۲۴ ساعت

آرشیو 'اشعار'

26 آوریل
۱ دیدگاه

هفت ِ ثور

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

هفت ثور ۱۳۵۷ سرآغاز تمام بدبختی های مردم افغانستان بود که می توان از آن

بعنوان سیاه ترین روز تاریخ ۵ قرن اخیر نام برد . روزی که از آن به بعد مردم 

 ما روز خوشی ندیدند ، هرحکومتی که حاکم شد صرف نظر از اینکه با چه طرز

فکر ، عقیده و باور آمد جز جنایت ، خیانت ، وحشت ، دهشت ، بدبختی

، آواره گی و فلاکت چیزی به ارمغان نیاورد ، و حالا هم که عده ای

نادان ضد فرهنگ بر کشور ما حاکم شدند . خداوند رحم کند.

هفت ثور

آمد دو باره هفت ثور، نفرین   به  غداران کنم

بهر  صفای   همدلی   ، یادی    وطنداران کنم

ازخلق و پرچم دروطن، مانده بجا رنج  ومحن

با اشک دیده می روم ، لعنت به  جباران  کنم

فریاد و آه و ناله هاست ، اندر  دل هر مادری

داغ عزیزان دیده  اند، یادی ز غمخواران کنم

کشور  فتاده  در بلا، بنگر به  شمر  و کربلا

لعنت بر آن آل یزید ، از  سوی  دلداران  کنم

برخیز « بشیر» دستِ دعا، بردار بدرگاهِ خدا

میهن شده ماتمسرا، یادی ز آن   یاران کنم

قیوم بشیر هروی

هفتم ثور ۱۳۹۳

ملبورن – آسترالیا

26 آوریل
۱ دیدگاه

عکس تنهایی

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

عکس تنهایی

                     به پغمان

عکس تنهایی خود را

در چشمان منتظرت دیدم

عکس من در چشمه بود

و آب هنوزجاری  

تقصیر درختان عاشق نبود

جدایی سوسو زنان میوزید

خورشید عشق

لابلای ابر های غم …

و دلتنگی ها ما را بدرقه میکرد

اگر چشم نبود، 

اگر انتظار نبود ،

روزنه ی محبت و دست گرم ؟

دری باز میشد

و ما را صدا میزد

ماهیان در کنار چشمه خشکیده –

   در تنهایی به خواب رفته ا‌ند

عشق عجب خواب سنگینی دارد …

حوض ها خالی‌

شر شر جویباران نیست

مگر مرگ درختان گیلاس

تو اگر در تپش درختان سبز

مرا دیده بودی

امروز هر دو سبز بودیم

و هردو زنده …

هما طرزی

۵ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

26 آوریل
۱ دیدگاه

درد های من و تو

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

درد های من وتو

درد های ما به دسترس نیست
تا به رشته سخن در آوریم
میان انبوه زخم ها ، بغض ها
و خاموشی واژه های من و تو !
نا شگفته گل های آتشین عشق
لغزیده پر شکوفه لب های خشکیده
من و تو
درد های من و تو
درد های ما به دسترس نیست
تا به رشته سخن دراوریم
باران محبت از حوض چه چشمان ما
جاری ست
نقاب صورت ما خندان
اما زره زره در نبودن
عندلیب های بهاری ویران شدیم
چشم به راه مانده
نیست تکیه گاهی بی پناهی دلی
شکسته ما
تمام تنم زخم خورده
چون پرنده بدام افتیده
در بیابان‌بی کسی
دروازه های امید به رویم بسته
درد های من و تو
درد های ما به دسترس نیست
تا به رشته سخن در آوریم
سر گرادن جاده عشقم

عالیه میوند

۲۹ دسامبر ۲۰۲۲

  فرانکفورت

 

 

 

 

26 آوریل
۳دیدگاه

بی من مشو

تاریخ نشر : جمعه ۷ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۶ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

بی من مشو

۲۷ الف

در من  بیا  بیدار شو  بیدار کن ای  من  مرا

جانم بشو جانم بده،این جان بگیر از تن مرا

سنگم  بده  کوهم  بکن  آبم  بده  بحرم بکن

از من مرو بی من مشو یادی مده  رفتن مرا

لعلم بیا مرجان بده، سختم  بگیر  آسان بده

آ ، مس بکن فولاد کن، آهن  مرا  آهن مرا

دانی که بیتو نیستم، هستم بکن  هستم بکن

ابرم بیا باران  بکن  ، آموز  باریدن   مرا .

شکیبا شمیم

 

 

 

 

 

25 آوریل
۳دیدگاه

گلایهء زن

تاریخ نشر : پنجشنبه ۶ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۵ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا.

سرودۀ از قول بانوان !!!

گلایۀ زن

من زنم اما به  کنج    خانه  زندانی چرا ؟

میشود رفتار با  من   غیر انسانی  چرا ؟

مرد وزن را  خالق   ما  یک  برابر آفرید

این تفاوت بین  مرد و زن زنادانی چرا ؟

درتمام مشکلات مرد: زن  باشد شریک

زن گنهکاراست درهرجا ، نمیدانی چرا؟

با رضایت میکند یک مرد با زن ازدواج

بعد اندک  مدتی   اما   پشیمانی   چرا ؟

زنستیزی درجهان ما زحد بگذشته است

خشم بیجا میشود بر زن به آسانی چرا ؟

نیست فرقی بین مرد و زن به کار نیک وبد

میکنند این هردو از هم کار پنهانی چرا ؟

عبدالجبار توکل هروی

سه شنبه ششم فروردین/ حمل ۱۳۹۸

هامبورگ

 

24 آوریل
۳دیدگاه

شکوه

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شکوه

              به میهنم

شکوه ام از دوریست

و از تنهاییست

شکوه ام از باغیست که در ندارد

خورشید در زیر خاک پنهان

سا یه ها پر غوغا

ماه از همه گریزان

ستاره ای در آسمان نمی بینم

صدای رعد و غرش توفان

جنگ تا کی‌ ؟

و مرگ تا کجا ؟

هما طرزی

۳ جولای ۲۰۱۳

نیویورک

24 آوریل
۱ دیدگاه

اعتراف ، رؤیای من و لحظه ی بیداری

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

اعتراف

زیبا تری ز یاس و شقایق ، مشخص است

وز کاج‌های گلکده  فایق  ،  مشخص است

حتی خدا  نموده  به   این   حرف  اعتراف

هستی تو برترینِ  خلایق  ،  مشخص است

بی تو  صدای  عقربه  در   گوش  من خلید

بی تو به  من گذشتِ دقایق ، مشخص است

هستی  دلیل هستیِ من ،  واضح  است این

هستم به یک نگاه تو شایق، مشخص است

من آرزوی وصل  تو  را   می‌برم  به خاک

من نیستم به وصل تو لایق ، مشخص است

فنجان   چای   و  دفترِ   اشعار   و لفظ  یار

دل را در این  میانه علایق  مشخص است!

شد   دیده   خیس  در غم  دوریِ  تو   ببین

در حلقه‌ های  برکه   حقایق  مشخص است

روشن بوَد که هجرِ تو   بر من چه  می‌ کند

طوفان هرآنچه کرد به قایق، مشخص است!

حکمت هروی

۱۵ اپریل ۲۰۲۴

ملبورن – استرالیا

***********

رؤیای من

در انزوا   نشست    دقایق    مشخص  است

بى رنگ گشت بى تو حقایق  مشخص  است

با رفتنت  به  تلخ    ترین   فصل    مى رسد

این قصه ی پر از غم  عاشق مشخص است

از دامنِ    خیال    لبت    بوسه    مى گرفت

خوش بود دل  به باغ  شقایق مشخص است

تو   کوه     استقامت    رویای   من   شدی

من رود دشت تو که به خالق  مشخص است

در من شکوه عشق ، و در تو  سکوت  سرد

آیین  صبر  در تو  ز سابق  مشخص   است

در   دست     بى    نهایت   امواج  چشم  تو

هر   ثانیه   شکستنِ   قایق   مشخص   است

در  من  غزل  به  ماتمِ  من   گریه   مى کند

در هر سرود ناله  و هق هق  مشخص  است

بیهوده خواب  وصل  تو بر چشم  من نشست 

هرگز نبوده ام به تو  لایق ….مشخص است

شگوفه باخترى

۱۵ اپریل ۲۰۲۴ 

ملبورن – استرالیا

***********

لحظه ی بیداری

شور و  نوای  تو  ز حقایق  مشخص است

یعنی   نگاهِ   آدمِ  عاشق    مشخص   است

درد آوراست سکوتی که بااشک شود فزون

چون شبنمی  بروی  شقایق  مشخص است

در  بحر  بیکران    محبت    چه   می کنی؟

وقتی که آب نشسته به  قایق  مشخص است

دل   می تپد     برای   وصالت    عزیزِ  من

در   امتدادِ    سیرِ  دقایق   مشخص   است

عاشق     ز     جانفشانی     ندارد   ندامتی

غم  را  ندیده  بهر تو  لایق  مشخص است

دلدادگی   حکایت   خواب    و  خیال   مباد

با جان  و دل نگر ز  علایق  مشخص است

گفتی    که   می روی    ز   گلستانِ   آرزو

گفتم  که  با صبوری  حاذق  مشخص است

برخیز«بشیر»که لحظه ی بیداری ات رسید

لطفی  رسید  ز جانب خالق  مشخص  است

قیوم بشیر هروی

۲۱ اپریل ۲۰۲۴

ملبورن – آسترالیا

24 آوریل
۱ دیدگاه

عشق به کتاب

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

  عشق به کتاب

 من عاشقِ کتابم  ،  از عشق   سر نتابم

رؤیای من   کتاب است  ایمان  من کتابم

بهتر ز هر رفیقی  بسیار هم شفیق است

گِرد سرش بگردم  ، آن است  کتابِ نابم

قرآن   بی  ریایم   ،   مکتوبِ   رهنمایم

نی بُخل و نی حسد را هرگز در او نیابم

نی هر کتاب عشقِ، نی هر کتاب مهری

نی هر کتاب سوالم نی هر کتاب  جوابم

کانرا حدیث دردمند ، ما را بوّد ارج مند

حلقه کنم  بگوشم  ،  کانرا  کلام حسابم

زیبد سخن ز واعظ ،  اندر ورای مطلب

آنرا که عشق نامِ ،  در سیر پیچ و تابم

خونِ دلم مکیده آنکس که بی خدا است

توهین دین من کرد ، مجرم نمود خطابم

صد ها ورق کتابم ، صد موج آرزو داشت

یکقطره نیست بکامم زین بحر در حبابم

شور و نشاط و مستی  یکسر بدام عشقِ

با  ساغرِ  محبت ،  یکسر نمود  خرابم

یک  بار جلوه  دارد ، نورِ کتاب هستی

چاپِ  دیگر  ندارد ،  اوراق  این  کتابم

گنجینه  های گوهر، آثار  بیدلِ  ماست

هر بیت او کتابیست ، ارزنده  و شهابم

ساختند کتابِ  ما را ، این  کاتبانِ تقدیر

زرغون ” توبه بنما، ایزد  بوّد توابم

الحاج محمد ابراهیم زرغون

۲۴ اپریل ۲۰۲۴

ناروی

24 آوریل
۱ دیدگاه

راز چشم هایت

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

رازِ چشم هایت

اگر به دیدارم آمدی !

برایم بوسه های بیشتر هدیه کن

عشق را به پیرهنی به رنگ آبی ات

سنجاق کن

و عطر بدنت را فقط

به من بسپار

من

گل های را که دوست دارم

برایت میچینم

اینجا کسی در میان راز چشم هایت

نفس میکشد

و دوست داشتنت را زندگی میکند .

میترا وصال

۲۴ اپریل ۲۰۲۴

لندن

24 آوریل
۱ دیدگاه

شهرِ غم

تاریخ نشر : چهارشنبه ۵ ثور (اردیبهشت) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۴ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

شهرِ غم

به دردی  مبتلا  کردی  دلم را
چو زخم بی  دوا کردی دلم را

به که گویم غمی پنهان خویشم
به درد و غم رها کردی دلم را

به دل هرگز تمنای کسی نیست
به مهرت چُن گدا کردی دلم را

به  هر سو  بنگرم   نا  آشنایان
به ماتم  آشنا  کردی   دلم    را

ندانم یک نفس با من چه کردی
به شهر غم رها   کردی دلم را

عالیه میوند

۲۷ دسامبر ۲۰۲۲

فرانکفورت

23 آوریل
۳دیدگاه

طفلان غزه

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

طفلان غزه

یـارب به آه نـالـهء   طـفـلان غــزه

بـرخـون فتـادگـان   عـزیـزان غــزه

بـرکـودکـانِ بخـون  غـرقـه بیـگنـاه

ازدســت جـانـیـان به  مـیـدان غــزه

بمـباردمـان بایدنـیـان آنـقـدرفـجـیـع

برخاک وخون کشیـده،جوانان غزه

امسال سال نـووعـیـد فطـرمسلـمیـن

شـد کـربـلای جمـلـه  عـزیـزان غزه

اعراب بی حمـیـّت  اطـراف آن دیـار

نـظـاره گـربه قـتـل عام یتیمـان غزه

آل سـعـود خــادم کعـبــه!!!شـامـلـنــد

درجـمع بیـرحمـان، بـه مـادران غـزه

یا رب به آبروی حبیبت هـرچـه زود

ازبیخ وریشه پاک کن،توعدوان غزه

کن “حیـدری” دعـا به دربـار کردگار

از بـهـــرســرفـرازی  شـیـران غــزه

حمـاسـیان زمعـرکه  پیروز کن برون

حـق عـلی وآل (ع) وشـهـیــدان غــزه

پوهنوال داکتراسدالله حیدری

۲۳ اپریل ۲۰۲۴

سدنی  – آسترالیا

 

23 آوریل
۱ دیدگاه

بادِ صبا

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

بادِ صبا

نو بهار آمد و قاصد  خبر  از یار نداد

مژدهُ    آمدنِ   آن   گلِ   بیخار  ندارد

چشمِ نرگس به تماشای چمن باز  نشد

غنچه با بادِ  صبا  وعدهُ   دیدار   نداد

روزِ یعقوب چو شبِ تار شد از دردِ  فراق

کس خبر از مهّ کنعان سرِ بازار   نداد

ساقی با عشوه و تمکین دمی رُخ  ننمود

خبر از  رونقِ  آن  خانهُ  خمًار   نداد

عمرِ خود را گذرانید به تزویر  و ریا

هیچکسی طعنه به آن زاهدِ مکار  نداد

غصه ها بر سرِ هم ریخت به غمخانهّ دل

بختِ بد بین که فلک همدم و غمخوار نداد

بار الها  سببی  ساز  که  محتاجِ توام

جزتو کس مرحمی بر این دلُ بیمار نداد.

مریم نوروززاده هروی

دوم حمل ۱۴۰۲ خورشیدی

۲۲ مارچ ۲۰۲۳ میلادی

از مجموعهُ”میهن عشق”

هلند.

 

23 آوریل
۱ دیدگاه

سکوتِ آسمان

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

سکوتِ آسمان

بسیار شد کوشش ولى، قـفل درِ شب   وا نشد

آرى!   کلیـــد ِ  گمشده ،  پیدا  نـشد پیـدا  نشد

شاید که پشت کوه ها،  اسپ سحر زخمى شده

کز هیچ سو هنگامه ى ، از هى هى ِ فردا نشد

فرسنگ ها فرسنگها ، پاى خطــر فرسوده ایم

اما  به  قدر یکـ  قدم  از  خـاک  ما  از مـا نـشد

صد آسمان غُرید و هم صد  ابر  بارانى  رسید

بارید و بارید و…ولـى،  برهوت ما  دریا  نشد

سبزه قباها دوختش ، گل  خنده  ها   آموختـش

لاله چراغ   افروختـش ،  اما زمین   زیبا نشد

ازخون چراغ  افروختیم ، بسیار دیده  دوختیم

چشم ِ  تماشا  سوختیم  ، اما  کسى   پیدا  نشد

پیدا  نشد آن  ساربان ،  آن  ساربان ِ   راه دان

یا خود اگر آمد  ولى   جز  در  پى ِ  سودا نشد

این  رازِخون  آلود  را ، از آسمان  پرسیده ایم

اما   سکـوت   آسمان   ،  روشنگر   معنا  نشد

سید ضیأالحق سخا

١٣٧۴/هرات

23 آوریل
۳دیدگاه

کجایی ؟

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

کجایی ؟

آرام به روی شاخه های

غم در انتظارت نشستم

تمام درد ها را

در آغوش سکوت پیوند

قلبم کردم

در اندوه تو

تنهایی ام می بندد

به زنجیرم

شبیه برگ های

پاییز بعد تو

قسمت بادم

عالیه میوند

۲۸ اکتوبر ۲۰۲۲

فرانکفورت

23 آوریل
۱ دیدگاه

رنگین کمان

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

رنگین کمان

مرا ،

پروانه کن

بالم ببخش

بگذار در ملکوت نگاهت

دیوانه‌ای شوم که فقط

عشق ترا طواف میدارد

و در پرتو لبخند آسمانیت

رنگین کمان بوسه هایم را

روی لبان شرابی ات پهن کنم

و بر تارک قلب مهربانت

پروانه وار تا پای جان

غزلی دوست داشتنت را

جان دهم .

میترا وصال

۲۲ اپریل ۲۰۲۴

لندن

23 آوریل
۱ دیدگاه

عشق و محبت

تاریخ نشر : سه شنبه ۴ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۳ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – استرالیا

عشق و محبت

در دل اگـر عـشق و محبت باشد

نجـوای دل آهـنـگ رفـاقـت باشد

دل را زدل شیفته جدا نتوان کرد

تشدید مرض ز ترک عادت باشد

دیدار اگـر رنـج سـفر می خواهد

الـبـتـه که آســیـا بـه نـوبـت باشد

گر دل بشود بـه راستی مایل دل

بی شبهه که ازروی اجابت باشد

گـر قـصۀ انسـان همه برخوانـید

عـشـق اول و آخـر حکایت باشد

محبوبـه به دل اگر شـرر انـدازد

از سوز نه افغان و شکایت باشد

اعـمال رقیب جملگی بـاشـد درد

ازیار فـقـط لطـف و عنایت باشد

بیگانـه جـدا کند ز هـم دل ها را

در مشـرب آشـنایی وحـدت باشد

صیاد سـیا نهـاده دام هـای شکار

ایـن قـصه ز بندیان روایت باشد

اهداف کلان سلطه جو در خاور

جنگ وجدل وظلم و جنایت باشد

با مکروفریب وزورو زرمی آید

بـرنـامـۀ آن پخـش دنـایـت بـاشد

پیوند دل به دل با عشق ووفاست

بـن مـایـۀ رابطـه صـداقـت باشد

احساس خوش عشق نیابدهرکس

این درک بـزرگ از لیاقت باشد

بی عـشق جهان دل بُـوَد ویـرانه

با عشق گل وباغ وعمارت باشد

زیبایی انسان وجهان ازعشقست

ایـن جـان هـنر پـر مهارت باشد

گــر دل بــه دل واقـعـاً راه دارد

با نیروی عشق این هـدایت باشد

گرشورونشاط زندگی می جویید

عـشقرهـنمای بـا کـفـایت باشد

رسوایی عشق بهتراز زهد وریا

شـیدایی دل ز روی هـمـت باشد

درسینۀ سنگ کس نمیجویدعشق

ایـن تحـفـۀ زیبای لـطـافـت باشد

با آدرس روشـن سـفر بایـد کرد

ورنـه رۀ تاریک و بداهت باشد

رسول پویان

۱۵ فبروری ۲۰۲۳

22 آوریل
۱ دیدگاه

گلشگُفتِ خنده ها

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

گلشگُفتِ خنده ها

زندگى ها  در  گذشته    ساده   بود

مومنان  بَرلُطفِ  حق    دلداده  بود

دَورو بَر همسایه     هاى   مهربان

بى   تکلُف    ساده  و   آزاده   بود

در غم و شادى بهم  دست پیش بر

بهرِ خدمت صبح و شام استاده بود

شربت و شهدِ  سُخن   در  جام  لب

قصه ها از  هر  دهانى   باده   بود

واژه هاى رنگ رنگ با  چاى تلخ

جاى نُقل بر روى خان  افتاده  بود

گلشگُفتِ   خنده  ها   بر لب  مُدام

جانشین   این  همه   غم  باده  بود

بى ریا و بُغض و کین  و بى غرور

رهروانِ  روى  هر یک  جاده  بود

در ( فروغِ )  مهر و الفت  زندگى

دَر  بروى  هر  یکى  بکشاده   بود

نا سپاسى   هاى   ما   باعث  شده

باز   ستاند  خالق  آنچه   داده  بود

حسن شاه فروغ

۲۲ اپریل ۲۰۲۴

 

 

 

 

 

22 آوریل
۱ دیدگاه

غربتِ ممتد

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

غربت ممتد

می ترسم از بهار‌  که  دارد  ز  پَی خزان

از  قله   های    شا مخ  تا   ا وج آسمان 

خوف من از هجوم کلاغان  فتنه جوست

از صوت  دلخراش که  ناخن  زند  بجان

من از نگاه  بوالهوسان   زجر می کشم

از خنده ی که هست از او شهوتی عیان

 بیزارم   از   تلاقی   دیدار    دیده   ها

جز از هوس در آو نبود   مطلبی  نهان

آزرده ام  ز غربت   ممتد   بطول  عمر

 هجران  بجز عذاب   ندارد به  ارمغان

چون باد بی وطن شده‌ام  تا که زاده ام

 عمر عزیز داده ام از کف  به  رایگان

دنیا بمن  چه  داده   که  عقبا  بگیرَدَش

جز درد و داغ نیست به دلخانه ی « لیان »‎

هما احد لیان

۲۲ اپریل ۲۰۲۴

22 آوریل
۵دیدگاه

خاطراتِ تو

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

خاطراتِ تو

هنوز حرفم را نگفتم ! 

کلمات یاری‌ام نکرد

حتی در فکر کردن هایم

کنارم هستی 

 چون خیال نکردن به تو گناه است

در اوج دوری شانه های تو کوه استوار من بوده

کار هر روز مرور

 خاطرات تو بر من است

 غزل غزل نگاهت را می‌خوانم

 شربت نگاه تو اگر بهاری باشد

 دشت سینه ات نشیمنگاه امن است

 بنویس از عشق  

تا به شکیب روزگار برسم

عاقله قریشی

ملبورن – آسترالیا

22 آوریل
۳دیدگاه

چرا ؟

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

چرا ؟

۲۶ الف  

ای که  خود  گنجی  پی گنجی چرا ؟

سنگ  را  با کاه  می سنجی چرا  ؟

خود  جهانی  و جهان  داری  طلب

زانچه  ناید  زود  می رنجی  چرا ؟

شکیبا شمیم

22 آوریل
۳دیدگاه

بهارِ زیر برف

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

بهار زیر برف

به زمستان  های سرد کابل

به بهاران می‌ اندیشم

و به روییدن  خوشه های امید

در شاخه های خشکیده ی درخت زندگی‌

در دشت های دور دست حسرت ها

که در زیر برف های پیری ،

با قامت خمیده ،

ترا صدا می‌ زنند

و با چشمان خواب آلود

هنوز در بدرقه ی روز های از دست رفته-

نشسته ا‌ند تا شاید ؟

انتظارشان را پایانی باشد …

در انتهای امید های کاشته شده –

در پهنای خیال …

هما طرزی

۷ فبروری ۲۰۱۱

نیویورک

22 آوریل
۱ دیدگاه

صنما !

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

صنما !

بِنَشین ،  راه  مرو ،  بارى  سوالى صنما!

 قصه ى حاویى از عشق و وصالى صنما!

گر خدا  داده  ترا  زیبایى  و  فکر و غرور

 چو  کبوتر سر شانه  پر  و  بالى  صنما!

 شبهه ى  گر تو مرا است   و ندارى باور

 ز روى  اشعارِ حافظ   گهى  فالى  صنما!

 نه  ترا  فرقِ  حجاب  و  بتو آید هر زیب

 بارى گیسو  را رها و  گهى شالى صنما!

ترا    بس    آمدن   عید    مبارک   باشد

 عیدى   را شربت لعل  وگهى حالى صنما!

 بیا   تا   لحنِ   نگاهِ    ترا   ترسیم  بکنم

بنواز طبلى به زانو ، دو سه تالى صنما!

 احمد ضیأ حق شناس

کابل – آفغانستان

22 آوریل
۱ دیدگاه

پرندهِ عشق

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

پرندهِ عشق

باده   را   به   ایاغ    می بینم
گرگسان را  به  باغ   می بینم
جایکه پر زند    پرنده   عشق
اجتماعات     زاغ      می بینم
مرتع  سبزی   لاله  و  گل را
پر  ز  گاو   و   الاغ  می بینم
نیست یاری زیار  خاطر خواه
بسکه  بدبختی  داغ   می بینم
کوره راه هست   جاده هموار
تن  درستان  چلاغ   می بینم
خفت  و خواری می کند بیداد
زندگی    بد  دماغ    می بینم
دل به حبس ابد بود  محکوم
دلبران    پر قلاغ    می بینم
به شکست است استخوان هایم
داروی  خود  کراغ  می بینم
رفته خورشید پشت پرده ای وهم
روز و شب بی چراغ می بینم
زین   حیات  جهنمی هر دم
مرگ ر ا برسراغ  می بینم
دیده محمود آنچه  کرده بیان
درد  دل  را فراغ   می بینم

احمد_محمود_امپراطور 
شنبه ۹ جدی ۱۴۰۲ خورشیدی

۳۰ دسامبر ۲۰۲۳

22 آوریل
۱ دیدگاه

انسانم آرزوست

تاریخ نشر : دوشنبه ۳ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۲ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

انسانم آرزوست

یادى   وطن  و  فصل بهارانم  آرزوست

سیرِ گل و  نظاره ی  بوستانم  آرزوست

بارانِ رحمت وهمه  جا بوی عطرداشت

تخت سفر و  دیدنِ   دوستانم  آرزوست

این جا زیاد گل  است ولى  بوى گل کجا

زان بوى  زنبق  و گل  ریحانم  آرزوست

آن دشتها که داشت بدل  لاله  های  سرخ

زان رمه ها و هی هی  چوپانم  آرزوست

از  میوه  های   ناب   و  لذیذِ   دیارِ  ما

انگور لعل و توت  ز خنجانم   آرزوست

زان دوستان صادق و بس  مهربانِ  من

هر یک  بسانِ  نور به چشمانم آرزوست

افسوس که آمدند     شغالانِ    روز گار

آن دوره هاى خوب پدر جانم  آرزوست

هرچند که بوده است ستم در همه زمان

آرامشى   به  کشورِ  افغانم   آرزوست

چهل سال و اندی شد  ز پریشانیِ وطن

یک  رهبر  مدبر و   انسانم   آرزوست

باشم همیشه دست به دعا هرشبانه روز

یارب  زیارتِ  شاهِ  مردانم   آرزوست

بگذشت حنیفه عمرو دگر فرصتی نماند

دیدارِ  میهنی  که  به  ارمانم  آرزوست

حنیفه ترابى بهنام

۶ جون ۲۰۱۶

21 آوریل
۱ دیدگاه

یادی از زنده یاد استاد محمد مسعود رجایی، استاد دانشگاه، پژوهشگر توانا، نویسنده وارسته و محقق برجسته کشور.

تاریخ نشر : یکشنبه ۲ ثور ( اردیبهشت ) ۱۴۰۳ خورشیدی – ۲۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی – ملبورن – آسترالیا

یادی از زنده یاد استاد محمد مسعود رجایی ، استاد دانشگاه

، پژوهشگر توانا ، نویسنده وارسته و محقق برجسته کشور.

قیوم بشیر هروی

۲۱ اپریل ۲۰۲۴ میلادی

ملبورن – آسترالیا

به سلسله معرفی فرزانگان سرزمین ما اینک یادی می کنیم از زنده یاد استاد محمد مسعود رجایی ، استاد دانشگاه ، پژوهشگر توانا ، نویسندهء وارسته  ، محقق برجسته و یکی از رؤسای انجمن ادبی هرات که بمدت ۱۰ سال درین پست خدمت نمود.

مرحوم استاد مسعود رجایی فرزند زنده یاد محمد ابراهیم رجایی از فرهنگیان با سابقه ،  داستان نویس و از مؤسسان انجمن ادبی هرات بود که در سال ۱۳۳۰ خورشیدی در خطه ادب پرور هرات دیده به جهان گشود.

 او که در یک خانوادهء فرهنگی بدنیا آمد و رشد و نمو کرد ، مکتب را در لیسه سلطان غیاث الدین غوری به پایان برد و در سال ۱۳۵۲ خورشیدی روانه کابل گردید و وارد دانشکده ادبیات دانشگاه کابل شده و در سال ۱۳۵۶ خورشیدی با کسب درجه لیسانس تحصیلاتش را به پایان برد و پس از بازگشت به هرات  مدتی را در روزنامه اتفاق اسلام شامل کار شد.

استاد رجایی در سال ۱۳۶۱ خورشیدی به عضویت اکادمی علوم افغانستان در کابل درآمد و با آغاز  فعالیت هایش در بخش پژوهش ، تحقیقاتش را در مورد تاریخ و ادبیات هرات  آغاز نمود و مقالات زیادی در این مورد نوشت که همه نمایانگر قلم توانای آن بزرگمرد بود.

با دایر شدن دانشگاه هرات در سال ۱۳۶۸ خورشیدی دوباره به هرات بازگشت و در دانشکده ادبیات و علوم انسانی به صفت استاد مشغول تدریس گردید و تعدادی زیادی از محصلین از محضر او مستقید شدند و بهره بردند ، او شاگردانی را تربیه نموده که امروز خود از جمله استادان ادبیات در دانشگاه هرات مشغول خدمت می باشند.

استاد رجایی در ادبیات کلاسیک شامل نظم و نثر توانایی خاصی داشت ، بخصوص در متون مکتب هندی استاد چیره دستی بود و همین توانایی  باعث می شد تا محصلین با اعتماد به نفس در کلاس های او شرکت کنند.

استاد رجایی علاوه بر تدریس در پست های ریاست دانشکده ادبیات و رئیس دیپارتمنت ادبیات فارسی ایفای وظیفه نمود و از سال ۱۳۸۱ همزمان ریاست انجمن ادبی هرات را نیز عهده دار گردید و فعالیت هایش را در دو بخش دانشگاه و انجمن بنحو احسن پیش برد.

استاد رجایی انسانی بود رئوف ، مهربان و نهایت با حوصله.

زمانی که مرحوم استاد رجایی  رئیس انجمن ادبی هرات بود به برگزاری محافل بررسی و تدریس شعر  در کنار شخصیت های مانند استاد ضیأالحق سخا ، محقق استاد عبدالغنی نیکسیر ، زنده یاد استاد سعادت ملوک تابش ، مرحوم استاد براتعلی فدایی ، محترم محمد ظاهر رستمی و جمع دیگری از فرهنگیان هرات مبادرت ورزید که شاعران جوان فراوانی در آن شرکت می جستند و اشعار شانرا برای بررسی  آورده و می خواندند و استاد نیز با حوصله مندی گوش فرا می داد و نواقص آنرا با کمال آرامش و با نقد و بررسی های ماهرانه بیان می کرد.

چنانچه در میان شاعران جوان و نوپا کسانی هم بودند که با سرقت های ادبی؛ اشعار دیگران  را بنام سروده های خود می آوردند ، اما استاد با تجربه ایکه داشت متوجه این موضوع می شد ، اما هرگز بطور مستقیم به رخ طرف مقابل نمی آورد و تنها با ذکر این کلام که شعرت خیلی شبیه به شعر فلان شاعر است ، پیامش را می رساند.

از زنده یاد استاد رجایی ، آثار و مقالات متعددی  بجا مانده که بخشی از آنها اقبال چاپ یافتند مانند مجموعه مقالات ایشان در باب مکتب بیدل  و سبک هندی تحت نام « طاووس سخن در آیینه خانه » ،  « حوض های مسقف هرات » ، چاپ کتاب «  معماری اسلامی هرات » اثر رفیع سمیع زی ، چاپ بخشی از کتاب « تاریخ هرات باستان » ، چاپ «  مجموعه مقالات سیمینار علمی زنده یاد فکری سلجوقی » و ده ها مقاله دیگر نام برد.

واما با کمال تأسف از نیمه های سال ۱۳۸۸ خورشیدی استاد مرحوم دچار مرض سرطان معده شد و از آن رنج می برد. ولی دردناکتر از آن نادیده گرفتن مشکلات اقتصادی اش از سوی ادارات دولتی و در رأس آن وزارت تحصیلات عالی بود که او را با همه مشکلاتش تنها گذاشتند و متآسفانه از هیچ حق وحقوقی که معمولآ  اساتید دانشگاه در چنین شرایطی برخوردار می باشند بهره مند نشد و برای رفتن به خارج بخاطر تداوی اش نتوانست از امکانات حکومتی استفاده نماید.

وحتی تعدادی از فرهنگیان دست بدامان ریاست جمهوری شدند تا زمینه تداوی استاد را در خارج از کشور فراهم سازند ، اما با پاسخ مناسبی روبرو نگردیدند.

اما جمعی از دوستان همدلش او را تنها نگذاشتند و زمینه سفرش به هند را برای تداوی فراهم ساختند ، او چندین بار به هند رفت ، ولی تداوی اش مثمر ثمر واقع نشد و بالاخره پس از سه  سال به تاریخ ۵ سرطان ۱۳۹۱ خورشیدی به عمر ۶۱ سالگی در زادگاهش جان به جان آفرین تسلیم نمود و پیکر پاکش در جوار مزار خواجه عبدالله انصاری ( رح ) در گازرگاه شریف بخاک سپرده شد.

میگویند هنگام مراسم تدفین بر سر مزار استاد پیام تسلیتی قرائت گردید  که از طرف رئیس جمهور فرستاده شده بود ، بعباره ای کرسی نشینان کابل  میخواستند بدین منوال برای خود بینی خمیری درست کنند که گویا ما در غم شما شریکیم ، باید اذعان نمود که بدا بحال مردم بیچاره ما که سالها مجبور بودند تحت قیادت انسان های خود خواه و بی خاصیتی بنام رئیس جمهور زندگی کنند .

 و این بود گوشه ی از زندگی نامه انسان وارسته  و ادب پروری که تا آخرین روی های حیات پربارش کار کرد ،  زحمت کشید و هرگز به قلم به مدح و ثنا اربابان زر و زور و تزویر بدست نگرفت، روانش  شاد ، یادش گرامی و خاطراتش جاودانه باد.

زنده یاد استاد فضل الله زرکوب که از دوستان و یاران دانشگاهی مرحوم استاد رجایی بود با شنیدن خبر دردناک وفات استاد رجایی  چنین سرود :

در سوگ یار دانشگاهیم استاد مسعود رجایی که مظلومانه زیست و محرومانه رفت.

یار دانشگاهیم 

بسیار بی  لحاظی  و  نامرد؛   روزگار!

این درد را کجا  برم  ای  خیل  دردمند!

درد جوانه ای که  نرویید   و  شد سپند

بی درد را چه سود حکایت  ز کوه درد

بر گوشِ کر؛ سرود نکیسا ست چون چرند

بغضی دو دسته می فشرد بر گلوی من

چندان که مثل نی شده باریک و بند بند

بُغضی که گر بترکد و جوشد ز سینه ام

ابری شود سیه   ز  هریرود  تا  خجند

بُغضی  ز بی  وفایی این  کاسه‌ باژگون

این  کژدمی  که  هیچ نداند  بجز  گزند

بر برگ  گل نشانه رود  نیشِ  گُرزه را

گاهی به نوشخند و زمانی  به  نیشخند

با مهر؛ قهر  و با  گل  لبخند  در ستیز

بر   چهرۀ   ملیحِ  تبسم  به   ریشخند

بسیار بی   لحاظی  و نامرد؛  روزگار

تا چند  یاوه؟  این  دهن گند  را  ببند

ای دلقک دو روی سیهکار چند رنگ

زهر نژادگانی و بر  سِفلگان  چو قند

بر من مگوی قصه ز اُسطوره های تلخ

من خوانده ام تمامی پازند  را و زند

غیر از گلوی صید که داند  چیست حال؟ 

بر گردنی که تنگ  شود  حلقۀ کمند

من دانم و دلم که چه بیرحم؛ نشتری

پایِ  اسیرِ آبله  داند   ز کال  و کند

زان دردناکتر که ببینی به چشم خویش

جان تو را گرفته و بر شانه می برند

سه شنبه هفتم تیرماه نود و یک

فضل الله زرکوب

منابع :

۱ –  بی بی سی فارسی.

۲ – تارنمای افغان موج .