ارسال شده توسط admin در
اشعار
تاریخ نشر چهار شنبه ۱۷ سرطان ۱۳۹۴ هشتم جولای ۲۰۱۵ هالند

بخوانيد دوستان حتماً لذت مى بريد
استقبال از يك غزل حضرتِ ( سعدى ) عليه رحمه
شب گذشته ديوان حضرت سعدى را باز كردم و خواستم از آن بهره ى بگيرم ناگاه إحساسى برايم
دست داد وصداى در گوشِ دلم طنين افگند كه مگر شرم و حيا نداريد كه بدون اجازه وارد حريم ديگران ميشويد باعرضِ معذرت و عذر خواهى برايش گفتم در عصرِ ما همه ديده ها پاره شده اند و بنام شرم وحيا چيزى وجود ندارد .
گذشت آنزمان هاى كه بزرگان را عزت و احترام ميكردند و شعرا و نويسنده گان را بالاى چشمِ هاى خود جا ميدادند و پاس آنها را گرامى ميداشتند .
حالا از كي تا مى حتى پاس كسانى را كه بخاطر ايشان ازخود گذرى ميكنند و قربانى ميدهند هم ندارند
اما من بپاسِ احترام و اشتباه را كه مرتكب شده ام
نام اين سروده را ( بوستان سعدى ) ميگذارم
حسن شاه فروغ
17 / 4 / 1394 کابل – افغانستان

محترم حسن شاه فروغ
بوستان سعدى
يك عُمر سفر كردم، در جاده ى ناكامى
در هر قدمم گفتند،درعشق هنوز خامى
ادامه نوشته…