چشمان تو
( هجدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه مؤرخ ۱۱ عقرب ( آبان ) ۱۴۰۴ خورشیدی ۲ نوامبر ۲۰۲۵ میلادی – ملبورن – استرالیا
با نهایت احترام و تمنیات نیک فرارسیدن این فرصت گرانمایه را به سایت انترنتی فرهنگی ۲۴ ساعت تبریک عرض کرده ، سایت که همواره با رسالت والای پاسداری از زبان و فرهنگ، و با اهتمام در ارج نهادن به آفرینشهای شاعران، بهویژه بانوان شاعر، چراغی فروزان در عرصه ادبیات معاصر افروخته است. استمرار این راه روشنگرانه را میستاییم و تداوم توفیق و بالندگی آن را از ژرفای دل آرزو کرده و هجدهمین سالروز نشراتی سایت ۲۴ ساعت را همایونی و خجسته باد عرض میکنم .
با درو د و ارادت
میترا وصال
لندن – انگلستان
۲۶ سپتامبر ۲۰۲۵
در ادامهِ گفتگو با همکاران قلمی سایت ۲۴ ساعت
اینک صحبتی داریم با محترمه
میترا وصال
شاعر مقیم لندن
که خدمت خوانندگان
محترم پیشکش میگردد.
پرسش :
بانو وصال گرامی با سپاس و امتنان از همکاری های قلمی شما میخواهم در نخست خود را برای خوانندگان محترم سایت ۲۴ ساعت معرفی نموده ، بفرمایید صاحب چند فرزند میباشید ؟
پاسخ :
پیش از آن که به پاسخ پرسش شما بپردازم، بر خود لازم میدانم مراتب سپاسگزاری عمیق و صمیمانۀ خویش را از جناب محترم مهدی بشیر مؤسس و جناب شما محترم« بشیر هروی»،سرپرست ارجمند سایت وزین ۲۴ ساعت، و نیز سایر همکاران گران قدر تان ابراز دارم؛ بزرگوارانی که همواره با تلاشهای پیگیر و ارزشمند خویش در پاسداشت و اعتلای فرهنگ، تمدن و زبان فارسی همت میگمارید. بهویژه حمایت شایستۀ تان از بانوان قلم به دست، مایۀ فخر و مباهات جامعۀ فرهنگی ماست.
اینجانب، میترا وصال ، متولد سال ۱۹۷۸ میلادی در منطقۀ کارته سه شهر کابل بوده و به فضل پروردگار، مادر دو فرزند، یک دختر و یک پسر، میباشم.
پرسش :
لطف نموده در مورد کار و فعالیت های قبلی تان در افغانستان روشنی بیاندازید و همچنین بفرمایید در حال حاضر مصروف چه فعالیت ها می باشید؟
پاسخ :
من از لیسۀ عالی رابعه بلخی با درجۀ عالی فارغالتحصیل گردیده و در دوران تحصیل، افتخار عضویت در کانون ادبی و نیز تیم بسکتبال آن لیسه را داشتهام. پس از فراغت، به سبب اوضاع نابسامان و ناامنیهای پیدرپی در شهر کابل و جنگهای داخلی میان مجاهدین، ناگزیر همراه با خانواده ترک دیار نموده و راهی مهاجرت به شهر پشاور در کشور پاکستان شدیم.
در حال حاضر،
ساکن شهر لندن در انگلستان بوده و به تدریس در یکی از مکاتب خصوصی این شهر اشتغال دارم
پرسش :
علت ترک وطن و پیوستن به خیل مهاجرین چه بوده و در کدام سال ناگزیر به ترک وطن شدید و در حال حاضر در کدام شهر زندگی می کنید؟
پاسخ :
به دلیل جنگ های خانمان سوز داخلی میان سران مجاهدین بر سر قدرت و شرایط نهایت نا امن در سال ۱۹۹۴ ناچار با خانواده مجبور شدیم به پشاور پاکستان مهاجرت کنیم و پس از پنج سال، دوباره راهی لندن شدیم و تا فعلا” با خانواده در لندن زندگی میکنیم
پرسش :
در مورد سرودن شعر میخواهم بدانم که از کدام سال به سرودن آغاز نمودید و در کدام قالب های شعری می سرایید؟
پاسخ :
بیهیچ تردیدی، در نخستین سالهای مهاجرت به پاکستان، زمانی که با تمام وجود، غربت و حقارت زیستن در سرزمین بیگانه را احساس کردم، به سرودن دوبیتی پرداختم و اندکاندک قلم به غزل سپردم. سرودههایم همه رنگ و بوی تصوف و عرفان داشت و آمیخته با نالههای جانسوز دوری از وطن بود. اما دریغا که در مهاجرت دوم، آن گاه که ناگزیر و بهگونهای غیرقانونی رهسپار انگلستان شدم، تمامی مجموعه ی از خامه ها ، مقالات ، راپورتاژها ، داستان های کوتاه … را از دست دادم
پرسش :
لطف نموده بفرمایید تا به حال چند اثر شما به چاپ رسیده ، نام گرفته بفرمایید خوانندگان عزیز ما از چه طریقی میتوانند آنها را بدست بیاورند؟
پاسخ :
آثار قلمی من بیشتر در رسانهها و پایگاههای اینترنتی انتشار یافته و دکلمه و ترجمه شده است ، اما تاکنون نخواسته ام که مجموعهای را به زیور چاپ بیارایم ، بارها از استادان گران قدر و ارجمند پیشنهادهایی مبنی بر نشر آثارم دریافت کردهام که مایهی بسی افتخار است. با این همه، اندیشهی من فراتر از صرف شاعر بودن است چراکه هدف اصلیام از نوشتن، مبارزه با نابرابری، اسارت، خشونت و در کل، ستیز با جعل و جهل در سر زمین اشغال شده من افغانستان / خراسان است.
پرسش :
آیا به جز از سرودن شعر درکار های فرهنگی و اجتماعی دیگر در شهر محل سکونت تان فعالیت دارید یا خیر؟
پاسخ :
«اینجانب یکی از اعضای کانون همیاری پارسیزبانان مقیم لندن بودهام و آغاز دوبارۀ حضور و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعیام از همانجا رقم خورده است.
پرسش :
شعر را چگونه تعریف میکنید و به نظر شما شاعر خوب کیست و از چه خصوصیاتی میتواند برخوردار باشید؟
پاسخ :
به باور من شعر، تجلی حقیقت در جامۀ کلمه یا واژه است ، لحظهایست که اندیشه و احساس در آغوش هم قرار میگیرند و راز ناپیدای هستی به زبان بیان درمیآید. شاعر خوب کسیست که صادقانه میبیند و میگوید، تخیلش بال پرواز میبخشد و اندیشهاش ریشه در معنا دارد. او با فروتنی و دغدغهی حقیقت، کلمات را نه برای نمایش، که برای روشنیبخشی دلها به کار میگیرد.
پرسش :-
اشعار کدام شاعران را بیشتر می پسندید؟
پاسخ :
من در دامان اشعار و آثار پیر تکسار ، جناب پرتو نادری پرورش یافتم و همچنین از سرودههای بزرگانی چون زندهیاد واصف باختری، زندهیاد حمیرا نکهت دستگیرزاده، بانو بهار سعید، بانو راحله یار، و نیز از شاهکارهای جاودانهی احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و شماری دیگر از سخنسرایان سترگ، بهرهها برده و توشههای اندوختهام.
پرسش :
نظر تان در مورد سایت ۲۴ ساعت چیست و از کدام سال به همکاری آغاز نمودید:
پاسخ :
سایت ۲۴، یگانه چراغ روشن برای بانوان سخنسراست ، جایی که صداهای پرتوان زنان در آغوش ادب و فرهنگ پرورده میشوند. این سایت، با تلاش سختکوشانه و پشتکار بیوقفه، نه تنها از حقوق و جایگاه بانوان سخن میگوید، بلکه پاسدار زبان و فرهنگ ناب پارسی است؛ پلی میان اصالت و نوآوری، میان گذشته و امروز، جایی که هر واژه با عشق و هر مقاله با شعور نوشته میشود و هر بازدیدکننده، قدم در دنیای خرد و زیبایی میگذارد. ۲۴ساعت، مظهر همدلی، دانش و پایمردی در مسیر ارتقای فرهنگ و هنر زنان سخنسرا است.
و همچنان در مورد بخش دوم پرسش شما دقیقا” به خاطر ندارم که کدام سال به همکاری با این سایت وزین آغاز کردم ، فکر کنم بیش و کم چهار ، پنج سالی میشود.
پرسش :
برای جوانان هموطن ما که در دیار غربت زندگی می کنند چه توصیه ها ی دارید؟
پاسخ :
« ز گهواره تا گور دانش بجوی »
پرسش :
در پایان اگر پیام و یا مطلبی است که نپرسیده باشم لطف نموده بیان کنید.
پاسخ :
پیام نهایی من اینست :
بیایید در جهانی زندگی کنیم که هر صدا
شنیده شود، هر دل آزاد باشد و هر انسان با همه تفاوتهایش در برابر دیگری برابر باشد. امید، همدلی و عشق مرز نمیشناسند ، آنها پلهایی هستند که ما را به هم نزدیک میکنند و روشنایی را در تاریکترین لحظات به جهان هدیه میدهند.
با دست در دست هم،
میتوانیم جهانی بسازیم که آزادی و برابری در آن نه یک آرزو، که حقیقتی زنده باشد .
همچنان از شما تشکر و قدردانی نموده که به من وقت دادید تا لحظه ی در کنار سایت غنامند ۲۴ ساعت باشم.
با حرمت میترا وصال
بشیر هروی :
بانو وصال گرانقدر از اینکه به سؤالاتم پاسخ دادید از لطف شما تشکر و قدردانی نموده ، سعادتمندی و سرافرازی تان را تمنا دارم.
نامِ خورشید
اگر فردا
روزی بود روشنتر از این شب های سربی،
مرا بیدار کنید ،
برای دیدن آسمانی
که از دوده و دود باروت عاری است
برای شنیدن خندهی کودکی
که هنوز نامش را گلوله صدا نکرده،
برای راه رفتن در کوچهای
که بوی نان همسایه بدهد نه خاکستر،
برای نشستن زیر درختی
که سایهاش بیخوف و بیخون باشد،
برای رقصیدن
در آغوش بیدغدغهی موسیقی،
برای گفتن نام وطن
بیلرزهی دل و دندان،
برای دوست داشتن
و دوست داشته شدن،
آری ، مرا بیدار کنید!
که من،
نهایت غربت غریبم ،
اما هنوز در خوابهایم
جهانی میروید
که در آن
زن، نام خورشید است،
مرد، صدای باران،
و آزادی،
تنفس یکدیگر.
میترا وصال
لندن – انگلستان
۲۷ اگست ۲۰۲۵
تکرارِ بی پایان
دوست داشتنت را
مثل باران
در کوچههای خیس میچکانم
در زوایای هزار آیئنه
تا خودم را در تکرار نگاهت گم کنم
میبوسمت،
نه آرام، که با طوفان
پاهایم روی زمین نمیماند
قلبم تاب نمیآورد
جز اینکه تو را دوباره،
دوباره بخواهد
توشیرینترین تکرار منی
و من،
در این تکرار بیپایان
فقط تو را میخواهم
با همهی بیپروایی های فروغانه ام .
میترا وصال
لندن – انگلستان
۲۰ آگست ۲۰۲۵
تب بوسه
امشب
دلم چون چراغی است
که تنها با نگاهت روشن میشود
تو پیوسته در خیالاتم میآیی
و واژههایم
به تب بوسه بدل میگردند
من از تو میرویم،
در تو میسوزم،
و در نامت
بیپایان میشوم
.
میترا وصال
لندن – انگلستان
۱۹ آگست ۲۰۲۵
خورشید آزادی
ای سرزمین خون و خنجر !
ای خاک همیشه بیدار !
دستهای بستهات
چون آتشفشانی در زنجیر
به زودی دیوارهای ظلم را فرو میکوبد،
دیگر بس است!
نه تابوت اندیشه میماند،
نه سایههای مسخ تاریخ،
نه شترسواران تاریکی
که از مرزهای ننگ،
بر گُرده های مردم
تازیانه زدند ،
این زخم های تو
به قیام بدل خواهد شد،
این خاک سوخته
از خون شهیدان
بارور خواهد شد ،
بهپا خیز ای فرزندان خشم!
که «طلوع» شما
در قبضهی هیچ تفنگی نمیمیرد ،
از درون خاکستر،
ققنوسی سرخ برخواهد خاست،
و خورشید آزادی
بار دیگر
بر شانههای این سرزمین
خواهد نشست،
ما دوباره مریم خواهیم کاشت،
ما دوباره تاریخ را
با جوهر رگهای خویش
بازنویسی خواهیم کرد،
و اینبار،
فریاد ما
چنان خواهد غرید
که کوهها
به زانو درآیند ،
آری!
این سرزمین
از نو زاده خواهد شد
نه در سکوت،
بلکه در هیاهوی قیامی
که دیوارهای ظلم را
چون کاه بر باد خواهد داد!
میترا وصال
لندن – انگلستان
۱۵ آگست ۲۰۲۵ میلادی
بذر روشنایی
ای خاک زخم خورده!
ای کوهسار ایستاده در تندباد!
ای زن،
که آفتاب
از دامنتو
طلوع میکند!
صدای تو
در هیاهوی گلوله
ترنمیست
که تاریخ را
از نو مینویسد
دستت را به من بده،
ای گیسوی رها در باد !
تا در شبی چنین
با ستارهای
که از چشمهایت میتابد،
راه را
روشن کنیم
این لشکر تار
هرچند
سایه بر جهان افکنده،
اما
بذر روشنایی
در دل تو
جوانه زده است
و نسیم آزادی
از پیراهنخستهی این دیار
خواهد گذشت
و قاصدکها،
بر دیوارهای سکوت
فریاد خواهند نوشت:
آ
ز
ا
د
ی .
میترا وصال
لندن – انگلستان
هشتم اگست 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهارشنبه 17 ثور ( اردیبهشت ) 1404 خورشیدی – 7 می 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
عمقِ نگاه
گر نور شوی
گرمای نگاهت
پیرهنی میشود برایم
که در زمستانهای دوری
خودم را
در آغوشت جمع کنم
اگر دریا شوی
بیهیچ ترسی
خودم را
به عمق نگاهت نا پیدا میکنم
تا شاید
در گم شدن
یافتن را بیاموزم
اگر آتش شوی
نمیگریزم
میسوزم آرام
در شعری که
تو آغازش بودی
اگر باد شوی
برگ میشوم
سبک، بیجهت
تا هر جا که تو باشی
خانهام همانجاست
اگر شب شوی
با تمام تاریکیات
میمانم
ماه را هم
از میان ابروانت خواهم یافت
تو بگو
چه شوی
که من نباشم؟
که من…
جز تو
هیچم .
میترا وصال
6 می 2025
لندن
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 8 ثور ( اردیبهشت ) 1404 خورشیدی – 28 اپریل 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
در خیال ِ من
ای عشق!
ای نوازش نسیم خنک صبحگاهی
ای آغوش شبنم بهاری
تو مثل عطر خاک نمخورده
در جان خستهام پنهان شدهای
با هر قطره که بر پنجره مینشیند،
نامت را زمزمه میکنم
و سکوت روح من
با صدای قلبم برای تو
شعر مینویسد
تو که بیهوا میآیی
در خیال من
و با لبخندت،
ابرها هم عاشق میشوند،
بمان و بمان و بمان …
تا این هوای ابری
رنگ آبی نگاهت را
بیدریغ در آغوش کشد .
میترا وصال
25 اپریل 2025
لندن
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : چهار شنبه 13 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی -2 اپریل 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
دستانِ شاعر
بیا
دستان شاعرت را
برشب موهايم بكش
به نيت نور عشق
كه دميده برجان
در لحظه وصال
و گره بزن سبزه دلت را
با دلم
درسبزترين سيزده
بكذار در هاى آرزو
يكايك باز شود
وعده ما بماند سرقرار
به وقت دربدرشدن
غم ها ,
تنهایی ها
میدانی ؟
سبزهٔ كه مملو ازگره عشق شود را
نبايد به آب داد
بايد دوباره كاشت.
میترا وصال
لندن
2 اپریل 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : دوشنبه 11 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی -31 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
طلوع آذرخش
نسیم بامدادان نوازش یست
که سکوت شب را آواز میبخشد
و من نمیدانم
از کدام شهر
از کدام صحرا
و از کدام دریا بگذرم
روزیکه به نام تو آغاز میشوم
و طلوع آذرخش
آخرین حرف واژه انتظار را
در خود فرو میبرد
و ترا شگوفه وار
که تمام فصول حیاتم
در تو نهفته است
به من هدیه میدهد.
میترا وصال
29 مارچ 2025
لندن
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 3 حمل ( فروردین ) 1404 خورشیدی – 23 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
ای نوروز
ای نوروز تازه آفرین
و ای بهار مهر انگیز
به اعجاز برگ سبز درختانت
به هنر رنگین شگوفه سارت
به وزش نسیم بهارت
به چتر سبز سبزه زارت
به عطر یاسمن و سنجد و نسترنت
به بال جستجو پرنده گانت
به اندیشه فردای مورچه گانت
به آئین نغمه ئی بلبلانت
به آشیان عاشقانه رستگارانت
سوگند , سوگند
دمی ما را از اندیشه های مرده
کهنه ,خسته وگسسته رهائی ده , بیدار کن , از نو بساز.
میترا وصال
20 مارچ 2025
لندن
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : پنجشنبه 22 حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 13 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
ای کاش !
ای کاش فراموش نکنی !
یک کسی در یک جایی روی زمین
بین بی باوری آدمها
ترا دوست دارد
میخواهد که تو خندان باشی
نکند که در این هیاهوی زندگی
غصه بخوری ؟
تو بخند
تمام غصه هایت با من .
میترا وصال
لندن
12 مارچ 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 18 حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 8 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
سازنده ی سرنوشت
۸ مارچ،
روز مبارزه و قیام،
برخاستن و ایستاده شدن
در مقابل خشونت، ظلم
و استبداد ،
نه جشن و پایکوبی!
بیایید
سازندهی سرنوشت خویش باشیم!
نه قربانی تقدیر…
میترا وصال
لندن
هشتم مارچ 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 12 حوت ( اسفند ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 2 مارچ 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
بگو ببینم !
چه خبر !
نکند عطر بوسه های ترا
پاشیده باشد به شهر
این باد بی حواس
بگو ببینم !
کدام راه را بستند ؟
که تو هیچ نمیرسی
به خانه من
و من دو هزار و بیست و پنج بار
تا سر کوچه دویدم .
میترا وصال
لندن
23 فبروری 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : سه شنبه 16 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی – 4 فبروری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
استاد تغییر
در من زنی که
بی صدا شعر هایش را
در گوش ستارگان می آویزد
و زخم های دفترش را
میان برهنگی واژه ها
به پیرهن ماه پینه میزند
قربانی تقدیر نیست
استاد تغییر است
و سر مست عشق و هستی
که نعره میزند
به گوش گوش فرزندان خویش
آزادی را
برابری را
زندگی را.
میترا وصال
4 فبروری 2025
لندن
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :چهارشنبه 10 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 29 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
حسرت یک عشق
زنی در من
با شناسنامه جعلی
در غربت
در کوچه ، کوچه
خیابان به خیابان
حنجره شکسته اش را
از زیر خروار ها خاک فراموشی
جایی حوالی طلوع خورشید
برای زنانگی های ناکرده
برای شعر های نزاییده
برای حسرت یک عشق
فریاد میزند
وطن،
نان،
زن،
زندگی ،
آزادی
!
میترا وصال
لندن
29 جنوری 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 7 دلو ( بهمن ) ۱۴۰۳ خورشیدی 26 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
رؤیا های شبانه
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 29 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی 18 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
لندن
17 جنوری 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : یکشنبه 23 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی 12 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
وطن می پرستمت
من زن خراسانی ام
جسورم و غیورم
جز نشان آریایی ندارم
در جبینم
من که فرزند
تهمینه و جمشید ام
وارث
رابعه وفردوسی و سنایی ام
من لفظ فارسی را
تا ابد پاسبانم
وطن یعنی
اجدادم , مادرم , پدرم
به جانم
به خون بستم عهد وپیمانم
میهنم را
پاک سازم ز استبداد و کین
با عشق که
ریشه در جان و خون دارم
هویتم , اصلیتم را
در نام تو میجویم
قدرتم را
در ریشه یی دیرین میجویم
فرهنگ من , شکوه من , افتخار من
که کوروش نوشت
عشقت در سرشتم
من هرگز نپذیرم آیین غیر را
که من خود آیین ستانم
وطن میپرستمت
زمن مپرس چرا میپرستم؟
فرمان اهورا ست
نه از اهریمنانم
ز کابل تا شیراز و دوشنبه
فرهیخته دارم
در تهران, اصفهان و هرات
ریشه دارم
عشق مولانا
در دل بلخ و قونیه وتبریزم
که من از باغ
مشهد و بدخشان میوه چینم
وطنم ، سودای عشقت
آتش افگنده در عالم
با اندوه دیروز
دل به فردای تو میبندم
میترا وصال
لندن
12 جنوری 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : شنبه 22 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی –11 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
شب
شب
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر : جمعه 21 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی –10 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
دل قوی دار . . .
هنوز صبر من
به قامت
بلند آزادیست
صبح روشن
مژده ی بیداریست
خورشید سر زد
از کنج دیوار باغ
وطندارم!
زمان من و تو
زمان، هوشیاریست
برخیز و آتشی بر پا کن
که زندگانی اختیاریست
دل قوی دار و آزاده،
که ایستاده مردن،
خود جاودانه زندگانیست .
میترا وصال
لندن
10 جنوری 2025 میلادی
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :پنجشنبه 20 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی – 9 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
میترا در آئینه
به آئینه نگاهم خورد
خویش را در قالب کوچکی منقشی یافتم .
دیدم که با باری از درد ها در محاطه آن نقش های وزین چه بیرحمانه تنهایم
و … آئینه کوشش دارد مرا
به ناچار قوی جلوه دهد
سعی میکند و سعی
تا من به راز این همه درد ها و خرابه های که دارم ، پی نبرم
و … چهره بسازد از من
بنام … میترا ..!
اما … « میترا در آئینه » را کی
خواهد سرود ؟
آیا … خرابه های که از درد ها دارد ؟
یا خاطره های از آباد بودن هایش را ؟
میترا وصال
لندن
نهم جنوری 2025
( هفدهمین سال نشراتی )
تاریخ نشر :سه شنبه 18 جدی ( دی) ۱۴۰۳ خورشیدی – 7 جنوری 2025 میلادی – ملبورن – استرالیا
آزادی
ای آزادی !
زیر برف کدامین زمستان
خفته ای
که آرزو هایت
هنوز
به امتداد
فصل یاءس و نامیدی
یک به یک
رنگ باختند
و من به کدامین کتاب
ایمان بیاورم
که مرا به جرم
پرواز
حلق آویز نکنند.
میترا وصال
لندن
24 دسامبر 2024