزانم است که مشوق بنده همواره بوده است سپاسگذارم ومتشکر بزرگوار