شهرِ خراب
تاریخ نشر جمعه ۱۵جوزا ۱۳۹۴ – پنجم جون ۲۰۱۵ هالند
شهرِ خراب
شریف حکیم
جون ۲۰۱۵ سدنی
کی نظر کرد بگو ، خندۀ مستانۀ ما
کی به آتش زده ، خشک و ترِ کاشانۀ ما
کی به زولانۀ شب بست ، پرو بالِ سحر
قفل زد بر رُخِ خورشید ، درِ خانۀ ما
درجهانِ من و تو غصه که مفهوم نداشت
آن خوشی ها کی بدزدید ؟ ز افسانۀ ما
یاد داری که شبِ عید ، چی ها میکردیم
در همان خانه گکِ تنگ و ، غریبانۀ ما
رفته در پنجره خورشید طلب می کردیم
تا شود صبح ، شبِ خستۀ طفلانۀ ما
دم دمِ صبح ، خروسِ زنِ همسایۀ چه زود
می ربودی اثرِ ، خوابکِ جانانۀ ما
آبِ سردی به سرو رو زده می چرخیدیم
دورِ بابا که دهد ، عیدی و جیبانۀ ما
کی بدزدید زما ، دفترِ معصومِ حیات
بارِ این درد کی بگذاشته ، بر شانۀ ما
در مقامی که خدا نیز ، شکر می بخشید
تلخیِ هردو جان ، ریخت به پیمانۀ ما
نیست حیرت که رفیقند ، درین شهرِ خراب
سنگِ بی رحمِ زمان و ، سرِ دیوانۀ ما
شریف حکیم
جون ۲۰۱۵ سدنی
درود به جناب حکیم عزیز ، تشکر از احساس پاک تان . سروده زیبا و عالیست. خط بردم و کیف کردم . همیشه قلم تان رسا و خود تان صحت وسلامت باشید . مهدی بشیر
درود به شاعر وارسته و گران سنگ محترم
شریف ” حکیم”.!
شعر ناب و صور خیال شما ستودنی است.
بسلامت باشید.
در مقامی که خدا نیز ،شکر می بخشید
تلخیء هـر دو جهان، ریخت به پیمانۀ ما
“حکیم”
با حرمت فراوان
امپراطور
از ویرانه های کابل
ممنون شما جناب بشير كه سروده ام را لائق صفحه اى تان دانسته نشر كرديد . من از دوستدارانش شما و صفحه اى تان بوده خدمات تان را به فرهنگ مان قدر مينمايم ، اميد وارم غيابت من را از صفحه دليل كم علاقه گى ام نپنداريد ،
امپراطور عزيز ، يا بهتر بگويم بهترين شاعر جوان عصر ما ، با نوشته ات افتخارم بخشيدى ، چنين لطفى از طرف شاعرى در رديف خودت خيلى ها برايم ارزش دارد . من علاقمند جدى اشعار بلند خودت كه خواننده را در دامان سبك هندى و اشعار بيدل مى اندازيد هستم . ستاره اى درخشان شعر پارسى هستى عزيز . قلمت را سبز و گويا آرزو مينمايم . با اينكه از خرابه هاى كابل مينويسى دردت را و احساست را با وجوديكه آنجا نيستم درك نموده آرزو مينمايم تا روزى رسد كه خورشيد صلح و أرامش فضاى سرد و غم آن دود آن ديار را روشن نمايد .