صبــــــــــــح رحمت
تاریخ نشر دوشنبه ۱۷ دسامبر ۲۰۱۲هالند
صبــــــــــــح رحمت
مخمس بر غزل حضرت بیدل
احمد محمود امپراطور
بیست و هفت قوس هزار و سه صد نود یک
هجری خورشیدی
افغانستان
****
درد و فـــــــــــــــــــراق یار بما یاد گار ماند
داغش به ضیمــــــــــــران دلم آشکار ماند
بر ما میان سینـــــــــــــــــه دلِ بیقرار ماند
دلــــــــدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
با ما نشـــــــــــان برگ گلی زان بهار ماند
——————
از صبــــــــــــح رحمت و ز تجلی دمیده ایم
سیـــــــــــــر فلک نموده و اینجا رسیده ایم
ما بهتـــــــــــــــریم و از همگی بر گزیده ایم
خمیـــــــــازه سنج تهمت عیش رمیده ایم
می آنقــــــــــــــــدر نبود که رنج خمار ماند
——————
صورت زخون دیـــــــده مــــــــا همچو گلزار
تیـــــــــر مــــژه ز چاچ تو خوردیم بی شمار
غمدیده را به خوب و بدی اینجهان چه کار
از بــــــــــــرگ گل درین چمن وحشت آبیار
خواهــــــــــــــد پری ز طاهر رنگ بهار ماند
——————
قدری تو از سعـــــــادت خود کن حواله ای
هستیم سخت محــــکم و شیدا و واله ای
ما که فتاــــــــــــــده کنج قفس در زباله ای
یأســـــــــــــــــم نداد رخصت اظهار ناله ای
چندان شکست دل که نفس در غبار ماند
——————
شیـــــــــــــــرازه ی جنون تدلی نمی دهد
در کار گاه جســـــــــــــم تولی نمی دهد
این دهـــــــــــر از بر چه تجلی نمی دهد
آگاهیــــــــــــــــم سراغ تسلی نمی دهد
از جوهـــــــــــــــر آب آیینه ام موجدار ماند
——————
بر جلوه هــــای حسن تو، دل داد تکیه ام
از ساغــــــــــــــــر لبا لبی مل داد تکیه ام
تــــــــــار نگاه به عشق تو پل داد تکیه ام
غفلت به نـــــــــــــازبالش گل داد تکیه ام
پای بخواب رفتـــــــــه ای من در نگار ماند
——————-
با خود به کـــــاروان جرس عجز می کشم
از نتـــــــــوانی خار و خس عجز می کشم
من از بـــــــرای چه هوس عجز می کشم
آنجا که من ز دست نفس عجز می کشم
دست هــــــــــــزار سنگ به زیر شرار ماند
———————
تاکی به نــــــاز لیلی چو مجنون گریستن
غرق تخیــــــــــــلات و به افسون گریستن
از بارگاه نـــــــــــــــــــــاز تو بیرون گریستن
باید به فرقت طربــــــــــــــم خون گریستن
تمثـــــــــال رفت و آیینه تهمت شکار ماند
——————
در آســــــــــتان، غصه مزیدی شکوفه کرد
در کــــــــــربلای عشق یزیدی شکوفه کرد
از نا امیــــدی ها، امیـــــــــدی شکوفه کرد
یعقوب وار چشـــــــم سفیدی شکوفه کرد
با من همیــــــــــن گل از چمن انتظار ماند
——————
محمود تا به دیده ای حیران جلوه داشت
سیـــــــر حضور فکرت امکان جلوه داشت
از کلک بیدلی گهـــــری کان جلوه داشت
بیدل از آن بهـــــار که توفان جلوه داشت
رنـــــگم شکست و آیینه ی در کنار ماند
————————
احمد محمود امپراطور
درود به استاد بزرگوار محترم محمد مهدی ” بشیر”..!
از مهربانی و بدست نشر رساند مخمسم یک جهان تشکرات
و امتنان نمی نمایم
شاد و کامگار باشید.
نام خدا درود ها و سلام های گرمم تقدیم
احمد محمود جان امپراطور………………………..!!!!
بسیار زیبا و پر مفهوم نگاشته اید
جوان عزیز و خردمند افتخار همه جوان های کشور هستین….
منتظر و چشم در راهی سروده های بیشتر تان هستم
دل ازکف دادهام دیگر زکلفتها چه میپرسی
به سامان غبارم دامن افشاندهست صحرایی
بیدل رح
برادر عزیز محترم امپراطور صاحب واقعاً در سرایش مخمس
بسیار توانمندی قابل تحسین و قابل ملاحظه ی دارید
خداوند حفظت کند راستش کمی متعجب شدم که در این
سن سال نام خدا اینگونه دماغ معطر و سرشار از معنویت و جوش
عشق ……………….. بازم چشم بد دور…………
چقدر بجا
درد و فـــــــــــــــــــراق یار بما یاد گار ماند
داغش به ضیمــــــــــــران دلم آشکار ماند
بر ما میان سینـــــــــــــــــه دلِ بیقرار ماند
دلــــــــدار رفت و دیده به حیرت دچار ماند
با ما نشـــــــــــان برگ گلی زان بهار ماند
“امپراطور”
کامیاب باشید
محمود جان امپراطور
دورد به احمد محمود جان شهزاده عزیز !!!!
خیلی زیبا ست و عالی!! همیشه بهارینه و سرشار از شعر باشی سپاس!!
نمیدانم هوس بهر چه میسوزد نفس یا رب
تو داری عالم نازی که ممکن نیست نار من
بیدل
واه،فقط ازش طراوت میشگفد و خوشبویی!
درود بر امپراطور جوان، و درود بر صلحه جویان فرهنگی، تعلقات فرهنگی که یکی از انگیزه های دوره های بنیش در استوره سترگ دانش بر شعر و پژویش است در این دوره فترت را به اوج قله ابریشم میکشاند، استعداد که در این دهکده ای ( مخمس بر غزل بیدل ) مدرخشد مثل چهل چرراغ ادیب سزاوار درخشش است، من بر امپراطور جوان افتخار میکنم.
با ارج حرمت
آروین
درود ها گرم و پر از عشق و محبت معنوی خود را که از مقام والای
مهر و شفقت سر چشمه گرفته به حضور سروران مهربان تقدیم می
نمایم…….. ا
عالیقدران و گران مایه گان.!
تحسین ، تعریف و حضور سبز شما را و نگاشته های زیباتان را از زر و
سیم و با قلم سحر آمیز و گل واژه های نابِ دُر دری هم بنویسم باز هم
کار کوچکی انجام دادم …. ا
کم فرصتی ها باعث
می شود که به جواب های شما نازنینان دیر تر بپردازم که این را کم
مهری و کم توجه ی من مشمارید و من با کمال ادب واحترام فراوان از
شما معذورت می خواهم……. ا
با نسیم مشک بیز و ساغر طراوت همدلی از محترم فرید خان ،
جناب رهرو ” بلوچ” صاحب ، بانوی قدردان محترمه سمیرا ” اکبری” ،
محترمه صفیه جان ” احمد” و برادر دانا و شاعر وارسته محترم ویس
الدین جان ” آروین ”
با بهترین و نایاب ترین و بکر ترین واژه ها از شما عزیزان تشکرات و
امتنان می نمایم.
نسیم مهر و عطر گلستان محبت تان نسبت به من همیشه
مســـــــــــــــــتدام و رزین باد.
پدرود
احمد محمود امپراطور
کابل – افغانستان
شاعره شیرین کلام و فرهیخته محترمه شهلا جان ” ولیزاده”
از حسن نظر و مهرورزی معنیویتان ممنونیتها
بهار شعر تان سبز و خرم ، قامت موزون تان رکین باد.
شعر را به آسمانها برده اى اى جوان . این طراوه و این لطافت را صرف در بیدل میتوان یافت .
سلام های من تقدیم امپراطور دلها که قافله ی سخن را در این عصر در میان جوانان و نو جوان رهبری می کند و استادی و ظرافت خاص در نوشتن اشعار خاصتاً خاصتاً مخمس را دارد که نوشتن مخمس کار ساده و سهل نیست شاعر باید خود را در میان امواج و تخیلات شعر دریابد و افکار و خیال پردازی شعر را کاملاً در کند بعد می تواند که مخمس را بسراید و جای تحسین و تجمید در این است که امپراطور عزیز ما نوآروی های هم در مخمس دارد میتوان گفت که مدرنیته می سازد و و این خودش یک توانی و خارقلاده گی خاص و نازک خیالی می خواهد خلاصه به عرض برسانم که نگاشتن و صفت این شهزاده را
( احمد محمود جان امپراطور) اگر با هر اوصاف کنیم باور کنید که گزاف و غلو نکرده ایم
جوان عزیز و خردمند عالی مقام افتخار می کنم و غرور در احساسم جوش میزند که چنین نازنین را داریم
عمرت دراز ، قریحه ی شعریت مستدام و از بلا های زمینی و آسمانی در امان اللهِ بی نیاز باشید و آررو هایت قرین واقعیت باشد.
انشاالله
سلطان احمد ” پامیر”
از ایالات متحده امریکا
شهزادهء مردم بدخشان ، وطندار عزیز احمد محمود امپراطور بعد از عبادت خدا و محبت والدین، اشعار شماست که روز های تاریک و دور از دیارم را روشن میکند ، من بیدل اثر خویش را یافتم او هم شماید! افتخار میکنم به شما …..(م-ن)
چنان اتفاق افتاده که حرفهای بی پرده و واقعیت های ناگفته را در صفحۀ دیگاه های ۲۴ ساعت این حقیر بیان نمایم.
انتظار داشتم که عدۀ زیادی از شعرای ارجمند که دردید گاه های ۲۴ ساعت نظر میگذارند در باره “صبح رحمت” سرودۀ محمود جان امپراطور چیزی بنویسند.
ولی با تعجب معلوم شد که، به استثنای محدودی از شعرای این سایت، دیگران سکوت اختیار کرده اند. خدا کند صحتمند باشند و سر حال.
گفتنی من این است که:
نام “امپراطور” ، در قلمرو شعر ، نا میست با مسمی.