نشه ای چشم که فارغ کرد از عالم مرا
تاریخ نشر چهارشنبه ۲۰ آگست ۲۰۱۴ هالند
احمد محمود امپراطور
سه شنبه 28 اســد 1393 هجری آفتابی
افغانستان
محترم محمود امپراطور
حلقــه ای گرداب را غیــــر از دل دیوانه نیست
عاشق بیباک را جُــــز دشت صحرا خانه نیست
کیست تا فهمـــد عــــلاج درد بی درمــــان من
جز پــری روی که او را میل این ویرانه نیست
آشنایـــــــان را کجا چون عمـــــــر باشد اعتبار
من بدیدم آشنــــــا اینجا کــــم از بیگانه نیست
چشم من میسوزد همچون شمـع بر یاد رخ اش
مجمــــر من غیر خون دل، پـــــر پروانه نیست
نشــــه ای چشـــــم که فارغ کـــرد از عالم مرا
اینقــــدر دانم که کار یک دو سـه پیمانه نیست
از جگر آه و، ز سر هوش و دل از دستم ربود
اینچنیـــن حالت به مجنــــونِ در میخانه نیست
جـان خود را میـــــدهم تا لعـــــل او آرم بدست
چون دُر دنـــدان یـارم هیــچ دُر، دُردانه نیست
گــــر همـــه خوبان عالم گـــِـرد هم جمع شوند
همچو ســــرو ناز در قلبــم کسی فرزانه نیست
از فــــراقش نالـــه ای محمــود عالمگیــــر شد
واقعیت کردم رقـــــم این قصه و افسانه نیست
—————————-
سه شنبه 28 اســد 1393 هجری آفتابی
که برابر میشود به 19 آگست 2014 میلادی
ســـرودم
احمد محمود امپراطور
افغانستان
درود به محمود جان امپراطور ، باز هم مانند همیشه سروده زیبا و عالیست. موفق باشید. مهدی بشیر
اشنايان را كجا چون عمر باشد اعتبار
من بديدم إشنا اينجا كم از بيگانه نيست
امپراطور
محمود جان نازنين ! سروده تان خيلي عالي وبينظير است موفق باشيد
درود..!
فاضل دانشمندم استاد گرانقدر محترم محمد مهدی بشیر هروی صاحب از همکاری معنوی در قسمت ثبت،نشر و نوازش خردمندانه ای شما ممنون و مرهونم.
کامگار و سعادتمند باشید.
امپراطور
سروده بسیار زیبا دورد امپراطور گرامی…….
لحظه های پر سعادت
نصیب همیشه گی تان باد
آشنایان اندرین عالم چو دخت رز بود
لب به لب آری و میبینی که در پیمانه نیست
امپراتور عزیز نهایت زیبا سروده اید
فروغ